از ولادت تا مرجعیت
سید محمدکاظم طباطبائی یزدی در سال 1247 ه. ق در قریه کسنویه یزد به دنیا آمد، در مدرسه علمیه دو منار یزد ادبیات و سطوح اولیه را گذراند و سپس برای فراگیری سطوح بالاتر راهی مشهد شد. در آن جا، هیئت و ریاضیات را آموخت و آن گاه به اصفهان آمد و از محضر آیات وقت از جمله شیخ محمدباقر نجفی و سید محمدباقر خوانساری صاحب روضات الجنّات و آیة اللّه میرزا محمّدهاشم چهارسوقی و آیة اللّه ملامحمّد جعفرآبادی کسب علم و فضل نمود و به مقام های بلند علمی دست یافت. سید در سال 1281 ه. ق در هنگامه رحلت آیة اللّه شیخ مرتضی انصاری رحمه الله صاحب مکاسب وارد حوزه نجف اشرف شد و از محضر عالمان نام داری همچون میرزای شیرازی، شیخ مهدی جعفری، شیخ راضی نجفی، شیخ مهدی بن شیخ علی آل کاشف الغطا کسب فیض کرد و پس از مهاجرت میرزای شیرازی در سال 1291 ق به سامرّا، وی در نجف به تدریس و تعلیم فقه و سایر علوم پرداخت.
او در مقام علمی به جایی رسید که در شرح حالش آمده است: «از فحول و متبحرین علمای امامیه قرن (چهاردهم هجرت) و عالمی است متقی عامل، محقق، مدقّق، جامع تمامی علوم دینیه، فروعیه و اصولیه، سیّد علمای امّت، حاصل لوای شریعت، از مفاخر شیعه و رئیس مذهب فرقه محقّه، بالخصوص در فقه جعفری به نهایت متبحّر، دارای فکری عمیق و منظری دقیق، مرجع تقلید اغلب شیعه، علّامه وقت و سرآمد فقهای عصر...»(1)
اثر جامع وی که میراث ماندگار شیعه است، کتاب شریف عروة الوثقی می باشد که امروزه متن درسی بیش تر استادان فن در خارج فقه است؛ کتابی که در واقع، رساله عملیه ایشان برای شیعیان بود و مریدان و مقلّدانش در ایران، ترکیه، یمن، عربستان، هند و افغانستان از آن استفاده می کردند. او پس از درگذشت آیة اللّه آخوند خراسانی در سال 1329 ق، رهبر مسلّم شیعیان جهان گردید.
آثار و شاگردان معروف
همان گونه که گذشت، کتاب فقهی عروة الوثقی مهم ترین و جامع ترین اثر سیّد می باشد که امروزه تمامی فقهای عظام با آن سر و کار دارند و مرحوم آیة اللّه حکیم مستمسک و مرحوم آیة الله خوئی التنقیح را به عنوان شرحی بر آن به رشته تحریر درآوردند.
کتاب های مهم دیگر وی عبارتند از:
1. تعلیقه بر متاجر شیخ انصاری، چاپ تهران
2. رسالة فی حکم الظن المتعلّق باعداد الصلوة و افعالها و کیفیة صلوة الاحتیاط
3. رسالة فی منّجزات المریضی
4. غایة القصوی ترجمه فارسی عروة الوثقی به قلم شیخ عباس قمی، چاپ بغداد
5. رسالة فی التعادل و التراجیح، چاپ تهران
6. الصحیفة الکاظمیة، چاپ بغداد
7. مجموعه بستان نیاز و گلستان راز، چاپ بغداد
8. حاشیه نجاة العباد فی یوم المعاد، شیخ محمدحسن صاحب جواهر
9. حاشیة جامع العباسی، شیخ بهائی
10. حاشیه مجمع المسائل محمدحسن میرزای شیرازی
11. حاشیه ذخیرة العباد لیوم المعاد، فاضل شربیانی
12. حاشیه فراید الاصول، شیخ مرتضی انصاری
2
13. الرساله فی جواز اجتماع الامر و النهی، چاپ تهران
14. حاشیه مکاسب شیخ انصاری
15. السؤال و الجواب، چاپ نجف
و برخی کتاب ها و حواشی دیگر.
مرحوم آیة اللّه سید یزدی در تأسیس بناهای خیریه آثار گران بهایی از خود به یادگار گذاشته که از جمله آن ها دو مدرسه عظیم سیّدکاظم یزدی در نجف اشرف یکی در محله حویش و دیگری در محله العماره واقع گردیده است.
آیة اللّه سید محمدکاظم یزدی شاگردان بسیاری در حوزه پربار خود پرورش داد که برخی از آن ها به درجه اجتهاد رسیدند؛ از جمله معاریف شاگردان ایشان عبارتند از:
1. آیة اللّه شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم؛
2. آیة اللّه آقا سید محمّدتقی خوانساری؛
3. آیة اللّه سیداحمد خوانساری؛
4. مجاهد شهید شیخ محمّدتقی بافقی؛
5. آیة اللّه آقاضیاء عراقی؛
6. آیة اللّه مجاهد سیدحسن مدرس؛
7. آیة اللّه بروجردی، مرجع عالیقدر جهان اسلام؛
8. محمّد تنکابنی مؤلف قصص العلما
9. شیخ احمد کاشف الغطا؛
10. آیة اللّه شیخ محمدحسین کاشف الغطا؛
11. آیة اللّه حاج آقاحسین قمی(2)
مبارزات سیاسی
بعضی از گزارشگران و تاریخ نویسان غیرمتعهد مواضع سید در قبال نهضت مشروطیت را با اتهاماتی به وی، مطرح کردند و او را طرفدار استبداد و ضد مشروطه خواندند و همان رفتار ناجوانمردانه ای را که نسبت به شیخ فضل الله نوری انجام دادند در حق او هم روا داشتند.
طبق اسناد موجود، سیّد بر اساس وظیفه و رسالت دینی خود، چون مرحوم آخوند خراسانی و نائینی، با روحیه عدالت خواهی پیش از مشروطیت و پس از آن در مبارزات رهایی بخش و ضد سلطه اجانب شرکت کرد و فتاوایی صادر نمود.
برای آگاهی از علت موضع گیری سید در قبال مشروطیت، لازم است به شمّه ای از روحیات استکبارستیزی وی در جریانات مختلف سیاسی پرداخته، سپس به انگیزه اسلام خواهی او در جریان مشروطیت عطف توجه شود.
تأسیس «شرکت اسلامیه» و مبارزه با وابستگی اقتصادی
در سال های پس از 1300 قمری، از آن رو که بازرگانان ایرانی با هجوم سرمایه های خارجی رو به رو بودند، تصمیم به ایجاد شرکت هایی گرفتند تا در برابر سرمایه گذاری خارجی ایستادگی کنند و احیانا آن را شکست دهند. به همین دلیل، چندین شرکت به وجود آمد.
علما نیز در مبارزه با نفوذ اقتصادی بیگانگان و گسترش بازرگانی ملی، از تأسیس چنین شرکت هایی حمایت می کردند. عده ای در سال 1316 ه. ق، برای ایجاد کارخانه پارچه بافی و نیز اشتغال به بازرگانی پوشاک، دست به تأسیس «شرکت اسلامیّه» در اصفهان زدند و در افتتاح آن برخی از سخنرانان مذهبی مانند ملک المتکلّمین، سیّد جمال الدین واعظ اصفهانی به ایراد سخن پرداختند و مردم را به پشتیبانی از آن دعوت نمودند. سیّدجمال در تقویت این شرکت، رساله ای تحت عنوان «لباس التقوی» نگاشت و با استفاده از آیات قرآن و روایات، ایرانیان را از مصرف کالاهای خارجی منع نمود و حمایت از «شرکت اسلامیّه» را از وظایف حتمی مسلمانان دانست.
بر این رساله، عالمان برجسته ای همچون آخوند خراسانی، حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل، فاضل شربیانی، حاج میرزا حسین نوری، شریعت اصفهانی، سید اسماعیل بن صدرالدین و آیة اللّه سیّد محمدکاظم طباطبائی یزدی، با کلمات فصیح و بلیغی تقریظ نوشتند وکمک به «شرکت اسلامیه» را در جهت مبارزه با نیروی کفر لازم دانستند. مرحوم سیّد نیز تأکید نمود: «بذل جهد و صرف همّت با روی گرداندن مهما امکن از البسه و اقمشه خارجه لازم است.»(3)
فتوا در جهاد با استعمار غربی
در زمان مرجعیت فراگیر مرحوم آیة اللّه یزدی دولت ایتالیا قوای خود را برای اشغال کشور لیبی در شمال افریقا به حرکت درآورد. در آن ایام، قسمت شمال ایران در اشغال قوای روس و جنوب آن مورد هجوم انگلیس واقع شده بود. مرحوم سیّد در دفاع از حدود و مرزهای ممالک اسلامی و برای مقابله با حمله و اشغال قوای استعمارگران فتوایی صادر نمود که نشانگر بیداری و استعمارستیزی آن بزرگ مرد است. این حکم یا فتوا در ذیحجه سال 1329 ق به عربی صادر گردید که ترجمه آن چنین است:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم. در این ایامی که کشورهای اروپایی مانند ایتالیا، به طرابلس غرب (لیبی) حمله نموده و از طرفی روس ها شمال ایران را با قوای خود اشغال کرده اند و انگلیسی ها نیز نیروهای خود را در جنوب ایران پیاده کرده اند و اسلام را در معرض خطر نابودی قرار داده اند، بر عموم مسلمانان، از عرب و ایرانی، واجب است که خود را برای عقب راندن کفار از ممالک اسلامی مهیّا سازند و از بذل جان و مال در راه بیرون راندن نیروهای ایتالیا از طرابلس غرب و اخراج قوای روس و انگلیس از ایران هیچ فروگذار نکنند؛ زیرا این کار از مهم ترین فرایض اسلامی است، تا به یاری خداوند دو مملکت اسلامی از تهاجم صلیبی ها محفوظ بماند.» سیدمحمدکاظم طباطبائی(4)
در جنگ جهانی اول دولت ترکیه که آن روز «عثمانی» خوانده می شد و غیر از ایران و افغانستان بر تمامی کشورهای عربی خاورمیانه و افریقا حکومت می کرد، با کمک دولت آلمان از یک سو و نیروهای انگلیسی و فرانسوی از سوی دیگر، وارد جنگ شد تا دامنه جنگ به کشور عراق کشیده شد و آن کشور اسلامی را در معرض خطر قرار داد.
در این هنگام، علمای بزرگ شیعه مقیم عراق، آیة اللّه آقا سیدمحمدکاظم طباطبائی یزدی، آیة اللّه میرزا محمّدتقی شیرازی و آیة اللّه شیخ الشریعه اصفهانی علیه انگلیس، که عراق را اشغال نموده بود، اعلان جهاد دادند و حتی ده ها تن از مجتهدان بزرگ ایرانی و طلّاب علوم دینی به اتفاق سایر علما و مجتهدان شیعه عراقی وارد جنگ شدند و پیشاپیش سپاه عثمانی و عشایر شیعه عراق در مناطق «شعیبه» در اطراف بصره، «مزیرعه» در حومه «قرنه» و «ابی الدعالج» در اطراف، «ناصریه» و «عماره» و «کوت» و «قصیبه» واقع در حومه بغداد، به دفاع از مملکت اسلامی عراق، که مدفن امامان عالی مقام و دومین کشور شیعه نشین جهان و تقریبا میهن دوم ایرانیان محسوب می شود، پرداختند.
از جمله علمای مشهور و عالی قدری که در آن جنگ شرکت نمودند، آقایانی همچون مرحوم آقا سیّدمحمّد طباطبائی فرزند ارشد آیة اللّه العظمی آقای سیّدکاظم یزدی برادرش سید محمود طباطبایی، آیة اللّه آقا سیدمصطفی کاشانی و فرزند بزرگوار وی آیة الله سید ابوالقاسم کاشانی آیة اللّه آقا سیدمحمدتقی خوانساری، آیة اللّه شیخ محمدمهدی خالصی و فرزندش مرحوم شیخ محمد خالصی زاده، سیداسماعیل یزدی، آیة اللّه سیدمحمدسعید حبّوبی، آقا سیدعلی تبریزی، میرزا مهدی خراسانی فرزند آیة الله خراسانی شیخ محمّدرضا شیرازی فرزند آیة الله میرزا محمدتقی شیرازی آیة اللّه سید محسن حکیم، آیة اللّه شیخ محمدحسین کاشف الغطا و بسیاری دیگر از علما و طلاب بودند.
فتوای سیّد در وجوب جهاد با کفّار انگلیس، که در آن زمان برای نماینده خود در کوفه صادر نمود، چنین است:
سیّد بزرگوار، سیدعلی قزوینی ادام اللّه توفیقک
فتوای ما مبنی بر دفاع در مقابل هجوم کفّار به بلاد مسلمین در همه جا پخش شده است. از آن جا که دشمن نزدیک شده و کار سخت بالا گرفته و مشکلات زیادی پدید آورده است، بر هر کس لازم است که در عقب راندن قوای دشمن و سعی در حفظ ثغور اسلام، با همه امکاناتی که دارد، غفلت نورزد. اگر اهل جنگ نباشد یا عذری داشته باشد، وظیفه دارد که عشایر را با نصیحت و موعظه تشویق به جهاد کند. از این رو، بر شما هم واجب است که آنچه را گفتیم به دیگران برسانید؛ زیرا حفظ اسلام بر هر فردی، به هر صورت که امکان دارد، واجب است. النصر من الله تعالی ان شاء اللّه تعالی سیّد محمّدکاظم طباطبائی(5)
مبارزات آیة اللّه سیّد یزدی علیه روسیه متجاوز، که اصلی ترین پشتوانه مستبدان و محمدعلی شاه در ایران بود، اهمیت خاص دارد. باید به یاد داشت که محمدعلی شاه برای سرکوب جنبش آزادی خواهی مردم در جریان مشروطیت و تحکیم پایه های دولت خود، از روسیه مدد خواست. آن ها لیاخوف روسی را وارد کار نمودند و او نیز مجلس را به توپ بست و شاه برای خشنودی روس ها و ایجاد ترس و ارعاب در مردم، اجازه داد تا سربازان روسی وارد آذربایجان شوند. این اقدام خشم و تنفر زیادی در مردم علیه محمدعلی شاه و روس ها به وجود آورد و علما از جمله آیة اللّه سید محمّدکاظم یزدی نیز علیه روسیه، این پشتوانه محمدعلی شاه، دست به کار شدند و جهاد در دفع متجاوزان روسی را واجب شمردند.
در این باره، در تلگرام لاثر، وزیر مختار انگلیس در قسطنطنیه، به وزیر امورخارجه انگلیس آمده است:
موضوع: ایران. تلگرام زیر را از نماینده سیاسی و سرکنسول دولت اعلی حضرت پادشاهی [انگلیس] در بغداد دریافت داشته ام: «معتقدم تا تخلیه ایران از سپاهیان روس که مورد تنفّر شدید علما بود، می گویند شوم تر از تعلّل شاه در اعلام مشروطه است؛ نمی توانیم انتظار چندان کمکی از علمای نجف و کربلا داشته باشیم. به طوری که شنیده ام، سیّدکاظم یزدی، که تاکنون در سیاست دخالتی نداشت، اینک همقطار روسی ام به من اطلاع می دهد که نفوذ قابل ملاحظه ای در قفقاز دارد؛ تلگرافی به عنوان شاه مخابره کرده و اشغال خاک ایران را توسط سپاهیان بیگانه تقبیح کرده است. درباره این تلگرام من چیزی به سرکنسول روس نگفته ام.»(6)
به دنبال اشغال ایران توسط روس ها، همه علمای نجف از جمله علمای عرب به عنوان اعتراض به سوی کربلا حرکت کردند و قصد داشتند تا به کاظمین و آن گاه به سوی ایران حرکت کنند. آقای نجفی قوچانی، از شاگردان آخوند خراسانی، که در پشتیبانی از فعالیت های مشروطه خواهی قلم می زد، در این باره می نویسد: «چون روس عساکر خود را به ایران سوق داده و تعدّیات جابرانه می نمود، آقای آخوند به عزم جهاد و بیرون نمودن روس و سرکوبی محمدعلی میرزا حرکت نمود و من هم با آخوند و تمام طلّاب و مجتهدین دیگر، حتی آقای آقا سیّدکاظم حرکت نمودیم و یک روز قبل از حرکت آخوند، به کاظمین رفتیم و دیدیم اهالی بغداد از همه مذاهب جهت استقبال و اظهار همدردی تا یک فرسخی بیرون شده بودند.»(7)
حائری در این باره می نویسد: خبرهای ناگوار از جمله خبر کشتار ثقه الاسلام تبریزی و هفت نفر دیگر از مشروطه گران آزادیخواه تبریز، علمای عراق را سخت برآشفت. حتی سیّدکاظم یزدی، که خویشتن را از سیاست کنار می داشت؛ اعلام کرد که او نیز بر ضدّ روس و انگلیس برخاسته و به دیگر علما خواهد پیوست. باید افزود که یزدی از نجف حرکت نکرد؛ زیرا ابوالقاسم شیروانی، دیپلمات روس در نجف، او را از حرکت منصرف ساخت،(8) ولی فتوایی صادر کرد و در آن، متجاوز روس را محکوم نمود و مسلمانان را به جهاد علیه آنان فراخواند. در این فتوا آمده است: «امروز اروپایی ها به حمله نظامی به کشورهای اسلامی سرگرم هستند. ایتالیا، طرابلس [لیبی] را، وروس و انگلیس به ترتیب شمال و جنوب ایران را مورد تاخت و تاز قرار داده اند و اسلام رو به نابودی می رود. بنابراین، بر همه مسلمانان، چه عرب و چه عجم، واجب است که آماده دفاع از سرزمین های اسلامی باشند. مسلمانان باید در راه بیرون راندن سربازان ایتالیایی از طرابلس و نیروی نظامی روس و انگلیس از ایران جان و دارایی خود را فدا کنند. اکنون بزرگ ترین وظیفه مسلمانان این است که ایران و عثمانی را از شر این کفّار صلیبی اشغالگر برهانند.»(9)
مرجع بیدار و روشنگر شیعه با این فتوا گروه طرف داران محمّدعلی شاه و سرکرده آن ها یعنی دولت روس را از خود خشمگین ساخت. آزاداندیشی سیّد در این گونه فتواها کاملاً آشکار است. وی با احساس مسؤولیت و درک عمیق، با این که از اقدامات و عملکرد ظالمانه مستبدان و دخالت بیگانگان روسی ناخشنود بود، ولی با روشن بینی و اسلام خواهی، اجازه سوء استفاده به اشرار ضد اسلام را نداد و در مقابل مزدوران بیگانه و کج اندیشان ملی، که از نام نیکوی آزادی و مساوات طرح براندازی و اضمحلال اسلام را در کشور اسلامی ایران داشتند، به شدت ایستادگی کرد و همچون همرزم شهیدش، مرحوم آیة اللّه شیخ فضل اللّه نوری، تمامی اتهامات و ناسزاها را به جان خرید و بر خلاف منافع دنیوی خویش، نقشه های پلید فتنه افروزان را برملا ساخت و زنگار جهالت را از صراط مستقیم زدود.
مبارزه با مشروطه گران سکولار و ملحد
شواهد تاریخی بسیاری وجود دارد که سیّد با نهضتی که دربردارنده قوانین محدودکننده رفتارهای حکّام و دولت مردان ظالم بود، مخالفتی نداشت و خود در ابتدای نهضت و در حادثه نوز بلژیکی، که اولین جرقه اساسی آغاز مشروطه خواهی بود، در کنار مرحوم آیة اللّه خراسانی و سایر علمای نجف، در تلگرافی به سیّدعبداللّه بهبهانی، از وی خواست که دفع ید آن ظالم را بنماید.(10) بدین وسیله، نهضت مشروطیت با مبارزه همه جانبه علیه نوز بلژیکی شدت گرفت. در این گیر و دار، مظفرالدین شاه سفر خویش را به فرنگ آغاز کرده بود و محمدعلی میرزا، ولیعهد خود، را برای اداره امور کشور گمارده بود و مبارزه همچنان ادامه داشت که ناگهان شایع گردید علمای نجف بر این نظرند که با تصحیح عمل مسیو نوز مشکل حل خواهد گردید. شایعه سازان وابسته خواستند با رفع غایله مسیو نوز با استفاده از نام علمای عتبات، جلوی ادامه مبارزات مشروطه خواهی را بگیرند.
در این زمینه بازرگانان ایرانی در تاریخ 5 ربیع الثانی 1323 در تلگرافی که به آخوند خراسانی و سیدکاظم طباطبائی یزدی مخابره نمودند از این شایعه پرسیدند.
آن دو مجتهد عالیقدر با درک اهمیت توطئه دشمنان در تلگرافی شایعه تصحیح عمل مسیو نوز را تکذیب کردند و تأکید داشتند آنچه که قبلاً به آقای بهبهانی یادآور گردید، به قوت خود باقی است.(11)
این سند تاریخی نشانگر تأیید آیة اللّه طباطبایی یزدی نسبت به صدور تلگرافشان به آیة اللّه بهبهانی بوده و حاکی است که در آغاز شکل گیری نهضت مشروطیت، ایشان از پیشتازان مبارزه با ستمگران و طرفدار برپایی عدالت خانه بود، ولی به تدریج، با بر ملاشدن مواضع مشروطه خواهان ضدّ دین، سیّد با تیزبینی و فراست، خود را با یک نظام اطلاع رسانی سالم مرتبط ساخت تا عالمانه و آگاهانه دست به اتخاذ مواضع بزند؛ مبادا تا آخر عمر در حسرت و ملامت نفس دچار عذاب روحی گردد.
تجربه نشان داده عالمانی که شتابزده در برابر «حوادث واقعه»(12) موضع گیری کرده اند، چه بسا در شناسایی فتنه ها و چگونگی برخورد با آن، دچار اشتباه گردیده و در تلافی آن، برای همیشه از وظیفه اصلی خود و حضور در عالم سیاست کناره گیری می کنند. آیة اللّه سیّد محمّدکاظم طباطبایی یزدی در ادامه نهضت مشروطه و جریان اختلاف میان گروه های ایران، با بصیرت درونی به تأمّل می نشست و با سکوتی معنادار، خود را در جریان کشف حقیقت موضوع قرار می داد و به وسیله عوامل و مخبران موثّق خویش در ایران جریان را تعقیب می کرد تا همچون فقیهان پارسا،، پیش از تبیین موضوع و تعیین مسأله، دست به صدور حکم و فرمان نزند. متأسفانه این منش عقلایی را بعضی از خرده گیران نشانه بی تفاوتی مرحوم سیّد در جریان مشروطیت پنداشتند و در خور شأن خود، تهمت ها زدند. ولی بر اساس اسناد موجود، آیة اللّه یزدی بر اساس وظیفه دینی با معتمدان در ارتباط بود و پس از کشف انحراف مسیر حرکت مشروطیت با پذیرش خطرات، در حدّ مرگ، قاطعانه از اسلام دفاع کرد.
آیة اللّه سید یزدی همچون سایر سنگربانان شریعت و نگهبانان جامعه اسلامی، با دوری گزیدن از دنیا و شهرت و مقام، نقشه های دشمنان را با بصیرت خنثا کرد و خود را در معرض حملات ناجوانمردانه افرادی بی هویت و خائن قرار داد. مغرضان سیّد را به دلیل موضع گیری بر حق او مورد حمله قرار دادند و شخصیتی وارونه و دنیاگرایانه از او ساختند. وی با آن که در زهد و پارسایی و بی اعتنایی به دنیا زبانزد دوست و دشمن بود، ولی تاریخ نویسانی همچون کسروی، که خود در کمین ویران سازی دیانت بودند، از حافظان شریعت اصیل محمّدی امثال سید دل آزرده گردیدند. او با بغض و کینه درباره وی می نویسد: «سید کاظم جز سود خود را نمی جست و جز در پی دستگاه آیة اللهی نبود»(13)
ملک زاده نیز خردورزی سیّد در کشف موضوعات و مخالفت او با روند ضد دینی مشروطه خواهان ملحد را ناشی از فریب خوردگی سیّد در ارتباط با نظام اطلاع رسانی طرف داران شیخ فضل اللّه دانسته، می نویسد: «سید کاظم یزدی، که یکی از اعلم روحانیون نجف بود، فریب نمایندگان شیخ فضل اللّه را خورد و علنا بر خلاف مشروطیت قیام کرد و در نتیجه، آشوب ضد انقلاب در تهران برپا شد.»(14)
فقها بر اساس رسالت دینی خود، پیش از اتخاذ هرگونه موضعی، باید در جریان اصل حادثه قرار گیرند؛ مواضع مصلحانه آیة اللّه سید یزدی نسبت به مشروطه نیز همچون شیخ فضل الله ناشی از بیم و هراسی بود که مشروطه بدان گرفتار گردیده بود. امروزه آشکارا درستی و صحت مواضع مصلحان واقعی روشن شده که روند انحرافی مشروطیت محصولی جز دین زدایی و اجرای استعمار نامرئی انگلیس در تحمیل «سلطنت رضاخان» و خاندان منحوس پهلوی نداشت و وابستگی و ستمگری در ایران عمیق تر گردید.
سید مهدی موسوی اصفهانی کاظمی، که شاگرد مرحوم آیة اللّه یزدی و نائینی بود، می نویسد: «مشروطه خواهان کوشش کردند که یزدی را در انقلاب درگیر سازند تا از پشتیبانی و نفوذ او برخوردار گردند. مشروطه گران می خواستند یزدی را گم راه کنند، ولی یزدی به وسیله آشنایانش در تهران، اصفهان، تبریز و همدان به تحقیقات سرّی پیرامون اصول مشروطه گری پرداخت و چون خواسته های مشروطه گران را نادرست یافت، گوشه گیری گزید و در نتیجه، در حال بیم و نگرانی می زیست.»(15)
مرحوم آیة اللّه سیدکاظم طباطبایی یزدی در جریان نهضت مشروطه بر اثر اشاعه افکار ضدّ دینی ادامه این حرکت را به مثابه شبی ظلمانی و آسمانی تیره و تار در افقی نامعلوم و مبهم یافت و برای کشف حقایق سکوت کرد و در هنگامه اختلاف مجلس، بر خلاف آیة اللّه آخوند خراسانی، ملا عبداللّه مازندرانی و حاج میرزا حسین میرخلیل تهرانی، حاضر نشد در این فضا تلگرافی در تأیید مشروطه و مجلس امضا کند تا مبادا بدخواهان آن را در تضعیف مرحوم شیخ فضل اللّه تبلیغ کنند.(16) این گونه موضع گیری های شجاعانه سیّد براساس اسنادی که ارائه خواهد شد، امنیت جانی وی را سلب نمود.
در تواریخ مشروطه آمده است که از میان مراجع تقلید نجف اشرف، آیة اللّه آقا سیدکاظم یزدی مخالف مشروطه بود، ولی باید دانست که هیچ مرجع تقلید و روحانی عالی مقام شیعه با حکومت خودکامه موافق نبوده و با آزادی ملت مسلمان و مبارزه با ظلم و ستم مخالفت نداشته است. شواهد تاریخی گواهی می دهد که مرحوم سیّد از کجروی های عناصر به اصطلاح مشروطه خواه متألّم و متأثر گردید و به عنوان مرجع تقلید و عالم شیعی نمی توانست مفاسد مشروطه در مقابله با شریعت و مسخ آن را نادیده بگیرد. وی سرانجام، بر اساس وظیفه الهی، سکوت خود را شکست و علیه بدخواهان و در حمایت از مواضع شیخ فضل اللّه نوری در فضایی پر از خطر و ترور، مبارزات جانانه خود را با کج اندیشان مشروطه خواه سکولار و ملحد شروع کرد.
زمانی که قانون اساسی طرح شد، مشروعه خواهان خواستار
تصویب قوانین اسلامی شدند و علیه خیانت پیشگانی که قوانین لاییک ملهم از غرب را در قانون گنجانده بودند، به مبارزه پرداختند و از مرجع تقلیدشان، آیة اللّه طباطبایی یزدی، نظر خواستند. او نیز از روی وظیفه شرعی، سکوت خود را شکست و رسما علیه مشروطه نظر داد.
نخستین بیانیه وی در 23 جمادی الاول سال 1325 ق به آخوند ملا علی در تهران مخابره شد و در روز یکشنبه هفدهم جمادی الثانی 1325 ق در آستانه مقدسه حضرت عبدالعظیم چاپ و منتشر گردید. در این بیانیه، انگیزه سکوت پیشین خود و شکستن آن را در این زمان اعلام داشت: «در این حوادث واقعه و فتن مستحدثه، ناچار سکوت را اصلح دانسته، مداخله در این قسم امور را که مستتبع بعضی لوازم است برخود روا نداشتم. ولی از تواتر ناملایمات و اصغای نشر کفر و زندقه و الحاد در سواد اعظم ایران، به قدری ملول و متأثر شده که لابد شدم به حسب وقت، آنچه تکلیف الهی است، ادا نمایم...»(17)
وی در ادامه این بیانیه خواهان جلوگیری روزنامه ها و مجله هایی می شود که علیه دین مبین اسلام سخن می گویند و به بهانه آزادی، مطالب کفرآمیز نشر می دهند.
سید در تلگرافی دیگر، به تاریخ 26 جمادی الثانی 1325 بار دیگر از وضع نابسامان روزنامه ها و نشریه ها و نشر مطالب کفرآمیز، ابراز ناراحتی می کند و همگان را به حفظ دین مبین و صیانت از عقاید مسلمانان فرا می خواند و در ادامه، غم و اندوه خود را از مهاجرات علما به آستان حضرت عبدالعظیم و اذیت و آزار نمایندگان خود در یزد ابراز می دارد.(18)
وی در تلگرافی به آمیر سیدحسین قمی در این باره می نویسد: «بسم اللّه الرحمن الرحیم و لا حول ولا قوة الاّ باللّه العلی العظیم فی الحقیقه، این اوقات مصداق آیه شریفه «ظهرَ الفسادُ فِی البرِّ والبحرِ بما کسبت اَیدِی النّاسِ» می باشد. علی التّوالی، ناملایمات در تزاید؛ و عمده آن از تجرّی بی اندازه مبدعین و ملحدین و اشاعه کفریات و زندقه، که ناشی از گمان حریّت قلم و لسان است که منشأ خرابی ها شده. چندی قبل قرة العیون محترم، آقا سیّدمحمّد حفظه اللّه تعالی بعضی از آن را معروض داشته، باعث مزاحمت فعلیّه آن است که جنابان مستطابان عمدتی العلماء العاملین، آقای آخوند ملّا حسن مالمیری و آقای حاجی میرزا آقا دام تأییدهما که از علمای به قاعده موجّه مسموع الکلمه عند عامة اهل البلد و در حقیقت، مورد اطمینان این جانب می باشد، در دارالعباده یزد توهینات به ایشان وارد آمده؛ دور نیست آن جناب قضایای ایشان را مستحضر باشد، چنان که ممکن باشد، تدارکی بفرمایید. دیگر آن که هفته گذشته تلگرافی مشوّش خاطر مشوّه الامضا به عنوان این جانب رسید. محصل آن تشکّی از وضع زمان، ضعف ایمان خلق و تجری ملحدین به اشاعه کفر و زندقه علنا بر منابر مسلمین است و اخبار به این که به آن واسطه، نوع علما به حضرت عبدالعظیم سلام اللّه علیه حرکت فرموده بی نهایت از آن متألم گردید و چنین ظاهر بود که امضا از جناب ثقة الاسلام آخوند آملی دام تأییده بوده، لازم دانسته تلگرافی روز گذشته نوشته، فرستادم تلگرافخانه رأسا به طهران بزنند. البته به نظر شریف رسیده، امیدوارم از اهتمامات صحیحه آن جناب با نهایت متانت، موجبات حفظ دین مبین و عقاید مسلمین را منظور دارید و ملتفت باشید مبادا آثار فتنه در این مقام شده. کیفیت حالات را مرقوم دارید و از بشارت سلامتی مستحضرم دارید. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته الاحقر سیّد محمّدکاظم الطباطبائی»(19)
موضع گیری صریح رئیس الملّة والدین موجب تقویت مشروعه خواهان ایران گردید و مزدوران و بیگانگان را آنچنان عصبانی کرد و به خشونت واداشت که علی رغم شعار دروغین آزادی خواهی شان، نتوانستند هیچ صدایی بجز صداهای مغرضانه اصحاب خود را تحمل کنند و به وسیله عوامل خود در نجف، توطئه قتل سید را چیدند.
مدرس تبریزی می نویسد: «در موقع نهضت ملی ایران [مشروطیت] و تبدیل اصول سلطنت، قتل وی تصمیم گرفته شد، لکن رؤسا و شیوخ احزاب نجف گرداگرد خانه او را محاصره کرده و در حفظ و حراست وی، اهتمام تمام به کار بردند تا آن که غایله هایله رفع و ریاست مذهبی به او منتهی و مسلّم عموم گردید.»(20)
درباره مبارزات و ایستادگی سید یزدی در دفاع از آرمان های اسلامی و مقابله با کج اندیشان و ملحدان به ظاهر طرفدار مشروطیت در مجموعه ای از مکتوبات آمده است: «... پاکت دوم به تاریخ هشتم جمادی الثانیه از طرف جناب مستطاب ملاذالانام شریعتمدار آقای آقا سیّداحمد طباطبایی دام افضاله العالی ایضا. قرة العینا! خط شریف رسید. از سلامتی شما و بستگان خوش وقتم. وقایع نجف خیلی است؛ اجمالاً از روزی که برای اخذ صورت تلگراف امضای مطلق از مجلس، از حضرت والد خواستند و ایشان شرط مطابقه با شرع داد و صورت تلگراف مرقوم فرمودند، بعضی از مردمان لاقید بی معنی، که عشق به حرّیت در ادیان را دارند، بنابر هرزه گی گذاشتند و توعید بر قتل ایشان وداعی را نوشته، بر درهای صحن چسبانیدند. عموم مردم نجف بطلان و فساد اهل غرض را دانستند، خیلی در اذهان عموم بدی خیالات جای کرد، خاصّه عرب ها و در همه مجالس، بدگویی از اهل فساد می شود؛ و رسید حدّ مطلب به آن جا که لابد خطوط پُسته قبل، شرح آن را دارد و شنیده اید که عامّه کسبه از عرب و عجم خاصه مشایخ عرب، چون که جسارت لسانی اهل فساد را شنیده بودند و هم گفته شده بود که سیّد را خواهیم کشت یا بنویسید که مطلقا همراهی [با مشروطه گران] واجب است، برای حفظ حضرت والد هجوم کردند و در محل نمازجماعت فریاد می زند که "کجایند کسانی که می خواهند برای گرفتن تلگراف امضای کفریات، سید را بکشند" غوغایی شد که الحق، دین اسلام قوّتی تازه گرفت، واقعا مددی بود از غیب و از نظر حضرت حجت ارواحنا فداه و حضرت والد را با سلام و صلوات به خانه رسانید و فعلاً هم حکومت عثمانی در امضا گرفتن و نفی بلد نمودن مفسدین است و صریحا به توسط رئیس بلدیه به آقایان پیغام داد که این جا بلد خارجه است، صحبت مشروطه موقوف، والاّ بروید به دیار خود! خلاصه فعلاً عامّه مردم از استماع ظهور کفریات در بلاد عجم، که از مسافرین خودشان، که به ارض اقدس رفته، مراجعت کرده، شنیده اند بر مشروطه صریحا در کوچه و بازار لعن می کنند و احدی جرأت ذکر خبر مشروطه را ندارد. للّه الحمد، باطن اسلام کفر ملحدین و زنادقه را فاش نمود. اجمالاً خیلی مطلب موهن شده است. شما و سایر مقدّسین از اهل علم جلوگیری از کفر و الحاد زنادقه بنمایید که ان شاء اللّه امرمجلس موافق رضای خدا و رسول و مطابق شریعت مطهره اقامه شود و منافی با شرع نباشد و دین مردم ومعرفة اللّه جلّ شأنه که اصل غرض از بعثت انبیا و مرسلین است، از بین نرود و زحمات اجداد طاهرین و شهادت خود و اصحاب، که برای حفظ دین و هدایت مردم بوده است، از دست نرود. والسلام علی الطباطبایی 2 رجب 1325(21)
آنچه در این سند تاریخی آمده است، به خوبی مواضع سیّد و طرفدارانش را در قبال ضرورت مجلس و جداسازی حساب مشروطه اسلامی از مشروطه لاییک روشن می سازد و اظهارات مغرضان را از اعتبار ساقط می سازد. با این وجود، مورّخان مغرض سعی کرده اند سیّد یزدی را بدنام کرده، او را مخالف هرگونه استبدادزدایی و ظلم ستیزی معرفی نمایند تا او را هم راه شیخ فصل الله نوری در یک مظلومیت تاریخی در جناح مستبدان محکوم به مرگ بدانند و با فتنه افروزی و اغراض پلید، در قالب نواندیشی و اصلاح خواهی برای خود بازار گرمی درست کنند.
مشروطه خواهان کج اندیش یا ملحد، به نام «آزادی اندیشه» در تحمیل افکار باطل خود، استبداد روا داشتند و با تهدید، از آیة اللّه سیّد یزدی تأیید مشروطه منحرف را مطالبه می نمودند. از یکی از روحانیان سرشناس یزد نقل شده است: روزی یکی از اهالی یزد به بهانه پرسش مسأله ای خدمت سیّد یزدی رسید و به محض حضور، نامه ای دالّ بر تأیید مشروطه جلوی آقا نهاد و با تهدید اسلحه خواستار امضای آن شد. سید سینه را سپر کرد و گفت: من سال هاست آماده شهادتم.
در النجوم المسرده به نقل از سیّدهاشم بنی سیّد عبدالحی آمده است: «یکی از اشرار به چنین کاری مبادرت کرده و سیّد در پاسخ گفته:
«جان فدا کردن پیش من آسان تر از امضا کردن این مشروطه است.»(22)
سیّد در اوج غربت و مظلومیت و با دلی پر خون دست به اصلاحات واقعی زد که ثمره آن حقیقت ماندگار و همیشه جاویدان تشیّع در پهنه ایران اسلامی است. مجاهدات این چنین مردانی موجب گشت تا اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله در مقابل توطئه های غربزدگان مزدور باقی بماند و نهضت امام خمینی رحمه الله از آن جوانه زند.
با توجه به اسناد و شواهد موجود، مرحوم آیة اللّه یزدی به دلیل رفتار الحادی مشروطه خواهان، همواره از آیة اللّه شیخ فضل اللّه حمایت می کرد. به همین دلیل، دچار مخاطرات فراوان شد. از جمله اسناد، نامه ای است که در همان روز، یکی از پیروان آیة اللّه سیّد کاظم یزدی به نام شیخ عبدالحسین یزدی به پسرش سیّد احمد، که در حضرت عبدالعظیم نزد حاج شیخ فضل اللّه بود، نوشته و این موضوع را ذکر کرده است. در این نامه، که در یکی از روزنامه های بست نشینان به چاپ رسیده، آمده است: «به عرض می رساند، امید که خداوند وجود جناب عالی را از جمیع آلام و اسقام مصون و محروس بدارد. تلوا فی الجمله، شرح بعضی وقایع را به عرض می رسانم که حضرات مفسدین آن حدود خواستند تلگراف مساعد با اغراض خبیثه خود، که فی الحقیقه هدم اسلام و پایمال کردن کلمه طیبه لا اله الاّ اللّه و محمّد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلّم بود، از حضرت مستطاب حجة الاسلام و آیة اللّه فی الانام حضرت آقا بگیرند، امتناع شدید می فرمودند. لذا مفسدین در مقام صدمه و اذیت آن وجود مبارک برآمدند، حتی تهدید به قتل و در صورتی که مشتمل بر این معنا و دو شکل شش لول بر آن کشیدند، نوشتند و بر درهای صحن مقدس چسبانیدند. اهل نجف از عرب و عجم که این معنا را دیدند، از بطلان این امر و اغراض مفسدین مطلّع شدند، به کلمه واحده آن ها را لعن کردند و این معنا موجب شد که متدینین و علما و اهل علم مُتمکّن از بدگویی و انکار این امر مشؤوم شدند و بحمداللّه، اهل حق قوّتی گرفتند لاینقطع شیوخ اعراب و علمای ایشان از حضرت آقا و اصحاب ایشان سؤال از مرتکبین این امر شنیع می نمودند که آن ها را به مجازات خود برسانند و تلف کنند. از خود حضرت آقا جوابی به غیر آن که "به خدا واگذاشتم و احدی را نمی شناسیم" شنیده نشد و یک روز خود آقا هم بر منبر درس به محضر همه آقایان طلّاب فرمودند که "امر راجع به دین اسلام است و حفظ نفوس و اعراض مسلمین باید بشود و حفظ شوکت مذهب جعفری صلوات الله علیه و علی آبائه الطاهرین و ابنائه المعصومین و دماء باید بشود و این معنا جز به مطابقت با شریعت مطهره نخواهد شد و از کشتن هم باک ندارم، چیزی از عمر من باقی نمانده که از آن خائف باشم و از دین خود دست بردارم."» العبد عبدالحسین یزدی(23)
درگذشت
مرجع بیدار، حضرت آیة اللّه سیّد محمّدکاظم یزدی، که در عرصه های اخلاق و سیاست بر اساس اهداف مقدس و با تلاش و مجاهده و ساده زیستی زندگی کرده بود، سرانجام، درسال 1337 ق / 18 اردیبهشت 1297 ش بر اثر بیماری ذات الریّه درگذشت و در شهر نجف و در باب طوسی صحن مرتضوی به خاک سپرده شد.(24)
··· پی نوشت ها
1 محمدعلی مدرسی تبریزی، ریحانة الادب، چاپخانه شرکت سهامی طبع کتاب، 1328 ش.، ج 4، از مجلد 3 4
2 محمدمهدی الموسوی الاصفهانی الکاظمی، احسن الودیعه، چاپ بغداد، ج 1، ص 192 191 / میرزا محمدمهدی الکهنوی الکشمیری، نجوم السماء، انتشارات بصیرتی، قم، ج 2، ص 279 / مدرسی، ریحانة الادب، ج 3 و 4، ص 335 / ر. ک. به: فرمانداری یزد، شکوه پارسایی و پایداری، مؤسسه انتشارات یزد، ص 64 70 و از 95 103
3 عبدالهادی حائری، تشیّع و مشروطیت در ایران، تهران، امیر کبیر، 1360، ص 131 به نقل از: سیدجمال الدین اصفهانی، لباس التقوی، ص 2 15
4 علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، بنیاد فرهنگی امام رضا علیه السلام ، 1360، ص131به نقل از: آیة الله سیدهبة الدین شهرستانی،مجله العلم،سال دوم، ش. 6
5 متن عربی این فتوا در مجله عربی اضواء چاپ بغداد، سال سوم، ش. 10 آمده است. به نقل از دوانی، پیشین، ص 214
6 حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت، چاپ دوم، انتشارات ابن سینا، ج 2، ص 1219 / عبدالهادی حائری، پیشین، ص 113
7 آقا نجفی قوچانی، سیاحت شرق، امیر کبیر، 1376، ص 8 467
8 ناظم الدین زاده، هجوم روس، ص 21 116 و نیز ر. ک. به: همان تشیّع و مشروطیت در ایران، ص 161
9 عبدالهادی حائری، پیشین، ص 161 به نقل از: العلم، ش. 2 (1911) ص 85 282
10 محمدمهدی شریف کاشانی، واقعیات اتفاقیّه در روزگار، نشر تاریخ ایران، 1362، ص 23
11 همان، ص 25
12 مفاد روایت حضرت حجت سلام اللّه علیه «فامآ الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی روات احادیثنا.»
13 احمد کسروی، تاریخ مشروطه، چاپ چهاردهم، امیر کبیر، ج 1، ص 381
14 تاریخ انقلاب مشروطیت ایران،انتشارات علمی،چاپ چهارم،ج3،ص 478
15 عبدالهادی حائری، پیشین، ص 201 به نقل از: احسن الودیعه، ج 1، ص 53 54
16 ر. ک. به: ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، چاپ دوم، سازمان انتشارات جاوید، 1362، پاورقی
17 محمد ترکمان، مجموعه ای از: رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضل الله نوری، مؤسسه خدمات فرهنگی، ج اول، ص 256
18 همان، ص 304 305
19 ترکمان، روزنامه شیخ شهید 304 305
20 محمد علی مدرسی، پیشین
21 محمد ترکمان، پیشین، ص 310 312
22 شکوه پارسائی و پایداری، ص 20 به نقل از: النجموم المسرّدة، ص 12، تعلیقات
23 ر. ک. به: کسروی، پیشین، ص 4 383
24 محمد علی مدرسی، پیشین