نوشتاری که در پیش روی دارید، کندوکاو و پژوهش فقهی است درباره حکم آب قلیل هنگامی که با نجاست برخورد کند.
نویسنده در این مقال، به رد و نقد دیدگاه مشهور:
«آب قلیل، در برخورد با نجاست، اگرچه رنگ و بو و مزه آن تغییر نکند، نجس می شود.»
می پردازد و پس از بررسی و درنگ، دیدگاه فقیه نامور و برجسته شیعی، ابن ابی عقیل عمانی: «آب قلیل، دربرخورد با نجاست، اگر رنگ و بو و مزه آن تغییر نکند، نجس نمی شود» را با عقل و نقل هماهنگ و سازوار می یابد و می پذیرد.
ابن ابی عقیل عمانی، که دیدگاه وی در این مقال در حکم آب قلیل، در هنگام برخورد با نجاست، پذیرفته شده، در جهان اسلام، جایگاه علمی والایی، داشته و علمای رجال، وی را در حد اعلی ستوده اند:
نجاشی، ابن عقیل را فقیه و ثقه می شمارد و از کتاب «التمسک بحبل آل الرسول » وی یاد می کند و می نویسد:
«این اثر، در میان امامیه شهرت تام دارد و کسانی که از خراسان به قصد سفر حج از عراق می گذرند، از این کتاب سراغ می گیرند.»
بحرالعلوم درباره وی می نویسد:
«حال این شیخ جلیل در وثاقت و علم و فضل و کلام و فقه، روشن تر از آن است که نیازی به بیان داشته باشد. علمای ما، بویژه محقق و علامه حلی، به نقل فتاوا و ضبط دیدگاههای وی، توجه بسیار دارند.
وی، نخستین عالمی است که فقه را مهذب کرد و اجتهاد و نظر را به کار بست و در ابتدای غیبت کبری، باب بحث از اصول و فروع را گشود:فتق البحث عن الاصول والفروع.»
وی، از مشایخ استاد شیخ مفید و جعفربن محمدبن قولویه است.
فقه
در این مقال، به شرح، درباره اخبار کر بحث می کنیم و همه زوایای این مساله را به بوته بررسی می نهیم، تا روشن شود که آیا این مطلب مشهور که می گویند: اگر آب، حتی یک گرم از کر کم تر باشد در برخورد با نجاست نجس می شود، قابل قبول است، یا این که در این مساله حق با فقیه بزرگ، ابن ابی عقیل عمانی (1) و همفکران اوست که این مطلب را قبول ندارند.
روایات مربوط به کر، سه دسته اند: یک دسته مقدار کر را با مساحت تعیین کرده و دسته دوم با وزن و دسته سوم تعبیرات دیگری غیر از مساحت و وزن دارند که شرح آنها در ذیل می آید:
تعیین کر با مساحت
روایاتی که مقدار کر را با مساحت تعیین کرده اند، مختلف و دارای اندازه های گوناگونند، بدین شرح:
1. روایت اسماعیل بن جابر قال:
«قلت لابی عبدالله(ع) الماء الذی لاینجسه شئ؟
قال: ذراعان عمقه فی ذراع وشبر وسعة (سعته)» (2)
اسماعیل بن جابر می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: آبی که چیزی آن را نجس نمی کند، کدام است؟
فرمود: آبی است که دو ذراع ژرفای آن باشد و یک ذراع و یک وجب گستره آن.
باید دانست که مقصود از گستره آب هم طول است و هم عرض و ذراع که از آرنج دست تا سر انگشتان است دو وجب محسوب می شود و در این روایت، ژرفای آب، چهار وجب به شمار آمده و هر کدام از طول و عرض آن سه وجب، که حاصل ضرب مجموع 36 وجب می شود.
2. مرسله صدوق در کتاب مجالس ( امالی) قال:
«و روی ان الکر هو مایکون ثلاثة اشبار طولا فی ثلاثة اشبار عرضا فی ثلاثة اشبار عمقا.» (3)
روایت شده است: کر سه وجب طول، ضرب در سه وجب عرض ضرب در سه وجب عمق است که حاصل ضرب مجموع 27 وجب می شود.
روایت اسماعیل بن جابر از امام صادق(ع) نیز با مرسله یاد شده مضمونش یکی است که ضمن آن می گوید:
«قلت: ما الکر؟
قال: ثلاثة اشبار فی ثلاثة اشبار.» (4)
پرسیدم: کر چه قدر است؟
فرمود: سه وجب ضرب در سه وجب.
مقصود سه وجب در سه بعد طول و عرض و عمق است که حاصل ضرب مجموع 27 وجب می شود و احتمال دارد صدوق که گفته است: «وروی » مقصودش همین روایت اسماعیل بن جابر باشد که صدوق حاصل معنای آن را آورده است.
3. مرسله صدوق در کتاب مقنع قال:
«روی ان الکر ذراعان و شبر فی ذراعین وشبر». (5)
روایت شده که کر دو ذراع و یک وجب ضرب در دو ذراع و یک وجب است.
معلوم است که مقصود، دو ذراع و یک وجب در سه بعد طول و عرض و عمق است و چون یک ذراع دو وجب است، دو ذراع و یک وجب، پنج وجب می شود و این حدیث می خواهد بگوید:
مقدار کر پنج وجب طول، ضرب در پنج وجب عرض، ضرب در پنج وجب عمق است که حاصل ضرب آن 125 وجب می شود.
4. حدیث ابوبصیر، قال:
«سئلت اباعبدالله(ع) عن الکر من الماء کم یکون قدره؟ قال: اذا کان الماء ثلاثة اشبار و نصف فی مثله ثلاثة اشبار و نصف فی عمقه فی الارض فذلک الکر من الماء.» (6)
ابوبصیر می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: یک کرآب چقدر است؟
فرمود: وقتی که آب سه وجب و نیم طول، ضرب در سه وجب ونیم عرض ضرب در سه وجب و نیم عمق شود، این مقدار آب کر است که حاصل ضرب آن 42 وجب و هفت هشتم وجب می شود.
5. حدیث حسن بن صالح ثوری از امام صادق(ع) قال:
«اذا کان الماء فی الرکی کرا لم ینجسه شئ.
قلت: وکم الکر؟ قال: ثلاثة اشبار ونصف طولها فی ثلاثة اشبار و نصف عمقها فی ثلاثة اشبار ونصف عرضها.» (7)
اگر آب در چاه به قدر کر باشد، چیزی آن را نجس نمی کند.
گفتم: کر چقدر است؟
فرمود: سه وجب و نیم طول ضرب در سه وجب و نیم عمق ضرب در سه وجب و نیم عرض.
با توجه به این که به طور معمول چاه چهارگوش نیست، بلکه به شکل دایره است، آب چاه به شکل اسطوانه خواهد بود و از طرفی حجم اسطوانه ای که هر یک از قطر قاعده و ارتفاع آن سه وجب و نیم باشد، کم تر از حجم مکعبی است که هر یک از اضلاع قاعده و نیز ارتفاع آن سه وجب و نیم باشد، زیرا حجم اسطوانه مفروض از 34 وجب قدری کم تر است در حالی که حجم مکعب مفروض 42 وجب و هفت هشتم وجب است. بنابراین، باید بین مقدار کر که در حدیث حسن بن صالح ثوری آمده با آنچه در حدیث ابوبصیر است، فرق گذاشت و آنچه در حدیث حسن بن صالح آمده باید اندازه جداگانه ای برای کر به شمار آید.
در این پنج روایت، مقدار آب کر با مساحت تعیین شده و پنج مساحت مختلف ارائه گردیده که کم ترین این مساحتها 27وجب و بیش ترین آنها 125 وجب است، با بیش از چهار برابر تفاوت.
تعیین مقدار کر با وزن
روایاتی نیز وجود دارد که مقدار کر را با وزن تعیین کرده اند بدین شرح:
1. مرسله ابن ابی عمیر از بعض اصحابش از امام صادق(ع) قال:
«الکر من الماء الذی لاینجسه شئ الف و ماتا رطل.» (8)
کر آب که چیزی آن را نجس نمی کند، هزار و دویست رطل است.
2. مرفوعه عبدالله بن المغیرة از امام صادق(ع):
«ان الکر ستماة رطل.» (9)
کر ششصد رطل است.
و نیز حدیث محمدبن مسلم از امام صادق(ع) که در پایان آن فرمود:
«والکر ستماة رطل ». (10)
کر ششصد رطل است.
در روایات بالا، مقدار کر با وزن تعیین شده است که دو اندازه مختلف را ارائه داده اند: 1200 رطل و 600 رطل.
تعیین کر با غیر مساحت و وزن
روایات دیگری نیز وجود دارد که برای تعیین آب کر و آبی که به ملاقات نجاست نجس نمی شود تعبیراتی غیر از مساحت و وزن در آنها به کار رفته است، بدین شرح:
1. مرسله عبدالله بن المغیرة از بعض اصحابش از امام صادق(ع) قال:
«الکر من الماء نحو حبی هذا واشار الی حب من تلک الحباب التی تکون بالمدینة.» (11)
آب کر به اندازه این حب آب من است و اشاره کرد به حبی از حب هایی که در مدینه هست.
2. مرسله دیگر عبدالله بن المغیرة از بعض اصحابش از امام صادق(ع) قال:
«اذا کان الماء قدر قلتین لم ینجسه شئ والقلتان جرتان ». (12)
اگر آب به قدر دو قله باشد چیزی آن را نجس نمی کند و دو قله; یعنی دو جره.
جره: ظرفی است از جنس سفال، دارای شکم بزرگ و دو دسته و دهانه فراخ. المنجد.
3. حدیث زراره از امام محمدباقر(ع) قال:
«اذا کان الماء اکثر من روایة لم ینجسه شئ.» (13)
اگر آب بیش تر از راویه باشد، چیزی آن را نجس نمی کند.
روایه: ظرف آبی است که از سه جلد درست می شود. المنجد
4. حدیث ابوبصیر از امام صادق(ع) قال فیه:
«... لایشرب سؤر الکلب الا ان یکون حوضا کبیرا یستقی منه.» (14)
آب نیم خورده سک را نباید خورد، مگر این که حوض بزرگی باشد که از آن آب بر می دارند.
5. حدیث علی بن جعفر از امام موسی بن جعفر(ع) قال:
«سئلته عن الدجاجة والحمامة واشباههما تطا العذره ثم تدخل فی الماء، یتوضا منه للصلوة؟ قال: لا، الا ان یکون الماء کثیرا قدر کر من ماء.» (15)
از امام پرسیدم: مرغ و کبوتر و مانند آنها پا روی عذره می گذارند و سپس در آب داخل می شوند، آیا با این آب می توان وضو گرفت برای نماز؟ فرمود: نه، مگر این که آب زیاد باشد، مانند آب کر.
6. حدیث عمار از امام صادق(ع) قال:
«سئل ابوعبدالله(ع) عن البئر یقع فیها زبیل عذره یابسة او رطبة؟ فقال: لاباس اذا کان فیها ماء کثیر.» (16)
از امام سؤال شد از چاهی که یک زنبیل عذره (مدفوع) خشک یا تر در آن می ریزد حکمش چیست؟ فرمود: مانعی ندارد به شرط این که آب چاه زیاد باشد.
7. حدیث صفوان جمال از امام صادق(ع) قال:
«سئلت ابا عبدالله(ع) عن الحیاض التی ما بین مکة الی المدینة تردها السباع وتلغ فیها الکلاب وتشرب منها الحمیر ویغتسل فیها الجنب ویتوضا منها؟ قال: وکم قدر الماء؟ قلت: الی نصف الساق و الی الرکبة، فقال: توضا منها.» (17)
از امام پرسیدم از حکم حوض هایی که میان مکه و مدینه اند و حیوانهای درنده بر آنها وارد می شوند و سگها در آنها زبان می زنند و الاغها از آنها آب می خورند و جنب در آنها غسل می کند و از آنها وضو گرفته می شود؟ [یا شستشو می شود]
امام پرسید: عمق آب چقدر است؟
گفتم: تا نصف ساق و تا زانو.
فرمود: از آنها وضو بگیر [یا شستشو کن]
قدر مشترک بین این هفت روایت
در این هفت روایت، مقدار کر و آبی که دربرخورد با نجاست نجس نمی شود، نه با مساحت، تعیین شده است و نه با وزن، بلکه در روایت اول کر به قدر یک حب آب تعیین شده که حب به معنای جره است (المنجد) وجره ظرف سفالین بزرگی بوده است دارای دو دسته و دهانه فراخ. و در روایت دوم، آبی که با ملاقات نجاست نجس نمی شود، به قدر دو قله مشخص شده که قله به معنای جره تفسیر گشته و در روایت سوم، آب بیش تر از راویه ذکر شده و راویه ظرف بزرگی است که برای ذخیره آب از سه پوست حیوان درست می کرده اند (المنجد). و در روایت چهارم حوض کبیر آمده که اندازه معینی ندارد. و در روایت پنجم کر و کثیر با هم ذکر شده است که مقدار هیچ کدام تعیین نشده و در روایت ششم ماء کثیر تعبیر شده که اندازه معینی ندارد و در روایت هفتم آب حوض تا نصف ساق یا تا زانو آمده که اندازه معینی ندارد.
باید گفت: قدر مشترک بین این هفت روایت، آب کثیر است و آب کثیر در مقابل آب کاسه و کوزه و دلو و مانند اینهاست که با آنها از حب و حوض و چاه و نهر، آب بر می دارند برای مصرف کم وچون «کثیر» مقدار مشخصی ندارد، طبعا به طور نسبی لحاظ می شود. بنابراین، روایتی که در مورد آب استنجاء وارد شده و می گوید: آب استنجاء پاک است چون «الماء اکثر من القدر» (18) یعنی چون آب بیش تر از مقدار نجاستی است که به وسیله آن شسته می شود و بدین سبب آب بر نجاست غلبه می کند، از این روی، آب پاک است و نیز روایتی که درباره آب بارانی که از روی بام آلوده به نجاست عبور می کند و از سقف به پایین می چکد می گوید: این آب پاک است چون «ما اصابه من الماء اکثر» (19) یعنی آب باران بیش تر از نجاست باقی مانده روی بام است، این دو روایت را باید در ردیف روایاتی قرار داد که می گوید: «آب کثیر با ملاقات نجاست نجس نمی شود» و درصحیحه شهاب عبد ربه از امام صادق(ع) آمده است:
«کلما غلب کثرة الماء فهوطاهر.» (20)
هر جا زیادی آب بر نجاست غلبه کند، آب پاک است.
با این بیان باید زیاد بودن آب نسبت به نجاستی که با آن برخورد می کند، سنجیده شود; یعنی اگر آب در برخورد با نجاست دگرگون نشود و رنگ و بو و مزه نجاست نگیرد، این آب نسبت به نجاست، کثیر است در برخورد با نجاست، نجس نمی شود.
طرح چند سؤال
با توجه به روایات بالا که درباره آب کر و آبی که با ملاقات نجاست نجس نمی شود وارد شده است چند سؤال مطرح می شود:
سؤال اول: آیا در واقع شارع می خواسته است بگوید: آب اگر یک گرم از کر کم تر باشد با ملاقات نجاست نجس می شود و اگر این یک گرم کمبود افزوده شد، چنان تحولی در آب رخ می دهد که از برخورد با نجاست اثر نمی پذیرد؟
سؤال دوم: این اختلاف شدید در روایات، مربوط به اندازه گیری کر برای چیست که درکر مساحتی از 27 وجب تا 125 وجب، که بیش از چهار برابر 27 وجب است، وارد شده و در کر وزنی، 1200 رطل و نیز 600 رطل گفته شده است؟
سؤال سوم: کر وزنی، به قول مشور وزنش بیش از 117 کیلو گرم از کر مساحتی به قول مشهور کم تر است. (21) حالا آیا می توان پذیرفت که آبی را اگر با وزن اندازه گیری کنیم و 64من شاه و 20 مثقال کم تر باشد، با ملاقات نجاست نجس نمی شود، ولی اگر همین آب را بدون این که کم یا زیادشود، با مساحت اندازه بگیریم باملاقات نجاست نجس می شود، چون مساحت آن کم تر از 42 وجب و هفت هشتم وجب است؟
می دانیم که تشریع باید موافق تکوین باشد و از طرفی اندازه گیری یک آب با وزن یا با مساحت، در طبیعت آب تاثیری ندارد که اگر با وزن سنجیده شود، سبب نجس نشدن آب در برخورد با نجاست شود و اگر با وجب سنجیده شود، سبب نجس شدن آب در برخورد با نجاست شود، چه پاسخ منطقی می توان به این پرسش بجا و علمی داد که عقل را قانع کند و جهانیان را به استواری احکام اسلام آشنا سازد.
سؤال چهارم: اگر قرار بوده است اندازه کر به طور دقیق تعیین شود، پس چرا در پاره ای از روایات، با تعبیر «ماء کثیر» یا «حوض کبیر» یا «اکثر از راویه » یا «تا نصف ساق » یا «تا زانو» یا «به اندازه یک حب » و یا «به اندازه دو قله » بیان شده است که هم، اندازه های بسیار متفاوتی را نشان می دهند و هم، هیچ یک از آنها اندازه معینی را نشان نمی دهد؟
سؤال پنجم: مقدار «وجب » که در روایات به عنوان واحد طول تعیین شده است، نمی تواند دقیق باشد; زیرا اگر متوسط وجبها هم لحاظ شود، باز متوسطها با هم تفاوت دارند و ممکن نیست همه متوسط ها به طور دقیق با هم یکسان باشند. اگر مقصود این بوده است که مقدار کر به طور دقیق تعیین شود که حتی یک گرم کم یا زیاد نباشد، این منظور با تعیین وجب به عنوان واحد طول اندازه گیری حاصل نمی شود. پس به چه منظوری «وجب » به عنوان واحد طول تعیین شده است، با این که اندازه دقیقی را مشخص نمی کند؟
در برابر پرسشهای بالا، دوگونه پاسخ می توان داد: یک گونه جواب بر مبنای تعبد محض و بدون توجه به ملاکهای احکام و گونه دیگر برمبنای جست وجوی ملاکهای احکام و کوشش برای برابرسازی تشریع با تکوین.
جواب پرسشهای بالا بر مبنای تعبد محض بدین گونه است:
1. در پاسخ به پرسش اول گفته می شود: آری، در واقع شارع می خواسته است بگوید: اگر آب یک گرم از کر کم تر باشد، در برخورد با نجاست نجس می شود و اگر این یک گرم به آن افزوده شود با ملاقات نجاست نجس نمی شود، با این که کم یا زیاد شدن یک گرم آب طبیعت آب را تغییر نمی دهد و در پاکیزگی و بهداشت آن تاثیری ندارد، ولی این یک تعبد شرعی است و دارای سر غیبی که جز خدا کسی آن را نمی داند.
2. در پاسخ پرسش دوم گفته می شود: اختلاف شدید که در اندازه کر هم در مساحت و هم در وزن وجود دارد، مانند آن در دیگر بابهای فقه نیز هست و معمولا این مشکل از راه برتری دادن (ترجیح) بعضی روایات بر بعضی دیگر از لحاظ سند و دلالت و موافقت یا مخالفت با اجماع و شهرت حل می شود و در بحث کر از بین روایات کر مساحتی روایت ابوبصیر (روایت 4) برتری داده می شود که مساحت کر را 42 وجب و هفت وهشتم تعیین می کند; زیرا مشهور فقها به مضمون آن فتوا داده اند و نقل اجماع نیز بر آن شده است و به فرض این که در سندش خدشه ای باشد، شهرت فتوایی و اجماع منقول ضعف فرضی سند آن را جبران می کند، (22) و از بین روایات مربوط به کر وزنی، روایتی که وزن کر را 1200 رطل تعیین می کند (روایت اول) ترجیح داده می شود، چون مشهور فقها به مضمون آن، فتوا داده اند و نقل اجماع نیز بر آن شده است و رطل نیز حمل بر رطل عراقی می شود و دو روایتی که کر را 600 رطل تعیین کرده حمل بر رطل مکی می شود که دو برابر رطل عراقی است. (23)
3. و در پاسخ پرسش سوم گفته می شود: چه مانعی دارد شارع ما را متعبد کند که اگر آبی را با کیلو وزن کنیم و 64 من شاه و 20 مثقال کم باشد این آب، در برخورد با نجاست نجس نمی شود و همین آب را بدون این که کم یا زیاد شود، اگر با وجب مساحت آن را تعیین کردیم با ملاقات نجاست، نجس می شود، این یک تعبد شرعی است که ما باید بدون چون و چرا بپذیریم و این حکم طبعا دارای یک راز الهی است که ما نمی دانیم. این که باید تشریع موافق تکوین باشد صحیح است، ولی ما که نه راز تکوین را می دانیم و نه راز تشریع را، حق چون و چرا نداریم و وظیفه ما تسلیم است.
4. و در پاسخ پرسش چهارم گفته می شود: در اصل قرار بوده است اندازه کر به گونه دقیق تعیین شود، ولی گاهی از روی مصلحت تعبیر «ماء کثیر» یا «حوض کبیر» یا «تا نصف ساق » یا «تا زانو» یا «اندازه یک حب » یا «به قدر دو قله » آورده شده که مقصود اصلی بیان مقدار کر بوده است، ولی به علتی که ما نمی دانیم به جای بیان مقدار کر این عبارات آورده شده است.
5. و در پاسخ پرسش پنجم گفته می شود: درست است که ممکن نیست همه وجبهای متوسط به گونه دقیق با هم یکسان باشند، ولی هر کسی با هر وجب متوسطی مساحت آب را بسنجد، باید همان را ملاک تشخیص کر قرار دهد، اگر چه آبی که او مساحتش را با وجب سنجیده است، از آبی که دیگری سنجیده زیادتر یا کم تر باشد و در حقیقت، شارع به تعداد وجبهای متوسطی که با هم فرق دارند، اندازه کر قرار داده است.
این پاسخها، عقل را قانع نمی کند
اینها پاسخهایی بود که بر مبنای تعبد محض به پنج پرسش طرح شده داده می شود و می بینیم که این گونه پاسخها راه هرگونه تحقیق و موشکافی را بر انسان می بندد و می گوید:
بشر نادان نباید در جست وجوی یافتن علل احکام خدا باشد; زیرا احکام الهی دارای رازهای غیبی و ماورائی است که انسان با عقل ناقص خود از کشف آنها ناتوان است.
ناگفته نماند که در این جا فتواهای فقها به عنوان احکام خداتلقی شده و چنین القاء گشته است که باید در برابر آنها تسلیم بلاشرط بود.
روشن است که این گونه پاسخها، عقل جست وجوگر انسان را قانع نمی کند و ابهامها را برطرف نمی سازد و اعتبار اسلام و احکام آن را در نزد اندیشه وران پژوهشگر، بالا نمی برد، بلکه این تصور را در آنان به وجود می آورد که متولیان اسلام دعوت به جمود فکری و سطحی نگری و تعبد بی دلیل می کنند و معلوم است که این گونه تصور آثار منفی و مخربی برای وجهه اسلام دارد.
ولی دربرابر می توان نوع دیگری جواب به پنج سؤال یاد شده داد که مبنی بر یافتن ملاکهای احکام و برابرسازی تشریع با تکوین است و عقل را قانع می کند و تعبد را بر تعقل استوار می سازد و در ضمن این گونه آثار منفی را نیز ندارد و ما این جوابها را در این جا می آوریم، ولی قبل از آوردن جوابها لازم است برای زمینه سازی و آماده کردن ذهن خواننده چند مطلب را به عنوان اصول موضوعه و پذیرفته شده گوشزد کنیم:
چند اصل پذیرفته شده
1. پاکیزه بودن آبی که انسان مصرف می کند، در حد اعلای آن مطلوب شارع است، بویژه آب شرب که دستور داده اند روی آب پوشانده شود، تا ذرات معلق در هوا روی آن ننشیند.
2. آلودگی و ناخالصی به مقدار کم، در همه آبها به طور طبیعی وجود دارد، چنانکه در هوا وجود دارد و برای انسان ممکن نیست تنها آبی را مصرف کند که از اکسیژن و ئیدروژن خالص ترکیب شده و حتی به اندازه یک ذره اتمی آلودگی نداشته باشد، چنانکه برای او ممکن نیست فقط در هوایی تنفس کند که حتی به قدر سر سوزنی آلودگی نداشته باشد.
3. آلودگی آب دارای شدت و ضعف است و مراتب مختلفی دارد، از کم ترین حد تا بیش تر از حد مجاز و استاندارد.
4. آلودگی و ناخالصی کم، در آبی که انسان استفاده می کند، تا وقتی که از حد مجاز و استاندارد بیش تر نباشد، قابل تحمل است و به کار بردن آن روا شمرده می شود، بویژه آبی که برای شستشو مصرف می شود.
5. اولیای دین، سفارش می کنند که تا ممکن است مردم از مصرف آب آلوده، حتی اگر آلودگی آن از حد مجاز بیش تر نباشد، بپرهیزند، چنانکه در حدیث ابوبصیر آمده است:
«قال: سئلته عن کر من ماء مررت به وانا فی سفر قدبال فیه حمار او بغل او انسان؟
قال: لا توضا منه ولا تشرب منه.» (24)
از امام پرسیدم از یک کر آب که در سفر به آن برخورد می کنم، در حالی که الاغ یا قاطر یا انسان در آن ادرار کرده اند حکمش چیست؟
فرمود: با آن وضو نگیر و از آن نیاشام.
با این که معلوم است آب کر با ادرار الاغ یا قاطر نجس نمی شود با این وصف، برای رعایت حد اعلای پاکیزگی و بهداشت سفارش شده است از چنین آبی پرهیز شود.
و نیز در حدیث ابن مسکان از امام صادق(ع) آمده است:
«سئلته عن الوضوء مما ولغ الکلب فیه والسنور او شرب منه جمل او دابة او غیر ذلک ایتوضا منه؟ او یغتسل؟ قال: نعم، الا ان تجد غیره فتنزه عنه...» (25)
از امام پرسیدم: آیا آبی که سگ و گربه به آن زبان زده اند یا شتر یا حیوان سواری یا حیوان دیگری از آن خورده اند می توان با آن وضوء گرفت یا غسل کرد؟
فرمود: آری، ولی اگر آب دیگری بیابی از چنین آبی پرهیز کن.
در این حدیث،از آب گودال یا حوض که به طور معمول آب کثیر است و حیوانات از آن می خورند، پرسیده شده است و با این که چنین آبی با زبان زدن سگ نجس نمی شود، سفارش شده است که اگر آب دیگری یافت شود از چنین آبی بپرهیزند، حتی اگر تنها گر به یا شتر از آن خورده باشند.
6. در مواردی که آلودگی آب از حد مجاز بیش تر باشد، دستور پرهیز از آن وجوبی است، ولی در مواردی که بیش از حد مجاز نباشد، به طور طبیعی دستور پرهیز، استحبابی خواهد بود.
7. آن جا که آلودگی آب از حد مجاز بیش تر باشد در روایات آن را با تعبیر غلبه نجاست بر آب بیان کرده اند، مثل روایت سماعه از امام صادق(ع) که می فرماید:
«اذا کان النتن الغالب علی الماء فلا تتوضا ولا تشرب ». (26)
اگر بوی تعفن مردار بر آب غالب باشد، با آن وضو نگیر و از آن نیاشام.
و آن جا که آلودگی آب از حد مجاز بیش تر نباشد، عبارت غلبه آب بر نجاست را به کار برده اند مثل روایت جریر از امام صادق(ع) که می فرماید:
«کلما غلب الماء علی ریح الجیفة فتوضا من الماء و اشرب...» (27)
هر جا آب بر بوی مردار غالب باشد، با آن وضو بگیر و از آن بیاشام.
از مجموع این روایات، قانون «غلبه » استفاده می شود که به عنوان قانون مادر به شمار می آید.
8. تحقق غلبه، چه در جانب آب باشد و چه در جانب نجاست، ناشی از کثرت است; یعنی کثرت آب نسبت به نجاست، موجب غلبه آب بر نجاست می شود و در مقابل، کثرت نجاست نسبت به آب موجب غلبه نجاست بر آب می گردد و صحیحه شهاب بن عبد ربه که پیش ازاین نقل شد، به گونه آشکار و روشن، کثرت آب را موجب غلبه آب بر نجاست اعلام کرده است، آن جا که می گوید:
«کلما غلب کثرة الماء فهو طاهر.» (28)
هر جا کثرت آب موجب غلبه آب بر نجاست شود، آب پاک است.
روشن است که این کثرت در هر دو جانب به طور نسبی لحاظ می شود و نمی توان برای آن اندازه خاصی تعیین کرد. بنابراین، آن جا که در روایات تعبیر «کثیر» آمده است، نمی خواهد اندازه خاصی را تعیین کند، مثل روایت عمار از امام صادق(ع) که می پرسد:
در چاه یک زنبیل عذره خشک یا تر می ریزد حکمش چیست؟ می فرماید:
«لا باس اذا کان فیها ماء کثیر.» (29)
مانعی ندارد که آن را استعمال کنند به شرط این که چاه آب زیاد داشته باشد.
این روایت نمی خواهد برای کثیر اندازه خاصی تعیین کند و معلوم است که مردم باید خودشان تشخیص بدهند که این آب نسبت به نجاستی که در آن ریخته کثیر است یا نه؟ و راه تشخیص آن این است که اگر آب مغلوب نجاست نشد و تغییر رنگ و بو و مزه در آن رخ نداد، کثیر است و اگر مغلوب نجاست شد و تغییر کرد کثیر نیست. این راه تشخیص، در روایاتی که قانون غلبه را گوشزد کرده اند آمده است و در اصل 7، دو روایت از آنها ذکر شد.
هشت اصل یاد شده را به منظور زمینه سازی و آماده کردن ذهن خواننده آوردیم تا به دنبال آن به پنج پرسشی که پیش از این طرح شد، پاسخ بدهیم. اکنون پیش از ارائه پاسخها، باید یک مطلب محوری و مهم را مورد بحث قرار دهیم که برای پاسخهایی که خواهیم داد، جنبه زیربنایی دارد و آن مطلب این است:
آیا کثیر اصل است یا کر؟
معنای این عبارت که: «آیا «کثیر» اصل است یا «کر» این است که آیا باید «کر» را حمل بر کثیر کنیم یا برعکس؟ می دانیم: در روایات برای آبی که با برخورد نجاست نجس نمی شود، هم لفظ «کثیر» به کار رفته و هم لفظ «کر» و گاهی هم هر دو لفظ در یک روایت آمده است.
آن جا که لفظ «کثیر» به کار رفته است، مثل حدیث عمار از امام صادق(ع) که از امام می پرسد: اگر در چاه یک زنبیل عذره خشک یا تر بریزد حکمش چیست؟ می فرماید:
«لا باس اذا کان فیها ماء کثیر.» (30)
اگر آب چاه زیاد باشد، مانعی ندارد که آب آن را به کار برد.
و آن جا که لفظ «کر» آمده است مثل حدیث محمدبن مسلم از امام صادق(ع):
«اذا کان الماء قدر کر لاینجسه شئ.» (31)
اگر آب به قدر کر باشد چیزی آن را نجس نمی کند.
و آن جا که لفظ کثیر و کر هر دو باهم به کار رفته است، مانند حدیث علی بن جعفر از امام موسی بن جعفر(ع) که می پرسد:
اگر مرغ یا کبوتر یا مانند آنها پایش آلوده به عذره باشد و وارد آب شود آیا می توان با آن آب وضو گرفت برای نماز؟
می فرماید:
«لا، الا ان یکون الماء کثیرا قدر کر من ماء.» (32)
حالا آیا باید «کثیر» را اصل بدانیم و «کر» را حمل بر کثیر کنیم و بگوییم: هر جا «کر» به کار برده شده مقصود، ذکر مثال و مصداقی از «کثیر» بوده است و یا باید «کثیر» را حمل بر «کر» کنیم و بگوییم: هر جا «کثیر آمده مقصود «کر» بوده است؟ در مثل در مورد همین حدیث علی بن جعفر از امام موسی بن جعفر(ع) که در آن هم لفظ «کثیر» آمده و هم لفظ «کر»، آیا بگوییم: مقصود اصلی آب کثیر بوده و کر نیز به عنوان مثال و مصداقی از کثیر ذکر شده است، یا بگوئیم: مقصود اصلی دقیقا مقدار کر بوده بدون این که یک گرم کم باشد و «کثیر» باید حمل بر کر شود; یعنی «کثیر» تعبیر دیگری از کرتلقی شود؟
پس از دقت و درنگ، به نظر می رسد که باید «کثیر» را اصل بدانیم و «کر» را حمل بر کثیر کنیم و بگوییم: ذکر کر از باب مثال و به عنوان مصداقی از «کثیر» بوده است به چند دلیل:
1. اگر «کثیر» را اصل بدانیم و «کر» را حمل بر «کثیر» کنیم، ذکر «کر» در حدیث علی بن جعفر که می گوید: «الا ان یکون الماء کثیرا قدر کر من ماء» از باب مثال و به عنوان مصداقی از «کثیر» بوده و لغو نخواهد بود و معنای حدیث چنین می شود: اگر آب، کثیر باشد و در مثل به قدر کر باشد، آب بر نجاست چسبیده به پای مرغ غلبه می کند و قانون غلبه اقتضاء دارد که اگر آب بر نجاست غلبه کند، نجس نمی شود. روشن است علت غلبه آب بر نجاست، زیاد بودن آب است نه کر بودن آن.
ولی اگر «کر» را اصل بدانیم و «کثیر» را حمل بر «کر» کنیم ذکر «کثیر» در حدیث علی بن جعفر لغو خواهدبود; زیرا در این صورت، علت نجس نشدن آب به حکم تعبد، کر بودن آن است و کثیر بودن آب هیچ دخالتی در نجس نشدن آن ندارد. پس ذکر «کثیر» لغو می شود و می دانیم که لغو گویی مناسب شان امام نیست.
2. اگر «کثیر» را اصل بدانیم و «کر» را حمل بر «کثیر» کنیم، توجیه علمی و معقول برای نجس نشدن آب مزبور وجود خواهد داشت و آن این است که آب زیاد به طور طبیعی، نجاست کمی را که در مثل به پای کبوتر جسبیده است، از بین می برد، و در این صورت اثر غیر بهداشتی نخواهد داشت و این توجیه حتی برای کسانی که گرایش به تعبد ندارند قابل قبول است، چون مبنای طبیعی و بهداشتی دارد.
ولی اگر «کثیر» را حمل بر «کر» کنیم، نمی توانیم توجیه علمی برای نجس نشدن آب مزبور پیدا کنیم، زیرا در این صورت، ناچار باید بگوییم: وزن مخصوص کر یا مساحت مخصوص آن از روی تعبد، سبب نجس نشدن این آب می شود و برای ما امکان ندارد که بتوانیم آن را توجیه علمی کنیم و علت طبیعی و تکوینی آن را بیان نماییم، در حالی که این یک مساله متافیزیکی و ماورایی نیست، بلکه مساله ای مربوط به پاکیزگی و بهداشت است و بنابراین، باید توجیه علمی و طبیعی داشته باشد.
3. اگر «کثیر» را اصل بدانیم و «کر» را حمل بر «کثیر» کنیم، در این صورت رابطه طبیعی علت و معلولی بین قانون کثرت و قانون غلبه رخ می نماید و با دقت و درنگ در می یابیم که آب کر و آب چاه و آب حوضچه های حمام و آب دریا و آب استنجاء و آب باران که بر بام آلوده به نجاست می بارد و از سقف می چکد و آب حب و آب مشک و آب چشمه و آبهای دیگر، همه، دارای نظام یکسان و حکم یکسانند که مبتنی بر قانون طبیعی و تکوینی است و چون مبتنی بر قانون تکوینی است، در همه آبها بدون استثنا جاری خواهد بود و اینک توضیح مطلب:
باید دانست که لفظ «کثیر» در روایات مربوط به آب، دارای مفهوم نسبی است و کثرت آب باید نسبت به نجاستی که با آن برخورد می کند مقایسه شود، چنانکه آب استنجا در روایات با مقدار ادراری که به وسیله آن شسته می شود، مقایسه شده و برای بیان علت پاک بودن آب استجاء فرموده اند: «الماء اکثر من القذر» (33) یعنی آب، بیش تر از نجاست است، و از این روی پاک است و نیز آب بارانی که روی بام آلوده به ادرار می بارد و از سقف چکه می کند، با مقدار ادرار موجود روی بام مقایسه شده و برای بیان علت پاک بودن آن، فرموده اند: «ما اصابه من الماء اکثر» (34) یعنی آب باران بیش تر از ادرار روی بام است و بدین علت پاک است.
می بینیم که در این دو روایت، بین مقدار آب و مقدار نجاست مقایسه شده و علت پاک بودن آب استنجاء و آب بارانی را که از سقف می چکد، بیش تر بودن آب نسبت به نجاست معرفی کرده اند و این یک علت تکوینی است و هر جا این علت هست حکمش نیز هست. روشن است که چون آب بیش تر است بر نجاست غلبه می کند و از این جا معلوم می شود رابطه بین کثرت آب و غلبه آن بر نجاست، رابطه علت و معلول است که یک رابطه طبیعی و تکوینی و همه جا گیر و بی استثنا است.
همین رابطه علت و معلول، به گونه دیگر، در صحیحه ابن بزیع از امام رضا(ع) بیان شده است، آن جا که می فرماید:
«ماء البئر واسع لایفسده شی ء الا ان یتغیر ریحه او طعمه... لان له مادة.» (35)
آب چاه چون جوشش دارد، چیزی آن را فاسد و نجس نمی کند، مگر این که بو یا طعم آن تغییر کند.
این حدیث می خواهد بگوید: آب چاه چون دارای ماده است و همیشه زایش دارد بر نجاستی که در آن می ریزد، غلبه می کند و معلوم است که علت غلبه آب بر نجاست، زیاد بودن آب است. پس رابطه بین زیاد بودن آب و غلبه آن بر نجاست، رابطه تکوینی علت و معلول است که در این حدیث با عبارتی دیگر بیان شده است.
و نیز درباره آب حوضچه های حمام فرموده اند:
«ماء الحمام لاباس به اذا کانت له مادة.» (36)
استفاده از آب حوضچه های حمام که به طور معمول، دست نجس در آن می زنند، مانعی ندارد، به شرط این که ماده داشته باشد [یعنی وصل به خزانه آب باشد که در این صورت آب حوضچه ها بر نجاست غلبه می کند.]
پس علت نجس نشدن آب حوضچه ها، غلبه آب بر نجاست و علت غلبه آب بر نجاست، زیادی آب است. در این حدیث هم رابطه طبیعی علت و معلول بین زیادی آب و غلبه آن بر نجاست با عبارت دیگری بیان شده است.
و نیز در باره آب جاری فرموده اند:
«... ماء النهر یطهر بعضه بعضا.» (37)
آب جاری، مانند آب نهر چون زیاد است و جریان دارد بخش غیر آلوده آن بر بخش آلوده اش غالب می شود و آن را پاک می کند، یعنی آلودگیش از بین می رود و اثر غیر بهداشتی ندارد.
در این جا نیز، زیادی آب علت غلبه آن بر نجاست اعلام گشته و بدین گونه علت طبیعی نجس نشدن آب نهر بیان شده است.
و نیز در حدیث زراره امام محمد باقر(ع) فرموده اند:
«اذا کان الماء اکثر من راویة لم ینجسه شئ... الا ان یکون له ریح تغلب علی ریح الماء.» (38)
اگر آب بیش تر از ظرف راویه باشد، چیزی آن را نجس نمی کند، مگر این که نجاست زیاد باشد که بوی آن بر بوی آب غلبه کند. در این حدیث، زیادتر بودن آب از مقدار آب راویه علت نجس نشدن آب معرفی شده است که زیاد بودن آن موجب غلبه بر نجاست می شود.
پس در این جا نیز، علت تکوینی نجس نشدن آب بیان شده و رابطه علت و معلول بین کثیر بودن آب و غلبه آن بر نجاست روشن گشته است:
و نیز در حدیث عمار از امام صادق(ع) راوی می پرسد: یک زنبیل عذره (مدفوع) خشک یا تر در چاه می ریزد حکمش چیست؟ می فرماید:
«لاباس اذا کان فیها ماء کثیر.» (39)
مانعی ندارد آب آن را استعمال کنند به شرط این که آب زیاد در چاه باشد.
معلوم است که آب اگر زیاد باشد بر نجاست غلبه می کند و به همین علت آب چاه نجس نمی شود. در این جا زیادی آب نسبت به یک زنبیل عذره که در چاه ریخته است، مقایسه می شود و این مقایسه به عهده مردم و اهل عرف است.
می بینیم که در همه این روایات هفت گانه، زیاد بودن آب محور اصلی است و به عنوان علت طبیعی نجس نشدن آب معرفی شده است و کر بودن آن به مفهوم خاص و مصطلح مطرح نشده و علت نجس نشدن آب به حساب نیامده است (بحث درباره حدیث «اذا کان الماء قدر کر لم ینجسه شئ » خواهد آمد) روشن است که چون «کثیر» دارای مفهوم نسبی است، طیف بسیار گسترده ای را در بر می گیرد، از «کثیر» در برابر یک قطره ادرار، تا «کثیر» در برابر نجاست چسبیده به پای کبوتر، تا «کثیر» در برابر یک زنبیل نجاست و تا «کثیر» در برابر فاضلاب کارخانه مشروب سازی که به رودخانه یا دریا می ریزد، همه اینها مصداق آب زیادند و به حکم روایاتی که یاد شد در همه این موارد غلبه آب بر نجاست، علت تکوینی نجس نشدن آب و علت این غلبه کثرت نسبی آب است و در این حکم، آب استنجا و آب باران باریده بر بام آلوده به ادرار و آب چاه و آب حوضچه های حمام و آب نهر و آب رودخانه و آب دریا یکسانند و به حکم طبیعت و تکوین، ماهیت و حقیقت آب در همه اینها یکی است و «حکم الامثال فیما یجوز و فیما لایجوز واحد» یعنی چیزهای همانند، حکم همانند دارند. آب، آب است، چه در کاسه و کوزه و مشک باشد، چه در چاه، چه در نهر، چه در رودخانه، چه در دریا، چه از آسمان ببارد و چه از زمین بجوشد همه دارای طبیعت یکسان و نظام یکسان و حکم یکسانند و هر جا آب بر نجاست غلبه کند، پاک است چه یک کیلو باشد و چه یک دریا و این حقیقت، با کمال روشنی در صحیحه شهاب بن عبد ربه از امام صادق(ع) آمده است:
«کلما غلب کثرة الماء فهو طاهر.» (40)
هر جا زیادی آب بر نجاست غالب شود، آب پاک است.
این حدیث، یک قانون طبیعی و تکوینی را با همه گستردگی و کلیتش بیان می کند که در هیچ آبی قابل استثنا نیست، چون این یک قانون طبیعی است و در طبیعت استثنا نیست، بنابراین، نمی توان گفت: آب کم تر از کر از این قانون مستثنی است و به محض برخورد با نجاست، نجس می شود اگر چه بر نجاست غلبه کند.
از مجموع بیانات در دلیل سوم روشن شد که «کثیر» با مفهوم نسبی اش اصل است نه «کر» با مفهوم خاص تعبدی اش.
4. کر در روایات به معنای «کثیر» آمده، ولی «کثیر» به معنای «کر» نیامده است. برای روشن شدن زمینه بحث، بایسته است معنای لغوی «کر» را بدانیم. برای «کر» معانی ذیل را یاد کرده اند:
الف. «الکر موضع یجمع فیه الماء لیصفو.»
کر جایی است که آب را در آن جمع می کنند که صاف شود.
ب. «الکر البئر.»
کر به معنای چاه است.
ج. «الکر ستة او قار حمار.»
کر شش بار سنگین الاغ است.
د. «الکر مکیال للعراق.» (41)
کر کیل خاصی در عراق است.
ه. «قال الازهری: الکر ستون قفیزا والقفیز ثمانیة مکاکیک والمکوک صاع ونصف فهو علی هذا الحساب اثناعشر وشقا وکل وسق ستون صاعا.» (42)
ازهری گفته است: کر 60 قفیز و قفیز، هشت مکوک و مکوک یک صاع و نصف است و روی این حساب، کر 12 وسق است و هر وسقی شصت صاع. [این مقدار 2160 کیلو و بیش از 5 برابر وزن کر به قول مشهور است.]
اینک، با توجه به معانی یاد شده برای کر، چند نمونه از روایاتی را می آوریم که در آنها لفظ «کر» به معنای «کثیر» آمده است:
نمونه اول: روایت عمروبن سعید از امام محمد باقر(ع) که راوی می پرسد: اگر الاغ یا شتر در چاه بیفتد و بمیرد حکمش چیست؟
می فرماید: «کر من ماء» (43) یک کر آب ازچاه بکشند.
با توجه به این که یکی از معانی «کر» مجتمع آب بود، احتمال دارد این دیث بخواهد بگوید: یک مجتمع آب از چاه بکشند که طبعا یک مصداق از «کثیر» خواهد بود و اندازه معینی ندارد و از طرفی چون یکی از معانی «کر» چاه آب بود، احتمال دارد حدیث بخواهد بگوید: به قدر یک چاه آب بکشند و در این صورت ممکن است مقصود کشیدن همه آب چاه باشد و ممکن است مقصود کشیدن مقدار زیادی آب باشد و در هرحال، مقدار آبی که باید کشیده شود، تعیین نشده است و نمی توان احتمال داد که حدیث بخواهد بگوید: باید به قدر یک «کر» به معنای مصطلح آب بکشند و آبهایی را که از چاه می کشند باید وجب کنند که در مثل چهل دو وجب و هفت هشتم وجب باشد و یا کیل کنند که به قدر یک کیل عراقی باشد یا وزن کنند که در مثل 1200 رطل عراقی باشد، زیرا، نخست آن که معمول نبوده است آبهایی را که برای پاک کردن چاه می کشند، کیل یا وجب یا وزن کننده و دیگر آن که این تکلیف موجب عسروحرج می شود که در اسلام نفی شده است.
نمونه دوم: حدیث شهاب بن عبد ربه که امام صادق(ع) به وی می فرماید:
تو آمده ای از غدیر و برکه ای بپرسی که در یک طرف آن مردار وجود دارد.... آمده ای از حکم آب راکد کر بپرسی. اگر رنگ این آب زرد نشده یا بوی بد نگرفته است، از آن وضوء بگیر. (44)
در این حدیث، مقصود از آب راکد کر مجتمع، آب راکدی است که به طور معمول، در مسیر راهها دیده می شود و پیش از این دانستیم که یکی از معانی «کر» مجتمع آب است. بنابراین «کر» در این جا به معنای «کثیر» است در مقابل آب کاسه و قدح و مانند اینها و این کثیر اندازه معینی ندارد. در این جا نمی توان احتمال داد که راوی در مسیر خود آب راکدی یافته و آن را کیل یا وزن یا وجب کرده و دیده است به اندازه یک کیل عراقی یا 1200 رطل عراقی یا 42 وجب و هفت هشتم وجب است، آن گاه نزد امام آمده است تا حکم این آب کر را بپرسد.
نمونه سوم: پرسش ابوبصیر از امام صادق(ع) است:
«سئلته عن کر من ماء مررت به وانا فی سفر قد بال فیه حمار او بغل...» (45)
از امام درباره آبی کر پرسیدم که در سفر بر آن مرور کردم در حالی که الاغ یا قاطر... در آن ادرار کرده بودند. با توجه به این که یکی از معانی «کر» مجتمع آب بود، در این جا راوی می خواهد به امام بگوید:
درمسافرت به برکه ای برخورد کردم که الاغ یا قاطر در آن ادرار کرده بودند، حکمش چیست؟
در این جا نمی توان احتمال داد که راوی بخواهد به امام بگوید: آبی را که به آن برخورد کردم، با کیل یا وزن یا وجب اندازه گیری کردم و به اندازه کر مصطلح بود حکمش چیست؟ بلکه راوی اشاره به مطلبی می کند که به طور معمول برای مسافران پیش می آمد و آن این که در سفر برخورد می کردند به برکه های آب که یا هنگام بارش باران در گودالها به طور طبیعی جمع می شد و یا آب باران یا آب چاه را در حوضها یا برکه های طبیعی ذخیره سازی می کردند که مسافران از آن استفاده کنند و گاهی حیوانهای مسافران در آن ادرار می کردند و هیچ مسافری چنین آبهایی را کیل یا وزن یا وجب نمی کرد، تا بداند به قدر کر به مفهوم مصطلح هست یا نه؟
از این سه نمونه که ذکر شد معلوم می شود که در روایات لفظ «کر» به معنای «کثیر» با مفهوم نسبی اش آمده است و از این جا پی می بریم که اصل بودن کثیر و حمل کر بر کثیر در روایات تایید شده است و از طرفی در جایی ندیده ایم که لفظ «کثیر» درحدیثی به معنای «کر» به مفهوم مصطلح فقها آمده باشد.
نتیجه بحث:
از مجموع چهار دلیلی که یاد شد، به دست آمد که اولیای دین، آبی را که در برخورد با نجاست نجس نمی شود، «کثیر» نامیده اند و آنچه اصالت دارد کثیر بودن آب است نه کر بودن به معنای مصطلح آن و از طرفی معلوم است که «کثیر» مفهوم نسبی دارد و در مقایسه با مقدار نجاستی که با آن برخورد می کند، سنجیده می شود و بنابراین اگر آب در برخورد با نجاست، مغلوب نجاست نشد و تغییر نکرد، بلکه بر نجاست غلبه کرد، کثیر به شمار می آید چه مقدار آب کم باشد، مانند آب استنجا و چه زیاد باشد مانند آب استخر.
پس از آن که معلوم شد «کثیر» با معنای نسبی اش اصل است، نه «کر» به معنای اصطلاحی آن، اکنون بر مبنای اصل بودن «کثیر» به پاسخ پنج پرسشی که پیش از این طرح کردیم، می پردازیم:
پاسخ از پرسش نخست: برابر آنچه پیش از این بیان کردیم، شارع، در واقع نمی خواسته است بگوید: آب اگر یک گرم از کر مصطلح، کم تر باشد، در برخورد نجاست، نجس می شود، گرچه تغییر نکند و سالم و بهداشتی باشد، بلکه برابر روایات بسیاری، شارع می خواسته است بگوید: اگر آب دربرخورد با نجاست مغلوب نجاست شود و تغییر کند، نجس می شود. بنابراین، تنها تغییر آب موجب نجاست آن می شود، نه صرف برخورد با نجاست، چه آب به قدر کر مصطلح باشد و چه کم تر و چه بیش تر، فرقی نمی کند و این مطلب مبتنی بر چند قانون است:
1. قانون غلبه که به عنوان قانون مادر شناخته می شود و آن این است که هر جا آب بر نجاست چیره شد، نجس نمی شود و هر جا نجاست بر آب چیره شد و تغییر کرد، نجس می شود، چه اندازه آب کم باشد و چه زیاد.
2. قانون کثرت که زیاد بودن آب، نسبت به نجاستی که با آن برخورد می کند سنجیده می شود. اگر زیادی آب، سبب چیره شدن بر نجاست شد، آب پاک است، مانند آب استنجا.
3. قانون برابری تشریع با تکوین و آن این است که احکام طهارت و نجاست، باید برابر و سازگار با قانونهای طبیعی و تکوینی باشد. این یک اصل زیربنایی است که تشریع باید برابر با تکوین باشد، در مثل، در مساله آب بارانی که روی بام آلوده به ادرار می بارد و از سقف چکه می کند، واقعیت تکوینی این است که آب باران چون زیادتر از ادرار باقیمانده روی بام است، بر آن چیره می شود و آبی که از سقف می چکد، چون از همان آب بارانی است که بر ادرار چیره شده و آن را از بین برده، پاک است. بنابراین، پاک بودن این آب منشا طبیعی دارد و این که در روایات آمده است: اگر آب در برخورد با نجاست، رنگ یا بو یا مزه اش تغییر کند، نجس می شود، یک واقعیت تکوینی را گوشزد می کند; زیرا چنین آب تغییر کرده ای، از نظر تکوین، فاسد و غیر بهداشتی است، از این روی، پرهیز از آن لازم است.
اولیای دین که قانون غلبه و قانون کثرت را به ما آموزش داده اند می خواسته اند بفهمانند که پاکی و ناپاکی آب ناشی از طبیعت و تکوین است و خود پاکی و ناپاکی نیز دو امر تکوینی اند، وقتی که امام رضا(ع) در صحیحه ابن بزیع می فرماید: آب چاه چون ماده دارد ظرفیتش زیاد است و چیزی آن را فاسد نمی کند، مگر این که بو یا طعم آن تغییر کند: «ماء البئر واسع لایفسده شئ الا ان یتغیر ریحه او طعمه لان له مادة » (46) می خواهد روشن کند که پاکی و ناپاکی آب چاهی که با نجاست برخورد می کند، هر دو، ناشی از طبیعت و تکوین هستند; زیرا تغییر بو یا مزه آب یک واقعیت تکوینی است که از تغییر شیمیایی در آب حکایت دارد و نجاست آب چاه ناشی از آن است و خود نجاست و پلیدی آب نیز، امری تکوینی است نه قراردادی و اعتباری و نیز تغییر نکردن و پاکیزه ماندن آب چاه و افزون وچیره شدن آن بر نجاست، یک واقعیت تکوینی است که پاکی آب چاه ناشی از آن است و خود طهارت یعنی پاکیزگی آب نیز، امری تکوینی است نه قراردادی و اعتباری.
و وقتی که امام صادق(ع) در صحیحه شهاب بن عبد ربه می فرماید:
«غدیر و گودال آبی که در یک طرف آن مردار وجود دارد اگر طرف دیگر آن بوی مردار نگرفته است از آن وضوء بگیر و اگر طرف دیگر نیز بوی مردار گرفته است از آن بپرهیز.» (47)
امام می خواهد بفهماند که نجاست آب غدیر، ناشی از دگرگونی شیمیایی است که واقعیت تکوینی دارد و بوی بد آب بر آن دلالت می کند و خود نجاست آب نیز، امری تکوینی است نه قراردادی; زیرا نجاست; یعنی پلیدی و این پلیدی که بوی بد آب بر آن دلالت دارد امری واقعی و محسوس است و حس شامه آن را تشخیص می دهد. و نیز می خواهد بفهماند که طرف دیگر غدیر، اگر بوی مردار نگرفته، پاک است و پاکی آن ناشی از طبیعت و تکوین است; زیرا بر طرف دیگر غدیر، نجاست چیره نشده و دگرگونی شیمایی پدید نیامده و بوی مردار نگرفته و پاکیزه مانده است و خود پاکی نیز امری تکوینی است; زیرا طهارت یعنی پاکیزگی و این پاکیزگی طرف دیگر غدیر امری تکوینی و محسوس است و قوه شامه آن را باز می شناسد.
و نیز وقتی که در همین حدیث می فرماید: «برکه آب اگر رنگش زرد شده و یابوی بد گرفته است از آن بپرهیز و اگر رنگش زرد نشده و بوی بد نگرفته است با آن وضو بگیر» (48) می خواهد بفهماند که منشا پاکی و ناپاکی آب امری تکوینی است; یعنی منشا ناپاکی آن دگرگونی شیمیایی است که از رنگ زرد و یا بوی بدآن معلوم می شود و خود نجاست آب نیز، امری تکوینی است; زیرا نجاست یعنی پلیدی و پلیدی این آب به وسیله رنگ زرد یا بوی بدش، بازشناخته می شود و باز شناساننده آن، چشم و قوه شامه است.
و نیز می خواهد بفهماند که رنگ زرد آب یا بوی بد آن، نشانه فاسد و پلید بودن و به تعبیری نجس بودن آب است، چه برگ درختان و حشرات در این آب ریخته و گندیده و آن را زرد یا بد بو کرده باشد و چه مردار آن را فاسد کرده باشد، فرقی نمی کند و درهر دو صورت، این آب فاسد و پلید شده و پرهیز از آن لازم است.
از آنچه گفتیم روشن شد که اگر آبی یک گرم کم تر از کر مصطلح باشد و سر سوزنی که آلوده به خون بوده و با الکل بهداشتی شسته شده است به این آب بزنیم، نجس نمی شود، زیرا به حکم قانون برابری تشریع با تکوین، چون این آب در تکوین تغییر نکرده و فاسد نشده پاک است و به کاربردن آن اشکال شرعی ندارد.
پاسخ از پرسش دوم: اختلاف شدید در اندازه گیری کر چه در مورد و زن و چه در مورد مساحت، از آن روست که برابر آنچه یادآور شدیم، «کثیر» اصل است نه «کر» به معنای مصطلح و از طرفی «کثیر» دارای مفهوم نسی است و زیادی آب باید نسبت به نجاستی که با آن برخورد می کند، سنجیده شود و یادآوری اندازه های مختلف در روایات کر، چه در مورد وزن و چه در مورد مساحت، از باب مثال و ذکر مصداق برای «کثیر» بوده و مقصود این نبوده است که اندازه دقیقی از نظر وزن یا مساحت یا هر دو برای کر تعیین شود که حتی یک گرم یا یک میلی متر مکعب کم تر یا زیادتر نباشد. بنابراین، حدیثی که 27 وجب مکعب را یاد آور شده یک مصداق از «کثیر» را گوشزد کرده و حدیثی هم که 125 وجب را گفته که بیش از چهار برابر 27 وجب است، مصداق دیگری از «کثیر» را آورده و روایاتی نیز که 36 وجب و یا 42 وجب و هفت هشتم و یا 33 وجب و اندی را یادآور شده اند، هر یک از آنها، مصداقی از «کثیر» را آورده اند و حدیثی که 1200 رطل را یاد کرده، یک مصداق از «کثیر» را آورده و حدیثی که 600 رطل را گفته فرد دیگری از «کثیر» را گوشزد کرده و رطل عراقی یا مکی یا مدنی فرقی ندارد; زیرا هر یک از 1200 رطل یا 600 رطل از باب مثال و ذکر مصداق بوده است و اگر اندازه های دیگری هم گفته بودند، اشکالی نداشت و در مثل اگر در روایات برای معرفی کر گفته بودند: به اندازه شش بار سنگین الاغ که یکی از معانی کر بود، یا به اندازه یک چاه آب که معنای دیگرش بود، یا به اندازه یک مجتمع آب که معنای دیگر کر بود، یا به اندازه 720 صاع 2160 گیلوگرم که معنای دیگرش بود، هیچ مشکلی به وجود نمی آمد، چون همه اینها مصداقهای «کثیر» به شمار می آیند. بنابراین، اگر صدگونه مساحت یا صدگونه وزن هم ذکر می شد، مانعی نداشت.
روی این مبنا، دیگر نیازی نیست که فقیه برای درمان ناسازگاری روایات کر، زحمت بکشد و از راه ترجیح سند یا موافقت با اجماع یا شهرت، بعضی روایات کر را بپذیرد و بعضی را رد کند، زیرا برابر آنچه در بالا یادآور شدیم، بین روایات کر ناسازگاری نیست، تا نیاز به درمان و اجتهاد باشد.
پاسخ از پرسش سوم: چون ذکر این اندازه های مختلف مساحتی یا وزنی در روایات، از باب مثال و ذکر مصداق برای «کثیر» بوده است، لازم نیست وزن و مساحت با هم سازگار باشند; زیرا قرار نبوده است که وزن مشخصی برای کر بیان شود که نه یک گرم کم باشد و نه زیاد و یا مساحت مشخصی تعیین شود که نه یک میلی متر مکعب کم باشد و نه زیاد.
شرح مطلب: برابر آنچه پیش از این، به شرح بیان شد، چون «کثیر» اصل است و کر حمل بر «کثیر» می شود; یعنی کر به معنای «کثیر» منظور می شود و از طرفی «کثیر» دارای مفهوم نسبی است; یعنی کثیر بودن آب نسبت به نجاستی که با آن برخورد می کند سنجیده می شود، از این روی، در اساس، ممکن نیست برای «کثیر» اندازه مشخصی تعیین کنند نه از نظر وزن و نه از نظر مساحت و بنابراین، وزنها و مساحتهایی که در روایات آمده از باب مثال و ذکر مصداق برای کثیر بوده و نمی خواسته اند وزن و مساحت باهم برابر و سازگار باشند. بنابراین، دیگر جای این پرسش نیست که چرا وزن کر با مساحت آن برابر نیست؟و باید دانست که اگر این پاسخ و راه حل پذیرفته نشود، هیچ توجیه خردمندانه ای برای نابرابر و سازگاری وزن و مساحت کر نمی توان یافت و در نتیجه، یک پرسش بجا و بحق بی جواب خواهد ماند.
توضیح مطلب: علامه مجلسی می نویسد:
«ما آبی را که مساحت آن 42 وجب و هفت هشتم وجب بود [قول مشهور در مساحت کر] وزن کردیم و تقریبا 83 من و نیم به من شاه و 56 مثقال و یک هشتم مثقال صیرفی بود.» (49)
و از طرفی وزن کر به قول مشهور 64 من شاه و 20 مثقال کم است. بنابراین، کر وزنی متجاوز از 19 من و نیم شاه یعنی 117 کیلو از کر مساحتی کم تر است. حالا پرسش این است که چگونه می توان پذیرفت که اگر آبی را وزن کنیم و 64 من شاه و 20 مثقال کم باشد، کر خواهد بود و در برخورد با نجاست نجس نمی شود، ولی اگر همین آب را بدون این که کم یا زیاد شود، وجب کنیم کر نخواهد بود و در برخورد با نجاست نجس می شود، چون از 42 وجب و هفت هشتم وجب کم تر است؟
به بیان دیگر: این آب به اعتبار وزن به اندازه کر است و به اعتبار مساحت به اندازه کر نیست، یعنی هم کر هست و هم نیست. چگونه ممکن است یک آب در یک آن، هم کر باشد و هم نباشد؟ می دانیم که تشریع باید هماهنک با تکوین باشد و از طرفی وزن کردن یا وجب کردن آب تاثیر تکوینی در آب ندارد و آن را تغییر نمی دهد، پس چگونه وزن کردن آبی سبب کر بودن آن و وجب کردن همان آب، سبب کر نبودن آن می شود؟
این مطلب به قدری شگفت آور و غیر درخور پذیرش بوده است که عالم بزرگی مثل صاحب جواهر را ناچار کرده است، بنویسد:
«دلیلی نداریم که رسول خدا(ص) و ائمه(ع) می دانسته اند که این وزن با این ساحت برابر نیست. شاید در ذهن خود تصور می کرده اند که این دو با هم برابرند و بدین علت این وزن و این مساحت را برای اندازه گیری مقدار کر تعیین کرده اند و این مبنای حکم خدا شده است » (50)
البته آنچه صاحب جواهر، رضوان الله علیه، نوشته: بسیار شگفت آورتر و غیر درخورپذیرش تر است از اصل مساله; یعنی تعیین مقدار کر با وزن و مساحتی که با هم برابر نیستند و هیچ گونه توجیه معقولی ندارد.
عیب کار در این است که خشت اول کج گذاشته شده و از آغاز، این تصور به وجود آمده است که شارع می خواسته برای آبی که در برخورد با نجاست نجس نمی شود، وزن خاصی تعیین کند که یک گرم کم تر نباشد و نیز مساحت خاصی تعیین کند که یک میلی متر مکعب کم تر نباشد، در حالی که به حکم روایات فراوانی که بعضی از آنها پیش از این ذکر شد، شارع «کثیر» را با مفهوم نسبی آن اصل و محور قرار داده و معلوم است که «کثیر» صدها و هزارها مصداق متفاوت دارد و از طرفی در همه این مصداقها، قانون غلبه حاکم است; یعنی غلبه آب بر نجاست موجب نجس نشدن آب در برخورد با نجاست است، نه وزن خاص یا مساحت خاص و به بیان دیگر: منشا پاکی آب یک امر تکوینی است، نه امر قراردادی و اعتباری.
پاسخ از پرسش چهارم: ذکر اندازه های گوناگون و غیردقیق برای معرفی آب معتصم مانند «ماء کثیر» و «حوض کبیر» و «اندازه حب » و «اکثر از راویه » و «آب حوض تا نصف ساق » و «تا زانو» و «به قدر دو قله » همه اینها از باب مثال و ذکر مصداق برای آب کثیر است و پیش از این، شرح دادیم که «کثیر» اصل است و «کر» حمل بر کثیر می شود; یعنی به معنای کثیر منظور می شود و چون «کثیر» دارای مفهوم نسبی است اگر صدها مصداق متفاوت و غیردقیق دیگر هم برای آن ذکر می کردند، اشکالی نداشت.
پاسخ از پرسش پنجم: چون «کثیر» اصل است و کر حمل بر کثیر می شود; از این روی، ذکر 36 وجب و 27 وجب و 125 وجب و 42 وجب و هفت هشتم وجب و 33 وجب و اندی همه اینها از باب مثال و ذکر مصداق برای کثیر است و لازم نیست طول وجبها به گونه دقیق یکسان باشد و حتی لازم نیست و جبهای متوسط لحاظ شود، بلکه لازم است که مقدار آب نسبت به نجاستی که با آن برخورد می کند زیاد باشد، به طوری که نجاست بر آن افزون و چیره نشود و تغییر نکند، مانند آب بارانی که روی بام آلوده به ادرار می بارد و از سقف چکه می کند که پاکی این آب، برابر قاعده است نه تعبد و استثنا.
تا این جا پاسخ پنج پرسش ارائه شد و در طول این بحثها روشن گشت که زیر بنای همه این پاسخها یک چیز است: و از نظر روایات، کثیر اصل است نه کر مصطلح و کثیر هم دارای مفهوم نسبی است و از نیم لیتر آب استنجاء تا میلیونها مترمکعب آب رودخانه و دریا را شامل می شود.
این پاسخها، با توجه به ملاک حکم و برابری تشریع با تکوین و با توجه به این که تعبد باید بر مبنای تعقل باشد، آورده شد و تصور می رود این گونه پاسخها برای حفظ وجهه اسلام و نشان دادن چهره نورانی آن بهتر است از حواله کردن پاکی و ناپاکی آب به تعبد خشک و بی دلیل.
حالا در اینجا، این پرسش مطرح می شود: پس معنای حدیث «اذا کان الماء قدر کر لم ینجسه شئ » چیست که کر بودن آب را سبب نجس نشدن آن می داند، نه کثیر بودن آن را؟
برای دادن پاسخ به این پرسش، لازم است نخست، همه روایاتی را که لفظ «لم ینجسه شئ » و واژگان همانند و یا هم معنای آن را دارند، یادآور شویم و آن گاه به پاسخ بپردازیم. روایاتی که لفظ «لم ینجسه شئ » یا الفاظ همانند و هم مضمون آن را دارند بدین قرارند:
1. روایت محمد بن مسلم از امام صادق(ع) که می گوید:
«قلت له: الغدیر فیه ماء مجتمع تبول فیه الدواب وتلغ فیه الکلاب ویغتسل فیه الجنب؟ قال: اذا کان قدر کر لم ینجسه شئ والکر ستماة رطل.» (51)
به امام گفتم: گودالی که در آن آب جمع شده و چارپایان در آن ادرار می کنند و سگها از آن آب می خورند و جنب در آن غسل می کند، حکمش چیست؟
فرمود اگر به قدر کر باشد، چیزی آن را نجس نمی کند و کر ششصد رطل است.
2. روایت اسماعیل بن جابر از امام موسی بن جعفر(ع):
«قال: ابتدانی فقال: ماء الحمام لاینجسه شئ.» (52)
امام به طور ابتدایی به من فرمود: آب حمام را چیزی نجس نمی کند.
3. حدیث زراره از امام محمد باقر(ع):
«قال: وقال ابوجعفر(ع): اذا کان الماء اکثر من روایة لم ینجسه شئ... الا ان یجئ له ریح تغلب علی ریح الماء.» (53)
امام فرمود: اگر آب بیش تر از مقدار راویه باشد، چیزی آن را نجس نمی کند... مگر این که بوی دیگری بر بوی آب غلبه کند.
4. روایت حسن بن صالح ثوری از امام صادق(ع):
«قال: اذا کان الماء فی الرکی کرا لم یجسه شئ...» (54)
امام فرمود: اگر آب در چاه به اندازه کر باشد، چیزی آن را نجس نمی کند.
5. روایت عبدالله بن المغیرة از بعض اصحاب خود از امام صادق(ع):
«قال: اذا کان الماء قدر قلتین لم ینجسه شئ والقلتان جرتان.» (55)
امام فرمود: اگر آب به اندازه دو قله باشد، چیزی آن را نجس نمی کند و دو قله یعنی دو جره.
6. روایت ابن بزیع از امام رضا(ع):
«قال: ماء البئر واسع لایفسده شئ الا ان یتغیر ریحه او طعمه فینزح حتی یذهب الریح ویطیب طعمه لان له مادة.» (56)
آب چاه چون ماده دارد، گنجایش آن زیاد است و چیزی آن را نجس نمی کند، مگر این که بو یا مزه آن تغییر کند. پس باید از آن آب بکشند تا وقتی که بوی بد آن برود و طعمش مطبوع شود.
7. روایت شده از رسول خدا(ص) که فرمود:
«خلق الله الماء طهورا لاینجسه شئ الا ماغیر لونه او طعمه او رائحته.» (57)
خدا آب را پاکیزه کننده خلق کرده است هیچ چیزی آن را نجس نمی کند، مگر این که رنگ یا مزه یا بوی آن را تغییر دهد.
ابن ادریس در سرائر نوشته است: روایت این حدیث مورد اتفاق است. (58)
ابن ابی عقیل نوشته است: این حدیث به تواتر از امام صادق(ع) از پدران آن حضرت نقل شده است. (59)
در این هفت روایت، لفظ «لم ینجسه شئ » و لفظ همانند آن: «لاینجسه شئ » و لفظ هم مضمون آن: «لایفسده شئ » ذکر شده و اقسام آب معتصم را گوشزد کرده است; یعنی آبی که به صرف برخورد بانجاست نجس نمی شود. در این روایات از آب غدیر گودال و آب حمام و آب اکثر از راویه و آب چاه و آب به اندازه دو قله و آب مطلق و بدون قید نام برده شده و درباره همه آنها گفته اند: چیزی آنها را نجس و فاسد نمی کند و مقصود این بوده است که صرف برخورد با نجاست آنها ر ا نجس نمی کند. روشن است که شرط نجس نشدن این آبها این است که رنگ یا بو یا مزه آنها تغییر نکند و این قید تغییر نکردن، در روایت 3، 6 و 7 ذکر شده و این مطلب مورد اتفاق فقهاست که اگر چنین دگرگونی در هر یک از اقسام آب رخ دهد، نجس می شود. بنابراین، «لم ینجسه شئ » و «لاینجسه شئ » و «لایفسده شئ » که در این روایات آمده مطلق نیستند، بلکه مقیدند به این که آب تغییر نکند. پس قیدتغییر نکردن در همه اقسام آب شرط نجس نشدن است. ولی آیا افزون بر قید تغییر نکردن قید کر بودن به معنای مصطلح آن نیز شرط نجس نشدن آب در برخورد با نجاست است؟
در حدیث 1 و 4 عبارت «اذا کان قدر کر» و «اذا کان الماء فی الرکی کرا» آمده بود، ولی آیا معنای این دو عبارت این است که شرط نجس نشدن آب در برخورد بانجاست این است که وزن یا مساحت آن به قدر کر به معنای مصطلح آن باشد، یا چنین نیست؟
در طبیعت استثناء نیست
در روایت هفتم، آب به گونه مطلق و بدون هیچ قیدی ذکر شده و مدلول روایت یاد شده این بود: آب را خدا پاکیزه کننده آفریده است و هیچ چیزی آن را نجس نمی کند، مگر این که رنگ یا بو یا مزه آن را تغییر دهد. این روایت، به دو صفت تکوینی برای آب اشاره می کند که چه آب، کم باشد و چه زیاد، این دو صفت را دارد: یکی این که به طور ذاتی، پاکیزه کننده است و دیگر این که تا وقتی که رنگ یا بو یا مزه اش تغییر نکند، نجس; یعنی پلید و آلوده نیست. هم صفت اول، تکوینی و واقعی است و هم صفت دوم اگر آب به اندازه کر به معنای مصطلح باشد، این دو صفت طبیعی را دارد. و اگر از کر کم تر باشد نیز، این دو صفت را دارد. حالا آیا دلیلی وجود دارد که اطلاق آب را در این روایت، در مورد صفت دوم مقید کند و در مثل بگوید: آب اگر به اندازه کر مصطلح باشد، برخورد یک سر سوزن آلوده به خون، آن را نجس; یعنی پلید و آلوده نمی کند، ولی اگر یک گرم از کر کم تر شد، آن را نجس، یعنی پلید و آلوده می کند؟ می دانیم که در طبیعت اسنثنا نیست، در مثل، نمک در طبیعت خود شور است، چه کم باشد و چه زیاد و نیز آب در طبیعت خود تر است چه کم باشد و چه زیاد و نمی توان یک مورد را از آن استثنا کرد. در حدیث یاد شده صفت طبیعی پاکیزه بودن آب و نجس نشدن آن، مگر به وسیله تغییر بیان شده و به ما گوشزد کرده اند که آب در طبیعت خود پاکیزه است و این پاکیزگی وقتی تبدیل به پلیدی می شود که رنگ یا بو یا مزه آن تغییر کند. آیا می توان گفت: اگر آب به اندازه کر مصطلح باشد، این صفت طبیعی را دارد که پاکیزگی آن تبدیل به پلیدی نمی شود، مگر با تغییر، ولی اگر یک گرم کم تر از کر شد، این صفت طبیعی از آن برداشته می شود؟ این مثل این است که کسی بگوید: آب اگر به اندازه کر باشد، تر است و اگر کم تر از کر شد، تر نیست!
باطل بودن این سخن از آفتاب روشن تر است، بنابراین، در اساس در مقام ثبوت، امکان ندارد چنین استثنایی وجود داشته باشد که در مثل حدیثی بگوید: هر آبی این صفت طبیعی را دارد نجس و پلید نمی شود، مگر با تغییر، مگر آبی که از کر کم تر باشد که این صفت طبیعی را ندارد و اگر یک گرم از کر کم تر باشد در برخورد با یک سر سوزن آلوده به خون، نجس; یعنی آلوده و پلید می شود.
به بیان دیگر: روایت هفتم، نجاست و پلیدی آب را به عنوان یک پدیده تکوینی معرفی می کند که اگر در آب پدید آید، نشانه آن، یا رنگ تغییر کرده آب است که با چشم دیده می شود و یا بوی بد آن است که قوه شامه، آن را درک می کند و یا مزه تغییر یافته است که با قوه ذائقه احساس می شود. حالا آیا ممکن است روایتی بگوید: در همه آبها اگر نجاست و پلیدی رخ دهد، یک پدیده طبیعی است، مگر آبی که از کر کم تر باشد که در چنین آبی نجاست و پلیدی یک پدیده طبیعی نیست، بلکه یک امر قراردادی و اعتباری است! آیا ممکن است پلیدی و آلودگی آب قرار دادی و اعتباری باشد؟
از آنچه گفته شد روشن گشت که در مقام ثبوت صحیح نیست که گفته شود: در همه آبها نجاست و پلیدی آب پدیده ای طبیعی است و با تغییر پدید می آید، مگر در آب کم تر ازکر که پلیدی و آلودگی آن، قراردادی است و اگر در تکوین هم پاکیزه و بهداشتی باشد، به طور قراردادی و از روی تعبد، آلوده و پلید و به بیان دیگر نجس است.
پی نوشتها:
1. رک: «رجال بحرالعلوم »، ج 2/220، مطبعة الآداب، نجف.
2. «وسائل الشیعه »، شیخ حر عاملی، ج 1/121، ح 1.
3. همان مدرک همان ج 1/122ح 2.
4. همان مدرک/ 118، ح 7.
5. همان مدرک/ 122، ح 3.
6. همان مدرک، ح 6.
7. همان مدرک/ 118، ح 8.
8. همان مدرک/ 123، ح 1.
9. همان مدرک/ 124، ح 2.
10. «تهذیب الاحکام »، شیخ طوسی، ج 1/414، ح 27.
11. «وسائل الشیعه »، ج 1/123، ح 7.
12. همان مدرک، ح 8.
13. همان مدرک/ 104، ح 9.
14. همان مدرک/ 163، ح 7.
15. همان مدرک/117،ح 4.
16. همان مدرک/ 128، ح 15.
17. «تهذیب الاحکام »، ج 1/417، ح 36.
18. «وسائل الشیعه »، ج 1/161، ح 2.
19. همان مدرک/ 108، ح 1.
20. همان مدرک/119، ح 11.
21. علامه مجلسی می نویسد:
«ما، آبی را که مساحت آن، 42 وجب و هفت هشتم وجب بود [قول مشهور در اندازه کر] وزن کردیم، وزن آن، تقریبا 83 من و نیم به من شاهی و 56 مثقال و یک هشتم مثقال صیرفی بود.»
مراة العقول، 13/15
و از طرفی وزن کر به قول مشهور 64 من شاهی، 20 مثقال کم است. بنابراین کر مساحتی، بیش از 19 من ونیم شاه، زیادتر از کر وزنی است و 19 من و نیم شاه، 117 کیلوگرم است.
22. «جواهر الکلام »، شیخ محمد حسن نجفی، ج 1/173.
23. همان مدرک/ 168 169.
24. «وسائل الشیعه »، ج 1/103، ح 5.
25. همان مدرک/ 164، ح 6.
26. همان مدرک/104، ح 6.
27. همان مدرک/102، ح 1.
28. همان مدرک 119/، ح 11.
29. همان مدرک/128، ح 15.
30. همان مدرک.
31. همان مدرک/ 117، ح 1.
32. همان مدرک/ 117، ح 4.
33. همان مدرک/ 161، ح 2.
34. همان مدرک/ 108، ح 1.
35. همان مدرک/ 127، ح 7.
36. همان مدرک/ 111، ح 4.
37. همان مدرک/ 112، ح 7.
38. همان مدرک/ 104، ح 9.
39. همان مدرک/ 128، ح 15.
40. همان مدرک/ 119، ح 11.
41. «قاموس اللغه ».
42. «نهایه »، ابن کثیر.
43. «وسائل الشیعه »، ج 1/132، ح 5.
44. همان مدرک 119/، ح 11.
45. همان مدرک/ 103، ح 5.
46. همان مدرک/ 126، ح 6.
47. همان مدرک/ 119، ح 11.
48. همان مدرک.
49. «مرات العقول »، علامه مجلسی، ج 13/15.
50. «جواهر الکلام »، ج 1/182.
51. «تهذیب الاحکام »، شیخ طوسی، ج 1/414، ح 27; «وسائل الشیعه »، ج 1/118، ح 5.
52. «وسائل الشیعه »، ج 1/112، ح 8.
53. همان مدرک »104/، ح 9.
54. همان مدرک/ 118، ح 8.
55. همان مدرک/ 123، ح 8.
56. همان مدرک/ 105، ح 10، 12.
57، «معتبر»، محقق حلی/9، چاپ سنگی.
58. «وسائل الشیعه »، ج 1/101، ذیل حدیث 9.
59. «مختلف »، علامه حلی، ج 1/14، دفتر تبلیغات اسلامی، قم.