تیپ شناسی معادل قرآنی
نویسنده در صدد است، با ملاک قرار دادن تیپ شناسی اقتدار کاریزمایی وبر، تیپ شناسی معادلی را در بافت اسلامی تدوین کند تا بتواند به طور خاص اقتدار کاریزمایی حضرت محمد صلی الله علیه و آله را توصیف کند. وی ضمن ارائه چندین معیار، معتقد است، تنها مفهوم اسلامی معادل برای توصیف اقتدار کاریزمایی آن حضرت، مفهوم «رسالت» است نه «کرامت» یا «ولایت»، آن گونه که برخی پنداشته اند.
واژه های کلیدی: اقتدار کاریزمایی وبر، اقتدارکاریزمایی محمد صلی الله علیه و آله ، رسالت، کرامت، ولایت.
«من شهادت می دهم که هیچ خدایی جز الله نیست و شهادت می دهم که محمد پیامبر او است» ـ (شهادت یک مسلمان به ایمان و اسلام). تیپ شناسی اقتدار کاریزمایی وبر جهت کاربرد در باره [حضرت] محمد نیازمند توجهی دقیق بر این سبک از سلطه مشروع در بافت اسلامی (قرآنی) است. این فصل [از کتاب اقتدار در اسلام] به تدوین یک تیپ شناسی معادل اسلامی می پردازد که به طور خاص اقتدار کاریزمایی پیامبر اسلام را توصیف کند.
گر چه «کاریزما» اساساً پدیده ای مسیحی است و مسیحی باقی خواهد ماند؛ اما طبقه بندی مفهومی وبر از «اقتدار کاریزمایی» به مثابه یک عنوان جامعه شناختی «خنثی» از سبک اقتدار، توجه انسان را به سایر نوعیت های «مشابه» فرمان و اطاعت معطوف می سازد. این عطف توجه و استلزامات نظری آن، تنها توجیه برای مشخص کردن بافت اسلامی است که در آن، اقتدار [حضرت] محمد را، هم بر مریدان بلافصل خود و هم بر جامعه اسلامی بعدی می توان کاریزمایی تلقی کرد. قصد این نام گذاری هرمنوتیک این نیست که به سادگی اظهار کند که اقتدار محمد کاریزمایی بوده است، بلکه هدف آن است که بررسی کنیم، از چه طریق خاص، آن اقتدار، کاریزمایی بوده و چه میزان آن طریق خاص، برای جریان تحولات فرهنگ سیاسی اسلام پس از محمد صلی الله علیه و آله ، حائز اهمیت بوده است. منحصر به فرد بودن اقتدار محوری محمد صلی الله علیه و آله و سبک خاص مشروعیت آن اقتدار، عاملی ضرور برای خودِ ماهیت و سازمان اقتدار در شکل گیری آینده فرهنگ سیاسی اسلام می باشد.
در بافت جامعه شناختی، کاریزما «به کیفیت خاص، از شخصیت یک فرد اطلاق می شود که به سبب آن، فرد مورد نظر، فوق العاده تلقی می گردد و تصور می شود که نیروها یا صفات فوق طبیعی، فوق انسانی یا دست کم به طور خاص استثنایی به او ارزانی شده است».
ایمان به این صفات از جانب پیروان، شبکه ارتباطی اقتدار ـ اطاعت را ایجاد می کند که درون آن، فرمان های رهبر کاریزمایی چنان پیروی می شوند که گویی خواست های پیروان است. برای این که این رابطه، عملی گردد، وبر آن را به دو شرط خاص «توجیه درونی» و «ابزار بیرونی» منوط کرده است.
«توجیه درونی» عبارت است از فرآیند ارتباطی میان رهبر و مریدان که از سبک سلطه ای که اقتدار از طریق آن، مشروع تلقی می شود، جداشدنی نیست. «ابزار بیرونی» عبارت است از ابزار سیاسی سلطه که شخصیت های اقتدار از آنِ خود می سازند.
یک عامل اصلی مشخص کننده این سبک اقتدار، از دو سبک دیگر (سنتی و عقلانی ـ قانونی) ایمان پیروان به «قدرت های فوق طبیعی، فوق انسانی... یا استثنایی» است که تصور می شود، به رهبر کاریزمایی ارزانی شده است. هنگامی که اقتدار کاریزمایی به وجود می آید، روابط اجتماعی موجود، اعم از سنتی و عقلانی ـ قانونی، به طور بنیادی از سوی سبک «غیر عقلانی» روابط اجتماعی به مبارزه طلبیده می شود و از دور خارج می گردد. در نتیجه، رهبران کاریزمایی، به طور معمول جنبشی انقلابی برپا می کنند و می کوشند، وضع موجود را تغییر داده و نظامی جدید تأسیس کنند.
انقلاب کاریزمایی، گسستی اساسی اما نه کامل، با اقتدار گذشته از طریق عامل شخصیت کاریزمایی که همواره به طور همزمان در عین تخریب نظم قدیم، نظمی جدید را احداث می کند، ایجاد می نماید. ساختمان نظم جدید معمولاً آکنده از عناصر مشخص کننده نیرومندی از نظم گذشته است. جوامع از این شخصیت های کاریزمایی پیروی می کنند، چرا که احساس می کنند، این صفات آن ها «برای یک شخص عادی دست یافتنی نیست؛ بلکه دارای منشأ الاهی یا به عنوان اسوه تلقی می شوند».
«منشأ الاهی» سلطه کاریزمایی درون مایه مشترکی است که این شکل از اقتدار را مشروعیت می بخشد. به علاوه، هر معنایی که از این مفهوم در محیط های گوناگون اجتماعی ـ دینی ممکن است، درک شود، ظاهراً منبع کاریزما را «خارج» از دسترس انسان القا می کند.
در نتیجه رهبر کاریزمایی اقتدار خود را از جامعه ای که بر آن حکم می راند، یا از منصبی که اشغال می کند، کسب نمی نماید، اقتدار او صرفاً اقتداری «شخصی» است؛ پیروان از او اطاعت می کنند، به دلیل آنچه او «شخصاً، دارا است؛ لکن این «شخصیت»، مقدر شده الاهی محسوب می شود. با اطاعت از رهبر کاریزمایی، «رستگاری»، به هر معنایی که این واژه ممکن است به یک جامعه دینی خاص بفهماند، تأمین می گردد.
اگر یک شخصیت کاریزمایی، به طور خاص اقتدار سیاسی را اعمال کند، مانند محمد صلی الله علیه و آله و بر خلاف بودا و موسی، آن گاه پذیرش مشروعیت او سؤال اطاعت از حاکم را موجب می گردد، این مطلب بخش مهم دیگر شبکه ارتباطی فرمان ـ اطاعت است. وبر خاطر نشان می دهد که «تصدیق از جانب کسانی که تحت سلطه اقتدار می باشند، برای اعتبار کاریزما تعیین کننده است».
همان گونه که وبر روشن ساخته است، رهبر کاریزمایی، اقتدار خود را از پیروانش کسب نمی کند. تنها منبع این اقتدار، منبع «متافیزیکی» است که فوق و ورای منبع اجتماعی ـ فیزیکی است. در واقع، ایمان پیروان به این منبع متافیزیکی است که اقتدار شخصیت کاریزمایی را مشروعیت می بخشد.
پیامبران در زمره شخصیت های مهمی هستند که وبر آنان را در تیپ شناسی اقتدار کاریزمایی خود جای می دهد. وی همچنین، در عرصه سیاست... نظامیان منتخب، حاکمان بر اساس همه پرسی، عوام فریب بزرگ، یا رهبر حزب سیاسی را در تیپ شناسی خود می گنجاند. وبر می گوید:
«از دیدگاه جامعه شناختی، پیامبر کیست؟... بنا به درک ما «پیامبر» به معنای صرفاً یک فرد حامل کاریزما می باشد که به وسیله مأموریت خود یک مکتب دینی یا حکم الاهی را اعلام می نماید.»
او بار دیگر اضافه می کند: «ادعای پیامبر، مبتنی بر وحی شخصی و کاریزما می باشد». به طور خاص تر، وبر زرتشت، عیسی و محمد صلی الله علیه و آله را پیامبرانی می داند که پیروان، به دلیل شخصیت آنان یعنی اقتدار کاریزمایی آنان، جذب آنان شده اند. او این سه پیامبر را که اقتدارشان شخصی بوده است، با بودا و پیامبران اسرائیل که پیروانشان به مکاتبی که عرضه کردند پیوستند، مقایسه کرده است.
ماهیت خاص اقتدار کاریزمایی پیامبر اسلام، یعنی شیوه کاریزمایی بودن اقتدار وی، برای تیپ شناسی وبر موردی خاص را به منظور مشاهده عناصر سازنده یک جنبش کاریزمایی در حال ظهور، فراهم می سازد.
در بافت اسلامی، «کاریزمای» محمد صلی الله علیه و آله یا «اقتدار کاریزمایی» به وسیله دو اصطلاح شناخته می شود: کرامت و ولایت. اما هر دو مشکلاتی را به عنوان معادل های «اقتدار کاریزمایی» پیامبر اسلام به وجود می آورند. توضیح این مشکلات همچنین باید محتوای اصلی مفهومی اسلامی را که به به ترین نحو به «اقتدار کاریزمایی محمد» مربوط می شود، روشن سازد. مک دونالد11 در دائرة المعارف مختصر اسلام، نظر گاردت را درباره این که کرامت معادل مناسبی برای «کاریزما» می باشد، تأیید کرده است. گاردت می گوید: «در اصطلاحات فنی علوم دینی، کرامت... معنای کاریزما را به خود می گیرد، لطفی که توسط خداوند به طور کامل و آزادانه و به وفور ارزانی شده است». وی همچنین بیان کرده است:
«این کلمه به معنای «اعجازهای» ایجاد شده توسط «دوستان خدا»، «اولیا» می باشد... که خدا انجام آن ها را به ایشان واگذار می کند. این اعجازها به طور معمول شامل اتفاقات اعجاب آور در جهان مادی یا پیش بینی های آینده یا تفسیر اسرار قلوب و غیره می باشند.»
با در نظر گرفتن معنای فنی این اصطلاح اسلامی ـ عربی، به نظر می رسد که از نظر ریشه شناختی، ریشه این کلمه یکی بودن «کاریزما» و «کرامت» را اثبات می کند.
گاردت معتقد است: «کرامت» به احتمال زیاد از طریق همگون سازی آواشناختی با کلمه یونانی «×AEligszligethUumlxtx» که از نظر ریشه شناختی ریشه کلمه مسیحی «کاریزما» می باشد، پدید آمده است. مک دونالد، این شباهت ظاهری را بیش تر بسط داده است: این هماهنگی در صورت، ریشه و معنا میان این کرامت و کلمه «×AEligszligethUumlxtx» در کلیسای مسیحی اولیه (ICor.×II) بسیار درخور توجه است و به هیچ وجه نمی تواند تصادفی بوده باشد. پدیده های دینی پشت سر هر دوی آنها یک چیز می باشد، اما ارتباط زبانی آن ها روشن نیست؛ کلیسای سریانی کلمه «×AEligszligethUumlxtx» را که صرفاً به معنای «هدایا» می باشد Mauhebhatha نامید که به عربی مواهب گفته می شود و در واقع به همین معنا است؛ ممکن است، کلمه یونانی که به سریانی راه یافته است، برای استعمال کنندگان عربی، کلمه کرامت خود را القا کرده باشد.
کرامت هر قدر هم به عنوان معادل برای «کاریزما» مزیت هایی داشته باشد، در حفظ مقتضیات نظری مفهوم «اقتدار کاریزمایی» وبر دارای مشکلات جوهری است.
در بافت اسلامی هر اصطلاحی که اقتدار کاریزمایی محمد صلی الله علیه و آله را شناسایی می کند، باید به او مختص باشد، نه کسی دیگر. باید به خصوصیتی در خود ـ درکی محمد صلی الله علیه و آله اشاره کند که هیچ کس دیگر در محدوده های اجتماعی و کلامی اسلام در آن خصوصیت با وی شریک نباشد.
این اصل از تصریح وبر مبنی بر این که اقتدار کاریزمایی یک ویژگی «شخصی» است درک می شود. وبر، خاطر نشان ساخته است که «رهبران طبیعی در لحظات اندوه و گرفتاری... حاملان موهبت های جسمی و فکری هستند که فوق طبیعی تلقی می شوند (بدین معنا که هر فردی نمی تواند به آن ها دست بیابد). افزون بر این، وی در تعریف اقتدار کاریزمایی گفته است:
«اقتداری خارق العاده و هدیه شخصی فیض الاهی (کاریزما) وجود دارد، سرسپردگی کاملاً شخصی و اطمینان شخصی به وحی، قهرمانی گری یا سایر ویژگی های رهبری فردی.»
ضرور است که اصطلاح اسلامی، چیزی را مختص محمد صلی الله علیه و آله و نه کس دیگر تعیین کند. اگر اصطلاح انتخاب شده، به طور مساوی بر سایر شخصیت های دینی و معنوی در اسلام از قبیل عالمان و متصوفه اطلاق شود، آن گاه ماهیت بی نظیر و شخصی اقتدار محمد صلی الله علیه و آله شناخته و مشخص نمی شود. بر اساس همین استدلال، اگر بنا باشد، اقتدار کاریزمایی علی شناسایی شود، باید صرفاً درباره علی و تصور جامعه شیعیان علی از او کار برد داشته باشد. نمی توان به محمد صلی الله علیه و آله ، برای مثال، شیخ (رئیس) یا سید (آقا) را نسبت داد، چرا که این ها جایگاهی هستند که بسیاری از رهبران عرب پیش از اسلام در آن شریک بودند؛ در نتیجه هیچ عامل تمیزدهنده ای که اقتدار کاریزمایی محمد صلی الله علیه و آله را ایجاد کند، وجود نمی داشت؛ اما از شروط وبر برمی آید که اصطلاح اسلامی باید در باره محمد صلی الله علیه و آله در بافت اسلامی قابل اعمال باشد.
«کرامت» این ویژگی را ارضا نمی کند، چرا که ممکن است، به لحاظ نظری تقریباً به همه مسلمانان (تا آن جا که از جانب خدا برکت دریافت می کنند) گسترش یابد. «کرامت» به عنوان «موهبتی الاهی» حق انحصاری پیامبر اسلام نیست. هر مسلمان درستکار و صالحی ممکن است، به درجه ای از تقوا برسد و این مقام را کسب کند.
هنوز مشکلی دیگر، درباره کرامت به عنوان مفهومی که اقتدار کاریزمایی پیامبر اسلام را شناسایی می کند، وجود دارد. در نظریه وبر در باب اقتدار، مسأله «سلطه» و «جامعه سیاسی» چه در شکل ابتدایی (خویش و قوم) و چه در شکل مدرن (دولت) با یکدیگر ارتباط دارند. در حقیقت وبر «دولت» را بر حسب «سلطه» تعریف کرده است:
دولت مانند نهادهای سیاسی که به لحاظ تاریخی بر آن مقدم بودند، عبارت است، از رابطه انسان هایی که بر انسان ها سلطه دارند، رابطه ای که به وسیله خشونت مشروع (یعنی خشونتی که مشروع تلقی می شود) حمایت می گردد. اگر دولت، می خواهد وجود داشته باشد، افراد تحت سلطه باید از اقتدار مورد ادعای قدرت های موجود پیروی کنند.
مسأله «اقتدار» یا «سلطه» از «دولت» و کاربرد «خشونت مشروع» تفکیک ناپذیر است. هر دو اصطلاح، ترجمه Herrschaft هستند. جمله اصلی وبر که با شدتی بیش تر با «اقتدار» و کاربرد «خشونت مشروع» ارتباط دارد، چنین است:
Der. Staat ist. ebenso wiedie ihm geschichtlich vorausgehenden politischen
Verbaumlnde, ein auf das Mittel der legitimen (das heisst: als legitim angesehenen)
Gewaltsamkeit gestütztes Herrschaftsverhaumlltnis von Menschen über Menschen.
Damit er bestehe. müssen sich also die beherrschten Menschen der beans pruchten Autoritat der jeweils herrschenden fügen.
می توان Gewalt را به «قدرت»، «اقتدار»، «سلطه» و مانند آن، Gewaltsa را به «قوی»، «زوری و اجباری»، «خشن» و غیره و Gewaltsamkeit را به «خشونت» یا «زور» ترجمه کرد.
تأسیس اسلام توسط محمد صلی الله علیه و آله به عنوان یک دین «عمومی» یا فراتاریخی از طریق نیروی فیزیکی انجام گرفت و همزمان با بنیاد نهادن دولت اسلامی بود. با توجه به ارتباط ذاتی اقتدار با خشونت، اصطلاحی که اقتدار کاریزمایی محمد صلی الله علیه و آله را شناسایی کند، باید اشارات خاص به توانایی او جهت استفاده «موجه» از نیروی فیزیکی داشته باشد، «کرامت» این نیاز را ارضا نمی کند. کرامت به عنوان برکتی (هدیه ای) که از جانب خداوند دریافت می شود، استفاده از نیروی فیزیکی توسط دریافت کننده را مشروع نمی سازد. در نتیجه، ممکن است، برخی دریافت کنندگان کرامت باشند که هیچ سلطه «سیاسی» بر توده ای از مردم اعمال نکنند؛ برای مثال، مهم ترین شخصیت هایی که به لحاظ تاریخی تصور شده است که از کرامت یعنی الطاف خاص برخوردارند، اولیاءالله (دوستان خدا) هستند. نمایندگان اصلی این نوع، اوتاد صوفیه می باشند که هم به لحاظ تاریخی و هم به طور ایده آل با تصویر «انسان کامل» (الانسان الکامل) شناسایی شده اند.
در زمره نظریه پردازان عمده صوفیه که این مفهوم را به وجود آورده اند، عزیزالدین نسفی (متوفای 1290م.) قرار دارد که در کتاب الانسان الکامل به طور مفصل ویژگی های این نوع ایده آل را شرح داده است. نسفی استدلال می کند که علی رغم همه فضیلت های مقدس از قبیل گفتار خوب، اعمال خوب و رفتار خوب و معرفت به خدا این انسان کامل هیچ قدرتی ندارد و با آرزوهای تحقق نیافته اش زندگی می کند... او از نظر معرفت و اخلاق، کامل است، اما بر حسب قدرت و [تحقق یافتن] آرزوهایش غیر کامل می باشد. از آن جا که کرامت حق کاربرد نیروی فیزیکی را به پیامبر اسلام اعطا نمی کند تا در ایجاد سلطه بر توده ای از پیروانش از آن استفاده نماید، بنابراین، نمی تواند دقیقاً ماهیت اقتدار کاریزمایی وی باشد.
مشکل بعدی «کرامت» این است که دربردارنده هیچ اشاره ای به مفهوم اساسی اقتدار نیست. اگر پیامبر اسلام دارای کرامت تلقی می شد، این به تنهایی او را محق نمی ساخت که بر پیروانش اعمال اقتدار نماید و از آنان اطاعت طلب کند. «اقتدار کاریزمایی» در چارچوب تئوری سلطه وبر، نخستین و مهم ترین ویژگی اش آن است که یک سبک اقتدار می باشد. اقتدار کاریزمایی اشاره می کند به وضعیتی که در آن مقصود از اراده تجلی یافته (فرمان) حاکم یا حاکمان، تحت تأثیر قرار دادن رفتار یک یا چند فرد دیگر (فرمانبرداران) است و در واقع به شیوه ای در آن تأثیر می گذارد که رفتار آنان با چنان درجه ای از ربط اجتماعی رخ می دهد که گویی فرمانبرداران، محتوای فرمان را به خاطر خود آن فرمان ضرب المثل رفتار خود ساخته اند؛ با نگاه از سوی دیگر، این وضعیت اطاعت نامیده می شود.
اگر یک «هدیه لطف» خاص، دریافت کننده خود را شایسته مقام اقتدار نسازد، کاریزما، اساساً یک صفت «خصوصی» باقی می ماند که شماری محدود از مریدان آن را تصدیق می کنند؛ برای مثال ممکن است، تصور شود که یک هنرمند، «هدیه» نقاشی را دریافت کرده است و یک خواننده، هدیه آواز خواندن را و یک صوفی هدیه وحدت الاهی را، با این حال این هدایا، اطاعت توده ای از مردم را تا آن جا که به سیاست مربوط است، طلب نمی کند.
همچنین، گفته شده که «ولایت» معادل مناسبی برای «اقتدار کاریزمایی محمد صلی الله علیه و آله » است. ریشه این کلمه در عربی «ولی» به معنای «متصدی بودن»، «اداره کردن»، «گرداندن»، «اجرا کردن»، «حکومت کردن» و «فرمانروایی کردن» می باشد. استدلال برای این معادل به قرار زیر بیان می شود: «در میان مفاهیم اسلامی ناچاریم، به دنبال اصطلاحی بگردیم که حامل ایده سلطه باشد». آیه قرآن که به عنوان توجیه ارائه شده آیه 44 سوره 18 است که در آن همه اقتدارها متعلق به خدا ذکر شده است. ترجمه این آیه توسط پیکتال می گوید: «در این باره محافظت (ولایت) فقط از جانب الله است که حق است.»
نوری علاء «ولایتِ» در این آیه را به معنای «اقتدار» تفسیر می کند، در حالی که پیکتال آن را به «محافظت» ترجمه کرده است. هر دو معنا در زمره معانی واژه نامه ای این اصطلاح می باشد. هم آربری (1979) و هم داوود (1956) ولایت در این آیه را «محافظت» ترجمه کرده اند. همه اقتدارها در اسلام باید بر حسب این منبع نهایی، مشروعیت یابد. این استدلال ادامه می دهد که اقتدار پیامبر از طریق همین منبع، مشروعیت یافته است. برای این نکته، نوری علاء به آیه 55 سوره 5 اشاره می کند: «دوست شما (ولیّکم) فقط الله می تواند باشد و پیامبر او و آن هایی که ایمان دارند؛ کسانی که نماز برپا می کنند و در حالی که رکوع می روند، زکات می دهند». همچنین، آیه شش سوره سی و شش: «پیامبر به مؤمنان نزدیک تر (اَوْلی) از خودشان است...».
علاوه بر این، معنای ریشه «ولی» همه معانی «دوست»، «نزدیک تر»، «آقا» و «رهبر» را ممکن می سازد. ریشه ثلاثی در معنای کلی خود همه این ترجمه ها را موجه می سازد؛ از این رو «ولایه النبوی» بر طبق نظر نوری علاء، معادل اسلامی برای «اقتدار کاریزمایی محمد صلی الله علیه و آله » است.
این بیان، مستقیم تر به تیپ شناسی وبر پرداخته است و مفهوم بهبود یافته تری به لحاظ جامعه شناختی می باشد. با این حال این نیز به عنوان معادل دقیق برای «اقتدار کاریزمایی پیامبر اسلام» به دو دلیل بحث انگیز است: یکی این که بسیار کلی است و دیگر این که بسیار مبهم است.
این مطلب، درست است که مفهومی که به طور مناسب حامل اقتدار پیامبر اسلام است، باید مستلزم ایده سلطه باشد و در حقیقت، یکی از ملاک هایی بود که با آن «کرامت» ارزیابی شد؛ اما «ولایت» به اندازه کافی مشخص یا معیّن نیست تا به عنوان معادل «اقتدار کاریزمایی محمد صلی الله علیه و آله » به کار رود. بر اساس این طبقه بندی، سه مشکل اساسی در باره این اصطلاح وجود دارد: 1. هیچ اشاره خاص به «کاریزما» به عنوان «هدیه لطف» ندارد؛ 2. هیچ اشاره ای به کاربرد مشروع نیروی فیزیکی در تأسیس اقتدار کاریزمایی ندارد؛ 3. اختصاص به پیامبر اسلام ندارد.
ولایت هیچ اشاره ذاتی به رابطه «کاریزمایی» میان خدا و «وَلیّ» از یک طرف و میان «ولی» و پیروان احتمالی اش از طرف دیگر ندارد. معادل مناسب «اقتدار کاریزمایی» برای محمد صلی الله علیه و آله باید رابطه «منحصر به فرد» و «مشخصی» میان الله و محمد را نشان دهد و در همان زمان، خواهان اطاعت مردم از اقتدار او به سبب این رابطه باشد.
شکل های مختلف «ولایت» در قرآن همگی: [1.] بر الله به عنوان «دوست محافظت کننده» دلالت می کنند (برای مثال آیه 120 سوره 2 می گوید: «و اگر از امیال آن ها پیروی کنی، بعد از این که علم پیدا کردی، آن گاه از جانب خدا هیچ دوست محافظت کننده ای [ولی] و نه یاوری برای تو نخواهد بود!»)؛
[2.] و نیز بر «دوست» به طور کلی، بر «شیاطین به عنوان دوستان محافظت کننده غیر مؤمنان» دلالت می کند. (برای مثال، آیه 27 سوره 7: «همانا ما شیاطین را دوستان محافظت کننده کسانی قرار دادیم که ایمان نیاورده اند»)؛
[3.] یا بر «دوستان الله» دلالت می کند (برای مثال آیه 62 سوره 10: «آگاه باشید که همانا دوستان الله کسانی هستند که برای آن ها ترس نیست و آنها محزون نمی شوند»).
حتی در معنای آخر که به سبکی از رابطه میان الله و انسان اشاره می کند، این اصطلاح تقریباً همه مسلمانان را شامل می شود و در عین حال هیچ انسان یا گروهی را به طور خاص در بر نمی گیرد.
تا آن جا که مسلمانان، الله را عبادت می کنند و سایر واجبات دینی خود را انجام می دهند، «دوستان خدا» هستند (برای مثال آیه 55 سوره 5: «دوست شما فقط الله می تواند باشد و پیامبر او و آن هایی که ایمان آورده اند، کسانی که عبادت برپا می دارند و زکات می دهند در حالی که رکوع می کنند»). اما «اقتدار کاریزمایی» یک ویژگی شخصی متعالی و استثنایی است و با این باور که به شخص خاص ارزانی شده، مشروعیت می یابد. اگر ویژگی ای که در بافت اسلامی، اقتدار کاریزمایی پیامبر اسلام را شناسایی می کند، بتواند توسط دیگران مورد مشارکت قرار گیرد، چیزی مختص پیامبر اسلام باقی نمی ماند و در این صورت وی منبع مشروعیت خود را از دست خواهد داد.
وبر، در تعریف «پیامبر» و متمایز ساختن وی از «کشیش»، خاطر نشان ساخته است: «ندای شخصی، عنصر تعیین کننده ای است که پیامبر را از کشیش متمایز می سازد. کشیش به واسطه خدمت خود در سنت مقدس ادعای اقتدار می کند، در حالی که ادعای پیامبر مبتنی بر وحی شخصی و کاریزما می باشد.
حتی اگر به ماهیت مبهم «ولایت» و چندگانگی معنای آن توجه نکنیم، این اصطلاح مستلزم هیچ عنصر خاص از «هدیه لطف» که از جانب الله به سوی بنده «مطلوب»اش داده شده، نیست.
درباره مشکل دوم، در این طبقه بندی باید گفت: «ولایت» حاوی هیچ اشاره ای به کاربرد مشروع نیروی فیزیکی برای تأسیس اقتدار کاریزمایی نیست. هیچ اقتداری، به معنای جامعه شناختی آن، نمی تواند بدون استفاده مشروع از نیروی فیزیکی ایجاد شود؛ استفاده مشروع، یعنی استفاده ای که مشروع تلقی شود. در هیچ یک از شکل های قرآنی «ولایت»، این مفهوم حامل خود را جهت استفاده از خشونت در اعمال اقتدار خود محق نمی سازد. حتی با این فرض که ولایت «هدیه لطف»ای از جانب خدا برای مخلوق مطلوبش ایجاد می کند، فرضی که مناسب نبودنش از طریق آخرین استدلال ارائه شد، باز «ولی» را محق نمی سازد که جهت ایجاد اقتدار خویش، از نیروی فیزیکی استفاده کند. اشارات قرآنی، در قرآن، برای کاربرد نیروی فیزیکی وجود دارد که به طور معمول، در ارتباط با دو واژه کلیدی قَتَلَ (کشتن) و جَهَد (جنگیدن) است. به هیچ طریقی مفهوم ولایت با این کاربرد «مشروع» نیروی فیزیکی ارتباط ندارد. در قرآن آیاتی وجود دارد که در آن ها هم قتل (کشتن) و هم اولیا (دوستان) دقیقاً در ضد مفهوم «ولی»ای که مستحق استفاده از نیروی فیزیکی است، ظهور دارند.
آنان که ایمان آورده اند، در راه خدا جنگ می کنند و آنان که کفر ورزیده اند، در راه طاغوت ها جنگ می کنند. پس با نوکران چاپلوس شیطان جنگ کنید. هان! ترفند شیطان همیشه ضعیف است.
«نوکران چاپلوس» ترجمه پیکتال برای واژه «اولیا» است؛ «جنگ می کنند» ترجمه کاملاً دقیقی برای «یُقاتِلون» از ریشه قَتَلَ «کشتن»، «به قتل رساندن» نیست. «یُقاتِلُوا» صورت استمراری شکل سوم (قَتَلَ) می باشد و در این شکل فعل، بر «نبرد کردن» و «جنگ کردن» دلالت می کند؛ اما معنای اساسی فرمان «کشتن» همواره در همه شکل های فعلی مختلف که از شکل نخست مشتق می شوند، حضور دارد.
صرفاً تحت شرایط خاص و در اشاره به ویژگی خاص پیامبر، فرمان «کشتن» یا «جنگ کردن» صادر می شود و «ولایت» به این شرایط ارتباطی ندارد.
درباره مشکل سوم، این طبقه بندی [باید گفت] «ولایت» معیار «اشاره خاص به محمد صلی الله علیه و آله » را تأمین نمی کند. هیچ ویژگی در این اصطلاح وجود ندارد که به صورت انحصاری به «پیامبر» مربوط باشد. آیه ای از قرآن که با عنوان توجیه این اصطلاح ارائه شده است بیان می کند:
«دوست شما، فقط الله، می تواند باشد و پیامبر او و کسانی که ایمان آورده اند؛ کسانی که عبادت برپا می دارند و زکات می دهند، در حالی که رکوع می کنند.»
حتی اگر «ولی» ـ وجه وصفی معلوم از ولی در این آیه به «آقا» و «رهبر» و نه «دوست» ترجمه شود ـ ترجمه ای موجّه از این کلمه ـ فوراً روشن است که نه تنها محمد (ص)، بلکه همه کسانی «که ایمان آورده اند، کسانی که عبادت برپا می دارند و زکات می دهند» در این مقام با او شریک هستند؛ از این رو، «ولایت» امتیاز انحصاری پیامبر اسلام نیست. در حقیقت همه کسانی که ممکن است، دارای ولایت به عنوان نشانه «لطف الاهی» باشند، ممکن است، به عنوان «اولیا (جمع وَلی) الله» مورد خطاب قرار گیرند و این گونه شده است، به معنای دوستان خدا، کسانی که خداوند بر آنان لطف می کند. «اولیا» سی و چهار بار در قرآن ذکر شده است و هر بار به «مسلمانان متقی»، «دوستان» یا «دوستان محافظت کننده» اشاره می کند که انسان ها می توانند آنان را به جای خدا برای پرستش انتخاب کنند.
کارادووا، به دنبال یک بررسی وسیع در معنای ریشه شناختی و کلامی «وَلی» در مقاله ای در دایره المعارف مختصر اسلام تحت همین مدخل، معتقد است: «هنگامی که وَلی در امور دینی به کار می رود، ارتباطی وثیق با عنوان قدیسین ما پیدا می کند». علاوه بر این، با ارجاع آن به منابع سنتی اسلامی، ولی معادل با «عارف بالله» می باشد، یعنی، «کسی که از معرفت عرفانی برخوردار است»، «کسی که خدا را می شناسد».
مجدداً هیچ اشاره اختصاصی به محمد صلی الله علیه و آله و ویژگی های شخصی منحصر به فرد او در این اصطلاح وجود ندارد. حالت معنوی «عارف بالله» به لحاظ نظری برای همه مسلمانان متقی، دست یافتنی است. معادل «اقتدار کاریزمایی محمد صلی الله علیه و آله » در اصطلاحات اسلامی باید مختص محمد صلی الله علیه و آله باشد و نه مسلمان دیگر.
به دومین مشکل اصلی، درباره این اصطلاح برمی گردیم. «ولایت» حامل معانی متعدد است، همچنان که اکنون روشن شده است. و به همین دلیل فاقد توان مستقیم و مؤکد که برای بیان ویژگی کاریزمایی محمد صلی الله علیه و آله ضرور است، می باشد. این ابهام از شش معنای صریح و ضمنی متمایز ناشی می شود که در قرآن ذکر شده است و کاربردهای مختلف این اصطلاح ممکن است، به آن شش مورد تقسیم شود:
معنای نخست، در شکل «ولیّکم» (ولی شما) بر دوستی، دوستی محافظت کننده، یا اقتدار الله (آیه 55 سوره 5: «دوست شما [ولیّکم] فقط الله می تواند باشد...») دلالت می کند.
معنای دوم، اقتدار پیامبر است (آیه 55 سوره 5: «دوست شما [ولیّکم] فقط الله می تواند باشد و پیامبر او و کسانی که ایمان آورده اند...»)؛
معنای سوم، اقتدار همه مؤمنان (همان منبع)؛
معنای چهارم، در شکل «اولیا» (جمع ولی)، دوستان خدا (آیه 62 سوره 10: «هان! هر آینه دوستان [اولیا] الله [کسانی] هستند که بر آنها ترس نیست [وارد نمی شود]، و محزون نمی شوند»)؛
معنای پنجم، اولیای شیاطین (آیه 76 سوره 4: «آنها که ایمان آورده اند در راه خدا جنگ می کنند و آن ها که کفر ورزیده اند در راه طاغوت ها جنگ می کنند. پس با نوکران چاپلوس [اولیای] شیطان جنگ کنید...»)؛
و معنای ششم، در شکل وَلیّاً (یک ولی)، به طور کلی دوستان و دوستی (آیه 89 سوره 4: «پس دوستانی (اولیا) از آن ها برنگزینید تا زمانی که آن ها خانه های خود را در راه خدا ترک نمایند... [و از میان آنان هیچ دوستی (ولیاً) و یاوری نگیرید].
اصطلاحی که این همه معانی ضمنی هر چند مرتبط با هم داشته باشد، نمی تواند، برای شناسایی ویژگی خاص محمد صلی الله علیه و آله که اقتدار کاریزمایی وی را می سازد، به کار رود.
بر اساس ارزیابی این دو اصطلاح، مفهوم اسلامی معادل برای «اقتدار کاریزمایی محمد صلی الله علیه و آله » باید بر پایه پنج معیار زیر که اعتبار آن ها اکنون تثبیت شده است، پی ریزی شود: 1. باید مستقیماً حامل ایده «اقتدار» باشد؛ 2. باید ماهیت این اقتدار را به عنوان «کاریزمایی» شناسایی کند، یعنی به عنوان یک «هدیه شخصی» که از منبع مشروعیت دریافت شده است؛ 3. باید دریافت کننده کاریزما، یعنی محمد صلی الله علیه و آله را محق سازد که از نیروی فیزیکی به منظور تثبیت اقتدار خویش استفاده نماید؛ 4. باید به محمد صلی الله علیه و آله اختصاص داشته باشد، به طوری که هیچ کس دیگر در بافت اسلامی نتواند، ادعای «اقتدار کاریزمایی» نماید؛ 5. باید یک اصطلاح واضح و مشخص، مصون از تفسیرها و قرائت های نوسانی باشد.
وبر می پرسد: «از دید جامعه شناختی پیامبر کیست؟» وی به این پرسش پاسخ می دهد: «بنا به درک ما پیامبر به معنای یک فرد تنهای حامل کاریزما است که به واسطه مأموریت خود، یک مکتب دینی یا حکم الاهی را اعلام می کند».
دقیقاً «به واسطه مأموریت او» است که 1. مشروعیت اقتدار کاریزمایی ایجاد می شود؛ و شخصیت کاریزمایی از سایران متمایز می گردد. به علاوه در تمایز گزاردن میان پیامبران «اسوه» و «اخلاقی»، وبر خاطر نشان ساخته است که پیروان یک پیامبر ممکن است «جذب شخص او شوند، چنان که در باره زرتشت، عیسی و محمد صلی الله علیه و آله چنین بود، یا به مکتب وی جذب گردند آن گونه که در باره بودا و پیامبران بنی اسرائیل رخ داد».
اساسی ترین وجه تمایزی که محمد صلی الله علیه و آله و صرفاً محمد صلی الله علیه و آله را می توان در بافت اسلامی با آن شناسایی کرد، «رسالت» (پیامبری) او است؛ یک ویژگی متمایز کننده ای که اقتدار شخصی او را مشروعیت بخشید و این کار را با اشاره ای واضح به «مأموریت الاهی» او انجام داد.
«اقتدار کاریزمایی محمد صلی الله علیه و آله » با این اصطلاح به به ترین نحو شناسایی می شود.
«رسالت» از ریشه «رسل» است که در شکل های مختلف به معانی زیر می باشد: «از خود صادر کردن»، «توزیع کردن»، «فرستادن» (شکل چهارم، اَرسَلَ)، «نگه داشتن یک نامه»، «به یکدیگر فرستادن» (شکل ششم، تراسَلَ).
در شکلی که در این جا مورد نظر است، «رسالت» به معنای «مأموریت»، «وظیفه» یا «احساس وظیفه» می باشد. چندین اشاره قرآنی به این کلمه در شکل های مختلف با پیشوندها و پسوندهای فراوان وجود دارد: در شکل «رُسُلٌ» (پیامبران)، 34 بار از جمله: آیه 87 سوره 2، آیه 253 سوره 2، آیه 144 سوره 3، آیه 10 سوره 6 و آیه 71 سوره 39؛ در شکل «رُسُلُنا» (پیامبران ما)، هفده مرتبه از جمله: آیه 32 سوره 5، آیه 61 سوره 6، آیه 69 سوره 11 و آیه 31 سوره 39؛ در شکل «رَسولٌ» (یک پیامبر)، 116 مرتبه از جمله: آیه 87 سوره 2، آیه 32 سوره 3، آیه 42 سوره 4، آیه 61 سوره 7، آیه 21 سوره 33 و آیه 12 سوره 48. شکل های فراوان دیگر نیز وجود دارند. یکی از مهم ترین اشارات قرآنی آیه 158 سوره 7 است.
بگو (ای محمد): ای انسان ها، هان! من پیامبر خدا هستم (رسول الله) به سوی همه شما. (پیامبر او) که حاکمیت آسمان ها و زمین به او تعلق دارد. هیچ خدایی جز او نیست؛ او زنده می کند و می میراند. پس به الله و پیامبر (رسول) او ایمان آورید، پیامبری که تعلیم ندیده و از او پیروی کنید، شاید که هدایت شوید.
همه عناصر اساسی اقتدار کاریزمایی محمد صلی الله علیه و آله در این آیه وجود دارند. همراه اصطلاح قرآنی که به به ترین نحو آن را شناسایی می کند. طبق این آیه، همه اقتدارها به الله تعلق دارد. «او حاکم آسمان و زمین است». هیچ خدایی جز او وجود ندارد، و همه اقتدارها باید از این منبع سرچشمه بگیرند. او با اراده خود، محمد صلی الله علیه و آله را به عنوان پیامبر خود (رسول) برای راهنمایی انسان ها ارسال می کند (أرسَلَ). تنها منبع «رستگاری» انسان ها، پیروی از خدا از طریق پیامبرش است.
بنابراین، اقتدار محمد صلی الله علیه و آله مشروعیت می یابد؛ به دلیل این که خدا به او اقتدار می دهد، خدایی که «حاکمیت آسمان ها و زمین به او تعلق دارد» و محمد توسط ویژگی شخصی است، «رسالت» (پیامبری) کاریزما می شود.
نخستین اصلی که بر اساس آن سایر نظرها مورد ارزیابی قرار گرفت، این است که اصطلاح اسلامی باید مستقیماً حامل ایده اقتدار باشد. «رسالت» تنها منبع اقتدار محمد صلی الله علیه و آله است. آیه ای که اخیراً ذکر شد، به روشنی دلالت می کند، بر این که انسان ها باید از محمد صلی الله علیه و آله اطاعت کنند، زیرا او پیامبر (رسول) الله است. اطاعتِ از محمد صلی الله علیه و آله به دلیل پیامبری (رسالت) او، همواره طلب می شود:
بنابراین، من مقدر می کنم، آن را برای کسانی که (شیطان را) دور می کنند و زکات می دهند و کسانی که به آیات ما ایمان دارند؛ آنان که از پیامبر (الرسول) پیروی می کنند. (سوره 7، آیه 156 ـ 157).
یا در آیه دیگر به طور خاص تر بر آن دلالت شده است: «بگو: از خدا و پیامبر (الرسول) اطاعت کنید؛ اما اگر روی گردانید.
هان! الله کافران را دوست ندارد» ـ (سوره 3، آیه 32).
آیات زیاد در قرآن وجود دارند که به اقتدار محمد صلی الله علیه و آله اشاره می کنند؛ برای مثال، سوره 2، آیه 143: «و ما قبله ای را که سابقاً پیروی می کردی، تعیین کردیم، صرفاً برای این که بشناسیم، کسی را که از پیامبر (الرسول) پیروی می کند از کسی که عقب گرد می نماید».
سوره 3، آیه 53: «ای پروردگار ما، ما به آنچه تو وحی کرده ای ایمان داریم، و پیروی می کنیم، از کسی که فرستاده ای (الرسول)».
سوره 3، آیه 132: «و اطاعت کنید، از الله و پیامبر (الرسول)، که ممکن است مورد رحمت قرار گیرید».
در همه این اشارات، اطاعت از محمد صلی الله علیه و آله نتیجه مستقیم «رسالت» او، پیامبری الله است که حلقه اتصال میان الله و محمد صلی الله علیه و آله می باشد. از طریق محمد صلی الله علیه و آله تلاش می شود که اقتدار الله بر زمین تثبیت شود و از طریق الله، اقتدار محمد صلی الله علیه و آله مشروعیت می یابد.
«الرساله المحمدیه» (پیامبری محمد) دلالت می کند، بر اقتدار کاریزمایی که محمد صلی الله علیه و آله به عنوان پیامبر الله دارد.
اصل دوم، اظهار می کند که اصطلاح اسلامی «باید ماهیت این اقتدار را به عنوان کاریزمایی شناسایی کند؛ بدین معنا که یک هدیه شخصی از منبع مشروعیت دریافت می شود». بر اساس اصول اسلامی، محمد خاتم همه پیامبرانی بود (خاتم النبیون) که الله برای راهنمایی انسان فرستاده است. هیچ پیامبر دیگر، پس از او نخواهد بود: «محمد پیامبر الله و خاتم پیامبران است» ـ (سوره 33، آیه 40).
بسیاری از پیامبران پیش از محمد صلی الله علیه و آله فرستاده شده اند، از قبیل آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی، اما تصور این بود که برای عرب قرن هفتم فقط یک پیامبر فرستاده شده و آن محمد صلی الله علیه و آله است. طبق قرآن، الله «هرگز پیامبری نفرستاد، مگر با زبان مردم خود تا این که پیام را برای آنان روشن گرداند» ـ (سوره 14، آیه 4). این مطلب اشاره ای مستقیم است، به محمد صلی الله علیه و آله، به عنوان یک پیامبر عرب و به قرآن به عنوان کتابی عربی. در چارچوب تاریخی، تصور بر این بود که محمد صلی الله علیه و آله تنها پیامبری است که «هدیه» رابط میان الله و انسان را دریافت کرد.
این «رسالت» ماهیت کاریزمایی ـ شخصی اقتدار محمد صلی الله علیه و آله را شکل داد. محمد صلی الله علیه و آله پیامبر (رسول) الله است» ـ (سوره 48، آیه 29). او تنها دریافت کننده این عنوان بود، تنها مسلمان در چنین مجاورتی با الله، و این اقتدار کاریزمایی او را ایجاد کرد.
سومین اصل، اظهار می کند که متن اسلامی باید دریافت کننده کاریزما را برای استفاده از نیروی فیزیکی برای ایجاد اقتدار خود «محق سازد». در سراسر قرآن فرمان الاهی «جنگ کردن» و «کشتن» به محمد به عنوان «پیامبر» خطاب شده است. در آغاز جنگ احد (سال 625)، الله محمد صلی الله علیه و آله را در قرآن مورد خطاب قرار داده است: «و هنگامی که در سپیده دم از خانه رهسپار شدی تا موقعیت مؤمنان را برای جنگ (قتال) تعیین نمایی، الله شنونده و دانا بود» ـ (سوره 3، آیه 121). الله به پیامبر و پیروانش فرمان می دهد که بجنگند و به آنان وعده پیروزی می دهد:
«ای پیامبر! مؤمنان را به جنگ کردن ترغیب کن! اگر در میان شما بیست نفر افراد صابر باشند، آنان بر دویست نفر غلبه خواهند کرد و اگر در میان شما صد نفر (افراد صابر) باشند، بر هزار نفر از کسانی که کفر ورزیده اند، غلبه خواهند کرد، چرا که آنان (کافران) مردمی بدون عقل هستند. (سوره 8، آیه 65).
استفاده از نیروی فیزیکی به محمد صلی الله علیه و آله اعطا شد تا اقتدار خود را تثبیت نماید و از طریق او اقتدار الله تثبیت شود. «جنگ برای شما مقرر شده است» ـ (سوره 2، آیه 216)؛
(بیایید، در راه خدا جنگ کنید» ـ (سوره 3، آیه 167)؛
«جنگ کنید، در راه خدا با آنان که با شما می جنگند» ـ (سوره 2، آیه 190).
از آن جا که الله به مؤمنان دستور می دهد، چنین استفاده ای از نیروی فیزیکی مشروعیت می یابد، چرا که نهایتاً اقتدار الله را تثبیت می کند. از آن جا که محمد پیامبر او بود، به کار بردن خشونت مشروع مجاز بود.
اصل چهارم، این است که اصطلاح اسلامی «باید به محمد صلی الله علیه و آله مختص باشد و هیچ کس دیگر، در بافت اسلامی نمی تواند ادعای اقتدار کاریزمایی مشابهی نماید». استدلالی که برای ماهیت «کاریزمایی» و «شخصی» اقتدار محمد صلی الله علیه و آله عرضه شد، اصل دوم، در این جا نیز قابل اعمال است. در حالی که هم «کرامت» و هم «ولایت»، ممکن است، برای هر مسلمان متقی قابل اطلاق باشد؛ «رسالت» فقط امتیاز انحصاری محمد صلی الله علیه و آله است. هیچ کس از میان مسلمانان، نمی تواند، مدعی این مقام باشد. صرفاً محمد صلی الله علیه و آله توسط الله انتخاب شد تا پیامبر او باشد و این به فرد بودن، منبع اقتدار کاریزمایی «پیامبر» منحصر است.
سرانجام، اصل پنجم، القا می کند که مفهوم اسلامی باید اصطلاح روشن و معین و مصون از تفسیرها و قرائت های نوسانی باشد. بر خلاف «ولایت» که معانی ضمنی بسیار دارد، اشکال مختلف «رسالت» پیوسته در قرآن به کار رفته است و بر «پیامبر» دلالت می کند، چه آن هایی که قبل از محمد صلی الله علیه و آله بودند، از قبیل موسی و عیسی و چه خود محمد صلی الله علیه و آله .
«الرساله المحمدیه» اقتدار کاریزمایی را که محمد صلی الله علیه و آله دارد و به عنوان آخرین پیامبر الله اعمال می کند، به وجود می آورد و او را جهت استفاده از نیروی فیزیکی مشروع، برای تثبیت این اقتدار محق می سازد.
تدوین این مفهوم اسلامی، جامعه شناسی سلطه وبر را به دوره مؤثر اسلام ارائه نمود. اما این تیپ شناسی کاریزما و انتقال مفهومی دقیق آن به اصطلاحات اسلامی، نقطه شروع جهت به کار گرفتن جامعه شناسی اقتدار وبر در اسلام است؛ اما این نمی تواند، نخستین قدم در یک فرآیند طولانی تلقی شود. یک تبیین هرمنوتیک، از مفهوم کاریزما، تنها سرآغازی برای درک دقیق ساختار فرهنگی این سبک از اقتدار می باشد. به دنبال مطالعات موفقیت آمیز خود وبر درباره محیط های کاریزمایی مختلف، آنچه باید بازسازی شود، بافت کلی روابط اجتماعی است که رهبر کاریزمایی اولیه را با یک جامعه پهناور در حال تحول و بی نظیر «امت» متحد می سازد. اما برای دستیابی به هدف این مطالعه، مفهوم سازی خاص اقتدار کاریزمایی محمد صلی الله علیه و آله در بافت اسلامی، جامعه شناسی سلطه وبر را برای دوره اولیه فرهنگ سیاسی اسلامی مستقیماً قابل دسترسی خواهد ساخت.