صدای عدالت، 2/4/81
این مقاله نگاهی گذرا دارد به دیدگاه های انتقادی اقبال لاهوری به غرب . نویسنده اقبال را از منتقدان افلاطون و فلاسفه ی یونان می داند . به زعم اقبال، اعتقاد به مثل با اعتقاد به جهان محسوس و فعال در تعارض است، و آن را موجب پایین آوردن شان انسان اجتماعی در حد موجودی خیالی و صامت می داند . اقبال با تفکر حاکم بر غرب معاصر و در راس آن با نیچه و هگل به مبارزه برخاسته است . او نظریه ی تکامل را با تقریر نیچه ای آن، رخوت زا می خواند و نیچه را جبرگرایی می شمارد که قربانی بحران فلسفی غرب شده است . نویسنده ی مقاله با اشاره به عناصر فکری نیچه، چنین نتیجه می گیرد که او در جست وجوی حقیقت بود; ولی قربانی گوساله ی سامری غرب شد .
اقبال هم چنین هگل را ایده آلیستی ذهن گرا می داند که از جهان محسوس بریده و غافل مانده است . آن که اقبال در برابرش سر تعظیم فرود می آورد، جلال الدین مولوی رومی است که با تکیه بر انسان، طبیعت و تاریخ به سوی معرفت حقیقی پیش می رود .