درباره قیام الهی امام حسین بن علی(ع) و شهادت یاران و اصحاب بزرگوار ایشان حرف و سخن بسیار است و هر کس به زبانی و به میزان اندیشه و نوع نگرش خویش این قیام را مدح یا تحلیل و تفسیر کرده است. بنا نداریم در این صفحه که خوانش حکایات تاریخی است، به تحلیل و نقد نگاه ها و نگرش ها ـ که متعدد و بسیار متفاوت از هم است ـ بپردازیم اما تلاش داریم با نقل چند حکایت، زشتی ها و زیبایی های برخی از نگرش های سطحی و عوامانه یا متعالی و خردمندانه را ترسیم کنیم و قضاوت را به عهده خوانندگان موشکاف و نکته سنج بگذاریم؛ هر چند همواره در لابه لای تحلیل ها، دچار خلف وعده شده، گاه به ورطه القای فکر و مستقیم گویی افتاده ایم! امیدواریم با نقدهای راه گشایی که از شما خوانندگان و مخاطبان ارجمند دریافت می کنیم، از این عیب دور شویم. ان شاءالله
حرف اول و آخر این که:
چون روی زشت، زشت نماید در اینه
مرد حکیم خرده نگیرد بر اینه
نقش تو در زمانه بماند چنان که هست
تاریخ، حکم اینه دارد هر اینه!
با اشک، روضه عطش می خواند
قصه وفاداری حضرت ابوالفضایل عباس بن علی، به ویژه تحمل تشنگی در برابر دریا و هم دردی با کودکان لب تشنه خیمه حسینی، نه تنها حصار تاریخ را درنوردیده بلکه دل های شیفتگان را خانه عشق و اندوه خود ساخته است. چه بسیار کسانی که به یاد لب های تشنه عاشورایی هیچ گاه یک دل سیر، آب ننوشیده اند و همواره با اشک، روضه عطش خوانده اند؛ مرحوم مقدس اردبیلی از زمره آن شیفتگان است.
نقل کرده اند که مرحوم مقدس اردبیلی سال ها در نجف زیست اما هیچ گاه از آب فرات ننوشید. آن هنگام که در بستر ارتحال افتاد، برخی مجتهدان و عالمان هم عصرش از او اجازه خواستند تا قدری آب فرات در کام او بریزند. وی در جواب سکوت کرد. قدری آب فرات در ظرفی ریخته، برایش آوردند و با اندکی تربت کربلا آمیختند. چون چشم او به آب افتاد گریست آنقدر گریه نمود که بی تاب شد و نتوانست آب را بنوشد و به حالت گریه و عطش از دنیا رفت. آری، این است معنای عشق و محبت واقعی به صاحب قیام عاشورا و راز همراهی با او1
خطاهای تاریخی انباشته در ذهن
علامه مرحوم دکتر سیدجعفر شهیدی ـ که رضوان خدا بر او باد و با حسینش محشور کند - در کتاب گران سنگ زندگانی علی بن الحسین، از وضعیت تحصیل خود و هم سالانش یاد می کند که در نوع خود شنیدنی و عبرت انگیز است.
مرحوم شهیدی می نویسد:
«ما بچه مکتبی ها ـ از پنج تا هجده ساله ـ زیر سقفی جمع می شدیم و روز می گذراندیم؛ ضمن خواندن سوره هایی از قرآن و کتاب هایی از قبیل گرگ و روباه، عاق والدین، مکتب رفتن امام حسن و امام حسین(ع)، جنگ علی (ع) با جنیان، اصول دین و مذهب را هم تعلیم می گرفتیم امامان خود را هم می بایست می شناختیم. اما این درس ها را چه گونه و در چه حدی فرا می گرفتیم؟ داستانی است جالب...پس از پایان بحث خداشناسی نوبت به پیغمبر و امامان می رسید:
ـ امام اول؟ مرتضی علی(ع)
ـ امام دوم؟ امام حسن(ع)
ـ امام سوم؟ امام حسین(ع)
ـ امام چهارم؟ امام زین العابدین بیمار!
مثل این که گفتن کلمه «بیمار» پس از نام امام چهارم(ع) واجب بود و من چون کلمه «بیمار» را می گفتم به قاعده تداعی معانی ذهنم متوجه حالتی خاص می شد.
داستان از این قرار بود که من در دوران کودکی و حتی نوجوانی، قسمتی از سال را بیمار و در بستر افتاده بودم و کاسه جوشانده و دواهای حکیم های آن روز از کنارم جدا ناشدنی. بنابراین هنگام برشمردن نام امامان چون به نام امام زین العابدین می رسیدم در ذهن محدودم قیافه ای غم زده و پژمرده مجسم می شد که از شدت درد می نالد و از سوز تب می گدازد و پی در پی قدح های پرسیاوشان و جوشانده گزانگبین را سر می کشد!
کم کم بزرگ تر شدم و به مجلس های سوگواری راه یافتم... هنگامی که گوینده یا نوحه خوان گریز به صحرای کربلا می زد و نام امام زین العابدین بیمار به میان می آمد، همان صحنه ها را در نظر مجسم می کردم.
این تصویری بود از امام زین العابدین که تعلیمات مکتب خانه و تلقینات نوحه خوانان در ذهن من گذاشته بود. اندک اندک بزرگ تر شدم و با کتاب های تاریخ و تذکره آشنا شدم و بعد متن های قدیم و جدید عربی و سرانجام خواندن اسناد دست اول...
در این سال ها بود که دانستم آنچه ازین گونه درس ها در کودکی به ذهن ما سپرده اند و حکم «النقش فی الحجر» را یافته، با چه زحمتی باید زدوده شود و از کجا که چنین فرصتی برای همه هم سالان من دست داده باشد؟!»2
گفتنی است، مرحوم شهیدی پس از آشنایی عمیق با کتب ارزشمندی چون صحیفه سجادیه و دقت در معانی بلند دعای ابوحمزه، خود را در برابر چراغی روشن در این دنیای تاریک و بی معرفتی نسبت به ائمه هدی به ویژه امام علی بن الحسین می بیند و دست به قلم می شود و کتابی می نویسد با همین عنوان؛ چراغ روشن در دنیای تاریک.
این محقق و پژوهشگر در زمینه تاریخ اسلام در پایان این مقدمه، سخنی بیان می کند که بسیار قابل تأمل است:
«آموزشی با چنان اسلوب، ممکن است اثری نامطلوب در ذهن شنونده ای چون من پدید آورد و دیگر مجالی برای وی فراهم نشود تا «خطاهای انباشته» در ذهن خویش را تصحیح کند.»
تمام آنچه نوشتیم و از قول مرحوم شهیدی نقل کردیم، فی الواقع زمینه ساز چند نکته و تأمل مهم درباره زندگی امروز و نوع نگرش ما نسبت اهل بیت(علیهم السلام) و عزاداری درباره آنهاست از جمله این که:
ـ ایا از آن نوع نگرش که شصت سال پیش وجود داشت، اثری باقی مانده یا هنوز هم...؟!
ـ افسوس مرحوم شهیدی بر عدم شناخت ما نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) و خلاصه کردن یاد آنها در هنگام عزاداری هاست دریغا که هنوز هم پس از سال ها هشدار و اعتراض بزرگانی مثل ایشان هنوز هم وجه غالب، همان نگاه عاطفی و ذلیل آمیز است هر چند در کنار آن، دیدگاه ها و نگرش های قوی و ارزشمند هم نمود یافته است.
ـ و...
... هر دو مداحی است؛ اما این کجا و آن کجا؟!
در ماجرایی که از مرحوم شهیدی نقل کردیم، به حک شدن برخی باورهای قدیمی و غلط در اذهان اشاره ای شد. یاد ماجرای یکی از دوستان مان افتادیم که یک باره مداحی و نوحه خوانی رسمی را بوسید و گذاشت کنار؛ بد نیست ماجرای او را هم از زبان خودش ذکر کنیم:
از کودکی مداحی می کردم و همواره تشویق می شدم. یادم نمی رود اولین بار چند بیت در پایان مجلس قرائت قرآن مداحی کردم. استاد جلسه کلی تشویقم کرد و هدیه ای به من داد و... بعدها این تشویق ها و طیب الله ها روزافزون شد و کار و بار مداحی ام حسابی رونق یافت.
تعدد مجالس و دلگرمی به تشویق ها باعث شده بود تمام تلاش و همتم به اجرای خوب خلاصه شود و البته برای نوآوری و راضی نگه داشتن مخاطبان به سلیقه مخاطبان و اجرای دیگر مداحان توجه خاصی داشتم؛ اما یک ماجرای خیلی ساده، باعث شد من به خود ایم و از مداحی مفهومی جدید پیدا کنم.
یک بار در مجلسی مشغول خواندن بودم و مجلس هم حسابی گرفته بود و احساس می کردم در و دیوار اشک می ریزد... ناگهان متوجه شدم یکی از روحانیون حاضر در مجلس از کنار منبر به حالت اعتراض برخاست و از مجلس بیرون رفت.
خیلی تعجب کردم و بقیه مداحی را خیلی سردرگم و پریشان اجرا کردم. پس از چندی ـ به هر ترتیب ـ آن روحانی معترض را پیدا کردم و دلیل خروج ناگهانی او از مجلس را جویا شدم. آن روحانی ـ که خدا خیرش بدهد ـ فقط با چند سؤال کوتاه مرا به خود آورد:
ـ آنچه خواندی در کتاب ها دیده ای؟
ـ می دانی برای که و برای چه می خوانی؟
ـ می توانستی نسبت به آنچه گفتی پاسخگو باشی و از آن دفاع کنی؟
گفتم: والله من شنیده ام ندیده ام اکثراً هم از آقایان وعاظ و بعضاً از دوستان مداح شنیده ام... تصمیم گرفتم به جای آن مداحی طوطی وار تقلیدی و بدون اندیشه قبل از مداحی، کلی مطالعه کنم بنابراین دنبال موضوعاتی می گشتم که قبلاً می خواندم اما هر چه بیشتر می گشتم کم تر می یافتم!
بقیه این ماجرا را خودتان می توانید حدس بزنید! کم کم مجالسم کم شد سردرگم ماندم به فکر دفاع از وجهه مداحی ام باشم یا دنبال دفاع از حق؟! به هر حال کار به جایی رسید که مداحی رسمی را کنار گذاشتم و اکنون فقط در جاهای خاص با آمادگی خاص و طبق شرایط خاص، به مدیحه خوانی اهل بیت می پردازم و بر این باورم در بسیاری از موارد این نخواندن های امروز من ثوابش بسیار بیشتر از خواندن های آن روزها خواهد بود!
نکته ای که باید به آن اعتراف داشته باشم این است که بعد از آن همه وسواس و جست و جوی حقیقت در لابه لای مقاتل مستند، هنوز هم گاه در مداحی به خطا می افتم و ناخودآگاه به تکرار همان چیزهایی می پردازم که سال ها آن ها را بی تأمل و اندیشه می گفتم! راست گفته اند که العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر!
روضه جان گداز از زبان شمر!
برخلاف این نوع نگرش ـ که به جهت رضایت اهل بیت(علیهم السلام)، مداح محترم از مداحی روزمره و غیر قابل دفاع دست کشیده و عطایش را به لقایش بخشیده ـ هستند افرادی معدود و انگشت شمار که در این شیوه مرسوم، عوامانه و غیرقابل دفاع غرق شده اند که به هر ترتیب تلاش دارند اسباب رضایت عموم را فراهم سازند و از عواقب کارشان بی خبرند از بحث و شیوه کارمان که نقل حکایت است دور نشویم و برای این که مطلب از خشکی دراید، بد نیست به این حکایت کوتاه هم اشارتی داشته باشیم:
یکی از مداحان آل الله می گفت در مجلسی بودیم، مداح محترمی ـ که خدایش رحمت کند ـ روضه های دروغ و عجیبی از زبان شمر می خواند و کلی گریه گرفت وقتی مجلسش تمام شد از او پرسیدم سند این روضه ها کجاست دروغ نیست؟ آن مداح با زیرکی خاصی در حالی که لبخندی بر لب داشت و قیافه حق به جانبی گرفته بود جواب داد:
من روضه ها را از زبان شمر لعنت الله علیه خواندم از شمر جز دروغ گفتن چیزی برمی اید؟!
می بینید که بعضی از این افراد برای توجیه رفتارشان دست به چه کارهایی می زنند. این بخشی از نوشته را با نقل این جمله عجیب و مضحک یکی از نوحه خوانان در توجیه روضه های دروغش به پایان می رسانیم و برای او از آستان مقدس حضرت مولی الکونین ابی عبدالله الحسین مغفرت، هدایت و روشن بینی مسألت داریم:
«اکثر مقاتل ما از قول دشمنان که در قتل امام حسین دست داشته اند، نقل شده. حالا وقتی دشمن و قاتل امام حسین می تواند تاریخ بسازد من که دوست امام حسینم نمی توانم تاریخ و روضه امام حسین بسازم؟!»