ماهان شبکه ایرانیان

میزگرد جامعه شناسی دین

جامعه شناسی دین، یکی از موضوعات زنده و مورد بحث در حوزه جامعه شناسی است

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

اشاره

جامعه شناسی دین، یکی از موضوعات زنده و مورد بحث در حوزه جامعه شناسی است. نظر به ضرورت طرح چنین مباحثی و اقتضای شماره جاری معرفت با این مساله، از استادان گرانقدر، دکتر توکل، حجة الاسلام دکتر تقی زاده داوری، دکتر رجب زاده و دکتر حاضری دعوت به عمل آوردیم تا در نشستی دوستانه، در محضر دانش پژوهان مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله درباره مسائل مطرح شده به گفتگو بپردازند. در این میزگرد حجة الاسلام پارسانیا به عنوان مجری از سوی معرفت مباحث را خدمت حضار تقدیم داشته اند. با تشکر از کلیه شرکت کنندگان، حاصل اولین قسمت از این گفتگو از نظر خوانندگان محترم می گذرد.

پارسانیا: ضمن تشکر از حضراتی که قبول زحمت نمودند و در این محفل دوستانه گرد آمدند تا درباره این موضوع زنده و مورد بحث در حوزه های علمیه (جامعه شناسی دین) به بحث بپردازیم، اولین سؤال را درباره تاریخچه «جامعه شناسی دین » مطرح می کنیم. لطفا در این باره توضیحاتی بفرمایید.

دکتر توکل: به تاریخچه جامعه شناسی دین به دو صورت می توان نگاه کرد:

یکی به عنوان یکی از زیرشاخه های جامعه شناسی معرفت، که خود نیز زیر مجموعه جامعه شناسی است. جامعه شناسی معرفت حوزه ای از جامعه شناسی است که در کلیات به بحث های جامعه شناختی در حوزه های خاص معرفتی می پردازد. حوزه های معرفتی خود به چهار حوزه علم، فلسفه، مذهب و ایدئولوژی تقسیم می شود. در این صورت، جامعه شناسی دین یکی از زیر شاخه های جامعه شناسی معرفت به حساب می آید و تاریخچه آن به زمان شکل گیری خود جامعه شناسی باز می گردد. جامعه شناسی معرفت دهه اول و دوم قرن بیستم به طور رسمی در آلمان شکل گرفت. علت پیدایش آن از آنجا نیز این است که این رشته نظری ترین و فلسفی ترین حوزه جامعه شناسی است و فرهنگ و فلسفه آلمان از این لحاظ با آن شباهت و نزدیکی فراوانی دارد. لذا، اگر جامعه شناسی دین و مذهب را یکی از شاخه های جامعه شناسی معرفت به حساب آوریم یکی از پدیده های قرن بیستم است و کسانی که بنیانگذار جامعه شناسی معرفت بودند در حوزه جامعه شناسی دین بحث هایی قوی داشتند و شاید قوی ترین بحث ها هم مربوط به آن دوره باشد.

بر این مطلب اتفاق نظر وجود دارد که بنیانگذار جامعه شناسی معرفتی فیلسوف و جامعه شناس بزرگ آلمانی، ماکس شلر، است. او یکی از شخصیت های بزرگ فکر دینی در آلمان و اروپا بود که در زمینه جامعه شناسی دین نیز مطالبی مطرح کرد. پس از او شخصیت های دیگری نیز در این زمینه ظهورکردند.

دوم آنکه جامعه شناسی دین را عبارت بدانیم از مجموعه مباحث و مطالعاتی که از لحاظ اجتماعی دین را مورد بررسی قرار داده است. اگر چنین بپنداریم نه جامعه شناسی و نه جامعه شناسی دین پدیده ای نیست که در قرن اخیر ظهور کرده باشد. اگر مباحث جامعه شناختی را عبارت بدانیم از نوع مطالعات اجتماعی که در مورد جامعه، نهادها، بخش ها و واقعیت های انسانی، شخصی و جمعی بحث می کند مباحث آن قدمتی چند هزار ساله خواهد داشت. در نتیجه، اگر بخواهیم جنبه های اجتماعی مذهب را بررسی کنیم مباحثی که در آن مطرح شده است نیز قدمتی این چنین خواهد داشت، اما عده ای معتقدند که بحث های جامعه شناسی مذهب عمومادرقرن هیجدهم مطرح شده است و پیشینه آن به قرن پیش باز می گردد.

یکی از بحث های جالب مباحث اجتماعی در مورد اندیشه، فکر و حتی واقعیت های اجتماعی در گذشته تاریخی به مذهب مربوط می شود; یعنی حتی مباحث قوی اجتماعی درباره مذهب و تفکرات دینی و اعتقادات تا خرافه و جادو از دوران پیش از افلاطون مطرح بوده است و شخصیت های معروفی چون دموکرتیوس، لوکرتیوس و دیگران بوده اند که واقعیت دینی، اعتقادات، نحوه شکل گیری و نتایج آنها، بخصوص سوء استفاده هایی را که از تفکر دینی شده است، در بیش از دو هزار سال پیش مطرح کرده اند. این مسائل مبتلابه جامعه شناسی دینی در بدو پیدایشش بوده است.

بنابراین، از تاریخچه پیدایش جامعه شناسی دین دوگونه برداشت علمی شده است:

اول، مطرح شدن رسمی آن که به قرن بیستم بازمی گردد.

دوم، مطرح شدن آن از حیث محتوایی که در فرهنگ غربی به دوره پیش از یونان باستان بازگشت دارد و مباحثی هم که امروزه در غرب در زمینه هندشناسی و چین شناسی و آمریکای لاتین شناسی مطرح است، نشان می دهد که این مباحث در آن دوره ها هم وجود داشته است.

جامعه شناسی معرفتی اساس خود را بر کلیت رابطه جامعه و ساختارها و واحدهای اجتماعی گذارده است. «معرفت » حوزه وسیعی دارد که از جهت گیری های ارزشی، عواطف و احساسات شروع می شود و تا معرفت های مکتسب مانند علم و تکنولوژی و در رده های بالاتر آن، که فلسفه، مذهب و ایدئولوژی است، ادامه می یابد. اگر بنا باشد که جامعه شناسی معرفت به طور مشخصی، خود را به یکی از حوزه ها محدود کند; یعنی پردازش های نظری خود را برای حوزه خاصی به کار بگیرد در حوزه علم، جامعه شناسی علم; در حوزه فلسفه، جامعه شناسی فلسفه; درحوزه ایدئولوژی، جامعه شناسی ایدئولوژی و در حوزه مذهب، جامعه شناسی مذهب مطرح خواهد شد. همین طور در سایر حوزه های منشعب مانند جامعه شناسی ادبیات، جامعه شناسی هنر، جامعه شناسی موسیقی و مانند آنها. با این دید، این یک تقسیم بندی است که امروزه وجود دارد. ماهیت مباحثی که در جامعه شناسی دین مطرح می شود همان مباحثی است که در جامعه شناسی معرفت وجود دارد، لکن به معرفت دینی محدود می شود. اما هر یک ا ز زیر شاخه های آن (جامعه شناسی معرفت) به دلیل غنای فراوانی که دارند، خودشان به عنوان شاخه های جامعه شناسی معرفی می شوند. مثل جامعه شناسی دین; مانند جامعه شناسی دین.

دکتر حاضری: تصور می کنم این بحث را با تفاوت ظاهری دیگری نیز می توان دید. همان گونه که گفته شد، می توان به دین از موضع معرفت شناختی و به عنوان یکی از حوزه های معرفتی بشر نگریست. ولی به نظر می رسد که اگر از زاویه دیگری نگاه کنیم دیگر جامعه شناسی دین لزوما شاخه ای از جامعه شناسی معرفت نخواهد بود و آن در صورتی است که دین را فراتر از یک حوزه معرفتی صرف بدانیم; یعنی آن را یک واقعیت اجتماعی بدانیم که تجلی های گوناگونی دارد و تنها بخشی از آن از جلوه معرفتی برخوردار است، ولی در سطوح اجتماعی و آداب و رسوم آن، به عنوان یک نهاد اجتماعی و در رابطه با دیگر نهادهای آن اگر بخواهد مطرح شود و مورد بحث قرار گیرد، هرچند یک معنای دقیق تر آن پی بردن به ریشه های معرفت شناسی این پدیده است، امالزوما بحث به این ختم نمی شود. لذا، وقتی این پدیده بخواهد به شکل واقعی خود مطرح شود باید روابطش را با دیگر مناسبات اجتماعی در نظر بگیرد. در واقع، با نوعی تحلیل جامعه شناختی از واقعیتی سر و کار دارد که آن قلمرو به عنوان جامعه شناسی دین مطرح می گردد که شاید نتوان آن را منحصرا به عنوان شاخه ای از جامعه شناسی معرفت تلقی کرد.

دکتر تقی زاده: اگر علم الاجتماع را عبارت از بررسی نقش پدیده های اجتماعی بدانیم جامعه شناسی دین سابقه تاریخی بیشتری دارد. بحث از دین با این تصور (بررسی نقش دین در جامعه) در قرن هشتم هجری از سوی ابن خلدون مطرح شده است. دقیقا می توان بحث از جامعه شناسی دین را از کتاب مقدمه او شروع کرد. او نقش «عصبیت » را در تحولات اجتماعی به طور جدی مورد بررسی قرار داده است. ابن خلدون یک جامعه شناس دین به معنای امروزی آن نیست، اما در زمینه جامعه شناسی دین بحث کرده است. بخشی از نظریه «عصبیت » ابن خلدون به دین مربوط است، او معتقد است: عصبیت دینی قوی ترین نوع عصبیت است، به گونه ای که اگر در جامعه ای وجود داشته باشد گروه های اجتماعی را به خوبی با هم منسجم می کند و حرکت های اجتماعی را به نتیجه می رساند. کلام او در ترجمه مقدمه (ج 1، ص 302) چنین است:

«آیین های دینی هم چشمی و حسد بردن به یکدیگر را که در میان خداوندان عصبیت یافت می شود، زایل می کند و وجهه را تنها به سوی حق و راستی متوجه می سازد. از این رو، هرگاه چنین گروهی در کار خویش بینایی حاصل کنند هیچ نیرویی در برابر آنان یارای مقاومت نخواهد داشت. چه، وجهه آنان یکی است و مطلوب در نزد همه آنان وسیع و بلند است و چنان بدان دلبسته اند که حاضرند در راه آن جان سپاری کنند و خداوندان کشوری که اینان دولت آنهارا مطالبه می کنند هرچند از لحاظ عدد چندین برابر آن قوم باشند، چون مقاصد متباین باطلی دارند و از مرگ می هراسند شکست و خزلان ایشان مسلم است و به هیچ روی، نمی توانند با چنین گروهی مقاومت کنند، هرچند از آنها فزون تر باشند، بلکه بی شک مغلوب می شوند.

حال اگر مطالعات مردم شناسانه را نیز به مطالعات مردم شناسانه اضافه کنیم باز می توان گفت که دین پژوهی روشمند سابقه تاریخی جلوتری قبل از قرن بیستم دارد. بیرونی اولین عالمی است که فرهنگ و دین را به طور روشمند و منظم مورد مطالعه قرار داده است. او ادیان هند را به طور دقیق در کتاب خود، تحقیق ماللهند، بررسی کرده است. اینکه امروزه گفته می شود که «نباید پیش داوری های خود را در مشاهدات و تحقیقات دخالت داد نظر کاملا روش شناسانه ای است که مبدع آن بوده است. او آداب و رسوم و شعایر و مناسک دینی هندوان دینی و زرتشتیان هند را بی طرفانه مورد مطالعه قرار داد و سپس برای فهم محتوای برخی از پدیده های دینی ادیان مذکور آنها را با نمونه های مشابه اش در بین مسلمانان و مسیحیان مقایسه نمود. بدین ترتیب، روش مقایسه ای را، که امروزه کسانی مانند میرچا ایلیاده و دیگران در دین پژوهی معاصر به کار می گیرند، مورد استفاده قرار داده است.

اگر ما مطالعه در اندیشه ورزی اجتماعی را از متفکران خودمان شروع کنیم، که بواقع، پیش قراولان مطالعات اجتماعی در این زمینه هستند، کاری مطابق واقع انجام داده ایم. آقای جمشیدی در رساله دکتری خود، در باره ابن خلدون، که مراحل نهایی تدوین خود را در دانشگاه منچستر انگلستان می گذراند، چنین نظری در باره مؤسس بودن ابن خلدون ابراز داشته اند. استاد راهنمای رساله ایشان، دکتر گلاوانیس، جامعه شناس برجسته ای که درزمینه مصروفلسطین تخصص دارد، در مباحثات خود بر این مطلب غبطه می خورد که شما جامعه شناس بزرگی همچون ابن خلدون دارید که غربیان بر حسب تصادف او را شناخته اند. وقتی شرح کارهای علمی بیرونی را برای او بیان کردم، گفت: متاسفانه ما از او خبری نداریم.

نکته قابل ذکر دیگر این است که نویسندگان تاریخ تطور علوم، خصوصا علوم انسانی و اجتماعی به طور عمد یا غیر عمد، سلسله دانش بشری را از غرب یعنی یونان شروع کرده و در انتها، مجددا به غرب ختم می کنند و در این بین، علی الاصول نامی از متفکران و محققان سایر ملل از جمله دانشمندان مسلمان، همانند ابن خلدون و بیرونی، نمی آورند. ممکن است اینکار برای آن ها عیب نباشد; زیرا آنها در صدد ریشه یابی سنگ بنای تمدن خویش اند، ولی به یقین، عیب است که قدر و اهمیت مطالعات و تحقیقات متفکران خود را نشناسیم و به آن بها ندهیم.

دکتر رجب زاده: آن تقسیم بندی که جناب آقای دکتر توکل مطرح کردند در نگاه به کل جامعه شناسی نیز مطرح است که بعضی کل تاریخ اندیشه اجتماعی را تاریخ جامعه شناسی می دانند که به اعصار گذشته باز می گردد و بعضی آن را به دوره جدید نسبت می دهند. این دو تلقی در باب جامعه شناسی دین نیز وجود دارد. در جنب تلقی اول، ادعای دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه جامعه شناسی نه به عنوان یک علم، بلکه به عنوان یک ایدئولوژی، تلقی می شود. با نگاه به کتبی که در زمینه تاریخ اندیشه های اجتماعی و تاریخ جامعه شناسی نوشته شده است، این دو گرایش خود رانشان می دهند. آنان که می خواهندحصرزمانی را بشکنند با تلقی اول به اعصارگذشته بازمی گردند.

در باب دین از منظر جامعه شناسان، بر حسب اینکه آن را چگونه تلقی کنیم حوزه جامعه شناسی دین و تاریخچه آن تغییر می کند. دو تلقی در این زمینه معمول است:

یکی اینکه حوزه هر امر مقدسی را حوزه دین تلقی کنیم، که بر این اساس، «جامعه شناسی دین » یعنی «جامعه شناسی امر مقدس » و لذا، مرزی بین مسائل دینی وجود نخواهد داشت.

دوم اینکه دین را به عنوان اعتقادات ماورایی تلقی کنیم که در این صورت، حوزه جامعه شناسی دین تغییرمی کندوآن رابه جهت دیگری سوق می دهد.

البته در نگاهی دیگر می توان دین را به عنوان یک جهان بینی، زیرمجموعه حوزه ای خاص در نظر گرفت که در این حالت، باید آن را با کل جهان بینی، یکسان تلقی کرد و سرایت آن را در همه حوزه ها مد نظر داشت. بر این اساس، می توان گفت جامعه شناسی های دینی گوناگونی وجوددارد; مثلا، نمی توان مباحث دورکیم را با مباحث جامعه شناسی ماکس شلر یکسان دانست; زیرا محتوای آن رامتفاوت دیده ومتفاوت تعریف کرده اند.

پارسانیا: تاریخچه جامعه شناسی دین به دوره های پیشین ارجاع داده شد، اما وقتی از خود جامعه شناسان سؤال شود آنان نوعا حاضر نیستند پژوهش های اجتماعی نسبت به دین در سده های پیش را به عنوان جامعه شناسی بشناسند. همان گونه که گفتند، در زمان ابن خلدون پژوهش هایی اجتماعی وجود داشته است که با روش های امروزی انجام شده است. اگرجامعه شناسی را به معنای خاص آن در نظر بگیریم ظاهرا فقط می توان مانند اگوست کنت معتقد بود که خود جامعه شناسی پیشینه های قبلی داشته است. بدین ترتیب، جامعه شناسی دین نیز پیشینه هایی داشته است، اما نه اینکه جامعه شناسی بوده است. حال این سؤال مطرح می شود که آیا به مطالعات دینی متون مقدس سده ها یا هزاره های قبل هم، که درباره پدیده های اجتماعی - به طور عام و روند اجتماعی دین به طور خاص - است، نام «جامعه شناسی » و یا «جامعه شناسی دین » نهاد؟ یا اینکه جامعه شناسی همان است که به معنای متعارف آن، در قرن نوزدهم و بیستم مطرح می شود و آن مسائل مقدمه اند؟

دکتر توکل: در بررسی متون دینی باستانی یا دوره های میانی یا جدید، در بحث جامعه شناسی دین یا جامعه شناسی معرفت میان دین - به عنوان فکر - و جدا کردن و کنار گذاردن آن بر اساس سازمان ها، ساختارها و حتی عمارت ها، ارتباطات و شبکه هایی که مربوط به محتوای معرفتی می شوند، تفکیکی قایل نمی شویم. به عنوان مثال، وقتی از جامعه شناسی ایدئولوژی بحث می کنیم درست است که ما به محتوای معرفتی ایدئولوژی می پردازیم، ولی بلافاصله، بخش دیگری از جامعه شناسی ایدئولوژی، که ساختار احزاب و حوزه های ستادی توزیع فکر ایدئولوژیک و سیاسی در جامعه است، قابل تفکیک نمی باشد. در نتیجه، با این برداشت، که دین را به عنوان شاخه ای از معرفت می داند، کاملا منطبق می گردد. در آنجا نیز وقتی از جامعه شناسی دین سخن به میان می آید هم صحبت از نحوه اشاعه فکر دینی در دوره ای خاص است، هم از نهادهایی که متولی آن بوده اند، هم از نحوه رهبرگزینی، هم از سازمان رسمی و غیر رسمی که فکر دینی را اشاعه می دهد و هم از ارتباط این ساختار با دیگر ساختارهای اجتماعی بحث به میان می آید، وگرنه صرف کار بر محتوای معرفت دینی «جامعه شناسی فلسفی »خواهدبود;یعنی هرنوع فکرجامعه شناختی که کارش بابحث های نظری است.

ما نباید خود را درگیر مباحثی که رسما در جامعه شناسی دین مطرح می شود، بکنیم، بخصوص در زمانی که جامعه شناسی اعلام موجودیت کرده است.بحث های جالب جامعه شناسی دین به زمانی باز می گردد که هنوز جامعه شناسی دین به عنوان یک شاخه از جامعه شناسی معرفت شناخته نشده بود. لذا، همان گونه که گفته شد، در هیچ جای مقدمه ابن خلدون چنین چیزی دیده نمی شود که او خود را جامعه شناس معرفی کند و یا بگوید بحثی که من مطرح می کنم جامعه شناسی دین است; ولی نکاتی که او مطرح می کند هم جامعه شناسی به معنای امروزی است و هم در آن زمینه، ابن خلدون یک جامعه شناس دینی است. به نظر می رسد که جاذبه مباحث جامعه شناسی دینی نیز به همین دلیل است که یک مساله فرهنگی جامعه شناختی است و فراگیری، عمق و نفوذ آن از هر حوزه دیگری فراتر است و شایبه ها و زمینه های اجتماعی از آن تاثیر می پذیرد و بر آن تاثیر می گذارد. در نتیجه، باید به افکار برجسته، تاملات و پژوهش هایی که پیشینیان انجام داده اند، مراجعه کرد، بخصوص وقتی از دین بحث به میان می آید به لحاظ عینی واجتماعی، بیشتر«اسلام »موردنظراست.

پارسانیا: آقای دکتر توکل دعوت می کنند که جامعه شناسی دین از حوزه مسائلی که دارد، فراتر رود و دلیلی وجود ندارد که ما خود را در مسائلی محصورکنیم که به صورت رسمی، بدان پرداخته اند. به تعبیر آقای دکتر رجب زاده، اگر ما بخواهیم به کارهای جامعه شناسانه پیشینیان باز گردیم و آنها را نیز در قلمرو کارهای جامعه شناسی قرار دهیم باید به جامعه شناسی،به عنوان یک علم،هویت ایدئولوژیک ببخشیم و در غیر این صورت، نمی توان سخنان پیشینیان را به عنوان جامعه شناسی دینی در نظر گرفت، بلکه سخنانی است که عده ای فیلسوفانه و دین باورانه درباره دین مطرح کرده اند.

آقای دکتر تقی زاده گفتند که ما می توانیم به پیشینیان خود مراجعه کنیم، اما با تعریفی که امروز ازجامعه شناسی می شود و باهمین روشمندی هایی که به عنوان علم مطرح است و شاید در مقابل ایدئولوژی قرار دارد. آقای دکتر رجب زاده مسائل را به گونه ای مطرح کردند که ناگزیر ما باید از تعریفی که امروز برای جامعه شناسی علمی می شود دست برداریم. چنین تعارضی از سخنان آقایان احساس گردید.

دکتر حاضری: اینکه به چه چیزی جامعه شناسی گفته می شود و یا ملاک بنیانگذاری آن چیست در واقع، یک بحث قطعیت یافته نیست و تا حدی قراردادی می باشد. اگر ملاک بنیانگذاری این باشد که دانشمندان براساس روشی که در هر علمی معتبر شناخته می شود، بحثی کرده باشند و حد و دامنه ای نیز مشخص نکرده باشیم - تنها در همین مقدار، که علایمی از یک بحث روشمند متناسب با قواعد امروزی موجود باشد، می توان گفت که هر علمی از همانجا شروع شده است که بتوان ردپایی از این نوع بحث ها را در آن یافت. این ملاک بی وجه هم نیست و بسیاری این اساس را پذیرفته اند. گاهی هم بیش از روش، موضوع و حوزه بحث را به عنوان شرط در نظر می گیرند و آن را به عنوان یک ملاک قرار می دهند; یعنی اگر موضوع و شرط روشمند بودن با هم تلفیق شده باشند و دانشمندی در آن زمینه بحث کرده باشد، می تواند به عنوان یک ملاک محسوب گردد. با این دو شرط می توان افرادی از پیشینیان را یافت که حتی پیش از پیدایش رسمی علم جامعه شناسی چنین کاری کرده اند.

گاهی نیز ملاک و مقیاس بیش از آن چیزی است که ذکر شد; هم روش، هم قلمرو و موضوع هم احساس اعلام استقلال از سایر علومی که تاکنون شناخته شده است و هم تمایز خودآگاهانه نسبت به آن. اگر این موارد با هم در نظر گرفته شود - که البته لزومی ندارد همه با هم به عنوان یک مبنا در نظر گرفته شود - شرایطی پیش می آید که همان گونه که گفته شد، دیگر نمی توان به کاری مانند کار ابن خلدون جامعه شناسی اطلاق کرد، بلکه مطالعات تحلیل تاریخی است که ابن خلدون با نقادی نسبت به روش های تاریخ توصیفی قبل از خود انجام داده و آنها را اصلاح کرده است. اما امروزه که دقت می کنیم آنها را مطابق روش قواعد جامعه شناسی می یابیم و در حوزه هایی وارد شده است که امروزه جزو جامعه شناسی و حتی جامعه شناسی دین است. بر این مطلب نمی توان جدال کرد، بلکه باید با تفاهم و اعتبار یک بنیانگذاری را پذیرفت، اما در همین مقدار که ما قطعا در این نوع مطالعات لازم است به پیشینه این اندیشه درحوزه فرهنگ و معارف خود توجه کنیم، صرف نظرازاینکه آن رابه عنوان یک بنیانگذار بپذیریم یا نپذیریم، ضرورت فرهنگ شناسانه دارد و هویت فرهنگی هرجامعه ای در این رویکردشناخته می شود.

اما به عنوان اشاره به سخنان جناب آقای دکتر توکل، باید گفت: نگاه به جامعه شناسی دین به عنوان شاخه ای از جامعه شناسی معرفتی یک رویکرد در حوزه مطالعات جامعه شناختی است; یعنی در جامعه شناسی، اساسا یک رویکرد این است که به مساله اجتماع و مناسبات اجتماعی از منشا اندیشه و بازتاب و تاثیر بحث های اندیشه ای در بقیه قلمروها و مناسبات اجتماعی نگاه کنیم. این رویکرد مهمی در جامعه شناسی است. از این زاویه، هر نوع بحث جامعه شناسی منشا معرفت شناسانه دارد. اما خود آقای دکتر توکل بیش تر اطلاع دارند که این رویکرد، رویکرد انحصاری و مسلط جامعه شناختی نیست، رویکردهای دیگری نیز وجود دارد; مانند رویکرد کارکردگرایانه (Fanctionalism) و رویکرد ساختگرایانه (Structuralism) که لزوما آنها را به عنوان مناسبات حیات اجتماعی دین و روابط اجزای ساختمان های اجتماعی بر اساس یک تبعیت طولی از بحث اندیشه و معرفت شناسی دنبال نمی کنند. قطعا با نگرشی که آقای دکتر توکل اشاره کردند، جامعه شناسی دین شاخه ای از جامعه شناسی معرفت تلقی می شود، ولی شاید در درون رویکردهای دیگری که اشاره شد این رابطه برقرار نباشد.

پارسانیا: به عنوان جمع بندی، می توان گفت: جناب آقای دکتر تقی زاده فرمودند: جامعه شناسی دینی داریم، با حفظ همین ضوابطی که جامعه شناسی به عنوان یک علم دارد. جناب آقای دکتر حاضری نیز در این نظر با ایشان توافق دارند، با این تفاوت که این ضوابط را قراردادی می دانند; یعنی اگر بخواهیم قلمرو یک علم را به صرف موضوعات آن در نظر بگیریم و روشمند بودن آن را نیز لحاظ کنیم این با سخن آقای دکتر تقی زاده توافق پیدا می کند. البته اگر قید دیگری اضافه کنیم شاید نتوانیم بگوییم که ابن خلدون یا سایر پیشینیان نیز جامعه شناس دین بودند و آن قید احساس جدابودن آن است که البته این قید صرفا قراردادی است. آقای دکتر رجب زاده بر این مساله تاکید داشتند که اگر بخواهیم جامعه شناسی هزاره ها یا سده های پیشین را به عنوان جامعه شناسی بنامیم باید برای جامعه شناسی به عنوان یک علم هویتی ایدئولوژیک قایل باشیم وگرنه شاید تفاوت سخنان آنان با آنچه که جامعه شناسی دین موجودمی گوید تفاوتی باشد که اگوست کنت بین علم و پیشینه آن مطرح می کند، مگر مواردی که در برخی جاها وجود دارد. اگر چنین استنباطی درست است لطفا توضیح دهید.

دکتر رجب زاده: هنگامی که از بیرون به جامعه شناسی نگاه می کنیم جامعه شناسی بر مفروضاتی تکیه دارد که مسلم گرفته شده است. می توان تصور نمود که با تغییر این مفروضات، که اصول جامعه شناسی منطقا از آن اخذ می شود، یک جامعه شناسی معین هم تغییر کند. همچنین می توان پذیرفت که با وجود مفروضات، زمینه ای متفاوت با جامعه شناسی های متفاوت و در نتیجه، جامعه شناسی های دینی متفاوت خواهیم داشت که جامعه شناسی دینی نوعی جامعه شناسی است که مفروضات زمینه ای آن را اصول ماخوذ از این دین معین تشکیل می دهد. از همین زاویه است که در جامعه شناسی نیز از مکاتب گوناگون مانند کارکردگرایی و نظایر آن یاد می شود. در این حالت، جامعه شناسی دینی، خود یک دیدگاه محسوب می شود که در همه زمینه ها از جمله دین بیان خاص خود را دارد وبه جامعه شناسی دین محدودنمی شود.

از سوی دیگر، با توجه به تعدد ادیان و تعدد مبانی اعتقادی آنها نیز جامعه شناسی های دینی متعددی خواهیم داشت; مانند جامعه شناسی اسلامی و جامعه شناسی مسیحی. در این تلقی از جامعه شناسی، وجه مشترک جامعه شناسی های گوناگون موضوع آنها امری اجتماعی (social) است. با همین نگاه، با توجه به ریشه مفروضات زمینه ای در یک جهان بینی و پیوند آن با ارزش ها، جامعه شناسی نیز به عنوان یک ایدئولوژی شناخته می شود که ضمن شناخت واقعیت از منظری خاص، راهبردهای عملی معینی نیز ارائه می کند.

کسانی که درباره تاریخ جامعه شناسی قلم زداه اند، کسانی که کل تاریخ اندیشه اجتماعی را جامع شناسی دانسته اند چنین تلقی ای داشته اند.اما کسانی که جامعه شناسی رابه عنوان یک علم واحدتلقی می کنندو می گویند براساس روشمندبودن و نهادی شدن می توان گفت که چنین علمی شکل گرفته است، زوایه دیدی متفاوت با این دارند. از این دیدگاه می توانیم جامعه شناسی دین ای داشته باشیم که موضوع آن دین و باامر اجتماعی درارتباط باشد و با روش یاروش های مشخصی موردبررسی قرارمی گیرد.

اگر بخواهیم از لحاظ تاریخی برای جامعه شناسی دین سابقه ای قایل شویم از نظر دیدگاهی که معتقد به جامعه شناسی های متعدد است و جامعه شناسی را فقط با بحث پیرامون امر اجتماعی می شناسد، باید هرگونه بحث عقلی و گاه مطلب نقلی در مورد امر اجتماعی را جامعه شناسی تلقی نماییم و سابقه آن را به سابقه حیات اجتماعی بازگردانیم، در حالی که اگر بخواهیم جامعه شناسی را تا این حد اعتباری بدانیم و زمان پیدایش آن را هر زمانی که می خواهیم، قرار دهیم، در این صورت، هیچ اساسی پا بر جا نخواهد ماند و جامعه شناسی به هر نوع اعتقاد در مورد امر اجتماعی تقلیل خواهد یافت. اما اگر دیدگاه دوم را بپذیریم، در این صورت، در مورد اندیشه های اجتماعی قبل از شکل گیری جامعه شناسی، می توان گفت که هرچند این علم پیشینه هایی دارد، اما این پیشینه ها زمانی کشف شد که چیزی به نام جامعه شناسی شکل گرفت. بر این اساس، اگر ابن خلدون و بیرونی را جامعه شناس می دانیم، این در واقع، احیای گذشته در پرتو حال است که در بسیاری از حوزه های دیگر نیز چنین کاری انجام می شود; مثلاوقتی مفهوم «ملیت » مطرح می شودهر قومی برای خودبه دنبال سابقه هویت ملی می گردد.

اما اگر شرط سومی را در نظر بگیریم - که آقای دکتر حاضری به بیان دیگری به آن اشاره کردند - که هرگاه رشته ای علمی را مشخص می کنیم، دست کم، از لحاظ آموزشی و تعلیمی، باید تداوم داشته باشد تا بتوان آن را به عنوان یک گرایش شناخت، بسیاری از علوم سابقه تاسیس چندان دوری ندارند و زمان تاسیس آنها از هنگامی است که در میان متفکران نهادی شده اند و می توان استقلال آنها را از سایر حوزه ها به رسمیت شناخت. بر این اساس، باید همان نظر را پذیرفت که علمی تحت عنوان «جامعه شناسی دین » فقط در عصر جدید شکل گرفته است، در حالی که در گذشته هم جامعه شناسی بدون وجود علم جامعه شناسی انجام شده است و این مانعی برای استفاده از مباحث گذشتگان و طرح دیدگاه های جدید نیست; زیرا استفاده از نظرات گذشته در بستر جدید ممکن است موجب تحولی در آن علم شود.

دکتر توکل: مطلبی که وجود دارد این است که آیا جامعه شناسی مانند دیگر شاخه های علوم انسانی ایدئولوژیک است یا نه؟ باید تلاش جامعه شناسی را تلاشی برای فائق آمدن بر فشارهای ایدئولوژیک در کار تحقیق دانست; اما اگر خودش غیر ایدئولوژیک نیست، بحث هایی که در آن مطرح می شود، نمی تواند جهت گیری های غیر ایدئولوژیک داشته باشد. از سوی دیگر، جامعه شناسی تا آنجا جامعه شناسی خوانده می شود که تلاش کند تا می تواند از تاثیرات ایدئولوژیک بر کار خود بکاهد. در نتیجه، از جمله کارهای جامعه شناسی دین این است که خود را از شائبه های ایدئولوژیک خلاص کند.

به بیان دیگر، کار جامعه شناسی دین این است که تا آنجا که می تواند بی طرفانه به واقعیت ها و مسائل حوزه دین بپردازد، نه اینکه درست خودش را در آغوش نگاه ایدئولوژیک به مقوله دین بگذارد. اگر قرار باشد که جامعه شناسی دین را در حوزه ایدئولوژی بدانیم ممکن است ما را به بحث خود دین و دیدن مقولات دینی از دریچه خود دین نزدیک تر کند. ما اگر مقولات دینی را در منظر و دریچه فلسفه دین ببینیم، این همان دین شناسی است. اگر واقعیت های دین را از روزنه حوزه دیگری - یعنی جامعه شناسی - ببینیم، این همان جامعه شناسی دین است - که سعی می کند کم تر عناصر ایدئولوژیک را در خود بپذیرد; یعنی از موضعی بیرونی به این قضیه نگاه می کند.

پارسانیا: با توجه به این که پیشینه جامعه شناسی تا پیش از زمان افلاطون گسترش داده شد، برای جامعه شناسی دین به معنای علمی اش دقیقاروش خاصی معین گردید که تا مقداری - که البته اگر این ضوابط از قبل هم وجود داشته باشد - می توان آن را جامعه شناسی دانست. وارد حوزه بعدی شویم:

مطلب بعدی این است که فرق جامعه شناسی دین - به معنای رایج، که یکی از حوزه های جامعه شناسی می باشد - با جامعه شناسی دینی، که هویتی ایدئولوژیک یا روشمندانه دارد، چیست؟ آیا اصولا بین این دو فرقی وجود دارد یا نه؟ زیرا ممکن است گفته شود که جامعه شناسی دین به عنوان یک علم همان است که نه دینی باشد و نه غیر دینی یا یک انسان متدین ممکن است بگوید: جامعه شناسی دینی علم است و جامعه شناسی غیر دینی علم نیست. به طور کلی، تفاوت جامعه شناسی دینی و جامعه شناسی دین،که یکی از حوزه های جامعه شناسی معرفت است، در چیست؟ به نظر می رسد که این سؤال جاذبه فراوانی هم برای جامعه ما و هم برای حوزه علمیه دارد; بعضی از محققانی که در حوزه وجود دارند، چنین ادعایی دارند که می خواهند جامعه شناسی دینی داشته باشند. اگر چیزی به نام جامعه شناسی اسلامی یا دینی درست شود جامعه شناسی دین جامعه شناسی دینی دین خواهد شد. آیا واقعا چنین چیزی شدنی است؟

دکتر تقی زاده: به نظر می رسد برای فهم معنای «دین » لازم است ابتدا تلقی عرفی از این واژه را ملاک قرار دهیم و سپس در آن دقت نماییم تا مفهوم آن بیشتر روشن گردد. وقتی عرف به کسی «متدین » می گوید مقصودش چیست؟ وقتی به کسی «دیندار» می گوییم منظورمان چیست؟ مقصود این است که او علاوه بر عقیده راسخ، به اعمال و دستورات و فرامین و آیین های دینی ممارست دارد و آنها را به طور مداوم عمل می کند. حال وقتی می گوییم فلان جامعه، مذهبی است مقصود این است که به اعمال، مناسک و آیین های مذهبی در آن جامعه به طور جمعی ممارست می شود و مردم آن جامعه نسبت به آن فرامین مقید و حساس اند. (غربی ها هم وقتی از جامعه ای با عنوان traditional تعبیر می کنند مقصودشان این است که سنت ها و رسوم گذشته در آن جامعه رواج جمعی داشته است و دارد.) آنتونی پارسونز سفیر انگلستان در رژیم گذشته - در آخرین مصاحبه منتشره خود به همین مطلب تصریح داشت که جامعه ایرانی بسیار مذهبی و سنتی (religiousandtraditional) است; یعنی به آداب و رسوم خود بسیار پای بند است.

با این حساب، می توان گفت که جامعه شناسی دین علمی است که مظاهر جمعی دین، اعمال و رفتارهایی را که عرف بدان ها نام دینی داده است، بررسی می کند; مانند نمازگزاردن، روزه گرفتن شمع روشن کردن. ابتدا آنها را توصیف، نقل و بازگو می کند، گزارش می دهد و سپس سعی می کند چرایی آن را توضیح دهد. اگر کاری در جامعه ای رواج پیدا کرد (مانند کاری که اخیرا در پاکستان رایج و مرسوم گردیده است که در تشهد نمازهایشان می گویند: اشهد ان علیا ولی الله) جامعه شناس باید کاوش کند و علت آن را بیابد; ابتدا بگوید چه چیزی هست و چه چیزی نیست (به چه چیزهایی ممارست می شود)، سپس توضیح دهد که چرا این اعمال پدیدار می گردد و درصدد تفسیر آنها برمی آید.

پس یک نکته مهم در اینجا این است که فهم عرفی و عمل عامه درباره امر یا اموری همواره با آنچه که متون دینی درباره آن امر بیان داشته است همانندی تامی ندارد. گاهی متن دینی آن رسم دینی رایج همانند قمه زدن را تخطئه و نهی می کند، ولی در عین حال، عرف بدون توجه به بیان دینی، آن را تمرین می کند. در چنین مواردی، جامعه شناسی به لحاظ حرفه اش موضعی خنثی اتخاذ می کند و به جامعه شناسی آن رسم دینی معمول در جامعه می پردازد. ولی او در عین حال، به لحاظ دیانت و التفاتش به متون دینی موضعی انتقادی اتخاذ می کند و به نقد و اصلاح و تغییر رسم دینی موجود می پردازد.

عرف نوعا تلقی و دید مسامحی دارد، ولی متون دینی بیان دقیق تر و روشن تری ابراز می دارد.عرف احتمالا نماز، روزه، حج، شمع روشن کردن، قمه زدن و مانند آنها را امور دینی می داند، در حالی که با مراجعه به متون دینی معلوم می شود که شمع روشن کردن، قمه زدن و مانند آنها اصلا دینی نیست; یعنی ریشه در متن دینی ندارد، اگرچه تلقی و فهم عامیانه بر آن است که این گونه اعمال دینی می باشد و از احساسات دینی جمع و جامعه ناشی شده است. همچنین عرف کاسبی کردن، درس خواندن، درس دادن و امثال آنها را، حتی اگر به صورت جمعی هم ممارست شود امر دینی نمی داند، در حالی که طبق متون دینی، این امور را هنگامی که محتوا به خود می گیرد (و به قصد قربت انجام می شود امور دینی و عبادت می داند. در چنین مواردی جامعه شناس باید در عین اینکه به لوازم و اقتضاهای حرفه اش پای بندبوده و موضعی خنثی و بی طرف در توصیف و گزارشگری اتخاذ کند و به جامعه شناسی آن رسم دینی رایج در جامعه بپردازد او در عین حال، به لحاظ دیانت و التقاتش به اسناد و منابع دینی، موضعی انتقادی اتخاذ می کند و به نقد و اصلاح و تغییر آن رسم دینی موجود می پردازد.

عکس این قضیه هم صادق است; یعنی ممکن است در جامعه ای مقدس و دینی تلقی شود، در حالی که ریشه ای در اسناد دینی نداشته باشد و ممکن است امری ریشه در متون دینی داشته باشد، ولی عرف آن را باور نداشته باشد و بدان ممارست نکند; مثلا، عقیده عینیت سیاست و دیانت ریشه در آموزه های دینی دارد، اماجامعه آن را نمی پذیرد، ولی تلقی معی نوعاسیاست رااز دیانت تفکیک می کند و مذهب را جدای ازسیاست می داند.

در این موارد، جامعه شناس به لحاظ حرفه اش موضعی محافظه کارانه اتخاذ می کند و به توصیف و تفسیر و توضیح جامعه شناسانه فهم عرفی و عامیانه مزبور می پردازد، ولی به لحاظ رسالت علمی و دینی اش به بازسازی و اصلاح و تغییر دیدگاه مزبور می پردازد و موضعی انتقادی، رادیکال و انقلابی اتخاذ می کند.

پس سرانجام، به دو نوع جامعه شناسی دین می رسیم. یکی محافظه کار که وضع دینی موجود را شرح و گزارشگری و تفسیر می کند و دیگری منتقد و اصلاحگر که به دنبال تغییر وضع دینی موجود در جهت تحقق آموزه های دینی است.

پارسانیا: در اصطلاح آقای دکتر تقی زاده، جامعه شناسی دین نگاه عرف مردم است وجامعه شناسی دینی نگاه به متون دینی و تحلیل تفاوت این دو است.

دکتر توکل: به صرف جعل قرارداد، نمی توان کسی را تخطئه کرد. ممکن است کسی جامعه شناسی دینی یا جامعه شناسی دین را به گونه دیگری تعریف کند، ولی آنچه عموم مردم (علمی) از جامعه شناسی اسلامی (و جامعه شناسی دینی که درآن لفظ «دینی » صفتی برای جامعه شناسی است) می فهمند این است که فرد نه تنها وقایع اسلامی و دینی را از ناب ترین اندیشه ها تا روزمره ترین قضایا بررسی کند، بلکه آن را با حمایت و جانبداری از دین هماهنگ کند و جامعه شناسی جانبدارانه دینی داشته باشد. لذا، در فرنگی به آن IslamicSociology , یا Apolegetic ,MarxismSociology , HindooSociology گفته می شود; زیرا اینها حالت دفاع دارند، دفاع از آنچه که در دین بدان عمل می شود یا بدان فکر و اندیشه می شود، مگر آنکه کسی جامعه شناسی دینی را به معنای دیگری تعبیر کند یا بگوید منظور من از جامعه شناسی دینی این است که متن اسلام را بگیریم و عادات مردم را کنار بگذاریم. چنین تعریفی اشکالی ندارد. اما وقتی می گوییم جامعه شناسی دینی یعنی جامعه شناسی مدافعانه و آنچه که «اسلام » نامیده می شود و آنچه را هم که عموم از اسلام می فهمند جزو آن است یعنی هم سینه زنی عوام و هم تفکرات علامه طباطبائی هر دو «اسلام » است.

دکتر تقی زاده: پس فرق این دو در چیست؟

دکتر توکل: فرق آنها در این است که جامعه شناسی دین یعنی بی طرفانه و صرفا جامعه شناسانه برخورد کردن با مسائل جامعه اسلامی; مثلا قمه زنی را یکی از کارهایی بدانیم که برای انحراف و خودآزاری مردم درست شده است. در این صورت، جامعه شناسی اسلام یک کار جامعه شناسانه و شاخه ای از جامعه شناسی خواهد بود، ولی در جامعه شناسی دینی هرچه را از جامعه ای دینی دیدیم،می پسندیم و توجیه می کنیم. این همان برداشتی است که عموم ازمسائل دارند.اگرکسی برداشت دیگری از مفهوم جامعه شناسی دینی داشته باشد باید آن را به شکل دیگری تعریف کند.

پارسانیا: آقای دکتر توکل تعریف دیگری برای جامعه شناسی دینی ارائه دادند.

دکتر توکل: یک نکته به تعریف جناب آقای تقی زاده اضافه شد و آن اینکه ایشان گفتند: جامعه شناسی دین آن است که به عرف دینی نگاه کند و وقایع و حوادث روزمره اسلامی را مورد بررسی قرار دهد، اما به تعبیر بنده، اینها جزو جامعه شناسی دین است، به اضافه آنچه که ایشان جزو جامعه شناسی اسلام ذکرکردند، ولی هر دو به عنوان همدردی اسلامی تلقی می شود.

پارسانیا: جامعه شناسی اسلامی، جامعه شناسی طرفدارانه است. آیا این طرفداری ها محدود به مطالعه است؟

یکی از حضار: یک جامعه شناس از قواعدی که در جامعه شناسی تبیین شده و مورد توافق قرار گرفته است، پیروی می کند و نمونه سازی می کند. اما پیش از نمونه سازی، باید مواد خامی به عنوان مطالعات عینی در اختیار داشته باشد تا آنها را باهم پیوند بزند و نظریه را مطرح سازد. اگر از دیدگاه عمومی به قضیه بنگرد یک منبع جدید معرفتی است که ابعاد هستی شناسانه انسانی و اجتماعی را در اختیار او گذاشته است، ولی اگر به منبع وحی اعتقاد نداشته باشد اصول معرفتی را در برنخواهد داشت; مثلا، اینکه ما بخواهیم جامعه شناسی دینی داشته باشیم بدین معناست که در علت یابی بعضی از رخدادهای دینی در جامعه (مانند فطرت) بگوییم شکل گیری دین در فلان جوامع تحت تاثیر بیدار بودن فطرت و مردم آن جامعه است. اما اگر چیزی به نام «فطرت » را در وجود انسان به رسمیت نشناسیم، چون منبعی نداشته ایم که این اصطلاح را در اختیار ما بگذارد، ترس، خرافه و مانند آنها را در پیدایش نهاد دین (اگر دین را نهاد بدانیم) در نظر می گیریم و ریشه یابی خود را بدینجا ختم می نماییم، در صورتی که اگر فطرت را در نظر بگیریم مساله به شکل دیگری تغییر می کند و آن را به سوی دیگری هدایت می نماید.

دکتر توکل: کاری که شما گفتید کار خوبی است، ولی هر کار خوبی جامعه شناسی نیست. اصلا چه کسی می تواند ادعا کند که جامعه شناسی تنها راه درست تبیین است تا بگوییم برای تبیین خوب باید فلان شرط را هم لحاظ کرد و سپس آن را جامعه شناسی خوب دانست؟ جامعه شناسی دین لزوما وحی و فطرت را نفی نمی کند. در جامعه شناسی دین دو نگرش عمده وجود دارد:

یکی از آنها می گوید: رفتارهای دینی مردم هم تحت تاثیر آموزش های دینی است و هم تحت تاثیر ساختارها و مسائل سیاسی، اقتصادی و مانند آنها. در کنار این مساله، می پذیرد که منبع و منشا فکر دینی قضیه ای ماورایی است; یعنی می پذیرد که جامعه و فکر اجتماعی هم سرچشمه معرفت اند. در عین حال، معرفت سرچشمه دیگری فراتر از اینها دارد که تا خدا ادامه پیدا می کند.

اگر جامعه شناسی را با این نگرش بپذیریم لزومی ندارد که به آن پسوند «اسلامی »، «مسیحی » و مانند آن بدهیم; زیرا اگر پذیرفته شود که اصل معرفت اسلامی الزاما تحت تعیین های جامعه شناختی شکل نگرفته است، در نتیجه، جامعه شناسی دین با وحی، فطرت، الهام، شهود و مانند آنها، هیچ کاری نخواهد داشت تا بگوییم می خواهیم وحی، که در اسلام وارد شده است، با افزودن پسوند«اسلامی »به جامعه شناسی حفظشود.

نگرش دیگر این است که هر چیزی که در دین مطرح است به ناچار، ساخته و پرداخته واقعیت های اجتماعی است. در این صورت، اصلا چنین جامعه شناسی ای کارساز و مفید نخواهد بود و مورد پذیرش دین نمی باشد، چه رسد به اینکه بخواهیم آن را بپذیریم، سپس پسوندی هم به آن اضافه کنیم که با اصل اش در تضاد است.

تعریف جامعه شناسی مشخص است. در تبیین علی جامعه شناسی، بحث «فطرت » وجود ندارد. اگر بخواهید بحث «فطرت » را در زنجیره تبیین وارد کنید جامعه شناسی، به آن شکل که مورد فهم دیگران است، نخواهید داشت و با آنچه که کنت، دورکیم و وبر گفته اند، متفاوت خواهد بود; چیزی خواهد بود که در زنجیره علی اش، فطرت و قدرت خداوند هم وجود داشته باشد. چنین تعریفی از جامعه شناسی اشکالی ندارد. هر کس می تواند ازآن تعریفی داشته باشد، ولی این جامعه شناسی با آنچه که دیگران می فهمند یا از غرب گرفته می شود تفاوت خواهد داشت; زیرا جامعه شناسی را ما درست نکرده ایم، بلکه مرادمان از جامعه شناسی ای که در کشورمان تدریس می شود علمی است که در غرب مطرح می باشد و برای خود اصول و روش های مشخصی دارد. اگر روش آنها را قبول نداریم چرا هر مساله را به صورت جامعه شناختی تبیین کنیم؟ آن را به صورت فطری تبیین می کنیم. اصلاچه لزومی داردکه هرچیزی تبیین جامعه شناختی داشته و جامعه شناسی ملاک صدق هرچیزی باشد؟

دکتر تقی زاده: همان طور که فرمودید، مساله را به صورت جامعه شناختی تبیین می کنیم، اما تبیین جامعه شناسانه قادر نیست به همه سؤالات ما در باره پدیده های اجتماعی سخن بگوید توضیح دهد. این که شما می فرمایید بنیادهای جامعه شناسی، وحی و خدا را قبول دارد هنوز در جایی ندیده ایم. جامعه شناسی بر پیش فرض هایی قرار داده شده است که «خدا» را جزو ذهنیت جمعی و از فراورده های ذهن جمعی می داند. ما تبیین جامعه شناسانه را می پذیریم، ولی این روش تنها می تواند بخشی از ابعاد امور اجتماعی را تبیین کند، اما چرا منشا آن را مورد سؤال قرار می دهد؟مثلا، از منظر مردم شناسی، کار دورکیم (صور ابتدایی زندگی دینی); از منظر روان شناسی توتم و تابوی فروید; از منظر جامعه شناختی، دیدگاه های کارل مارکس و ماکس وبر را که ملاحظه کنید. می بینید که اصلی ترین بحث آنها «خاستگاه » و «منشا» دین است. وقتی جامعه شناس میان اقوام بدوی استرالیایی پا می گذارد و آنها را مشغول مراسم قومی و قبیلگی می بیند، چرا ابتداء می گوید توتم پرستی منشا دین است؟ از کجا به این نتیجه رسیده است؟

پارسانیا: آقای تقی زاده می پذیرند که بعضی از جامعه شناسی ها همان گونه است که آقای دکتر توکل می گویند، اما الزاما همه اینچنین نیستند.

دکتر توکل: اگر بنا باشد شما بگویید که در جامعه شناسی دین همه متفق القول اند که منشا معرفت دینی هم حت بازی های اجتماعی شکل می گیرد و جامعه شناسی مساوی با آن است اصلا این جامعه شناسی دینی در کنار اسلام قابل بحث و طرح نیست. اما قوی ترین افرادی که در جامعه شناسی دین بحث کرده اند هگل، تروئلش، مارتین پوپر، ماکس شلر و ماکس وبر می باشند که نظرات دورکیم را قبول ندارند. جامعه شناسی فرانسه از ریشه با دین و حتی فلسفه مخالفت کرده است. جامعه شناسی فرانسه، که با کنت شکل گرفته است، می گوید دوره علم، فکر فلسفه و فکر دینی را از شکل انداخته است. تا امروز هم نظریه های جامعه شناسی دین فرانسه که مساوی باجامعه شناسی شناخته شده درایران است - مساوی باجامعه شناسی دین بوده است. در نتیجه، جامعه شناسی دین هم با جامعه شناسی دورکیم مساوی خواهد بود.

اگر جامعه شناسی دین را مساوی با جامعه شناسی دورکیم و پیروان او بدانیم من هم با; سخن آقای تقی زاده هم نظر هستم.

دکتر حاضری: تصور می کنم ما می توانیم سه برداشت را مطرح کنیم:

یکی اینکه جامعه شناسی دین کارش تحلیل اجتماعی دین است; یعنی همان بحث جامعه شناسی دورکیم. فرض این نظر بر این است که دین منشا ماورایی ندارد و به عنوان یک واقعیت اجتماعی، به دنبال تحلیل نقش و ضرورت های تاریخی و اجتماعی پیدایش دین است و صبیعتا موضع الحادی نسبت به اصل دین دارد. طبیعی است که اگر به جامعه شناسی از این زوایه بنگریم جامعه شناسی اسلامی معنایی نخواهد داشت و این علم چیز مطلوبی، که بخواهیم آن را به لباس خودی در آوریم، نخواهد بود. اما این همه جامعه شناسی دین و همه برداشت ما از دین نیست.

دوم آنکه بحث مربوط به ماهیت دین و صحت و سقم آن را از قلمرو جامعه شناسی خارج کنیم. معتقدان به این نظر می گویند که ما درباره این مطلب بحث نمی کنیم. این موضوع نه دین را نفی می کند و نه آن را اثبات می نماید. لذا، بحث های خود را از آنجا شروع نمی کنند و تحلیل کارکرد اجتماعی دین را، صرف نظر از ماهیت آن، مورد بحث قرار دهند. (اینکه آیا در حوزه و قلمرو کلامی بحث، دین ماهیتی اصیل و حقیقی دارد یا ندارد مورد بررسی آنها نیست.) اما آنچه را که در جوامع موجود است (دین عرفی یا دین نخبه ادیان) مورد مداقه قرار می دهد که کارکرد اجتماعی آن چیست، در مناسبات اجتماعی چگونه عمل می کند و چه حضور و تاثیری دارد.

و سوم آنکه ما ابتدا در حوزه بحث کلامی درباره اثبات یا نفی دین وارد شویم ( که بدان teology گفته می شود.) در این باره بحث شده و اصل حقانیت دین یا دین بخصوصی به نام «اسلام » را پذیرفته ایم. اما این هم جامعه شناسی نیست. سپس وقتی صحت این جهان بینی را در مقابل دیگر جهان بینی هایی که وجود دارد، پذیرفتیم - استدلال و برهان آن هم تابع قواعد خودش می باشد، نه تابع قواعد جامعه شناسی - آنگاه این جهان بینی را برای خود مبنایی برای شناخت جهان قرار می دهیم.

در اینجا، دو کار می توان انجام داد: یا علم جامعه شناسی را آنچنان غیر ایدئولوژیک بشناسیم که حاضر باشیم از هیئت موجودش به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف اسلام استفاده کنیم که این «جامعه شناسی اسلامی » خواهد بود; یعنی ما که به جهان بینی اسلامی معتقد می شویم در واقع، این ابزار غیر ایدئولوژیک را در خدمت ایدئولوژی خود گرفته ایم. و یا آنکه این را نپذیریم و با پذیرش تفکر اسلامی دنبال شناخت جامعه باشیم و هر مقدار ازتجارب دیگران و علم جامعه شناسی که برای ما قابل استفاده است، بگیریم و مابقی را رها کنیم، یا اصلا طبق نظر خودمان، روش هایی برای شناخت جامعه بنا کنیم. به این معنی، ما جامعه را بر اساس جهان بینی اسلامی مورد شناسایی قرار داده ایم که چون اصطلاح جامعه شناسی، در دنیای بیرون تعریف خاص خود را پیدا کرده است، حتی می توانیم نام «جامعه شناسی » را هم بدان اطلاق نکنیم; آن را «علم الاجتماع اسلامی » بدانیم.

این بدان معناست که ما از پیش، موضع ایدئولوژیک خود را بر صحت این ایدئولوژی و عمل بر مبنای راهنمایی این ایدئولوژی انتخاب کرده ایم و براساس آن، به سراغ شناخت اجتماع رفته ایم. در این صورت، این علم به ما چشم اندازی می دهد که نه فقط با آن جامعه اسلامی را بشناسیم، بلکه می توانیم سایر مذاهب و دیگر جوامع را هم مورد مطالعه قرار دهیم.

بنابراین، ما در سه قلمرو می توانیم به این مساله نگاه کنیم، حوزه های استدلالی بحث های ما هم جاهای خاص خود را خواهد داشت، انتخابات خود را در آن قلمروها انجام می دهیم و براساس آن، این پیشینه متفاوت رادرآن سه قلمروخواهیم داشت.

پارسانیا: تصور می کنم جناب آقای دکتر حاضری نسبت به موضعی که جناب آقای دکتر توکل اتخاذ کردند توضیحی وافی بیان کردند. جامعه شناسی علمی دو شاخه می تواند داشته باشد: نظریه هایی را ارائه می کند که برای دین قابل تحمل نباشد، نظریه های بی طرف ارائه دهد که شاید برای دین قابل تحمل باشد و شاید نباشد که این هر دو ابزارهای روشمند خود را خواهد داشت. اما جامعه شناسی دین یا جامعه شناسی اسلامی طرفدارانه با دین برخورد می کند; یا برخی از اصول موضوعه خود را به نام «وحی » از دین می گیرد یا قواعدی در دین وارد می کند و حوزه گسترده ای را ایجاد می نماید. اگر ما بخواهیم سخنان متدینان و یا عبارات متون مقدس را در باره سنن اجتماعی جزو جامعه شناسی بدانیم باید نوعی نگاه ایدئولوژیک به جامعه شناسی بیندازیم - یعنی باید جامعه شناسی را مبتنی بر برخی از اصول فلسفی و متافیزیکی سازمان بخشیم که آن اصول خود هویت علمی به معنای آزمون پذیر ندارند - در حالی که جامعه شناسی کلاسیک با چارچوب های آن را نمی توانیم تا آنجا گسترش دهیم. آیا اگر بخواهیم جامعه شناسی دینی نوعی هویت ایدئولوژیک پیدا کند ممکن است؟

دکتر رجب زاده: در مباحثی که طرح شد، هر دو تعبیر از جامعه شناسی وجود داشت. موضع آقای دکتر تقی زاده همان موضع ایدئولوژیک است که باید متن را بررسی کرد و بر آن اساس، از رفتار دینی عامه مردم انتقاد نمود، در حالی که آقای دکتر توکل به تلاش جامعه شناسی دین در دور شدن از موضع ایدئولوژیک و فشارهایی از این نوع بود. البته اتخاذ این دو دید ریشه های جامعه شناسانه دارد; یعنی خود جامعه شناسی جامعه شناسی هم به همین مساله می پردازد که چرا برخی موضعی را انتخاب می کنند و موضعی دیگر را رها می سازند. گذشته از آن، انتخاب هر یک از این دو دید نیز محاسن ومعایبی دارد.اگرجامعه شناسی راایدئولوژیک تلقی کنیم و پیش فرض های هستی شناسانه اش را از اسلام اخذ نماییم، با توجه به اینکه فرضیه های حاصل از این مفروضات باید تن به آزمون تجربی و بیرونی دهند، برای دین اسلام تبعاتی در بردارد; زیرا آنچه را که فرد معتقد به دین یقینی و غیر قابل چون وچرامی داندبه مرتبه گمان و حدس فرونشانده و داوری درباره آن را به تجربه سپرده است; چرا که قاعده اصلی دانش علمی این است. و اگر به فرض، نظریات منتج از فروض هستی شناسانه در آزمون تجربی تایید نشود فرد معتقد، که آن را مستقل و مستند به وحی تلقی کرده بود، باید چه کند؟ در این صورت، فرض هستی شناسانه آن هم زیر سؤال می رود; چون نتایج آن زیر سؤال رفته است. این در حالی است که تدوین یک جامعه شناسی دینی یا اسلامی به دلیل استقلالی که از غرب در پیش گرفته ایم، رضایت خاطری در ذهن ما ایجاد می کند. اما باید سؤال کرد که رضایت خاطر به چه قیمتی؟

دکتر تقی زاده: اگر غربی ها محیطی مختلط برای توصیف وتوضیح گرایشات جنسی زن و مرد ایجاد کردند وما این کار را نکردیم آیا می توان این را اتخاذ موضعی دیگر - یعنی موضعی غیرعلمی - دانست؟

دکتر رجب زاده: بحث من فقط در گرایش به استقلال طلبی از منشاهایی است که غرب در نظر گرفته است. ما می خواهیم بنیاد جدیدی بگذاریم و آن را دنبال کنیم که از این جهت، این تلاش ها پسندیده است و موجب گشودن حوزه های جدیدی نیز می شود، ریشه های آن هم در گرایش استقلالی ماست که طی قریب پانزده سال گذشته، در این زمینه در کشور فعالیت های بسیاری صورت گرفته است. این تلاش ها در محدوده نگاه به جامعه شناسی به عنوان حوزه ای ایدئولوژیک قرار می گیرد، هرچند بحث در باره اینکه این تلاش ها تا چه حدسودمندبوده مطلب دیگری است.

ولی اگر جامعه شناسی را به عنوان یک گرایش علمی در نظر بگیریم، که مبادی خاص خود را دارد، در آن قسمت که در زمینه منشا دین بحث می کند - که به نظر من جامعه شناسی دینی به طور کلی چنین موضعی ندارد - بعضی از شاخه های آن و بعضی از جامعه شناسی های دینی موضعی ایدئولوژیک و گاه منفی نسبت به دین دارند.

دکتر تقی زاده: مگرجامعه شناسی دینی شاخه دارد؟

دکتر رجب زاده: گرایش یا شخصیت ها; مانند جامعه شناسی دینی دورکیمی، جامعه شناسی دینی پدیدارشناسانه، جامعه شناسی دینی مارکسیستی هر کدام مواضع متفاوتی دارند که حتی گاهی با هم در تعارض اند. اما اگر جامعه شناسی را به عنوان یک رشته بپذیریم و همان گونه که گفتند، بیاییم از آن سود بجوییم - که شاید بعضی برای علم شانی بیش از این قایل نباشند - و به عنوان یک ابزار تحلیلی از آن استفاده کنیم فایده اش این است که می توان از آن در جهت تقویت یا تضعیف دینداری سود جست; مثلا، چرا برخی انسان ها بعضی احکام دینی به عنوان حکم دین را زیرپا می گذارند؟ جامعه شناسی در این مورد می تواند تحلیل کند که کدام شرایط اجتماعی موجب شده است که چنین وضعی پیش بیاید که افرادش از متن دینی جدا شوند و برای خود رفتار دیگری داشته باشند.این سودی است که ازاین موضع گیری حاصل می شود. کسانی که گرایش هایی نسبت به استفاده کاربردی از علم دارند چنین موضعی دارند و تصور نمی کنم استفاده کاربردی از علم در این حد نتایج ناخوشایندی داشته باشد.

پارسانیا: جامعه شناسی چه کمکی به مطالعات دین شناسی می کند؟ جامعه شناسی دینی در اینجا به معنای جامعه شناسی دین است. دین شناسی یا دین پژوهی، که به معنای مطالعه دین است، آیا می تواند در این زمینه کمکی بکند؟

دکتر رجب زاده: تصور می کنم ابتدا باید روشن شود که حوزه «دین شناسی » چیست تا ببینیم آیا جامعه شناسی می تواند به آن کمک کند یا نه. از یک زاویه، دین شناسی حوزه ای از مطالعات است که ما موضعی خنثی نسبت به دین اتخاذ می نماییم. طبق این نظر، هر ابزاری که به کشف این پدیده کمک کند مناسب است. در علوم و دانش های گوناگونی که وسیله شناخت این پدیده است، یکی هم جامعه شناسی است. در این حالت، قضاوت ما درباره دین بر اساس دریافتی است که به کمک این ابزار داشته ایم.

از زاویه دیگر، مطالعات دین شناسی با موضع گیری همراه است و ما مطالعات دین شناسی خود را در حوزه ایدئولوژیک آن، براساس اصل اثبات و نفی دین انجام داده ایم و به موضعی نسبت به حقانیت یک دین رسیده ایم و آن را انتخاب کرده ایم. در آن صورت، دین شناسی، تلاشی برای قوام چیزهایی است که یافته ایم. از این زاویه که بنگریم بر حسب اینکه ابزاری که انتخاب می کنیم چقدر با اصل ایدئولوژی مورد نظر تعارض یا سازگاری دارد و این ابزار به کار می آید یا نمی آید می توان درباره رابطه جامعه شناسی دین و دین شناسی بحث کرد. اگر دریافتیم که این ابزار ذاتا مزاحم اصل ایدئولوژی نیست آنها را به کار می گیریم تا ببینیم موانع رشد و پیشرفت ایدئولوژی مورد اعتقاد ما چیست.

پارسانیا: به تعبیر جناب آقای دکتر رجب زاده، گاهی می توانیم از جامعه شناسی موجود(جامعه شناسی علمی) به عنوان یک ابزار برای شناخت کارکردها و واقعیت دین استفاده کنیم. با گذاردن یک گام فراتر، حتی می توانیم به جامعه شناسی موجود هویتی دینی ببخشیم; یعنی براساس مبانی جهان شناختی خودمان، اصولی را تعیین و تثبیت کنیم و بر آن اساس، جامعه شناسی را شکل دهیم و از ابزار جامعه شناسی به وجود آمده مجددا برای تحلیل دین استفاده نماییم. در این صورت، آن جامعه شناسی که با اصولی دینی در جای دیگری به نام «دین » اثبات شده است، طبق تعریف «علم »، آیا اصلا می توان گفت علمی است؟ زیرا نه اثبات پذیر است و نه ابطال پذیر و هیچ یک از ضوابط لازم را ندارد. البته شاید خودشان آن را به عنوان khowledge یا ایدئولوژی یا دین معرفی کنند که در مقابل علم مصطلح واقع می شود. در هرصورت، طبق تعبیر آقای دکتر توکل، ما اگر نوعی جامعه شناسی دینی هم درست کردیم می توانیم از آن هم عدول کنیم و به عنوان ابزاری که خود را تبیین می کند، استفاده نماییم.

دکتر تقی زاده: به نظر می رسد که دو مقاله از دودایرة المعارف روشنگر این مساله است که ما بفهمیم مطالعات دین شناسانه چیست: دایرة المعارف دین، ویرایش میرچا ایلیاده، که بخش «دین » آن را آقای خرمشاهی ترجمه کرده است، از چهار منظر اصولی به دین نگاه می کند: یکی منظر فلسفی که مدعیات دینی را از منظر فلسفه می نگرد، دوم منظر روان شناسانه، سوم منظر مردم شناسانه و چهارم منظر جامعه شناسانه. او از این چهار منظر دین شناسی یا دین پژوهی را مطرح کرده است. دایرة المعارف علوم اجتماعی نیز، که سیلز آن را ویرایش کرده، از سه منظر مردم شناسانه، جامعه شناسانه و روان شناسانه به دین نگاه کرده است. از این رو، دین شناسی می تواند ابعاد روش شناسانه گوناگونی داشته باشد که یکی از وجوه آن جامعه شناسی دین باشد که به کارکرد و نقش و به تعبیر دیگر، به ابعاد اجتماعی دین (تجلیات و تظاهرات جمعی دین) بپردازد.

دکتر رجب زاده: تصور می کنم در اینجا اگر دو مفهوم از یکدیگر تفکیک می شد بهتر بود; زیرا دین شناسی از منظر بیرونی به دین نگاه می کند، در حالی که شاید منظور مطالعات دینی باشد که در خود حوزه دین انجام می شود و می خواهیم ببینیم که جامعه شناسی چه کمکی به آنها می کند. مطالعات جامعه شناسی بر اساس تعبیر آقای دکتر توکل، خود حوزه ای دین شناسانه تلقی می شود، اما می توان درباره رابطه مطالعات دینی و تلاش هایی که برای استنباط احکام و یا از موضع کلامی انجام می شود، سخن گفت. اگر از این زاویه بنگیریم، دست کم، یکی از کارهایی که جامعه شناسی می تواند در این باره انجام دهد بسان کاری است که برخی از دانش های دیگر در حوزه استنباط انجام می دهند; یعنی اگر جامعه شناسی بتواند بعضی از زمینه های اجتماعی را که بر بیان دینی و شکل گیری یک عمل دینی تاثیر دارد، بیان کند این می تواند به استنباط کمک کند.

از زوایه دیگر، اگر بپذیریم که چیزی به نام «اجتهاد» در برخی از ادیان وجود دارد، درباره استنباطهای جدید، جامعه شناسی دین می تواند بگوید که در هر شرایط اجتماعی، این کار چه نتایجی خواهدداشت - بنا به تعریفی که از جامعه شناسی به عنوان نتایج ناخواسته عمل یاد می شود. جامعه شناسی از این منظر نیز می تواند کمک های فراوانی به دین بکند. به عنوان مثال، چیزی به نام «نهاد اقطاع »، که مبانی فقهی هم برای آن ذکر می کنند و در دوره عباسیان قوت گرفته و رشد کرده و در واقع اجتهادی در این باب بوده، یکی از این موارد است، در حالی که «اقطاع » نهادی بوده که از ساختارهای حکومتی ایران و مشابه آن گرفته شده، بیان فقهی و تایید فقها را نیز به دنبال داشته است. این نهاد یا رسم در مجموعه ساختار اجتماعی جامعه اسلامی نتایجی داشته که در تحلیل جامعه شناختی، حتی منظور نظر کسانی که آن را تایید کرده اند، نبوده و پیامدهای نامطلوبی به دنبال داشته است و شاید اگر کسانی نسبت به آن پیامدها اطلاع داشتند نسبت به این نهاد به نوع دیگری قضاوت می کردند.

پارسانیا: از سخنان جناب آقای رجب زاده به دست می آید که جامعه شناسی دین می تواند موضوعات احکام فقهی را مورد کارشناسی قرار دهد و در معرض دید فقیه بگذارد تا لوازم و جوانب آن را ببیند و حکم فقهی خود را درباره آن بیان کند. آیا جامعه شناسی دین که می خواهد موضوع کارشناسانه کار فقیه و احکام فقهی را بیان کند باید قبلا هویت ایدئولوژیک خود را پیدا کرده باشد یا نه; دست کم، به این مقدار که اصولی را که اخذ می کند با ویژگی های ایدئولوژیک مغایرتی نداشته و هویت طرفدارانه خود را داشته باشد؟ آیا دین می تواند به عنوان دست مایه کار فقهی خود که می خواهد نسبت به آنها حکم صادر کند، از جامعه شناسی ای استفاده نماید که هویت غیر دینی یا ضد دینی دارد؟

دکتر رجب زاده: این مساله با هویت جامعه شناسی ارتباط چندانی ندارد; زیرا وقتی جامعه شناسی جانبدارانه است فقط وجوه مثبت را می بیند و مؤیدات را پیدا می کند. چنین چیزی به عنوان کار کارشناسانه به درد فقیه نمی خورد. در زمینه کار کارشناسی از سوی جامعه شناسی هم به نظر می رسد بیش از هویت ایدئولوژیک جامعه شناسی، هویت دینی جامعه شناس و تعلق خاطری وی به دین اهمیت دارد.

پارسانیا: اگر هویت دینی یک علم مربوطبه مبادی متافیزیکی آن علم باشد جانبدارانه نتایج متفرع بر آن علم را به دنبال نمی آورد. این مطلب نیز مورد توافق بودکه ساختاربرخی ازنظریه های جامعه شناختی که نمی تواند با مجموعه فکر دینی سازگار باشد.

دکتر توکل: ابتداء باید بین دین شناسی و دیانت تفکیک قایل شد. چیزی که احتمالا مورد نظر عموم است این می باشد که آیا جامعه شناسی می تواند در ارتقای ایمان مردم کمکی بکند؟ دین شناسی، به مفهومی که ما امروزه می شناسیم، یک تخصص است و کار مردم نیست. در توحید صدوق، چنین چیزی وجود ندارد که مثلا، اگر کسی می خواهد ایمان اش زیاد شود باید برود جامعه شناسی بخواند و اصولا در بحث هایی که هم در فلسفه مذهب، هم در جامعه شناسی مذهب و هم در روان شناسی مذهب مطرح می شود. اصل اساسی، که پذیرش اسلام و ایمان است، هیچ ارتباطی به جامعه شناسی ندارد. اگر چنین نباشد باید بگوییم این همه انسان هایی که پیش از پیدایش جامعه شناسی - رسمی و غیر رسمی - در دنیا بوده اند ایمان شان بر باد است.

دکتر تقی زاده: بحث بر سر این است که آیا جامعه شناسی می تواند ایمان مردم را تقویت کند یا نه؟

دکتر توکل: دین شناسی شاخه ای از شناخت شناسی است. دیانت و ایمان مقوله ای جدای از این هاست. لذا، ممکن است نود درصد از دین شناسان ما متدین نباشند. به اینکه کار آنها درست است یا نه کاری نداریم، اما بین دیانت، ایمان و دین از یک سو و دین شناسی از سوی دیگر، قایل به تفکیک هستیم. جامعه شناسی و جامعه شناسی دین پس از وجود ایمان، می تواند به متدین کمک کند. در شرح حال مقداد و ابوذر هیچ گاه چنین چیزی وجود ندارد که مقدادرحمه الله و ابوذررحمه الله مطالعاتی از نوع جامعه شناسی یا جامعه شناسی دین انجام دادند، سپس از متدینان ناب شدند. ما معتقد نیستیم که ایمان حضرت علی علیه السلام، ابوذررحمه الله و مقدادرحمه الله نتیجه تفحصات جامعه شناختی آنها بوده که منجر به ایمان به خدا شده است. اما در دین شناسی، از ابتدا، جامعه شناسی دین می تواند کمک خوبی باشد; یعنی همان گونه که آقای دکتر تقی زاده گفتند، یکی از نگرش های دین شناسی، جامعه شناسی است. در نتیجه، می گوییم دین شناسی تا اوج دینداری می تواند به متدین کمک کند و حتی یک نگرش کامل و سراسری باشد، ولی در قضیه دین و ایمان، در برخی مراحل پایین آن می تواند فقط کمک به حساب آید.

این ادعا مرتبط با همان بحث است که گفته شددر جامعه شناسی دو نگرش وجود دارد. جامعه شناسی دین می تواند به شخص متدین کمک کند که با نگرش های گوناگون سیاسی ای که مواجه می شود و همه نام «اسلامی » دارند، می تواند به موضع گیری انسان های گوناگونی نظر بیفکند که از طبقات گوناگون اند و ادعای دینداری می کنند و تشخیص دهد که کدام یک از اینها اصیل ترند. او ایمان دارد ولی برای آنکه محکم تر گام بردارد می تواند از جامعه شناسی در این زمینه استفاده کند; زیرا روزنه دید را زیاد می کند و میزان اغفال را تقلیل می دهد. در آن صورت، انسان مؤمن جزم اندیش و بی بصیرت نخواهد بود.

به عنوان جمع بندی، می توان گفت که میزان مشارکتی که جامعه شناسی دین می تواند در دین شناسی و تدین داشته باشد متفاوت است. در دین شناسی تا قله دینداری می تواند کمک کند ولی در بحث دیانت، از یک محل مشخص به بعد می تواند کمک نماید.

دکتر تقی زاده: اگر به جامعه ای وارد شدیم که عده ای نماز نمی خوانند و روزه نمی گیرند، آیا جامعه شناس می تواند بکاود تا معلوم دارد که چرا آنها نماز نمی خوانند و در این مورد، به عنوان یک مشاور عمل کند؟

دکترتوکل: جامعه شناسی در این زمینه نقش سلبی دارد. به عنوان مثال، می تواند بگوید یکی از عوامل عدم توجه به نماز و روزه، ماهواره است که وقت و تامل را از انسان می گیرد و انسانی را که فطرتا الهی است از مسیر خود منحرف می سازد. ماهواره و غیر آن اصولا عامل تدین نمی شود. شناسایی جامعه شناسان موجب می گردد که حجاب هایی را برداریم که در مقابل انسانی که فطرتا خدایی آفریده شده است و می تواند خدایی بیندیشد، قرار گرفته است.

دکتر تقی زاده: ممکن است شما به این نتیجه برسید که این مساله منشا اقتصادی داشته است. چنانچه ممکن است به این نتیجه برسیم که به عنوان مثال، بیکاری عامل این مساله بوده است، ولی به هر تقدیر، آیا باز هم جامعه شناسی می تواند در این زمینه کمک اثباتی خوبی به حساب آید؟ آیا این کمک جامعه شناسی به ارتقای دین است؟

دکتر توکل: جامعه شناسی موجب می گردد مانعی که انسان را از مسیر فطرت خود دور داشته است، شناخته شود، وگرنه جامعه شناسی در ایجاد تدین کاری نمی کند. کار جامعه شناسی سلبی است; موانع را شناسایی و برطرف می سازد، وگرنه خدا و خداشناسی به ماهواره و وضع خوب اقتصادی یا هر چیزی دیگری موکول می شد.

دکتر رجب زاده: این بیان در باب جامعه شناسی و دیانت از لحاظ فلسفی، آسیب پذیری اش کمتر است; زیرا اگر بگویید که جامعه شناسی به طور ایجابی هم می تواند کمکی بکند در واقع، مفروضاتی را پذیرفته اید که ممکن است با اصول هستی شناختی دین مغایر باشد; از جمله اصل فطرت خداجو.

دکتر تقی زاده: این از بدیهیات است. به عنوان مثال، جامعه شناس آمار می گیرد و می گوید چند درصد مردم نماز نمی خوانند. سپس کاوش می کند که چرا بی نمازها نماز نمی خوانند و به فرض، به این نتیجه می رسد که چون هفتاد درصد آنها بیکار بوده اند یا چون پدران شان این مشکل را داشته اند فرزندان شان این گونه شده اند. در این موارد، آیا جامعه شناسی نمی تواند مشاور باشد؟ این بحث بعد فلسفی ندارد.

دکتر رجب زاده: منظور من نکته ای بود که آقای دکتر توکل بدان اشاره کردند که جامعه شناسی می تواند از جهت سلبی کمک بدهد. اگر بگویند جنبه ایجابی، در واقع، جامعه شناسی را مبنای دیانت قرار داده اند.

پارسانیا: بحث اینکه رابطه دین با جامعه شناسی در چیست چون در دین هویتی قدسی نهفته است و این که آیا اصلا جامعه شناسی می تواند در آن حوزه وارد شود و آن را تحلیل کند یا نه سؤال جدی دیگری است. آقای دکتر رجب زاده در این حد این رابطه را تبیین کردند که جامعه شناسی در بیرون از دین قرار می گیرد و موضوع را کارشناسی می کند و در حوزه کار صاحب نظران دینی قرار می دهد. به هر حال، اینکه جامعه شناسی در یک خلاایدئولوژیکی می تواند کمکی برای دین به حساب آید یا نه، دست کم، در حوزه علمیه محل بحث و گفتگو است و چقدر بجاست در فرصت های آتی و میزگردهای بعدی این مباحث دنبال شود، اما متاسفانه ادامه بحث در این مجال مقدور نیست.

لذا، مجله معرفت ضمن تشکر از تمامی استادان گرانقدر و دانش پژوهان شرکت کننده در این میزگرد و آرزوی وفقیت برای آنان، از ایشان دعوت می نماید تا در جلسه ای دیگر، این بحث را ادامه دهند. ان شاء الله.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان