«آزادی » از مقولاتی است که پیوسته برای انسان ها جاذبه داشته وهمیشه به عنوان بحث روز مطرح بوده است. طی یک سال اخیر مجددا این بحث در کشورمان رونق بیش تری یافته و به ویژه در محافل روشن فکری بازار گرم تری یافته است. ما اصل طرح این مباحث را به فال نیک می گیریم و معتقدیم در صورتی که این مباحث در صراط صحیحی هدایت شوند زمینه ساز رشد فرهنگی و اجتماعی جامعه خواهد بود. به دو شرط:
1 آن که با این مباحث به صورتی استدلالی و برهانی برخوردشده و ازغوغاسالاری و شعارزدگی پرهیز شود.
بدون تردید برخورد جنجالی با این مساله نه تنها زمینه ساز رشدنخواهد بود که سبب خواهد شد که معنای صحیح مورد قبول آزادی نیزمورد انکار قرار گرفته، منزوی شود.
2 باید برای بررسی این مقولات از دیدگاه اسلام از یکسونگری و تفسیریک بعدی پرهیز شود که بیش ترین ضربه ها را به اسلام کسانی زده اند که اسلام را یک بعدی تفسیر کرده اند.
معانی آزادی
«آزادی » در حوزه های مختلف معانی گوناگونی می یابد.
«آزادی » در حوزه مقولات فلسفی به معنای «آزادی » انسان درانتخاب راه است. «آزادی » در حوزه مقولات عرفانی به معنای وارهیدگی از وابستگی ها است و به معنای قطع علائق و رشته هایی که انسان را به اسارت می کشد و «آزادی » در مقولات اجتماعی و سیاسی عمدتا به معنای آزادی عقیده و بیان و قلم است که مباحث روز حول همین محور است.
مقوله آزادی عرفانی و فلسفی مورد اختلاف نظر در مباحث فعلی روزنیست و نباید این دو را با مباحث کنونی جامعه در باب آزادی درآمیخت. به یاری خداوند در این مقاله کوتاه سخنی پیرامون آزادی فلسفی و عرفانی از دیدگاه امام علی(ع) خواهیم داشت و در مقاله آینده از آزادی سیاسی و اجتماعی از دیدگاه امام علی(ع) سخن خواهیم گفت ان شاءالله. اسلام دین فطرت است و در این دین افراط و تفریط راه ندارد.
آزادی فلسفی
مقصود از آزادی فلسفی آزادی انسان در انتخاب راه است. ازدیدگاه اسلام انسان در انتخاب راه خویش آزاد است نه آزادگی ووانهادگی که طرفداران تفویض می گویند که به همان میزان که «جبر»محکوم است، تفویض نیز نادرست است. منطق پیروان مکتب اهل بیت(ع)منطق امامان(ع) است که فرمودند: «لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین » نه جبر درست است نه تفویض که بین این دو مورد تاییداست. که البته درک این خط اعتدال کار آسانی نیست. امام راحل(ره)در این زمینه می فرمایند:
«والانصاف ان الامر بین الامرین بالمعنی المستفاد من الاخبار والقائم علیه البرهان الدقیق لایمکن تحمیل الاعتقاد به الی فضلاء الناس فضلاعن عوامهم و عامتهم و لهذا تری انه قل ما یتفق لاحد تحقیق الحق فیه و سلوک مسلک الامر بین الامرین من دون الوقوع فی احد الطرفین ای الجبر والتفویض سیما الثانی; انصاف آن است که امر بین الامرین که ازاخبار استفاده شده و برهان دقیق علمی بر آن قائم است به گونه ای است که نمی توان اعتقاد به آن را برای فضلاء تفهیم کرد تا چه رسدعوام و عموم مردم. بدین جهت است که می بینی که کم اتفاق می افتد که در این مباحث انسان در فرودگاه «حق » لنگر اندازد و پیوسته به این سو یا آن سو می غلتد به ویژه جانب تفویض.» امام علی(ع) به هنگامی که از صفین بازگشت پیرمردی برخاست و گفت: اخبرنا یاامیرالمومنین عن مسیرنا الی اهل الشام ابقضاء من الله و قدر؟
خواستم از حرکت به سوی شام و شامیان سوال کنم آیا این به قضاء وقدر الهی بود. حضرت فرمود: والذی فلق الحبه و برء النسمه ما وطئناموطئا و لاهبطنا وادیا و لاعلونا قلعه الا بقضائه و قدره.
سوگند به آن کس که دانه را (در نخستین جنبش حیات) در زیر زمین شکافته و آدمیان را آفریده هیچ گامی برنداشتیم و به هیچ دره ای فرود نیامدیم و از هیچ نقطه ای بالا نرفتیم مگر این که به «قضا وقدر» الهی بود. پیر مرد گفت: عندالله احتسب عنائی ما اری لی من الاجر شیئا. بنابراین رنج ما بی حاصل بود و این مصیبت را باید به حساب پروردگار بگذاریم زیرا هیچ پاداشی نخواهیم داشت.»
امام علی(ع) فرمود: مه ایها الشیخ بل عظم الله اجرکم فی مسیرکم و انتم سائرون و فی مقامکم و انتم مقیمون و فی منصرفکم و انتم منصرفون ولم تکونوا فی شی ء من حالاتکم مکرهین و لا الیها مضطرین. آرام باش ای پیرمرد، خداوند پاداش بزرگی به هنگام رفتن و بازگشت برای شما مقررداشته و هیچ گاه در هیچ حالی مجبور نبوده اید. فقال الشیخ کیف والقضاء والقدر مساقانا.
پیرمرد گفت چگونه؟ بااین که قضا و قدر ما را در این مسیر قرارداد. حضرت فرمود: ویحک لعلک ظننت قضاءا لازما و قدرا حتما لو کان کذلک لبطل الثواب والعقاب والوعد والوعید والامر والنهی و لم تات لائمه من الله لمذنب و لامحمده لمسی ء و لم یکن المحسن اولی بالمدح من المسی ء و لا المسی ء اولی بالذم من المحسن.
وای بر تو گویا گمان کردی قضاء لازم و قدر حتمی در کار است و ما مجبوریم! اگر چنین باشدثواب و عقاب باطل می گردد وعد و وعید مفهوم نخواهد داشت، نیکوکاراز بدکار سزاوارتر به ستایش نیست و نه بدکار بیش از نیکوکار درخور مذمت، نباید گنه کار سرزنش گردد و نه اطاعت کننده مدح شود.
تلک مقاله عبده الاوثان و جنود الشیطان و شهود الزور و اهل العمی عن الصواب و هم قدریه هذه الامه و مجوسها.
این گفتار و عقیده بت پرستان و لشگریان شیطان و گواهان باطل ونابینایان در برابر حق است و آن ها جبریون و مجوس این امتند.
ان الله تعالی امر تخییرا و کلف یسیرا و لم یعص مغلوبا و لم یطع مکروها و لم یرسل الرسل عبثا و لم یخلق السماوات و ما بینهما باطلاذلک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار.
خداوند امر اختیاری کرده است و تکالیف آسان نموده است نه کسی رامجبور به معصیت و نه مجبور به اطاعت نموده است و پیامبران رابیهوده نفرستاده و زمین و آسمان و آن چه در میان آن ها است بیهوده نیافریده است، این گمان کافران است و وای بر آن ها از آتش دوزخ.
فقال الشیخ و ما القضاء والقدر اللذان ماصرنا الا بهما.
پیرمرد بار دیگر پرسید پس این قضاء و قدر که ما را به این راه فرستاد چه بود؟ حضرت فرمود: هو الامر من الله تعالی و الحکم و تلاقوله تعالی «و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه ».
منظور فرمان و حکم خداست، سپس این آیه «و قضی ربک...» را تلاوت کرده پروردگارت فرمان داده که جز او نپرستید.
در این سخن مولا به تفصیل نظریه اسلام را در باب آزادی و اختیارانسان بیان کرده است. از سوال سوال کننده پیداست که او حرکت به سوی شام را یک نوع قضاء و قدر تکوینی اجباری پنداشته و لذا آن رامخالف با مساله اجر و پاداش که وابسته به اختیار است می دانسته ولی امام(ع) از آن رو که سخن از افعال و اعمال اختیاری بوده است آن را به قضاء و قدر تشریعی تفسیر فرمود که ما هیچ گامی از روی هوس برنداشتیم بلکه تماما به فرمان خداوند و طبق برنامه او بود.
در منابع اسلامی به ویژه قرآن و نهج البلاغه دلایل زیادی وجود داردکه انسان را در برابر اعمال خود مسئول می شناسد و مسئله آزادی اراده و استفاده از تلاش و کوشش و سعی و جهاد را اساس موفقیت انسان در پیشبرد هدف ها معرفی نموده است. نام این آزادی، آزادی فلسفی است.
آزادی عرفانی
معنای دیگر آزادی، آزادی عرفانی است، آزادی عرفانی به معنای زهد ووارستگی و قطع همه رشته ها و علائق دنیوی است.
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست بیار باده که بنیاد عمر بر بادست غلام همت آنم که زیر چرخ کبود زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است مگر تعلق خاطر به ماهرخساری که خاطراز همه غم ها به مهر او شاداست چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب سروش عالم غیبم چه مژده ها دادست که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است ترا زکنگره عرش می زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتادست
امام علی(ع) در نهج البلاغه از این آزادگی با تعابیر گوناگونی یادکرده است. در یک سخن آنان که مردانه وابستگی به دنیا را وامی نهند«حر» و آزاده می نامد:
«الا حر یدع هذه اللماظه لاهلها انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنه فلاتبیعوها الا بها; آیا آزادمردی پیدا می شود که این ته مانده دنیارا به اهلش واگذارد، بدانید جان شما بهایی جز بهشت ندارد به کمتراز آن نفروشید.»
اگر خواهی که گردی مرغ پرواز جهان جیفه نزد کرکس انداز
همین بس ز آزادگی نشانه ما که زیر بار فلک هم نرفته شانه ما ز دست حادثه پا مال شد به صدخواری هر آن سری که نشد خاک آستانه ما
در سخنی دیگر حضرت فرمود:
«الدنیا دار ممر لا دار مقر والناس فیها رجلان رجل باع فیها نفسه فاوبقه و رجل اشتری نفسه فاعتقه; دنیا گذرگاه است نه قرارگاه،مردم در این معبر و گذرگاه بر دو دسته اند: برخی خود را می فروشند وبرده می سازند و خویشتن را تباه می کنند، و برخی بر عکس خویشتن رامی خرند و آزاد می سازند.
تا به کی از هد هد شهر سبا در غریبی مانده باشی بسته پا جهد کن این بند از پا باز کن بر فراز لامکان پرواز کن تا به کی در چاه طبعی سرنگون یوسفی یوسف بیا از چه برون تا عزیز مصر ربانی شوی وارهی از جسم و روحانی شوی
وابستگی به دنیا اسارت است و ذلت و آزادمردان جهان عارفان وارسته است که پشیزی برای دنیا ارج قائل نیستند.
امام علی(ع) طمع را بردگی می داند «الطمع رق موبد; طمع بردگی جاودان است.
طمع ذوق این حیات پرغرور از حیات راستینت کرد دور پس طمع کورت کند نیکو بدان بر تو پوشاند یقین را بی گمان حق تو را باطل نماید از طمع در تو صد کوری فزاید از طمع از طمع بیزار شو چو راستان تا نهی پا بر سر آن آستان
و مصداق واقعی این آزادگان مولی علی(ع) است، حضرت در سخنی دنیا رامخاطب قرار داده و می فرماید: الیک عنی یا دنیا فحبلک علی غاربک قدانسللت من مخالبک و افلت من حبائلک; دورشو از من ای دنیا افسارت را بردوشت انداختم از چنگال های درنده تو خود را رهانیده ام و ازدام های تو جسته ام.
اعزبی عنی فوالله لا اذل لک فتستذلینی و لا اسلس لک فتقودینی; دورشو به خدای سوگند که رام تو و ذلیل تو نخواهم شد که هر جا بخواهی مرا به خواری به دنبال خود بکشی و مهار خود را به دست تو نخواهم داد که به هر سو بخواهی ببری.
این زهد مولا شورشی است علیه زبونی در برابر لذت ها، طغیانی است علیه عجز و ضعف در برابر حاکمیت میل ها، عصیان و سرپیچی است علیه بندگی دنیا و نعمت های آن و این یعنی آزادی عرفانی.
در سخنی مولی فرمود:
«لایسترقنک الطمع و قد جعلک الله حرا; طمع تو را به اسارت درنیاورد در حالی که خداوند آزادت آفریده است.
بی رنگ شو بی رنگ تا رنگ خدا گیری آوازه و شهرت را در زهد و رضا گیری
و در سخنی دیگر وارهیدگان از اسارت شهوت را حر می نامد «من ترک الشهوات کان حرا; آن که شهوات خواسته های نفسانی دنیایی را وارهداو حر است.
معنای آزادی، آزادی اجتماعی و سیاسی است که محور بحث های روز است واز مهم ترین شعب آن آزادی عقیده و بیان و قلم است که به یاری خداوند در مقاله آینده به بحث پیرامون آن از دیدگاه امام علی(ع)می پردازیم. ان شاء الله.