ماهان شبکه ایرانیان

زن، عرفان، دینداری (قسمت دوم)

در نوشتار پیشین به ویژگی های زن در عهدین پرداختیم که هر یک به نوعی زن را «موجودی ناقص» «همدست شیطان»، منشأ «فتنه» و «عامل هبوط» انسان از بهشت قلمداد می کردند

نظر اسلام در مورد ویژگی های زن در عهدین

در نوشتار پیشین به ویژگی های زن در عهدین پرداختیم که هر یک به نوعی زن را «موجودی ناقص» «همدست شیطان»، منشأ «فتنه» و «عامل هبوط» انسان از بهشت قلمداد می کردند. موجودی طفیلی که گاه در ردیف حیوانات بشمار می آید و گاه موجودی است ناقص و شرور که از دنده چپ آدم علیه السلام آفریده شده و تنها هدف از آفرینش او نیز ایجاد آرامش برای مرد بوده است. به بیان دیگر، خود او هدف خلقت نبوده است بلکه مرد هدف خلقت بوده است و او برای مرد آفریده شده، یعنی آنچه که فلاسفه آن را وجود «له ای» می نامند.

در این گفتار بر آنیم تا نظرات دین مبین اسلام را در مورد ویژگی های نوزده گانه زن در عهدین بررسی نموده و در شماره آینده نیز به جایگاه و منزلت انحصاری زن مسلمان در سیر الی اللّه خواهیم پرداخت. انشاء اللّه تعالی.

آفرینش زن

همان طور که در شماره گذشته اشاره شد این مسئله که صرفا زن از مرد آفریده شده و مرد از زن آفریده نشده همان چیزی است که رساله پولس رسول در انجیل به آن تصریح می کند.

آیات قرآن مجید نیز صراحتا بر آفرینش متأخر نخستین زن (حوا) بر مرد (حضرت آدم) دلالت می کند:

«خلقکم من نفس واحده ثم جعل منها زوجها»(1) «شما را از تنی یگانه آفرید سپس همسرش را از او پدید آورد». این تأخر زمانی در خلقت و دلالت لفظ «منها» به خلقت از مرد، سبب گردیده است تا برخی اندیشمندان مسلمان را به جانبداری از این نظریه بکشاند که حقیقت این تأخر زمانی، تأخر رتبی است و در این دیدگاه ارزش و جایگاه زن نیز متأخر از مرد است به عبارت دیگر، زن جنس دوم است. حال می توان آیات و روایات مرتبط با موضوع مورد بحث را به سه دسته تقسیم نمود:

یکم: مقصود از نفس واحده طینت آدم علیه السلام باشد و نه خود آدم علیه السلام - چنانکه برخی روایات بر این مضمون دلالت می کنند - (2)، یعنی آنکه نخستین زن و مرد از یک گوهر و اصل آفریده شده اند و از یک جنس اند، نه از دو جنس و برخی آیات نیز بر این امر تأکید می کند «فاطر السموات و الارض جعل لکم من انفسکم ازواجا»(3) و بنابراین، این امر خود می تواند تصریحی باشد برای نفی شبهه تأخر رتبی زن و کهتری او.

دوم آنکه: مقصود از نفس واحده حضرت آدم علیه السلام باشد و مراد از «منها» بدن آن حضرت، چنانکه در تورات(4) تصریح شده و برخی از روایات اسلامی نیز بر آفرینش زن از دنده چپ آدم تأکید می کنند.(5) علامه مجلسی در این زمینه می فرماید: مشهور میان مورخان و مفسران اهل سنت این است که حوا از دنده آدم آفریده شده و برخی از احادیث نیز به این معنا دلالت دارد لکن احادیث دیگر (6) این موضوع را رد می کند. علامه مجلسی معتقد است برای رفع تعارض ظاهری این دو دسته از روایات یا باید گفت مقصود از خلقت زن از دنده مرد خلقت از بقیه گل آدم است و یا باید آنها را حمل بر تقیّه نمود(7) به همین جهت ایشان صراحتا اعلام می کنند که احادیث صحیح اهل بیت این نظر را که حوا از دنده چپ آدم خلق شده است تکذیب می کند(8) بایستی بیان نمود که طبق نظر گروهی از صاحبنظران از جمله مفسر قرآن مجید حضرت علامه طباطبایی قدس سره اتقان اسنادی این دسته از روایات محل تردید است.(9) و علاوه بر ضعف اِسنادی این روایات، دسته دیگری از روایات وجود دارد که به صراحت خلقت زن از دنده چپ مرد را - که عموما در آن روزگار بر سر زبان مردم بوده - انکار نموده و اشکالات این نظریه را مطرح کرده است. ما به جهت شهرت این قول در میان خواص و عوام روایتی را در این باب نقل می کنیم.

به امام صادق علیه السلام گفتند بعضی از مردم می گویند که خداوند حوا را از آخرین دنده چپ آدم خلق فرمود. ایشان فرمود: «سبحان اللّه ، مقام قدرت الهی بالاتر از آن است که نتواند او را مستقلاً خلق فرماید و زبان مخالفان را به روی ما باز نماید که بگویند آدم خودش با خودش ازدواج نمود. خدا حکم فرماید بین ما و کسانی که این قبیل کلمات را ادا می کنند.» پس فرمود: «خداوند متعال آن گاه که آدم را از گل خلق کرد و ملائکه به امر الهی به او سجده کردند، خواب را بر او مسلط فرمود و حوا را برای وی خلق کرد و در پشت او جای داد تا زنان تابع مردان باشند و چون حوا حرکت کرد آدم بیدار شده و در این حال خداوند به حوا امر فرمود که از آدم دور شود و چون چشم آدم به حوا افتاد مخلوق خوبی را دید که از نظر صورت مانند خودش بود ولی زن بود. پس با او سخن گفت و به زبان خود از وی جواب شنید. پرسید تو کیستی؟ جواب داد: «خداوند مرا خلق نمود چنانچه می بینی». پس آدم به خداوند عرض کرد: «این مخلوق خوب کیست که من از انس و دیدار او بهره مند شدم». پس خداوند فرمود: «ای آدم این کنیز من حوّاست. آیا دوست داری که با تو باشد و با او انس بگیری و صحبت کنی؟» گفت: «سپاسگزار خواهم بود.» پس خداوند فرمود: «او را از من خواستگاری کن چون کنیز من است و سزاوار برای تو زن داشتن است چون شهوت داری.» و خداوند به او شهوت داد بعد از آنکه او را عالم و عارف به اشیا کرده بود.

آدم گفت: «بار الها او را خواستگاری می نمایم به آنچه رضای تو در آن است.» خداوند فرمود: «رضای من در آن است که معالم دین مرا به او تعلیم نمایی.» آدم عرض کرد: «بار الها بر عهده من است که اگر خواسته باشی او را تعلیم نمایم.» خداوند فرمود: «خواستم و او را به تو همسری دادم پس او را در برگیر.»آدم علیه السلام به حوا فرمود: «نزد من بیا» و حوا امتناع کرد و گفت: «تو بیا» خداوند به آدم فرمود: «به جانب حوا روانه شو» و اگر این چنین نمی شد بایستی زنان به خواستگاری مردان بروند و به جانب آنها بشتابند.(10)

سوم آنکه: روایاتی است که خلقت حوا را از زیادی گل آدم معرفی می کند، نه از بدن آدم. عیاشی از امام باقر علیه السلام نقل می کند: «خداوند حوا را از چه چیز خلق نمود؟» فرمود: «مردم چه می گویند؟» سائل گفت: «می گویند از دنده های حضرت آدم.» فرمود: «دروغ گفتند آیا خداوند عاجز بود که او را از چیز دیگری خلق کند؟ پدرم مرا از پدرانش خبر داد که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند تعالی مشتی گل برداشت و مخلوط فرمود و حضرت آدم را از آن خلق نمود و مقداری از گل زیاد ماند که از آن حوا را آفرید.» (11) شیخ صدوق نیز معتقد است آفرینش زن از گل مرد است. گلی که دنده چپ مرد هم از آن ساخته شد.(12) به این ترتیب، با عنایت بر قرآن کریم در جمع میان روایات خلقت نخستین زن، می توان چنین نتیجه گرفت که خلقت زن پس از خلقت مرد بوده ولی هر دو از یک جنس و گوهر واحد خلق شده اند: «خلقکم من نفس واحده ثم جعل منها زوجها»(13) شما را از یک تن آفرید و از آن یک تن زنش را آفرید. اکثر مفسران گفته اند (14) معنای آیه این است که زنان از جنس مردان اند یعنی این دو جنس تماثل و تشابه دارند و شاهد بر این نظر را سه آیه دیگر دانسته اند که در همه آن آیات خداوند فرموده است: «همسرانتان را از شما قرار داد» و قطعا مراد آن است که همسران شما از جنس شما هستند نه اینکه همسر هر مردی از آن مرد آفریده شده است. علامه طباطبایی قدس سره در این زمینه فرموده است: «ظاهر آیه و خلق منها زوجها این است که همسری از نوع مرد آفرید و افراد انسانی بازگشت به دو فرد همانند و مشابه دارند. واژه «مِنْ» در آیه، «نشویه» است (یعنی منشأ را بیان می کند».... بنابراین، آنچه در پاره ای تفاسیر ذکر شده که مقصود آیه، بیان این نکته است که زن از آدم مشتق شده و «خداوند همسر آدم را از دنده او آفرید» سخنی بدون دلیل است و آیه بر این مطلب دلالت ندارد».(15) علاوه بر آن، علامه معتقد است احادیث صحیح اهل بیت این نظر را که حوا از دنده چپ آدم خلق شده است تکذیب می کند.(16)

فخر رازی نیز مانند بسیاری از مفسران معتقد است (17) که مراد، آفرینش زن از جنس مرد است، یعنی همسرانی از سنخ شما و همانند شما آفرید نه اینکه هر زنی از بدن شوهرش خلق شده است. «وهبه زحیلی» از مفسران اهل سنت نیز بر این رای است.

علامه مجلسی و شیخ یوسف بحرانی از جمله مفسران شیعه هستند که معتقدند باید روایات خلقت زن از دنده چپ مرد را توجیه نمود و گفت مراد، خلقت از بقیه گل آدم است و یا باید آنها را حمل بر تقیه نمود(18)

به این ترتیب، می توان گفت آدم و حوا هر دو از خاک -گل - آفریده شدند با این تفاوت که خداوند نخست حضرت آدم را آفرید و پس از آفرینش وی، حضرت حوا را از مابقی آن گل خلق نمود. و همان گونه که روایت حضرت امام صادق علیه السلام تصریح می کند خلقت حوا بدیع و آفرینش نوین بود. حال چه این گل و خمیره آفرینش حوا، مابقی طینت دنده چپ آدم بوده است یا هیچ ارتباطی با آن نداشته باشد در اصل موضوع تفاوتی نمی کند چرا که خداوند هر دو را از یک خمیره و طینت خلق نموده است و آیات متعدد بر هم سنخی و هم جنسی زن و مرد نخستین تأکید دارد.

دیگر سخن آنکه حتی اگر ثابت شود که زن از بدن مرد آفریده شده است لازمه این امر، حداکثر آن خواهد بود که زن فقط از لحاظ جسمی فرع بر مرد است، نه اینکه در حقیقت وجودی خود، که امری غیر جسمانی است، طفیل مرد به حساب آید. باید گفت حتی فرع بودن (احتمالی) حوا در خلقت جسمانی به هیچ وجه دلالت بر فرع بودن خلقت جسمانی سایر زنان ندارد و قرآن بر دو نقش محوری زن در خلقت تأکید می کند یعنی تشکیل نطفه و پرورش جنین. قرآن مجید در سوره نحل می فرماید:«واللّه جعل لکم من انفسکم ازواجا و جعل لکم من ازواجکم بنین و حفدة و رزقکم من الطیبات افبا لباطل یؤمنون و بنعمت اللّه هم یکفرون».(19) و خداوند برای شما از خودتان همسرانی قرار داد و از همسرانتان برای شما فرزندان و نوادگانی آفرید و به شما از خوراک های پاکیزه روزی داد. آیا به باطل ایمان می آورند و به نعمت الهی کفران می ورزند. جالب است بدانیم همین مطلب که دلیل بر کهتری زنان شمرده شده در نظر برخی دلیل برتری زنان است. یکی از نویسندگان فمینیست بر این اعتقاد است که خلقت زن از بدن مرد، دلیل برتری زن است چون مرد از عنصری پست، یعنی خاک آفریده شده حال آنکه زن از موجودی متکامل، یعنی مرد آفریده شده است. پس گوهر وجودی زن برتر از گوهر مرد است. (20)

نفی جنسیت از روح

این همه سخن در باب فروتر بودن جایگاه زن در نظام خلقت، حول تئوری خلقت جسمانی او از دنده چپ حضرت آدم علیه السلام می چرخد در حالی که قرآن کریم حقیقت هر انسانی را روح او دانسته و بدن را ابزار وی می داند. قرآن، بدن را که فرع است به طبیعت و خاک و گل نسبت می دهد و روح را که اصل است به خداوند اسناد می دهد و می فرماید: «قل الروح من امر ربی» (21) و قهرا روح انسان منزه از جنسیت اعم از زنانگی یا مردانگی است.(22) و به همین جهت است که موصوف فضایل و رذایل، ارزش ها و ضد ارزش ها، بدن افراد نیست یعنی بدن، مسلمان یا کافر، عالم یا جاهل، متقی یا فاجر و.... نمی باشد. از این رو، قرآن به تناسب شئون مختلف حقیقت وجود انسان، گاه با نام روح از آن یاد می کند گاه به اسم نفس یا فؤاد و قلب و گاهی به نام صدر سخن می گوید که همه این عناوین حاکی از آن نفخه الهی است که موجودی مجرد است و منزه از صفت ذکورت و انوثت.

قرآن کریم آفرینش روح را بعد از تمامیت بدن بیان می کند. «ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما ثم انشأناه خلقا آخر». (23) وقتی خداوند در باره روح سخن می گوید می فرماید: «هنگامی که نشئه طبیعت تمام شد و تحولات مادی به پایان رسید من خلق دیگری آفریدم که از قبیل گوشت و پوست و استخوان نیست بلکه چیز دیگری است که از نشئه طبیعت جداست. آن خلق آخر بعد از تمامت جنین است و حال آنکه قبل از آن جنین یا مذکر است یا مؤنث.

به این ترتیب، جنسیت زن و مرد به جسم بازگشت می کند و روح که تمام حقیقت انسان است فراتر از صفت جنسیت است و کمال خلقت انسانی نه به جسم او که به نفخه الهی در او دمیده است «و نفخت فیه من روحی».

به هر حال، باید توجه داشت اشتباه دو گروه مدعی کهتری و مهتری زن بر اساس خلقت جسمانی وی، ناشی از دیدگاهی مادی است که موجب انکار کمالات والای معنوی و انسانی می شود؛ کمالاتی که ارتباط کامل با روح الهی دمیده شده در انسان دارد و هدف، خلقت انسان است.

این دیدگاه به نحوی دیگر در مسیحیت نیز وجود دارد، که به گونه ای که در مجمع لاهوتی ماکون بحث بوده است که آیا زن جسمی بی روح است یا دارای روح؟ تا در معرض نجات یا هلاک واقع شود و رأی دادند به اینکه روح نجات یابنده در زن نیست. توماس اکویناس، قدیس بزرگ مسیحیت، گفته: «زن مردی ناقص است موجودی عرضی و تبعی. زن به علت ضعف طبیعت اعم از عقل و بدن تابع مرد است. مرد آغاز زن و انجام اوست. همان طور که خداوند هدایت و نهایت تمام موجودات می باشد زن طبق قانون طبیعت محکوم است و حال آنکه یک نفر غلام چنین نیست اطفال باید پدران خود را بیش از مادرانشان دوست بدارند.» (24)

در اسپانیا نیز، پس از مدتی بحث و گفت وگو رأی دادند که فقط مریم عذرا انسان است و روح خالد دارد و باقی زنان برزخ میان انسان و حیوان اند.(25)

فلسفه آفرینش زن

در رساله اول پولس رسول به قرنتیان آمده است که «مرد برای زن آفریده نشد بلکه زن برای مرد آفریده شد» و در رساله اول به افسیسیان آمده است که «ای زنان شوهران خود را اطاعت کنید چنانکه خدا را اطاعت می کنید زیرا که شوهر سر زن است چنانکه مسیح نیز سر کلیسا است و او نجات دهنده بشر است».

در قرآن کریم نیز در دو آیه تعبیرهایی ذکر شده که برخی از مفسران، فلسفه خلقت زن را از آن استنباط کرده اند:

1 - «هو الذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها لیسکن الیها»(26) اوست که همه شما را از گوهری واحد بیافرید و از آن نفس واحد، زنش را نیز بیافرید.

2 - «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون» (27) و از نشانه های قدرت اوست که برایتان از جنس خودتان همسرانی آفرید تا به ایشان آرامش یابید و میانتان مهربانی و دوستی نهاد. در این (امر)، آیات و نشانه هایی است برای مردمی که تفکر می کنند.

آیات فوق دلالت بر این امر دارند که زنان از جنس مردان خلق شده اند و به این دلیل است که ازدواج موجب سکون و آرامش و آسایش آنان می شود. البته برخی گمان کرده اند آیات مذکور فلسفه آفرینش زن را آرامش و سکون مرد می داند و در نتیجه اصل در حیات و زندگی، مردان هستند و زنان برای کمال و آسایش و آرامش آنان خلق شده اند بلکه باید گفت این دسته از آیات در صدد بیان هدف و فلسفه خلقت زن نیست بلکه نوعی از رابطه روحی زن و مرد و وابستگی آن دو به یکدیگر را بیان می کند. به این ترتیب، دو فرض را می توان در تفسیر آیات مورد نظر در نظر گرفت. اول آنکه خداوند زن را برای آسایش و آرامش مرد آفریده است و این امری یک طرفه است، یعنی مرد رابطه آرامش بخشی زن را ندارد و به تعبیر انجیل، مرد برای زن آفریده نشده بلکه زن برای مرد آفریده شده است. یا به قول سید قطب قدس سره «سکونت از مرد به سوی زن است». (28)

فرض دوم آنکه آرامش و سکونت مذکور در آیه امری طرفینی است، یعنی زن و مرد موجب آرامش یکدیگر می شوند.

اما چنانچه فرض نخست صحیح باشد، باید پرسید آیا این امر نشانه اصالت مرد و نقصان زن است یا نوعی تمجید و امتیاز را برای زن به دنبال دارد؟

با توجه به قرائن آیات مذکور برخی مفسران قائل بر این هستند که مقصود از این آرامش، سکونتی حسی و شهوانی نیست(29) بلکه آرامشی روحی و روانی است. سکونتی که با مودت و رحمت همراه است و از نشانه ها و آیات الهی است. در این صورت خلأ روحی و کمبود روانی مردان است که با میل به زنان مرتفع می گردد. با این بیان، چنین تعبیری اگر تمجید و ستایشی برای زنان نباشد قطعا نشان کهتری آنان نیست. در عین حال باید پرسید اگر مرد اصل است و کاملتر از زن چگونه وجود اصیل و کاملتر به موجودی فرعی و ناقصتر آرامش می یابد و این آرامش نشانه خداوند تلقی می شود. در حالی که حکما قائل اند وجود کامل، بی نیاز از ناقص است تا چه رسد به آنکه در آرامش نیازمند به آن باشد.

اما برای تبیین فرض دوم باید سه مطلب را روشن نمود.

یکی آنکه واژه «زوج» که جمع آن «ازواج» است به معنای همسر است و بر هر یک از زن و مرد اطلاق می شود، بدین معنی که لفظ زوج هم بر زن اطلاق می شود، و هم بر مرد. واژه «زوجه» برای زن، لغتی غیر فصیح است و در قرآن نیز بکار نرفته است. دوم آنکه سکون به معنی استقرار و ثبات و اطمینان است. «سَکَنْ» چیزی را گویند که با آن اطمینان و استقرار حاصل شود(30) به این جهت، در قرآن از شب و زن به سکن تعبیر شده است. سوم آنکه مخاطب دو آیه مورد بحث عموم انسان ها هستند، نه مردان. و این گونه سخن گفتن در قرآن، رایج و شایع است و بسیاری از احکام با خطاب مذکر بیان شده است. ظاهر آیه نخست آن است که مردان به سوی زنان سکونت می یابند اما در آیه دوم کلمه «ازواج» جمع زوج به معنای مرد و زن هر دوست، خطاب «لکم انفسکم» نیز عام است و تعبیر «جعل بینکم موده و رحمة» نیز بر طرفینی بودن سکونت گواهی می دهد، به علاوه، اگر مقصود از سکون، آرامش حسی و جنسی باشد و این امر ناظر بر میل و غریزه جنسی - آن چنان که علامه طباطبایی قائل اند - باز هم قرائن متعدد تاریخی، اجتماعی و فیزیولوژیک طرفینی بودن آنرا تأیید و اثبات می کند. علامه طباطبایی در این زمینه چنین می فرماید:

«معنای آیه «خلق لکم من انفسکم ازواجا» این است که برای سود رساندن به شما از جنس خودتان همانندانی آفرید چرا که هر یک از زن و مرد به وسایلی از امر تولید مثل مجهز است که با همراهی جنس دیگر کارش به ثمر می رسد و با کار هر دو، تولید و تکثیر نسل به انجام می رسد. بر این اساس، هر یک به تنهایی نقص دارند و به قرین خود نیازمندند که از مجموع این دو، یک واحد تام حاصل می شود. به جهت همین نیاز و نقص، هر کدام به سمت دیگری حرکت می کند و زمانی که وصلت حاصل گشت آرام می گیرد زیرا هر ناقصی به کمال خود شائق است و هر نیازمندی به چیزی که رفع نیازش کند میل دارد و این همان میل جنسی است که در این دو قرین، نهاده شده است».(31)

و اما اینکه فلسفه واقعی آفرینش زن چیست؟ به اجمال بایستی گفت رسیدن به کمال و تجلی تام مقام خلافت اللهی که زن و مرد در این امر شریک اند همان گونه که در اصل خلقت. اما تفصیل این گفتار را به مقاله بعد واگذار می کنیم که به جایگاه ویژه زن در اسلام در جهت مسیر کمال می پردازد. انشاء ا...

عامل هبوط و گناه نخستین

در عهدین صراحتا زن عامل گناه نخستین بشر معرفی می گردد، یعنی آن کس که فریب شیطان را خورد و خود فریب دهنده آدم شد و همین امر سبب رانده شدن آدم و حوا از بهشت نخستین گردید. اما قرآن کریم به عنوان یگانه متن مقدس غیر محرَّف تأکید می کند که زن و مرد - آدم و حوا - هر دو با هم فریب شیطان را خوردند. در حالی که قرآن در داستان هبوط بیش از بیست مرتبه از ضمایر تثنیه استفاده می کند: فوسوس لهما الشیطان لیبدی لهما ماوری عنهما من سوءتهما و قال مانهیکما ربکما عن هذه الشجرة الا ان تکونا ملکین او تکونا من الخلدین و قاسمهما انی لکما لمن النّصحین فدلّیهما بغرور فلمّا ذاقا الشجرة بدت لهما سوءتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنه و نادئهما ربهما الم انهکما عن تلکماالشجرة و اقل لکما ان الشَیطنَ لکما عدو مبین.» و می فرماید: «خداوند فرمود ای آدم تو و همسرت در بهشت بیارامید و از هر جا که خواستید بخورید ولی به این درخت نزدیک نشوید وگرنه از ستمکاران خواهید بود. آنگاه شیطان آنان را وسوسه کرد تا سرانجام عورتشان را که از دید آنان پوشیده بود آشکار کند و گفت پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرد مگر از آن روی که (با خوردن از میوه آن) دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید و برای آنان سوگند یاد کرد که من از خیرخواهان شما هستم آن گاه آن دو را فریبکارانه به طمع انداخت و چون از (میوه) آن درخت خوردند عورت هایشان بر آنان آشکار شد و بر آنها از برگ (درختان) بهشتی می چسباندند (تا پوشیده شوند) و پروردگارشان به آنان ندا در داد که مگر شما را از این درخت نهی نکرده بودم و به شما نگفته بودم که شیطان دشمن آشکار شماست». (32)

و به این ترتیب، شیطان آنها را فریب داد و آدم و حوا به مجرد چشیدن میوه شجره ممنوعه از مقام قرب پروردگار دور شدند. در آیات واقعه هبوط تثنیه بودن ضمیرها حاکی از آن است که وسوسه و فریب شیطان آدم و حوا را باهم در بر گرفت و به همین جهت هر دو از بارگاه الهی رانده می شوند. به این گونه قرآن کریم این طرز فکر غلط در تاریخ بشریت را که زن را عامل گناه مرد و انحطاط نسل بشری انگاشته می شود طرد می کند.

زن و مجازات گناه ناکرده

در انجیل، رنج زایمان به عنوان مجازات مستمر جنس زن تلقی شده است تا بدین وسیله جریمه گناه ناکرده یک زن را همه زنان بپردازند و از این طریق رستگار شوند. در تورات نیز بارداری و زایمان دو مجازات الهی - تکوینی و دائمی برای زنان است که به جرم گناه نخستین حوا بایستی همه زنان آن را عهده دار شوند و روشن کردن شمع های شبات نیز جریمه تشریعی این گناه ناکرده عنوان شده است. حال جا دارد تا از ارباب ادیان مزبور سؤال کنیم چرا تمام زنان بی گناه بایستی جریمه گناه یک نفر را بپردازند و حال آنکه آن زن به همراه همسرش آدم توبه نمود و گناه (ترک اولی) ایشان بخشیده شد.

ما بر اساس متن قرآن معتقدیم حضرت حوا نه تنها عامل گناه آدم نبوده است بلکه خود نیز مانند آدم فریب شیطان را خورده و اگر گناهی صورت گرفته (که ما معتقدیم ترک اولی بوده است و نه گناه) دو مجرم دارد نه یکی و اگر قرار است کسی مجازات شود باید هر دو مجازات شوند نه یکی و اگر پس از هبوط و توبه گناه آنها بخشیده شده (که طبق نص قرآن پذیرفته شده) دیگر نمی توان مجرمان بخشوده را مجازات نمود اگر گناه آن دو بخشوده نشده چگونه نسل آنها تا ابدیت به واسطه یک گناه تشریعی (و نه تکوینی) مجازات می شوند آن هم فقط هم جنسان یکی از آن دو، یعنی زنان.

در حقیقت، در هر دو آیین، زن به خودی خود و «فی حد ذاته» مجرم است ولی تنها در یکی یعنی مسیحیت، رنج های زایمان کفاره گناه تلقی می شود تا زن به فلاح و رستگاری نائل شود. ولی در آیین یهود تنها به جریمه تصریح شده و بشارت رستگاری در آن دیده نمی شود.

اما در آیین مقدس اسلام، زن فی حد ذاته پاک است و هنگامی که باردار می شود ثواب مجاهد فی سبیل اللّه را دارد و وعده آمرزش گناهان به او داده شده است.اما نه آمرزش گناه ناکرده مادرش حوا، که گناهان خودش در مقام یک انسان.

قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : «یا ام سلمه اِنَّ المرأة اذا حملتْ کان لها من الاجر کمَن جاهد بنفسه و ماله فی سبیل اللّه عزوجل فاذا وضعت قَبل لها قد غفرلکِ ذنبک فاستأنفی العمل، فاذا أرضعت فلها بکل رضعة تحریر رقبة من ولد اسماعیل»(33) رسول خدا صلی الله علیه و آله به همسرش ام سلمه فرمود: زمانی که زن باردار شود اجر و پاداش کسی را دارد که با جان و مالش در راه خدا جهاد می کند و زمانی که فرزندش را بزاید به او گفته می شود خدا گناه ترا آمرزید؛ کار و عمل از سر بگیر. و زمانی که کودکش را شیر می دهد خداوند متعال برای هر شیر دادنی ثواب آزاد کردن بنده ای از فرزندان اسماعیل علیه السلام پیغمبر را به او می دهد.

و بدین گونه است که زن از مرد ممتاز می شود و بخشی از مسیر ویژه خویش را در سیر الی اللّه به واسطه موهبت های اختصاصی خداوند به خود می یابد. موهبت «مادری» که تمام لحظات سیر طبیعی آن به عنوان درجات قرب به درگاه حق تعالی در نظر گرفته می شود. آری برای همه زنان، بارداری و زایمان یکی از بزرگراه های رسیدن به عالم ملکوت است، راهی وسیع و گسترده و مقامی ویژه و انحصاری که هیچ مردی بدان دست نمی یابد.

امام رضا علیه السلام فرمود: «و بدان که حق مادر لازمترین حقوق است و واجبترین آنها، زیرا او باری برداشته آن جا که هیچ کس بر نمی دارد و فرزند را با گوش و چشم و دیگر اندام ها حفظ کرد، در حالی که شاد و خوشرو بود به این کار. فرزند را حمل کرد با همه دشواری هایی که هیچ کس بر آن تاب و شکیبایی ندارد. راضی شد که خود گرسنه بماند اما او سیر شود و خود تشنه بماند و او سیراب گردد و خود برهنه بماند و او را بپوشاند و خود در آفتاب بماند و او را سایه دهد پس باید شکر از او و نیکویی به او به این اندازه باشد و هر چند طاقت ادای کمترین حق او را ندارید مگر به یاری خداوند.»(34)

رهبانیت، ازدواج، طلاق

ترک ازدواج و رهبانیت یکی از رسوم مسیحیت است. رسمی مشهور برای رسیدن به عالم ملکوت و اختصاصا برای آنان که توانایی آن را دارند.(35) گرچه در انجیل ازدواج نیز یک نعمت شمرده شده است و رهبانیت اختصاص به مردان ندارد ولی همواره انگشت اشاره به سمت زن متوجه است که او عامل گناه نخستین است و مانع از سیر الی اللّه و همواره پرهیز از ازدواج بر تأهل ارجحیت داشته و ترویج شده است چون بر این باورند که رهبانیت موجب رهایی از علقه های دنیوی و علقه به همسر و فرزندان می گردد و با مهار نمودن غریزه جنسی انسان به کمال می رسد.

اما آیین مقدس اسلام نه تنها غریزه جنسی و ازدواج را نفی نمی کند که بر اهمیت آن در سلوک الی اللّه تأکید می ورزد و برای هر یک از زن و مرد تکالیفی را معین می کند که با عمل نمودن به آنها در چارچوب خانواده بر توسن تیز تکی خواهند نشست که هیچ فرد مجردی به گرد پای آن نیز نخواهد رسید. همان گونه که قبلاً اشاره شد، به تصریح قرآن مجید، ازدواج از جمله آیات خداوند است و تمایل زن و مرد به یکدیگر موهبتی الهی است که موجب آرامش آنها می شود و خداوند کریم میوه چنین درختی را مهر و محبت و دوستی قرار داده است از همین روست که امام باقر علیه السلام می فرماید: «ما بُنی فی الاسلام احب الی اللّه عزوجل من التزویج» هیچ اساس و بنیانی در اسلام نزد خداوند محبوبتر از بنیان ازدواج نیست.(36)

و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:«شرار امتی عزّابها» بدترین افراد امت من ازدواج نکرده ها هستند.(37) یا می فرمایند:«من تزوج احرز نصف دینه» هر کسی که ازدواج کند نیمی از دین خود را حفظ نموده است.(38) به این ترتیب، می بینیم ازدواج نه تنها انسان را از طی طریق الی اللّه باز نمی دارد بلکه یکی از مهمترین و دوست داشتنی ترین بنیان ها در نزد خداوند محسوب می شود تا آنجا که صیانت نیمی از دین (و نه صرفا بخشی اندک از آن) در گرو ازدواج قرار می گیرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «بیچاره است مردی که زن نداشته باشد.» گفتند: «اگر مال بسیار داشت چطور؟» فرمود: «و هر چند مال بسیار داشته باشد و بیچاره است بیچاره است زنی که مردی نداشته باشد.» گفتند: «اگر مال بسیار داشت چطور؟» فرمود: «و هر چند مال بسیار داشته باشد.» (39) به همین جهت یکی از بالاترین نعمت های بهشت لذت بردن از مصاحبت همسران است که در قرآن مجید ده ها بار به آن اشاره شده است که برای نمونه و تبرک یکی از آنها را یاد می کنیم: «هُم و ازواجهم فی ظلال علی الارائک متکئون» (40) مؤمنان در بهشت با همسران خود در سایه ها پهلوی هم بر تختها تکیه زننده اند. به تصریح رسول اکرم صلی الله علیه و آله در اسلام رهبانیت جایی ندارد.(41)

و ازدواج جزء سنن پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله قرار می گیرد هم او که در قرب الی اللّه به مقام «قاب قوسین أو ادنی» رسید، تأکید می نماید هر آن کس که از امت من باشد و از این سنت دوری گزیند از من نیست. (42)

به این ترتیب، ازدواج دستور مؤکدی است که موجب پیدایش یکی از مقدسترین و محبوبترین بنیان ها -نهادها- در نزد خداوند می گردد. اما این همه تقدیس و ارزش سبب آن نمی شود که راه جدایی و طلاق، در آنجا که گریزی از آن نیست، بسته باشد. گرچه در دین مقدس اسلام طلاق قرینه معکوس ازدواج است، یعنی آن گونه که ازدواج محبوبترین امر عنداللّه است طلاق مبغوض ترین امر عنداللّه است ولی این امر بسیار ناپسند به جهت مصالح مترتب بر آن، مجاز است و حلال. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «ما مِن شی ء احلَّه اللّه ابغض الیه من الطلاق»(43) هیچ حلالی در نزد خداوند مانند طلاق مبغوض و منفور نیست. و این در حالی است که مسیحیت و به طور اخص فرقه کاتولیک تنها راه رهایی زوجین از علقه ازدواج را یا خیانت می داند یا مرگ، و طلاق امری مطرود و غیر ممکن است و حتی در صورت عدم سازش و اختلاف، فقط هر یک از زن و شوهر می توانند در منزلی جداگانه بسر برند اما از ازدواج مجدد محروم اند. چرا که در انجیل آمده: «اگر کسی همسر خویش را بدون آنکه خیانت از او دیده باشد طلاق دهد و آن زن دوباره شوهر کند آن مرد مقصر است چون باعث شده زنش زنا کند؛ مردی هم که با این زن ازدواج کرده زناکار است.»(44)

بر خلاف اسلام و مسیحیت، در آیین یهود طلاق نه تنها امری ممنوع و ناپسند نیست بلکه بسیار سهل و پسندیده است چرا که در تورات آمده: «هر گاه مردی زنی بگیرد و چیز ناپسندی در او بیابد طلاق نامه ای نوشته به دستش دهد و از خانه خود بیرونش کند.»(45)

گرچه در آیین اسلام حق طلاق به مردان اختصاص دارد ولی زن می تواند قبل از ازدواج حق طلاق را در شرایطی بدست آورد(46) و این حق انحصارا از آن مرد نیست و مانند یهود به طور مطلق و بدون قید و شرط به مردان اعطا نشده است. و این همه در حالی است که دین اسلام با در نظر گرفتن عواقب ناپسند طلاق انواع تدابیر را برای حفظ کانون خانواده بکار برده و وقوع طلاق را فقط در شرایط خاص توصیه کرده و برای جلوگیری از آن راه ها و قوانینی را وضع نموده است. بسیاری از آیات در امر طلاق تأکید می کند قبل از وقوع جدایی، ابتدا زوجین را به آشتی و صلح دعوت کنید:«و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق اللّه بینهما»(47) هر گاه از اختلاف میان زن و شوهر بیمناک شدید حَکَمی از خانواده مرد و حَکَمی از خانواده زن برگزینید. اگر زن و شوهر نظر اصلاح داشته باشند خداوند میان آنان سازگاری برقرار خواهد کرد. به این ترتیب بهترین راه حل اختلاف زوجین، انتخاب یک داور به نمایندگی از طرف مرد و یک داور به نمایندگی از طرف زن برای رسیدگی، اصلاح و رفع اختلاف است. علاوه بر آن، مقررات طلاق نیز به گونه ای است که موجب تأخیر اجرای آن می شود از جمله اینکه عادت ماهیانه زن مانع اجرای طلاق است و حال آنکه مانع وقوع عقد نیست و از جمله شرایط حتمی نفوذ طلاق این است که صیغه طلاق در حضور دو شاهد عادل خوانده شود. در صورتی که برای جاری نمودن صیغه ازدواج وجود دو شاهد شرط نشده است. و دیگر آنکه طبق آیه شریفه قرآن «زمانی که زنان در عده طلاق رجعی هستند (باید) آنها را در همان منزل خویش که میسر شماست بنشانید و به ایشان (در نفقه و سکنا) آزار و زیان نرسانید تا آنها را در رنج و مضیقه قرار دهید و به زنان مطلقه اگر حامله باشند تا وقت وضع حمل نفقه دهید. آن گاه اگر فرزند شما را شیر دهند اجرتشان را با قرار داد متعارف بین خود بپردازید».(48) بدین گونه با تدبیر حکیمانه حضرت حق جل و علا اقامت زن در دوران عدّه طلاق رجعی در منزل مرد با اندک تمایلی از جانب شوهر به زن موجب اعاده وضع زناشویی می شود و از سوی دیگر، پرداخت نفقه دوران عده زن، تأمین مخارج فرزندان و در صورت تمایل مرد به ازدواج مجدد با زن دیگر قرار دادن مهریه و پذیرش هزینه زندگی او و فرزندی که بعد متولد می شود و مسئولیت سرپرستی کودکان بدون مادر عواملی هستند که می توانند مانع وقوع عجولانه طلاق شود.

به این ترتیب، در اسلام بر خلاف آیین یهود و مسیحیت، ازدواج امری پسندیده و مورد تأکید و طلاق امری بسیار ناپسند و مجاز است و دستورات اخلاقی و قوانین فقهی و حقوقی اسلام همگی در راستای ترویج ازدواج و تحدید طلاق اند. و این همه به آن جهت است که زن و مرد، دو موجود ناقص اند که تنها در کنار یکدیگر وبا علقه زوجیت به کمال می رسند و دروازه ملکوت را به سوی خود باز می نمایند. چرا که نه مرد به تنهایی می تواند تعالی یابد و نه زن. زنی نزد حضرت صادق علیه السلام آمد و گفت: «من زنی متبّتل هستم.» فرمود: «تبّتل چیست؟» گفت: «ازدواج نمی کنم.» فرمود: «چرا؟» گفت: «با این کار جویای فضیلتم.» امام فرمود: «از پیش من برو اگر ازدواج نکردن و تبّتل فضیلت بود فاطمه علیهاالسلام از تو سزاوارتر به آن بود زیرا هیچ کس در فضیلت سبقت بر او نتواند جست».(49)

اطاعت از مرد یا اطاعت از خدا

در انجیل آمده است که زنان باید شوهران خویش را همانند خدا اطاعت کنند: «ای زنان شوهران خود را اطاعت کنید چنان که خدا را اطاعت می کنید، زیرا که شوهر سَر زن است چنان که مسیح نیز سَر کلیساست و او نجات دهنده بشر است».(50) و در جای دیگر آمده «من می خواهم شما بدانید که سر هر مرد مسیح است و سر زن مرد و سر مسیح خداست».(51) به عبارت دیگر، مرد با مسیح و خدا مرتبط است و رابطه زن با خدا همانند مرد نیست بلکه تنها از طریق مرد و تبعیت از اوست که زن به خدا نزدیک می شود و با او مرتبط می گردد. در حقیقت، مرد واسطه فیض خداوند است برای زن. به همین جهت زن بایستی مرد را خدای خود در روی زمین بداند و همان گونه که از خداوند اطاعت می کند از او اطاعت کند تا بلکه به تعالی برسد و به معنویت نزدیک شود. و این امر تا بدانجا نافذ است که حتی نباید تسلط علمی بر همسر خود بیابد آن چنان که می گوید: «زن را اجازه نمی دهم که تعلیم دهد یا بر شوهر مسلط شود بلکه در سکوت بماند.» (52)

اما آیین مقدس اسلام آن چنان مقام زن را گرامی داشته شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «جبرئیل چندان سفارش زنان نمود که گمان کردم طلاق زنان جایز نیست» (53) یا در جای دیگر می فرمایند: «اکثر الخیر فی النساء» یعنی بیشترین خیر در زنان است. (54) بدین گونه که حضرتش کمال خود را در این می شمارد که بهترین مردان مسلمان برای زنان خود می باشد. (55) تا آنجا که از ایشان می پرسند: «حق زنان بر مردان چیست؟» می فرمایند: «جبرئیل چندان مرا سفارش به زنان می کرد که گمان بردم برای شوهرش روا نیست که در روی او اُف بگوید (اخم کند)». (56) بدین گونه که ملاک کرامت مرد نحوه سلوک او با زنان می گردد: «زنان را گرامی نمی دارد مگر بزرگ و کریم و خوار نمی دارد مگر فرومایه»(57) و از دیگر سوی نیز فرمانبرداری زن نسبت به شوهر به عنوان یکی از محسنات او شمرده شده است، به قول سعدی علیه الرحمه،«زن خوب فرمانبر پارسا، کند مرد درویش را پادشا». در حقیقت، به گفته رسول اکرم صلی الله علیه و آله یکی از چهار چیزی که خیر دنیا و آخرت را تأمین می کند «همسر صالحی است که مرد را به کار دنیا و آخرت یاری دهد» (58) و از آن رو که «ازدواج (نوعی) بردگی (و تبعیت) است هرگاه کسی دخترش را شوهر دهد در حقیقت او را برده ساخته پس باید نگاه کند که برده چه کسی می شود»(59) چرا که قرار داد الهی و اجتماعی و مودت و رحمت حاصله از علقه ازدواج، همگی پدید آورنده تبعیت و تسخیر متقابل می گردد. ولی جا دارد تا بپرسیم آیا در اسلام تبعیت زن از مرد بدون قید و شرط است؟ یا اینکه حتی طبق شرایطی زن نه تنها می تواند تبعیت نکند که بر او عصیان و طغیان واجب است.

شاهد ما بر این سخن «بیعت النساء» در واقعه مکه است که قرآن مجید به صراحت از آن سخن می گوید: «یا ایها النبی اذا جائک المؤمنات یبایعنک علی الاّیشرکن باللّه شیئا و لایسرقن و لایزنین و لایقتلن اولادهن و لایأتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن ولایعصینک فی المعروف فبایعهن و استغفرلهن اللّه ان اللّه غفور رحیم». (60) عبارت مورد نظر ما کلام الهی است که می فرماید:«ولایعصینک فی المعروف»، یعنی ای پیامبر اگر زنان مؤمن آمدند تا با تو بیعت کنند از آنان بیعت بگیر که.... در نیکوکاری ها از تو پیروی کنند، یعنی اطاعت، حتی اگر از بزرگمرد تاریخ هم باشد، فقط در امور صحیح و پسندیده خواسته شده است گرچه از حضرتش به ضمانت قرآن و گواهی تاریخ جز خیر و نیکی صادر نشده است ولی همین سخن حجت را بر همه مردان عالم تمام می نماید که تبعیت مورد نظر اسلام برای زن فقط در جهت تبعیت در معروفات و امور پسندیده است چرا که زن در ابتدا بنده حق جل و علاست. همان گونه که قرآن کریم نیز حضرت آسیه علیهاالسلام را به واسطه عدم اطاعت از همسر در کفر و شرک فرعونی اش می ستاید و او را جزء برجسته ترین زنان مؤمن در دنیا و آخرت معرفی می کند.

در حقیقت، در کانون خانواده که نظام آن بر عشق و مهر و لطف استوار است تبعیت متقابل ازخواسته های شخصی و تمایلات فردی، مقبول و مشروع است بلکه لازم شمرده شده است تا به این ترتیب بنیانی محکم را پی ریزی کند اما خط قرمز چنین تمایلاتی صرفا «حدود اللّه » و دستورات الهی است، یعنی زن بایستی فرمانبر همسرش باشد در تمامی خواسته ها اما آنجا که عمل به آن خواسته مخالف حکم و تکلیف الهی باشد بر زن واجب است که سرپیچی کند.

و چه بسیار زنان مؤمنی که همسران کم توجه و بلکه بی قید و بند خود را به امور دینی آگاه و عامل و عارف نموده اند. از دیگر سو، از مردان خواسته شده که بر ناخواسته هایشان در زندگی زناشویی صبر کنند که خداوند خیر را بر آنان ارزانی می دارد: «و عسی ان تکرهوا شیئا فهو خیرلکم» (61) و این ترجمانی است از سخن رسول اکرم صلی الله علیه و آله که «انهنّ یغلبن الکرام و یبلغهن الئام»(62) زنان چنان اند که بر مردان بزرگوار غلبه می کنند اما مردان فرومایه بر ایشان غالب می شوند.

البته در روایات اسلامی نیز نهی از مشورت و تبعیت از زنان وارد شده است از جمله آنها:

«ایاک و مشاورة النساء فاِنّ رأیهن الی افن و عزمهن الی و هن» (63) از مشورت با زنان بپرهیز که نظریه آنها ناقص است و تصمیم شان به سستی می گراید. یا «فاتقوا شرارالنساء و کونوا من خیارهنّ عَلی حذر»(64) از زنان بد بپرهیزید و با خوبانشان با احتیاط باشید. یا «طاعة النساء ندامة» اطاعت کردن از رأی زن پشیمانی می آورد.(64) اما آنچه می تواند معیار باشد میزان توافق این گونه روایات با آیات الهی در قرآن مجید است، آن چنان که امام صادق علیه السلام دستور داده اند. علاوه بر آن، در روایت دیگری تصریح شده که «ایاک و مشاورة النساء الامن جُرّبت بکمال عقل»(65) از مشورت با زنان بپرهیز مگر با زنی که کمال عقل او آزمایش شده باشد. و از آن روی که قرآن مجید می فرماید« المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض» زنان و مردان مؤمن یار و یارو یکدیگرند. و از دیگر سو، همه زنان و مردان را در زیان سرمایه (خسران) می داند و تنها یک گروه که مؤمن اند و همدیگر را به صبر و حق توصیه و سفارش می کنند جزء مفلحین می شمارد. می توان نتیجه گرفت که زنان مؤمن همانند مردان مؤمن به میزان تقوا و ایمان و علم و آگاهی باید سخن حقشان شنیده شود و به آن عمل شود والاّ هر آنکه سخن حق را تبعیت و اطاعت نکند خسران نموده و در این حق شنوی ارجحیتی به سخن مردان بر زنان نیست که اگر کسی چنین بیندیشد به گفته قرآن «اضلُّ سبیلا» است. و گمان می کند که چه نیکو عمل کرده و حال آنکه زشت کردار است «یَحسبون انهم یُحسنون صنعا».

محرومیت از تعلیم یا علم آموزی

زن در آیین مسیحیت از آن جهت که موجودی ناقص تلقی می شود، علم و آگاهی اش نیز نه تنها عامل فضیلت محسوب نمی شود بلکه چه بسا عوارض و نتایجی منفی به دنبال آورد و به همین رو به او دستور داده شده که تعلیم ندهد و سکوت نماید.(66) در تعلیمات «سن پول» به زنان اجازه خواندن و نوشتن و آموختن داده نشده. در انگلستان نیز «هانری مقدس» زنان را از خواندن کتاب مقدس ممنوع ساخت.(67)

اما در اسلام، خداوند به وسیله علم پرستش می شود و به وسیله علم اطاعت می شود، خیر دنیا و آخرت در علم است و شر دنیا و آخرت در جهل، که پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:«ان اللّه یطاع بالعلم و یعبد بالعلم و خیر الدنیا و الاخرة مع العلم و شر الدنیا و الآخرة مع الجهل» (68) خداوند خود تأکید می کند که مقام اهل ایمان و دانشمندان عالم را رفیع می گرداند و به آنچه می کنید آگاه است.(69) از این جهت است که «هیچ صدقه و بخششی (از لحاظ معنوی) نمی تواند با نشر و تعلیم علم برابری کند» (70) و به همین جهت تحصیل علم بر هر مرد و زن مسلمانی واجب می شود.(71) با توجه به تأکیدات بسیار اسلام در باب علم آموزی و تعلیم آن برای همه مؤمنین در می یابیم تعلیم و تعلم زن در اسلام نه تنها ناپسند نیست که در برخی موارد جزء تکالیف و واجبات دینی اوست. در حقیقت، انسانیت انسان به شناخت حقایق عالم هستی و برقراری ارتباط راستین با پروردگار جهان است و این همه در گرو معرفت به اوست و به نعمت علم است که زن از کالا بودن و بردگی و محرومیت رهایی می یابد و از مواهب الهی و انسانی برخوردار می شود.

گرچه در روایات اسلامی برخی موارد یافت می شود که زن را به طور عام یا خاص از یاد گیری نهی می کند از جمله یاد گیری قرائت سوره یوسف علیه السلام (72) و یا یادگیری نوشتن و خواندن.(74) بایستی توجه داشت که متن کلام وحی و سیره مُسَلّم حضرت رسول صلی الله علیه و آله و ائمه علیه السلام خلاف دو روایت مذکور است گزیده ای از کلام وحی در سطرهای پیشین بیان گردید و اما سیره رسول صلی الله علیه و آله در مورد همسرشان حفصه که جزء کاتبین قرآن بود برای اهل تشیع و تسنن مورد قبول است، یعنی زنی از اهل ایمان هم خواندن می دانسته، هم نوشتن و هم سوره یوسف را می خوانده و این همه با عنایت بر مقام ام المؤمنین بودن زنان پیامبر صلی الله علیه و آله ، اهمیت سیره حضرت را در طرد روایات اخیر نشان می دهد. البته از این موارد در سیره نبوی صلی الله علیه و آله و ائمه علیه السلام بسیار است همانند مقام «معلّمه غیر متعلّمه» برای حضرت زینب علیهاالسلام که امری شناخته شده و پذیرفته در تاریخ است و امام چهارم علیه السلام بر این مقام گواهی می دهند.

و اما فرمان سکوت زن که در انجیل آمده است در اسلام برای تمام سالکان طریق الی اللّه یکی از منزلگاه های مهم محسوب می شود و اختصاص به زن ندارد. در زندگی خانوادگی نیز به مردان توصیه شده است که «فادرواء علیهّن بالسکوت» یعنی ناتوانی زنان را در اقامه حجت با سکوت و بردباری برطرف کنید. (73)

سکوت در برابر غیر حق و غیر تکلیف بر همه زنان و مردان لازم و سخن گفتن در ادای حق بر هر مرد و زن واجب است، همان گونه که سخن گفتن حضرت زینب علیهاالسلام در کاخ یزید و در شهر کوفه از مؤثرترین پیام رسانی های زنان مؤمن در تاریخ محسوب می شود.

زن و عبادات جمعی

تورات شرط برقراری نماز جماعت را حضور ده مرد بالغ می داند و زنان در انجام این مراسم هر چند صدها نفر باشند نمی توانند مستقلاً و بدون حد نصابی از جمعیت مردان، انجام تکلیف نمایند.

و این امر در حالی است که در قرآن آیات متعددی است که نه تنها زن و مرد را از نظر عبادی در کنار یکدیگر قرار می دهد و هیچ گونه تمایزی میان آنها قائل نمی شود بلکه در موارد بسیاری مانند اسلام، صبر، روزه، عفت و ذکر خدا ایشان را در یک مقام قرار داده است. (74)

جماعت زنان قادرند تمام تکالیف عبادی را که خداوند مقرر نموده است بدون آنکه نیازی به حضور مردان باشد انجام دهند و حتی برگزاری اختصاصی نماز جماعت برای زنان نیز بلامانع است و هیچ گونه کاستی برای زنان در ابعاد عبادی لحاظ نگردیده است.

ناپاکی مطلق یا آزاری طبیعی

آیین یهود، دستورالعمل شدیدی مبنی بر کناره گیری مطلق از زنان در دوران عادت ماهانه دارد به گونه ای که حتی نشست و برخاست و تماس با او موجب نجس شدن بدن و لباس انسان می شود. در حالی که قرآن کریم از این دوران به «اذی»،(75) یعنی آزار یاد می کند و نه تنها زن را در این امر مقصر نمی داند بلکه صرفا دستور ترک مقاربت جنسی را از مجرای خون فرمان می دهد و مطلق آمیزش و معاشرت و استلذاذ و استمتاع از ایشان را ممنوع نمی کند و تصریح می کند که بعد از پاک شدن یا پس از غسل کردن، نزدیکی،از جایی که امر تکوینی الهی به آن تعلق گرفته یعنی همان مجرای خون حیض، جایز است.

با توجه به این روش معتدل، اسلام به شخصیت زنان احترام گذاشته و روش تحقیرآمیز ارباب برخی ادیان از جمله یهود و زرتشت را در این حالت نهی می کند و نفی می کند و نکته دقیقتر آن است که با بکار بردن کلمه «اذی» که کلید واژه تعریف ماهیت عادت ماهانه است آن را از قسم اذیت و زحمت برای زنان می شمرد (76) که تلویحا ضرورت رعایت حال آنان را در این ایام بیان می نماید و نه طرد و تحقیرشان را.

کنیز داری

در آیین یهود فروش دختران امری رایج بوده است به گونه ای که تورات می گوید زن عبری فروخته شده باید تا شش سال خدمت کند و پس از آن آزاد می شود و اگر نخواهد از نزد ارباب خود برود بایستی با درفشی گوش او و در اتاق را با یکدیگر سوراخ نمود تا کنیز ابدی شود.(77)

در حالی که نظام برده داری در اسلام مبتنی بر دقیقترین رفتارهای اخلاقی، تربیتی و حقوقی است و در طول تاریخ و خصوصا در میان اهل بیت علیهم السلام و مؤمنین به عنوان وسیله ای جهت اشاعه حق آن هم در کمال مروت و آزاد منشی بوده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ضمن تأکید فراوان بر رعایت حقوق انسانی و احترام به ایشان، توصیه می کردند که زنان کنیز را آزاد و در صورت تمایل طرفین با آنها ازدواج کنند.

ازدواج ایشان با صفیه، دختر حی بن اخطب که در جنگ خیبر اسیر شد، پس از آزاد ساختن وی به دست مبارکشان صورت گرفت به گونه ای که با این رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و تفضلات حضرتش، قبیله وی شیفته مکارم اخلاقی ایشان شده و به دین اسلام گرویدند.(78) امام سجاد علیه السلام نیز کنیزی را آزاد کرد و او را به همسری گرفت. عبدالملک مروان به ایشان نامه نوشت و ایراد گرفت. امام جواب داد: «به درستی که خداوند با اسلام هر پستی را رفعت داد و هر آینه فرو مایگی، فرومایگیِ جاهلیت است». (79) و این روش تربیتی اسلام تا بدانجاست که مادران گرامی عده بسیاری از ائمه دوازده گانه اسلام علیهم السلام از جمله کنیزان بوده اند و گرامی ترین آنان مادر مکرمه حضرت صاحب الامر علیه السلام نرجس خاتون علیهاالسلام است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله تأکید بسیار بر رعایت حقوق اسیران، که همان بردگان پس از جنگ هستند، کرده اند از جمله فرموده اند: «سه نفرند که اجر و پاداش ایشان دو برابر است، اول مردی که کنیزی در خانه اش باشد که همسر او باشد او را آداب بیاموزد و نیکو بیاموزد و او را دانش بیاموزد و نیکو بیاموزد.»(80)

دختر زایی و دختر داری

در آیین یهود نذر سلامتی دختران کمتر از پسران مقرر شده است و ناپاکی زنی که دختر زاییده بیش از زنی است که پسری به دنیا آورده است. دستوراتی همچون دو برابر بودن دوران ناپاکی نفاس زنی که صاحب فرزند دختر می شود نسبت به زنی که پسری بدنیا می آورد یا چیزی نزدیک به دو برابر بودن نذر سلامتی پسر نسبت به دختر که در تورات آمده است خود به نوعی نمایانگر اهمیت پسر و به عبارتی معرف برتری مرد نسبت به زن در این آیین است، در حالی که در اسلام دوران نفاس زنی که فرزند دختر یا پسر به دنیا می آورد یکسان است و این دوران (که حداکثر ده روز است) هیچ ارتباطی به جنسیت فرزند ندارد و به همین ترتیب در رابطه با نذر سلامتی دختر و پسر نیز در اسلام تفاوتی وجود ندارد.

اسلام نه تنها پسران را بر دختران ارجحیتی نبخشیده، بلکه بر عکس این دختران هستند که همواره سفارش به رعایت حال آنها شده است. منش و روش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با دختر گرامیشان حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام ، حجت را بر همه جاهلان و مغرضان تمام نموده است. صفحات کتب تاریخ و سیره و حدیث مملو است از مکرمتهای اخلاقی حضرتش نسبت به ایشان. و این همه در زمانی است که اعراب جاهلی دختر را مایه ننگ و سر افکندگی می دانستند و دختران را زنده به گور می کردند. (81) رسول خدا صلی الله علیه و آله از دیدن این صحنه های دلخراش بر خود می پیچید خون دل می خورد و چاره ای نداشت جز آنکه با بردباری عاقلانه و با اندرز و انتقاد سازنده، زشتی این افکار شیطانی را به آنان گوشزد کند، چهره پاک و معصوم دختران را به آنها بنمایاند و دلهای تیره و تار و سخت تر از سنگ آنان را با مواعظ روح بخش خویش نوازش دهد و از تیرگی ها پاک کند. رسول خدا صلی الله علیه و آله در این راه مرارت ها چشید خون دلها خورد و مشقت ها کشید و پس از آن، حضرت علی علیه السلام و یازده فرزند معصومش، خصوصا امام باقر و امام صادق علیهماالسلام ، در اصلاح این تفکر جاهلی تلاش نمودند که در این رابطه موارد بسیاری نقل شده است از جمله: مردی به امام صادق علیه السلام عرض می کند همسرم به من خیانت کرده و دختر زاییده است و امام نصیحتش می فرماید و این آیه الهی را متذکر می شود که: «شما نمی دانید کدام یک از دختران یا پسرانتان سودش به شما نزدیکتر است. (شما فکر می کنید دختر زیان دارد ولی خدا از شما بهتر می داند.»(82) ایشان به فرد دیگری می فرمایند: «شنیده ام خدا به تو دختری داده و تو ناراضی هستی. چه بدی برای تو دارد؟ گُلی است که می بویی، روزیش با دیگری است، به تحقیق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پدر دختران بود.» (83) «در حدیثی دیگر رسول گرامی صلی الله علیه و آله پنج ویژگی و برتری برای دختر نسبت به پسر بیان می فرمایند: «ملطّفات، مجهّزات، مؤنّسات، مبارکات، مفلّیات»(86) مهربانی کننده، کمک رسان، انس گیر، برکت دهنده و نظافتگر. توصیه ها و تأکیدات ایشان در رعایت حال دختران و تأکید بر ملاطفت بیشتر با آنان امری پوشیده و پنهانی نیست: «بهترین فرزندان شما دختران اند». (84) یا «میان فرزندان خود در بخشش مساوات کنید اگر من کسی را (در بهره) تفضل می دادم هر آینه زنان را داده بودم». (85) «هر کس دو دختر برای او زائیده شود به ایشان نیکویی کند مادامی که با ایشان مصاحب است و ایشان با او مصاحب اند خداوند او را به بهشت داخل می کند.»(86) ابوهریره گفته بود پیغمبر صلی الله علیه و آله فرموده شئامت و بدشگونی درسه چیز است: خانه، زن و اسب. عایشه شنید و گفت ابوهریره همه حدیث را نشنیده است پیغمبر فرموده بود: خداوند یهودان را بکشد می گویند شئامت در سه چیز است خانه و زن و اسب و ابوهریره اول آن را نشنیده بود.(87)

حضرتش فرمود:«من دخل السوق فاشتری تحفة فحملها الی عیاله کان کحامل صدقة الی قوم محاویج و لیبدأ بالاناث قبل الذکور فان فرح ابنته فکانما اعتق رقبة من ولد اسماعیل».(88) کسی که هدیه ای را برای خانواده اش تهیه می کند باید ابتدا و قبل از پسران هدیه دختر را دهد. هر کس دختر خود را شاد کند همانند این است که بنده ای از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده باشد.

البته این امر به منزله بی اعتنایی به پسر نیست چرا که بی توجهی نسبت به فرزندان چه دختر و چه پسر ثمره ای جز مفاسد اخلاقی و اجتماعی نخواهد داشت بلکه این توصیه ها از آن روست که دختر موجودی لطیف و حساس و طالب مهر و محبت است و آلام روحی او مانع از ایفای نقش صحیح وی در حیات بشر می شود و در نتیجه نمی تواند عاملی در جهت ثبات و استواری عناصر تشکیل دهنده جامعه باشد در حالی که پسر به جهت دارا بودن روحیه ای استقلال طلب کمتر از دختر آسیب پذیر است.

سخن را با نقل ماجرای حدیث ثقلین و تصریح به مقام زن، در آخرین دقایق حیات حضرتش، به پایان می بریم: در هنگامه حدیث «ایتونی بکتف و دواة» که ایشان دوات و استخوان شانه (برای نوشتن) خواستند تا چیزی نوشته شود که مسلمین تا ابد گمراه نشوند وقتی که عمر ممانعت کرد و گفت قرآن برای ما بس است، زنان حاضر از پشت پرده گفتند: «آیا نمی شنوید پیامبر چه می گوید؟» عمر گفت: «شما یاران یوسف وقتی بیمار می شود چشمان خود را از اشک می پالائید و چون صحت یافت بر گردن او سوار می شوید.» پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ایشان را رها کن زیرا به درستی که ایشان از شما بهترند»(89) و آیا چه دلیلی روشنتر و قاطعانه تر از فرموده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این دقایق حساس که به خوبی معلوم می شود اگر در آن وقت زمام کار به دست زنان می بود وسائل نوشتن خدمت پیامبر آورده می شد و سندی نوشته می شد که با بودن آن هیچ کس پس از پیامبر گمراه نمی گردید.

پی نوشتها:


1- زمر، 6

2- رک: مجلسی، بحارالانوار، ج 11، ص 101، ح 6

3- شوری، 11

4- سفر پیدایش، 2:22

5- رک: مجلسی، بحارالانوار، ج 11، ص 115، ح 43 ،ج15، ص 34 و نیز طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، جزء ثالث، ص 5

6- مجلسی، بحارالانوار،ج 11، ص 222

7- همان، ص 116

8- طباطبایی، تفسیرالمیزان، ج 1، ص 147

9- همان، ج 4، ص 123

10- علل الشرایع، باب 17، علة کیفیته بدءالنسل، ص 17، و نیز فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج 1،ص 413

11- همان، ص 325

12- طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 1، ص 147

13- اعراف، 189

14- محمد حسین حسینی تهرانی، نور ملکوت قرآن، ج 2، ص 98، و همچنین تفسیر کاشف، ج 2، ص 244

15- نساء، 1/ زمر، 6/ شعراء، 166

16- طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 4، ص 136

17- التفسیر الکبیر، ج 9، دمشق، بی تا، ص 167

18- مجلسی، بحارالانوار، ج 11 ص 116، الحدائق الناضرة، ج 23، ص 5

19- نحل، 72

20- در آمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، زیبایی نژاد و سبحانی، ص 57

21- اسراء، 85

22- زن در آیینه جلال و جمال، جوادی آملی، ص 68

23- مومنؤن، 14

24- سید علی کمالی (دزفولی)،نقل از کتاب قرآن و مقام زن، ص 14.

25- همان

26- زمر، 6

27- روم، 21

28- فی ظلال القرآن، سیدقطب، ج 5، ص 2763،و ج 3،ص 1412

29- بولتن اندیشه، 13-12، ص 181

30- الجوهری، الصحاح، ج 4، ص 2136، همچنین لسان العرب، ج 6، ص 312

31- طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 1، ص 173

32- اعراف، 19 تا 22

33- مجلسی، بحارالانوار، ج 103، ص 252

34- وسایل الشیعه، ج 15، ص 628

35- «خدا به هر کسی نعمتی بخشیده یکی را نعمت ازدواج کردن و دیگری را نعمت مجرد ماندن. پس به آنهایی که هنوز ازدواج نکرده اند و به بیوه زنان می گویم بهتر است اگر می توانید مثل من (پولس رسول) مجرد بمانید.» رساله پولس رسول پاسخ به مسیحیان قرنتس.

36- وسایل الشیعه ج 14، باب اول، حدیث 4

37- مستدرک الوسایل، ج 2، ص 531

38- وسایل الشیعه، ج 14، باب دوم، حدیث 2-1

39- جامع الاصول، ج 12، ص 124

40- یس، 56

41- لارهبانیة فی الاسلام

42- روایت مشهور «النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی (یا فلیس من امتی)»

43- وسایل الشیعه، ج 15، باب طلاق

44- انجیل متی، باب 5، آیه 32

45- سفر تثنیه، باب 24، آیه 1

46- شرایط نوزده گانه عقدنامه ها پس از انقلاب مبارک اسلامی ایران.

47- نساء، 35

48- طلاق، 6

49- نقل از کتاب قرآن و مقام زن، سید علی کمالی (دزفولی) ص 70

50- رساله اول پولس رسول به افسیسیان، باب 5، آیات 22 و 23

51- رساله اول پولس رسول به قرنتیان، باب 11، آیه 4

52- همان، باب 11، آیه 11 - 9

53- اصول کافی، باب طلاق

54- وسایل الشیعه، ج 4، ص 11

55- «بهترین شما بهترین برای زنان است و من بهترین شما برای زنانم هستم» محجة البیضاء، ج 3، ص 98

56- مستدرک الوسایل، ج 2، ص 551

57- سیوطی، جامع الصغیر

58- مستدرک الوسائل، ج 2، ص 534

59- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، وسایل الشیعه، ج 14، ص 52

60- ممتحنه، 12

61- نساء، 19

62- سید علی کمالی،قرآن و مقام زن، ص 178، نقل از سیوطی

63 و 64- نهج البلاغه ترجمه فیض الاسلام، خطبه78

64- مروی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل از کتاب بهشت خانواده، ج اول، مرحوم سید جواد مصطفوی، ص 226

65- مجلسی، بحار الانوار، ج 103، ص 253

66- نامه اول پولس به تیموتائوس، باب دوم، آیات 14 و 15

67- سید علی کمالی (دزفولی)، قرآن و مقام زن، ص 14 و 15

68- مشکوة الانوار، ص 135

69- مجادله، 11

70- مروی از پیامبر صلی الله علیه و آله ، منیة المرید، ص 9

71- اصول کافی، ج 1، ص 35

72 و 74 - بهشت خانواده، ج 1، ص 209

73- سید علی کمالی (دزفولی)، حدیث نبوی، نقل از کتاب قرآن و مقام زن، ص 178

74- احزاب، 35

75- بقره، 222

76- سید علی اکبر قرشی،قاموس قرآن، ج 1، ص 58

77- سفرتثنیه، باب 10، آیات 17-12

78- الهه وکیلی، نگرش تطبیقی زن در آینه قرآن، ص 37

79- وسایل الشیعه، ج 14، ص 45

80- نظام الحکومة النبویه، ج 1، ص 53

81- نحل، 59

82- اصول کافی، باب فضل البنات، وسایل الشیعه، ج 15،ص 101

83 و 86 - وسایل الشیعه، ج 15، ص 100

84- وسایل الشیعه، ج 15، ص 615

85- مطالب العالیه، ابن حجر، ج 1، ص 430

86- همان، ج 2 ص 382

87- همان، ج 2، ص 7

88- وسایل الشیعه، ج 15، باب 78، از ابواب احکام الاولاد

89- کنز العمال، ج 3، ص 138

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان