در سلسله مقاله هایی که تحت عنوان «سیرت جاودانه» منتشر می شود در صدد هستیم که محتوای کتاب سیرت جاودانه که ترجمه و تلخیصی از کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم نوشته علامه جعفر مرتضی عاملی را معرفی کنیم. در دو مقاله قبلی سیره پیامبر را از ابتدا تا هنگام ورود به مدینه مرور کردیم. در مقاله حاضر، سیره آن حضرت را از ابتدای استقرار در مدینه تا ماجرای عقد اخوت بین مهاجران و انصار گزارش کرده ایم.
بازگشت مهاجران از حبشه
خبر هجرت رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ به مدینه، به مسلمانانی که به حبشه هجرت کرده بودند، رسید. از میان ایشان، ابتدا سی و سه مرد و هشت زن برگشتند؛ دو تن از ایشان در مکه در گذشتند، و هفت زن به زندان افتادند و مابقی ایشان در مدینه به رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ پیوستند؛ به طوری که تعدادی از ایشان در جنگ بدر حضور به هم رسانیدند. بازگشت مهاجران حبشه همچنان به تدریج انجام می شد تا این که جعفر بن ابی طالب در سال هفتم هجری، هنگام فتح خیبر به مدینه بازگشت و باقی مانده مسلمانان را نیز با خود به مدینه آورد.
ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله با عایشه
پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ در ماه شوال سال اول یا دوم هجری با عایشه ازدواج کرد. روایت شده که به رغم تمکّن مالی و به رغم انتظار مردم، پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ برای عروسی عایشه ولیمه نداد؛ جز آن که یک کاسه شیر از خانه سعد بن عباده برای پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ آوردند و مقداری از شیر را پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و باقی مانده را عایشه نوشید.
روشن است که این را نمی توان ولیمه (میهمانی) عروسی محسوب کرد. همین امر نشان می دهد این ازدواج برای پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ اهمیت خاصی نداشت. با این حال عایشه ادعا می کرد که محبوب ترین همسر پیامبر است ؛ چه این که پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ در ماه شوال با او ازدواج کرده است.
جالب آن که برخی از عالمان اهل تسنن، با توجه به این ادعای عایشه، به استحباب ازدواج در ماه شوال فتوا داده اند. به نظر ما، نه آن ادعا درست است و نه این فتوا.
ازدواج پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ با عایشه در ماه شوال دلیلی بر این نیست که در نزد آن حضرت، عایشه از خدیجه، که همیشه از او به نیکی یاد می کرد و ام سلمه یا دیگر همسرانش محبوب تر باشد. گذشته از آن اگر چنین استحبابی وجود داشت چرا پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ عمل به این استحباب را در مورد دیگر همسرانش ترک گفت و با ایشان در ماه های دیگر ازدواج کرد؟
اسلام آوردن سلمان
سلمان در سال نخست هجری و احتمالاً در ماه جمادی الاولی اسلام آورد. خلاصه داستان زندگی سلمان تا اسلام آوردن وی، مطابق نقل صغانی، چنین است:
«او که در دل خود تشنگی سیری ناپذیری برای کشف حقیقت احساس می کرد، در سرزمین خود، ایران تعالیمی را از یک راهب مسیحی آموخت. خانواده اش از ماجرا مطلع شدند و در صدد برآمدند که راهب را بیرون کنند، اما سلمان، به جهت اشتیاقی که برای درک حقیقت داشت، به طور پنهانی به همراه آن راهب عازم موصل شد. سلمان در آنجا راهبان متعددی را ملاقات کرد و چند ماه بعد همراه یکی از ایشان به بیت المقدس رفت... آخرین کشیشی که سلمان او را ملاقات کرده بود به هنگام وفات خود به سلمان بشارت داد که به زودی در میان عرب پیامبری ظهور خواهد کرد که صدقه نمی خورد ولی هدیه قبول می کند و بین دو کتف او مهر نبوت قرار دارد. راهب به سلمان فرمود که اگر آن پیامبر را درک کردی به وی ایمان بیاور. در نهایت، سلمان در قباء به حضور پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ رسید و خرمایی را به عنوان صدقه به آن حضرت تعارف کرد. پیامبر نخورد و به اصحاب فرمود که بخورند. سلمان در دل خود این را یک نشانه دانست. سلمان، پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ را برای بار دوم در مدینه ملاقات کرد و این بار خرمایی را به عنوان هدیه به آن حضرت تقدیم کرد. پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ آن را تناول کرد. سلمان این را نشانه دوم محسوب کرد. او برای بار سوم پیامبر را در بقیع به هنگام تشییع پیکر یکی از یارانش دید و بر او سلام کرد و سپس در پشت سر حضرت قرار گرفت تا بلکه در موقعیت مناسب مهر نبوت را ببیند. پیامبر که متوجه ماجرا بود مهر نبوت را به سلمان نشان داد. سلمان با دیدن این نشانی قطعی منقلب شد و با چشمانی گریان خود را به پیامبر چسبانید و آن حضرت را بوسید و اسلام آورد و داستان زندگی خود را برای آن حضرت تعریف کرد. سلمان که تا این زمان برده بود پس از این ماجرا با اربابش قرارداد رهایی از بردگی امضا کرد. او برای پرداخت مبلغ تعیین شده در قرارداد کار می کرد و پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ در این راه او را یاری می داد.»
نخستین جنگی که سلمان در آن حضور داشت، بنا بر گزارش های تاریخی مختلف، جنگ خندق یا جنگ بدر بود. پس از آن نیز وی در همه جنگ ها حضور داشت.
ماجرای گرده پاشی نخل
آورده اند که پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ در اوایل ورود به مدینه، جمعی را دید که درخت خرمایی را گرده پاشی می کردند، فرمود: اگر گرده پاشی نکنید، خود نخل محصول خوبی خواهد داد. آن ها نیز دست از کار برداشتند. اما نخل محصول خوبی نداد. ماجرا را به آن حضرت اطلاع دادند. پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ فرمود: شما در کار دنیای خود از من آگاه ترید. اگر از روی ظن سخن گفتم از من پیروی نکنید، اما اگر چیزی از جانب خدا برایتان آوردم، از آن پیروی کنید؛ چه این که من بر خدا دروغ نمی بندم.
به نظر ما این داستان نمی تواند صحیح باشد. چگونه امکان دارد کسی که پنجاه و سه سال از عمرش را در قلب عربستان سپری کرده است از مسئله ای تا این حد ساده که هر فرد عادی آن را می داند، بی خبر باشد و نداند که درخت خرما بدون گرده پاشی محصول نمی دهد. علاوه بر آن، مگر در اسلام بین دین و دنیا تفکیک شده است تا این که مطابق گزارش بالا، مسلمانان در امور دینی ملزم به اطاعت از اوامر پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ باشند و در امور دنیوی بر اساس نظر خود عمل کنند. چگونه امکان دارد پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ در این قبیل موارد سخن خطایی بگوید و سپس خود را تخطئه کند، در حالی که خود به عبداللّه بن عمرو بن عاص فرموده بود: هر چه از من می شنوی بنویس؛ زیرا جز سخن حق از میان دو لب من بیرون نمی آید.
تأسیس تاریخ هجری به دست پیامبر صلی الله علیه و آله
رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ به محض ورود به مدینه یک سری اقدامات زیربنایی انجام داد که به آینده دعوت اسلامی مربوط می شد. در این جا چند مورد از این اقدامات را بررسی خواهیم کرد که عبارتند از:
یک: تأسیس تاریخ هجری؛
دو: بنای مسجد مدینه؛
سه: پیمان برادری میان مهاجران و انصار؛
چهار: تدوین قانون اساسی مدینه.
نخست موضوع تأسیس تاریخ هجری را بررسی می کنیم.
در مورد تأسیس تاریخ هجری دو دیدگاه وجود دارد که هر کدام مستندهای تاریخی خود را دارد.
1. دیدگاهی که می گوید تأسیس تاریخ هجری به دست عمر و در زمان خلافت او انجام شد؛
2. دیدگاهی که معتقد است تاریخ هجری در زمان پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ تأسیس شده است.
مستند دیدگاه نخست این است که مطابق گزارش های تاریخی، عمر در سال شانزدهم یا هفدهم یا هجدهم هجری، صحابه را جمع کرد و به آنان گفت برای مردم تاریخی قرار دهید که موعد پرداخت دیون خود را بر اساس آن بدانند. حاضران پیشنهادهای مختلفی مطرح کردند. یکی از آنان پیشنهاد کرد که مبدأ تاریخ را بر اساس جلوس پادشاهان بر تخت پادشاهی تعیین کنند و با آغاز سلطنت هر شاهی، تاریخ را از نو شروع کنند.
فرد دیگری پیشنهاد کرد که از تاریخ رومی استفاده کنند.
گروهی تولد پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ، گروه دیگری بعثت پیامبر را به عنوان مبدأ تاریخ پیشنهاد کردند. امام علی ـ علیه السلام ـ و جمعی دیگر پیشنهاد کردند که هجرت پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ به مدینه را مبدأ تاریخ قرار دهند؛ زیرا هجرت برای همگان آشکار است. عمر و اصحاب این رأی را پسندیدند. عمر دستور داد که هجرت را مبدأ تاریخ اسلامی قرار دهند.
هر چند بسیاری از مورخان با استناد به این قبیل گزارش ها مدعی شده اند که بنیانگذار تاریخ هجری عمر بوده است، اما این ادعا صحیح نیست و حق آن است که تاریخ هجری از زمان رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ پایه گذاری شد و آن حضرت بارها و در مناسبت های مختلف بر مبنای هجرت تاریخ گذاری کردند.
آنچه در زمان عمر اتفاق افتاد تأسیس تاریخ هجری نبود، بلکه فقط عبارت بود از تغییر مبدأ سال قمری از ماه ربیع الاول (ماهی که هجرت در آن اتفاق افتاد) به ماه محرم. درباره این که تغییر مبدأ سال قمری از ماه ربیع الاول به ماه محرم به پیشنهاد چه کسی صورت گرفته است، گزارش های تاریخی مختلفی در دست است. برخی از این گزارش ها عثمان بن عفان، برخی از آن ها خود عمر و برخی دیگر حضرت علی ـ علیه السلام ـ را به عنوان پیشنهاد دهنده معرفی می کنند.
به نظر ما بعید است که حضرت علی ـ علیه السلام ـ پیشنهاد کرده باشد که ماه ربیع الاول، یعنی ماه هجرت رسول خدا را رها کنند و به جای آن، ماه محرم را، که بنا به سنت عرب مبدأ سال بود، سرآغاز سال قرار دهند. بی تردید حضرت علی ـ علیه السلام ـ و جمعی دیگر از صحابه تأکید داشتند که سرآغاز سال هجری باید ربیع الاول باشد.
همان طور که اشاره شد، دیدگاه صحیح درباره بنیانگذار تاریخ هجری این است که خود پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ تاریخ هجری را بنیان نهاده است.
این دیدگاه در میان عالمان شیعه و سنی طرفدارانی دارد که از جمله آنان می توان به سید علی خان قسطلانی مغلطای و علامه مجلسی اشاره کرد.
برخی از مستندهای تاریخی بر این که رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ تاریخ هجری را پایه گذاری کرده است به قرار زیر است:
1 ـ زهری می گوید: هنگامی که رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ به عنوان مهاجر وارد مدینه شد دستور داد که تاریخ بگذارند. بر این اساس، تاریخ را از ماه ربیع الاول آغاز کردند.
2 ـ حاکم نیشابوری روایتی را از عبداللّه بن عباس نقل می کند و آن را صحیح می داند. بر اساس این روایت، ابن عباس چنین گفته است: «تاریخ از سالی بود که رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ به مدینه آمد. در این سال، عبداللّه بن زبیر به دنیا آمد.»
3 ـ گزارش سخاوی نیز مؤید دیدگاه ما است، وی می گوید:
«در میان مورخان درباره نخستین کسی که تاریخ (اسلامی) را وضع کرد اختلاف نظر وجود دارد. ابن عساکر در کتاب تاریخ مدینة دمشق از انس بن مالک روایت کرده است که گفت: تاریخ از هنگام هجرت رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ به مدینه بود. اصمعی نیز گفته است: از ماه ربیع الاول که ماه هجرت رسول خدا است، تاریخ گذاری کردند.»
سخاوی پس از نقل این مطلب، این اشکال را مطرح کرده است که این سخن بر خلاف دیدگاه مشهور است که می گوید: دستور تاریخ گذاری در دوره خلافت عمر بود و آغاز سال محرم است نه ربیع الاول.
به نظر ما اشکال سخاوی وارد نیست، و صرف مخالفت با مشهور موجب باطل شدن یک گزارش تاریخی نمی شود.
4 ـ خالد بن ولید صلح نامه یا امان نامه ای برای اهالی دمشق نوشت که در پایان آن تاریخ کتابت نیز معین شده است. قسمتی از مفاد این صلح نامه به قرار ذیل است:
«این نوشته ای است از خالد بن ولید برای مردم دمشق؛ من به ایشان در جان، اموال و کنیسه هایشان امان دادم... ابو عبیده جراح و شرحبیل بن حسنه و قضاعی بن عامر بر آن گواه بودند، و در سال سیزدهم نوشته شد.»
از واقدی روایت شده که خالد بن ولید، بر این صلح نامه تاریخی نزد، اما بعدا که مسلمانان خواستند به یرموک کوچ کنند، خالد این صلح نامه را تجدید کرد و ربیع الثانی سال پانزدهم را به عنوان تاریخ در آن درج کرد.
به نظر ما حتی اگر چنین باشد؛ یعنی اگر در این صلح نامه به جای سال سیزدهم سال پانزدهم نوشته شده باشد، باز هم مؤید این دیدگاه است که پیش از هرگونه اقدام عمر برای تعیین مبدأ تاریخ، مسلمانان از مبدأ هجرت تاریخ می زدند؛ چه این که داستان تاریخ نگاری عمر به سال شانزدهم یا پس از آن مربوط می شود و هیچ کس مدعی نیست که اقدام عمر درباره تأسیس تاریخ هجری پیش از این بوده است. گذشته از آن این ادعا که در متن اولیه صلح نامه تاریخی وجود نداشت و عبارت «و در سال سیزدهم نوشته شد» افزوده مورخان است، ادعایی است مردود و خلاف ظاهر عبارت.
5 ـ سیوطی نقل کرده است:
«رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ در صلح نامه ای که برای مسیحیان نجران نوشت، بر اساس هجرت تاریخ زد و به علی ـ علیه السلام ـ دستور داد که در آن بنویسد: این صلح نامه در سال پنجم هجرت نوشته شد... بنابراین کسی که بر اساس هجرت تاریخ زد، رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ بود و عمر در این باره از آن حضرت تبعیت کرد.»
همچنین سید عباس مکی می گوید: «تاریخ سنت گذشته و روش پسندیده ای است که رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ هنگامی که برای مسیحیان نجران صلح نامه می نوشت بدان امر فرمود. آن حضرت به علی ـ علیه السلام ـ دستور داد که در صلح نامه بنویسد: «در سال پنجم هجرت نوشته شد.»
بر اساس این شواهد و شواهد فراوان دیگری که در «الصحیح من سیرة النبی الاعظم» مطرح شده است می توان به این نتیجه رسید که این سخن مشهور که عمر بنیانگذار تاریخ هجری است، سخن ناصوابی است و از نظر تاریخی غیر قابل قبول است. تنها کاری که عمر انجام داد این بود که محرم را به جای ربیع الاول آغاز سال قرار داد. می دانیم که محرم در عصر جاهلی آغاز سال عرب بود.
بنای مسجد مدینه
از جمله اقداماتی که در اوایل هجرت رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ به مدینه صورت گرفت، بنای مسجد مدینه بود. مسجد مدینه، پس از خریداری زمین آن، در مساحتی حدود صد ذراع در صد ذراع یا کمتر ساخته شد.
رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ در ساختن مسجد و آوردن سنگ از منطقه حره با مسلمانان همکاری می کرد. این کار باعث تشویق و جدیت بیشتر اصحاب می شد. چنان که یکی از ایشان این شعر را سرود:
لئن قعدنا و النبی یعمل |
لذاک منا العمل المضلّل |
اگر بنشینم و نبی کار کند |
کارمان ما را گمراه کند |
مسلمانان به هنگام ساختن مسجد سرود می خواندند، از جمله:
اللهم انّ الاجر اجر الآخرة |
فارحم الانصار و المهاجرة |
خدایا! اجر آن است که در آخرت باشد انصارومهاجران را مشمول رحمت خودقرارده!
سنگ های خلافت
حاکم نیشابوری از عایشه روایت کرده است که نخستین سنگ را برای بنای مسجد، پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ آورد. سپس ابوبکر، عمر و عثمان یکی پس از دیگری هر کدام یک سنگ آوردند. گفتم: یا رسول اللّه ! آیا به این ها نمی نگری که چگونه تو را کمک می کنند. گفت: عایشه! اینان خلفای پس از من هستند.
حاکم نیشابوری می گوید: این روایت بر اساس معیارهایی که بخاری و مسلم، نویسندگان صحیح بخاری و صحیح مسلم، وضع کرده اند، روایتی است صحیح؛ اما آن دو این روایت را در کتاب خود درج نکرده اند.
به نظر ما این روایت نمی تواند صحیح باشد؛ زیرا
1 ـ ذهبی پس از تضعیف سند این روایت می گوید: این روایت صحیح نیست، در آن زمان هنوز عایشه دختر خرد سالی بیش نبود و به خانه پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ نیامده بود.
2 ـ اهل سنت بر اساس روایات خود معتقدند که پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ خلیفه ای برای خود تعیین نکرد. این روایت که می گوید پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ابوبکر و عمر و عثمان را به عنوان خلفای خود ذکر کرد، مخالف عقیده رسمی اهل تسنن، عدم تعیین خلیفه از سوی پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ است.
ما شیعیان نیز این روایت را صحیح نمی دانیم؛ چون بر اساس روایت های فراوانی که در منابع شیعه و سنی آمده است، رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ حضرت علی ـ علیه السلام ـ را به عنوان خلیفه خود معرفی کرده است. علامه امینی بخشی از روایات اهل تسنن را در این باره آورده است.
پیمان برادری میان مهاجران و انصار
پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ پس از گذشت پنج یا هشت ماه از هجرت به مدینه، بین مهاجران و انصار پیمان برادری (عقد اخوت) برقرار کرد تا همدل تر شوند و در راه حق همدیگر را یاری دهند. در واقع، این پیمان برادری دومین پیمان برادری بود که در میان مسلمانان برقرار شد. پیمان برادری نخست در مکه بسته شده بود.
علی علیه السلام برادر پیامبر صلی الله علیه و آله
احمد بن حنبل روایت کرده است که رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ مسلمانان را با هم برادر کرد؛ اما علی را با کسی برادر نکرد. علی گفت: یا رسول اللّه ! اصحابت را با هم برادر کردی ولی من را بی برادر گذاشتی؟ پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ فرمود:
«تو را برای خودم گذاشتم، تو برادر منی و من برادر تو. اگر کسی از تو سؤال کرد، بگو: من بنده خدا و برادر رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ هستم. احدی پس از تو چنین ادعایی نخواهد کرد مگر آن که دروغگو باشد. سوگند به خدا... تو را به تأخیر نینداختم مگر برای خودم. تو برای من همانند هارونی نسبت به موسی، جز آن که پس از من پیامبری نخواهد بود. تو برادر و وارث من هستی.»
حدیث برادری رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و علی، خواه در برادری نخست در مکه و خواه در برادری دوم در مدینه چنان متواتر است که قابل انکار یا شک و تردید نیست. این حدیث را ده ها تن از صحابه و تابعین روایت کرده اند.
شگفتا که پس از رحلت رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ در بحبوحه حوادث غصب خلافت، وقتی علی ـ علیه السلام ـ در مقام دفاع از حق خویش فرمود: «من بنده خدا و برادر رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ هستم» سخنش را نپذیرفتند و گفتند: «بنده خدا آری، اما برادر رسول خدا نه.»
جالب است که بدانیم در مقابل این فضیلت انکارناپذیر برای حضرت علی ـ علیه السلام ـ حدیث خُلّت (دوستی) را جعل کردند که بنابر مفاد آن پیغمبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ فرمود: اگر خلیلی برمی گزیدم، همانا ابوبکر را خلیل خود قرار می دادم.
حال معلوم نیست باید این روایت را بپذیریم یا روایت دیگر منسوب به پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ را که بدون «اگر» می گوید: «خلیل من از امت، ابوبکر است.» همان طور که ابن ابی الحدید معتزلی می گوید، این حدیث در مقابل حدیث برادری علی ـ علیه السلام ـ با پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ جعل شده است.
برادر سلمان که بود
تاریخ نگاران درباره این که پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ چه کسی را به عنوان برادر سلمان برگزید اختلاف دارند. بر اساس برخی از گزارش ها، پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ بین سلمان و ابودرداء پیمان برادری برقرار کرد. به نظر ما این گزارش صحیح نیست و صحیح آن است که پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ بین سلمان و ابوذر برادری برقرار کرد. دلایل ما به شرح زیر است:
1 ـ از امام سجاد نقل شده است که فرمود: «اگر ابوذر می دانست که در قلب سلمان چه اندیشه ای است او را می کشت، حال آن که پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ بین آن دو برادری برقرار کرده بود. پس گمان شما درباره سایر مردم چیست.»
2 ـ از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده است که فرمود:
«رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ بین سلمان و ابوذر برادری برقرار کرد و بر ابوذر شرط کرد که از سلمان سرپیچی نکند.»
3 ـ ارزیابی افرادی که دو به دو با هم برادر شدند نشان می دهد که رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ افراد همدل و هم مرام را با هم برادر می کرد و نه افراد ناهمانند را. مثلاً آن حضرت در برادری اول ابوبکر را با عمر، طلحه را با زبیر و عثمان را با عبدالرحمن بن عوف برادر کرده بود. بر این اساس، ادعای برادری بین سلمان و ابودرداء نمی تواند صحیح باشد. چه این که سلمان، پس از رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ همانند ابوذر، در قبال حوادث سقیفه موضع واحدی اتخاذ کرد و همواره در کنار خاندان پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ایستاد و از حق ایشان دفاع کرد. اما ابودرداء پس از رسول خدا در کنار دستگاه خلافت قرار گرفت و در این مسیر تا آنجا پیش رفت که معاویه و یزید از او تمجید و ستایش کردند و معاویه در مقابل خدمات وی به بنی امیه او را والی دمشق قرار داد.
حکمت پیمان برادری
روشن است که مسلمانان به سبب پذیرش اسلام از خویشان و بستگان خود بریده بودند و حتی از سوی ایشان مورد آزار و اذیت واقع شده بودند. این وضعیت ممکن بود در دل ایشان احساس بی کسی و نا امیدی پدید آورد.
تدبیر حکمیانه پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ یعنی برقراری برادری دینی بین مسلمانان، احساس تنهایی را از مسلمانان دور ساخت و در عوض چنان پیوند عاطفی عمیقی بین ایشان برقرار ساخت که گمان می کردند برادران دینی از یکدیگر ارث می برند.
گذشته از آن، پیمان برادری می توانست رسوبات اختلافات قومی و قبیله ای بین برادران دینی را از بین ببرد و یا کاهش دهد و ایشان را بر محور ارزش های الهی در برابر تهدیدات خارجی متحد کند.