دکتر اصغر افتخاری، محقق و نویسنده در موضوعات سیاسی و سیاست اسلامی است. سردبیر فصلنامه مطالعات راهبردی، معاون پژوهشی دانشکده معارف اسلامی و علوم سیاسی دانشگاه امام صادق (ع) می باشند. از موضوعات مورد پژوهش ایشان، امنیت ملی، مسائل ایران، اسرائیل شناسی، اندیشه سیاسی امام (ره) را می توان نام برد. برخی آثار منتشر شده ایشان عبارتند از:
سیره تبلیغی پیامبر اکرم (ص)؛ درآمدی بر علم ارتباطات اسلامی (تألیف- 1378)
رویکرد دینی در تهاجم فرهنگی (تألیف -1378)
دو رویه منفعت ملی (ترجمه از انگلیسی- 1379)
خشونت و جامعه (ترجمه از انگلیسی -1379)
انتظام ملی (جامعه شناسی سیاسی نظم از دیدگاه امام خمینی«ره») (تألیف- 1379)
و آثاری که به زودی منتشر می شود عبارتند از:
نوزایی علوم در کشورهای اسلامی / تألیف عبدالسلام (ترجمه از انگلیسی)
مصلحت، رویکرد اسلامی / تألیف رمضان البوطی (ترجمه از عربی)
جامعه شناسی سیاسی اسرائیل / تألیف
امنیت جهانی / ترجمه
در آغاز،
تاریخچه
مختصری از شکل گیری فمینیسم و انواع آن را بیان بفرمایید؟
سه گونه از فمینیسم در غرب تعریف شده است. اولین گونه که به فمینیسم اثباتگرا معروف است، در قرون 17 و 18 شکل گرفت. زیرا تا آن زمان با حاکمیت بینش مرد سالار، زن موجودی تبعی نسبت به مرد قلمداد می گردید و استقلال موجودی به نام «زن» مورد سؤال بود. لذا دعوی این گروه از فمینیستها اثبات شأن زن در حوزه اجتماعی و نهاد خانواده است، البته اندیشه تبعی بودن زن در فلسفة خلقت و در نقشهای فردی و اجتماعی زن قابل بررسی است و تجلیات آن در ادبیات، فلسفه، حقوق و سیاست آن قرون مشخص است.
فمینیسم اثباتگرا بیشتر، صبغه فلسفی دارد و قائل به استقلال وجودی زن است و با این تلقی، حدود اختیارات و حقوق زنان را تعریف می کند. بتدریج سیاستگذاران، تحلیل گران و … شأن مستقلی را برای زنان پذیرا شدند. از این زمان، فمینیسم مساوات طلب ظهور می کند. این گروه تنها قائل به این موضوع نیستند که زن موجودی مستقل است و باید حد و حدود او را حرمت نهاد، بلکه معتقدند این موجود، حق و حقوقی همسنگ مرد دارد. ترسیم حقوق و جایگاه سیاسی – اجتماعی مطابق با مردان، آرمان و ایده آل موج دوم فمینیسم را تشکیل داد. البته این موج در ابتدا اشکال ساده تری داشت که با گذشت زمان و نقدهایی که بر آن وارد شد، پیچیده تر گردید. مطابق این دیدگاه دیگر اختلافات جسمی و فیزیولوژیکی نباید مانع ورود زنان در عرصه های اجتماعی شود و یک زن می تواند کارهای سنگین را متحمل گردد، حتی مشاغلی مانند خدمات شهری.
اکنون گفتمان مدرن فمینیستی در غرب، دعاوی جدیدی را مطرح می کند. دو موج اول و دوم، شاخص های مشترکی دارند که آنها را از گفتمان مدرن متمایز می کند. فمینیسم اثباتگرا با صبغه فلسفی و فمینیسم مساوات طلب با صبغه اجتماعی، حالت تدافعی داشته و هر دو از ورود در مقوله جنسیت احتراز می کنند و تفکیکی را که بین جنس زن و مرد قابل رؤیت است، رد می نمایند، اما در حوزه مدرن، فمینیسم جنبه تهاجمی دارد و ضمن تأکید بر مقوله جنسیت تفسیر تازه ای از آن ارائه می کند. در اینجا زن نه تنها فرو دست نیست، بلکه فرا دست است، حتی ادعا می شود زنان می توانند و حق دارند قدرت زنانه را جایگزین آن چیزی نمایند که تاکنون مردانه بوده است.
فمینیست های مدرن یا قدرت طلب معتقدند این آرمان که باید از زن، مرد دیگری ساخته شود، بیانگر حجیّت مرد سالاری می باشد. فمینیسم اقتدار گرا معتقد است باید از اینکه زن در ذیل عنوان مرد ترسیم شود، خلاصی یافت. این نگرش، نگرش فرامردی است و زن را با همان زن بودنش می پذیرد.
موج سوم فمینیسم تحت
چه
شرایطی ایجاد شد؟
تشکیل انواع رویکردهای فمینیسم به صورت طولی رخ داده است. اگر فمینیسم اثباتگرا نبود، فمینیسم مساوات طلب، زمینه ظهور نمی یافت و اگر نائل آمدن به خواستهای قبلی زمینه را فراهم نمی کرد، موج سوم ایجاد نمی شد. فمینیسم قدرت طلب در غرب به دو دلیل امکان وجود پیدا کرد:
1 – پاره ای از ظرفیتهای فمینیستی در دو دوره قبل، پاسخ داده شدند. بدین ترتیب این رویکردها توانستند خود را مطرح کنند و مقبولیت بیابند، لذا ظرفیتشان تکمیل شد و به دنبال عرصه جدیدی بودند تا به حیات خود ادامه دهند.
2 – برخی از ایده آلهای رویکرد قبلی نتوانست تحقق یابد، لذا جهت اظهار وجود درحوزه اجتماعی دسترسی به کانونهای قدرت ضرورت داشت. بتدریج دستیابی و تحقق مساوات به تنهایی، دیگر برای فمینیستها حجیت نداشت و خواهان برتری هایی بودند. آنها معتقد بودند چنانچه شرایط و فضا بطور یکسان مهیا شود، زنان بطور طبیعی در موقعیت بالاتری از مردان قرار خواهند گرفت. لذا جنبش قدرت طلبانه نمی توانست در قالب جنبش های پیشین به حیات خود ادامه دهد، از سوی دیگر ظرفیتهای کلی فمینیسم مساوات طلب تحقق یافته بود، هر چند در برخی موارد بین حقوق زنان و مردان تبعیض هایی وجود داشت، ولی اینها فروعات بود و اصول پذیرفته شده بود.
موتور محرکه جنبش مساوات طلب تا حد طرح کلیات و محقق کردن آن در سطح ملی و بین المللی کارا بود، اما تبدیل آن به مرامنامه اجرایی، به عنصر «قدرت» نیازمند بود. بدین ترتیب ایستایی که احتمال داشت در حوزه فمینیسم حاکم شود، شکسته شد.
ویژگیهای بارز رویکرد مدرن فمینیستی چیست؟برخی از ادعاها و اعتراضات این رویکرد را بفرمائید.
در این رویکرد، زن به مثابه یک «موضوع» مورد توجه نمی باشد و در مقام محاجه نیز نباید از دیدگاه موضوع محورانه، مسئله را بررسی کرد.
1- رویکرد مدرن در یک منظر جدید، قضایا را از نگاه زنان می بیند و رویکرد زنانه دارد. در این نوع اخیر فمینیسم، از چشم انداز زنان، به مسئله نگاه می شود، مسلماً باید جهان نیز همانگونه تعریف شود. در این رویکرد، دیگر بنا نیست که جهان همانگونه که هست نگه داشته شود تا زن ارتقاء یابد، بلکه به زن، از دیدگاه زن نگاه می شود. تا جهان در خور شأن و اندازه زن گردد. از جمله مواردی که توسط فمینیستهای مدرن مورد اعتراض واقع می شود، می توان این موارد را برشمرد که:
در ترسیم قدرت خلقت جهان، قدرت الهی جنس برتر دارد و ضمایری که بکار می رود، مردانه است، یعنی تصویر ذهنی از قدرت، مردانه است، اما تصویر ذهنی از فرشتگان زنانه است. این تبیین در حوزه اجتماع و سیاست … وارد می شود. در حوزه سیاست معمولاً قدرت با خشونت تعریف می شود و متعاقب آن گفته می شود جنس مرد خشن است، لذا قدرت مردانه است. جنس زن لطیف است، پس با قدرت کاری ندارد.
مطابق این رویکرد، جهان باید تغییر یابد و همه چیز «باز تعریف» شود.
کریستین کن در کتاب «باز تولید فرهنگ» می گوید: «فرهنگ موجود در اجتماع، فرهنگ مردسالارانه است. این فرهنگ باید تغییر یابد و تفسیر زنانه از آن ارائه شود».
ویلسون در کتاب زن در خانواده می نویسد: «تفسیر زن در خانواده، تفسیری سنتی است». سپس به حوزه تاریخ استناد می نماید و می گوید:« این نقشها و تعریفی که از زن وجود دارد، باطل است و باید تفسیر جدیدی از زن ارائه شود، شرح وظایف زن در خانواده این نیست که تیمار داری کند… زن هم عنصری سازنده است، خانواده ساز می باشد. این نیست که فقط فرزند بیاورد …».
در واقع این موارد باز تعریف روابط زن و شوهر در مقوله خانواده است.
ویلیام سیمون در کتاب« تفاسیر پست مدرن از جنسیت» می گوید:«اینکه تاکنون تصور می گردید که خانواده متشکل از زن و مرد، با یکسری وظایف و روابط خاص است، دیگر ضرورتی ندارد؛ لذا رفتارهای جدیدی که امروز، تحت عنوان روابط بین همجنسان مطرح شده است، پست مدرنیستی می باشد. شأن وجودی زن، الزاماً نباید در حد رفتارهای خاص جنس در دروان خانواده تعریف شود».
آندره برگر در کتاب«تاریخ خانواده» می نویسد: «باید نظام حقوقی، باز تعریف شود.»
لذا فمینیست های کلاسیک می خواهند جایگاه وضعیت زن را تغییر دهند، ولی فمینستهای مدرن می خواهند کل جهان را تغییر دهند، این نوع نگرش نقدهای جدیدی را مطرح می کند. مثلاً در حوزه گفتمانی اظهار می شود تصویر خدا از سوی مسلمانان مردانه است. ضمایر خدا در قرآن مردانه است،…
فمینیسم مدرن یک انقلاب است که از سطوح زیرین شروع می شود و لایه های رویی در بر می گیرد. از نظر فمینیست های مدرن، فمینیست های کلاسیک فقط، روبنا را اصلاح کرده اند، در حالی که زیربنا مردسالاری بود.
2- دومین ویژگی رویکرد مدرن، گفتمان آن است. این رویکرد در حوزه اقتصاد، فرهنگ و اجتماع بحث دارد. در بحث جهانی شدن نیز دارای جایگاه و شأنی است. امروزه کتب زیادی در مورد فمینیسم و روابط بین الملل«Femenism national The » نوشته شده است.
جورج داوین معتقد است: « در شرایط کنونی زن و فمینیسم به یک مقوله تاریخی تبدیل شده است و به راحتی می توان این گفتمان جدید را تأیید نمود». امروزه فمینیستها شأن ایدئولوژیک برای فمینیسم قائل هستند و مدعی همان کار ویژه ایدئولوژی برای فمینیسم می باشند.
3- سومین ویژگی رویکرد مدرن، رونده بودن است. یعنی بر خلاف دو موج قبلی، پویاست و استانیک نیست. در طول تاریخ سیاسی نیز جنبش هایی که توانسته اند ایدئولوژیک باقی بمانند، ادعاها و آرمانهایی داشته اند که به آنها امکان حضور مدام درصحنه را داده است. اگر فمینیسم، در حد اثبات شأن زن باقی می ماند، این ظرفیت زمانی تکمیل می گردید، حتی ظرفیت مساوات طلبی فمینیسم هم، پر شدنی است. اما موج سوم، جا پای ایدئولوژی دینی گذارده است. یکی از رموز ایدئولوژی های دینی این است که با تحول زمان، باز در درون ظرف دین قابل تفسیر هستند. اما مسیحیت با تفسیر کنونی اش، قابل باز تولید نیست و عرفی شدن دین، در واقع این لطمه بزرگ را به دین وارد کرد. زیرا دین را در حد یک جامعه ساده قرون وسطایی تنزل داد و نهایتاً ساختار سیاسی – اجتماعی دین فرو ریخت.
لذا فمینیسم مدرن رونده است. زیرا باز تعریف جهان، چیزی نیست که پایانی برای آن قابل تصور باشد.
بوتله، میشه،آگه لیو، وایت نو، کسانی هستند که در خصوص ویژگی دینامیک بودن جنبش فمینیسم تأکید دارند.
غرب اکنون در حوزه کلاسیک نمانده است، بلکه یک تحول جهانی و یک انقلاب توسط فمینیسم مدرن در حال وقوع است.
پرسش فمینیسم مدرن، پرسش از فلسفه آفرینش و تبعی یا مستقل بودن زن نیست، حتی داعیه آن در مورد حقوق برابر هم نمی باشد بلکه بحث قدرت سیاسی مطرح است. لذا اگر می خواهیم موافقت یا مخالفتی داشته باشیم، باید بدانیم در چه گفتمانی موافقت یا مخالفت می کنیم.
وضعیت نفوذ فمینیسم در ایران
را چگونه ارزیابی می کنید؟
فمینیسم در حال حاضر در جامعه ما رخ داده است (بحث ارزشی نیست). اینها توصیفی بوده و فارغ از خوب یا بد بودن پدیده، رخ داده است. اثبات خوب یا بد بودن آن هم، هیچ تغییری در اصل قضیه نمی دهد. این رخداد در ایران دو بعد دارد. بعد داخلی و بعد خارجی. در بعد خارجی، مسئله جهانی شدن است. فمینیسم از فرآیند جهانی شدن بهترین استفاده را کرده است. حوزه فمینیسم در ایران با اندیشه هایی که از آن رسوخ کرده، مطرح شده است، به گفته کوتر: «آگاهی مبتنی بر جنسیت» تولید شده و این آگاهی در غرب منحصر نشده و در سایر ملل، از جمله ایران تسری یافته است.
از سوی دیگر با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، زنان از لحاظ فرهنگی- اجتماعی متحول شدند. البته این تحول عام بود و شامل همه افراد و اقشار می گردید. زنان با حضور اجتماعی خود به عنوان رهبران انقلاب شناخته شدند. انقلاب تحول عظیمی را در ماهیت این قشر اجتماعی (زنان) ایجاد کرد. مراحل مختلف پس از انقلاب (دوره جنگ، سازندگی، وقوع دوم خرداد …) موجهایی می باشند که اقشار مختلف را متحول کرده است، لذا طرفداران حقوق اسلامی زنان باید پاسخهای مناسبی برای پرسشهای امروزی زنان بیابند. این سوالات، سؤال کلاسیک نیست، تا در پاسخ به آنها، حدیث و آیه و روایت نقل شود و شأن و مرتبه زن اثبات گردد. این پاسخها مناسب موج اول فمینیسم می باشد. اگر بیان شود که در اسلام زن موجودی بسیار شریف و در حد توان مرد است، اینها پاسخ رویکرد مدرن فمینیستی نیست. این پاسخ حتی مناسب موج دوم هم نمی باشد. لذا باید نقد شود که چنین انقلابی (تحول مدرن فمینیسم) هدفش چیست؟ این رویکرد نوین نمی خواهد مقولات جنسیتی و تبعیضهای جنسی را از بین ببرد؛ نمی خواهد مردسالاری را به عنوان یک پدیدة مذموم از بین ببرد؛ بلکه می خواهد یک پدیدة مذموم دیگر به عنوان زن سالاری را حاکم کند. پس در اصل قضیه فرقی نمی کند. یعنی همان ادله ایی که ثابت می کند مردسالاری ممنوع و مردود است، همان ادله هم، در مورد زن سالاری وجود دارد. چنین به نظر می رسد که جنبش فمینیستی مدرن می خواهد تلافی کند و این به هیچ وجه برای کل جامعه مناسب نیست.
از دیدگاه مکتب پراگماتیسم که عمدتاً ناظر به نتیجه است، موج سوم فمینیسم مشکل جوامع را حل نخواهد کرد، زیرا در صورت شکل گیری زن سالاری هم، این احتمال وجود دارد که نه تنها مشکلات حل نشود، بلکه مضاعف شود.
استبداد، یک مشکل ذاتی در سیاست ملتها بوده است، این روش نادرست را در حوزه تاریخ ایران هم می توان دید. در طول تاریخ کشورمان، ایرانیان همواره پشت سر یک فرد بالقوه خودکامه با یک نفر خودکامة بالفعل جنگیده اند. این روش، روش استبداد ستیز نبوده لذا هیچگاه از بلایای استبداد رها نشده ایم. در انقلاب اسلامی، برای اولین بار روش مبارزه اصلاح گردید.
امام خمینی (ره) به عنوان ولی فقیه، به عنصر نظارت در انتخاب رهبری، توسط تشکیل مجلس خبرگان تأکید نمودند و به اهل مطبوعات، دانشجویان و… سفارش کردند که مراقب رفتارهای رهبری باشند. از لحاظ آرمانی یعنی همان خط مشی حضرت علی(ع) را دنبال می کردند، این توصیه مانع از این بود که دوباره به سیکل قبلی بیفتیم. اگر مردسالاری مشکل زاست، راه حل این نیست که زن سالاری حاکم شود. آنچه در حوزه قدرت سیاسی مشکل ایجاد می نماید، عدم نظارت است نه جنس و ماهیت حاکم. قدرت با جنسیت تعریف نمی شود. قدرت در اندیشه سیاسی اسلام با مفهوم مسئولیت تعریف می شود و از حیث گفتمانی، با قدرت رابطه ای ندارد. لذا در جمهوری اسلامی در حوزه های اعمال قدرت (حتی در تصدی وزارتخانه) مشکلی برای زنان وجود ندارد.
در اندیشه
جدید فمینیستی مطرح می شود که باید خانوادة مدنی ایجاد شود و قدرت در خانواده مانند جامعه دموکراتیک توزیع گردد. پیامد این اندیشه چیست؟
به اعتقاد بنده هر نوع تعریفی از خانواده، که منجر به فروپاشی بنیان خانواده شود، یک تعریف کاذب است. زیرا حفظ نهاد خانواده اصل می باشد. در حوزه سیاست هم همین طور است. حکومتهای لیبرال هر نوع تعریفی از مفاهیم حکومت و قدرت را که منجر به زوال لیبرالیسم شود، نمی پذیرند. پوپر می گوید: «اگر تعاریفی که از لیبرالیزم ارائه می شود، منجر به نابود شدن لیبرالیزم شود، محکوم به فنا است». یعنی لیبرالیزم حق دارد برای از بین بردن رویکردهایی که در صورت حاکم شدن، اصل لیبرالیزم را از بین می برد، از قوه قهریه استفاده نماید.
رویکرد مدرن فمینیستی، قدرت خانه را به قدرت حکومتی تبدیل کند، این نوع تلقی از قدرت منجر به فروپاشی خانواده می شود. این نگرش از درون تضاد دارد. مانند اینکه ولتاژ بالایی را وارد دستگاه الکتریکی ضعیفی کنیم.
ویژگیها و محمل قدرت سیاسی در حوزه حکومت است و نباید عیناً وارد حوزه خانواده شود. بین قدرت خانه و قدرت سیاسی تفاوت وجود دارد. زیرا جنس آنها متفاوت است. در بحث جامعه شناسی مطرح می شود که هر فرد دارای شئون اجتماعی متفاوتی است، ترکیب یا خلط بین شئون متفاوت نیز، مایه فساد است. بطور مثال ممکن است فردی در خانواده نقش پدری و همسری داشته باشد و در بیرون از محیط خانه استاد، رئیس،… باشد، این شئون کاملاً با هم متفاوت است، هر شأنی حقوق خاص و تکالیف خاص خود را دارد. فردی که در حوزه ریاست می تواند از حق تحکّم استفاده نماید و امر کند، در رفتار با فرزندش نباید از همان شأن ریاستی استفاده کند. موج سوم فمینیسم، این ساختار شکنی نامناسب را ایجاد و قدرت خانواده را با قدرت سیاسی همسو کرده است. لذا ظرفیت خانواده، تحمل آن را ندارد و از هم می پاشد.
فمینیستهای اقتدارگرا، قدرت خانواده را با قدرت حکومت متصل کردند و خانواده در غرب فرو پاشید و دیگر خانواده در غرب آن تعریف اصلی را ندارد. اکنون خانواده توافقی و انواع دیگر خانواده وجود دارند، اینها باز تعریف خانواده است و مسکّن و راه حل موقتی می باشد. لذا خانواده به معنای متعارف در غرب فرو پاشیده است. یعنی از زمانی که رابطة مدرن و ضابطه مند زن و مرد در حد و حدود خاص خانواده در هم شکست، به باز تعریف خانواده پرداختند.گاه مطرح گردید که خانواده ای تشکیل شود که زن و مرد با هم به طور توافقی زندگی کنند، گاه پیشنهاد گردید تا همجنس ها تشکیل خانواده بدهند. …. اما آمارها در غرب نشان می دهد که ارزش فطری خانواده به مفهوم اولیه آن از بین رفته و باز تعریف های بعدی جوابگو نبوده است.
در واقع فمینیسم مدرن با ساختار شکنی نا بهنگام و نادرست، منجر به از بین رفتن کانونها یا ظرفیتهای درون جامعه گردید، به طوری که ظرفیتهای بدیل، نتوانستند جایگزین آن شوند. اما در سایر نحله ها چنین نیست، مثلاً لیبرالیزم ساختارهای سنتی را شکست، اما ساختار جدید توانست پاسخگو باشد، اما این موضوع در فمینیسم رخ نداد، لذا تجربة غرب در هیچ کجا توصیه نمی شود و مشکلاتی که از این باز تعریف خانواده ایجاد شده، بسیار است. فمینیسم موج سوم می کوشد تا راه حلهای جدیدی ارائه دهد. یک عده ای از آنها بر این موضوع رجعت کرده اند که تعریف قبلی خانواده را احیا کنند، ولی حقوق بیشتری به زن داده شود.
نکات مورد
توجه در رابطه با نقد فمینیسم در ایران را بفرمایید؟
آنچه در جامعه ما در رابطه با نقد فمینیسم باید مورد توجه قرار بگیرد تفکیک حوزه های سه گانه آن است. موج اول و موج دوم با مبانی و احکام اسلام تعارض ندارد. لذا این تلقی نباید در جامعه رشد کند که حکومت اسلامی دارای نگرش ضد فمینیسم است. زیرا در این صورت این موضوع القاء می شود که اسلام جایگاه پست تری را برای زنان قائل است، در حالیکه متون دینی، تفاسیر و روایات، کرامت و ارزش بسیاری را برای زن قائل است، زیرا مساوات با وجود اصل اختلاف، معنادار نیست. در حوزه حکومتی، حضرت امام (ره) تأکید داشتند که زن مساوی با مرد است نه موجودی تابع، بلکه موجودی مستقل است و در جامعه، حقوقی همسنگ با مردان دارد.در حوزه احکام شرعیه بحث عدالت به جای مساوات مطرح است. شاید در حوزه استنباطات حقوقی دچار مشکلاتی باشیم، اما این قابل اصلاح است. حکومت هم اکنون، متولی اصلاحات حقوقی می باشد و دستگاه قضایی آن را تأیید می کند و مجلس به عنوان اراده مردم، این اصلاحات را دنبال می کند. لذا فمینیسم با این چهره و وجه (موج اول و دوم) جای مبارزه ندارد و کسانی که فمینیسم را نقد می کنند، باید مشخص کنند که کدام حوزه مورد نقد آنها می باشد. آیا ما می خواهیم زن را تبعی مرد بدانیم؟! یا بگوییم زن از دنده چپ مرد است؟! نگرش اسلام اینگونه نیست. آنچه قابل نقد است، رویکرد سوم فمینیسم و چهره قدرت طلبانه فمینیسم است. زیرا در ذات خود دارای نواقصی است که باید در تجربه کردن آن تأمل کنیم. برخی نقادان فمینیسم در نقدهای خود به مواردی متوسل می شوند تا اثبات کنند زنان با مردان مساوی نیستند و زنان تبعی هستند … این دفاعیات اساسی ندارد. زیرا اینها اکنون ادعای فمینیسم مدرن نیست و اسلام هم این عقاید را تأیید نمی کند. گاهی جنبش فمینیسم نیز در این دام گرفتار می گردد و بین سه وجه فمینیسم، تفکیک قائل نمی شود.
به نظر می رسد باید فضای فمینیستی جامعه قدری شفاف شود. هر کس موضع خود را روشن کند و کسانی که موافق هستند، به طور علنی اعلام کنند که موافق چه چیزی هستند و مخالفین بیان کنند با چه چیزی مخالف هستند. اگر فضای تبیین و نقد آشکار شود، در بسیاری از موضوعات و محورها ادعای فمینیستها با ناقدان آنها در یک جبهه قرار می گیرد.
یکی از معضلات جامعه ما در مورد فمینیسم ورود همزمان این سه موج است که تفکیک آنها را دشوار می کند. بسیاری از مدعیان فمینیستی در جامعه ما فقط، به دنبال مطالبات موج اول می باشند. در این صورت این گروه با ناقدان موج سوم در یکسو هستند. لذا کسانی که طرفدار رویکرد اول و دوم فمینیسم هستند، می توانند ناقد فمینیسم مدرن باشند.
- مشکل دیگر در جامعه ما، تصویر بدی است که از زن و جایگاه او در طول تاریخ ایران وجود دارد. در واقع حافظة تاریخی زنان منفی است. و اگر وجوه مثبتی نیز در فرهنگ ما نسبت به زن وجود داشته، به طور ناخود آگاه این وجوه مسکوت مانده است. بطور مثال چهره نامناسبی که «فردوسی» نسبت به زن ارائه می کند، تبیین شده است، ولی نگرش عالی و متعالی «عطار» که برخاسته از دیدگاه اسلام می باشد، تبلیغ نشده است. به این ترتیب در فرهنگ ایرانی چهره منفی زن ارائه شده و در فرهنگ اسلامی هم تفاسیر و تقریرها جایگاه رفیع زن را نمی رساند. آنچه از اسلام منتقل گردیده، جای چالش دارد، هر چند بعد از انقلاب، این چالش کمتر شده است. حضرت امام (ره) تعابیر بزرگی در مورد زنان دارند. همیشه تعابیر بزرگ نمایانگر مشکلات عظیم است. مثلاً وقتی پدر در خانه به فرزندش بگوید شما خیلی خیلی بچه خوبی هستید، این نمایانگر آن است که قبلاً مسائلی رخ داده است، زیرا در حالت طبیعی نباید روی این موضوع، تا این حد تأکید شود. لذا تعبیرهای امام نشانگر آسیبهای قبلی به زنان است.
بعد از انقلاب در بحث زن و حقوقش دو برخورد در ایران وجود دارد:
1 – فمینیسم در نزد مسلمانان که بیشتر شامل گروه اول و دوم است. (
Mouslem Feminism).
2 – فمینیسم مستند به آموزه های اسلامی که شدیداً قدرت طلبانه است.
Islamic Feminism)).
گروه اول معتقدند که زن در احادیث اسلامی، موجود مستقلی است. نسبت به این گروه، هیچ مشکلی وجود ندارد. برخی نیز معتقدند حقوق زن بیش از چیزی است که اکنون وجود دارد و باید اصلاح شود، مثلاً حق طلاق یکسویه نباشد، لذا با ضوابط اسلامی می سنجند و راهکار می یابند… با این گروه هم مشکلی وجود ندارد. این جنبه اصلاحی فمینیسم است تا درون گفتمان دینی تأمل مجدد صورت بگیرد و مشخص شود که آیا حقوق زنان همان چیزی است که اسلام مد نظر داشته است؟!
اما موج سوم با ساختار شکنی وارد عرصه بازی های قدرت می شود و برای تأیید خود آن دو گروه دیگر را نیز با خود همراه می کند و ناقدان را مجبور می کند تا در مقابل جبهه ای از سه اردوگاه قرار بگیرند. این کار، سیاسی است. وقتی فمینیسم موج سوم ناقد موج اول و دوم است، چگونه خود را هم جبهه آنها قرار می دهد؟!
در واقع موج سوم بنا به مصالح سیاسی نقش نقادی را کنار گذاشته و گروههای اول و دوم را به سمت خود کشیده است. فمینیسم موج سوم نباید ثابت کند که زن موجودی مستقل است.
موج سوم در غرب تجربه و نتیجه خاصی نداشته و برای پیامدهای منفی آن راه حلی وجود ندارد. در صورت حاکم شدن این اندیشه، قدرت تبدیل به قدرت زنان می شود و کانونهای اولیه جامعه (خانواده) از هم می پاشد. فمینیسم مدرن ذاتاً سکولار است، در حالیکه ساختار حکومتی ما و نگرش زنان ما سکولار نمی باشد. با حاکم شدن این موج، مشکلی که در غرب ایجاد نشد، در جامعه ما بوجود آمد. یعنی قدرت سیاسی، جامعه فرو خواهد پاشید. زیرا هر اصلاحی در ایران امکان دارد، به جز اصلاح در دو حوزه که در قانون اساسی مشخص است:
1 – اسلامیت نظام 2 – جمهوریت نظام که به هیچ وجه تغییرپذیر نیست. لذا فمینیسم مدرن با این ذات سکولار، نتایج مثبتی نخواهد داشت و با جمهوریت و اسلامیت نظام تضاد خواهد داشت. به اعتقاد بنده راه رهایی هست، یعنی فمینیسم در جامعه ما هنوز جای کار دارد. در مباحث حقوقی و فلسفی، هنوز جنبش فمینیسم محتاج بررسی است و جامعه به این اصلاحات نیاز دارد، ولی انتقال به فاز دوم، تهدیدی جدی برای امنیت جامعه است، زیرا ساختار اعمال قدرت را تغییر می دهد. برای رهایی می توان مرد سالاری را نقد نمود. اینکه چرا باید قدرت مردانه باشد. این نقدها و تعدیل ها می تواند به جامعه کمک کند و اگر پدیدة قدرت زنانه در حال رخ دادن باشد، از شکل گیری آن جلوگیری می کند. اینکه بخواهیم قدرت را زنانه کنیم، اشتباه است. باید به سمت الگوی اسلامی حرکت نمود تا قدرت از جنسیت فاصله بگیرد. در اسلام قدرت تعریفی ندارد. ورود همزمان سه موج در ایران و عدم شفافیت فضای فمینیستی موجب طرد تمامیت آن شده است. در حالیکه اسلام، موافق رویکرد اول و دوم است و ما باید آن را احیا می کردیم. همان طور که سنت احیا را در سایر حوزه ها بکار گرفتیم. به طور نمونه جمهوری اسلامی به عنوان الگوی حکومتی، در فضای امروز احیا شد.
در مورد ادعاهای فمینیستی هم ما می توانیم فمینیسم اسلامی داشته باشیم که در بسیاری از مواضع همانند موج اول و دوم باشد. در اسلام شأن زن طرد نمی شود. ما می توانستیم تصاویر سیاه و نادرستی که تا امروز رسیده، اصلاح کنیم، اما اینکار را نکردیم. به عبارت دیگر از خطر فمینیسم ترسیدیم و با تمام گونه های آن مبارزه همه جانبه کردیم. در حالی که می توان ناقد فمینیسم سوم بود، اما پیرو فمینیسم اول و دوم هم بود.
در صورت حاکمیت فمینیسم سوم، فمینیسم اول و دوم از بین می رود. در تجربه غرب یکی از شدیدترین نقدها به موج اول و دوم را فمینیسم سوم ایراد کرده است. لذا پیروان و ناقدان باید مراقب باشند که در کدام حوزه فمینیسم هستند.
جنبش های فمینیستی قرن
19 همراه با تظاهرات بیرونی بوده است. در کشور ما علیرغم وجود موج دوم هیچ نمود بیرونی و عینی مشاهده نمی شود. آیا این احتمال وجود دارد که بعدها نمود بیرونی و تظاهرات آن را شاهد باشیم؟
در حوزه جامعه شناسی سیاسی، یک حرکت زمانی قابل تبدیل به جنبش است که شرایط ذیل فراهم شود:
1- زمانی که بین خواسته های گروه و جماعت با امکاناتی که وجود دارد، فاصله و شکاف زیادی ایجاد شود، بطوری که افراد احساس محرومیت جدی کنند. در جامعه شناسی سیاسی این شکاف، شکاف
C و D نامیده می شود. هر چقدر شکاف عمیق باشد، احساس محرومیت هم زیاد می شود.
2- مکانیسم هایی که به نوعی بر عمق شکاف پرده گذارده اند و مانند مسکّن عمل می کنند، از اعتبار ساقط شوند و ضریب امنیتی که مانند سوپاپ اطمینان عمل می کند، کاهش یابد. بطور نمونه در یک جامعه دینی، ایدئولوژی چنین نقشی دارد. در ایران علیرغم محرومیت های اقتصادی، مردم به خاطر «اسلام» سکوت می کنند، یا زن در یک خانواده احساس محرومیت می کند، ولی به خاطر مصالح خانواده، طلاق نمی گیرد، حتی تا جایی که ممکن است اعتبار خود را از دست بدهد.
بوجود آمدن آگاهی مشترک.
3- لنین معتقد بود که طبقات محروم باید بتوانند به یک آگاهی مشترک دست یابند و احساس کنند، درد مشترکی دارند.
4 . وجود یک رهبر فعال که بتواند یک ایدئولوژی بدیل ارائه دهد، برای ایجاد هر جنبش اجتماعی ضروری است. شاید در جامعه محرومیت، اعتراض و نارضایتی وجود داشته باشد، اما حرکتی انجام نشود، زیرا حرکت، نیازمند رهبری است. جامعه ما از حیث شکاف ها در سطح بالایی است، فاصله خواسته ها و امکانات زیاد شده است. اما شرط دوم چندان قوی نیست تا بتواند درون جامعة زنان نفوذ کند، هنوز علقه های ایدئولوژی وجود دارد. هنوز بسیاری از زنان معتقدند که اگر ضعفی وجود دارد، باید تحمل کرد. (ضریب امنیتی بالا). اگر هنوز جنبشی عینی وجود ندارد، به دلیل همین کمربندهای حفاظتی است. اما در مورد آگاهی مشترک، اکنون تضارب شدیدی در حوزه های آگاه سازی وجود دارد. ابزارهای سیاسی، اجتماعی و تبلیغی در حال آگاه سازی هستند. ائتلافهای کاذب فمینیسم موج اول تا سوم موجب شده است تا ناقدان فمینیسم، هر سه حوزه فمینیسم را، تخریب کنند. این تلاشها تا حدی موفقیت آمیز بوده است و آگاهی مبتنی بر جنسیت تا حدی حاکم شده است. اگر به همین منوال پیش برود و ما جواب مناسبی نداشته باشیم، ممکن است توده مردم را با خود همراه کنند. ولی در حوزه رهبری ضعف جدی وجود دارد و هنوز کسی پیدا نشده است که این شعار را صریحاً اعلام کند. در شرایط فعلی چنین تاکتیکی به معنی انتحار است، ظرفیت تبدیل این حرکت غیرعینی، به حرکت بیرونی بسیار پایین است. اکنون نه زمان این کار است و نه می توان توقع آن را داشت، ولی این اندیشه در حال بستر سازی است و مدعیان آن می خواهند در زمینه هایی که ضعیف هستند، خود را تقویت کنند. لذا روشنفکران دینی باید به نقد عالمانه این شاخه از فمینیسم بپردازند. ما نمی توانیم به جامعه فمینیستی بگوییم این سؤال از قدرت را نکند. اما وقتی معتقدیم که اسلام دینی جامعه ساز برای تمامی اعصار و زمانها می باشد، باید بیاندیشم و پاسخ مناسب ارائه دهیم.
موج سوم چون ساختار شکنی می کند، بهر حال جذابیت دارد و در شرایطی که در حوزه کلاسیک و سنتی ما آفتهایی در مورد مسائل زنان وجود دارد، خطر جدی است. اینکه برخی شأن و حقوق زنان را اثبات کنند، نمی توانند با موج سوم به مقابله بپردازند، باید برداشت عالمانه و گفتمان محور از اسلام داشت و فرزند زمان خویشتن بود، این رسالتی است که از عهده روشنفکران دینی برمی آید. دومین موضوع مورد توجه آنکه باید از جنبه انفعالی خارج شویم و پروژه فمینیسم اسلامی را در دستور کار خود قرار دهیم. حضرت امام (ره) تنها به رد شبهات غربی ها در مورد حکومت و قدرت نپرداخت، بلکه خود حکومت اسلامی را بنا نهاد و جمهوری اسلامی را به رفراندوم گذارد. جمهوری اسلامی نه یک کلام کمتر و نه یک کلام بیشتر. حتی زمانی که برخی پیشنهاد حکومت دموکراتیک را مطرح کردند، امام معتقد بودند که دموکراتیک ذاتاً سکولار است و هر پدیده دیگری که ذاتاً سکولار باشد، در جامعه ما مشکل خواهد داشت.
اصولاً نقد به دو گونه است. یکی نقد همسو و دیگری نقد مخالف. نقدهای همسو در درون گفتمان انجام می شود و موجب تقویت گفتمان است. لیبرالیسم از این سنت بسیار استفاده کرده است. این شیوه موجب رشد لیبرالیسم گردید، اما کمونیسم نتوانست ناقدان خود را در درونش پرورش دهد. به همین دلیل مضمحل گردید. نقد همسو، نیازمند اصول مشترک است و از آنجا که موج سوم در میان مسلمان ها جا بازکرده است و یکسری از مسلمانان با تفاسیر درست یا غلط، این گفتمان را پذیرفته اند، (که البته بیشتر جنبه سیاسی دارد)، لذا وظیفه ماست که آن مبانی را نقد کنیم و بگوییم جوهره این دیدگاه در این موارد با مبانی اسلامی تضاد دارد و پرسشهای بنیادی و جدیدی را در مقابل آن طرح کنیم. یعنی یک حالت ایجابی و سلبی توأمان باشد. لذا نقد از دفع مخالف، نه نقد از درون، مد نظر است.
یکی از
آرمانهای موج سوم، برقراری صلح جهانی است؛ زیرا این نگرش معتقد است قدرت زنانه، خشن نیست و می تواند حافظ و حامی صلح باشد. این موضوع چگونه نقد می شود؟
این آرمان مبتنی بر جنبه های روانشناختی می باشد. اما مشکل ما در حوزه صلح و امنیت، در سطح کلان مربوط به نهاد سازی است. آنچه اکنون صلح جهانی را با خطر مواجه کرده، خشونت مردانه نمی باشد، بلکه اگر این خشونت مردانه با نهادهای بین المللی همسو شود، خشونت مهار می گردد. آرمان صلح جهانی، ضمانت اجرایی ندارد. در حوزه داخلی و حاکمیت ملی، ضمانت اجرا وجود دارد. یعنی قدرت مافوق که اعمال قدرت را ضابطه مند می نماید، وجود دارد و با اعدام یا حبس یا مجازات مالی و بدنی … امنیت و صلح را در جامعه ایجاد می کند. ولی در حوزه بین المللی، ضمانت اجرا در سطح بسیار پایینی است، بنابراین حتی در صورت زنانه شدن قدرت هم، معضل همچنان باقی است. این منفعت طلبی کشورها است که صلح را بر نمی تابد. این منافع ملی است که امریکا را وادار می کند تا در خلیج فارس، در عراق در ویتنام ... خشونت نماید. مگر در انگلستان که قدرت زنانه است، مشکل وجود ندارد. اصل منفعت ملی، تضارب ایجاد می کند و باید مکانیستهای تدبیر کننده وجود داشته باشد.