عدالت در امور مالی یکی از مصادیق بارز عدالت حضرت امیر علیه السلام و مبارزه با ستم در زندگی ایشان موضعش نسبت به اموال حکومتی یا بیت المال بود. چون یکی از ظلمهای فاحشی که در جامعه آن روز به وجود آمده بود مسئله عدم تساوی مردم در بهره مندی از مواهب مادی زندگی و زراندوزیهای بی حساب مسؤولین حکومتی بود که اموال عمومی را ملک و حق خود دانسته و امت مسلمان را در فقر و تهیدستی نگاه می داشتند.
حضرت امیر علیه السلام از اوان خلافت خود در این زمینه اعلام موضع نموده و به اقدامات عملی دست زدند. این قسمت از مواضع امیرالمؤمنین نیز به چند بخش تقسیم می شود:
1 - عدالت در زندگی شخصی.
2 - عدالت در زندگی کارگزاران.
3 - عدالت در تقسیم بیت المال.
4 - مبارزه با غارتگران بیت المال.
1 - عدالت در زندگی شخصی
حضرت به این نکته واقف بود که در اغلب جوامع، مردم روش و شیوه زندگی زمامداران خود را مورد تاسی و الگو برداری قرار می دهند، از این جهت بود که زندگی زاهدانه و بی تکلف خود را پس از رسیدن به مقام خلافت زاهدانه تر و بی تکلف تر ساخت تا قدم اول را از خود و خانواده خود برداشته باشد و تا سایر کارگزاران و مسؤولین حکومت تکلیف خود را بدانند. چنانکه در توبیخ بعضی از کارگزارانش در مورد خلافی که از او سر زده است زندگی خود را به عنوان معیار و الگو به رخ وی می کشد و در نامه ای عتاب آمیز برایش می نویسد:
«الا و ان لکل ماموم اماما یقتدی به و یستضیئی بنور علمه الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه الا و انکم لا تقدرون علی ذلک و لکن اعینونی بورع و اجتهاد و عفة و سداد» (1)
یعنی بدان که هر پیروی را پیشوایی است باید از او تبعیت نماید و از نور دانش وی کسب فیض کند. پس بدان که پیشوای تو از دنیایش به دو پیراهن کهنه و مندرس بسنده کرده است و از غذاهایش به دو قرص نان، می دانم که شما تاب چنین زندگی زاهدانه ای را ندارید اما حد اقل می توانید با پرهیزگاری، عفت و خود داری مرا یاری کنید.
روی این اصل بود که حضرت از نظر مالی به خود و خانواده خود سخت می گرفتند و هیچگاه حاضر نبودند سهمی بیش از آنچه برای همگان مقرر شده است بردارند در قسمت دیگری از نامه قبل گوشه ای از شیوه زندگی خود را چنین ترسیم کرده است:
«فوالله ما کنزت من دنیاکم تبرا و لا ادخرت من غنائمها وفرا و لا اعددت لبالی ثوبی طمرا ولاحزت من ارضها شبرا و لا اخذت منها الاکقوت اتان دبرة و لهی فی عینی اوهی و اوهن من عفصة مقرة...» (2)
به خدا سوگند که از دنیای شما طلا و نقره ای اندوخته نکرده ام و از غنیمتهای آن برای خود مالی فراهم نساخته ام و حتی برای کهنه جامه خود فکر جامه ای جدید نکرده ام.
حتی یک وجب از این زمینهای حکومتم را برای خود بر نداشته ام و جز اندکی از غذاهای دنیا استفاده نکرده ام...
و بارها اعلام کرد که حتی نزدیکترین کسانش هم در برابر بیت المال مسئول هستند و اگر از آنان هم ناراستی سرزند مانند سایرین مجازات می شوند.
در توبیخ نامه ای که برای یکی از کارگزاران خائن در بیت المال فرستاده اند آمده است:
«والله لو ان الحسن و الحسین فعلا مثل الذی فعلت ما کانت لهما عندی هوادة و لا ظفرا منی بارادة حتی آخذ الحق منهما و ازیح الباطل عن مظلمتهما...» (3)
به خداوند سوگند اگر (دو ریحانه رسول خدا) حسن و حسینم نسبت به اموال عمومی مانند تو دست به خیانت بگشایند هیچ گونه نسبت و خصوصیت خویشی با من نخواهند داشت و از چنگال عدالت گریزی برایشان نخواهد بود تا اینکه حق مردم را از آنان باز ستانم و بیداد و باطلی را که آفریده اند محو و نابود سازم...
2 - عدالت در زندگی کارگازاران
آن حضرت نسبت به نوع زندگی و رفتار کارگزاران خود بی نهایت حساس بودند و تمام زوایای زندگی آنان را زیر نظر داشتند که به ذکر چند نمونه اکتفا می شود.
روزی برایشان خبر آوردند که استاندار ایشان در بصره «عثمان بن حنیف انصاری » به مجلسی دعوت شده و بر سر سفره ای رنگین نشسته که در میان دعوت شدگان به آن میهمانی از فقرا و مستمندان کسی نبوده است و مجلس فقط مخصوص افراد مرفه و سرمایه دار بوده است.
روح عدالت گستر و ملکوتی علی(ع) این ناروا را تاب نیاورده و نامه ای مفصل در نکوهش وی می نویسد و او را به جهت این کار بازخواست می کند در قسمتی از این نامه آمده است:
«یابن حنیف فقد بلغنی ان رجلا من فتیة اهل البصرة دعاک الی مادبة فاسرعت الیها تستطاب لک الالوان و تنقل الیک الجفان و ما ظننت انک تجیب الی طعام قوم عائلهم مجفو و غنیهم مدعو...» (4)
یعنی ای پسر حنیف! به من خبر رسیده است که جوانی از اهل بصره تو را به میهمانی فرا خوانده است و تو نیز با سرعت دعوتش را اجابت کرده ای. در آنجا برایت سفره ای رنگین چیدند و ظرفهای غذا را پیاپی برایت می آوردند.
اما من گمان نمی کردم که تو بر سفره کسانی حاضر شوی که بینوایان را از خود برانند و اغنیا را بر سفره خود بخوانند...
و در پایان نامه نوشتند:
«فاتق الله یابن حنیف و لتکفک اقر اصک لیکون من النار خلاصک » (5)
یعنی ای پسر حنیف! از خدا بترس و اگر خواستی از آتش خشمش رهایی یابی به نان خالی خود اکتفا کن. یا وقت دیگری به ایشان خبر دادند، شریح بن حارث که قاضی ایشان در کوفه بوده است برای خود خانه ای به قیمت 80 دینار خریده است. پس از اطلاع از این خبر وی را به حضور طلبیده و فرمود:
شنیده ام خانه ای خریده ای به قیمت 80 دینار و قولنامه ای نوشته ای و کسانی را هم به عنوان شاهد قرار داده ای! شریح گفت: آری چنین کرده ام. آنگاه حضرت نگاهی از سر تاسف و خشم به وی انداخت و فرمود: ای شریح! بدان که روزی کسی به خانه تو خواهد آمد و بدون اینکه به سند و قولنامه ات نگاه کند یا از شهود تو پرسشی نماید تو را از آن خانه بیرون خواهد انداخت و تسلیم گورت خواهد ساخت. (فرشته مرگ) پس فرمود:
«یا شریح لا تکون ابتعت هذه الدار من غیر مالک او نقدت الثمن من غیر حلالک فاذا انت قد خسرت دارالدنیا و دارالاخرة. ..» (6)
ای شریح! بنگر که این خانه را از مال خود خریده باشی نه از مال دیگران و پولش را از راهی ناصواب به دست نیاورده باشی که در این صورت هم در دنیا و هم در آخرت از زیان کاران خواهی بود...
سپس فرمودند: اگر هنگام خرید این خانه به من مراجعه کرده بودی چنان قولنامه ای برایت می نوشتم که هرگز رغبت آن را نمی یافتی تا آن را به درهمی خریداری نمائی چه رسد به 80 دینار. (7)
از دیگر سخنان حضرت امیر در این زمینه تذکراتی بود که به کارگزاران، بخصوص آنها که با مسائل مالی بیشتر سرو کار دارند می دادند و حساسیت موضوع و بزرگی خطر را به آنها یاد آور می شدند در نامه 5 نهج البلاغه خطاب به «اشعث بن قیس » که حاکم آذربایجان بوده اینگونه می فرماید:
«ان عملک لیس لک بطعمة و لکنه فی عنقک امانة و انت مسترعی لمن فوقک ... و فی یدک مال الله عزوجل و انت من خزانه ...»(1)
یعنی این مسئولیتی که به تو واگزاردم به منزله طعمه و خوراک تو نیست (برای استفاده شخصی تو نیست.) بلکه این امانتی است که به گردن تو آمده است و تو امانتدار مافوق خود می باشی... و خزانه داری هستی که باید حافظ اموال خداوند باشی ...
البته علاوه بر تذکرات اخلاقی، برای کارگزاران امور مالی، حقوق مکفی در نظر می گرفتند تا به خیانت وسوسه نشوند و به این وسیله یکی از زمینه های ایجاد خیانت و ظلم را از بین می بردند. در نامه 26 نهج البلاغه به یکی از عمال صدقه یا کارگزاران جمع آوری زکات می نویسند:
«و ان لک فی هذه الصدقة نصیبا مفروضا و حقا معلوما و شرکاء اهل مسکنة و ضعفاء ذوی فاقة و انا موفوک حقک فوفهم حقوقهم و الا تفعل فانک من اکثرالناس خصوما یوم القیامة و بؤسی لمن خصمه عندالله الفقراء و المساکین و السائلون و المدفوعون و الغارمون و ابن السبیل...» (9)
یعنی برای تو که کارگزار جمع آوری زکات هستی از محل در آمد زکات حقی و نصیبی از جانب خداوند تعیین شده است ولی این زکات مصارف دیگری هم دارد که آنها هم با تو شریک می باشند مانند ضعفا و فقرا و محرومان جامعه، و بدان آنچه حق توست بدون هیچ کاستی به تو داده خواهد شد. پس تو هم در تقسیم آن بر مستحقانش بدون هیچ کاستی و خیانتی و با درستکاری عمل کن.
در غیر این صورت در روز رستاخیز از کسانی خواهی بود که بیشترین دشمن را دارند و چه بد است حال کسی که در روز واپسین در نزد خداوند متعال دشمن و شاکی او فقرا و مساکین و طبقه محروم جامعه باشند. سپس فرمودند: بزرگترین خیانت آن است که نسبت به اجتماع صورت پذیرد و بزرگترین فریبکاری آن است که نسبت به رهبران جامعه باشد.
البته علاوه براین تمهیدات گاه حضرت جهت صیانت کارگزارانشان از خطا دست به تهدید آنها هم می زده اند تا مگر ترس موجب این شود تا از راه ناصواب بر حذر باشند.
در نامه 20 نهج البلاغه خطاب به «زیاد بن ابیه » که حاکم منطقه اهواز و فارس و کرمان بوده می نویسد:
«و انی اقسم بالله قسما صادقا لئن بلغنی انک خنت من فی ء المسلمین شیئا صغیرا او کبیرا لاشدن علیک شدة تدعک قلیل الوفر ثقیل الظهر ضئیل الامر...» (10)
یعنی به خدا سوگند یاد می کنم سوگندی راستین، اگر به من خبر برسد که تو در اموال مسلمین خیانتی هرچند کوچک انجام داده ای چنان بر تو سخت خواهم گرفت که نتوانی تا آخر عمر قد راست کنی...
3 - عدالت در تقسیم بیت المال
قبل از خلافت آن حضرت، تقسیم بیت المال با تبعیضهای فراوان و به صورتی غیر عادلانه انجام می گرفت تفاوت دریافتی افراد بسیار فاحش بود. و هر کس بواسطه امتیازاتی هرچند بی اساس وقتی در نزد حکومت جلوه می کرد از حقوق بیشتری برخوردار می گردید اما پس از روی کار آمدن امیر المؤمنین(ع) و از همان ابتدای خلافت، «مساوات در عطا» آغاز گردید و آن حضرت با صدای رسا و قاطعیت تمام اعلام کرد که:
«لوکان المال لی لسویت بینهم فکیف و انما المال مال الله الا و ان اعطاء المال فی غیر حقه اسراف و تبذیر» (11)
اگر این اموال ملک شخصی خودم بود آن را به مساوات میان آنان تقسیم می کردم حال چگونه غیر از این عمل نمایم در حالی که این اموال متعلق به خداوند جهان است.
بدانید که اگر مال در غیر محل حقه خود به مصرف برسد از مصادیق بارز اسراف و تبذیر خواهد بود.
البته بودند کسانی که هنوز مزه اموال به نا حق گرفته در دهانشان باقی بود و طبیعتا معترض که چرا علی(ع) امتیازات ما را در میزان دریافتی از بیت المال منظور نمی دارد؟
و بودند افرادی که از سرناداری خویشاوندی خود با وی را مستمسک قرار داده و به وی فشار می آوردند تا مثلا اندکی از سهم خود بیشتر دریافت کنند اما با جواب قاطع و سخت حضرت مواجه می شدند از جمله این افراد برادرش عقیل بن ابی طالب است.
خود حضرت در خطبه 224 نهج البلاغه شرح ماجرا را بیان داشته است:
به خدا سوگند عقیل را دیدم آن چنان تنگدستی به او فشار آورده تا این که مجبور شد تقاضا کند تا اندکی از گندمهای شما را (بیت المال) به وی دهم و من کودکانش را دیدم که چگونه از شدت فقر رنگ پریده و مو پریشان گشته اند. اما من حاضر نشدم به وی بیش از سهمش چیزی بدهم و وقتی که او تقاضایش را مکرر نمود و اصرار کرد و گمان کرد که من دین خود را به وی خواهم فروخت آهنی را در آتش گداختم و آن را به جسم وی نزدیک نمودم ناگهان دیدم که ضجه ای بیمارگونه سرداد و نزدیک بود توسط آن آهن تفته بسوزد پس به او گفتم: ای عقیل! آیا تو از تکه آهنی که انسانی آن را به هزل گداخته است این چنین ناله سر می دهی ولی می خواهی تا مرا به آتشی بیافکنی که خداوند جبار از روی خشم افروخته است؟ (12)
4 - مبارزه با غارتگران بیت المال
گفتیم که قبل از خلافت آن حضرت اموال بسیاری از بیت المال مسلمانان به غارت رفت وبدتر این که روحیه غارتگری و چپاول اموال عمومی در میان دست اندرکاران حکومت نفوذ کرده بود که حتی بعد از خلافت آن حضرت در میان کارگزاران خود او هم چنین افرادی یافت شدند و ایشان با هر دو دسته مبارزه بی امانی کرد.
در برابر چنین افرادی ایستاده فرمود:
«والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء لرددته...» (13)
اگر این اموال را بیابم آن را به بیت المال برخواهم گرداند اگر چه با آن کنیزانی خریده باشید یا آن را مهریه زنانتان کرده باشید...
در درجه اول از آنان به سختی و با دقت حساب می کشیدند. در نامه 40 نهج البلاغه خطاب به یکی از عمال خاطی می نویسند:
«بلغنی عنک امر ان کنت فعلته فقد اسخطت ربک و عصیت امامک و اخزیت امانتک بلغنی انک جردت الارض فاخذت ما تحت قدمیک و اکلت مابین یدیک فارفع الی حسابک و اعلم ان حساب الله اعظم من حساب الناس ». (14)
یعنی به من خبری رسیده که اگر صحت داشته باشد خدایت را به خشم آورده ای و از امامت سرپیچی نموده ای و بار امانتی که بر دوش داشتی ضایع نموده ای و آن خبر این است که از زمینهای منطقه حکومتت مقداری را تصرف کرده ای و از اموالی که در اختیار تو بوده است به نفع شخصی خود برداشت نموده ای پس هرچه سریعتر تمام حساب و کتابت را نزد من بفرست و بدان که حساب خداوند بسیار از حساب مردم مشکل تر است.
یا در نامه دیگری مجرم دیگری را که جرمش بیشتر محرز بوده به قتل تهدید می نماید:
«فاتق الله و اردد الی هؤلاء القوم اموالهم فانک ان لم تفعل ثم امکننی الله منک لاعذرن الی الله فیک و لاضربنک بسیفی الذی ما ضربت به احدا الادخل النار.» (15)
از خدا بترس و اموالی را که از مسلمانان غارت کرده ای به آنان باز گردان و الا دیگر پیش خدا عذری نخواهم داشت و تو را با همان شمشیری خواهم زد که هرکه را با آن زده ام وارد دوزخ شده است.
عدالت در امور نظامی
همه می دانند که جنگ جای کشتن و کشته شدن و شکست یا پیروزی است. در جنگ به تنها چیزی که فکر می شود این است که چگونه باید بر دشمن پیروز شد و او را از پای در آورد. در آنجا که سخن از قتل است دیگر جائی برای خود داری از ستم نیست و بالطبع رعایت عدالت در چنین جایی معنائی نخواهد داشت. بلی این نگاه به جنگ از کسانی است که به جنگ با دید الهی نمی نگرند و از جنگ اهدافی پلید دارند. اما علی(ع) که برای اهداف پاک می جنگد در جنگ هم پای بندی خود به اهداف و آرمانهای والایش را حفظ می نماید. نمونه بارز آنهم هنگامی بود که در جنگ صفین سپاه معاویه آب را بر سپاه کوفه بستند ولی پس از حمله پیروزمندانه سپاه امام و به دست گرفتن آب، اصحاب خود را از مقابله به مثل باز داشتند. (16)
هنگامی هم که در صفین دو سپاه در مقابل هم صف آرائی نمودند به سپاه خود توصیه هائی نمودند که منشور جاویدی از عدالت در صحنه های نبرد است:
«لا تقاتلو هم حتی یبدؤکم فانکم بحمدالله علی الحجة و ترککم ایاهم حتی یبدؤکم حجة اخری لکم علیهم فاذاکانت الهزیمة باذن الله فلا تقتلوا مدبرا و لاتصیبوا معورا و لا تجهزوا علی جریح و لا تهیجوا النساء باذی و ان شتمن اعراضکم و سببین امرائکم.» (17)
یعنی تا آنها شروع به جنگ نکرده اند شما جنگ را شروع نکنید. چون شما برحقید و ترک کردن شما و شروع به جنگ آنها بیشتر دلیل و نشانه حقانیت شما خواهد بود و اگر به یاری خداوند پیروزی از آن ما بود و شکست از آن دشمن، هیچ فراری را نکشید و به هیچ بی دفاعی آسیب نرسانید و هیچ مجروحی را نکشید و هیچ زنی را آزار نرسانید. اگر چه به پدران شما توهین کنند و یا امیرانتان را دشنام گویند.
و به تمام سرداران توصیه می کردند که قبل از اتمام حجت شرعی، جنگ را آغاز نکنند در خطبه 4 آمده است:
«فان عادوا الی ظل الطاعة فذاک الذی نحب » (18)
اگر به اطاعت از قانون الهی برگشتند، همان است که ما می خواهیم.
در نهروان هم خود حضرت برای آنها مفصلا سخنرانی و اتمام حجت نمود که به عنوان خطبه 36 نهج البلاغه آمده است. (19)
و درباره این دشمنان هم انصاف را رعایت می کند که:
«لا تقاتلوا الخوارج بعدی فلیس من طلب الحق فاخطا کمن طلب الباطل فادرکه » (20)
یعنی بعد از من خوارج را نکشید زیرا آنکس که در طلب حق به راه خطا رفت با کسی که در طلب باطل رفته است یکسان نیست.
مبارزه باستم پذیری
نه تنها آن حضرت خود و اطرافیانش را ملزم به اقامه عدل کرده بود بلکه از طرف دیگر سعی بر آن داشتند تامردم مسلمان را جوری پرورش دهند که ستم پذیر نباشند تا اگر روزی سایه حکومت عدل بر سر آنان نبود بتوانند در برابر ستمگران مقاومت کنند و این لب فرهنگ اسلام است. تا آنجا که ظالم و مظلوم را هردو در آتش می داند.
با چنین نگرشی است که این فریاد از نای ابرمرد تاریخ بر می آید که:
«الموت فی یاتکم مقهورین و الحیاة فی موتکم قاهرین » (21)
مرگ شرافتمندانه بهتر از زندگی ذلیلانه است.
از طرفی در عصر آن حضرت بزرگترین مظهر ستم که آشکارا به حریم عدالت تاخت و تاز می نمود معاویه بود و تنها راه مبارزه با وی جنگ بود. پس یکی از اقدامات حضرت امیر در جهت مبارزه با روح ستم پذیری در مردم، تحریص و ترغیب آنان به جهاد با معاویه بوده است. و دیگر از جهات نفسانی مردم که با ضعف و ذلت و زبونی آنها به هر شکلی مبارزه داشتند و آن را نفی می کردند.
ترغیب به جهاد
اما قسم اول که ترغیب به جنگ است بسیار زیاد است:
البته ذکر این نکته لازم است که مردم زمان آن حضرت هم افرادی بودند که از نظر اندیشه و اخلاق کاملا بر عکس تفکرات ایشان بودند و جهت اصلاح و تربیت آنان متحمل زحمات زیادی شدند.
در خطبه 27 نهج البلاغه در توصیف جهاد می فرمایند:
«فان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة اولیائه ... فمن ترکه رغبة عنه البسه الله ثوب الذل و شمله البلاء و یث بالصغار و القماءة و ضرب علی قلبه بالاسحاب و ادیل الحق منه بتضییع الجهاد ...» (22)
یعنی همانا جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند برای بندگان خاص خود گشوده است. پس اگر کسی از آن روی گرداند خداوند لباس خواری بر اندامش می پوشاند و بلاهای گوناگون وی را در برخواهند گرفت و به ذلت دچار می گردد و از دایره عقل خارج شده و خداوند دیگرانی را جایگزین وی خواهد ساخت تا حق را بپادارند چون وی جهاد را ضایع ساخته است...
در قسمت دیگری از همین خطبه می فرماید:
«اغزوهم قبل ان یغزوکم فوالله ما غزی قوم قط فی عقر دارهم الا ذلوا...» (23)
یعنی قبل از آنکه سپاه دشمن بر سر شما بریزند شما هم برای جنگ با آنان از شهر خارج شوید. به خدا سوگند اگر قومی در خانه خود بنشینند تا دشمن را در خانه خود ملاقات کنند به ذلت مبتلا می شوند...
در زمانی که سپاه معاویه در اثر سستی و کاهلی مردم و اطرافیان امام به شهر مرزی انبار حمله کردند و دست به جنایاتی زدند جهت ملامت مردم از روح ستم پذیری سخن گفت و تجلی یک روح ظلم ستیز را برای آنها آشکار ساخت که:
«ولقد بلغنی ان الرجل منهم کان یدخل علی المراة المسلمة و الاخری المعاهدة فینتزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعثها ما تمتنع منه الا بالاسترجاع الاسترحام ... فلو ان امرا مسلمامات من بعد هذا اسفا ماکان به ملوما بل کان به عندی جدیرا... » (24)
یعنی به من از شهر انبار خبر رسیده که مردان سپاه معاویه بر زنان مسلمان و غیر مسلمان (اهل ذمه) هجوم برده و زیور آلات آنان را کنده اند و با خود به غنیمت برده اند و آن ستمدیدگان جز طلب رحم و استرجاع کار دیگری از آنان ساخته نبوده است.
سپس فرمود: اگر مرد مسلمانی از شنیدن این واقعه از شدت تاسف بمیرد نه تنها از نظر من مورد نکوهش نیست بلکه به این عمل سزاوار است.
و در همین راستا است ترغیب آن حضرت به شهادت در راه خدا که در برابر قبول ظلم از نظر علی(ع) ترجیح دارد و پسندیده تر است. در خطبه 123 می فرماید:
«ان اکرم الموت القتل. و الذی نفس ابن ابی طالب بیده لالف ضربة بالسیف اهون علی من میتة علی الفراش فی غیر طاعة الله » (25)
یعنی برترین نوع مرگ کشته شدن در راه خدا است. قسم به آنکس که جان پسر ابوطالب در دست اوست هزار ربت شمشیر بر من آسان تر است از مردن با خواری در بستر که در اطاعت پروردگارم نباشم.
و اجمالا در بیش از ده خطبه و نامه در نهج البلاغه به جهاد با ظالمین ترغیب شده است.(1)
مبارزه با روحیه پستی و زبونی در مردم
هستند حاکمانی زورمدار که وقتی به قدرت می رسند از اینکه مردم در برابر آنها اظهار پستی و زبونی کنند و به چاپلوسی وتملق بپردازند از خوشحالی در پوست خود نمی گنجند و عزت و جبروت خود را در ذلت و زبونی زیر دستان می بینند. در این عرصه هم حضرت علی(ع) که حکومتش برای برقراری حق و عدالت است رویه ای الهی و انسانی داشته است در فرازی از خطبه 216 آمده است:
«فلا تکلمونی بما تکلم به الجبابرة و لا تتحفظوا منی بما یتحفظ به عند اهل البادرة و لا تخالطونی بالمصانعة و لا تظنوا بی استثقالا فی حق قیل لی...» (27)
یعنی با من چنانکه با ستمگران و جابران سخن می گویند سخن نگوئید و مانند حرف زدن با افراد تندخو از من نهراسید و از در سازشکاری با من در نیائید و مپندارید حرف حقی که به من می زنید بر من گران می آید...
یا هنگامی که به سمت شام در حرکت بودند در مسیر خود از شهر انبار می گذشتند دهقانان شهر به رسم دیرین خود با پای پیاده به دنبال اسب آن حضرت می دویدند. علی(ع) از این کار آنان برآشفت و به آنان اعتراض کرد و گفت: این کار چه معنایی دارد؟
جواب دادند: این شیوه ای است که ما برای بزرگداشت امیرانمان انجام می دهیم.
حضرت در پاسخ فرمودند:
«والله ما ینتفع بهذا امرائکم و انکم لتشقون علی انفسکم فی دنیاکم و تشقون به فی اخرتکم.» (28)
به خدا سوگند که امیرانتان از این عمل شما سودی نمی برند و شما هم با این عمل در دنیا چیزی جز زحمت برای خود ایجاد نمی کنید و در آخرت هم موجب بدبختی شما خواهد بود.
مواضع حضرت امیر علیه السلام در برابر ستم بسیار گسترده است که این مختصر مقال و مختصر مجال را هیچگاه یارای شمارش تمام آنها نیست. چه رسد به بررسی و تحلیل، امید است این سعی متواضع در پیشگاه دوست مورد قبول افتد.