مقدمه
قیس بن سعد بن عباده از اصحاب بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و یاران وفادار امیرمؤمنان علی علیه السلام است. او از نام آوران بزرگ عصر خود و از شخصیتهای گمنام تاریخ اسلام و تشیع است.
در میان خصوصیات فردی و اجتماعی قیس، آنچه وی را از دیگر یاران علی علیه السلام متمایز می سازد، بینش سیاسی ـ اجتماعی اوست؛ به گونه ای که مورخان و سیره نویسان وی را یکی از پنج سیاستمدار عرب در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام می خوانند.
او بزرگمردی است که معاویه او را با صدهزار نفر از یاران خود برابر می داند.
تبار قیس
پدرش رئیس قبیله خزرج، پیشوایی انصار و از افسران ارشد اسلام بود که دوران جاهلیت و پس از ظهور اسلام، ریاست و سروری داشت و قومش پیشوا و بزرگواری اش را می ستودند.
سعد در سال 14 یا 15 ه .ق. در زمان خلافت خلیفه دوم، در «حوران» ـ از نواحی شام ـ کشته شد. قبرش در غوطه دمشق مشهور و معروف است.
مادر قیس «فکیهه» دختر عبیدبن دلیم بن حارثه است.
قیس در سروده های خود به عظمت خود و خاندانش اشاره می کند و می گوید:
من از قوم یمانین، آقا و رئیس آن قبیله هستم و مردم هم دو دسته اند: فرمانده یا فرمانبردار.
اصالت و مقام من برهمگان چیره شده و همه را تحت الشعاع قرار داده است.
و من از اندامی کشیده و قدرتی زیاد بهره می برم و از این جهت بر مردان برتری دارم.(1)
چنان که پیداست، قیس در مصراع اخیر، به شمایل خود اشاره کرده است. او مردی بلند قامت بود. عضلاتی سخت، پیچیده و محکم داشت و موی جلوی سرش ریخته بود. در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله ده نفر از اهالی مدینه بلند قد و رشید بودند که طول قامت آن ها ده وجب ـ به وجب خودشان ـ بود و قیس در شمار این گروه جای داشت.(2)
ابوالفرج اصفهانی می گوید: قیس بلند اندام بود و هنگامی که بر اسب تنومند و بزرگ می نشست، پاهایش از دو سو به زمین می رسید. همچنین در چهره اش حتی یک تار مو هم وجود نداشت.(3) انصار می گفتند: دوست داشتیم تمامی اموال خود را بدهیم و برای قیس محاسن بخریم. اما با این همه زیبا روی بود.(4)
آل سعد بن عباده از اصیل ترین و شریف ترین خاندان های انصار به شمار می رفتند و در اسلام و ایمان، سوابق درخشانی داشتند. رسول خدا صلی الله علیه و آله در مناسبت های مختلف، عنایت خاص خود را به آن ها ابراز کرد و خدمات و خصلت های والای بزرگان این خاندان را ستود. آن بزرگوار در غزوه «ذی قَرَدْ»(5) فرمود: خداوندا! رحمت را بر سعد و خاندانش ارزانی دار؛ چه نیک مردی است سعد بن عباده!(6)
سعد بن عباده فرزندانی داشت که قیس، باهوش ترین و مشهورترین آن هاست. قیس ازاصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و از یاران خاص امیرمؤمنان و امام حسن مجتبی علیهماالسلام بود. با آن که قیس فرزند رئیس قبیله بود و موقعیت اجتماعی والایی داشت، پدرش او را به خدمتگزاری رسول خدا صلی الله علیه و آله گماشت.(7) او در طول ده سال، پیوسته گرداگرد خورشید وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله می گردید.(8) و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز به وی عنایتی خاص داشت.
قیس می گوید: برای خواندن تعقیبات نماز نشسته بودم که رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود: می خواهی تو را به یکی از درهای بهشت راهنمایی کنم؟
گفتم: آری.
فرمود: فراوان بگو: «لاحول و لا قوّة الاّ باللّه»(9)
او همچنان که رشد می کرد، از اخلاق محمدی نیز بهره می گرفت. در اکثر غزوات، پرچم انصار در دست سعدبن عباده بود و در پاره ای از آن ها نیز در دست فرزندش، قیس قرار داشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله در موارد متعددی با او مشورت می کرد و گاه نیز او را جانشین خود در مدینه می ساخت. سعد مردی غیور بود. پیامبرخدا صلی الله علیه و آله درباره او فرمود: همانا سعد مردی با غیرت است.(10)
سعد و فرزندش مهمان نواز و گشاده دست بودند. روزی پیامبر صلی الله علیه و آله در خانه سعد میهمان بود. پیامبر صلی الله علیه و آله پس از صرف غذا، فرمود:
غذایتان را نیکان خوردند، فرشتگان برشما درود فرستادند و روزه داران بر خوان گسترده شما افطار کردند.
هنگامی که شتر رسول خدا صلی الله علیه و آله گم شد، سعد شتری در اختیار آن حضرت گذاشت. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند بر شما دو نفر ـ پدر و پسر ـ برکت دهد. ای ابوثابت!(11) برتوبشارت باد که رستگارشدی. بدون شک به وجود آوردن جانشین ها و فرزندان شایسته کار خداست و به آن کس که اراده کند، خواهد داد و به تحقیق، خداوند متعال فرزندی پاکدامن و نیکوسیرت به تو عنایت فرموده است.(12)
این خانواده همواره کانون پرورش شخصیت های بزرگ بوده است. دانشمندان به نامی از این بیت شریف برخاسته اند؛ دانشورانی که در دریای بیکران فضل و حسن، دُرّی شاهوار هستند و نامشان در کتاب هایی چون «انساب» سمعانی، «بغیة الوعاة» سیوطی، و «الغدیر» علامه امینی ثبت است.
شخصیت والای قیس
اگر محققی زندگی سراسر افتخار و با برکت قیس را دقیق و بی طرفانه مورد مطالعه قرار دهد و ایمان، رفتار، صفات، وضع زمان و محیط و مواضع وی را بررسی کند، او را از اصحاب راستین و نمونه پیامبر صلی الله علیه و آله خواهد یافت. او مردی است که در سراسر عمر، رفتاری سنجیده و برادرانه داشت، از خلقی صاف و بی آلایش برخوردار بود، جز خدا از کسی نمی ترسید، برخلاف باورهای مذهبی اش عمل نمی کرد، از حریم قانون «اللّه» گام بیرون نمی نهاد، حتی لحظه ای از یاد خدا غافل نمی شد، برای برآوردن نیاز تهیدستان می کوشید.
امام متقین، علی علیه السلام که از ضمایر بندگان و شخصیت وجودی افراد آگاه بود، در منشور حکومتی که به مردم مصر نوشت، قیس را چنین می شناساند: قیس از کسانی است که من از ایمان او خشنودم.(13)
مبرّد قیس را چنین ستوده است: قیس مردی شجاع، بخشنده، بزرگوار و... بود.(14)
در «رجال کشّی»، درباره او آمده است:
قیس در دوران جاهلیت و عصر اسلام، هماره پیشوا و رهبر بود. او خاندانی بزرگ منش و شریف داشت و نیاکانش بدون استثناء رئیس قبیله خویش بودند. اگر او کسی را در پناه خویش می گرفت، دیگر افراد قبایل، پناهنده را نمی آزردند. او و پدرش در جاهلیت و اسلام، سفره ای گسترده داشتند.(15)
در «الاستیعاب»، درباره قیس آمده است:
قیس بزرگ طایفه خود بود و هیچ کس در قبیله او، به بزرگی او نبود.(16)
در «اسدالغابه» نیز آمده است:
قیس از اصحاب نیک و مردان زیرک بود. او یکی از دلیرمردان و بزرگان قوم خود به شمار می رفت. او سرپرست قبیله اش بود. هیچ فردی در این زمینه با وی نزاعی نداشت. او از خاندان بزرگ آن قبیله بود. پدرش او را به حضرت رسول صلی الله علیه و آله بخشید تا به پیامبر صلی الله علیه و آله خدمت کند. او پرچم انصار را در دست داشت و همواره با رسول اکرم صلی الله علیه و آله بود.(17)
شیخ طوسی قدس سره در رجال خود، او را از اصحاب علی علیه السلام ذکر می کند و می گوید:
قیس ازکسانی بود که با ابوبکر بیعت نکرد.(18)
ابن ابی الحدید معتزلی درباره قیس و نسب او می نویسد:
قیس بن سعد بن عبادة بن دلیم خزرجی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله است. او احادیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده است. قیس مردی بیش از اندازه کشیده قامت و دارای موهای بلند ودلیر و بخشنده بود... و از بزرگان شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام و معتقد به محبّت و ولایت او بود و در همه جنگ ها، در التزام رکاب آن حضرت بود.
قیس هرچند که در مورد صلح امام حسن علیه السلام با معاویه، به امام حسن علیه السلام اعتراض کرد، ولی از یاران و همراهان او بود. عقیده و میل او نسبت به آل ابوطالب زیاد بود و در اعتقاد و دوستی خود مخلص شمرده می شد.(19)
ابن کثیر در باره او می نویسد:
قیس بزرگ قبیله و فرماندهی بود که سخنانش پرارج شمرده می شد و جملگی به اطاعتش گردن می نهادند. او مردی بزرگوار، با سخاوت و شجاع بود. پدرش یکی از دوازده شخصیتی است که اسلام آوردن هم کیشان خود را به رسول خدا صلی الله علیه و آله ضمانت کردند.(20)
نویسنده کتاب «تجرید اسماء الصحابه» قیس را از هوشمندان و سخاوتمندان صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله خوانده است.(21)
ابن هلال ثقفی در «الغارات» می نویسد:
قیس مردی بزرگ، شجاع و دارای تجربه بود. او تا پایان عمر، شیعه و خیرخواه علی و فرزندانش باقی ماند و با همین عقیده نیز جهان را بدرود گفت.(22)
فضل بن شاذان، راوی معروف سخنان اهل بیت علیهم السلام نیز درباره اش گفت:
قیس در زمره گروهی بود که بیش از همه به علی علیه السلام پیوستند.(23)
حلبی در کتاب «سیره» می نویسد:
هرکس برآنچه میان قیس و معاویه گذشت، آگاهی یابد، از وفور عقل و زیرکی وی در شگفتی فرو می رود.
ابن کثیر می گوید:
علی علیه السلام وی را به حکومت و استانداری مصر برگزید و او را در زیرکی، سیاست و چاره اندیشی با معاویه و عمروبن عاص برابر ساخت.(24)
ابن شهاب(25) می گوید:
هنگام برپا شدن فتنه ها، وقتی سیاستمداران عرب را می شمردند، پنج نفر را دارای رأی می دانستند. یکی از آن ها، «قیس» و دیگری، «عبداللّه بن بدیل(26) بن ورقاء خزاعی» بود. این دو همواره با علی علیه السلام بودند.(27)
امام مجتبی علیه السلام نیز به زیرکی و سیاست قیس اعتماد داشت. آن حضرت به فرمانده لشگرش، عبیداللّه بن عباس ـ که دوازده هزار سپاهی تحت فرامانش بودند.ـ دستورداد تا در نبرد با معاویه، در مواقع حساس به قیس مراجعه و با او رایزنی کند و در برنامه و سیاست اداره لشگر، نظر قیس را به کار بندد.
معاویه نقش قیس را چنان مهم می دانست که پس از بازگشت قیس از مصر به مدینه، که با تهدید و ارعاب مردان و اسود بن ابوالبختری انجام شد، در نامه ای مراتب خشم خود را به آن ها، تذکر داد و گفت: شما کاری کردید که قیس به سوی علی رفت. به خدا قسم! اگر شما هزار رزمنده به یاری علی می فرستادید، از این بدتر نبود که قیس را وادار ساختید به علی بپیوندد و در کنار او باشد.(28)
دانش قیس
قیس تنها یک مرد سیاسی و نظامی نبود، بلکه از همان روزها که پدر او را به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله گماشت، دارای هوشی سرشار بود و از رسول خدا صلی الله علیه و آله دانش فراوان آموخت. او پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله ، از دروازه شهر علم رسول خدا صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام استفاده کرد و از حضرتش حقایقی را فرا گرفت.(29)
بخشی از عمر قیس نیز در مجاهدت سپری شد. خطابه ها، ادعیه و گفتارهای برجای مانده از قیس بن سعد، گواه دانش سرشار اوست.
وی از پیامبر صلی الله علیه و آله ، امیرمؤمنان علیهماالسلام ، پدرش (سعد)، عبداللّه بن حنظله بن راهب انصاری،(30) عبدالرحمان بن لیلی، عروة بن زبیر، شعبی، میمون بن ابی شبیب، عریب بن حمید همدانی و... روایت نقل کرده است.
نام شماری از کسانی که از قیس روایت می کنند، عبارت است از:
1 ـ انس بن مالک انصاری.(31)
2 ـ بکربن سوادة.(32)
3 ـ عامربن شراحیل شعبی (م 104).(33)
4 ـ ثعلبة بن ابی مالک القرظی.(34)
5 ـ عبدالرحمن بن ابی لیلی انصاری.(35)
6 ـ عبدالرحمن عبداللّه بن مالک جیشانی (م 77).(36)
7 ـ ابوعبداللّه عروة بن زبیر بن عوام اسدی مدنی.(37)
8 ـ ابوعمار عریب بن حمید همدانی.(38)
9 ـ ابومیسره عمروبن شرجیل همدانی کوفی(م 63).(39)
10 ـ عمروبن ولید سهمی مصری (م 103).(40)
11 ـ ابونصر میمون بن ابی شبیب ربعی کوفی (م 83).(41)
12 ـ عزیل بن شرحبل ازدی کوفی.(42)
13 ـ ولید بن عبدة، غلام عمروبن عاص.(43) (شاید این همان عمروبن ولید باشد.)
14 ـ ابونجیع یسار ثقفی مکی (م 109).(44)
شجاعت قیس
قیس شمشیردار پیامبر صلی الله علیه و آله بود و در تمام غزوه ها همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. او پرچم انصار را حمل می کرد و هیبتی داشت که دل های شجاعان را می لرزاند.(45)
قیس در اشعار خویش به حضور گسترده اش در جنگ های بدر، حنین، احد، خیبر، نضیر، احزاب، فتح مکّه و... اشاره می کند و می گوید:
انّنا انّنا الّذین اذا الفتح |
شهدنا و خیبراً و حنینا |
ما، همانان هستیم که در روز فتح مکه حاضر بودیم، در جنگ خیبر و حنین حضور داشتیم.
بعد بدر و تلک قاصمة الظهر |
واحد و بالنضیر اثنینا(46) |
پس از نبرد بدر که کمر را می شکست، و جنگ احد، و به یهودیان بنی النضیر که دوباره حمله کردیم.
حضور قیس در صحنه های گوناگون، مخالفان خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله را دچار بیم و هراس می کرد. سخن معاویه در نبرد صفین مشهور است که گفت: اگر جلوگیرنده فیل (در هجوم اصحاب فیل) جلوی قیس را نگیرد، قیس همه را به نابودی خواهد کشاند.(47)
قیس جنگاوری شکست ناپذیر بود. او در کلیه نبردها با شجاعت، اراده ای آهنین و همّتی استوار پا به میدان می نهاد و دل های شجاعان را می لرزاند. او هیچ گاه پشت به دشمن نکرد.(48)
منذربن جارود(49) که سپاهیان و جنگجویان امیرمؤمنان علیه السلام را در زاویه(50) دیده بود، چنین می گوید:
قیس یکّه تازی که بر اسب سرخ گون سوار بود، در حالی که جامه ای سپید برتن داشت، از برابر ما گذشت. کلاهی سفید و عمامه ای زرد بر سرداشت، تیر و کمان بردوش نهاده و شمشیری به کمربسته بود، پاهایش به زمین کشیده می شد و در بین هزاران سپاهی که آن ها نیز تاجی از کلاه سفید و عمامه زرد برسرنهاده بودند، در حالی که پرچمی زرد رنگ به دست داشت، دیده می شد. گفتم: این کیست؟ گفتند: او قیس بن سعد بن عباده، از انصار است...(51)
زهد قیس
مسعودی درباره زهد او می نویسد:
قیس بن سعد از حیث زهد و دینداری و پیروی از علی علیه السلام ، دارای مقامی والاست.
زهد و وارستگی او، از بخشش های فراوان و بی اعتنایی اش به سفره رنگین معاویه به خوبی آشکار است.(52)
علاوه براین، خطابه های شورانگیز و سخنان او نیز نشان دهنده پارسایی اوست.
خشوع قیس
قیس در خوف از خداوند و خشوع و بندگی در برابر پروردگار، به حدی رسیده بود که روزی هنگام نماز، ناگهان مار بزرگی در سجده گاهش هویدا شد. این خطر، قیس را از حال خوش عبادت خارج نکرد. او با سرخود مار را کنار زد و در پهلوی آن سجده کرد. مار به گردنش پیچید، ولی او از عبادت بازنایستاد و همچنان آداب نماز را ـ چنان که شایسته بود.ـ به جای آورد و پس از پایان نماز، مار را از گردن جدا کرد و به طرفی افکند.(53)
در مورد توجه او به دعا، آمده است که مسعر از معبد بن خالد نقل می کند: قیس بن سعد همواره در حال دعا بود و به هنگام دعا انگشت سبابه را بالا نگاه می داشت.(54)
امانت داری قیس
پیامبر صلی الله علیه و آله مناصب متعددی به قیس تفویض کرد. او کارگزار پیامبر صلی الله علیه و آله در صدقات مسلمانان بود.(55)
این منصب خطیر معمولاً به افرادی واگذار می شود که امین و قانع باشند.
لیاقت و کاردانی قیس
مأموریت هایی که پیشوایان معصوم علیهم السلام به قیس واگذار کردند، بهترین دلیل بر لیاقت، کاردانی و درستکاری اوست. انس بن مالک می گوید: در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله ، قیس ریاست نیروی انتظامی آن حضرت را برعهده داشت و در مقر فرماندهی مستقر بود. او مأموریت های شهری را انجام می داد و دستورهای امنیتی و انتظامی را در شهر مدینه اجرا می کرد.(56)
سخاوت قیس
هوالبحر من ایّ النّواحی أتیته |
فلجّته المعروف و الجود ساحله(57) |
قیس مردی بخشنده و جوانمرد بود و در سایه ایمان و صفات والای انسانی اش، برای همه خیر و خوبی می خواست و تلاش می کرد حتی به افرادی که نمی شناخت، سود برساند. او این خصلت را از نیاکانش به ارث برده بود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باره فرمود: جود و سخاوت در سرشت این خاندان نهفته است.(58)
جز این خاندان در مدینه، خانواده ای نبود که چهار نسل آن پیاپی از بخشندگان باشند.(59)
بی تردید، این شعر ادیب صابر ترمذی درباره او صادق است:
رستم به وقت کوشش با او بود جبان |
حاتم به گاه بخشش پیشش بود بخیل |
نمونه هایی از داستان هایی که در سخاوت او گفته اند، چنین است:
* * *
مسلمانان که تعداد آنان سیصد نفر بود، در جنگ خَبَط گرفتار قحطی و گرسنگی شدید شدند. فرمانده (ابوعبیدة بن جراح) دستور جیره بندی آذوقه را داد. مسلمانان به حدی در فشار گرسنگی قرار گرفتند که یک دانه خرما در بین چند نفر تقسیم می شد. مسلمانان مجبور به خوردن برگ های خاردار بوته ها شدند. برخی گفتند: اگر وضع بدین منوال ادامه یابد، توان مقابله با دشمن را نخواهیم داشت. قیس بن سعد بن عباده گفت: آیا کسی حاضر است خرما در قبال گوساله و بزپرواری از من خریداری کند، مشروط بر آن که گوسفند پرواری ها را این جا تحویل دهد و خرما را در مدینه تحویل گیرد؟
عمر با تعجب گفت: این جوان که مالی ندارد چگونه نسبت به اموال دیگران تعهد می کند؟! قضا را مردی از جهنیه یافت شد و قیس با او صحبت کرد که: حاضری چند پروار به من بفروشی و بهای آن را در مدینه به صورت چند بار خرما تحویل بگیری. فروشنده پرسید: توکیستی؟ او گفت: من قیس فرزند سعد بن عباده هستم. مرد جهنی گفت: چرا از اول نسبت خود را نگفتی؟ میان من و سعد دوستی وجود دارد، او سرور مردم مدینه است. من این معامله را می پذیرم، مشروط بر آن که خرما از نوع خرمای ذخیره و خشک و از خرمای نخلستان های آل دلیم باشد.
قیس شرط را پذیرفت و مرد جهنی گفت: برخی را گواه این تعهد بگیر. تنی چند از مهاجر و انصار گواهی دادند. قیس به مرد جهنی گفت: توهم هرکس را می خواهی، گواه بگیر. او از جمله کسانی را که به شهادت طلبید، عمربود. عمر نپذیرفت و گفت: این جوان (قیس) تهیدست است و خودش مالی ندارد و ثروت از پدر اوست. فروشنده گفت: گمان نمی کنم که سعد بن عباده در مورد پرداخت چند بارخرما آن هم نسبت به تعهد فرزندش، کوتاهی کند. وانگهی من در این جوان چهره و کارهای پسندیده می بینم. در این مورد میان عمر و قیس بگو مگویی صورت گرفت، به طوری که قیس به درشتی با او سخن گفت.
قیس پرواری ها را گرفت و سه روز پیاپی در هر روز یک پروار می کشت و لشکر را اطعام می کرد و چون روز چهارم رسید، فرماندهی لشکر او را از این کار منع کرد و گفت: تو که مالی نداری، چرا تعهد خود را سنگین تر می کنی؟
ابوعبیده حکم کرد که قیس دیگر پروار نکشد. قیس گفت: ابوعبیده! آیا تصور می کنی سعدبن عباده که همواره وام های مردم را می پردازد، هزینه های ایشان را تحمل می کند و معمولاً در قحط سالی مردم را اطعام می کند، از پرداخت چند بارخرما در مورد مجاهدان در راه خدا خودداری می کند؟ نزدیک بود که ابوعبیده ملایم و نرم شود و او را آزاد بگذارد که عمر گفت: دستور بده که پروار نکشد؟ ابوعبیده اجازه نداد که دو پروار باقی مانده ذبح شود.
همین که خبر گرسنگی شدید لشکر به مدینه رسید، سعدبن عباده گفت: اگر قیس آن چنان باشد که من او را شناخته ام، برای ایشان چیزی تهیه خواهد کرد. چون قیس به مدینه آمد، سعد به دیدارش رفت و گفت: هنگامی که لشکر دچار کمبود مواد غذایی و گرسنگی شد، چه کردی؟ گفت: برای ایشان پرواری کشتم. گفت: چه خوب، بعد چه کردی؟ گفت: بازهم کشتم. گفت: چه خوب، بعد چه کردی؟ گفت: بازهم کشتم. پدر گفت: چه خوب، بعد چه کردی؟ قیس گفت: دیگر مرا از آن کار نهی کردند. پرسید: چه کسی نهی کرد؟ گفت: فرمانده. سعد پرسید: برای چه؟ گفت: می پنداشت که من مالی ندارم و می گفت که مال از آن پدر است. من به او گفتم: پدرم معمولاً وام مقروضین بیگانه را می پردازد و متحمل هزینه می شود و در قحط سالی به مردم اطعام می کند، آن وقت تصور می کنی این کار را برای من انجام نمی دهد؟
سعد بن عباده به قیس گفت: چهار قطعه نخلستان از آن تو باشد. سعدبن عباده در این مورد سندی نوشت و آن سند را نزد ابوعبیده آوردند و اوهم گواهی نوشت. آن را پیش عمر آوردند ولی او از نوشتن گواهی خودداری کرد. کوچک ترین نخلستان او پنجاه بارِ خرما محصول می داد.
مرد جهنی هم همراه قیس آمد. سعدبن عباده خرمای او را پرداخت و جامه ای به او داد و او را سواره برگرداند. چون رفتار قیس به اطلاع رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، فرمود: او در خاندان جود و بخشش است.(60)
* * *
او اموال فراوان داشت و به نیازمندان قرض الحسنه می داد. روزگاری بیمار شد. بدهکاران چون در پرداخت بدهی شان تأخیرکرده بودند، از دیدارش شرم داشتند و به عیادتش نمی رفتند. قیس چون تعداد عیادت کنندگانش را اندک یافت، گفت: خداوند ثروتی را که موجب شود برادران مؤمن کم تر از یک دیگر دیدن کنند، نابودسازد. سپس فرمان داد در شهر فریاد بزنند که قیس همه بدهکارانش را بخشیده است. طولی نکشید که مردم به خانه اش هجوم بردند. ازدحام جمعیّت چنان بود که پلّکان در ورودی خانه اش خراب شد.(61)
* * *
«جابر» می گوید: با گروهی تحت فرماندهی قیس به مأموریتی اعزام شدم. قیس از مال شخصی خود، شتری برای ما نحر کرد. پس از تشرف به خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله همراهان موضوع را با آن حضرت در میان گذاشتند. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: سخاوت و کرم، اخلاق و سرشت این خاندان است.(62)
* * *
*قیس در سفری که از عراق به مدینه آمد، برای تأمین غذای همراهان هر روز یک شتر از اموال خود را می کشت.(63)
* * *
ابن کثیر می نویسد:
قیس ظرف بزرگی داشت که در سفرها همواره با او بود. هر وقت می خواست غذا بخورد، منادیانش فریاد می زدند: ای مردم، بیایید و از غذای قیس استفاده کنید.(64)
به قیس گفتند: آیا بخشنده تر از خود سراغ داری؟
گفت: آری. روزی همراه عده ای در بیابان میهمان زنی شدیم. او ما را بسیارگرامی داشت. وقتی همسرش وارد شد، با خوشرویی فراوان حالمان را پرسید.
مرد شتری را نحر کرد و روز بعد شتری دیگر سربرید. به او گفتم: باقی مانده گوشت دیروز تازه بود، چرا شتر دیگر سربریدی؟ گفت: ما از گوشت دیروز به میهمان نمی دهیم.
باران می بارید و ما مجبور شدیم چند روز در آن جا بمانیم. مرد هر روز شتری نحر می کرد. وقتی ابرها پراکنده شدند و بارندگی تمام شد، آهنگ سفرکردیم و صددینار نزد آن ها گذاشتم. هنوز مقداری راه نپیموده بودیم که صاحبخانه، سوار براسب، با نیزه آخته در دست به ما نزدیک شد و گفت: شما پول میهمانداری به من می دهید؟ پول های خود را پس بگیرید و گرنه با این نیزه حمله می کنم. ما ناگزیر صددینار را گرفتیم.(65)
آنچه بدهی که عوض جویی بدان |
باشد این خود عادت سوداگران |
جوددانی چیست؟ بذل بی عوض |
دور بودن از ریا و از غرض |
هرچه داری هرکه را بینی بده |
وآنچه بخشیدی برآن منّت منه |
* * *
«هیثم بن عدی» می گوید: سه نفر در کنارخانه خدا، درباره این که سخاوتمندترین مردم در این زمان کیست، با یک دیگر گفت و گو می کردند. مردی گفت: از همه بخشنده تر عبداللّه بن جعفر است.
دیگری گفت: قیس بن سعد بن عباده و سومی گفت: عرابه اوسی.(66)گفت و گو بالا گرفت و صدای بلندشان به دیگران رسید. شخصی به آنان گفت: سخن بسیار گفتید، بهتر است هر یک از شما نزد کسی که او را بخشنده ترین افراد می پندارد، برود تا در عمل معلوم شود که سخاوتمندترین مردم کیست؟
کسی که عبداللّه بن جعفر را برگزیده بود، نزد وی رفت و هنگامی او را ملاقات کرد که پا دررکاب کرده بود، به سوی یکی از مزارع خود می رفت. مرد به او گفت: ای پسرعموی پیامبر! من مسافری غریب و بینوایم که به درگاهت روی آوردم. عبداللّه پای خود را از رکاب خارج کرد و گفت: این شتر و آنچه برآن است، از آنِ تو. جامه های خز همراه چهارهزاردینار و شمشیر علی علیه السلام بار آن شتر بود.
کسی که قیس را برتر شمرده بود، نزد وی رفت. قیس خوابیده بود. کنیزش گفت: حاجت خود را بگو. گفت: مردی غریب و در راه مانده ام و توان بازگشت به وطن ندارم. کنیز گفت: خواسته ات کوچک تر از آن است که قیس را از خواب بیدار سازم. این کیسه هفتصد دینار دارد، آن را بردار که امروز در خانه قیس جز این چیزی نیست و به جایگاه شتران برو، یک شتر (ناقه) را همراه غلامی برگزین و به سوی وطن خود حرکت کن.
قیس از خواب بیدار شد و کنیز ماجرا را تعریف کرد. قیس به شکرانه این بخشندگی، کنیز را آزاد ساخت.
کسی که نام عرابه را به عنوان کریم ترین افراد مطرح کرده بود، نزد او رفت. عرابه به قصد نماز از خانه بیرون آمده بود. دو تن از غلامانش زیربازوهایش را گرفته بودند؛ زیرا ناتوان بود و دیدگانش درست نمی دید. مرد خود را مسافر انسان بینوا معرفی کرد. عرابه خود را از غلامان جدا کرد و از تأسف دست هایش را بر یک دیگر زد و گفت: آه! به خدا قسم! اکنون جز این دو غلام چیزی ندارم؛ آنان را به تو بخشیدم.
مرد گفت: من هرگز غلامان را از شما جدا نمی کنم.
عرابه گفت: اگر تو آن ها را نپذیری، هردو در راه خدا آزادند. اختیار باتوست؛ می خواهی بگیر، می خواهی آزادکن. آن گاه دست دراز کرد و به طرف دیوار رفت تا به کمک دیوار راه خود را ادامه دهد.
مرد نیز غلامان را برگرفت و نزد دوستانش آمد. جمعی که از ماجرا آگاه بودند، به اتفاق آراء، عرابه را کریم ترین فرد معرفی کردند؛ زیرا او آنچه در دسترس داشت، بخشیده بود. «و غایة الجود بذل الموجود.»
اگر عبداللّه بن جعفر بیش ترین مال را دراختیار آن مرد گذاشت، کار همیشگی خود را انجام داد. قیس نیز فرد کریمی بود که به کنیزش اجازه داد و دهش داد و او را به شکرانه این بخشش در راه خدا آزاد کرد؛ ولی کار عرابه تحسین برانگیزتر بود.(67)
* * *
قیس در حیات پیامبر صلی الله علیه و آله با خلیفه اول و دوم، به سفر رفت. او در طول سفر دست سخاوت گشود و برای آن دو و دیگر همسفران از مال خود بسیار هزینه کرد. ابوبکر به او گفت:
خوب مال پدرت را تباه می کنی، دست نگهدار! چون سفرپایان یافت و به مدینه بازگشتند، پدرش به ابوبکر گفت: می خواستی فرزندم خِسّت ورزد! ماقومی هستیم که خسّت نتوانیم.(68)
* * *
«ابومنذر» گفت: چون قیس از مصر بیرون آمد، در راه به مردی از «قبیله بلیّ» رسید که اسود نام داشت. قیس میهمان او شد و آن مرد مراتب میهمان نوازی به جای آورد. چون آهنگ سفر کرد، چند جامه و چند درهم نزد زنش نهاد. وقتی که مرد بازگردید، زن آن جامه ها و درهم ها را به او داد. صاحبخانه خود را به قیس رساند و گفت: من میهمان فروش نیستم. قسم به خدا! اگر آنچه را به همسرم دادی، بازپس نگیری، با این نیزه شما را خواهم کشت.
قیس به همراهانش گفت: وای برشما! هدایا را از او پس بگیرید.(69)
هوشمندی قیس
در مورد هوش، ذکاوت و استعداد سازماندهی قیس باید گفت: قیس از چهره های درخشان اسلام و سیاستمداران زیرک، نیرومند، کاردان و با کفایت بود. او همواره می گفت: اگر این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را که «فریب و نیرنگ در آتش است.» نمی شنیدم، مکّارترین مردم امت رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم.(70)
اگر به اسلام اعتقاد نداشتم، نیرنگی به کار می بستم که هیچ عربی در مقابل آن تاب مقاومت نداشته باشد.(71)
زندگی قیس گواه روشنی برهوشمندی و زیرکی اش به شمار می رود. تحرکات نظامی او در صحنه های پیکار، تاکتیک های کارآمدش در جنگ ها و رخدادهای مهم و تدبیرش در حکمرانی او را فردی محبوب و گرانقدر می نمایاند.
علی علیه السلام برایش احترام ویژه ای قائل بود. نظرهایش را بزرگ می داشت و لیاقت و هوشمندی اش را می ستود. وقتی قیس نزد امیرمؤمنان علیه السلام آمد، از مسایلی که بین او و بزرگان مصر اتفاق افتاده بود، سخن گفت و تحریکات معاویه را برای آن حضرت تشریح کرد. همه دریافتند که باچه رخدادهای مهمی دست و پنجه نرم کرده و در راه ایفای مسؤولیت چه دشواری هایی را به جان خریده است.(72)
این امر منزلت و مقام قیس را نزد علی علیه السلام چنان بالا برد که در تمام مسایل، نظریه های او را مورد بررسی قرار می داد.(73)
اگرتاریخ اسلام را نیک بررسی کنیم، در می یابیم که قیس سرآمد سیاستمداران است و بی تردید، برپنج سیاستمدار مشهور عرب(74) برتری دارد.
در «الاستیعاب» آمده است: قیس در میان دانایان، صاحب نظران، مدیران و فرماندهان هوشمند و زیرک جنگ، فردی بارز و عالی رتبه شمرده می شود و به بزرگواری و سخاوتمتصف است.(75)