حماسة عاشورابه عنوان سندی ارزشمند برای پاسداشت ارزش ها در مقابل ضد ارزش ها، چراغی است که 14 قرن در تاریکی تاریخ بشری می درخشد و کمتر مسلمان آزاده ای است که مرهم آلام فردی و اجتماعی اش را در درمانگاه آرا و اندیشه های امام حسین(ع)نجوید.«شیخ عبدالله علایلی»از مسلمانانی است که به رغم سنی بو دنش با نگاهی نو و فارغ از وابستگی های شناسنامه ای به بررسی ریشه های قیام امام حسین(ع) در کتاب ارزشمند خود به نام «سموالمعنافی سموالذات»پرداخته است.«دکتر محمد مهدی جعفری »این کتاب را تحت عنوان«برترین هدف در برترین نهاد»تر جمه کرده است .پیش از آنکه در گفت و گویی صمیمانه از جزئیات کتاب بپرسیم،برای شناخت بهتر از نویسنده ی کتاب از استاد خواهش کردیم مختصری از زندگی شیخ عبدالله علایلی را شرح دهندکه در ادامه می آید.
شیخ عبدالله علائلی کتاب های ارزشمندی درباره امام حسین تالیف کرده است که «سمو المعنا فی سمو الذات. یا عشقه من حیات الحسین» یکی از این آثار است. این کتاب را در سال 1321 مرحوم شیخ محمد باقر کمره ای که از علمای بزرگ بودند و در شهر ری زندگی بسیار زاهدانه ای داشت و آثار متعددی هم دارد، تحت عنوان «همت والا» یا همت بلند ترجمه کرده و همین یک جلد یا ظاهرا جلد دومی از این کتاب را ترجمه کرده است. بعدها در حدود سال های 50 الی 52، مجموعة سه جلدی این کتاب را دیدم و گرفتم سپس به ترجمة جلد اول پرداختم به خاطر این که آقای کمره ای آن را به زبان قدیمی ترجمه کرده بود. من آن را در اختیار نداشتم، ولی علاقه مند بودم این کتاب را ترجمه کنم. تعریفش را از آقای طالقانی و علامه جعفری و کسان دیگر شنیده بودم که کتاب خوبی است؛ به خصوص که کتاب امام علی ابن ابی طالب که کتابی است تحلیلی و به گفته علامه امینی در جلد سه الغدیر، بهترین کتابی که در مورد امام علی(ع) نوشته شده است، نوشته عبدالفتاح عبدالمفتوح است.(کاری به سنی و شیعه و مسیحی و مسلمان ندارد.) چون آقای طالقانی جلد اول آن را در دو قسمت در سال های 35 و 36 ترجمه کرده بود، علامه امینی در سال 49 خدمت ایت الله طالقانی می رسد و از ایشان درخواست می کند که دنبالة این کتاب را ترجمه کنید.
آقای طالقانی می گویند:«من سرم شلوغ است، اما به آقای جعفری گفته ام این کتاب را ترجمه کند و ایشان مشغول هستند.» و علامه امینی در حق بنده دعایی می کنند که فکر می کنم موفقیت بنده در ترجمة این کتاب از دعاهای ایشان بوده است. به هر حال من مایل بودم در مورد امام حسن(ع) و امام حسین(ع) چنین کتاب هایی پیدا و ترجمه کنم که به این کتاب رسیدم. مشغول ترجمه جلد اول بودم که در سال 1364، مقاله ای به نام العرفان در مجله ای که در دمشق منتشر می شد از عارف حسین که او هم از دانشمندان اسلامی سوریه است، دیدم. شخصی به نام دکتر فایض طرحینی، استاد دانشگاه صیدا، مقاله ای تحت عنوان علائلی و نظریه تاریخی نوشته بود. در آنجا دیدم که ایشان درباره نوشته علائلی درمورد تاریخ نظر مخصوص دارد و با نظر دیگران در مورد تاریخ بسیار متفاوت است.
علاقه مند شدم شرح حال علائلی را بدانم. نامه ای نوشتم به آقای طرحینی و آن را به رایزن فرهنگی ایران در دمشق دادم که نامه را به ایشان برسانند. بعد از مدتی نامه ای از بیروت رسید که دو جلد کتاب بود. یکی شرح حال علائلی و دیگری شرح حال شیخ احمدرضا که معجم مدح اللغه را نوشته که در نوع خودش بی نظیر است. به هر حال معلوم شد که آقای طرحینی شیعه و استاد دانشگاه صیدا است، خدمت آقای علائلی رفته و هفتاد ساعت یا بیشتر نوار از ایشان پر کرده اند و شرح حال شان را از زبان خودشان شنیده اند و آثارشان را هم در این جا آورده اند و تحلیل کرده اند. ایاشن می گوید:... پدر عبدالله علائلی، حاج عثمان علائلی، در بیروت به کار تجارت مشغول بود و در سال 1894 میلادی با دختری از آل کبّی به نام نفیسه ازدواج کرد. این دختر در چند رشته از علوم آن زمان تحصیل کرده بود و تا هنگام ازدواج در مدارس عثمانی تدریس می کرد.
این زن شش دختر و دو پسر به همسرش تقدیم کرد. شیخ عبدالله که از همه آن ها کوچک تر بود در شب برافروخته شدن آتش جنگ جهانی اول در نوامبر سال 1914 متولد شد. ایشان با این که پدر ثروتمند و مادر تحصیل کرده ای داشت، در فقیرنشین ترین منظقه بیروت زندگی می کردند؛ از این رو، این محله فقیرنشین بیروت نیز مانند سایرکشورهای شیعه و شیعه نشین عرب که تحت سلطه عثمانی بودند، سخت مورد ظلم و اجحاف قرار می گرفت. علائلی درباره اسمش می گوید این کلمة علی یی است. لو در ترکی علامت نسبت است. از این جهت می گوید یعنی علوی ، علی زاده. ما از اولاد امیرالمؤمنین هستیم، اما در طول تاریخ به ظاهر سنی شده ایم.
در اول کتاب هم قصیده ای دارد به نام اشک سنی بر حسین. به هر حال ایشان در آن محله و در نتیجة رنج ها و فقر هایی که در نتیجة جنگ جهانی اول بر لبنان و همه جهان اسلام وارد شد با محبت و عشق به مستضعفان پرورش یافت و بزرگ شد و خودش را از مستضعفان جدا نمی دانست. بالاخره در دوران کودکی به همان مدارسی که در بیروت بود، می رود و درس می خواند. اومی گوید: «پدرش در 5 سالگی او را به مکتب خانه برد، لیکن روش نادرست معلم باعث شد پدرش او را به مکتب خانة دیگری و از آن جا به سومین مکتب خانه، در کمتر از یک سال منتقل کند.» وجه مشترک هر سه مکتب خانه، کتک زدن های مفصلی بود که به این طفل 5 ساله وارد می شد. و بالاخره سال بعد به مدرسه الحرش که جمعیت مقاصد اسلامی در سال 1917 تاسیس کرده بود و در آن به روش جدید تدریس می شد، رفت. علائلی در این مدرسه مقدمات عربی و فرانسه و جغرافیا و تاریخ را فراگرفت، اما چهار سال بیشتر در این مدرسه تحصیل نکرده بود که پدرش بیروت را ترک کرد و در سال 1324 برای تجارت به قاهره رفت. علائلی هنگامی وارد قاهره و به تحصیل مشغول شد که نهضت فکری جدید مصر به اوج خود رسیده بود.
اوایل قرن بیستم، حدود 1920 و قبل از آن نیز سیدجمال الدین رستاخیزی به پا کرده بود. بعد از او شیخ محمدعبده بود با اصلاحاتی که در الازهر ایجاد کرد، آن را از یک مدرسه سنتی عقب افتاده به یک دانشگاه مدرن که پابه پای دانشگاه های معتبر جهان حرکت می کرد و علاوه بر علوم قدیمه، علوم جدیده حتی علوم نظامی در آن تدریس می شد، تبدیل کرد.
علائلی متعلق به عصری است که در آن جنبش فکری جدیدی موسوم به حزب الوعد تاسیس می شود و سعد ذقلول و امثال آن با استبداد سلطنتی که ابتدا مستعمره انگلیس بود و در سال 1320 یک استقلال ظاهری به مصر دادند، مبارزه می کنند و در نتیجه آن، ملک فاروق اول پادشاه مصرمی شود ولی باز هم شدیدا وابسته به انگلستان است. حرکت فکری سعد ذقلول انگیزه ای شد که سال ها بعد اخوان المسلمین هم احساس کردند که جنبش مذهبی تشکیلاتی لازم دارند و این تعبیر خود شیخ عبدالله علائلی است که من در آن یک حرکت اسلامی، مصری، فرعونی دیدم. حرکت اسلامی که جنبة مذهبی داشت. مصری جنبة ناسیونالیستی داشت برای به دست آوردن هویت ملی خودشان و جنبة فرعونی، آن حالت غروری که از فراعنه مصر به ارث برده بودند و خودشان را برتر از همه اعراب می دانستند. و می گوید هر سه در فکر به دست آوردن مطبوعاتی برای نشر افکار خود بودند.
علائلی می گوید با وجود کمی سن در جریان های فکری و سیاسی وارد شد و فعالانه در آن حوادث شرکت کرد. یکی از نشریاتی که افکار اسلامی را منتشر می کرد و یادگار شیخ محمد عبده بود، مجله «المنار» بود. از جمله نویسندگان مجله المنار و نویسندگان کتاب ها و مقاله ها و شعر، مصطفی کامل بود که هم از رهبران سیاسی بود و هم از ادبا و شعرای بزرگ. شیخ عبدالله علائلی در جوانی به شدت تحت تاثیر مصطفی کامل قرار می گیرد و از نظر او مصطفی کامل، رهبر همه مشرق زمین و رهبر همه نهضت های اسلامی است. بدین جهت شیخ همچون مصطفی کامل بر این باور بود که دینداری و میهن دوستی هم ذات و همراه یکدیگر هستند و از هم جدا نیستند. یعنی افکار ملی مذهبی با سیدجمال الدین شروع شد. فعالیت برای اصلاح دین هرگز از فعالیت در راه ریشه دواندن میهن دوستی در جان این ملت جدا نیست. هر دو به هم پیوسته و جدایی ناپذیرند. به هر حال چون مصطفی کامل حزب وطنی را تاسیس کرده بود، شیخ هم از طرفداران این حزب بود، نه این که عضو باشد. دارای گرایش اسلامی بود و واقعیات اجتماعی مصر را در نظر داشت، نه آن ایده آل هایی که نمی توان به آن دست یافت. به هر حال یک بار این جنبش ملی در سال 1323 با سقوط خلافت عثمانی مواجه می شود. قصد این جنبش فکری اصلاح خلافت بود، نه از میان بردن خلافت. ولی افسران ناسیونالیست ترک به رهبری مصطفی کمال پاشا که هم دوره رضاشاه است، خلافت را البته به دستور انگلستان، به طور کلی از میان برمی دارد. بعد از سقوط خلافت در سال 1923 این جنبش تمام تلاش خودش را برای بازگردانیدن خلافت، متمرکز می کند و بعدها این جنبش چون خلافت به نتیجه نمی رسد، تحت عنوان جنبش خلافت به هندوستان منتقل می شود. اقبال یکی از طرفداران این جنبش است و در این جنبش سخت فعال بوده است.
پس از آن در سال 1926 این ها فکر خودشان را به جای اصلاح خلافت به اصلاح الازهر متمرکز کردند و دنباله برنامه شیخ محمد عبده را گرفتند و تا اندازه ای موفق شدند. می گوید این جنبش ها در همین حال و هوا بود که علائلی به شعر گفتن پرداخت و غزلیات صوفیانه می گفت. او قصیده ای دارد به نام «مسافرت به سوی ابدیت» که بخش زیادی از آن گم شده و بخش کوچکی از آن باقی است که به فرانسه ترجمه شده است. در زمینة دینی کتابی به نام المدخل الی التفسیر در دو جلد که هر جلد 500 صفحه است، دارد. بخش اول بحث لفظی و هماهنگی سوره های مکی و مدنی و... و در جلد دوم بحث هایی مثل نظام اسلامی، نظام های اجتماعی و اخلاقی که در قرآن آمده اند مورد بحث قرار می گیرد. در قاهره شیعه زیاد داریم، چه دوازده امامی، چه اسماعیلی. شاید رأس الحسین و زینبیه که در قاهره هست، بزرگ ترین مرکز شیعیان باشد. ایت الله طالقانی می گفت من به آنجا رفتم و در آنجا نوحه می خواندند و عزاداری ای که می کردند بسیار عمیق و سوزناک بود. در آنجا هرسال محرم روضه خوانی بود. علائلی تحت تاثیر این عزاداری ها کتابی نوشت تحت عنوان سمو المعنی فی سمو الذات یا اشعه من حیات الحسین.« معنا» یعنی هدف و چیزی که انسان به آن عنایت دارد. «سمو» هم به معنای بلندی و علو همت، یعنی همت بلند. «سمو الذات» هم یعنی در نهاد بسیار بالا. بنده وقتی خواستم این کتاب را ترجمه کنم، دیدم اگر سمو الذات را هم بیاورم، ترجمه با کلمه خیلی منطبق نیست؛ وقتی با آقای مرحوم شهیدی هم مشورت کردم ایشان نظر مرا تایید کردند که برترین هدف در برترین نهاد، مناسب است. برترین البته غلو نیست. ولی منظورش همین بود که در وجود امام حسین برترین هدف بوده که دنبال این مسئله رفته است. علائلی در این کتاب زندگی امام حسین را تجزیه و تحلیل می کند و از نظر قومیت عربی نیز دو کتاب به نگارش درمی آورد. فلسطین الدامیه که با توجه به خطر فراگیر اسرائیل و غصب سرزمین فلسطین آن را نوشت. و دیگر سوریة قربانی شده. می دانید سوریه و لبنان مستعمره بودند و تونس، مراکش و الجزائر هم مستعمره فرانسه بودند و بقیه کشورها مثل عراق، عربستان و اردن مستعمره انگلیس بودند. کشوری به نام اردن، سوریه و لبنان وجود نداشت، بلکه مناطق مختلف شام بودند. مرکز شام هم دمشق بود. این ها در این میان پادشاهی برای عربستان درست کردند از همان خاندان ملک عبدالله همین که جد ملک حسین در اردن است. که از خاندان هاشمی بودند. خودشان را از سادات هاشمی می دانستند ولی سنی بودند. محمد بن عبدالوهاب که قیام کرد، آل سعود طرفدار این ها شدند. خاندان هاشمی اگرچه مذهب شیعه نداشتند، ولی سخت طرفدار شیعه بودند و خودشان را حامی حرمین و عتبات عراق می دانستند، ولی چون سعودی ها طرفدار محمد بن عبدالوهاب بودند، انگلیسی ها هم به آنها کمک کردند و خاندان سعودی را حاکم کردند، اما دست از خاندان هاشمی هم برنداشتند. یک برادر را پادشاه اردن و یک برادر را پادشاه عراق کردند. فرانسه زیر بار نرفت و سوریه و لبنان را دو جمهوری اعلام کرد. یعنی کشوری ساختند به نام اردن. علائلی کتابی به نام سوریه قربانی شده نوشت که قراردادی که سوریه با فرانسه بسته بود به نام قرارداد «جمیل مردم بگ» که قراردادی بود کاملا استعماری و سوریه و لبنان هر دو باید تحت الحمایه فرانسه باشند. فقط الجزائر را قسمت اصلی الجزائر دانستد و سوریه و مراکش و تونس و لبنان را تحت الحمایه کردند. فلسطین را هم کاملا جدا کردند و دادند به صهیونیست ها. علائلی در سال 1940 که 22 سال بیشتر نداشت، کتابی نوشت به نام «مقدمه لدرس اللغه العرب» که متاسفانه همین مقدمه باقی مانده و الان هم موجود است و ریشه لغت را از نظر زبان شناسی درآورده است. ایشان در مورد بعضی لغات مثل قحطان، عدنان و عدن نظریه های بسیار جالبی دارد و حتی بعضی از نظریه های لغوی خود را در کتاب امام حسین به کار برده و بسیاری از حقایق را از طریق لغت کشف کرده است. ایشان 16 سال تا 1940 در قاهره بودند و پدرشان در آنجا فوت کردند و به بیروت برگشتند.
ایشان می گوید در همان وقتی که در قاهره بود، ارتباطش را با علمای بیروت حفظ کرده بود. بعد که به بیروت برمی گردد برخورد می کند با جنگ طائفی که همیشه در بیروت میان طوائف مشتعل بوده است. در این باره او نقش بسیار خوبی بازی می کرده و می خواست همه این طوائف را با هم آشتی دهد ولی موفق نمی شود. در سال 1947 کتاب سیرة خدیجه ام المؤمنین را به سبکی نو نوشت و آن حضرت را برترین زن نمونه نامید. در سال 1948 جلد سوم کتاب امام حسین را می نویسد. ابوذرغفاری، شهید قسطل که در مورد عبدالقادرحسینی، رهبر فلسطینی است و شیوة بلاغت در نقد معنوی و کارهای فراوان دیگری نیز در آثار او وجود دارد. ایشان مبارزات فراوان دیگری هم داشت و بالاخره در مورد قومیت عربی، راه های اصلاح اجتماعی ودر مورد تاریخ، نظر مخصوصی دارد.