تصاویر بردو گونه اند:
تصاویر برجسته (مجسمه) و تصاویر غیربرجسته (نقاشی)
و هریک از آن دو نیز یا مربوط به جانداران است یا غیر جانداران . دو قسم از چهار قسم مذکور - یعنی تصویر چیزهای فاقد روح - برجسته باشد یا غیر برجسته، بدون اشکال جایز است. دلیل جواز صحیحه ء زراره از امام باقر(ع) است: لا باس بتماثیل الشجر، تصویر درخت اشکالی ندارد.(1) روایات دیگری نیز براین مدعا دلالت دارند. افزون بر روایات، سیره ء قطعی و عملی مسلمانان که از دوران ما، تازمان معصوم(ع) استمرار داشته بر«جواز» تصویر درختان، میوه ها، کوه ها، رودخانه ها، باغ ها و نظایر آنها بدون هیچ مخالفتی دلالت دارد. محل بحث تصویر برجسته و غیر برجسته ء جانداران است که آن را دراین نوشتار پی می گیریم.
حرمت مجسمه سازی
صاحب جواهر و شیخ انصاری- قدس سرهما- تصریح کرده اند که در فتوای فقها و نیز نص روایات، در حرمت مجسمه سازی اختلافی وجود ندارد. صاحب جواهر دراین باره آورده است: بلکه اجماع منقول و محصل برحرمت مجسمه سازی وجود دارد، بلکه اجماع منقول در حد استفاضه نقل شده است.(2)
روایات دلالت کننده برحرمت مجسمه سازی
برای اثبات حرمت مجسمه سازی به سه دسته از روایات به شرح ذیل می توان استناد کرد:
دسته ء نخست:
دسته ء نخست روایاتی است که دلالت دارند روز قیامت به مجسمه ساز تکلیف می شود که می بایست در نقاشی خود روح بدمد.این دسته از روایات به شرح زیر است:
1. مرحوم کلینی در کافی از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر از مردی از امام صادق(ع) روایت می کند که امام(ع) فرمود: من مثل تمثالا کلف یوم القیامه ان ینفخ فیه الروح، هرکس مجسمه ای بتراشد روز قیامت او را مجبور می کنند که روح را در آن بدمد.(3)
2. مرحوم صدوق در کتاب ثواب الاعمال از محمد بن حسن از محمد بن حسن صفار از یعقوب بن یزید از محمد بن حسن میثمی از هشام بن احمر و عبداللّه بن مسکان از محمد بن مروان از امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود: ثلاثه یعذبون یوم القیامه: من صور صوره من الحیوان یعذب حتی ینفخ فیها...، سه دسته روز قیامت عذاب می شوند: دسته ء نخست کسانی هستند که حیوانی را به تصویر کشیده باشند: آنان به خاطر این کار عذاب می شوند تا زمانی که در آن روح بدمند « درحالی که از انجام چنین کاری عاجزند.»... .(4) دراین روایت سلسله سند تا محمد بن مروان موثق است، اما نسبت به خود محمدبن مروان توثیقی نرسیده است مگر بگوییم: شخصیتهای بزرگی همچون حلبی، ابان، عبداللّه بن مسکان، ابوایوب و دیگران از او روایت کرده اند و این امر وثاقت او را اثبات می کند.
3. مرحوم کلینی در کافی از امام صادق(ع) روایت می کند: ثلاثه معذبون یوم القیامه: رجل کذب فی رویاه یکلف ان یعقد بین شعیرتین و لیس بعاقد بینهما، و رجل صور تماثیل یکلف ان ینفخ فیها و لیس بنافخ...، سه دسته روز قیامت عذاب می شوند: نخست مردی که در نقل خوابش دروغ گوید. چنین شخصی را روز قیامت مجبور می کنند که بین دو دانه ء جو پیوند زند درحالی عاجز از انجام چنین کاری است و دوم شخصی که مجسمه هایی را می سازد و او را مکلف می کنند تا در آنها روح را بدمد حال آن که توان آن را ندارد... .(5)
4. مرحوم صدوق در کتاب من لایحضر و امالی روایت کرده که پیامبر(ص) از تصویر گری نهی کرده و فرموده است: من صور صوره کلفه اللّه یوم القیامه ان ینفخ فیها ولیس بنافخ، هرکس تصویری بکشد خداوند اورا در روز قیامت مکلف می سازد که روح در آن بدمد و او از انجام این کار ناتوان است.(6)
5.برقی درمحاسن از سعدبن ظریف از امام باقر(ع) روایت کرده که فرمود: ان الذین یوذون اللّه و رسوله هم المصورون یکلفون یوم القیامه ان ینفخوا فیها الروح، مسببین آزار خدا و رسول او صورتگرانند. اینان در روز قیامت مکلف خواهند شد تا در ساخته های خود روح بدمند.(7) این روایت نشانگر شدت حرمت مجسمه سازی است، زیرا در آن تصریح شده که این کار آزار خدا و رسول(ص) را فراهم می سازد.
نتیجه:
به نظر می رسد بررسی مجموع روایات دسته ء نخست نشان می دهد که ساخت مجسمه ءچیزهای دارای روح حرام می باشد و اگر برخی از روایات این دسته دچار ضعف سندی است، اعتبار سند بقیه روایات این ضعف را جبران می کند، به ویژه آن که این دسته از روایات از نظر شمار در حد استفاضه اند.
دسته ء دوم:
دسته ء دوم روایات نهی کننده از مجسمه سازی و نقاشی است. روایات این دسته به شرح زیر است:
1. صحیحه ء ابوالعباس بقباق که به طرق مختلف روایت شده است. از جمله ء این طرق، سندی است که مرحوم کلینی درکافی از محمد بن یحیی از احمد و عبداللّه فرزندان محمد بن عیسی از علی بن حکم از ابان بن عثمان از ابوالعباس از امام صادق(ع) نقل کرده که امام(ع) در تفسیر آیه ء شریفه ء (یعملون له ما یشاء من محاریب و تماثیل) فرمود: واللّه ما هن تماثیل الرجال و النساء و لکنها تماثیل الشجر و شبهه، به خداقسم، مقصود از مجسمه ها دراین آیه مجسمه ء مردان و زنان نیست، بلکه مقصود مجسمه ء درخت و نظیر آن است.(8)
چگونگی استدلال:
از ظاهر روایت به دست می آید که حرمت ساخت مجسمه ء جانداران نزد پرسشگر و امام معصوم(ع) روشن و مسلم بوده است. بدین خاطر امام(ع) قسم یاد می کند که ساحت سلیمان(ع) از چنین کاری مبرا است. امام خمینی(قده) براین استدلال چنین اشکال کرده است: این که امام صادق(ع) دامن سلیمان(ع) را از مجسمه سازی مبرا می داند دلالت براین ندارد که انجام دادن چنین کاری براو حرام بوده، بلکه شاید مجسمه سازی نسبت به سلیمان(ع) کراهت شدیدی داشته به گونه ای که سزاوار پیامبران نبوده است. بنا بر این نمی توان برای اثبات حرمت مجسمه سازی به این روایت تمسک نمود چون استدلال به آن بسیار سست است.(9) این اشکال قابل مناقشه است زیرا کم نیست مواردی که مکروهات برای بیان جواز اشیاء انجام می پذیرد، با این وجود دیگر جایی برای سوال نمی ماند، چنانکه امام(ع) برای منتفی کردن انجام چنین مکروهی از ساحت سلیمان(ع) نیازمند قسم نبوده است. البته می توان گفت: از آنجا که امام(ع) درمقام بیان نبوده روایت اطلاق ندارد.
2.درصحیحه ء محمد بن مسلم آمده است: از امام صادق(ع) از حکم مجسمه ء درخت و ماه پرسیدم. امام(ع) فرمود:لاباس مالم یکن شیئا من الحیوان، مادامی که حیوان وجان دار نباشد مانعی ندارد.(10) دراستدلال به این روایت چنین اشکال شده: دراین روایت از مجسمه های موجود پرسش شده است زیرا پرسش به آنها انصراف دارد. موید این مدعا روایت دیگر از علی بن جعفر از برادرش امام کاظم(ع) است که امام(ع) از امام صادق(ع) درباره ء حکم مجسمه می پرسد. امام صادق(ع) در پاسخ می فرماید: لایصح ان یلعب بها، بازی با آنها صلاح نیست.(11) دراین روایت اطلاق پرسش - چنان که از پاسخ امام(ع) برمی آید- به مجسمه های موجود ناظر است، چون درجواب عدم شایستگی بازی با آنها آمده است. بنا بر این آنچه از امام(ع) سوال شده حکم کارهایی چون بازی، نگاه داری و خرید و فروش است که با مجسمه های موجود تناسب داشته است. با این بیان روایت ارتباط ی به مجسمه سازی جان داران - که محل بحث ما است- ندارد. به علاوه کلمه ء(لاباس) به طور شایع در نفی کراهت کاربرد دارد. بنا بر این چنان نیست که اگر ما از مفهوم صحیحه ء محمد بن مسلم برداشت کردیم که مجسمه ء جان داران باس دارد، ثبوت باسی به معنای حرمت باشد. «بلکه ممکن است معنای آن اثبات کراهت باشد. دراین صورت معنای روایت چنین خواهد شد که ساختن مجسمه ء جان داران مکروه است.» ممکن است بگوییم: چنان نیست که کلمه ء(لاباس) درنفی کراهت به صورت شایع کاربرد داشته باشد، زیرا از ظاهر کلمه ء (باس) به نظر می رسد که به معنای عقوبت و کیفر است. پس اگر می گوییم: (لاباس) معنای آن نفی عقوبت و کیفر است نه نفی کراهت واین که (لاباس) صرفا دربرخی موارد به معنای نفی کراهت به کار می رود منافات ندارد که ما از کلمه ء (باس) معنای عقوبت و کیفر را استظهار کنیم، بنا بر این اگر مفهوم صحیحه محمد بن مسلم اثبات باس در ساختن مجسمه جان داران است، معنایش اثبات عقوبت و کیفر، برانجام این کار است «و به معنای حرمت انجام دادن این کار خواهد بود». افزون برآنچه گفته شد از این که در روایت علی بن جعفر پرسشگر به پاسخ امام(ع) اکتفا کرده می توان استفاده کرد که پرسش او تنها پیرامون بازی با تندیس ها بوده نه مطلق دخل و تصرف و ساخت آنها. چنین پرسش و پاسخ دیگر نشانگر آن نیست که در تمام موارد حکم همان فرموده ء امام(ع) است، بلکه دربرخی دیگر از روایات از نقاشی نهی شده است، در حالی که مقصود از نهی، مطلق دخل و تصرف نبوده بلکه مقصود از نهی، ایجاد تصویر بوده است.
3. روایت ابوبصیر درکتاب محاسن برقی از امام صادق(ع) که: قال رسول اللّه(ص) اتانی جبرئیل فقال: یا محمد ! ان ربک ینهی عن التماثیل، پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت :ای محمد! پروردگارت از تندیسها نهی کرده است.(12) شاید نهی از مجسمه که دراین روایت آمده شامل نهی از ایجاد مجسمه نیز باشد، چنان که این شمول را روایت دیگری که مرحوم صدوق درباره ء نهی پیامبر(ص) از تصویرها نقل کرده، تایید می نماید. پیامبر(ص) فرمود: من صور صوره کلفه اللّه... ، هرکس نقاشی بکشد خداوند اورا مکلف می سازد... ، (13)
4. روایت ابوبصیر درکتاب کافی از امام صادق(ع): قال رسول اللّه(ص): اتانی جبرئیل و قال:یا محمد! ان ربک یقرئک السلام و ینهی عن تزویق البیوت. قال ابوبصیر: فقلت: ما تزویق البیوت؟ فقال: تصاویر التماثیل، پیامبر اکرم(ص) فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت ای محمد! پروردگارت به تو سلام می رساند و تو را از تزویق خانه ها باز می دارد.ابوبصیر گوید: به امام(ع) عرض کردم: (تزویق خانه ها) چیست؟ امام(ع) فرمود: تصویر تندیس ها است.(14) استدلال به این روایت برای اثبات حرمت مجسمه سازی مبتنی براین نکته است که متعلق نهی را در کلام جبرئیل معنای مصدری تصویر بدانیم. یعنی ایجاد نقاشی، نه معنای حفظ و نگهداری عکس ها در خانه. شاهد آن، این است که اگرمنظور نگاه داری عکس بوده است نیازی نبوده در روایت واژه ء (تصاویر) به (تماثیل) اضافه شود.به علاوه پرسشگر از مفهوم (تزویق) سوال کرد و آن نیز دارای معنای مصدری یعنی ایجاد می باشد. بنا بر این مناسبت پاسخ با پرسش اقتضا می کند که از واژه ء (تصاویر) همان معنای مصدری اراده شده باشد. این روایت «گرچه از نظر دلالت قابل تمسک است اما» از نظر سند ضعیف می باشد.
5. روایت علی بن شعبه در کتاب تحف العقول: و صنعه صنوف التصاویر مالم یکن مثل الروحانی... فحلال فعله و تعلیمه... ، صنعت ایجاد انواع تصویر مادامی که تندیس جان دار نباشد... ساخت و آموزش آن حلال است.(15)
6.روایت کتاب خصال درضمن حدیث خصلتهای چهارصد گانه: روایت کرد پدرم از سعدبن عبداللّه از محمدبن عیسی بن عبید یقطینی از قاسم بن یحیی از جدش حسن بن راشد از ابوبصیر و محمد بن مسلم از امام صادق(ع) که فرمود: (پدرم از جدم از پدرانش به من خبرداد که امیر المومنین علی(ع) در یک مجلس به یاران خود چهارصد باب از ابواب حکمت را آموخت، بابهای حکمت که به صلاح دین و دنیای یک مسلمان است... از تصویرگری اجتناب کنید. زیرا روز قیامت درباره ء این کار از شما سوال خواهند کرد.(16) درباره ء سند این روایت باید گفت: اقوا وثاقت یقطینی است، زیرا نجاشی بدون توجه به قدحی که در باره ء او رسیده می گوید: (من خود می بینم که رجالیون ما این قدح ها را قبول ندارند و در مقابل می گویند:مثل ابوجعفر عبیدی یقطینی کجا یافت می شود؟!) دلیل دوم این که فضل بن شاذان می گوید: (درمیان همسانان یقطینی نظیر او یافت نمی شود.) و خود فضل بن شاذان، یقطینی را دوست می داشت و از او تمجید و ستایش می کرد. دلیل سوم بر ثقه بودن یقطینی این است که بزرگان از او روایت کرده اند.(17) از طرفی همان گونه که مرحوم وحید بهبهانی گفته است تضعیف ابن غضائری نسبت به قاسم بن یحیی «که در سلسله سند این روایت آمده » قابل اعتنا نمی باشد، زیرا به تضعیف های غضائری اعتنا نمی شود. به ویژه آن که مشایخ حدیث، قاسم بن یحیی را تضعیف نکرده اند و از طرفی بزرگان روات به ویژه کسانی چون احمد بن محمد بن عیسی از او روایت کرده اند. بنا بر این روایت خصال معتبر است.
7. روایت عبداللّه بن طلحه که در کتاب اکمال الدین از امام صادق(ع) : من اکل السحت سبعه... و الذین یصورون التماثیل، هفت طائفه مال حرام می خورند... یکی از این هفت دسته کسانی هستند که تندیسها را به تصویر می کشند.(18)
8. روایت اصبغ بن نباته از امیر المومنین(ع) : من جدد قبرا اومثل مثالا فقد خرج من الاسلام، هرکس قبری را تجدید بنا نماید یا مجسمه ای بسازد از اسلام خارج شده است.(19) بعید نیست که ادعا کنیم غالب روایات نه گانه برحرمت ساخت مجسمه دلالت دارند و افزون بر تعدد روایتها، سند برخی از آنها صحیح می باشد.
اشکال:
استاد مجاهد و بزرگوار ما امام خمینی (ره) برادعای فوق این گونه اشکال کرده است. چنان که از قرینه ء مناسبت حکم و موضوع به دست می آید دسته ای از روایات دراین نکته ظهور دارند که مقصود از تندیس ها و نقاشی ها درآنها، صورتگری بتهایی است که برای عبادت ساخته می شده است. مثلا درروایت است: (من جدد قبرا اومثل مثالا فقد خرج عن الاسلام، هرکس قبری را تجدید بنا کند یا مجسمه ای بسازد از اسلام خارج شده است.) (یا من صورالتماثیل فقد ضاد اللّه، هرکس مجسمه ای بسازد با خداوند به مخالفت پرداخته است.)... و نیز این روایت: (اشد الناس عذابا یوم القیامه رجل قتل نبیا او قتله نبی و رجل یضل الناس بغیر علم، او مصور یصور التماثیل، مردی که پیامبری را کشته باشد یا به دست پیامبری کشته شده باشد و نیز مردی که از روی نادانی مردم را گمراه سازد و نیزصورتگر تصاویر، اینان کسانی هستند که در روز قیامت از همه ء مردم بیشتر عذاب خواهند شد.) همچنین دراین روایت: (ان من اشد الناس عذابا عند اللّه یوم القیامه المصورون، صورتگران از جمله کسانی هستند که در روز قیامت از همه ء مردم بیشتر عذاب خواهند شد.) و روایات دیگر از این دست. از این روایات نمی توان حرمت مجسمه سازی یا نقاشی را برداشت کرد، زیرا وعده های عذاب و هشدارهایی که در آنها آمده آنقدر شدید است که با کاری همچون مطلق مجسمه سازی یا نقاشی سازگار نمی باشد، زیرا بدیهی است که مجسمه سازی یا نقاشی از نظر شدت قبح از کشتن ناحق انسان، زنا،لواط، شراب خواری و سایر گناهان کبیره، بالاتر نیست «درحالی که دراین روایات ازاین گناهان کبیره بالاتر قلمداد شده است.» بنا براین به نظر می رسد مقصود از مجسمه سازی دراین روایات، مجسمه هایی است که به عنوان بت ساخته شده و مردم آنها را می پرستیده اند. چنان که در روایت آخر احتمال دیگری وجود دارد و آن این که مقصود از (مصورن) کسانی هستند که خداوند را جسم دانسته و دارای نقش و نگار می دانند، چنانکه مذهب تجسیم در دوره ء صدور این روایات رواج داشته است. اما این که چرا دراین روایات از بت سازی نهی شده با آن که درزمان پیامبر(ص) سنت بت پرستی برافتاده بود، پاسخ این است که گروهی از اعراب به رغم آن که بنیاد کفرشان از هم پاشیده شد و بتهای ایشان به دست و فرمان پیامبراکرم(ص) شکسته شد، در دل همچنان به بتها و شمایل آنها دلبستگی داشته و برای حفظ آثار پیشینیان خود و به خاطر علاقه به بقای آنها شبیه بتها را می ساختند، این احتمالی است که هم حقائق تاریخی آن را تایید می کند و هم طبیعت شناخته شده ء آدمی درحفظ و دلبستگی به سنتهای پیشین، آن را تقویت می نماید... درست به همین دلیل پیامبر اکرم(ص) با این لحنهای شدید و هشدارهای اکید که تنها مناسب کافران و اذناب ایشان است، از بت تراشی نهی کرده است، تا بدین طریق بنیاد کفر درهم ریزد و نطفه ء الحاد نابود شود و از مرزهای عقیده به یکتا پرستی حمایت گردد. با این توضیح روایات مزبور که از مجسمه سازی نهی کرده از دو حال خارج نیست: یا درساختن مجسمه ء بتها ظهور دارد ویا انصراف به آن پیدا کرده است. براین اساس دو روایت ذیل می بایست برساختن مجسمه ء بتها حمل گردد:
الف- ابن قداح از امام صادق(ع) روایت کرده که امام(ع) فرمود: قال امیر المومنین: بعثنی رسول اللّه(ص) فی هدم القبور و کسرالصور، امیر مومنان علی(ع) فرمود: رسول خدا(ص) مرا برای انجام دو کار فرستاد: قبرها را خراب کنم و تندیسها را درهم شکنم. ب- روایت سکونی از امام صادق(ع) که فرمود: قال امیر المومنین(ع): بعثنی رسول اللّه(ص) الی المدینه فقال: لاتدع صوره الا محوتها و لاقبرا الا سویته و لاکلبا الا قتلته، امیر مومنان علی(ع) فرمود: رسول خدا مرا به سوی مدینه فرستاد و فرمود: تمام تمثالها را محو کن، و تمام قبرها را مسطح کن و تمام سگها را بکش. پیدا است این که پیامبر(ص) علی(ع) را برای انجام چنین کارهایی می فرستد نشان می دهد که پیامبراکرم(ص) به این کارها اهتمام داشته و وجود این چیزها ذهن ایشان را مشغول می کرده است. چنین به نظر می رسد تمثالهایی که ذهن پیامبر را به خود مشغول کرده بود تمثال بتها بوده که به عنوان باقیمانده ء نشانه های کفر و دوران جاهلیت رخ می نموده است . در باره ءروایت دوم یعنی روایت سکونی باید گفت: بعید نیست که مقصود از کلب، حیوان معروف نیست بلکه واژه ء (کلب) به کسرلام مقصود است و آن بیماری ای است که در اثر بیماری سگ پیدا می شود، بیماری شبیه دیوانگی که سگ به آن مبتلا می شود. چنین سگی اگر انسانی را دندان بگیرد بیماری جنون آن دامنگیر آن شخص می شود. شاید از آن جهت پیامبر(ص) به علی(ع) فرمان خرابی قبرها را داد که مردم همان کرنشی که در برابر بتها داشتند، به همان گونه نسبت به گورها احترام و تعظیم می نمودند تاجایی که برآن سجده می کردند چنان که برخی از روایات - که از قبله ومسجد قراردادن قبر پیامبر(ص) نهی کرده- به این مدعا اشعار دارند. به عنوان مثال مرحوم صدوق روایت می کند که پیامبر(ص) فرمود: لاتتخذوا قبری قبله ولامسجدا، فان اللّه- عزوجل - لعن الیهود حیث اتخذوا قبور اکنبیائهم مساجد، قبر مرا قبله و جای سجده قرار ندهید زیرا خداوند متعال ملت یهود را به خاطر محل سجده قراردادن قبور پیامبران خود، لعن و نفرین کرده است. گواه مدعای ما این است که اگر مقصود از قبور را تعظیم برقبور و مقصود از تصاویر را نقش بتها ندانیم ناچاریم فرمان پیامبراکرم(ص) به حضرت امیر(ع) درانجام این کارها را الزامی ندانیم، زیرا می دانیم که وجود چنان قبرها و عکسهایی مکروه است.درادامه خواهیم آورد که نگهداری مجسمه جایز است، از طرفی بسیار بعید است که پیامبر اکرم(ص) تنها بدین خاطر که حفظ چنان گورها و تمثالهایی مکروه بوده علی(ع) را برای نابودی آنها اعزام نموده باشد. اما اگر مقصود از قبور و تصاویر همان باشد که ما گفتیم، فرمان پیامبر(ص) - چنان که منطق و عقل حکم می کند- حمل بر الزام و وجوب خواهد شد. موید مدعای ما که مقصود از تصاویر و قبور مطلق تمثال و قبر نیست سه روایت زیر است:
1. صحیحه ء عبداللّه بن مغیره که گوید: از امام رضا(ع) شنیدم که میفرمود: قال قائل لابی جعفر(ع) یجلس الرجل علی بساط فیه تماثیل. فقال:الاعاجم تعظمه و انا لنمتهنه، مردی به امام باقر(ع) گفت: حکم مردی که برفرشی می نشیند که دارای تصاویر است چیست؟ امام فرمود: عجمها نشستن برچنین فرشی را قبحی بزرگ می پندارند اما ما آن را کوچک می شماریم.) واژه ء (نمتهن) دراینجا به معنای تحقیر کردن است.
2 . ازامام کاظم(ع) روایت شده که فرمود: دخل قوم علی ابی جعفر(ع) و هو علی بساط فیه تماثیل. فسالوه، فقال: اردت ان اهنیه، گروهی بر امام باقر(ع) وارد شدند درحالی که حضرت بر روی فرشی دارای تصویر نشسته بود واردین از حکم چنین کاری پرسیدند. امام فرمود: مقصود من این است که با نشستن روی این عکسها آنها را خوارنمایم.
3.در روایت دیگر آمده است: قال جبرئیل: انا لاندخل بیتا فیه تمثال لایوطا ، جبرئیل(ع) گفت: ما درخانه ای که درآن عکس است اما برآن گام نمی نهند وارد نمی شویم. به نظر می رسد که ائمه(ع) از این جهت در مقابل تعظیم غیرعرب به تحقیر وکوچک ساختن عکسها اقدام می کردند که ایشان به عبادت بتها و چنین عکسهایی می پرداختند و می پنداشتند که این بتها و عکسها نماد و سمبل رب النوع های مختلفی است که به گمان ایشان این رب النوع ها و سایلی برای رسیدن به خداوند متعال بوده است. خلاصه ء کلام آن که از این روایات نمی توان به دست آورد که ساختن مطلق مجسمه - تاچه رسد به نقاشی- حرام است. به نظر می رسد که این روایات به ساختن مجسمه ء بتها و حفظ نشانه های دوران جاهلیت و حفظ عظمت خیالی این نشانه ها، ناظر است. البته بعید نیست که ما ساختن چنین مجسمه هایی را مطلقا حرام بدانیم و همچنین حفظ ونگاهداری مجسمه ء بتها را به همین خاطر حرام دانسته بروجوب نابودی آنها حکم دهیم.(20) در پاسخ به اشکالات امام خمینی (ره) مطالب ذیل به نظر می رسد:
1. استاد وعده ء عذاب شدید در برابر عکس و مجسمه را بعید دانستند، اما به نظر ما هیچ بعدی ندارد که برانجام چنین کارهایی عذاب شدید وعده داده شود، زیرا چنین نیست که دادن چنین وعده های شدید برای برخی از گناهان اندک باشد. به عنوان مثال از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: من اکل الربا املا اللّه بطنه من نارجهنم بقدر مااکل، هرکس مال ربا خورد به میزان ربایی که خورده خداوند شکمش را پر از آتش جهنم می سازد.(21) و از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: من یغضب غضبه عممه اللّه بعمامه من نار، کسی که «بی جهت » خشم می کند خداوند برسرش عمامه ای از آتش می گذارد.(22) از طرفی این که دربرخی از این روایات آمده که نقاش یا مجسمه ساز ازاسلام خارج می شود مقصود خروج حکمی است نه خروج حقیقی. چنان که خروج از اسلام در سه روایت نبوی ذیل به همین معنا آمده است: الف- من اصبح لایهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم، کسی که روز خود را بدون توجه به کارها و گرفتاری های مسلمانان آغاز کند مسلمان نیست.(23) ب - من یغضب اویغضب له فقد خلع ربق الاسلام (الایمان) من عنقه کسی که خود خشم کند یا دیگری را به خشم آورد از اسلام(یا ایمان) خارج شده است.(24) ج- ومن خان امانته فی الدنیا ولم یردها علی اربابها مات علی غیر دین الاسلام، کسی که دردنیا به امانت خود خیانت کند و آن را به صاحبانش تحویل ندهد به دینی غیر از آیین اسلام از داردنیا رخت خواهد بست.(25) با این بیان روشن می شود که اگر در روایات آمده است شخص در اثر نقاشی از اسلام خارج شده مقصود خروج حکمی از اسلام است نه خروج حقیقی، زیرا روشن است ساختن خود بت باعث نمی گردد تا شخص به صورت حقیقی کافرشده و از مرز اسلام خارج گردد، پس چگونه ساختن تندیس می تواند موجب کفر شود؟ این که امام خمینی(ره) مدعی است بین عذاب های شدید وعده داده شده در روایات و ساختن مجسمه مناسبت وجود ندارد، از دیدگاه ما قابل پذیرش نیست.
2. حضرت امام ادعا کردند که روایات مزبور با آنکه اطلاق دارند اما به بتها ظهور یا انصراف دارند. این ادعا نیزمردود است، زیرا شاهدی برآن اقامه نشده است و بعید شمردن عذابهای مذکور در روایات که امام آن را گواه مدعای خود دانسته- افزون بر این که با بیان پیشین ما مردود است- موجب آن نمی گردد که ما دست از اطلاق روایات شسته و نهی آن را تنها ناظر به نقاشی یا مجسمه ء بتها بدانیم. به ویژه آن که احتمال دارد گناه نقاشی یا مجسمه سازی آن قدر بزرگ باشد که این عذابهای شدید درشان آن باشد. چنان که روایات دمیدن روح در قالب عکسها و مجسمه ها بزرگ بودن چنین گناهی را نشان می دهند. «گویا شخص با این کار به هماوردی با خداوند برخاسته که خود معصیتی است بس بزرگ.» بنا بر این ما نمی توانیم به صرف استبعاد، دست از اطلاق روایات که از مطلق تندیس و تصویر نهی کرده بشوییم. بلی اگر چنان بود که مجسمه و نقاشی به صورت فراوان درمورد بتها کاربرد داشت ادعای انصراف روایات در مورد بتها درست می نمود اما واقعا چنین کاربردی تحقق نداشته است. این که شما می فرمایید: گروهی از بت پرستان درصدد حفظ و نگهبانی آثار پیشینیان خود بوده اند، موجب نمی گردد که ما اطلاق روایات مزبور را تنها ناظر به بتها بدانیم. درمورد روایات ابن قداح و سکونی که بیانگر آن بود پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را برای شکستن و نابود کردن تصاویر به مدینه فرستاد(26) باید بگوییم: این روایات نیز با اطلاق روایات پیشین منافات ندارد، چه بگوییم تصاویری که حضرت امیر(ع) مامور به شکستن و نابود کردن آن بوده تنها بتها بوده یا بگوییم مقصود مطلق مجسمه ها بوده است.
3. صاحب مواهب می گوید: این که در روایات آمده است نقاش را روز قیامت مکلف می کنند که در نقاشی خود بدمد و او از این کار عاجز است می توان به دست آورد که حکمت تشریع حرمت نقاشی و مجسمه سازی آن بوده که نقاش و مجسمه ساز با این کار، خود را به آفریننده ء هستی تشبیه کرده اند. حکمت تشریع حرمت این نیست که نقاشی و مجسمه سازی عملا موجب ترویج و اشاعه ء کفر و شرک می شود. البته در مورد روایات اخیر(روایاتی که برشکستن تصاویر دلالت داشت) می توان گفت که حکمت تشریع حرمت نقاشی و مجسمه سازی همان ترویج کفر و شرک بوده است. اگر ادعا شود روایات پیشین (یعنی روایات مطلقه ای که ) همان معنای مستفاد از دسته ء اخیر (روایات ناظر به شکستن تصاویر) را به دست می دهد یعنی حکمت تشریع در آنها نیز ترویج کفر و شرک بوده است نه تشبه به خالق متعال، در پاسخ گوییم دراین صورت مناسب آن بود که دراین روایات به جای آن که گفته شود نقاش را روز قیامت مکلف به دمیدن در نقش می کنند گفته می شد نقاش مکلف می شود که در روز قیامت از تصاویری که فراهم آورده طلب شفاعت کند حال آن که تصاویر از شفاعت او عاجزند. سبب ضرورت جایگزینی در تعبیر در روایات این است که مشرکاننمی گفتند : بتها توان آفرینش دارند بلکهمی گفتند: بتها شفیعان ما نزد خداوند هستند.(27) افزون برروایات پیشین احتمال می رود در روایت (من صور التماثیل فقد ضاد اللّه) نیز حکمت تشریع حرمت نقاشی همان تشبه به خالق باشد. به هرحال چنان نیست که طبق ادعای امام خمینی(ره) حکمت تشریع حرمت نقاشی و مجمسه سازی تنها منحصر به جلوگیری از بت پرستی باشد. اگر پذیرفتیم که حکمت تشریع تنها در بت پرستی منحصر نیست «و تشبه به خالق نیز می تواند حکمت تشریع باشد» دیگر وجهی ندارد اطلاق روایات را که از مطلق نقاشی و مجسمه سازی نهی می کرد تنها ناظر به نقاشی و تندیس بتها بدانیم.
4. نسبت به روایاتی که درآن ها آمده است امام(ع) به خاطر تحقیر نقاشی، برروی فرشها ی دارای عکس می نشسته است باید گفت: این که امام می فرماید: من در مقابل عجم که تصاویر نقش شده برروی پشتی و فرش را احترام می گذاشتند و با نشستن برروی آن قصد اهانت و تحقیردارم، دلیل نمی شود که این تصاویر همان بتهایی بوده است که عجم آنها را می پرستیدند، بلکه شاید آن نقشها مطلق تصاویر بوده و امام(ع) تنها می خواسته با یکی از عادات جاهلی که بزرگ داشت تصاویر و نصب و کشیدن آن بر سقف و دیوارخانه ها بود، به مخالفت بپردازد. افزون براین اگر به راستی تصاویری که دراین روایات از آن نام برده شده همان تصاویر بتها بوده است -همان گونه که حضرت امیر(ع) مامور به نابود کردن و شکستن این تصاویر بوده- ائمه(ع) نیز می بایست به نابود کردن آن اقدام می کردند نه آن که آن را نگاه داشته و تنها به عنوان تحقیر برروی آن بنشینند.
5. اگر ما همراه با امام خمینی (ره) از اطلاق این دسته از روایات «که در باره ء تصاویر فرشها وارد شده است » دست شسته و انصراف آنها را به تصاویر بتها بپذیریم دیگر وجهی ندارد که از اطلاق روایات دسته ء نخست که ساختن تصاویر جانداران را به طور مطلق حرام می دانسته، دست برداریم. به رغم استدلال های امام خمینی(ره) مبنی بر انحصار حرمت نقاشی و مجسمه سازی درمورد بتها، به نظر می رسد وی مطلق نقاشی و مجسمه سازی را حرام می داند، زیرا اشکال «مزبور که عذابهای اعلام شده در روایات با مطلق نقاشی یا مجسمه سازی ناسازگار است » را به ظاهر این دسته از روایات منحصر دانسته است.افزون براین استظهار، خود او به صراحت ساختن مجسمه ء جان داران را حرام دانسته است. آنجا که گوید: (اقوی دیدگاه اخیر است و متیقن از اجماع حکایت شده همین دیدگاه است.)(28) مقصود حضرت امام از دیدگاه اخیر این نظریه است که می گوید: ساختن مجسمه ء جان داران حرام است. همچنین در ذیل روایاتی که در آن آمده است نقاش را روز قیامت مکلف به دمیدن در نقش می کند، تصریح کرده است: (آنچه از ظاهر این دسته از روایات به دست می آید این است که تنهاساختن مجسمه ء موجودات دارای روح حرام است نه چیزهای دیگر.)(29) در پایان گفتارشان چنین آورده: (متیقن، حرمت ساختن مجسمه است. همان که بر حرمت آن ادعای اجماع شده است.)(30) بنا بر این نسبت دادن حلیت مطلق نقاشی و مجسمه سازی به امام خمینی (ره) از آنجا ناشی شده که عبارات ایشان به درستی مورد توجه قرار نگرفته است.
روایات دسته ء سوم:
این روایات بیانگر آن است که امامان(ع) نقاشی را ناخوش داشته اند. این روایات بدین شرح است:
1. مرحوم شیخ طوسی در تهذیب از حسین بن سعید از نضربن سوید از قاسم بن سلیمان ازجراح مدائنی از امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود: لاتبنوا علی القبور و لاتصوروا سقوف البیوت فان رسول اللّه(ص) کره ذلک، برروی قبرها بنا نسازید و سقف خانه ها را نقاشی نکنید زیرا رسول خدا(ص) از این کار کراهت داشت.(31) لازم به توضیح است که نسبت به قاسم بن سلیمان و جراح مدائنی توثیقی نرسیده است، جز آن که از این دو تن در اسناد کامل الزیارات نام برده شده است. از طرفی امام( ع) برای نهی خود از ساختن بنا برقبور و نقاشی سقف خانه ها چنین علت می آورد که پیامبر اکرم(ص) آنها را ناپسند می شمرده است. این تعلیل بین تقویت یا تضعیف نهی امام(ع) مردد است. اگر مقصود بیان حرمت باشد به این معنا که امام(ع) با استناد به کراهت پیامبر(ص) می خواسته اعلام کند که رسول خدا(ص) آن را حرام می شمرده است دراین صورت نهی امام تقویت شده و به مرز حرمت می رسد و اگر مقصود آن باشد که پیامبر(ص) چنین کاری را مکروه می دانسته، نهی امام تضعیف شده و تنها مکروه بودن این دوکار به دست می آید. دراین صورت ساخت بنا برقبور و نقاشی حرام نخواهد بود.
2. مرحوم کلینی درکافی از علی بن ابراهیم از پدرش از محمدبن ابی عمیر از مثنی از امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود: ان علیا(ع) کره الصور فی البیوت، علی(ع) نقاشی درخانه ها را ناپسند می شمرد.(32) سند این روایت با توجه به نقل ابن ابی عمیرو بزنط ی از مثنی موثق می باشد. غیر از دو روایت پیشین روایات دیگری نیز که دال برکراهت ائمه(ع) از نقاشی است وجود دارد، لیکن باید دانست که این روایات برحرمت دلالت ندارند، زیرا:
اولا،
واژه ء (کره) اعم از حرمت است.
ثانیا،
مکروه شمردن تماثیل اختصاص به نگاهداری آنها دارد نه ساختن آنها و بحث ما در باره ء ایجاد نقش است.
ثالثا،
نهی و کراهت دراین روایات به سقف خانه ها یا مطلق خانه ها مقید شده است و از آن عموم استفاده نمی شود.مگر بگوییم: مقصود مطلق نقاشی است و سقف و خانه خصوصیتی نداشته است . البته این ادعا که سقف و خانه هیچ دخالتی درحرمت نقاشی ندارند، محذور دیگری دارد و آن این که برخی از روایات دلالت داشت که ائمه(ع) به خاطر تحقیر و اهانت تندیسها و عکسها برروی آنها می نشستند، تا بدین وسیله با غیر عرب که چنین عکسها و تندیسها را برروی سقف یا دیوارخانه نقش یا نصب می کردند، مخالفت نموده باشند.« دراین روایات سقف و دیوارخانه ها دراصل نهی دخالت داشته اند.» به هرحال دسته ء سوم از روایات، حرمت ساختن مجسمه را اثبات نمی کنند، اما دو دسته ء نخست برای اثبات حرمت ساختن مجسمه ء موجودات دارای روح کفایت می کند. دربین این دو دسته از روایات، روایت دسته ء نخست ظهور دارد که مقصود تندیس موجودات دارای روح است، زیرا در آنها آمده است که مجسمه سازان روز قیامت مکلف می شوند که روح را درتندیس خود بدمند. اطلاق برخی از روایات دسته ء دوم که شامل موجودات ذی روح و غیر ذی روح می شود به قرینه ء روایات دیگر تقیید می خورند. «در نیتجه حرمت منحصر به موجودات ذی روح خواهد شد.» از جمله روایاتی که می تواند قرینه براین تقیید باشد دو روایت است: صحیحه ء ابوالعباس که درآن امام(ع) فرموده است: ولکنها تماثیل الشجر و شبهه، تندیسهایی که جنیان برای سلیمان(ع) می ساختند تندیس درخت و نظایر آن بوده است. روایت تحف العقولکه در آن آمده است: وصنعه صنوف التصاویر مالم یکن مثل الروحانی... فحلال فعله و تعلیمه، صنعت انواع نقاشی مادامی که تندیس موجودات ذی روح نباشد ساخت و تعلیم آن حلال است. از این دو روایت به دست می آید که نقاشی تصاویر موجودات بی روح مانعی ندارد. نتیجه ء مباحثی که دراین قسمت آوردیم این است که بلااشکال ساختن مجسمه ء موجودات ذی روح حرام است چنانکه بلااشکال ساختن مجسمه ءموجودات فاقد روح حلال می باشد.
نقاشی موجودات دارای روح
برخی از فقها نقاشی موجودات دارای روح را حرام دانسته اند. دلیل آنان روایات زیر است:
1.مرحوم صدوق به اسناد خود از شعیب بن واقد از حسین بن زید از جعفربن محمد از پدرش امام صادق(ع) روایت کرده که درضمن حدیث مناهی فرمود: نهی رسول اللّه(ص) ان ینقش شی من الحیوان علی الخاتم، پیامبر اکرم(ص) از کشیدن حیوان بر انگشتر نهی کرده است.(33) این روایت از جهت سند، ضعیف است. جهت رفع ضعف، دو ادعا شده که هردو مردود است: یکی این که فقها به این روایت استناد کرده اند و خود این استناد جبران کننده ء ضعف است. اما چنین استنادی برای ما محرز نیست. دیگر این که چنین روایتی مستفیض است. لیکن روایتی که طرق گوناگون ندارد چگونه می تواند به حد استفاضه برسد؟
2. روایات دلالت کننده براین که هرکس عکسی بکشد خداوند روز قیامت او را مکلف می کند تا در آن بدمد، درحالی که او نمی تواند. تقریر استدلال به این دسته از روایات بدین گونه است:دمیدن روح در نقاشی به دو روش متصور است:الف- روح به ملاحظه ء مکانی که نقش برآن انجام گرفته یا حتی بدون ملاحظه ء محل، در تصویر دمیده شود. چنان که امام هشتم(ع) در مجلس خلیفه «مامون » فرمان داد شیری که در پرده رسم شده بود از جای خود حرکت کند و ساحر حاضر درمجلس را بگیرد .ب- دمیدن روح به ملاحظه ء رنگ نقاشی -که درحقیقت از اجزاء لطیف رنگ تشکیل شده- انجام می گیرد. استدلال به این دسته از روایات مخدوش است، زیرا همان گونه که میرزای شیرازی(ره) در تعلیقه ء خود آورده است: مراد کسی که به این روایات برای حرمت نقاشی استدلال کرده این نیست که دمیدن روح درغیر جسم ممکن نیست تا این گونه پاسخ دهید، بلکه مقصود - چنان که احتمالا از ظاهر عبارت صاحب جواهر به دست می آید این است که وقتی در نقش دمیده شود به مجرد دمیدن روح به حیوانی از حیوانات متعارف تبدیل گردد. پیدا است که رنگ هرچند که فرض کنیم که درآن نفخ انجام بگیرد و با نفخ مبدل به موجودی دارای روح شود، اما با چنین کاری جزء حیوانات شناخته شده نخواهد شد، زیرا حیوانی با این وصف «که فاقد حجم است وجود خارجی ندارد.»
اشکال:
وقتی در روایات گفته می شود نقاش در نقش می دمد مقصود آن است که به او فرمان داده می شود که نقاشی خود را بادمیدن، به صورت یکی از حیوانات شناخته شده درآورد.
صفحه بعد صفحه قبل صفحه بعد صفحه قبل
جواب:
این ادعا خلاف ظاهر است، زیرا از ظاهر روایات استفاده می شود که شخص نقاش تنها مکلف به دمیدن روح است. اما این که از او خواسته شود که تجسمی زاید بسان صورت حیوان- برفرض که چنین کاری اجمالا برروی نقاشی ممکن باشد- ایجاد کند، از ظاهر روایات به دست نمی آید... با احتمالی که دادیم اگر روایات ظهور خود را در اطلاق از دست ندهند، حداقل چنین است که ما در این که از آنهااطلاق اراده شده شک خواهیم کرد.(34) از طرف دیگر ضعیف دانستن سند روایات مردود است، زیرا اولا، برخی از روایات همچون موثقه ء ابن ابی عمیر و محمد بن مروان معتبرند. ثانیا، مجموع روایات در حد استفاضه اند. خلاصه نمی توان ثابت کرد که این روایات تنها نقاشی موجودات دارای روح را در برمی گیرند. دست کم دراین شمول شک داریم و با وجود چنین شکی دیگر نمی توانیم به این روایات تمسک کنیم، زیرا دراین صورت تمسک به عام در شبهات موضوعیه خواهد بود.
اشکال:
اگر روایات مزبور را مختص به جایی بدانیم که تنها به دمیدن نیاز باشد مجسمه سازی نیز حرام نخواهد بود، زیرا مجسمه نیز از جهت اجزاء داخلی همچون قلب و کلیه وامعاء، اجزای ناقص است.
جواب:
مقصود ما این است که وقتی می گوییم:مجسمه هایی که دارای اجزای داخلی نیستند به مجرد دمیدن دارای روح می شوند، معنایش آن نیست که به صرف جان دار شدن از حیوانات متعارف خارج گردند، به عکس جایی که یک نقاشی دارای روح بشود «که دیگر به صورت حیوان متعارف درآمدن آن معلوم نیست.»
3.روایاتی که از نقاشی و مجسمه نهی کرده اند. این دسته از روایات به شرح زیر است: الف- درموثقه ء ابوبصیر روایت شده که امام(ع) فرمود: (... و ینهی عن تزویق البیوت. قلت: و ما تزویق البیوت؟ فقال: تصاویر التماثیل...، «پیامبر(ص)1فرمود جبرئیل نزدمن آمد و گفت: ای محمد! خدایت سلام می رساند» و از (تزویق) خانه ها نهی می کند. گفتم: تزویق خانه ها چیست؟ فرمود: کشیدن تمثالها. (35) این روایت بنا بر این که ظاهر از کلمه تصاویر- چنانکه قبلا گذشت- معنای مصدری آن باشد یعنی کشیدن، دلالت بر نهی از کشیدن تصاویر دارد. این نهی همان گونه که ساختن تصاویر برجسته (مجسمه) موجودات دارای روح را در بر می گیرد شامل کشیدن تصاویر غیر برجسته (نقاشی) موجودات دارای روح نیز می شود. میرزای شیرازی به استدلال به این روایت دو اشکال دارد: اولا، روایت ظهور دراین دارد که درکشیدن تصاویر، برجسته بودن آن مد نظراست. از این رو می بایست درشمول این روایت نسبت به غیر مجسمه(نقاشی) تردید روا داشت. ثانیا، سند این روایت قابل خدشه است(36) دقت کنید. ب - روایت تحف العقول : وصنعه صنوف التصاویر مالم یکن مثل الروحانی فحلال فعله و تعلیمه، صنعت انواع نقاشی مادامی که از موجودات دارای روح نباشد کشیدن و تعلیم آن حلال است.(37) واژه ء مثل که در این روایت آمده جمع (مثیل) بروزن (قتیل) است و (مثیل) به معنای شبیه و نظیر است. استدلال به این روایت از چند جهت مخدوش است: اولا، سند آن ضعیف است. ثانیا، همان گونه که امام خمینی (ره) بیان داشته است روایت در مقام بیان انواع کارهای حلال است نه حرام. از این رو استثنا اطلاق ندارد تا مجسمه و غیر مجسمه را در برگیرد.(38) ثالثا، واژه ء(صنعت) که دراین روایت آمده ظهور در مجسمه سازی دارد نه نقاشی. رابعا، چنان که صاحب جامع المدارک گفته است: این روایت مطلق موجودات دارای روح را همچون حشرات، پرندگان و چارپایان در برنمی گیرد.(39) ج- صحیحه ء ابوالعباس بقباق که دلالت دارد بر حرمت ساختن مجسمه ء مردان و زنان، مفروغ ءعنه بوده است.(40) استدلال به این روایت برای اثبات حرمت نقاشی موجودات دارای روح ناتمام است، زیرا آنچه از امام صادق(ع) «پیرامون آیه ء (ویعملون له ما یشاء من محاریب و تماثیل)» سوال شد شناختن مجسمه بوده است و به نظر نمی رسد که ساختن مجسمه شامل نقاشی نیز باشد. از طرف دیگر آنچه دراین روایت آمده قضیه ء شخصی است و اطلاق ندارد. د- درمعتبره ء خصال آمده است: وایا کم و عمل الصور فتسالوا عنها یوم القیامه، از نقاشی اجتناب کنید که روز قیامت مورد سوال قرار خواهید گرفت.(41) اشکالی که برروایت پیشین وارد کردیم براین روایت نیز وارد است.شاید به همین خاطر که- تعبیر(عمل الصور) به مجسمه سازی ناظر است نه نقاشی.امام خمینی (ره) می گوید: بعید نیست که عبارت (عمل الصور) درساختن مجسمه ظهورداشته واز کشیدن و نقاشی مجسمه انصراف دارد.(42) ه - درصحیحه ء محمد بن مسلم آمده است: سالت ابا عبداللّه(ع) عن تماثیل الشجر و الشمس و القمر؟ قال:لاباس، مالم یکن شیئا من الحیوان، از امام صادق(ع) از حکم کشیدن تصویر درخت و خورشید و ماه پرسیدم؟ فرمود: مادامی که تصویر حیوان را نکشد باکی نیست.(43) شیخ اعظم انصاری (ره) می گوید: این روایت دراثبات حرمت نقاشی موجود ات جان دار در مقایسه با روایات دیگر از ظهور بیشتری برخوردار است، زیرا یاد کرد خورشید و ماه دراین روایت قرینه است که مقصود امام(ع) از تمثال آنها صرف نقاشی بوده است.(44) این استدلال نیز مخدوش است، زیرا این روایت دلالت ندارد که تصویر به معنای مصدری یعنی کشیدن نقاشی حرام باشد، زیرا احتمال دارد مقصود راوی دانستن حکم نگهداری نقاشی یا بازی با آنها بوده است که به بعد از فرض ساخت و آفرینش آنها مربوط می شود. با این احتمال دیگر نمی توان از روایت به دست آورد که ایجاد و آفرینش نقاشی نیز حرام است. بهتر است بگوییم که پرسش از امام(ع) اختصاص به عمل و ایجاد نقاشی ندارد بلکه نگهداری آن را نیز فرا می گیرد. از این رو نمی توانیم آن را به ایجاد نقاشی یا نگهداری آن اختصاص دهیم- دقت کنید چنان که صحیح نمی نماید که روایت مزبور را مختص به صرف کشیدن نقاشی بدانیم، زیرا این امکان هست که مقصود از سوال از تماثیل، مجسمه سازی هم باشد، به ویژه در مثل درخت و نظائر آن. بنا بر این مقتضای اطلاق سوال و عدم تفصیل امام(ع) «بین مجسمه سازی و نقاشی یا بین ساختن و نگهداری آنها» این است که سوال و جواب را شامل همه ء اقسام بدانیم. با این حال محقق ایروانی اشکال دیگری براین روایت گرفته است: مقتضای این صحیحه آن است که نقاشی مادامی که تصویر حیوان نباشد، اشکال ندارد، این قضیه نسبت به نقاشی حیوان مهمل است. از این رو از آن به دست نمی آید که کشیدن نقاشی تمام حیوانات اشکال دارد.(45) گواه این مدعا آن است که پرسشگر در مقام سوال از حکم نقاشی موجودات فاقد روح بوده است، چنان که وقتی می بینیم او از بین تمام چیزها تنها از درخت و خورشید و ماه پرسش می کند، این امر نشانگر آن است که پرسشگر از نقاشی موجودات فاقد روح سوال کرده است. بنا بر این دیگر نمی توان احراز کرد که امام(ع) درصدد بیان خصوصیات حکم نقاشی حیوان بوده است. اگر از آن ذکری به میان آورده از باب تفضل بوده است. نتیجه آن که با وجود مهمل بودن قضیه نسبت به حکم نقاشی حیوان، نمی توان حکم منع را شامل نقاشی حیوان دانست، زیرا احتمال دارد آنچه از آن منع شده ساختن تندیس حیوان بوده است. «نه نقاشی آن » اشکال دیگر براستدلال به این روایت از سوی صاحب جامع المدارک با این بیان شده است: استثنایی که در صحیحه ء محمدبن مسلم آمده از جهت مصور استثنای منقطع است، زیرا سوال ناظر به درخت و خورشید و ماه بوده اما آنچه در استثنا آمده حیوان است، چنان که همین استثنا از نظر تصویر نیز منقطع می باشد به این معنا که درمستثنی منه حکم تنها ناظر به نقش و تصویر است اما آنچه در مستثنی یعنی حیوان آمده افزون بر تصویر، مجسمه سازی نیز می باشد.(46) این اشکال از نظر ما قابل پذیرش نیست، زیرا مستثنی منه از نظر مجسمه سازی یا نقاشی و تصویر مطلق بوده و هردورا شامل است، لذا مستثنی نیز به تبع آن عام می باشد. اشکال نخست محقق ایروانی که روایت را نسبت به حکم نقاشی حیوانات مهمل می دانست به جا است، لذا روایت مورد بحث نسبت به نقاشی موجودات دارای روح اطلاق ندارد و دلیلی برحرمت آن نخواهد بود. و- روایت اصبغ بن نباته از امیر المومنین(ع) : من جدد قبرا اومثل مثالا فقد خرج عن الاسلام، هرکس قبری را «پس از ویرانی » آن مجددا بازسازی کند یا تصویری بکشد از اسلام خارج شده است.(47) واژه ء های (مثال) و (تصویر)- چنان که صاحب کشف اللثام از واژه شناسان حکایت کرده است - مترادفند و از طرفی آنچه در باره ءنقاشی متداول است و همه به دنبال آن هستند، نقاشی ای است که طبق شکل و شمایل مردان، زنان، پرندگان و درندگان ترسیم می شود نه اجسامی که شبیه آنها «به صورت تندیس » ساخته می شود. با این حال به این روایت نمی توان استدلال کرد، زیرا اولا ،دچار ضعف سند است. ثانیا آنچه از واژه شناس بایسته واز او ساخته است بیان موارد کاربرد معنایی واژه است نه بیان معانی حقیقی. بنا بر این چنین ادعایی پذیرفته نیست که آنچه از نقاشی شایع و متداول است نقاشی اشیاء است، نه تندیس اشیاء، زیرا اولا، عبارتی همچون: (من صور صوره کلف... ، هرکس عکسی بکشد مکلف خواهد شد...) «که ناظر به ساختن مجسمه است شایع است » و ثانیا آنچه از عبارت (مثل مثالا) در روایت فوق اراده شده ساختن مجسمه است نه نقاشی آنها. درمقابل کسانی که دو واژه ء مثال و تصویر را منحصر به نقاشی های متداول دانسته اند، امام خمینی (ره) معتقد است: روایات با همه فراوانی و گوناگونی تعابیر برگرد دو عنوان می چرخند که عبارتند از: تصویر و تمثیل یعنی نقاشی و مجمسه سازی. از این قاعده ء کلی تنها روایاتی که درآن از نقش نهی شده استثنا می شود«چه مقصود از نقش دراین روایات تنها نقاشی است » از طرفی بعید نیست وقتی به صورت مطلق می گوییم: تمثال و صورت شی، مقصود وجود چیزی است که مطلقا- یعنی در تما م جهات نه یک جهت- باشی مورد نظر شباهت داشته است. اما وقتی می گوییم: تمثال چهره یا تمثال مقابل بدن، مقصود ما تمثال یک جهت از اندام بدن است نه تمام جهات، چنان که وقتی می گوییم: تمثال پشت اندام، مقصود ما همین است. حال اگر بخواهیم واژه ء تمثال را به صورت مجاز بر تمثال صورت یا اندام مقابل بدن بسان اندام پشت اطلاق کنیم بدون اشکال است،به ویژه آن که اطلاق تمثال بر صورت و اندام پیشین بدن یا خصوص صورت، شایع و غیر حقیقی است. اما واژه ء(صورت) به معنای شکل یعنی هیات است و هیات شی بسان تمثال آن، چیزی است که در تمام جهات شبیه شی باشد. لذا اطلاق صورت بر نقاشی ها و عکسها مجاز است و به همین خاطر که واژه ء (صورت) تنها بر تمثال چهره اطلاق می گردد.اگر می بینیم که (صورت) درروایات به طور شایع برنقش و رسم اطلاق شده است، این اطلاق مستند به قرائنی انجام گرفته است. ممکن است این اطلاق را بپذیریم و ادعا کنیم که پشتی و چیزهای دیگر «همچون فرش ها» که در روایات از صورت آنها یاد شده مقصود از صور و تماثیل براین اشیاء به صورت برجسته بوده است، مثل شکل آهو که به صورت خوابیده یا ایستاده برروی پشتی نقش شده باشد و به گونه ای باشد که برآن آهوی برجسته صدق کند. شاهد جواز اطلاق (صورت) بر نقش و رسم ، این است که اگر از عرف سوال شود که آیا این صورت یا تمثال، صورت شی از جمیع جهات است عرف پاسخ منفی می دهد. اگر هم چنین نباشد حداقل آن است که اطلاق حقیقی صورت بر چنین نقشها به ویژه با قرائنی که صاحب جواهر و دیگران نقل کرده اند، جای شک خواهد داشت.(48) صاحب جواهر به روایاتی استشهاد کرده که بر تغییر سر عکسها یا بریدن یا شکستن آنها درحالت نماز دلالت دارد و ادعا نموده که این روایات به گونه ای به مجسمه سازی اشعار دارد، لذا وی نتیجه گرفته که نقاشی این اشیاء جایز است.(49) ممکن است بگوییم: همان گونه که اطلاق دو واژه ء (تصویر) و (تمثال) اشیاء ساخته شده ( مجسمه) صحیح است، همچنین اطلاق این دو واژه برنقاشی ها نیز صحیح می باشد. اگر بخواهیم این دو اصطلاح را از نقاشی سلب کنیم عرفا نادرست است. از این رو همان طور که می توان بر تندیس فردوسی، تمثال یا تصویر فردوسی اطلاق کرد، می توان بر نقاشی او تصویر فردوسی اطلاق نمود. و صحیح نیست که عکس فردوسی را تصویر و تمثال او ندانیم. این مطلب نشان می دهد که دو واژه ء (تصویر) و (تمثال) اعم است و شامل نقاشی و مجسمه هردو می گردد. بنا بر این تخصیص این دو واژه به مجسمه قابل پذیرش نیست. بدین خاطر است که استاد ما مرحوم اراکی(ره) گفته است: اطلاق تمثال و تصویر برعکسها نیز شایع است.(50) این ادعا که این دو واژه به خاطر وجود قرائن برعکس اطلاق می شوند، بی دلیل است. مثلا واژه ء (تمثال) در روایت بدون وجود قرینه برعکس و نقاشی اطلاق شده است. امام( ع) فرمود: لاباس بان تصلی علی التماثیل اذا جعلتها تحتک، هرگاه تصاویر را زیرپای خود بگذاری نماز برروی آنها مانعی ندارد.(51) (تمثال) دراین روایت بدون وجود قرینه ء برنقاشی حمل شده است. این امر نشانگر آن است که این واژه به صورت شایع درنقاشی نیز بسان مجسمه، کاربرد دارد. نظیر این روایت فراوان است. اما این که اگر از عرف سوال شود که آیا این صورت یا تمثال، صورت شی از تمام جهات وجوانب است پاسخ منفی خواهد داد،جواب آن این است که نفی عرف تشابه صورت باشی در تمام جهات مانع نمی شود که ما با وجود تشابه صورت باشی در برخی از جهات، صورت را برآن اطلاق نکنیم. اگر بنا باشد در صدق صورت، تشا به صورت باشی در تمام جهات لازم باشد لازم می آید درجایی که ما از جهت ابعاد، صورت و تمثالی کوچکتر یا بزرگتر از شی فراهم آورده ایم، دیگر به آن تصویر و تمثال شی اطلاق نگردد، و این خلاف ارتکاز و خلاف واقع است، زیرا چه بسا مجسمه از صاحب اصلی خود کوچکتر یا بزرگتر است با این حال برآن تصویر یا تمثال اطلاق می گردد. از اینجا می توان نتیجه گرفت که در صدق تشابه، مشابهت از تمام جهات لازم نیست. اگر تشابه در تمام جهات در مجسمه برای اطلاق دو واژه (تصویر) و (تمثال) لازم نیست، در باره ء نقاشی نیز چنین است. خلاصه معیار در صحت اطلاق (تصویر) و (تمثال) صدق عرفی است و عرف اطلاق (تصویر) و (تمثال) را بر نقاشی و مجسمه صادق می داند بنا بر این اشکالی که از جهت معنای (تصویر) و (تمثال) براین روایت شده مردود است، هرچند که دو اشکال پیشین برقوت خود باقی است که اولا، روایت دچار ضعف سند است و ثانیا، روایت در مقام بیان نیست. و اشکالاتی دیگر از این دست.
نگاهی به دیدگاه شیخ انصاری (ره)
مرحوم شیخ با پذیرش حرمت نقاشی موجودات دارای روح، این حرمت را با حکمت تشریع حرمت تایید نموده است. وی می نگارد: (چنین به نظر می رسد که حکمت درحرمت نقاشی حرمت تشبه به خالق در آفرینش حیوانات و اعضای آنها است، زیرا نقاش می خواهد شکل حیوان یااعضای آن را بکشد درحالی که بشر از ترسیم تمام زوایای آنها عاجز است تا چه رسد به آفرینش خود حیوان یا اعضای آن. بدین جهت برخی از فقهای بزرگ گفته اند:ابزار نقاشی را در اختیار افراد نابالغ گذاردن حرام است. روشن است که ماده و ابزار نقاشی دراین اختراعات شگفت نقشی ندارند. آنچه زمینه ساز تشبه نقاش به خالق است نقش و تصویری است که فراهم می آورند نه ماده و ابزار نقاشی.(52) بیانات شیخ انصاری از جهاتی قابل مناقشه است:
1. وجهی ندارد حکمت تشریع حرمت نقاشی را تنها تشبه نقاش به آفریدگار بدانیم. چه بسا یکی از حکمتهای حرمت، تشبه او به شخص بت پرست باشد. 2. نمی پذیریم که ماده ءنقاشی در تحقق مفهوم تشبه هیچ نقشی ندارد، زیرا دلیل مساله تشبه روایاتی است که می گوید: نقاش روز قیامت مکلف به دمیدن در نقاشی خود می شود و دمیدن روح- چنان که قبلا بیان شد- ظهور دارد که که مقصود مجسمه ساز است. بنا بر این وجهی ندارد که حرمت را به استناد حکمت آن، عام دانسته و شامل نقاشی تصاویر نیز بدانیم. 3. استدلال به حکمت تشریع زمانی درست است که حکمت بسان علت تشریع، دارای عمومیت باشد، درحالی که حکمت از این جهت محتمل است که با علت برابر باشد.
نتیجه:
این روایات از نظر سند یا دلالت برای اثبات حرمت نقاشی موجودات دارای روح قاصر است، زیرا برخی از روایات نقاشی- چنان که ذکر شد- گرچه اطلاق داشته و تصاویر کشیده شده را در بر می گیرند اما از نظر سند ضعیفند، لذا نمی توان به آنها تکیه کرد. و روایات دیگر قرینه ای به همراه دارد که نشان می دهد به مجسمه اختصاص دارند. اگر اختصاص را به طور حتم نپذیریم لااقل اطلاق آنها مشکوک است و با وجود شک در اطلاق، دیگر اطلاق نخواهد داشت. گذشته از مطالب پیشین می توان گفت: نهی از نقاشی و مجسمه سازی افزون بر ساختن و آفرینش آنها نگهداری آنها را نیز در بر می گیرد. از طرفی وقتی براین باوریم که نگهداری نقاشی بلکه مجسمه جایز است با وجود این نهی، امر دایر بین دو چیز خواهد بود:یا می بایست با ادله ء جواز نگهداری، ادله ای را که به طور عام ساخت و نگهداری نقاشی و مجسمه را تحریم کرده تخصیص بزنیم یا این ادله را به جای حرمت، حمل برکراهت کنیم.چنان که نهی از مجسمه و کشیدن نقاشی افزون برموجودات دارای روح، موجودات فاقد روح را نیز شامل می شود، از طرفی ما قطع داریم که مجسمه و نقاشی موجودات بی جان حرام نیست. در برخورد این دو دسته ادله نیز ما چاره ای از انجام یکی از دو راه نداریم: یا می بایست به خاطر ادله ء دسته ء دوم، ادله ء دسته ء نخست را تخصیص بزنیم و بگوییم:عموم حرمت نقاشی و مجسمه سازی به ادله ای که نقاشی و مجسمه ء غیر جان دار را جایز می داند تخصیص خورده و نقاشی وساخت مجسمه ء این دسته از موجودات جایز است یا آن که عموم ادله ء نخست را می بایست به حال خود واگذاریم ونهی وارد در آنها را نسبت به نقاشی و مجسمه ء غیر جان دار حمل برکراهت کنیم.وقتی امر چنین دوران داشت قول به حرمت نقاشی و مجسمه سازی متعین نیست. بلی می توان گفت که ساخت مجسمه ء موجودات دارای روح به طور متعین حرام است. دلیل این مدعا آن است که قبلا بیان داشتیم که روایات مستفیضی دلالت دارند که خداوند شخص نقاش را عذاب می کند تا زمانی که درآن روح را بدمد وعده ء عذاب، نشانگر حرمت است و با کراهت قابل جمع نیست. به این اشکال می توان چنین پاسخ داد: روایاتی که مطلق نقاشی و مجسمه درمورد جان دار و بی جان را حرام دانسته مطلق است، درمقابل روایاتی که مطلق نقاشی و ساخت مجسمه ء موجودات بی جان را جایز دانسته مقید است. مقتضای جمع عرفی بین مطلق و مقید آن است که موارد جواز را از ادله مطلق نخست خارج سازیم. پس وقتی با حمل ادله ء مطلق برادله ء مقید جمع عرفی امکان داشت دیگر معنا ندارد که ادله ء مطلق را حمل برکراهت کنیم، آنگاه بگوییم: امر دایر مدار تقیید مطلق یا حمل مطلق بر کراهت است، مگر همان را بگوییم که امام خمینی (ره) گفته است. ایشان می نویسد: (وقتی بپذیریم که ادله ء حرمت نقاشی و مجسمه سازی اطلاق و عمومیت دارند و روایاتی چون (من مثل مثالا) فکذا (و من صور صوره فکذا) تندیس و نقاشی تمام موجودات را شامل می شوند و بپذیریم که امر به دمیدن روح، دراین روایات تنها برای اثبات ناتوانی است نه این که شان او چنین تکلیفی است، دراین صورت موجب وهن این ادله عام و مطلق خواهد شد، زیرا عدم ذکر متعلق نقاشی و مجسمه در ادله «و این که گفته نشده که موجود جان دار است یا بی جان » دلیل بر عمومیت ادله است. از طرفی عناوینی چون (نقاشی)، (صورت) و (تمثال) به تمام موجودات مادی بلکه غیر مادی و نیز به اجزا و اعضای تمام موجودات اطلاق می شود بلکه حتی نسبت به برخی از اعضای موجودات نیز صادق است. بنا بر این الفاظ ی چون مجسمه ء سر و نقاشی پا، دست، درخت، ساقه و برگ درخت و مواردی از این صادق است. بنا بر این اگر از عموم و اطلاق ادله ، همه یا بعضی را خارج کنیم و تنها چیزی که تحت این ادله باقی گذاریم تصاویر کامل حیوان باشد، تخصیص اکثر و قبیح خواهد بود. استلزام تخصیص اکثر خود نشانگر آن است که این ادله عام و مطلق از روز نخست و زمان صدور همراه قرائنی بوده است که دارای چنان عمومیت و اطلاق نبوده و چنان استهجانی را به دنبال نداشته است. از این رو آنچه به نظر متیقن می رسد این است که تنها ساخت مجسمه حرام است، همان که برآن ادعای اجماع شده است. حال اگر کسی مدعی باشد که ادله ء حرمت مجسمه سازی به مجسمه کامل اعضا انصراف دارد یا تنها به مجسمه ء حیوانات ناظر است از نظر ما مردود است... لیکن انصاف این است که این وجه قابل مناقشه است.(53) شاید مناقشه ء مورد نظرایشان چنین باشد: اولا، تخصیص عنوانی مستلزم استهجان نمی باشد. ثانیا، برخی از روایات همچون روایات دمیدن، از اول عمومیت نداشته و به مجسمه ء موجودات دارای روح اختصاص داشته اند، زیرا دمیدن تنها درچنین موجوداتی متصور است، چون از واژه ء (نفخ) چنین بر می آید که می بایست پیش از دمیدن، صورت و شکل موجود به گونه ای کامل باشد که با دمیدن روح سازگار باشد. بنا بر این دیگر این ادله از اول موجودات فاقد روح را شامل نبوده است تا تخصیص یا تقیید لازم آید.
چند فرع فقهی
نخست:
آیا ساختن تندیس ناقص موجودات صاحب روح حرام است؟ صاحب جواهر می گوید: مناط حرمت کشیدن نقاشی حیوان آن است که برآن نقش صورت حیوان صدق کند و نقاشی کردن بخشی از اعضای حیوان درصورتی که برآن صورت حیوان صدق نکند و مقصود نقاش از اول تنها همین مقدار ناقص بوده است، مانعی ندارد.(54) شیخ انصاری(ره) به پیروی از دیدگاه صاحب جواهر می گوید: معیار تشخیص صورت، عرف است. بنا بر این اگر بخشی از اعضای حیوان در تصویر نیاید حرمت همچنان باقی است و اگر وارد شده است که رجحان دارد نقش یا مجسمه را با کندن چشم یا شکستن سر تغییر دهند، دلیل نمی شود که نقاشی یا مجسمه ءناقص حیوان جایز است. اگر بخشی از اعضای حیوان را به تصویر بکشد حرمت آن محل تامل است. بلکه می توان آن را حرام ندانست. براین اساس اگر نیمی از حیوان یعنی از سرتا نصف بدن او را به تصویر بکشد اگر چنان باشد که بقیه ء بدن به عنوان موجود در نظر گرفته شود، مثلا نقاش تصویر انسانی نشسته را ارائه دهد که دراین حال تصویر بخش وسط بدن قابل رویت نیست این کار حرام است، اما اگرنیت نقاش تنها به تصویر کشیدن نیمی از بدن انسان یا حیوان باشد دیگر حرام نیست مگر برآن نیمی که کشیده شده است حیوان اطلاق گردد.(55) بدین خاطر استاد ما آیه اللّه اراکی(ره) می فرماید: اگر کسی بدن حیوانی را بدون سر یا سر حیوانی را بدون بدن بکشد یا تنها یک دست یا یک پا و اعضایی از این دست را که برآن صورت حیوان صادق نیست، به تصویر بکشد، حرام نخواهد بود.(56) دلیل عدم حرمت نقاشی و مجسمه ء ناقص حیوان یا اعضای آن این است که عناوین حرام عبارت است از: (نقاشی حیوان) و (مجسمه ء حیوان و انسان) و (عمل نقاشی) یعنی نقاشی حیوان و انسان. پیدا است این عناوین زمانی صادق است که شی به گونه ای تصویر شود که برآن به حمل شایع و بدون بهره گیری از مجاز، حیوان و انسان صدق کند، و بربخشی از پیکر واجزای حیوان، عنوان حیوان و انسان صدق نمی کند. بنا بر این به کشیدن برخی ازاعضای حیوان، نقاشی حیوان یا انسان صدق نمی کند، بلکه نقاشی نیمی از حیوان از پا تا نیم بدنش یا به عکس، نقاشی فلان حیوان صدق نمی کند، مگر باقی بدن حیوان به گونه ای در تقدیر باشد که برآن نقاشی حیوان یا انسان صدق کند، دست کم وقتی نقاشی ناقص از حیوان ارائه گردد ما در صدق حیوان بر چنین نقشی شک می کنیم و براساس اصاله البرائه چنین نقشی حرام نخواهد بود. درمقابل این نظریه ممکن است کسی نقاشی و ساخت بخشی از اعضا و جوارح حیوان را حرام بداند و براین حرمت به اطلاق این سه روایت تمسک کند: (من صور صوره)، (من مثل مثالا)، (مالم یکن شیئا من الحیوان)(57) بنا بر این که عناوین (صورت)، (مثال) و (حیوان) همان گونه که شامل افراد و انواع حیوان می شوند اجزا و اعضای آن را نیز در بر می گیرند. این استدلال مخدوش است، زیرا: اولا، مقصود از عناوین (نقاشی) یا (مجسمه)، نقاشی و مجسمه ء حیوان است نه مطلق نقاشی یا مجسمه. شاهد آن معتبره ء محمدبن مروان است: من صور صوره من الحیوان یعذب حتی ینفخ فیها، (58) هرکس تصویر حیوانی را بکشد عذاب خواهد شد تا زمانی که در آن روح بدمد. ثانیا، از ظاهر روایات دمیدن روح به دست می آید که نقاشی یا مجسمه می بایست به گونه ای باشد که به صرف دمیدن روح، به صورت یکی از حیوانات متعارف درآید. بنا بر این نقاشی یا مجسمه ء ناقصی که برآن عنوان حیوان متعارف صادق نباشد، مشمول اطلاق این ادله نخواهد بود. ثالثا، چنین نیست که در روایت (مالکم یکن شیئا من الحیوان) حیوان شامل اجزا هم باشد بلکه می توانیم ادعا کنیم که عنوان حیوان دراین روایت در فرد فرد حیوانات و انواع آنها ظهور دارد. از آنچه بیان داشتیم به دست می آید آنچه را که محقق ایروانی محتمل دانسته مردود است او می گوید: (به احتمال نزدیک به واقع نقاشی و مجسمه ء تمام اجزای حیوان حرام است یا آنکه حرمت نقاشی و مجسمه ء حیوان، چنانکه همه پیکر حیوان را شامل است برخی از اعضای آن را نیز در بر می گیرد.(59) با این بیان همچنین روشن می شود که کشیدن سرحیوان به تنهایی بر سکه های نقره و طلا یا سکه های مشابه دیگر، حرام نمی باشد.چه،حرمت را مختص مجسمه سازی بدانیم یا ندانیم، زیرا تصویر سربه تنهایی، تصویر کامل حیوان یا انسان نیست «تا حرام باشد» اما تصویر کامل حیوان برسنگ و اشیایی از این دست اگر به صورت نقاشی باشد حرام نیست، زیرا ما نقاشی را حرام نمی دانیم، اما اگر برجسته «و به صورت مجسمه » باشد در صورتی که تصویر کامل باشد حرام است هرچند کامل بودن اعضاء براساس در تقدیر گرفتن باقی اعضا «بسان نشستن » یا در تقدیر گرفتن پشت باشد، سبب حرمت آن است که بر چنین تصویری، مجسمه و نقاشی حیوان صادق است واگر تصویر برجسته برروی سکه هر چند پشت آن در تقدیر گرفته شود، صدق حیوان برآن محل تامل است.
فرع دوم:
آنچه در نقاشی و مجسمه سازی حیوان حرام است آیا به تصویر کشیدن اجزای حیوان است یا مجموع اجزا یا به تصویر کشیدن آخرین جزء حیوان یا به تصویر کشیدن نقشی که برتمام اجزای حیوان قابل انطباق است؟
پاسخ:
دربه تصویر کشیدن اجزای حیوان جایی برای قول به حرمت نمی ماند، زیرا حکم حرمت به عنوان به تصویر کشیدن پیکر تعلق گرفته است نه اجزای حیوان. گواه مدعا این که اگر کسی بخشی از اعضای حیوان را به تصویر کشیده باشد و نیت او کامل کردن تصویر باشد، آنگاه در وسط کار منصرف شده کار خود را رها سازد مرتکب حرام نشده است و اگر به تصویر کشیدن اجزای حیوان حرام می بود می بایست او را در کشیدن همان مقدار از حیوان، مرتکب حرام بدانیم. امام خمینی (ره) دراین باره می گوید: نمی توان به تصویر کشیدن بخشی از اعضا را هرچند که به قصد اتمام کار انجام گرفته باشد، تصویر حیوان دانست. بنا بر این اگر مقصود کشیدن نقش چیزی شد و در بین پیش از اتمام از ادامه کار منصرف شد یا مانعی او را از ادامه ء کار باز داشت، چنین شخصی مرتکب حرام نشده است، هر چند ممکن است او را متجری بدانیم.(60) با این بیان ضعف گفتار شیخ انصاری(ره) روشن می شود. آنجا که گوید: اگر کسی مشغول به تصویر کشیدن حیوانی باشد هر چند که از ادامه ء کار منصرف شود مرتکب حرام شده است. درمورد این که آیا این حرمت به خاطر به تصویر کشیدن حیوان است یا تنها به خاطر تجری است دو وجه وجود دارد. دلیل این که حرمت را از ناحیه ء تجری بدانیم این است که این شخص به قصد تحقق حرام تنها برخی از مقدمات حرام را انجام داده است «پس عمل حرام محقق نشده است » و دلیل این که او مرتکب حرام شده این است که وقتی می گوییم کاری حرام است حرمت از نظر عرف به این معنا است که شخص از روی عمد اشتغال به حرام پیدا کند «و این مقدار در فرض مساله تحقق یافته است » بنا بر این در مفهوم حرمت اتمام فعل حرام لحاظ نشده است.
اشکال:
اگر به صرف اشتغال به حرام، ارتکاب حرام تحقق یافته و طبعا عقوبت می آید، پس می بایست واجبات نیز چنین باشد، یعنی به صرف اشتغال به واجب امتثال صدق کند و پاداش در بین باشد، درحالی که در طرف واجب چنین نیست و تا به طور کامل انجام نگیرد ثوابی برآن مترتب نمی گردد.
پاسخ:
این عرف است که بین حرام وواجب در تحقق مفهوم حرمت و وجوب و مفهوم ارتکاب حرمت و امتثال واجب فرق می گذارد.(61) اشکال مدعای مرحوم شیخ این است که متعلق حرمت درمحل بحث به تصویر کشیدن نقش حیوان است و چنین عنوانی با نیمه کاره گذاشتن کار با بدایی که برای شخص رخ داده است، تحقق ندارد واگر متعلق واحد باشد بین تکلیف ایجابی با تکلیف تحریمی تفاوتی وجود ندارد.بنا بر این اگر این شخص از طرف شارع مامور به تصویر کشیدن صورتی یعنی نقش حیوان گردد و او به جای پیکر کامل حیوان تنها بخشی از اعضا را نقاشی کند یا در قالب تندیس درآورد، واجب و فرمان شارع را امتثال نکرده و مستحق پاداش نمی باشد. به همین صورت اگر شارع او را از کشیدن حیوان نهی کند و او به جای پیکر همه ء حیوان بخشی از آن را به تصویر بکشد و برای او در ادامه کار بداء حاصل گردد مرتکب حرام نشده و به خاطر انجام حرام- یعنی نقاشی- استحقاق عقوبت را پیدا نکرده است البته او مستحق عقوبت تجری می باشد. شاید به خاطر عدم تحقق عنوان تصویر در صورت نیمه کاره بودن نقاشی و تندیس است که مرحوم شیخ در مساله تامل کرده است. به هر حال این مساله روشن است و جای تردید ندارد.
اشکال:
نقشی که از حیوان به تصویر کشیده می شود عین همان اجزای حیوان است. بنا بر این نهی از کشیدن حیوان در حقیقت نهی از کشیدن اجزای آن است.
پاسخ:
نقش و صورت درحقیقت هیات خاصی از ترکیب اجزای حیوان است که با اجزا با کیفیت ویژه ای متحد است و نهی از به تصویر کشیدن حیوان گرچه به اجزای حیوان نیز سرایت پیدا می کند اما این سرایت و انحلال به دنبال نهی از تصویر حیوان، متوجه اجزا شده است از این رو مادامی که تصویر حیوان به طور کامل تحقق پیدا نکرده باشدنهی متوجه اجزای آن نخواهد بود. بنا بر این زمانی می توانیم تصویر هر یک از اجزای حیوان را حرام بدانیم که اجزای دیگر با حفظ کیفیت ترکیبیه ء مخصوص آن حیوان به تصویر کشیده شده باشد و فرض ما در مساله ء مورد بحث آن است که اجزای حیوان به طور کامل به تصویر کشیده نشده است. با این وجود وقتی برای شخص در ادامه ء کار بداء حاصل شود دیگر دلیلی برحرمت به تصویر کشیدن اجزای ناقص حیوان وجود ندارد. از آنچه بیان شد آشکار می گردد که به تصویر کشیدن مجموع اجزای حیوان از آن جهت که مجموع اجزا است، حرام نمی باشد، زیرا ادله دلالت دارد که به تصویر کشیدن نقش حیوان حرام است و تصویر نقش حیوان گرچه با مجموع اجزای حیوان منطبق است اما به هر حال عنوان (تصویر نقش حیوان) غیر از عنوان مجموع اجزا است، آنچه بر این مساله مترتب می شود آن است که اگر عنوان حرام، مجموع اجزا باشد و شخصی بخشی از حیوان را به تصویر کشیده و رها سازد آنگاه شخص دیگر آن را تکمیل نماید هیچ کدام از آن دو مرتکب حرام نشده اند، درحالی که اگر عنوان حرام، تصویر حیوان باشد نه مجموع اجزا، شخص دوم که تصویر حیوان را تکمیل کرده است مرتکب حرام شده، زیرا با تکمیل کردن تصویر توسط او عنوان (تصویر حیوان) صادق است و ما می دانیم که احکام دایر مدار موضوع ادله است. همان گونه که موضوع حرمت تصویر مجموع اجزا نیست، به تصویر کشیدن آخرین جزء حیوان نیز حرام نمی باشد، زیرا موضوع ادله ای که دلالت برحرمت دارند تصویر حیوان است و تصویر حیوان تنها برآخرین جزء حیوان صدق نمی کند. نتیجه این که تنها فرض اخیر حرام است یعنی به تصویر کشیدن حیوانی که بر اجزای حیوان با داشتن کیفیت خاص منطبق می باشد.
فرع سوم:
اگر دو تن یا بیشتر با هم تصویر بکشند ظاهرا روایت (ایاکم و عمل الصور...) آنها را در بر می گیرد «وهمگی مرتکب گناه شده اند» زیرا اطلاق این روایت حالت اشتراک را نیز شامل می شود. افزون بر اطلاق این روایت، اطلاق روایاتی که از ساختن مجسمه و نقاشی نهی کرده اشتراک را در برمی گیرد. البته بنا بر این که نهی دراین روایات- چنانکه قبلا بیان داشتیم- ناظر به ساختن مجسمه و نقاشی باشد، نه خصوص نگهداری آنها. براساس این مبنا این روایات برنهی انجام چنین کاری دلالت دارند و اطلاق این ادله اشتراک را هم در بر می گیرد. ممکن است گفته شود که مفاد این ادله، نهی یک شخص از نقاشی و مجسمه است و ظهور این نهی این است که خود شخص به تنهایی مجسمه و نقاشی را بیافریند. چنین ادعایی پذیرفته نیست، زیرا وقتی دلیل اطلاق داشت وجهی ندارد که آن را به وحدت تخصیص بزنیم. افزون بر اطلاق دو دلیل پیشین می توانیم بگوییم: روایت (من صور صوره) یا (من مثل مثالا) بسان روایت (من قتل نفسا) است. به این معنا که می توان روایت (من قتل نفسا...) را با آن که ظهور در وحدت فاعل دارد، باالغای خصوصیت وحدت، شامل حالت اشتراک دانست، در دو روایت نخست هم می توانیم بگوییم که گر چه ظهور در وحدت شخص مجسمه ساز و نقاش دارد اما با الغای خصوصیت وحدت، اشتراک را در بر می گیرد. بنا بر این همان طور که اگر دوتن یا بیشتر در کشتن نفس محترمه نقش داشته باشند با عنایت به الغای خصوصیت ومدت مشمول روایت (من قتل نفسا...) بوده و محکوم به عمل حرام هستند. در محل بحث نیز می توانیم با الغای خصوصیت وحدت، اگردو تن یا بیشتر اقدام به آفرینش نقاشی یا مجسمه نمایند محکوم به حرمت بدانیم. باصرف نظر از مطالب گفته شده، تعمیم حکم حرمت مجسمه سازی و نقاشی به حالت اشتراک- چنان که استاد ما امام خمینی (ره) فرموده است- مشکل است، زیرا ادله از اثبات حرمت برای فعل هریک از این دو شخص یا بیشتر قاصر است، چرا که، بدون تردید عنوان (صور صوره) یا (مثل مثالا) برهریک از آن دو صادق نمی باشد، زیرا بدیهی است که مجسمه و نقاشی همان تصویر خارجی است و اجزا نه مجسمه ء حیوان است و نه نقاشی آن و کسی که تصویر جزئی ازحیوان را فراهم کرده، حیوان را به تصویر نکشیده است.خواه از اول تا آخر هر دو باهم به کشیدن تصویر مشغول شده باشند یا یکی از آن دو تن نیمی از پیکر حیوانی را به تصویر کشیده و نیم دیگر را نفر دوم تکمیل کرده باشد.یا آن که یکی از آن دو اجزای حیوان را به تصویر بکشد و دیگری ترکیب لازم بین اجزا را انجام دهد. دلیل مشکل بودن حکم حرمت این است که عنوان (نقاش) یا (مجسمه) ساز برآنها صادق نمی باشد، چون آنچه از ظاهر روایت من (صور صوره) به دست می آید این است که تصویر- یعنی این موجود خارجی که به آن تمثال و مجسمه می گوییم- از یک تن صادر شده باشد در حالی که فرض ما این است بیش از یک نفر در آفرینش آن نقش داشته اند. جمله ء(من صور صوره) از این نظر، نظیر جمله ء (من قال شعرا) یا (من کتب سطرا) یا (من مشی من بلده الی مکه) است که همگی ظهور در وحدت فاعل دارند. اگر احتمال داده شود که مقصود از جمله ء (من صور صوره) یا (من مثل مثالا) این است که هرکس هیات نقاشی یا مجسمه را فراهم سازد دراین صورت عنوان نقاش و مجسمه ساز برکسی که نیمه ء باقیمانده را تکمیل نماید یا اجزائی که شخص نخست به تصویر کشیده ترکیب نماید صادق است، از ظاهر لفظ روایت بعید بوده و یا با برداشت ما از روایات سازگار نمی باشد.(62) از آیه اللّه اراکی (ره) نقل شده که می گوید: زمانی می توان آفرینش تصویری را به ایجاد کننده ای منسوب دانست که وجود آن تصویر با همه ء جزئیاتش توسط یک شخص واز روی اراده و خواست یک شخص انجام گرفته باشد. چنان که اگر در مسیر یک فرسخی، نیمی از راه را یک نفر و نیمی را شخص دیگر ط ی کرده باشد نمی توانیم بگوییم که یک تن این یک فرسخ را پیاده رفته است. همچنین وقتی عنوان (ممسک النهار) را به کار می بریم زمانی این عنوان صادق است که امساک در تمام روز از طرف یک شخص و تنها با اراده ء او انجام گرفته باشد. عنوان (مصلی) نیز چنین است. اگریک نماز با خواست و اراده دو تن انجام گرفته باشد عنوان (مصلی) صادق نخواهد بود. خلاصه در مفهوم عنوان (موجد تصویر) وحدت فاعل و وحدت شخص مختار لحاظ شده است. افزون براین اساسا معقول نیست نهی واحد متوجه دو شخص شده باشد... از آنچه ذکر کردیم به دست می آید: اگر دو نفر در آفرینش و ایجاد تصویری نقش داشته باشند نمی توان به هیچ یک از آنها عنوان (مصور)را اطلاق کرد، زیرا صادر شده ء از آن دو، آفرینش و ایجاد بخشی از تصویر بوده است نه همه ء آن، و آنچه در عنوان حرمت آمده است- چنان که بیان داشتیم- تصویر است نه بخشی از تصویر و آنچه از هر یک از دو شخص صادر شده ارتباط ی با این عنوان پیدا نمی کند... بلی، می توانیم در محل بحث به جای عنوان (موجد تصویر) عنوان وسیع تری را متعلق حرمت بدانیم مثلا مطلق دخالت و نقش داشتن یا به کار بردن انرژی در آفرینش و (ایجاد تصویر) را حرام بدانیم.حال چه به آن، عنوان ایجاد تصویر صدق کند یا ایجاد بخشی از تصویر صادق باشد. این عنوان وسیع، مشکل اشتراک را حل می کند اما برای اثبات، نیازمند دلیل است و ما با استناد به روایات، مناط تنقیح یا فته ای در دست نداریم تا با کمک آن بگوییم آیا حرمت تنها حالت وحدت موجد را در بر می گیرد یا آن که شامل اشتراک نیز هست.(63) ممکن است بگوییم: عنوان (من صور صوره او عملها) و همچنین عنوان (من مثل هکذا) اعم است و همان گونه که اگر شخص واحد تصویری را از آغاز تا انجام، ایجاد نماید شامل است، موردی را که شخصی بخش باقیمانده ء تصویر حیوان را - که نیمه ء دیگر آن توسط دیگری فراهم شده- تکمیل نماید در بر می گیرد یا آن که اساسا نیمی را شخصی ایجاد نکرده باشد و به طور طبیعی ایجاد شده باشد و این شخص نیم دیگر آن را تکمیل نماید. نظیر شاخه های درخت که برای به تصویر کشیدن پیکر، دست یا پای (تصویر) حیوان یا انسانی به کار گیرند. پیدا است که اگر برای تحقق عنوان مصور لازم بود که تمام اجزای تصویر توسط خود شخص نقاش یا مجسمه ساز فراهم آید دیگر به فعل کسی که برای به تصویر کشیدن حیوان بخشی از اجزای آن را مستقیما از درختان یا چوبها یا سایر چیزها همچون فلزات موجود، فراهم آورد عنوان تصویر صادق نمی بود، درحالی که به نظر می رسد عنوان تصویر بر کار چنین شخصی صادق است. این امر گواه آن است که مقصود از روایتمن صور صوره یا (من مثل مثالا) اعم از آن است که همه اجزای تصویر را خود فراهم کرده یا بخشی را دیگری یا طبیعت فراهم کرده باشد. شاید این ادعا که با دخالت داشتن در ایجاد بخشی از تصویر، عنوان تصویر صادق نیست، از آنجا ناشی شده که توهم شده برای صدق عنوان (تصویر) می بایست تمام اجزای یک تصویر توسط یک نفر فراهم شده باشد، با آن که بیان شد برای صدق عنوان تصویر چنین چیزی ضرورتی ندارد. بنا بر آنچه گفته شد، اعتبار دانستن وحدت فاعل «نقاش یا مجسمه ساز» مانع نمی گردد که عنوان (مصور) برشخصی اطلاق گردد که تصویر نیمه تمام دیگری را تکمیل نماید.
اشکال:
این که هرمکلفی تصویر حیوان یا انسان را بیافریند حرام است اما تکمیل کردن تصویر، حرام اعلام نشده است. پس اگر صرفا تصویر نیمه کاره را کامل نموده باشد تصویر حیوان و انسان بر آن صدق نمی کند. چنان که اگر بخشی از پیکر را به تصویر بکشد تصویرحیوان یا انسان نخواهد بود.
پاسخ:
وقتی ادعا می کنیم که عنوان نقاش یا مجسمه ساز در روایت (من صور صوره) یا (من مثل مثالا) اطلاق دارد و شامل هر دو صورت می شود، دیگر جایی برای این اشکال نمی ماند. صاحب جواهر براین عقیده است که عنوان (مصور) افزون بر شخص تکمیل کننده، شامل اشتراک هم می گردد. آنجاکه آورده است: درحالتی که تصویر حیوان و انسان به تدریج کامل گردد در شرح استاد «کشف الغطاء» آمده که مناط صدق عنوان (مصور) شخصی است که آخرین جزء تصویر را تکمیل نماید. اما به نظر ما اقوی این است که عنوان (مصور) برشخص اول و دوم صادق است به شرط ی که مقصود آن دو از ابتدا این بوده که تصویر را مشترک به پایان برسانند، زیرا آفرینش تصویر را می توان مستند به هردو دانست.(64) اشکال این گفتار آن است که اگر چه استناد آفرینش تصویر به هردو درست است اما از ظاهر روایت (من صور صوره) یا (من مثل مثالا) به دست می آیدکه آفریننده ء آنها یک تن باشد. از این رو شامل اشتراک نخواهد بود. این که حرمت را شامل اشتراک ندانسته ایم بنا بر این است که ادله ء حرمت تمام نبوده و از آن صرف نظر نموده باشیم. اما اگر ادله را تمام بدانیم- چنان که اقوی هم همین است- بدون اشکال، حرمت، اشتراک را در بر می گیرد. به این معنا که اگر دو تن یا بیشتر از آغاز تا انتها در آفرینش تصویری نقش داشته باشند حرمت شامل آنها خواهد بود. دلیل مدعا اطلاق ادله ای است که آفرینش نقاشی و تندیس را حرام دانسته است. بنا بر این کار هر یک از کسانی که در آفرینش تصویر نقش داشته اند محکوم به حرمت است، زیرا همگی در ایجاد تصویر سهیم بوده اند. اما اگر افراد به صورت پراکنده- نه اشتراک - در آفرینش تصویر نقش داشته باشند، به این معنا که نیمی از تصویر را یک شخص و نیمی دیگر را شخص دیگر فراهم سازد شخص دوم ایجاد کننده و آفریننده ء تصویر بوده و بر کار او حرمت مترتب می شود. اما در باره ء شخص نخست که نیمه ء نخست تصویر را آفریده است، تفصیلاتی است که استاد ما آیه اللّه اراکی(ره) متعرض آن شده است. وی می گوید: اگر شخصی بداند که نیمه ء باقیمانده ء تصویر به آن ملحق نشده و کار تصویر چه از طرف او و چه از طرف شخص دیگر تمام نخواهد شد، او بلااشکال معذور است. حال اگر نیمه ء دیگر نیز به تصویر کشیده شود، کشف می گردد که کار این شخص در آفرینش نیمه ء نخست تصویر، در ایجاد تصویر کامل نقش داشته و از این جهت کار او در متن واقع حرام بوده است اما او در ظاهر به خاطر جهل معذور است.
صفحه بعد صفحه قبل
صفحه بعد صفحه قبل
همچنین اگر شخص شک داشته باشد که آیا نیمه ء دیگر تصویر به آن نیمه ای که به تصویر کشیده شده است، ملحق خواهد شد یا نه، او معذور است، زیرا این شبهه شبهه ء موضوعیه است که اصل برائت برآن جاری می شود هرچندممکن است کار او به خاطر الحاق نیمه ء دیگر، در متن واقع، داخل در عنوان حرام باشد. از بیان ما به روشنی به دست می آید که اگر بداند نیمه ء دیگر به آن نیمه ای که او به تصویر کشیده ضمیمه خواهد شد، بدون اشکال اگر واقعا الحاق صورت گیرد معصیت واقعی را مرتکب شده و اگر در واقع این الحاق، انجام نپذیرد او مرتکب تجری شده است... . از آنچه گفته شد به دست می آید که اگر شخصی به قصد اتمام کار مشغول کشیدن تصویر باشد آنگاه در بین کار برایش بداء حاصل شده و دست از کار نقاشی یا مجسمه سازی بشوید، هنگام دست شستن از کار، از چند صورت خارج نیست:
1 . می داند که خود او یا شخص دیگر نیمه ء دیگر تصویر را ملحق خواهد کرد. 2 . می داند کسی اقدام به الحاق نخواهد کرد. 3 . درالحاق و عدم الحاق شک دارد. در صورت اول که عالم به الحاق است بدون اشکال کار او حرام خواهد بود.در صورت سوم- یعنی حالت شک- باید گفت که اگر در متن واقع باقی مانده ء تصویر تکمیل گردد، این شک زمینه ء معذوریت او را فراهم نمی کند و او مرتکب حرام شده است مگر او از آغاز کار در تکمیل تصویر شک می داشت که دراین صورت شک، او را از فعلیت حرمت معذور می دارد. این مساله نظیر آن است که شخصی با وجود عالم بودن به حرمت خمر، شرب خمر کند و پس از فارغ شدن از شرب در خمر بودن مایع شک کند دراین صورت شک او را معذور نمی سازد و «او مرتکب حرام شده است.» درمورد صورت دوم یعنی وجود علم به عدم الحاق باید بگوییم که بسان صورت سوم اگر شخصی نیمه ء دیگر تصویر را ایجاد کند او مستحق عقوبت است. زیرا فرض ما این است که کار این شخص «نقاشی یا پیکر تراشی حیوان یا انسان » در متن واقع مبغوض مولی بوده و او نیز آگاه از این حرمت است، پس تکلیف با تمام شرایط تنجز آن موجود است، بنا بر این اگر این علم به حرمت پس از انجام کار و آفرینش نصف تصویر، مبدل به علم به خلاف شود، این تبدیل علم، استحقاق عقوبت این شخص را مرتفع نمی سازد. این نیز آشکار است. نتیجه آن که در دو صورت دوم و سوم به حکم عقل، واجب است این شخص احتیاط کند و همان نصف تصویری را که فراهم کرده محو نماید.(65) گفتیم که در صورت پیدا شدن بداء برای نقاش یا مجسمه ساز و انصراف از ادامه ء کار، وجهی ندارد که ما این صورت را با صورتی که شخص بر قصد خود مستمر بوده و از الحاق نیمه ء تصویر آگاه است، برابر بدانیم، زیرا در صورت نخست زمانی فعل مبغوض که همان تصویر حیوان است به این شخص مستند است که قصد او به ادامه ء کار باقی مانده باشد ووقتی که با پیدا شدن بداء قصد او استمرار نداشته دیگر حتی اگر او آگاه از الحاق نیمه ء دیگر باشد معنا ندارد فعل مبغوض را مستند به او بدانیم، تا چه رسد به حالت شک یا علم او به عدم الحاق نیمه ء دیگر. از طرفی می دانیم که کار این شخص مادامی که برآن (تصویر حیوان) منطبق نشود مبغوض مولی نخواهد بود و فرض ما این است که پیش از انطباق عنوان تصویر بر کار او از قصد ادامه ء کار منصرف شده است، بنا بر این کار او پس از انصراف دیگر محکوم به حرمت نخواهد بود. مگر بگوییم که اگر حرمتی متوجه او شده به خاطر تجری است که از او صادر شده است، دراین حالت تکلیفی متوجه او نیست مگر آن که از باب نهی از منکر تکلیف مخالفت کردن با اتمام نیمه ء دوم تصویر متوجه او شده است. همچنین در جایی که او نیمی از تصویر را فراهم آورده و می داند هیچکس نه خود او و نه شخص دیگر، نیمه ء دیگر تصویر را تکمیل نمی کند، معنا ندارد که ما حرمت واقعی را برفعل این شخص حمل کنیم، زیرا کار شخص دوم اگر از روی اتفاق نیمه ء دیگر تصویر را بیافریند حرام است، زیرا قبلا بیان داشتیم که اطلاق روایت (من صور الصور) چنین شخصی را نیز شامل می شود، اما اگر او تنها نیمی از تصویر را فراهم کرده باشد و بداند که شخص دیگر آن را تمام نخواهد کرد دیگر فعل آن حرمت نخواهد داشت، زیرا فعل او از نظر ظاهر وواقع حرام و مبغوض مولی نمی باشد.مبغوض کار شخص تکمیل کننده است.
فرع چهارم:
آیا در حرمت به تصویر کشیدن نقش لازم است که فاعل خود مستقیما و بدون بهره جستن از واسطه- البته مقصود غیر از ابزار نقاشی یا مجسمه سازی است-اقدام به نقاشی یا ساخت مجسمه نموده باشد یا آن که به طور مطلق قید مباشرت شرط نیست یا باید بین انواع واسطه ها فرق بگذاریم؟ به این معنا که اگر واسطه فاعل مختار است- مثلا او را وادار به نقاشی یا پیکر تراشی نمایند، یا شخصی دیگری را براین کار بینگیزد- دراین صورت برشخص اکراه کننده و برانگیزاننده عنوان (مصور) صدق نکند و اگر واسطه فاعل طبیعی فاقد شعور باشد، ما بتوانیم تصویر را به انسانی که آن را آفریده منسوب بدانیم، چنان که ما عنوان سوزاندن را به کسی منسوب می دانیم که هیزم را درمیان آتش افکنده است. و چنانکه خیاطت لباس را به خیاط منسوب می دانیم درحالی که چرخ خیاط ی این کار را انجام داده است. کدام یک از این سه نظریه صحیح است؟ استاد ما آیه اللّه اراکی (ره) معتقد به تفصیل است. ایشان آورده است: (از ظاهر واژه ء (تصویر) به دست می آید که آفرینش نقش و صورت به هر نحوی که باشد این عنوان صادق است و درجایی که واسطه، فاعل مختار است دیگر نمی توان شخص نقاش یا مجسمه ساز را ایجاد کننده ء تصویر دانست، در حالی که اگر واسطه فاعل طبیعی باشد این عنوان صادق است... بلی در برخی از عناوین حتی وساطت فاعل طبیعی مانع از صدق آن عنوان بر شخص می شود نظیر خوردن و نوشتن که اگر نوشتن با یک دستگاه ویژه ء نگارش انجام پذیرد دیگر به شخصی که این واسطه را به کار گرفته ،نویسنده اطلاق نمی گردد.(66) گواه این دیدگاه روایت (وایاکم و عمل الصور) است، زیرا مقتضای اطلاق این روایت آن است که قید مباشرت در اسناد فعل به فاعل دخالت ندارد. همچنین در روایت (نهی النبی(ص) عن التصاویر و التماثیل) نهی مقید به قید مباشرت نشده است .البته بنا بر این که روایت را منحصر به نهی از نگهداری نقاشی و مجسمه ندانیم.
اشکال:
متداول در عصر صدور این روایات چنان بوده که نقاشی و مجسمه سازی مستقیما با کمک دست و قدرت آفرینش نقاش و پیکرتراش و بدون کمک گرفتن از ابزار آلات و قالبهای ویژه فراهم می شده است. بنا بر این ظاهر این روایات ناظر به مواردی است که نقاشی و مجسمه مستقیما به دست نقاش و پیکرتراش فراهم شده باشد.
جواب:
این اشکال مردود است زیرا می دانیم قضایایی که در روایات آمده قضایای حقیقیه بوده نه خارجیه. براین اساس خود آفرینش وایجاد تصویر مبغوض است بدون آن که قید مباشرت خصوصیتی داشته باشد، چنان که در عنوان قتل چنین است. بنا بر این به استناد اطلاق ادله ای که آفرینش تصویر را مبغوض و حرام دانسته، ایجاد تصویر حرام است هر چند که با مباشرت انجام نگرفته باشد. مثلا اگر برای اعدام افرادی دستگاهی ساخته شده باشد و شخصی جریان برق را به این دستگاه متصل نماید و آن افراد توسط آن دستگاه اعدام شوند، قتل به این شخص که جریان برق را متصل کرده منسوب بوده و احکام قتل براو مترتب می شود.درحالی که کار مستقیم این شخص به جریان انداختن دستگاه بوده و اعدام کننده، دستگاه بوده است. درمحل بحث نیز اگر دستگاهی برای ایجاد مجسمه ساخته شده باشدو شخصی جریان برق را به این دستگاه متصل نماید و با این اتصال، مجسمه ها از آن دستگاه خارج گردند، به این شخص (پیکر تراش) نسبت داده می شود، اگر چه او به طور مستقیم نقاشی یا مجسمه را نیافریده است، اما او را مرتکب فعل حرام و مبغوض مولی می دانند.
نتیجه :
اگر کسی ادعا کند از ظاهر روایت (من مثل صوره اومثالا) چنین به دست می آید که خود شخص با قدرت و دانش خود، نقاشی بکشد یا مجسمه ای را بتراشد. در حالی که ممکن است کسی که جریان برق را به دستگاه وصل می کند یا گچ را در قالب می ریزد اصلا با نقاشی و مجسمه سازی آشنایی نداشته باشد.(67) این ادعا مردود است، زیرا بیان داشتیم که از معتبره ءخصال: (ایاکم و عمل الصور) و اطلاق سایر روایات به دست می آید که آفرینش تصویر به هرنحو که انجام گیرد حرام و مبغوض است. بنا بر این نهی از آفرینش و ایجاد تصویر همان گونه که ایجاد مباشری را شامل است ایجاد تسبیبی را نیز در بر می گیرد و نیاز نیست که ما خصوصیت مباشرت را الغا کنیم تا با این اشکال مواجه شویم که ظاهر هیات فعل، ایجاد مباشری است. به عبارت دیگر عرف برای قید مباشرت خصوصیتی را نمی بیند و عدم وجود دستگاه مجسمه سازی یا ترسیم نقاشی در عصر صدور روایات، مانع نمی شود که ما خصوصیت مباشرت را در عصر خودمان لغو کنیم. مثلا اگر در روایت آمده باشد که در فلان شب چراغ را روشن کنید، این استحباب تنها به چراغهای عصر صدور روایت که مستقیما با دست روشن می شده، اختصاص ندارد بلکه چراغهای دوران ما را که با تسبیب روشن می شود نیز در بر می گیرد. از طرف دیگر حکمت ممنوعیت آفرینش تصویر تشبه به خالق، در ساختن تندیس حیوانات بوده است و این حکمت در ساختن تندیس حیوانات با دستگاههای برقی نیز جاری است. مگر گفته شود: حکمت ممنوعیت آفرینش تصویر تنها در جایی تحقق دارد که تصویر با مباشرت ایجاد گردد نه با وساطت دستگاه های برقی. اما این ادعا مردود است زیرا حتی آفریدن خدای متعال نیز به دو گونه است: گاه مستقیم و بدون دخالت سبب است مانند آفرینش آدم(ع)و گاه با دخالت اسباب است همچون تولید نسل حیوان وانسان. بنا بر این حکمت ممنوعیت- که همان تشبه به خالق است- اختصاص به موردی ندارد که سببی در بین نباشد بلکه حتی اگر درموردی سببی همچون دستگاه های برقی باشد نیز این حکمت جاری می باشد. خلاصه آن که اطلاق روایات و اطلاق حکمت حرمت تصویر مقتضی آن است که قید مباشرت در تحقق حرمت دخالت ندارد. اگر قائل به حرمت نقاشی باشیم این مساله مطرح می شود که حکم تصاویری که با دستگاه های عکاسی و نقاشی ظاهر می گردد چیست؟ امام خمینی (ره) براین باور است که: به این نوع نقاشی و مجسمه تنها بانوعی مجاز و تاویل (تصویر) اطلاق می گرد و تنها با کمک دلیل و قرینه است که می توانیم عنوان (مصور) را براین مورد حمل کنیم. تفاوت نمی کند که تصاویر بر روی فیلم ظاهر گردد یا برروی کاغذ، گرچه عدم صدق عنوان (تصویر) در مورد نخست که عکس برفیلم ظاهر شده واضح تر است.(68) این دیدگاه درست است، زیرا ظاهر شدن عکس برروی فیلم یا انعکاس عکس بر روی صفحه های کاغذ، به این معنا که دوربین عکاسی در مقابل تصویر اشخا ص باشد یا صفحه های کاغذ در مقابل فیلم دوربین عکاسی باشد، چنان که گویا آیینه ای را مقابل شخصی گذاشته باشیم بدون اشکال است.عکس که در فیلم یا کاغذ ظاهر می شود بی آن که کار عکاس باشد خود وجود پیدا کرده است.آنچه عکاس انجام داده حفظ چیزی است که در فیلم یا کاغذ منعکس شده است، بنا بر این به کسی که مباشر این کار است (مصور) اطلاق نمی گردد و بر کار این شخص آفرینش تصویر و ایجاد آن هر چند به صورت تسبیب نیز، اطلاق نمی گردد. کار عکاس این است که تصویر یک شی را که در شی دیگر منعکس می شود ثابت نگاه می دارد. آیه اللّه اراکی(ره) می گوید: اگرکسی پشت شیشه چیزی را به منظور رویت بچسباند یا شخصی خود در مقابل این شیشه یا آب بایستد، بی تردید براینها عنوان مصور صدق نمی کند.عکس نیز چنین است زیرا عکس از ترکیب دو عمل تحقق می یابد: 1. گذاردن فیلم در مقابل یک شی . 2.گذاشتن ماده ای مخصوص برسطح فیلم که خاصیتش این است که هرچه در مقابل آن قرار گیرد درخود نگاه می دارد. پس وقوع عکس بر فیلم بسان وقوع عکس در آیینه است وما بیان داشتیم که اگر کسی آیینه را مقابل چیزی بگیرد تا تصویر آن شی برآیینه انعکاس یابد، بر چنین شخصی عنوان (مصور) صدق نمی کند. نهایت چیزی که در محل بحث می توان گفت این است که عکاس به واسطه ء ماده ء مخصوص یا غیر آن در تصویری که بر فیلم انعکاس یافته تصرف می کند و به آن ثبات می بخشد به گونه ای که اگر آن شی را از مقابل دوربین دور کنند تصویر آن همچنان باقی می ماند، نظیر تصرف در تصویر در آیینه و ثبات بخشیدن به آن. همان گونه که براین شخص (مصور) اطلاق نمی شود بر عکاس نیز (مصور) اطلاق نمی گردد. بلی، اگر تصویری را از فیلم بر روی کاغذ و نظایر آن منتقل کنند بر آن (تصویر) صدق می کند ا ما صدق عنوان (تصویر) موجب نمی گردد که کار نخست یعنی انعکاس تصویربرفیلم حرام باشد، زیرا مقدمه ء حرام حرام نیست مگر با تحقق مقدمه، اختیار سلب گردد و انعکاس تصویر در فیلم سلب اختیار نمی کند. بلی، اگر از اول قصدش آن باشد که با انعکاس تصویر در فیلم زمینه را برای انعکاس آن بر کاغذ و امثال آن فراهم سازد تجری برکار او صادق است. نظیر شخصی که نزد عکاس حاضر است و قصدش آن باشد که عکاس عکسش را بیندازد. در اینجا اگر انتقال عکس صورت بگیرد او به انجام گناه یاری رسانده «و مستحق عقوبت است » و اگر انتقال عکس انجام نپذیرد او مرتکب تجری شده است. مگر ملتزم شویم که بر کسی که تصویر واقعی را در آیینه و نظایر آن به طور ثابت منعکس نماید عنوان (مصور) صدق می کند، زیرا مفهوم تصویر ایجاد تصویر ثابت است و در صحت استناد چنین مفهومی به شخص کافی است که فعل ثبات از طرف او انجام گرفته باشد هرچند اصل تصویر به دست او ایجاد نشده باشد. استاد- دام ظله- این مطلب را پذیرفته است. و احتیاط به جا است. ممکن است بگوییم: اثبات تصویر ثابت غیر از ایجاد تصویر است- بنا بر این تصویری که در دوران ما متعارف است از نوع اول است که در آن تنها به تصویر ثبات داده می شود نه این که ایجاد گردد و اگر ما در مفهوم تصویر دچار شک شویم که آیا مفهوم آن تنها ایجاد تصویر است یا اعم از ایجاد تصویر و اثبات آن است از آنجا که این شبهه، از نوع شبهه ء مفهومیه بوده و دائر مدار اقل و اکثر است اصل برائت جاری می باشد.(69) گفتار استاد نیکو است، اما پیدا است آنچه ایشان از استاد خود نقل فرموده مبنی بر این که برتصویری که از روی فیلم عکاسی برروی کاغذ و نظایر آن منعکس می شود (تصویر) صدق می کند،جای تامل دارد، زیرا کاغذ نسبت به فیلم بسان آیینه است و همان طور که گذاشتن آیینه درمقابل شخص حرام نیست گذاشتن کاغذ درمقابل فیلم حرام نمی باشد. بنا بر این وقتی تصویر خود به خود از روی فیلم برروی کاغذ منتقل می شود نظیر انعکاس تصویر بر آیینه، کار عکاس تنها اثبات آن تصویری است که برروی کاغذ انعکاس یافته است، گر چه ممکن است این انتقال به چشم نیاید. به هر حال عکاس تصویر را ایجاد نکرده است. براساس آنچه بیان شد، حتی اگر قایل باشیم که نقاشی و ترسیم موجودات دارای روح حرام است، عکس برداری که در دوران ما متداول است حرام نخواهد بود، زیرا تمام مراحلی که درآن انجام می گیرد از قبیل اثبات تصویر است نه ایجاد تصویر. بلی، بعید نیست که عنوان ایجاد تصویر را برچاپ خانه های متداول صادق بدانیم، زیرا در چاپ خانه تصاویر را برروی کاغذ چاپ می کنند. بدین جهت آیه اللّه خویی(ره) در مصباح الفقاهه آورده است: درحرمت نقاشی فرق نمی کند که نقاشی با دست انجام پذیرد یا با چاپ یا بارنگ ریزی یا بافتن، چنان که فرق نمی کند نقاشی یک باره انجام گیرد نظیر جایی که نقاشی با دستگاه چاپ انجام گیرد یا به تدریج انجام پذیرد.(70)
________________________________
1.جامع احادیث الشیعه،ج 17،ص 223،باب تحریم به تصویر کشیدن تندیس موجودات دارای روح، ح 14.
2- جواهر الکلام،ج 22،ص 41.
3- کافی،ج 6،ص 527،باب تزویق بیوت «نقاشی خانه ها»،ح 4.
4- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال،ص 223،چاپ انتشارات شریف رضی.
5- کافی ،ج 6،ص 528،باب تصویر خانه ها،ح 10.
6 - من لایحضره الفقیه،ج 4،ص 5، باب مناهی
پیامبر(ص)ح 4968، انتشارات جامعه مدرسین.
7- محاسن،ج 2،ص 455،باب تصویر خانه ها،ح 43.
8- کافی،ج 6،ص 527، باب تزویق بیوت،ح 7،و سوره سبا آیه 13.
9- مکاسب محرمه،ج،ص 266 ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
10- جامع احادیث الشیعه،ج 17،ص 223،باب تحریم به تصویر کشیدن تندیس موجودات دارای روح،ح 15.
11- همان ،ص 224،ح 16.
12- محاسن،ص 2،ص 453،باب تصویر خانه ها،ح 36.
13- من لایحضره الفقیه،ج 4،ص 5، مناهی پیامبر(ص)،ح 4968.
14- کافی،ج 6،ص 526،باب تزویق البیوت،ح 1.
15- جامع احادیث الشیعه،ج 17،ص 149،باب وجوب اجتناب ازحرام،ح 15.
16- خصال،ج 2،ص 610و635.
17- ر.ک: جامع الرواه،ج 2،ص 171.
18- جامع احادیث الشیعه،ج 17،ص 223،باب تحریم به تصویر کشیدن تندیسها،ح 12.
19- وسائل،ج 3،ص 562،ب 3، احکام مساکن،ح 10.
20- المکاسب المحرمه،ج،ص 257.
21- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال،ص 285،
22- همان،ص 271.
23- وسائل،ج 3،ص 562،ب 3،احکام مساکن،ح 7و8.
24- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال،ص 270.
25- همان،ص 285.
26- وسائل،ج 3،ص 562،ب 3، احکام مساکن،ح 7و8.
27-المواهب فی تحریر احکام المکاسب،ص 341.
28- المکاسب المحرمه،ج،ص 255.
29- همان،ص 262.
30- همان،ص 268.
31- تهذیب الاحکام،ج،ص 46،باب تلقین محتضر،ح 150.
32- کافی،ج 6،ص 527،باب تصویر خانه ها،ح 5.
33- من لایحضره الفقیه،ج 4،ص 10،مناهی پیامبر(ص) ح 4968.
34- حاشیه مکاسب(میرزا محمد تقی شیرازی)،ص 64،چاپ سنگی.
35- وسائل،ج 3،ص 560،ب 2،احکام مساکن،ح 1.
36- حاشیه مکاسب،ص 64.
37- تحف العقول،ص 249،معیشتهای مردم.
38- المکاسب المحرمه،ج،ص 264.
39- ر.ک:جامع المدارک،ج 3،ص 14.
40- وسائل،ج 3،ص 56،ب 3،احکام مساکن،ح 17.
41- خصال،ص 635.
42- المکاسب المحرمه،ج،ص 267.
43- وسائل،ج 3،ص 563،ب 3،احکام مساکن،ح 17.
44- ر.ک:مکاسب،ج،ص 185،چاپ کنگره شیخ انصاری.
45- حاشیه مکاسب (ایروانی)،ص 2، چاپ سنگی.
46- ر.ک:جامع المدارک،ج 3،ص 14.
47- وسائل،ج 3،ص 562،ب 3،احکام مساکن 10.
48- المکاسب المحرمه،ج،ص 255.
49- ر.ک: جواهر الکلام،ج 22،ص 42.
50- المکاسب المحرمه،ص 104. مراد ازنقوش تصاویر است.
51- وسایل،ج 3،ص 462،ب 32 از ابواب مکان نمازگزار،ح 7.
52- مکاسب ،ص 185.
53- المکاسب المحرمه،ج،ص 267.
54- جواهر الکلام،ج 22،ص 43.
55- مکاسب،ص 189.
56- المکاسب المحرمه،ص 105.
57- وسایل،ج 12،ص 220،ب 94چیزهایی که با آن می توان معامله کرد،ح 3.
58- همان،ص 22،ح 7.
59- حاشیه مکاسب(ایروانی)،ص 21.
60- المکاسب المحرمه،ج،ص 283.
61- مکاسب،ج 1،ص 189.
62- المکاسب المحرمه،ج 1،ص 278.
63- همان،ص 107و108.
64- جواهر الکلام،ج 22،ص 43.
65- المکاسب المحرمه،ص 109.
66- همان،ص 105.
67- المکاسب المحرمه (امام خمینی ره)،ص،ص 271.
68- المکاسب المحرمه،ج 1،ص 270.
69 - المکاسب المحرمه،ص 106.
70- مصباح الفقاهه،ج 1،ص 233 .