* صبر پسندیده است، اما نه به هنگام جدایی از تو و سختی ها آسان شود، اما نه به هنگام ملامت تو.
* دل من جایگاه تو است آری تو خود در دل من جای گرفته ای.
* آیا پنداری که اگر جفا روا داری از آستانت دل برمی کَنم؟ چه سان بازگردم که عشق تو زندگانی من است و چون بازگردم مرده ای بیش نیستم.
* خدا داند که از یادت نخواهم برد تا آن گاه که به گور رَوَم و مرا سنگ های گور در برگیرند.
* جهان دگرگون شود و عشق تو دگرگون نشود که عشق تو نه فنا شود و نه دگرگون گردد.
* سوگند به خاک پایش که چشمانم را جز غبار راه او سرمه ای نیست.
* به سوی سرایی که او در آن جا غنوده است مرکب می رانم نه به آن جا که جایگاه سعی حاجیان است.
* به سخن ملامت گران وَقعی نمی نهم هرچند ملامت گرِ من محبوب من باشد.
* من در عشقْ پرده آزَرْم برمی دَرَم که عشق و رسوایی با هم خوش تر آیند.
* اگر او نبود مرا هوای زندگی نمی بود و نمی گفتم که از پی توانگری رفتن بهتر از در کُنج قناعت غنودن است.
* به خاطر اوست که رنج را راحت می شمارم و آب سوزان چون زلال صافی به کامم گوارا می آید.
* خداوند گره محنت عاشقی را که در طلب راحت باشد یا در نومیدی از طلب باز نشیند هرگز نگشاید.
* را که از دیدگانم فرو می بارد نادیده نه انگار، این پاره های دل من است که آتش عشقْ ذوبش ساخته و از چشمان من بیرونش می فرستد.
* این دل من است که گاه از اندوه در سرشک من حل می شود و گاه با ناله من بیرون می ریزد.
* اگر ناخواسته از تو بار سفر می بندم دلم گروگان تو است.
* دل به عشق کسی نخواهم سپرد که عشق تو نخستین عشق من است و دیگر عشق ها هرگاه آیند از پسِ آن آیند.
* ای سواری که بر آن مرکب تیز تک نشسته ای و چنان می تازی که گویی صخره هاست که از کوه فرو می غلطند.
* شتابان بیابان را درمی نوردی و در امواج ریگ های روانْ آن سان تاخت می کنی که پاهای اسبت بر دست هایش پیشی می گیرد.
* راه خودی بر سرزمین نجف کج کن به سوی گوری که فرشتگان آسمان بَر گِرد آن محفل آراسته اند.
* گاه تسبیح گویند، گاه تقدیس کنند و گاه تمجید می آورند، زمانی تعظیمش می کنند، زمانی تکبیر می گویند و زمانی آواز به تهلیل برمی آورند.
* بر خاک مشک انگیزش بوسه ده، بر درهای چوبینش دست بکش و بر آنها بوسه زن که آن جا همه عود خوشبو است.
* بنگر که چه سان دعاهای بندگان نزد او فرا می رَوَد و جُنود وحی الهی چگونه فرود می آیند.
* نورها می درخشند و دیدگانْ خیره و حیرت زده اند و زبان ها لال است و چشمان از هیبت او ترسان.
* صدایت را آرام کن و پلک ها را بخوابان که آن جا راز ناگفته و پنهان خداوندی است. معانی باریک است و کار دشوار افتاده است.
* و بگو سلام بر تو باد ای سرور جهانیان که کتابِ مُنزِل خداوند در ولایتِ تو سخن گفته.
* درشگفتم از زمین که خاکِ آنْ کوهِ عظیمِ ارجمندی و بزرگواری تو را در خود نهان ساخت و بر خود نلرزید.
* درشگفتم از فرشتگان آسمان که از نگریستن در چهره تو محروم شدند به خاک درنیفتادند.
* ای تو آن آتش که پرتوی از آن بالا گرفت و پرده ظلمت بر موسی بدرید، ای تو آن کشتی نوح آن گاه که روی زمین دریا شود دریایی که دریاها در برابر آن جویباری را مانند.
* ای وارث تورات و انجیل و قرآن و آن فرمان که از سوی رسول الله صلی الله علیه و آله صادر شد و دیگرانش درنیافتند.
* اگر تو نمی بودی زمان آفریده نمی شد و سپیده صبح برنمی دمید و سیاهی شبِ تاریک به روز روشن بدل نمی گردید.
* ای آن که پهلوانان را سر بر خاک درآوردی، ارجمندی و والایی تو دشمنان را از دَمِ تیغ هندی ات کشنده تر است.
* به دَمِ شمشیر تو ثبات دین خدا استقرار یافت و از آن پس کژی [که] گرفته بود استقامت گرفت.
* اگر دین محمد صلی الله علیه و آله به حقْ دینِ هدایت است، دوستی تو است دَرِ آن و طریق داخل شدن در آن.
* اگر تو نبودی در دینْ رخنه ای پدید می آمد که از آن گریزی نبود و نقصِ آن کمال نمی یافت.
* چه لشکری که هر جزء از اجزاء آن در روز پیکار فراتر از آن بود که نام لشکر بر او نهی.
* جامه هایشان زره هایی بود مضاعف که در بافت آنها به جای هر حلقه دو حلقه در هم افتاده بود.
* آن چه درباره تو می سراید فروتر است از آن چه در ستایش پروردگار می سُراید و فراتر از ستایش هر انسان دیگر است و بلندی مقام تو از هر شعری بسی فراتر است.