چکیده
«غلو» به عنوان جریانی انحرافی در دین و دین داری و نیز اهل غلو از دیرباز از پدیده ها و معضلات فرهنگ اسلامی نزد مسلمانان شناخته می شوند، هرچند بیشتر مسلمانان از «فرق مختلف»، خود را مبرّا از این گرایش اعلام می دارند. اینکه غلو چیست، آغازگران غلو چه کسانی بودند، علل ظهور غلو چیست و اعتقادات غلو کدامند و به طور کلی، کدام یک از دو فرقه شیعه و اهل سنت عملاً مبتلا به غلو می باشند، سؤالاتی هستند که این مقاله به روشی کتابخانه ای، تا حد امکان به آن ها پاسخ می دهد. غلو می تواند مصادیق بسیاری داشته باشد و منحصر به فرقه ای خاص نیست و نمی توان برای آن آغاز یا آغازگرانی خاص تعیین کرد و تمام مسلمانان، بلکه تمامی آدمیان، کمابیش بدان گرفتار آمده اند. اما آنچه مهم است مبرّا بودن تشیع اصیل از غلو است.
کلید واژه ها: غلو، اهل غلو، وضع حدیث، تأویل، فرقه.
غلو
«غلو» یعنی: زیاده روی و تجاوز از حد و اندازه. در مقابل آن «تقصیر» است؛ یعنی: خروج از حد و اندازه به سوی نقصان و تقلیل که هر دو فساد هستند و دین خداوندی که او بدان فرمان داده، میان آن دو، یعنی «اقتصاد یا اعتدال» است. (طبرسی، 1415 ق، ص 395) همچنین گفته شده است: «غلو» یعنی: انسان چیزی یا کسی را از آن حدی که هست بالاتر بداند. برای مثال، مسیح علیه السلام را خدا یا فرزند او بداند، یا حضرت علی علیه السلام را خالق بشر یا اداره کننده دستگاه آفرینش بداند، یا بگوید: فلان درخت نظرگاه است و فلان گاو مقدّس. (صالحی نجف آبادی، 1384 ش، ص 19) این تعریفی است که معمولاً از اصطلاح «غلو» به ذهن متبادر می شود و با معنای لغوی آن، که بر بزرگ نمایی دلالت دارد، نیز تناسب دارد. اما باید اذعان داشت که واژه مقابل آن، «تقصیر»، که بر کوچک نمایی و تقلیل نسبت به کسی یا چیزی دلالت دارد، خود در این جهت منفی، غلو می باشد؛ همچنان که برخی از گذشتگان بدین مطلب اشاره داشته و تحقیر و کوچک کردن مقام حضرت مسیح علیه السلام توسط یهودیان را به دلیل فرزند زنا دانستن او نوعی غلو دانسته اند. (زمخشری، بی تا، ج 1، ص 593، ذیل آیه 171 سوره نساء) از این رو، می توان «غلو» را چنین معنا کرد: «افراط و بزرگ نمایی (غلو مصطلح و متبادر) یا به عکس تفریط و تقلیل (تقصیر) غیر مستند به شرع، عقل یا حس و تجربه در وصف افراد، اشیا، امور، اعمال و وقایع.» البته بیشتر کاربرد غلو متوجه معنای بزرگ نمایی است.باید متذکر شد که گاهی برخی اعمال و افکار متفاوت یا اشتباه، که جنبه غلو ندارند، نیز تحت عنوان «غلو» ذکر شده اند؛ همچنان که برخی اعتقاد به وصایت حضرت علی علیه السلام را از جمله اعتقادات غلو شمرده اند، یا برخی با تأویل و تفسیر نادرست بعضی از اعتقادات، آن ها را غلو دانسته اند؛ مانند آنچه که درباره «بداء» و «رجعت» گفته اند.
اهل غلو چه کسانی اند؟
1 معمولاً اهل غلو (غالیان یا غُلات) را فرقه هایی از شیعیان دانسته اند که درباره ائمه اطهار علیهم السلام گزافه گویی کرده، آنان را به مقام خدایی رسانده یا به «حلول» جوهر نورانی الهی در وجود ائمّه خویش یا به تناسخ میان آن ها قایل شده اند و برای ترویج افکار خود، به نحو گسترده ای به جعل حدیث پرداخته اند. (مشکور، 1341 ش، ص 120 به بعد؛ أشعری، 1362 ش، ص 13) در اینجا، ذکر چند نکته ضروری به نظر می رسد:
الف اگر تشیّع را به معنای خاص خود بگیریم، سخن مزبور درست است، اما در معنای عام آن، یعنی علاقه مندان و معتقدان به ائمه اطهار علیهم السلام ، می توان اهل غلو یا برخی از آنان را، که در جمع شیعیان می زیستند و بدان عنوان شناخته می شدند، از جمله شیعیان دانست.
ب باید توجه داشت که غالیان مشهور به تشیّع و عقایدشان نزد شیعیان محل اختلاف بوده و در تمام اعتقادات و احکام اسلامی، بیرون از دایره تشیّع نبوده اند و زمانی یا نزد گروهی معتبر بوده اند. از این رو، به راحتی و به طور مطلق، نمی توان آن ها را به گونه ای معرفی کرد که در همه زمان ها و نزد همه مردم، کافر تلقّی می شدند، بلکه آثار حدیثی آنان در کتب شیعه بسیار یافت می شوند.
ج در تاریخ، لفظ «شیعه» بر غیر شیعیان مصطلح و به صورت عام به کار رفته است؛ مانند «شیعة المنصور الدوانیقی» که بدان ها «شیعه راوندیه» نیز می گویند که در حبّ او غلو کرده، حتی او را می پرستیدند، در حالی که برخی این گروه را از شیعیان مصطلح دانسته اند، و نیز مانند «شیعة الرشید». از سوی دیگر، بنا به برخی اغراض، بسیاری از فرق غالی غیر شیعی که عقایدشان با عقاید شیعه امامیه تطابق ندارند، از جمله فرق شیعه شمرده شده اند. (حیدر، بی تا، ج 2، ص 33)
د همچنان که خواهد آمد، در بین اهل سنّت نیز اشکالی از غلو وجود دارند و افکار و افراد آن نیز به شیعیان منسوب نشده اند. از این رو، اصرار بر اینکه فقط در میان شیعیان، غلو به ظهور رسیده، امری نامقبول است.
اصلاً غلو پدیده ای فراتر از اسلام و مسلمانان است و کم یا بیش تمام انسان ها از هر فرقه و دیانتی بدان گرفتارند؛ همچنان که مسیحیان به معبود بودن مسیح علیه السلام و مادرش معتقد شده یا یهودیان لطف خداوند را خاص ملت یهود می دانند.
2 برخی نیز بر آنند که غلات در کنار فرقه هایی مانند مذاهب فقهی اهل سنّت، اهل رأی و قیاس، مرجئه، معتزله، قدریه، صوفیه، خوارج، زیدیه، کیسانیه، بتریه، جارودیه، اسماعلیه و زنادقه، از فرق الحادی بوده اند که در زمان صادقین علیهماالسلام و ظهور مکاتب گوناگون تفسیری، کلامی، فقهی و اصولی، به قصد تخریب عقاید شیعه به ظهور رسیدند. (معارف، 1376 ش، ص 289)هرچند تردیدی در ظهور نحله ها و مکاتب اسلامی نه فقط از میان اهل سنّت، بلکه از میان مسلمانان، از جمله علویان و مناقشه و مجادله ائمه اطهار علیهم السلام و شیعیان مخلص با آنان وجود ندارد و آثار روایی بسیاری بر این امر دلالت دارند، امااینکه گفته شود این جریانات مستقیما و فقط شیعه را هدف قرار داده بوده اند، تحلیل و قضاوتی تقلیل گرایانه و یک سویه است. آنچه از نظر منطقی و عرفی می توان پذیرفت، طبیعی بودن و ناگزیر بودن بروز آراء و نظرات مختلف در یک جامعه باز و متعامل، جامعه ای همچون جامعه اسلامی قرون اولیه، بلکه حتی تا حدی در جوامع بسته است و نباید این نوع اختلافات را صرفا خطایی تاریخی و انسانی و لغزشی نابخشودنی و از همه مهم تر، صرفا توطئه آمیز شمرد، هرچند ممکن است برخی افکار و اعمال موجب آسیب هایی کوچک و بزرگ گردند، بلکه به عکس، می توان آن را فرصتی بزرگ برای تعالی اندیشه و فرهنگ انسانی و دینی شمرد. نباید فراموش کرد که در میان شیعیان نیز اختلاف نظر و عمل بسیار مشاهده می شود و نمی توان صاحبان این آراء و اعمال متفاوت را اهل توطئه دانست.
آغازگران اندیشه غلو
برخی که اغلب از اهل سنّت می باشند، مؤسّس این نحله را عبداللّه بن سبأ دانسته اند.(ابن أبی الحدید، بی تا، ج 5، ص 5-9) متأسفانه این انتساب به ابن سبأ حتی میان اقوال شیعیان نیز راه یافته است. (طوسی، 1404 ق، ج 1، ص 323-324. بنا بر روایت هایی از امام چهارم و ششم) در حالی که بنا بر تحقیقات برخی از متأخران، عبداللّه بن سبأ شخصیتی دروغین و ساخته فردی ضعیف به نام سیف بن عمر تمیمی (م170 ق) است و داستان او نخستین بار در کتاب تاریخ طبری (طبری، 1407 ق، ج 2، ص 647؛ ج 3، ص 38) مطرح شده و روایت های کشی در این خصوص در سند و متن مخدوش بوده و از این رو، مورد استفاده اصحاب کتب اربعه قرار نگرفته اند. (عسکری، 1413 ق؛ طه حسین، بی تا، ص 98؛ وائلی، 1362 ش، ص 129 به بعد؛ صفری فروشانی، 1378 ش، ص 71 به بعد) برخی نیز متذکر شده اند که کتب سیره و تاریخ کمتر نشانی از جریان غلو در زمان حیات سه امام نخست به دست می دهند، اما پس از شهادت امام سوم و قیام توّابین و ستم های وارد شده بر اهل بیت علیهم السلام و قیام های زیدیه و کیسانیه و خوارج و وجود شرایط فرهنگی و اجتماعی، اندیشه غلو، یعنی خدا شمردن حضرت علی علیه السلام یا اعتقاد به حلول جزء الهی در ایشان یا برخی رهبران نزد بعضی از گروه های مسلمان به ظهور رسید و این در مواردی نیز به عنوان حربه ای سیاسی به کار گرفته شد. (ولوی، 1367 ش، ص 72-73)اما حقیقت آن است که با توجه به زمینه ها و علل ظهور پدیده «غلو» که در ذیل ذکر خواهند شد و همچنین وجود احادیثی از پیامبر و حضرت علی علیهماالسلام در خصوص نهی از غلو، شاید بتوان برای غلو قایل به کم و کیفی متفاوت در ادوار تاریخی شد، یا عواملی را در تشدید یا تخفیف آن برشمرد، اما نمی توان برای آن به طور مطلق، زمان آغاز یا آغازگری خاص در تاریخ اسلام در نظر گرفت، بلکه باید گفت: از دیرباز، غلو پدیده ای شایع نزد تمام فرق مسلمانان بوده است.
علل ظهور غلو
1. غلو و بزرگ نمایی؛ ویژگی بشری
غلو نزد برخی ناشی از عشق و شیفتگی در حق معشوق است که در نتیجه آن، فرد ناخواسته در حق معشوق خود و اوصاف و ابعاد وجودی او غلو کرده و این غلو را امری حقیقی و واقعی می شمارد. اساس این شگفتی مبتنی بر برتری معشوق از هر حیث است و اگر عینا آن را مشاهده نکند، برای او می سازد. در روان شناسی شخصیت، به این وضعیت نفسانی، «ادراک دلخواه» گفته می شود که نوعی روش سازگاری و دفاعی نزد انسان هاست. (سیاسی، 1357 ش، ص 98)
2. فضای باز بحث و گفت و گو و تعاملات فرهنگی
امکان تعامل و تعاطی فکری و فرهنگی میان مسلمانان از فرق گوناگون و مسلمانان با غیر مسلمانان از فرهنگ ها و ادیان و تمدن های مختلف، موجب بروز اندیشه های نو از جمله اندیشه های غلو یا تعمیق و گسترش آن شده است. همچنان که برخی اشاره کرده اند، غلو از نمودهای اندیشه مسیحی است و احتمال دارد گسترش آن در چهره نوینش، از روزگار امام چهارم به بعد، تحت تأثیر این اندیشه باشد؛ چرا که بیشترین تأثیر را در این باره، مغیرة بن سعید و شاگرد او ابوالخطّاب داشته اند و این دو از رشدیافتگان کوفه بودند و در حیره (بخشی از غرب عراق و کوفه) نصرانیان و دیرهای رهبانی آن ها وجود داشتند. (مهدوی راد، 1377 ش، ص 3)
3. توجیه اعتقادات
گاهی غلو در حق چیزی از آن جهت است که کسی می خواهد توجیهی برای انتخاب آن چیز به دست دهد و بدین گونه، برای خود در مقابل دیگران مرجّحی دست و پاکرده و توجیهی روانی داشته باشد. (وائلی، 1362 ش، ص 163؛ سامرائی، 1392 ق، ص 15)
4. رقابت های فکری و سیاسی
یکی از روش های برخورد با مخالفان یا حفظ عقاید و هواداران خود، بزرگنمایی در اوصاف و فضایل رهبران خود و نیز اندیشه و عمل خودی و تحقیر رهبران و اندیشه و عمل دیگران است. این روش،هم از سوی جریان مسلّط و هم از سوی اقلیت ها مورد استفاده واقع می شود.
5. نفوذ جریان های رقیب به یکدیگر
به دلیل آنکه برخی تعابیر غلوآمیز موجب نگاه منفی در شنوندگان و دودستگی و فروپاشی می شود، بعید نیست جریان های رقیب در یکدیگر نفوذ کرده، به ظاهر، به نفع رقیب خود بزرگ نمایی کنند یا از غلو کردن رقیب شادمان شوند. از این رو، برخی متذکر شده اند که سیاست مداران و حاکمان وقتی نتوانستند عقاید ائمه اطهار علیهم السلام را به محاق ببرند، به پشتیبانی و حمایت غالیان روی آوردند تا بدین سان از جایگاه ایشان بکاهند (حیدر، بی تا، ج 1، ص 234) امام رضا علیه السلام در این باره می فرماید: مخالفان ما احادیثی را در فضایل ما وضع کرده اند که بر سه نوعند: غلو، تقصیر در کار ما، تصریح به مثالب و عیوب دشمنانمان. اگر کسی غلو در حق ما را بشنود، شیعیان ما را تکفیر می کند و آن ها را قایل به ربوبیت ما می شمارد؛ و اگر تقصیر را بشنود، آن را در حق ما باور می کند، و اگر مثالب و معایب دشمنانمان را به نام هایشان بشنود، به ما دشنام می دهد، در حالی که خداوند می فرماید: به مشرکان دشنام ندهید؛ تا آنان به خداوند دشنام ندهند. (انعام: 108) (صدوق، 1404 ق، «الف» ج 2، ص 272)[2] هرچند باید متذکر شد که غلو فقط در میان منسوبان به تشیّع نمی باشد.از این رو، گفته شده است، جدایی بعضی از اصحاب ائمّه علیهم السلام از جمع یاران ایشان و وضع حدیث و انتساب آن به امام، یا برای تشیید عقیده باطل خود بوده یا به منظور ایجاد اختلاف بین اصحاب ائمّه علیهم السلام تا مخالفت آن ها نیز در ردیف اختلافات دیگر، بی اهمیّت تلقی شود (مدیر شانه چی، 1378 ش، بخش دوم، ص 98) یا اینکه آنان نسبت به اسلام کینه داشته اند و نسبت به اهل بیت علیهم السلام دشمن و با حرکت اصلاح گرایانه آنان و تأثیرگذارشان سخت مخالف بوده اند و به همین دلیل، برای کاستن از اعتبارشان و با نقشه قبلی و با پشتیبانی کسانی که چنین ضربه ای به ائمّه علیهم السلام برایشان خوشایند بوده، دست به غلو زده اند. (حیدر، بی تا، ج 2، ص 390-391) و اما روشن است که این تمام علت ظهور و تداوم غلو نزد شیعیان نیست، ضمن آنکه غلو از جریان های خاص شیعیان نمی باشد.
6. فشار و سرکوب افراد به خاطر عقایدشان (وائلی، 1362 ش، ص 163-164)
گاهی تحت فشار قرار گرفتن افرادی (اقلّیت های مذهبی و مانند آن) به خاطر نوع اعتقاداتی که دارند و تبلیغات و برخوردهای سوء علیه آنان، ایشان را وامی دارد در مقام واکنش به اعتقادات خود، غلو کرده و تعصّب بیشتری نشان دهند. این عامل نقش بسزایی در تاریخ اسلام و بروز و ظهور غلو داشته است و نباید در تحلیل های خود، از آن غفلت کرد.
7. درد دین
به طور قطع، در برخی موارد سازندگان احادیث غلو از جمله وعاظ، به قصد تعمیق و تقویت ایمان مردم نسبت به ائمه اطهار علیهم السلام یا بزرگان دین یا احکام و اعتقادات مذهبی و به شکلی مبالغه آمیز، به چنین کاری اقدام کرده اند و بدین روی، موقعیت مذهب را حفظ و انگیزه های عمل ایمانی را تشدید کرده اند.
8. کسب درآمد و ارتزاق
نقل شده است که برخی برای ارتزاق، احادیثی را به نام ائمّه معصوم علیهم السلام یا درباره آن ها جعل و بر دوست داران و پیروانشان در مقابل پول عرضه می کردند (شیخ طوسی، 1404 ق، ج 2، ص 616؛ سامرایی، 1392 ق، ص 15) و این به قطع، به خاطر محبوبیّت ائمّه اطهار علیهم السلام و مرجعیت آنان بود. علاوه برآن، نباید نقش تخریبی قصّاصان کاسب کار را در جعل احادیث لبریز از داستان های مبالغه آمیز نادیده گرفت.
9. افساد در دین
برخی گفته اند: غلات به قصد افساد در دین، به جعل احادیث غلو اقدام می کردند. (معروف حسنی، 1407 ق، ص 185،253) اما باید متذکر شد که اگر در حال حاضر، برخی از اندیشه های غلو را برنمی تابیم، بدان معنا نیست که در زمان خود، این اندیشه ها این گونه بی اعتبار بوده اند. هرچند عملاً و در دراز مدت، اندیشه های غلو بی مایگی خود را آشکار می کنند و روشن است که اگر برای تصحیح دین و زدودن این گونه افکار از آن، اقدام نشود، به طور قطع موجب فساد آن می گردد.
10. جهل و سادگی مردم
گاهی جهل مردم از سویی و سادگی آنان از سوی دیگر، موجب می شود با مشاهده برخی کرامات صادر شده از بزرگانی مانند ائمّه علیهم السلام ، نسبت به آنان غلو کنند. (صفری فروشانی، 1378 ش، ص 43)
11. پیروی از هوا و هوس
برخی از احکام غلات نشان می دهد که آنان به اباحه گری گرایش داشتند و برای مثال، ازدواج با دختر خود یا خوردن گوشت خوک را حلال و لواط را از طیّبات می شمردند. این امر می تواند نشانگر بی دینی و شهوت پرستی این گونه غالیان باشد که دین را مانعی برای رسیدن به اهداف خود می دیدند. (همان، ص 44-45)
اعتقادات غلات
اعتقادات ذیل طیفی از اعتقادات غلات در ذوات یا اوصاف افراد یا امور به طورکل می باشد. این گرایش طیف وسیعی را تشکیل می دهد و چنین نیست که تمام آن ها معتقد به تمام موارد ذیل می باشند:
1 اعتقاد به الوهیت رهبر یا امام یا اعتقاد به حلول جوهر نورانی الهی در او؛
2 غلو در فضائل و مناقب ائمّه اطهار علیهم السلام یا کلاً بزرگان دینی، بخصوص اثبات علم غیب و اعتقاد به تفویض و کارگزاری و دخالت ائمّه در خلقت، تقسیم ارزاق و تعیین آجال بندگان، انتساب برخی از معجزات و کرامات بدان ها بدون آنکه نافی تمام معجزات و کرامات صادر شده از بزرگان دینی باشیم و اعتقاد به عدالت مطلق و رستگاری تمام صحابه و نیز به عکس، مانند اعتقاد به تقصیر؛ یعنی آنکه ائمّه چیز زیادی از احکام شرعی نمی دانستند و در صورت لزوم، به آن ها الهام می شد یا به رأی و نظر خود عمل می کردند.
3 مبالغه در دشمنی با مخالفان فکری یا عملی یا سیاسی و متهم کردن آن ها به کفر و نفاق و مبالغه در مثالب آن ها؛ همچنان که ناصبی ها نسبت به اهل بیت علیهم السلام چنین می کرده اند یا خوارج نسبت به دیگر فرق اسلامی؛
4 مبالغه در برخی از مباحث قرآنی، بخصوص اعتقاد به کم شدن یا تحریف در آیات قرآنی به طور کلی ادعای تحریف یا اسقاط آیات قرآنی مربوط به ائمّه اطهار علیهم السلام ، عدم حجّیت قرآن موجود، تطبیق آیات بر اساس تأویلات بعید و سست بر امامان و فضایل مبالغه آمیز در قرائت سور؛
5 غلو در مسائل طبی شامل شناخت امراض و بیان خواص خوراکی ها و داروها و موضوعات بهداشتی با انتساب آن ها به ائمّه اطهار علیهم السلام یا بزرگان دینی؛
6 غلو در موضوعات اخلاقی، عبادی و ذکر ثواب های مبالغه آمیز برای کارهای کوچک و عدم نیاز به عبادات پس از شناخت امام؛
7 اعتقاد به اباحه گری؛
8 مباحث کلامی و فلسفی از جمله تشبیه (خدا به انسان)، بداء، رجعت، حلول و اتحاد روح، تناسخ و اشباح. (معارف، 1376 ش، ص 297-298 و 303؛ شیخ مفید، 1414 ق، ص 133 به بعد؛ اشعری قمی، 1361 ش، ص 19 و 20؛ شیخ صدوق، 1404 ق، ج 2، ص 28-32؛ معروف حسنی، 1398 ق، ص 308؛ اشعری، 1362 ش، ص 13-17؛ صفری فروشانی، 1378 ش، ص 173 به بعد؛ صالحی نجف آبادی، 1384)باید متذکر شد که برخی از اعتقادات غلو با طرح مسائل توسط داستان سرایان شباهت بسیار دارد و برخی از این اعتقادات را می توان از ساخته های قصّاصان کاسب کار، که جریانی تأثیرگذار در تاریخ فرهنگ اسلامی داشته اند، دانست.
اصطلاحات کش دار
برخی از اصطلاحات دارای معانی کش داری هستند و امکان دارد بر معانی درست و غلط دلالت کنند. برای مثال، اصطلاح بداء، دو معنای درست و غلط دارد؛ بداء به این معنا که عاقبت امور بر خداوند معلوم و از سوی او مقدّر بوده، اما مردم، بنابر دلایلی، تصوری متفاوت از آن داشته باشند و سپس عاقبت مقدّر روی دهد و مردم نیز غافلگیر شوند، چنین معنایی غلوآمیزنیست، بلکه با واقعیت زندگی، حس و مشاهده و عقل سازگار است.
اما بدین معنا که خداوند عاقبتی برای امری تقدیر کرده و مردم نیز بر این عاقبت مطلع شده باشند و سپس متوجه اشتباهی در آن تقدیر شود و آن عاقبت را به شکلی دیگر تغییر دهد، چنین اعتقادی نزد شیعیان و چه بسا نزد تمام مسلمانان و معتقدان به خداوند معدوم است و انتساب آن به شیعیان ستم بزرگی است.
همچنین در احادیث شیعه، سخن از تفویض به میان آمده (کلینی، 1388 ق، ج 1، ص 265 به بعد) و برخی برای آن، معنایی درست و برخی نادرست قایل شده اند (شیخ صدوق، 1404 ق، «ب»، ج 4، ص 545، تعلیقات علی اکبر غفاری) و در نهایت، گفته شده: مراد از تفویض این است که پیامبر و بعد از ایشان ائمّه اطهار علیهم السلام مسئول تبلیغ احکام و بیان حلال و حرام هستند و تزوید اینان به آنچه امّت بدان نیاز دارد، همان تفویض است، منتها پیامبر از طریق وحی، و امام از طریق پیامبر و کتاب منزل بر او. همچنین این نوع احادیث اشاره ای به این مطلب ندارند که خداوند همه چیز را به پیامبر و ائمّه اطهار علیهم السلام تفویض کرده، حتی امور خلق و تدبیر را (همان، ص 545، تعلیقات علی اکبر غفاری؛ مجلسی، 1403 ق، ج 25، ص 261-350، باب «نفی الغلو فی النبی و الائمّة علیهم السلام و بیان معانی التفویض و ما لا ینبغی أن ینسب الیهم منها و ما ینبغی»؛ معروف حسنی، 1398 ق، ص 308)، بخصوص اینکه روایت شده هرکس گمان کند خداوند به ما امر خلق و روزی و احیا را تفویض کرده، به خداوند شرک ورزیده و از راه راست منحرف شده است. (شیخ صدوق، 1404 ق «الف»، ج 1، ص 219)درباره «رجعت» نیز برخی آن را جزو اندیشه های غالیان شمرده اند، اما باید متذکر شد که اعتقاد به اصل رجعت، خود ذاتا سخن غلوی نیست، چه تحقق آن بیرون از قدرت الهی نمی باشد و خداوند اگر اراده نماید، می تواند هر انسانی را در هر زمانی در این دنیا یا در آخرت به هر شکلی که بخواهد، مجددا زنده سازد و این از امور ممتنع نیست. در قرآن آمده است: «ضَرَبَ لنا مَثلاً و نَسِیَ خَلَقَه قالَ مَن یُحیِی العظامَ و هِیَ رَمیمٌ قل یُحییهَا الذی أنشأها أوّلَ مَرّةٍ و هو بِکُلٍ خلقٍ عَلیم» (یس: 78)؛ «ءَاِذا کُنّا تُرابا و عِظاما ءَاِنّا لَُمخرَجون»(نمل: 67)؛ «أَلَم تَر اِلَی الّذینَ خَرَجُوا مِن دیارِهم و هُم ألوفٌ حَذرَ الموتِ فَقالَ لَهمُ اللّه ُ مُوتوا ثُمّ أحیاهُم»(بقره: 243)؛ «أو کَالّذی مَرَّ علی قریةٍ و هِیَ خاویةٌ علی عُروُشِها قالَ أنّی یُحیی هذِه اللّه ُ بَعَدَ مَوتِها فأماتَهُ اللّه ُ مِائةَ عامٍ ثُمّ بعَثهُ» (بقره: 259)[3]
از این رو، انکار اصل رجعت در حقیقت، انکار قدرت الهی است، اما اینکه آیا فرد خاصّی مقدر شده است پس از مرگش به این دنیا بازگردد یا نه، می تواند محل بحث باشد، چنان که در قرآن و روایات صحیح و قطعی (که تنها مراجع استناد در این موضوع می باشند، نه اجتهاد و استنباط)، در این خصوص مطلبی مطرح نشده باشد، اعتقاد بدان اشتباه یا انحراف یا به اصطلاح، «غلو» خواهد بود.
به هر حال، تصریح به اینکه افراد خاصی قرار است رجعت کنند، با توجه به روایت های موجود، برای تمام مسلمانان از جمله شیعیان، امری بسیار مشکل است. از این رو، گفته شده است مسئله رجعت به معنای اینکه ائمّه اطهار علیهم السلام از اول تا آخر مجددا زنده می شوند تا بر اساس عدل و داد حکومت کنند، متّکی بر متون شرعی و امری اختلافی میان علمای شیعه است که اگر دلیل قطعی بر صحّتش باشد، بدان اخذ می شود. با این همه، اصل چنین اعتقادی چندان در زندگی فکری و اجتماعی شیعیان نقش ایفا نمی کند (سید امیر، 1414 ق، ص 337) و این تردید به خوبی نشان می دهد که اعتقاد مزبور و نیز روایت های مربوط به آن از نظر عقلی و نقلی قابل دفاع قطعی نیستند.
همچنین اعتقادات دیگری وجود دارند که به ناحق جزو اعتقادات غلو شمرده شده اند؛ مانند اصل وصایت حضرت علی علیه السلام و مهدویت، در حالی که این اعتقادات مبتنی بر مستندات نقلی و عقلی هستند که به تفصیل، در کتاب های ذی ربط از آن ها بحث شده است. (ر. ک. صفری فروشانی، 1378 ش، ص 232 به بعد)
در برخی از اعتقادات نیز اختلاف است که از امور غلو می باشند یا نه؛ مانند «سهوالنبی». شیخ صدوق عقیده به عدم سهوالنبی را ساخته غلات و مفوّضه می داند و از قول شیخش ابن الولید، آن را نخستین درجه در غلو ذکر می کند و اینکه مصمّم است برای قرب به خدا، کتابی مستقل درباره اثبات سهوالنبی بنویسد. ظاهرا کلینی نیز چنین اعتقادی داشته (شیخ صدوق، 1404 ق (ب) ج 1، ص 358-359) و برخی متذکر شده اند که نزد گروهی از متکلّمان شیعه از متقدّمان و متأخران، اثبات سهو در نبی خللی در معصومیت ایشان وارد نمی کند (مهدوی راد، 1377 ش، ص 76) و گفته شده است که چنین سهوی از روی رحمت بر امّت است تا اگر مردم دچار سهو در عبادت شدند زیاد بر خود سخت نگیرند. (شیخ صدوق، 1404 ق (ب)، ج 1، ص 358)
از مطالعه کتب ملل و نحل، ملاحظه می شود که غلو، طیف وسیعی از اعتقادات و اخلاقیات و اعمال را دربر می گیرد که در نحله ها و مذاهب مختلف پراکنده اند و حتی ممکن است در نحله ها و مذاهبی که به غلو موصوف نیستند برخی از آن اعتقادات، اخلاقیات و اعمال را یافت. از سوی دیگر، نمی توان یک نحله را از هر حیث، اهل غلو در همه اعتقادات دانست؛ زیرا ممکن است برخی در اعتقاداتی غلو کرده و در اعتقاداتی معتدل و متّکی بر نقل صحیح و عقل سلیم باشند.رفتارها و خلقیات غلات گفته شده: به دلیل آنکه غلات اعتقاداتی به حقیقت ذاتی ادیان نداشتند، بلکه دین و اصول آن را اعتباری و صرفا برای تنظیم امور زندگی بشر می دانستند، در ملأ عام تظاهر به دین داری و در خفا ترک فرایض می کردند و مرتکب محارم می شدند و نیز به همین سبب، با دین بازی کرده، امور غیر دینی را وارد آن می کردند. چه بسا به سبب همین خلقیات و اعتقادات، به این گروه «زندیق» نیز گفته شده است. (بهبودی، 1362 ش، ص 67) اما به دلیل آنکه «زندقه» اعم از «غلو» می باشد، برخی در شیوه عمل و نیز اهداف این دو گروه قایل به نوعی تفاوت شده و گفته اند: معمولاً زنادقه به غیر مسلمان مغرض و فعّال نیز اطلاق می شود، در حالی که اهل غلو معمولاً از پیروان نحله ها و مکاتب درون دینی می باشند و قراین موجود[4] نشان می دهند که زنادقه در بعد اعتقادی، به فلسفه مادی نزدیک تر بودند تا غلات، و از آثار و مناظرات به جای مانده از زنادقه و غلات روشن می شود که زنادقه در مسیر تردید در وجود خدا، حقانیّت نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، نفی اعجاز و تخطئه مناسک و عبادات اسلامی قدم برمی داشتند، در صورتی که غلات از رهگذر غلو در شئونات امامان و رهبران خود و عقایدی چون «تشبیه» و «تناسخ»، به تخریب عقاید می پرداختند و با اصل دین بازی می کردند (معارف، 1376 ش، ص 299)، اما خواسته یا ناخواسته، نتیجه عمل هر دو گروه، تخریب و تضعیف دین و دین داری است.همچنین گفته شده: غلات تکالیف شرعی مانند نماز و روزه و حج را از امور نمادین دانسته و برآن بودند که معرفت یا محبّت امام علیه السلام برای رستگاری کفایت می کند و نیازی به انجام تکالیف شرعی نیست (همان، ص 298) که ظاهرا این بیان دیگری است از آنچه پیش تر ذکر شد. از این رو، گفته شده: یکی از راه های شناسایی غلات نزد بزرگان شیعه، میزان تعبّد آنان به تکالیف شرعی یا اجتناب از معاصی و محرّمات بوده است. (همان، ص 298؛ شیخ طوسی، 1404 ق، ج 2، ص 616؛ نجاشی، 1416 ق، ص 329) اما باید متذکر شد که این اندیشه یکی از اشکال غلو می باشد، نه تمام آن؛ زیرا در برخی از نحله ها تقیّد و تعبّد صرف و شدید به ظاهر دینی و شرعی علاوه بر واجبات، در مستحبات و مکروهات نیز حتی آنجا که نقلی ضعیف وجود دارد خود از جنبه های غلو در آن نحله تلقّی می شود.
روش غالیان
به دلیل آنکه غالیان هیچ مستندی از دین و هیچ برهانی از عقل و هیچ شاهدی از حس نداشتند، برای تبلیغ آیین خود و رسیدن به اهداف و مقاصدشان یا مشروعیت بخشیدن به ایده ها و اندیشه های خود و ایجاد فضایی مناسب برای فکر و عمل خود، دو روش کلی در پیش گرفتند:
1 تحریف معنوی و تأویل قرآن و تعالیم دینی، مانند تطبیق برخی آیات قرآنی بر ائمّه اطهار علیهم السلام به قصد ذکر مناقب آن ها و برخی از اصحاب به قصد ذکر مثالب ایشان که این کلاً با شیوه و بلاغت قرآنی و اهداف آن ناسازگار است. (معروف حسنی، 1407 ق، ص 185، 253) البته عمده این تأویلات در ضمن احادیث جعلی ارائه می شوند (که در ذیل بدان اشاره می شود.)
2 وضع و جعل حدیث و نسبت دادن آن به بزرگان و پیشوایان مورد قبول مسلمانان و داخل کردن آن ها در احادیث صحیح (مشکور، 1341 ش، ص 344؛ معروف حسنی، 1407 ق، ص 150، میر داماد، 1311 ق، ص 196؛ مامقانی، 1411 ق، ج 1، ص 412، پاورقی 5؛ جعفر سبحانی، 1412 ق، ص 108؛ شیخ طوسی، 1404 ق، ج 2، ص 616) که بسیاری از آن تأویلات و تحریفات در احادیث موضوع جا داده شده اند. از جمله این افراد، مغیرة بن سعید است که ادعا کرده قریب 12 هزار حدیث جعلی در احادیث امام صادق علیه السلام وارد کرده است، (معروف حسنی، 1407 ق، ص 150) هرچند نمی توان این ادعا را تا این حد جدّی گرفت، اما به اجمال، می توان آن را پذیرفت.
قرآن و موضوع غلو
به دلیل آنکه یکی از عمده انحرافات هر دینی پس از مدتی، غلو است، قرآن در نقد برخی ادیان به این انحراف پرداخته و در آیاتی متعدد، برخی از اندیشه های غلو مخاطبان خود را مطرح و رد کرده است؛ از جمله: «إنَّ مَثَل عیسی عِندَاللّه ِ کَمثَلِ آدمَ خَلقَهُ مِن تُرابٍ ثُمَّ قَال لَه کُن فَیکون» (آل عمران 59)؛«یا أهلَ الکتابِ لاتَغلوُا فی دینِکم ولاتَقولوا عَلَی اللّه ِ الَّا الحقَّ» (نساء:171)؛«لن یستَنکف اَلمسیحُ بن مریمَ...» (مائده: 72)؛ «لقد کَفَر الّذینَ قالوُا إنَّ اللّه َ ثالثُ ثلاثةُ و ما مِن إلهٍ إلّا اللّه ُ»(مائده 73)؛ «مَا المسیحُ بنُ مریمُ إلّا رسولٌ قد خَلت مِن قَبلهِ الرسُلُ و أمُّهُ صِدّیقةٌ کانا یَأکلانِ الطعامِ...» (مائده: 75)؛ «قُل یا أهلَ الکتابِ لاتَغلوُا فی دینِکم غیرَ الحقِّ...»(مائده: 77)؛ «إذ قَال اللّه ُ یا عیسیَ بنَ مریمَ ءَأنتَ قُلتَ للنّاسِ اتّخذونی و أمّی إلهَینِ مِن دونِ اللّه ِ قالَ سُبحانَکَ مَا یکونُ لی أَن أقوَلَ ما لیسَ لی بحقٍّ...»(مائده: 116 و 117)؛ «قَالتِ الیهودُ عزیزُ بنُ اللّه ِ و قالَتِ النصاری المسیحُ بنُ اللّه ِ ذَلکَ قولُهم بِأفواهِهِم...»(توبه: 30) (صالحی نجف آبادی،1384 ش، ص 20؛ صفری فروشانی، 1378 ش، ص 32-33) و همچنین از اعتقاد به ورود مسیحیان و یهودیان فقط به بهشت و رستگاری مطلق آنان (بقره: 111) و اینکه هریک از این دو دین مسیحیت و یهودیت یکدیگر را مردود می شمارند (بقره: 113) و نیز به جای خداوند، فرشتگان و پیامبران و بزرگان دینی و جنّیان را ارباب می گیرند (آل عمران: 80؛ توبه: 31؛ سبأ: 40 و 41) و اعتقاد مطلق نسبت به پدران را (بقره: 170) مطرح و رد کرده است.
معصومان علیهم السلام و پدیده غلو
در احادیث متعددی از معصومان علیهم السلام نقل شده است که ایشان به صراحت پدیده غلو را نفی کرده و نسبت بدان هشدار داده اند. از پیامبر نقل شده است که از غلو در دین خود برحذر باشید که پیشینیان شما را غلو در دین نابود ساخت. (ابن حنبل، بی تا، ج 1، ص 215؛ بخاری، 1401 ق، ج 8، ص 144) یا فرمودند: دو گروه از امّت من بهره ای از اسلام ندارند: آنکه علیه اهل بیت من جنگ در پیش گیرد، و آنکه در دین غلو کند و منحرف شود. (شیخ صدوق، 1404 ق «ب»، ج 37، ص 408) از حضرت علی علیه السلام نقل شده است که دو کس به خاطر من به هلاکت رسیدند: عاشق غالی و دشمن خشمگین. (ابن أبی الحدید، بی تا، ج 4، ص 105) یا در جایی دیگر فرمودند: از غلو درباره ما حذر کنید. (شیخ صدوق، بی تا «الف»، ص 416)همچنین احادیث زیادی وجود دارند که ائمه اطهار علیهم السلام در زمان حیات خود، غالیان را از خود راندند و اندیشه هایشان را رسوا کردند و از آنان تبری جستند و آنان را لعن می نمودند و از شیعیان نیز می خواستند چنین نمایند. شیعیان نیز بنا بر این احادیث، بر نجاست و عدم جواز غسل و دفن مردگان آنان و تحریم دادن زکات بدان ها و ازدواج کردن با آنان و توارث معتقدند. در این احادیث، ائمّه اطهار علیهم السلام ضمن نام بردن از غالیانی همچون مغیرة بن سعید، بشار شعیری، علی بن حسکة، قاسم یقطین، بنان، السری، بزیغ، ابن نصیر فهری و ابن باباقمی و اعلان برائت از آن ها و تکذیبشان و ذکر روش کار آن ها از جعل و غلو، به صراحت، اظهار داشتند که خود بندگان خداوند می باشند؛ نمی توانند استقلالاً برای خویش سودی جلب کنند یا زیانی دفع نمایند؛ خدا یا پیامبر نیستند؛ علم غیب نمی دانند؛ حلال و حرام را از کتاب خدا می گیرند، نه از وحی، الهام، یا رؤیا یا نوشته هایی از پدرانشان؛ مقدّراتشان به دست خداوند هستند؛ می میرند؛ مبعوث می شوند؛ حساب و کتاب دارند؛ نگران اعمال خود هستند؛ برائتی از خدا به همراه ندارند؛ و اینکه از آنان در قرآن به گونه ای خاص یاد شده است؛ از پیامبر صلی الله علیه و آله نسب می برند؛ ولادتی پاکیزه داشته اند؛ حجّت بالغه خداوند بر زمین هستند...؛ و یادآور شده اند برای شناسایی حدیث درستشان آن ها را بر قرآن و دیگر احادیث معتبر شایع عرضه نمایید. (محمّد ابن ادریس حلی، 1411 ق، ج 3، ص 650؛ ابن سعد، بی تا، ج 5، ص 214؛ ابن أبی الحدید، بی تا، ج 16، ص 220؛ شیخ طوسی، 1404 ق، ج 2، ص 489، 491، 508، 590، 592، 576، 579، 584، 586، 587، 588، 589، 594، 701، 702، 803، 802، 805؛ کلینی، 1388 ق، ج 1، ص 256؛ ج 2، ص 75؛ مجلسی، 1403ق، ج 25، ص 265، 284؛ ج 26، ص 21. وی علم غیب ائمّه علیهم السلام را نسبی می داند که به سبب قرب الهی افزایش می یابد. ج 76، ص 225؛ رسول جعفریان، 1369 ش، ص 262؛ کمره ای، 1351 ش، ص 170-171؛ صفری فروشانی، 1378 ش، ص 151 به بعد)
در اینجا ذکر چند نکته لازم به نظر می رسد:
الف نمی توان انکار کرد که غالیان شیعه به گونه ای با ائمّه اطهار علیهم السلام و اصحاب ایشان مرتبط بوده اند، (معروف حسنی، 1407 ق، ص 150؛ شیخ طوسی،1404 ق، ج 2، ص 616) اما نمی توان گفت که اندیشه های غلو آن ها یا دیگر افکار انحرافی شان متأثر از بیانات یا تعالیم و سیره امامان معصوم علیهم السلام بوده اند. البته پذیرفتنی است که عظمت معنوی و علمی، کرامت های نفسانی، تأثیرات بیانی، قدرت استدلال، رسایی زبان و اتصال نسبی با پیامبر و این بزرگواران علیهم السلام چه بسا، برخی را نسبت به آنان و البته برخلاف خواست آنان همچنان که خواهد آمد دچار انحراف و کج فهمی کرده باشد.
ب برخلاف نظر برخی که برآنند حرکت غلات عمری کوتاه داشته است و به سرعت با برخورد ائمّه معصوم علیهم السلام و اطلاع رسانی آنان، از بین رفته (حیدر، بی تا، ج 2، ص 386)، حال این افراد منکشف نشد تا آنکه اصول حدیثی نخستین آن ها لبریز از آن احادیث گردید (معروف حسنی، 1407 ق، ص 150)، هرچند ظاهرا برخی از اینان همچنان که ذکر شد سخت مورد طعن و جرح ائمّه اطهار علیهم السلام قرار گرفته اند.
ج همچنین نمی توان انکار کرد همچنان برخی متذکر شده اند (مهدوی راد، 1377 ش، ص 33) که جریان غلو و غلات از اسف انگیزترین جریان های فرهنگی در حوزه فرهنگ شیعی است و همچنان گوشه ای از میراث فرهنگی شیعه تحت تأثیر این جریان می باشد، هرچند این اندیشه ها معمولاً مورد مناقشه و رد و اثبات شیعیان بوده اند و در نهایت، نزد فرقه امامیه برخی از اعتقادات بسیار افراطی آن کاملاً از بین رفته اند؛ مانند اعتقاد به خدا بودن حضرت علی علیه السلام .
دانشمندان شیعه و پدیده غلو
دانشمندان شیعه از فقیهان و متکلّمان و محدّثان و رجالیان نیز از دیرباز، متوجه بطلان اندیشه غلو و به دور بودن آن از حقیقت ائمه اطهار علیهم السلام و تعالیم آن ها بوده و نسبت به آن و معتقدانش موضع گیری کرده و همگی بر تکفیر غلات و نجاست آن ها و انحرافشان از دین تصریح کرده و هر نوع ارتباط آنان را با تشیّع نفی نموده اند؛ مانند: سید مرتضی (م 436 ق) در الانتصار، شیخ طوسی (م 460 ق) در التهذیب، ابن ادریس (م 598 ق) در السرائر، محققّ ابوالقاسم حلی (م 676 ق) در الشرایع، المعتبر و المختصر النافع، علامه حلی (م 726 ق) در المنتهی، نهایة الاحکام، التذکر، القواعد و التبصرة، شهید اول (م 786 ق) در الدروس، شیخ علی کرکی (م 940 ق) در جامع المقاصد، شهید ثانی (م 996 ق) در روض الجنان، مجلسی (م 1110 یا 1111 ق) در البحار، میرزا محمّد استرآبادی (م 1026 ق) در نهج المقال، شیخ محمّد حسن (م 1266 ق) در الجواهر. (حیدر، بی تا، ج 1، ص 236؛ وائلی، 1362 ش، ص 165 به بعد)
باید متذکر شد که سابقه مبارزه بزرگان تشیّع با پدیده انحراف به دوران ائمّه بزرگوار علیهم السلام می رسد و در این زمینه، بنابر اخبار موجود، کتب و رسائلی به نگارش درآمده که برخی مفقود شده اند؛ از جمله: الردّ الغالیة از فضل بن شاذان از اصحاب امام جواد علیه السلام ، الردّ علی الغالیة، از حسن بن علی بن فضال (م 224 ق)، الرد علی الغالیة و أبی الخطاب، از أبو اسحاق کاتب ابراهیم بن أبی حفص از اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام ، الردّ علی الغلاة، از علی بن مهزیار از اصحاب امام رضا علیه السلام تا امام هادی علیه السلام ، الردّ علی الغلاة، محمّد بن أورمه قمی از اصحاب امام نقی علیه السلام ، الردّ علی الغلاة، از یونس بن عبدالرحمن قمی از بزرگان اصحاب امام رضا علیه السلام ، الردّ علی الغلاة، از سعد بن عبداللّه بن أبی خلف اشعری قمی، صاحب المقالات و الفرق (م 299 یا 301 ق)، الردّ علی أصحاب التناسخ و الغلاة، از حسن بن موسی نوبختی صاحب کتاب فرق الشیعة (م اوایل قرن چهارم) (طهرانی، 1403 ق، ج 10، ص 212 به بعد؛ صفری فروشانی، 1378 ش، ص 21) و نیز الردّ علی الغلاة، از حسن بن دندان (بن سعید) از اصحاب امام رضا و امام جواد علیهماالسلام (خوئی، 1413 ق، ج 5، ص 334) و الردّ علی الغالیة، از برادرش حسین از اصحاب امام رضا علیه السلام تا امام نقی علیه السلام . (همان، ج 6، ص 266)
با این وجود، همچنان از میان شیعیان افکاری قابل ردگیری هستند که بوی غلو دارند، همچنین در کتب احادیثی معتبر، احادیثی مشاهده می شوند که راویان آن ها متهم به غلو و مضامین آن ها غلو شناخته شده اند. در ذیل به برخی از این احادیث اشاره می شود:
برخی متذکر شده اند که در الکافی قریب به 96 روایت وجود دارند که متضمّن تفسیر بیش از صد آیه در حق حضرت علی و ائمّه اطهار علیهم السلام می باشند و گفته شده است، بیشتر آن ها به دور از مدلول الفاظ و شیوه قرآنی بوده و بیشتر راویان آن ها ضعیف و اهل غلو و متهم به وضع و کذب می باشند و نحوه بیان آن ها به دور از شأن ائمّه اطهار علیهم السلام است که بخواهند در آیات قرآنی به گونه ای دخل و تصرف نمایند که درخشش و رونقش را از بین ببرند و فصاحت و بلاغت معجزش را که فصحا و بلیغان عرب را سر به زیر کرد، مخدوش نمایند. (معروف حسنی، 1398 ق، ص 314-316) بررسی این احادیث، که علاوه بر الکافی در دیگر جوامع حدیثی همچون الوافی نیز یافت می شوند، نشان می دهد غالیان و کینه توزان نسبت به ائمّه اطهار علیهم السلام از هر دری برای افساد احادیث آن ها و تخریب چهره هایشان وارد شده اند و در نهایت، برای پیشبرد اهداف ناپاک خود، به قرآن روی آورده اند که محتمل تفاسیر متعددی می شود. از این رو، صدها آیه را بنا بر مطلوب خود تفسیر کرده و آن را به دروغ به ائمّه هدی علیهم السلام نسبت داده اند. (معروف حسنی، 1407 ق، ص 253)هرچند نمی توان انکار کرد که آیاتی در حق و فضیلت اهل بیت علیهم السلام وارد شده است که مورد اتفاق مسلمانان و مستند می باشد.
برای نمونه، از امام صادق علیه السلام که در تفسیر آیه «اللّه ُ نورُ السمواتِ و الأَرضِ مثَلُ نُورهِ کَمشِکوةٍ فیها مِصباحٌ المصباحُ فی زُجاجةٍ الزُّجاجَةُ کأنّها کوکبٌ دُرّیٌ...» (نور:35)، فرمود: «مشکوةٍ»فاطمه علیهاالسلام ، «المصباحُ» حسن علیه السلام ، «زجاجَةٍ» حسین علیه السلام است، «الزجاجةُ کأنّها کوکبٌ درّیٌ»یعنی: فاطمه کوکب درّی در میان زنان عالم است، «شَجَرةٍ مبارَکةٍ»ابراهیم علیه السلام ، «زیتونةٍ لاشرقیةٍ و لاغربیةٍ»یعنی: نه یهودیت و نه نصرانیت، «یَکاد زَیتُها یُضی ءُ»یعنی: نزدیک است علم از آن منفجر شده، به شدت بیرون بتراود، «و لو لَم تَمسَسْهُ نارٌ نورٌ عَلی نورٌ» یعنی: امام پس از امام، «یَهدِی اللّه ُ لِنورهِ مَن یَشاءُ» یعنی: خداوند هرکه را بخواهد به سوی امامان هدایت می کند، «کظُلُماتٍ فی بحرٍ لُجّیٍ» (نور: 40) یعنی: خلیفه اول و دوم، «یغَشاهُ موجِ»یعنی: خلیفه سوم، و «ظلماتٌ بعضُها فوقَ بعضٍ» یعنی: معاویة بن أبی سفیان و بنی أمیّه، «مَن لم یَعجَلِ اللّه ُ لهُ نورا» یعنی: اگر خداوند برای کسی امامانی را از فرزندان فاطمه علیهاالسلام قرار ندهد، «فما لَهُ مِن نورٍ» یعنی: در قیامت امامی نخواهد داشت. (کلینی، 1388 ق، ج 1، ص 195)گفته شده است: چه بسا بتوان روایت هایی در این باره به صورت قریب و موافق منطق و عقل تأویل و تفسیر کرد، اما این روایت و امثال آن هیچ تأویلی نمی پذیرد و نمی توان اشکالات و عیوب آن ها را نادیده گرفت؛ چرا که این تفسیر منسوب به امام اول اینکه، به دور از ظاهر آیه است؛ دوم اینکه، مورد تأیید شیوه قرانی نیست؛ و سوم اینکه، بسیار دور از شأن و شخصیت والای امام است که با این تأویلات به دور از تأیید نقل و عقل و به دور از منطق و روش اجدادش فاطمه و ائمّه اطهار علیهم السلام ، به خلفای سه گانه حمله کند. (معروف حسنی، 1398 ق، ص 293)علاوه برآن، سند این روایت سهل بن زیاد از محمّد بن حسن بن شمون از عبداللّه بن عبدالرحمن أصم از عبداللّه بن قاسم از صالح بن سهل همدانی است که همه متهم به ضعف، غلو، کذب و دس احادیث اهل بیت علیهم السلام می باشند. (همان، ص 293؛ خوئی، 1413 ق، ج 9، ص 356. ترجمه سهل؛ ج 10، ص 77، ترجمه همدانی؛ ج 11، ص 259، ترجمه أصم؛ ج 16، ص 234، ترجمه محمّد)
گفته شده: در الکافی «کتاب الحجة» روایت هایی وجود دارند که دلالت بر تحریف قرآن می کنند، در حالی که این نوع احادیث از نظر متن و نیز سند مخدوش بوده و با شرایط قبول حدیث، سازگاری ندارند (معروف حسنی، 1398 ق، ص 348-352)، هرچند این احتمال قوی وجود دارد بنابر حدیث امام باقر علیه السلام : «... و کانَ مِن نَبذِهم الکتابُ أن أقاموا حروفَه و حرّفوا حدودَه فهم یَرَونَه و لایَرعَونه» (کلینی، 1388 ق، ج 8، ص 52-53) که مراد از «تحریف» در برخی از این احادیث، «تحریف معنوی و عدم عمل به محتوای آن» باشد.
برای نمونه، احمد بن محمّد بن أبی نصر نقل می کند که موسی بن جعفر علیه السلام به من مصحفی داد و فرمود: در آن نگاه نکن! من آن را باز کردم و سوره «البینة» «لم یکُنِ الّذینَ کفروا...» را در آن خواندم. در لابه لای آن، هفتاد تن از قریشیان را با نام و نشان دیدم. آن گاه امام علیه السلام پیام فرستادند که مصحف را باز بفرستم. (همان، ج 2، ص 631) گفته شده: این حدیث از ساخته های اهل غلو می باشد و در جعلی بودن این حدیث، همین بس که امام علیه السلام مصحفی را به کسی بدهد، اما بدو بگوید: در آن نگاه مکن که این کاری عبث است. بر فرض اگر چنین کتابی وجود داشته باشد، باید از میراث ائمّه اهل بیت علیهم السلام باشد. پس چگونه امام علیه السلام این میراث مهم را به فردی که خویشتن دار نیست، می سپارد؟ (معارف، 1376 ش، ص 303-304) این در حالی است که عمده دانشمندان شیعه از دیرباز، با نظریه «تحریف قرآن» مخالف بوده و اخبار تحریفیه را خبر واحد و بدون حجّت دانسته اند (شیخ صدوق، بی تا «ب»، ص 84؛ شیخ طوسی، 1409 ق، ج 3، ص 3) که با حقایق تاریخی و عقل و شرع نیز مطابقت ندارند.
جعفر بن صوفی از امام جواد علیه السلام پرسید: چرا پیامبر صلی الله علیه و آله أمّی نامیده شده است؟ ایشان پاسخ داد: چنین نیست، دروغ می گویند. خدا آنان را لعنت کند! چگونه ممکن است ننویسد، در حالی که خداوند می فرماید: «هو الّذی بَعَثَ فیِ الامیّینِ رَسولاً مِنهم یَتلوا عَلیهم آیاتهِ و یُعَلِّمُهُم الکتابَ و الحِکمةَ» (جمعه: 2) چگونه رسول خدا چیزی را تعلیم بدهد که خود از آن آگاه نباشد؟ به خدا سوگند! رسول اللّه صلی الله علیه و آله هفتاد و دو یا هفتاد و سه زبان می داند. به او «أمّی» گفته اند؛ چون منسوب به مکّه «أمّ القری» می باشد. (صفار، 1404 ق، ص 246) برخی این حدیث را از مجعولات اهل غلو دانسته اند (معارف، 1376 ش، ص 303) و این در حالی است که هیچ روایتی از پیامبر و حتی از ائمّه معصوم علیهم السلام به طور کامل، بلکه ناقص به زبان غیر عربی وارد نشده، در حالی که هواداران و پیروان بسیاری از غیرعرب، به خصوص ایرانیان داشته اند.
روایت هایی نقل شده اند که در آن ها امام علیه السلام را از زمانی که در شکم مادر است تا وقت تولّد، توصیف می کنند و اینکه او سخن را پس از چهل روز از حمل می شنود و بر دو کف دست به دنیا می آید در حالی که تکبیر و تهلیل می گوید و پشت سر خود را می بیند همچنان که جلوی خود را می بیند، جُنُب نمی شود، خمیازه نمی کشد، تمطی نمی کند، مدفوعش رایحه ای همچون مشک دارد که زمین آن را می بلعد، اگر زره پیامبر صلی الله علیه و آله را بپوشد کاملاً اندازه اش است و اگر دیگری بپوشد، یک وجب بر او کوتاه یا بلند می شود. (کلینی، 1388 ق، ج 1، ص 388-389)درباره این نوع احادیث گفته شده است: این احادیث به دور از شأن امام بوده و نبودشان هیچ آسیبی بدو نمی رساند. همچنین، اسنادشان شامل دروغگو یا منحرف از تشیّع صحیح است، هرچند این امر بر کذب قطعی مرویات دلالت نمی کند. اما اخذ مضمون این احادیث در صورت عدم اقتران به شاهدی که صدور آن ها را از امام ترجیح می دهد، برخلاف اصول و قواعد علم «درایه» می باشد و این در حالی است که در مرویات صحیح و نصوص قرآنی و اصول اسلام و تشیّع، چیزی که شاهد بر این امور باشد، وجود ندارد. (معروف حسنی، 1407 ق، ص 246-247)برخی نیز تصریح کرده اند که افسانه هایی در خصوص تولّد معصومان علیهم السلام ، همه از ساخته های غالیان و دشمنان آنان و اسلام به انگیزه تخریب و تقبیح چهره نورانی آن ها و از بین بردن آثار پربرکتشان است که همیشه ماندگار بوده و از برترین خیرات و تعالیمی شمرده می شوند که انسانی از خود برجای گذاشته است. اینان علیهم السلام به سبب همین خیرات و برکات، شایسته تقدیم و تکریم شده و برتر از تمام مردمند، نه به سبب امور غیبی و افسانه ها. ائمّه اطهار علیهم السلام خود احادیثی را که عقل آن ها را نمی پذیرد و بالاتر از درک اوهام باشند، انکار کرده و محدثان آن ها را لعن کرده اند. (همان، ص 217)
اهل سنّت و غلو
اتهام غلو معمولاً متوجه شیعیان در کل می باشد، در حالی که نمونه هایی از غلو، در میان دیگر فرق اسلامی و در کتب معتبر حدیثی آنان مشاهده می شود. در ذیل، برخی از این احادیث ذکر می شوند:
درباره تحریف قرآن، اقوال متعددی از طرق اهل سنّت نقل شده اند؛ از جمله: از عمر نقل شده است که بسیاری از آیات قرآن با رفتن پیامبر از بین رفت. (صنعانی، ج 7، 330؛ متقی هندی، ج 5، ص 431) از همو نقل شده است که نگویید: تمام قرآن را گرفته ایم؛ چرا که بسیاری از آن نابود شده است. (سیوطی، 1365 ق، ج 1، ص 106) از ثوری نقل شده است که به ما خبر رسیده پس از جنگ مسیلمه، چیزهایی از قرآن از بین رفت. (صنعانی، ج 7، ص 329-330)
از ابن عباس نقل شده است که سوره توبه، به نام «الفاضحه» (رسواکننده) بود و همچنان نازل می شد و اسامی را می گفت تا آن جا که گمان کردیم نام تمام ما را ذکر خواهد کرد. (ابن حجاج، ج 8، ص 245؛ سیوطی، 1365 ق، ج 3، ص 208) از حذیفه نقل شده است که آنچه از سوره برائت خوانده می شود، یک چهارم آن است. (صنعانی، ج 7، ص 178؛ سیوطی، 1365 ق، ج 3، ص 208؛ حاکم نیشابوری، 1406 ق، ج 2، ص 331)
ابن عمر از پیامبر نقل می کند که در تفسیر «یومَ تَبیضُّ وجوهٌ و تَسوَدُّ وجوهٌ...» (آل عمران: 106-107) فرمود: «وامّا الذینَ ابیضَّت وجوهُهُم»همان اهل سنّت و جماعت اند و «فامّا الّذین اسودَّت وجوهُهم» همان اهل بدعت و تفرقه اند. (خطیب بغدادی، 1417 ق، ج 7، ص 390؛ ابن عساکر، 1415 ق، ج 43، ص 10؛ ابن کثیر، 1412 ق، ج 1، ص 391) این حدیث را از جعلیات احمد بن عبداللّه انصاری دانسته اند. (ابن حجر عسقلانی، 1390 ق، ج 1، ص 202)
در روض الریاحین یافعی، از ابوبکر نقل می کند که گفت: هنگامی که ما در مسجد نشسته بودیم، فردی کور برما وارد شد و سلام کرد و ما جواب سلام او را دادیم و او را جلوی پیامبر نشاندیم. سپس آن کور گفت: چه کسی در حبّ پیامبر صلی الله علیه و آله نیاز مرا برآورده می سازد؟ ابوبکر گفت: پیرمرد! نیازت چیست؟ گفت: خانواده ای دارم و پولی ندارم خرج آن ها بکنم و کسی می خواهم که در حبّ پیامبر چیزی به من بدهد. ابوبکر برخاست و گفت: من آن مقداری که تو را برپا دارد و کارت را راه بیندازد، در حبّ پیامبر به تو می دهم. آیا نیاز دیگری داری؟ گفت: آری، دختری دارم، می خواهم تا زنده ام کسی در حبّ پیامبر با او ازدواج کند. ابوبکر گفت: من با او در حبّ پیامبر صلی الله علیه و آله ازدواج می کنم. آیا نیاز دیگری داری؟ گفت: آری، می خواهم به حبّ پیامبر صلی الله علیه و آله دستم را بر ریش ابوبکر بمالم. پس ابوبکر برخاست و ریشش را در دستان کور گذاشت و به او گفت: آن را در حبّ پیامبر صلی الله علیه و آله بگیر. آن کور ریش ابوبکر را گرفت و گفت: خداوندا! تو را به حرمت ریش ابوبکر سوگند می دهم که بینایی ام را به من برگردان. پس همان لحظه بینایی اش برگشت و جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و گفت: «السلامُ یُقرؤکَ السلامُ و یخصُّک بِالتحیةِ و الاکرامِ و یَقولُ لَکَ لو أقسمَ علیَّ کلُّ أعمی بحرمةِ شیبةِ أبی بکرٍ لرددتُ علیهِ بصرَهُ و ما ترکتُ أعمی علی وجهِ الارضِ و هذا کلُّه ببرکتِکَ و علوِّ شأنِکَ و قدرِکَ عندَ ربِّک.» (معروف حسنی، 1407 ق، ص 304)
در روایت های اهل سنّت آمده است که هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله مشتاق بهشت می شدند، ریش ابوبکر را می بوسیدند، (عجلونی، 1408 ق، ج 2، ص 419) یا هرکس مشتاق بهشت است به ریش ابوبکر نگاه کند. (ابن عساکر، 1415 ق، ج 30، ص 125)
از أنس بن مالک نقل شده است که گفت: شنیدم پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: جبرئیل به من خبر داد که خداوند هنگامی که آدم را خلق کرد و روح را به جسدش وارد ساخت، به من دستور داد که سیبی از بهشت بردارم و آبش را بگیرم و در حلقش بریزم. من نیز چنین کردم. پس خداوند تو را از نطفه نخست و ابوبکر را از نطفه دوم و عمر را از نطفه سوم و عثمان را از نطفه چهارم و علی را از نطفه پنجم آفرید. آدم پرسید که اینان چه کسانی هستند؟ خداوند فرمود: «هؤلاءِ خمسةُ أشباحٍ من ذریَّتکَ أکرمُ عِندی مِن جمیعِ خلقی» و هنگامی که آدم عصیان کرد، بدان ها متوسّل شده و استغاثه کرد و خداوند او را بدین سبب بخشید. (احمد بن عبداللّه طبری، 1996 م، ج 1، ص 284)
از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: «انّ اللّه َ یتَجلّی یومَ القیامةِ لِلخلائقِ عامّةً و یتَجلّی لکَ یا أبابکرُ خاصّةً.» (ابن حبّان بستی، ج 1، ص 143؛ خطیب بغدادی،1417 ق، ج 3، ص 193؛ ابن عساکر، 1415 ق، ج 30، ص 163؛ ابن الجوزی، 1386 ق، ج 1، ص 304 به بعد؛ ذهبی، 1382 ق، ج 1، ص 143؛ ابن حجر عسقلانی،1390 ق، ج 1، ص 282؛ عجلونی، 1408 ق، ج 1، ص 245؛ ج 2، ص 419؛ ابن قیم الجوزیة، 1403 ق، ص 115) و یا از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: «حدّثّنی جبرئیلُ: اِنّ اللّه َ لمَّا خلقَ الارواحَ اختارَ روحَ أبی بکرٍ مِن بینِ الارواحِ...» (ابن الجوزی، 1386 ق، ج 1، ص 310،311؛ عجلونی، 1408 ق، ج 2، ص 419؛ خطیب بغدادی،1417 ق، ج 14، ص 35؛ ابن عساکر، 1415 ق، ج 30، ص 164؛ ذهبی، 1382 ق، ج 3، ص 488؛ ج 4، ص 282؛ ابن حجر عسقلانی، 1390 ق، ج 5، ص 88؛ ج 6، ص 176)
به سندی ضعیف از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است: در بهشت، هیچ درختی نیست، مگر بر هر برگ آن نوشته شده است: «لا اله الّا اللّه ، محمّد رسول اللّه ، أبوبکرُ الصدیقُ، عمرُ الفاروقُ، و عثمانُ ذوالنورَینِ.» (هیثمی، 1408 ق، ج 9، ص 58؛ خطیب بغدادی، 1417 ق، ج 10، ص 263؛ ابن عساکر، 1415 ق، ج 39، ص 50؛ ج 44، ص 190)
در احادیثی جعلی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است: «إنَّ اللّه َ ائْتَمَنَ علی وحیهِ ثلاثةً: أنا و جبرئیلُ و معاویةُ و کاد أن یَبعثَ معاویةُ نبیّا مِن کثرةِ حِلمه و ائتمانِه علی کلام ربّی فغَفَر لِمعاویةِ ذنوبَه و وفّاه حسابَهُ و علّمه کتابَه و جعَلَه هادیا مهدیا و هَدی بِه» (ابن عساکر، 1415 ق، ج 59، ص 74؛ ابن الجوزی، 1386 ق، ج 2، ص 18؛ ابن حجر عسقلانی، 1390 ق، ج 5، ص 34؛ أبوریة، بی تا، ص 127) یا «الامناهُ ثلاثةٌ: جبرئیلُ و أنا و معاویةٌ» (خطیب بغدادی، 1417 ق، ج 12، ص 8؛ ابن عساکر، 1415 ق، ج 27، ص 235؛ ابن الجوزی، 1386 ق، ج 2، ص 17؛ ابن حبّان بستی، ج 1، ص 146؛ ذهبی، 1382 ق، ج 1، ص 126؛ ج 3، ص 142؛ ابن حجر عسقلانی، 1390ق، ج 1، ص 241؛ ج 3، ص 265؛ ج 4، ص 237؛ کنانی، 1378 ق، ج 2، ص 4 و 6) یا «أنتَ منِّی یا معاویةُ و أنا مِنکَ لِتزاحَمنی علی بابِ الجنةِ کهاتینَ السبابةِ و الوُسطی» (ابن أبی حاتم رازی، 1405 ق، ج 1، ص 279؛ فتنی،بی تا، ص 100) یا «انِّک أحدُ الامناءِ السبعةِ: اللوحُ و القلمُ و اسرافیلُ و میکائیلُ و جبرائیلُ و محمّدٌ و معاویةُ بن أبی سفیان» (فتنی، بی تا، ص 100؛ ابن حجر عسقلانی، 1390 ق، ج 2، ص 421؛ ذهبی، 1382 ق، ج 2، ص 3) یا «اللّهمّ قِهِ العذابَ و الحسابَ و علّمهُ الکتابَ.» (ابن أبی الحدید، ج 11، ص 42)
یا به سندی ضعیف از عائشه نقل شده است: که شبی در بستر در کنار پیامبر بودم، ایشان به من فرمود: ای عائشه! حسنات عمر بیش از ستارگان آسمان هستند، و تازه آن یکی از حسنات پدرت می باشد. (خطیب بغدادی، 1417 ق، ج 7، ص 140؛ ابن عساکر، 1415 ق، ج 30، ص 124) یا از قول جبرئیل به پیامبر آمده است: «یا محمّدٌ لو مکثت معَکَ ما مَکثَ نوحٌ فی قومِهِ ألفَ سنةٍ الّا خمسینَ عاما ما حدّثتُکَ بفضیلةٍ واحدةٍ مِن فضائلِ عمرِ و إِن عمرَ حسنةٌ مِن حسناتِ أبی بکرٍ» (ابن عساکر، 1415 ق، ج 44، ص 138)
از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است: «لَو لَم أُبعث نبیّا لبَعثَ عمرُ بنُ الخطّابُ» (عجلونی، 1415 ق، ج 2، ص 154،164؛ فتنی، بی تا، ص 94؛ هیثمی، 1408 ق، ج 9، ص 68؛ ابن حنبل، ج 4، ص 154؛ حاکم نیشابوری، 1406 ق، ج 3، ص 92؛ متقی هندی، ج 11، ص 578؛ ابن عساکر، 1415 ق، ج 10، ص 384؛ ج 44، ص 114،115 «دو حدیث» و 16)
به حدیثی موضوع از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است: «مَن سبَّ أبابکرٍ و عُمرِ قُتل و مَن سَبَّ عَلیّا و عثمانَ جَلّد الحدَّ» (ابن الجوزی، 1386 ق، ج 1، ص 328)
همچنین در حدیثی منکر نقل شده است: «مَن افتری علَی اللّه ِ کَذبا قُتل و لایُستتابُ و مَن سَبّنی قُتل و لایُستتابُ و مَن سبَّ أبابکرٍ قُتل و لایَستتابُ و مَن سبَّ عُمرٍ قُتل و لایُستتابُ و مَن سبَّ عُثمانٍ جَلّدَ الحدّ و مَن سبَّ عَلیّا جَلّد الحدَّ...لأِنَ اللّه َ خَلَقَنی و خَلَقَ أبابکرٍ و عُمرٍ مِن تربةٍ واحدةٍ و فیها نُدفَن.» (ابن الجوزی، 1386 ق، ج 1، ص 328؛ ابن عساکر، 1415 ق، ج 44، ص 122؛ ذهبی، 1382 ق، ج 4، ص 450)
نتیجه
در این مقاله، روشن شد که غلو پدیده انحرافی کهن و دامنه داری در فرهنگ اسلامی و معلول علل بسیاری است و هیچ یک از فرق اسلامی نمی تواند خود را از آن مبرّا سازد. همچنین این پدیده آثار تخریبی بسیاری در فرهنک اسلامی بر جای نهاده که لازم است دانشمندان علوم اسلامی به شناسایی، معرفی و رفع این آثار اقدام فرمایند.
منابع
33. ابن ادریس حلی، محمد، السرائر، 1411 ق، قم، تحقیق و نشر مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، چاپ دوم.
34. ابن الجوزی، عبدالرحمن بن علی بن محمد جوزی، الموضوعات، 1386 ق، تحقیق عبدالرحمان محمد عثمان، مدینه، مکتبة السلفیة، چاپ اول.
35. ابن ابی حاتم رازی، عبدالرحمن بن محمد، العلل، 1405 ق، تحقیق محب الدین الخطیب، بیروت، دارالمعرفة.
36. ابن حجاج، مسلم، الصحیح، بی تا، بیروت، دارالفکر.
37. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، بی تا، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ دوم.
38. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة اللّه ، شرح نهج البلاغه، بی تا، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بی جا، دارالاحیاء الکتب العربیة.
39. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بی تا، بیروت، دارالصادر.
40. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق (تاریخ شام)، 1415 ق، تحقیق علی شیری، بی جا، دارالفکر.
41. ابن قیم الجوزیة، محمد بن أبی بکر، المنار المنیف، 1403 ق، تحقیق عبدالفتاح أبو غدة، حلب، مکتب المطبوعات الاسلامیة، چاپ دوم.
42. ابن کثیر، اسماعیل دمشقی، التفسیر، 1412 ق، بیروت، دارالمعرفة.
43. ابن حنبل، احمد بن محمد، المسند، بی تا، بیروت، دارالصادر.
44. ابن حبان بستی، محمد، المجروحین، بی تا، تحقیق محمد ابراهیم زاید، بی جا، بی نا.
45. أبوریة، محمود، الاضواء علی السنة النبویة، بی تا، بی جا، دار الکتاب الاسلامی.
46. أشعری، أبوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، 1362 ش، ترجمه محسن مؤیدی، تهران، امیر کبیر، چاپ اول.
47. أشعری قمی، سعد بن عبداللّه ، المقالات و الفرق، 1361 ش، تصحیح و تقدیم و تعلیق محمد جواد مشکور، بی جا، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم.
48. بخاری، محمد بن اسماعیل، الصحیح، 1401 ق، بیروت، دارالفکر.
49. بهبودی، محمد، معرفة الحدیث و تاریخ نشره و تدوینه و ثقافته عند الشیعة الامامیة، 1362 ش، بی جا، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی.
شیعه شناسی » شماره 12 (صفحه 66)
50. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، 1369 ش، قم، سازمان تبلیغات اسلامی.
51. حاکم نیشابوری، محمد بن عبداللّه ، المستدرک علی الصحیحین، 1406 ق، تحقیق یوسف مرعشلی، بیروت، دارالمعرفة.
52. حسین، طه، الفتنة الکبری: علی و بنوه، بی تا، قاهره، دارالمعارف.
53. حیدر، أسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعة، بی تا، بیروت، دارالکتب العربی.
54. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، 1417 ق، تحقیق مصطفی القادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول.
55. زمخشری، جاراللّه ، الکشاف، بی تا، بی جا، بی نا.
56. سامرائی، عبداللّه ، الغلو و الفرق الغالیة فی الحضارة الاسلامیة، 1392 ق، بغداد، دارالحریة للطباعة.
57. سبحانی، جعفر، اصول الحدیث و احکامه فی علم الدرایة، 1412ق،قم،مرکزمدیریت حوزه علمیه.
58.سد امیر، علاء الدین، الشیعة و التصحیح، 1414 ق، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، چاپ دوم.
59. سیاسی، علی اکبر، روانشناسی شخصیت، 1357 ش، تهران، امیر کبیر، چاپ چهارم.
60. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، الدر المنثور، 1365 ق، بیروت، دارالمعرفة، چاپ اول.
61. صالحی نجف آبادی، نعمت اللّه ، عصای موسی (یا درمان بیماری غلو)، 1380 ش، تهران، امید فردا، چاپ اول.
62. ، غلو: درآمدی بر افکار و افکار غالیان در دین، 1384 ش، تهران، کویر، چاپ اول.
63. صدوق، (الف) الخصال، بی تا، تحقیق علی اکبر غفاری، بی جا، جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة.
64. ، (ب) الاعتقادات، بی تا، تحقیق عصام عبدالسید، بی جا، بی نا.
65. ، (الف) عیون اخبار الرضا علیه السلام ، 1404 ق، تحقیق حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول.
66. ، (ب) من لایحضره الفقیه، 1404 ق، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، جامعة المدرسین، چاپ دوم.
67. صفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، 1404 ق، تحقیق میرزا محسن کوچه باغی،
شیعه شناسی » شماره 12 (صفحه 67)
تهران، مؤسسه الاعلمی.
68. صفری فروشانی، نعمت اللّه ، غالیان: کاوشی در جریان ها و برآیندها، 1380 ش، مشهد، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، چاپ اول.
69. صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، بی تا، تحقیق حبیب الرحمن أعظمی، بی جا، المجلس العلمی.
70. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 1415 ق، تحقیق کمیته ای از دانشمندان و محققین و متخصصین، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول.
71. طبری، احمد بن عبداللّه ، الریاض النضرة فی مناقب العشرة، 1996 م، تحقیق عیسی عبداللّه محمد، بیروت، دار الغرب الاسلامی، چاپ اول.
72. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، 1407 ق، بیروت، دارالکتاب العلمیة، چاپ اول.
73. طهرانی، آقابزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعة، 1403 ق، بیروت، دارالاضواء، چاپ دوم.
74. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، 1404 ق، تحقیق میرداماد محمد باقر حسینی سید مهدی رجائی، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام .
75. ، ، التبیان، 1409 ق، تحقیق احمد قیصر عاملی، بی جا، مکتبة الاعلام الاسلامی، چاپ اول.
76. عجلونی، اسماعیل بن محمد، کشف الخفاء، 1408 ق، بی جا، دارالکتاب العلمیة، چاپ دوم.
77. عسکری، سید مرتضی، عبداللّه بن سبأ، 1413 ق، بی جا، نشر توحید، چاپ ششم.
78. فتنی، محمد بن طاهر بن علی، تذکرة الموضوعات، بی تا، بی جا، بی نا.
79. قرطبی، محمد ابن احمد، الجامع لاحکام القرآن (تفسیر قربطی)، 1405 ق، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی.
80. کلینی، محمد بن یعقوب رازی، الکافی، 1388 ق، تحقیق علی اکبر غفاری، بی جا، دارالکتب الاسلامیة، چاپ سوم.
81. کمره ای، میرزا خلیل، آراء ائمة الشیعة فی الغلاة، 1351 ش، تهران، چاپ افست حیدری.
82. کنانی، علی بن عراق، تنزیه الشریعة المرفوعة عن الاحادیث الشنیعة الموضوعة، 1378 ق، تحقیق عبدالوهاب عبد اللطیف، بی جا، چاپ مکتبة القاهرة.
83. مامقانی، عبداللّه ، المقباس الهدایة فی علم الدرایة، 1411 ق، تحقیق محمدرضا مامقانی، بیروت، مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، چاپ اول.
84. متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال، بی تا، تحقیق شیخ بکری حیانی و شیخ صفوة السقا،
شیعه شناسی » شماره 12 (صفحه 68)
بیروت، مؤسسة الرسالة.
85. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، م 1403 ق، بیروت، مؤسسة الوفاء. چاپ دوم.
86. مدیر شانه چی، کاظم، علم الحدیث و درایة الحدیث، 1378 ش، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهاردهم.
87. مشکور، محمد جواد، رساله تذکرة العقائد، 1341 ش، تهران، مؤسسة مطبوعاتی عطائی.
88. معارف، مجید، پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، 1376 ش، بی جا، مؤسسه فرهنگی و هنری ضریح، چاپ دوم.
89. معروف حسنی، هاشم، الموضوعات فی الآثار و الاخبار، 1407 ق، بیروت، دارالتعاریف للمطبوعات.
90. ، ، دراسات فی الحدیث و المحدثین، 1398 ق، بیروت، دارالتعاریف للمطبوعات، چاپ دوم.
91. مفید، محمد بن محمد، تصحیح الاعتقادت الامامیة، م. 413 ه ق، تحقیق حسین درگاهی، بیروت، دارالمفید، چاپ دوم.
92. مهدوی راد، محمد علی، الموضوع، 1377 ش، جزوه مقطع دکترا، تهران، دانشگاه تربیت مدرس.
93. ، ، نگاهی به جوامع حدیثی شیعه، 1377 ش، جزوه مقطع دکترا، تهران، دانشگاه تربیت مدرس.
94. میرداماد، محمد باقر بن محمد، الرواشح السماویّة فی شرح الاحادیث الامامیّة، 1311 ق، بی جا، بی نا.
95. نجاشی، احمد بن علی، الرجال، 1416 ق، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ پنجم.
96. هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزواید، 1408 ق، بیروت، دارالکتاب العلمیة.
97. وائلی، احمد، هویة التشیّع، 1362 ش، قم، دارالکتاب الاسلامی، چاپ دوم.
98. ولوی، علی محمد، تاریخ کلام و مذاهب اسلامی، 1367 ش، تهران، انتشارات بعثت.
[1] استادیار دانشگاه شهید چمران اهواز.
[2] صالحی نجف آبادی با توجه به قول صاحب الملل و النحل (شهرستانی، ص 11) تقصیر را پایین آوردن مقام خداوند در حد مخلوق دانسته است. (صالحی نجف آبادی، 1384 ش، ص 79) اما ظاهرا چنین معنایی با عبارت «تقصیر در امر ما» سازگار نیست و بهتر است همان معنای کلی آن، که طبرسی (طبرسی، 1415 ق، ج 3، ص 395) نیز متذکر آن شده، یعنی تقلیل و تفریط در امری اخذ شود؛ بدین معنا که یا در حق ائمه علیهم السلام افراط می شد و آن ها را تا خدا بالا می بردند و یا تفریط می شد و آن ها را همچون انسان های معمولی توصیف می کردند. ظاهر حدیث مزبور نیز اشاره به این مطلب دارد که احادیثی در توصیف ائمّه علیهم السلام جعل می شوند که در آن ها غلو یا تقصیر می گردد.
[3] نیز ر. ک: بقره، 28؛ غافر، 11.
[4] برای مثال ر.ک. مجلسی، 1403، ج 10، ص163، باب «احتجاجات الصادق -صلوات اللّه علیه- علی الزنادقة و المخالفین»؛ ج 25، ص 261-350، باب «نفی الغلو فی النبی و الائمّة علیهم السلام و بیان المعانی التفویض و ما لا ینبغی أن ینسب الیهم منها و ما ینبغی»