چند سالی از بعثت رسول اللّه(ص) گذشته بود، فریاد رسول اللّه(ص) روز به روز فرازمندتر می گشت و پژواک آموزه های روشنگر و زندگی ساز او گسترده تر می شد و دشمن آتش نهاد و خیره سر با تمام توان کین می ورزید، دشنام می داد، افترا می بست، زخم زبان می زد و برای جلوگیری از شعاع وحی و گسترش پیامهای الهی از هیچ کوششی دریغ نمی ورزید.
در چنین هنگامه ای، در خانه کوچک رسول اللّه(ص)، روزی آرامش خانه به هم ریخت و شور و هیجان و شادمانی فراز آمد. پیامبر که در بیرون خانه در انتظار بود، صدایی را شنید که می گفت: پسر، پسر.
اکنون پیامبر پس از قاسم که بیش از دو سال نپاییده بود و دخترانی خرد سال، در جمع خود، پسری داشت که نامش را عبداللّه گذاشتند.(1) همسر بی بدیل و فداکار رسول اللّه(ص) کودک خرد سالش را برروی دستان رسول اللّه(ص) نهاد. پیامبر لبخند زد و جانش شکفته شد. عبداللّه می بالید و با لبخندهایش غم جانکاه سخنان آزار دهنده قریش را از جان رسول اللّه(ص) می زدود.
عبداللّه نیز دیری نپایید که تقدیر الهی این غنچه نو شکفته را فِسُرد و جانش به سوی بهشت پرکشید. خدیجه اشک می ریخت و در فراق پسر می سوخت. غم برسینه پیامبر سنگینی می کرد و فقدان عبداللّه اشک برچشمانش می نهاد، آن دو در آن هنگامه کین ورزیها و دشمنی ها و بدگویی های مشرکان، جز یاد اللّه، مرهمی نداشتند و جزطواف خانه خدا تسکین دهنده ای.
روزی پیامبر، خانه خدا را طواف کرده و از «باب بنی سهم» بیرون رفته و راهی خانه بود، که «عاص بن وائل سهمی» با او در سخن شد و چون از پیامبر(ص) جدا شد، تنی چند از قریشیان که در مسجد نشسته بودند گفتند: با کی سخن می گفتی؟ گفت: با این «ابتر».
این عنوان، دهان به دهان گشت و مکه را فرا گرفت. مشرکان با این عنوان از آن چهره محبوب الهی یاد کردند و جان رسول اللّه(ص) را فسردند و قلبش را شکاندند.
گواینکه جاهلیان به هرآنکه «پسر» نداشت، ابتر می گفتند و براین باور بودند که آنکه پسر ندارد، در گستره زمان به فراموشی سپرده می شود و یاد او از ذهنها و زبانها فرو می افتد.
امّا مشرکان افزون براین، چیده شدن بساط آیین رسول اللّه(ص) پس از مرگش را نیز با این عنوان امید می بردند و برای خود دل خوش کنکی می تراشیدند که: همین چند روز است و بس. او «ابتر» است. آیین، نام، یاد و دینش پایدار نیست و در گذرگاه زمان ماندگار نخواهد بود.
در چنین حال هوایی که از یک سو دشمن با آوازه گری و غوغا آفرینی جوّی از دشنام و افترا ساخته بود و در یأس آفرینی می کوشید و پیامبر از اینهمه، غم بردل داشت و اندیشه چگونگی رویا رویی با دشمن را درسر. پیک وحی آمد که:
اِنّا اَعْطَیناکَ الْکَوْثَر. فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ. اِنَّ شانِئَکَ هُوَ الأبْتَرُ(2)
سرچشمه ای جوشان، عطایی نا محدود، بخشش نا پیدا کرانه، خیر بسیار از آن توست، در گذرگاه زمان، آیین تو جاودانه خواهد بود، آوازه اش بلند خواهد گشت و ابعاد آن خواهد گسترد و براقالیم بشری سایه خواهد افکند، نسل تو فزون خواهد گشت و در تمام گستره زمین پراکنده خواهد شد. ای پیامبر نمازگزار و به هنگام نماز، دستهایت به نشانی توجه کامل به ربوبیت حق، فراز آور و اعضای بدن را با جان و دل و اندیشه یکسان کن و در اندیشه دیگران مباش و به دشمن وَقْعی نگذار و از یاوه ها و زشت گوییهای دشمنان و دشنام دهندگان غم به دل ننشان که آنان، بی نام و نشان، بی نتیجه، بدون فرآیند و در گذرگاه زمان فراموش شده و به طاق نسیان سپرده خواهند شد.
مگر چنین نشد و اکنون در گذرگاه زمان از پس آن همه چالشها و نبردها و توطئه ها، قرآن، این مشعل هدایت رسول اللّه(ص) و اسلام، این آیین الهی انسانی، همچنان استوار و برمعبر تاریخ با شکوه و فخر نایستاده است. از سوی دیگر، مگر فرزندان رسول اللّه(ص) از دامان زهرای اطهر نگستردند و صحنه های بزرگ تاریخ را رقم نزدند و سادات در همه عالم پراکنده نشدند و یاد و نام رسول اللّه(ص) را بلند نداشتند؟
«باشد که از «کوثر»، فرزندان رسول اللّه(ص) مراد گردد. چون سوره در پاسخ «عاص بن وائل» است که رسول اللّه را به نداشتن فرزند پسر و نتیجه طعن زده بود، بدین سان معنی آیه این است: تو را نسلی خواهم داد که در گذرگاه زمان بگسترد و بماند و چنین است، یکی بنگر که چه سان از اهل بیت کشتند، با این همه جهان آکنده است از این نسل. امّا از دودمان بنی امیه یک فرد شایسته باقی نمانده است؛ پس بنگر چهره های برجسته و بزرگ این خاندان را چونان: باقر، صادق، کاظم و رضا (ع) و نفس زکیه و همگنانش را و…»(3)
اکنون اندکی در زیباییهای سوره درنگ کنیم:
1ـ «کوثر» کوتاهترین سوره های قرآنی است و در رساندن پیام و زدودن اوهام و نقش آفرینی در صحنه ای که آفریده بودند و برهم زدن نقشه های دشمن و رساندن حقایقی ارجمند و آموزه هایی بلند در چگونگی ترکیب، گزینش واژه ها و برهم نهادن آیات اندک آن ـ راستی را ـ مانند ناپذیر است و شگفتی آور.
2ـ سوره سه جمله دارد: با جمله آغازین، داعیه دشمن زدوده می شود و ادعایی که فراز آورده بود و رسول اللّه(ص) را «ابتر» تلقی کرده بود، سترده می شود. نه، هرگز!تو «ناپایدار»، «بی نام و نشان»، «بریده نسل» نیستی. چشمه ای جوشان، فزاینده، سرشار و نسلی افتخار آفرین از آنِ توست.
[جمله دوم] و اکنون چون چنین است، نماز گزار، عبادت کن و فروتنانه به معبود روی آور، امّا نه چون آن دشنام دهنده که معبود را بت گرفته است و بر پیش پای خدایگان بی جان قربانی برده است، نه، هرگز! تو برای خدا و در راه خدا و جان و دل و تن همه به سوی خدا نماز آر و دل در گروِ دیگری مدار. [جمله سوم] و برجان غَمْ مَنِهْ، که دشمنِ آتش نهادِ کین ورز تو، ابتر است و نافرجام، گمشده در گذرگاه تاریخ و فراموش شده در درازنای زمان.
3ـ با استفاده از قواعد دستور زبان عربی (جمله اسمیه، ضمیر متکلم جمع، فعل ماضی) در می یابیم که، آنچه داده شده (کوثر) سرچشمه فیاضی هماره جوشان، بدون ایستایی و کاستی است.
4ـ با لطافتی تمام، خداوند به پاس این «عطای» فیاض، از رسول اللّه(ص) همی خواسته است تا نیایش کند و نمازگزارد: «فَصَلِّ لِرَبِّک» و با این «لِ» از یکسو نشان داده است که عبادت، نیایش، قربانی و دیگر کارهای تو باید فقط برای او و از آنِ او باشد و از سوی دیگر روشن ساخته است که دشمن تو نه چنین است. ره گم کرده ای است گرفتار در حیرت شرک، سرگردانِ کفر و در کمند بت و….
5ـ در پی تصویری از دشمن و چگونگی گفتار و رفتار او، و چه سانی موضع و اندیشه او حکم قاطعی صادر کرده است که «دشمن ـ دشنام آفرین ـ تو نافرجام است و بی پشت و…».
آنکه چنین گفته و بدون اینکه نامی از او به بیان آورد ـ او را با ویژگیهایش(4) شناسانده است، کین ورزی است در اندیشه زشتی آفرینی و پلیدی گستری و او با اینهمه، بی پشت، بی فرجام و نسل تباه شده است. نامش فراموش شده و بر طاق نسیان نهاده شده است. این سوره عظیم الهی از آیات شگرف اعجاز خداوندی است و از نشانه های والای مانند ناپذیری قرآن کریم و گستره زمین و زمان و رخدادهای صادق روزگار، گواه آن.