تعاریف سطوح چهارگانه ی مداخله ی روان شناسانه چیست؟
آموزش، مشاوره، روان درمانی و روان کاوی سطوح چهارگانه را شکل می دهند که توصیف هر یک از آن ها در پی می آید.
آموزش:
آموزش، فرآیند انتقال اطلاعات و دانش به یک فراگیر (دانش آموز، شاگرد، دانشجو، مستمع و امثال آن) است. در این نظام مداخله ای، فرد دانش را به وسیله ی یک آموزگار که می تواند کتاب، شخص و... باشد، فرامی گیرد. در چنین شرایطی یادگیری باید صورت گیرد، یعنی فرد در بلندمدت مطالبی را بیاموزد. آموزش در هر جامعه ای متأثر از فرهنگ و سیاست های جاری همان جامعه است و نظام آموزشی تلاش می کند اهداف خود را محقق سازد. به طور معمول آموزش از سوی جامعه و نهادهای آن چون مدرسه و دانشگاه ارائه می شود. مشخص است که هر نظام آموزشی متعهد به ارزش های جامعه ی خود است و از ارائه ی مطالبی که با این ارزش ها سازگار نیست دوری می کند یا شکل تحریف شده ی آن را ارائه می دهد. بنابراین، آموزش ها تنها گوشه ای از واقعیت جاری را منعکس می کنند. به عنوان مثال بین 1 تا 10 ده عدد وجود دارد. آموزش، توالی این اعداد را به شکل زیر ارائه می دهد: 1، 2، 7.؟..؟ و 10. همان طور که مشاهده می شود در این توالی حلقه های مفقوده ای وجود دارند. شاید سرخوردگی فعلی انعکاس همین شکاف است. و علامت سؤالی که باقی می ماند.
هر چند آموزش تا حد امکان محیط واقعی (به عنوان مثال نه گفتن در موقعیت پیشنهاد سیگار از سوی یک نوجوان) را شبیه سازی می کند، اما تبدیل شدن آموزش به مهارت، داستان دیگری دارد. به طور معمول حلقه ی مفقوده ی نظام آموزشی عدم پیگیری نهادینه شدن آموزش در قالب مهارت و آن سوتر، تبدیل شدن مهارت به سبک و یا قسمتی از خود فرد است.
فرد از طریق همسالان (دوستان و هم سن و سال ها)، مدرسه (معلمان و هم کلاسی ها)، دانشگاه، جامعه و رسانه ها (روزنامه، رادیو، تلویزیون، اینترنت، ماهواره و سینما و...) آموزش می گیرد. روان شناسی نیز با آموزش در زمینه ی پیشگیری از ابتلا به بیماری های روانی می کوشد انسان را در مسیر خاصی که به عنوان مسیر بهزیستی و سلامت مطرح است، نگه دارد. این همان جنبش موسوم به بهداشت روان است. هر چند بهداشت روان در نظریه ی خود، مدعی دارا بودن سطوح سه گانه ی پیشگیری، درمان و بازتوانی است.
مشاوره:
در مسیر ارتقای بهداشت روانی جامعه، فرآیند مشاوره نیز از اساس آموزش گر است. و به اعضای جامعه کمک می کند تا با مسائل روبه رو شوند. بنابراین، اساس کار مشاوره، مشکل گشایی و کمک کردن به مردم در حل مسائلی چون شغل، تحصیل، ازدواج و اختلال های روانی است.
در این میان، مشاوره پا را از آموزش فراتر گذاشته و به افراد کمک می کند تا از این به بعد مسائل شان را خودشان حل کنند. مثال ماهی دادن و ماهیگیری یاد دادن، مصداق تلاش مشاوره برای تبدیل گرفتاری های فرد به شکل یک مسئله و ارائه ی راه حل برای رها شدن از دست آن است. بنابراین، مشاوران مهارت ها و توانایی های فرد را بررسی می نمایند و مانند علایم رانندگی تلاش می کنند او را از خطرهای احتمالی سر راهش باخبر سازند. این نقش بشیر و نذیر بودن مشاور باعث می شود که در زمان کوتاه تری خدمات خود را ارائه دهد.
البته مشاوره رویکردهای مختلفی دارد و با توجه به این رویکردها ممکن است مشاور به مقوله های دیگری نیز بپردازد که در حوصله ی این نوشتار نیست. اما از نظر سطح مداخله، گسترده تر و از نظر عمق، محدودتر از روان درمانی است.
خاطر نشان می کنیم که کار اصلی مشاور این است که اجازه ندهد بیماری روانی در فرد پیشرفت کند یا تشدید شود. بنابراین، نقش پیشگیرانه ی آن بسیار برجسته است و از این حیث کمک زیادی به جامعه می کند. پیش از آن که به روان درمانی بپردازیم به تفاوت آن با سایر درمان ها می پردازیم.
روان درمانی چه فرقی با سایر درمان ها دارد؟
هر کس در طول عمر خود دچار انواعی از بیماری ها و ناخوشی ها می شود. بیمار شدن اجتناب ناپذیر است، اما واکنش ها به این پدیده ی طبیعی و واقعی متفاوت است. بگذارید باز هم به مثال متوسل شویم. فردی را در نظر بگیرید که شب ها کابوس می بیند و راحت نمی خوابد. روزها کسل است و از انجام وظایف روزمره عاجز شده است و کم کم خوابیدن برایش ترسناک تر و ترسناک تر می شود، زیرا منتظر بازگشت کابوس هاست. در این که نوعی نابهنجاری و اختلال برای او به وجود آمده شکی نیست. اما ببینیم چه راه های معمول و غیرمعمولی برای درمان آن، پیش روی فردِ دچار مشکل خواب است.
این فرد ممکن است به کلاس یوگا برود و به انجام آساناهای آن بپردازد، ورزش کند، داروهای گیاهی مصرف کند. کتاب هایی در مورد قدرت ذهن و اثر قطعی آن بر درمان هر مرضی بخواند، به جلسه های NLP (برنامه ریزی عصبی - کلامی) برود و چند صباحی با روحیه ی مثبت القایی آن خوش باشد، به یک رمال یا دعانویس مراجعه کند، نزد روان پزشک برود و داروهای آرام بخش یا ضدافسردگی بگیرد، به مشاور مراجعه کند، یا این که اگر چیزی از اشتیاق، انگیزه و اعتماد او باقی مانده باشد به سراغ یک روان درمانگر برود.
در هر یک از روش های مذکور شیوه ی کار متفاوت است. به عنوان مثال در شکل اغراق آمیز، ممکن است جن گیری به فرد بگوید که روحی خبیث مأمور آزار تو شده و من در ازای دریافت مبلغی می توانم آن را از تو دور کنم. اگر نقش فرد و جایگاه او را در درمان ها (یا شبه درمان ها) در نظر بگیریم، این پرسش مطرح می شود که چه قدر کل وجودی او درگیر درمان می شود؟ یعنی چه قدر فرد با تمام وجود به خودش می پردازد؟ چه قدر دنیای درونی او از پشت چشمانش دیده می شود؟ چه قدر دنیای درونی و بین فردی او از گوش های او شنیده می شود؟
به عبارت دیگر هر فردی یک دنیای پدیداری دارد، یعنی جوری دنیا را می بیند، می شنود، لمس می کند و می فهمد که مختص اوست. درک اعضای مختلف یک خانواده از مرگ یکی از عزیزان شان یکسان نیست و هر یک واکنش خاص خود را به پدیده ای یکسان نشان می دهند. حتی دوقلوهای یک تخمکی که از نظر ظاهری و ساختار ژنتیک شباهت فوق العاده ای به یکدیگر دارند، دارای تفاوت های شخصیتی مشهودی هستند.
برای یک عمل جراحی بازِ قلب، به طور معمول مراحلی طی می شود. بیمار پس از تشخیص بیماری به جراح ارجاع داده می شود، آزمایش های مربوطه را پشت سر می گذارد و... برای انجام عمل جراحی بایستی در اوج پذیرندگی (مفعولیت) و قبول شرایط، یعنی بیهوشی قرار بگیرد (البته وظیفه ی اصلی جراح همین است و هدف از این مقایسه قضاوت در مورد این شیوه ی برقراری رابطه با بیمار نیست بلکه هدف نشان دادن عمق و کیفیت رابطه در درمان های مختلف است).
بنابراین، عامل پذیرش و اعتقاد به شیوه ی درمان در تمام شیوه های درمانی و شبه درمانی اعم از طبی، روان شناسانه یا حتی خرافی و کوچه بازاری وجود دارد و راه را برای تأثیر درمان باز می کند.
در هیچ نوع درمانی مانند روان درمانی درک انسان و پیچیدگی هایش تا این حد پدیداری و مختص به او انجام نمی شود. هر چند این ویژگی در انواع مختلف روان درمانی شدت و حدّت های متفاوتی دارد اما اکثر روان درمانی ها مدعی آن هستند، یعنی مدعی اند که از دریچه ی چشمان فرد به دنیا نگاه می کنند و می کوشند با گوش های او بشنوند.
منبع مقاله: محمدپور یزدی، احمدرضا؛ (1357)، روان درمانی چیست؟ (آشنایی با مداخله ها و درمان های روان شناسانه)، تهران: نشر قطره، چاپ اول، (1388).