نگاهی دوباره به عاشورا پژوهی/گفتگویی با استاد حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوائی

استاد حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی را از اواخر دهه ۴۰ شمسی و با ماهنامه «درسهائی از مکتب اسلام» می شناسیم، که علاوه بر عضویت در هیئت تحریریه، چند سالی نیز مدیریت داخلی آن مجله را به عهده داشت

اشاره

استاد حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی را از اواخر دهه 40 شمسی و با ماهنامه «درسهائی از مکتب اسلام» می شناسیم، که علاوه بر عضویت در هیئت تحریریه، چند سالی نیز مدیریت داخلی آن مجله را به عهده داشت. در طول این سالیان بس دراز، چهره ایشان همیشه قرین تلاش های پر ثمر علمی پژوهشی، به ویژه در حوزه تخصصی تاریخ اسلام، بوده است. همینک استاد، مدیریت گروه پژوهشی تاریخ موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) و سردبیری فصلنامه علمی تخصصی «تاریخ در اینه پژوهش» را به عهده دارد.

استاد پیشوایی سال ها، علاوه بر حوزه، در دیگر مراکز علمی به امر تدریس اشتغال داشته، مراکزی چون: دانشگاه علم و صنعت تهران؛ دانشگاه امام صادق(ع)؛ دانشگاه قم، مرکز جهانی علوم اسلامی؛ موسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق(ع)؛ دارالشفاء قم؛ موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) و نیز با شبکه رادیو معارف، به عنوان کارشناس عالی تاریخ و سیره، در ارتباط بوده و هست.

عناوین برخی از آثار استاد پیشوایی به قرار ذیل می باشند:

الف) کتابها: 1. ارزیابی انقلاب حسین (ریشه های تاریخی و اجتماعی و نیز آثار و پیامدهای حادثه کربلا) 2. امام حسن(ع) پرچمدار صلح و آزادی 3. بحث هایی از فقه تطبیقی(با همکاری حجت الاسلام گودرزی) 4. پیشوای آزاده، (زندگانی سیاسی و اجتماعی امام هفتم) 5. تاریخ اسلام (از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلام )متن درسی حوزه و دانشگاه (جلد دوم این کتاب در قالب تاریخ خلفا در دست اتمام است) 6. دورنمائی از زندگانی امام باقر(ع) 7. سیره پیشوایان (زندگانی سیاسی و اجتماعی ائمه معصومین) 8. شام، سرزمین خاطره ها 9. شخصیت های اسلامی شیعه (زندگی نامه تعدادی از صحابه شیعی، مشترکاً با آیت الله جعفر سبحانی) 10. شناخت شیعه (رد وهابیت) 11. قهرمانان راستین (زندگینامه حدود 20 نفر از یاران بزرگ پیامبر اسلام به صورت داستان، ترجمه از عربی به فارسی) 12. مبارزات مسلمانان ترکستان (ترجمه از عربی به فارسی).

ب) مقالات: نزدیک به 200 مقاله علمی و تخصصی یا ترویجی از استاد در نشریات مختلف به چاپ رسیده است، از جمله: ریشه های تاریخی و زمینه های اجتماعی عاشورا؛ نقش جبرگرایی در توجیه حادثه عاشورا؛ اربعین حسینی در نگاه تاریخی؛ از سلطان عبدالحمید تا وارثان آتاترک؛ ابو ایوب انصاری در جنگ قسطنطنیه؛ ارزشهای اخلاقی در مسلخ سیاست جهانی؛ پیشاپیش حوادث؛ دوره فتنه و شبهه؛ راههای نفوذ اسرائیلیات در تاریخ اسلام؛ گفت وگو میان اسلام و مسیحیت؛ نقش شیعه در تمدن اسلامی؛ مبارزات و انقلاب های شیعیان (سلسله مقالات ترجمه و اقتباس از کتاب «جهاد الشیعه » تألیف دکتر سمیرة مختار اللیثی)؛ «طلوع و غروب امپراتوری عثمانی» (سلسله مقالات)؛ نقد دیدگاه گلدزیهر درباره آگاهی پیامبر از آینده دین خود؛ تاملی در آثار و اندیشه های ابن خلدون؛ نقد و نظری بر کتاب«تاریخ اسلام» تالیف دکتر محمود طباطبایی؛ نقد و ارزیابی کتاب «تاریخ اسلام؛ از بعثت تا غیبت» تألیف دکتر زرگری نژاد.

اما آنچه پیش روی شماست، گفتگویی است با این استاد برجستة تاریخ، با محوریت پاسخ به سئوالات و شبهات مطرح پیرامون واقعه عاشورا. امید است که مباحث این گفت و شنود، قدمی در تبیین زوایای دیگری از این واقعه بزرگ تاریخ اسلام باشد و مقبول ساحت مقدس سیدالشهداء (ع) قرار گیرد.

معارف

با تشکر از عنایت و حسن توجه شما به ماهنامه معارف، به عنوان اولین سئوال، وجه تسمیه «عاشورا» و «تاسوعا» چیست؟ آیا تاسوعا و عاشورا قبل از قیام سید الشهداء (ع) دارای سابقه و پیشینه ای خاص بوده است؟

بلی این دو روز نهم و دهم محرم پیش از ظهور اسلام به همین نام بین عرب معمول بوده است. عاشورا روز خوبی بوده اما بیشتر بین یهود مطرح بوده است. این بحث مطرح است که آیا عاشورا مشتق از «عشر» است و ریشه عربی دارد یا اصلش عبری است و جزو کلمات دخیل می باشد که اصطلاحاً با آن «مولّد» می گویند؛ یعنی وارد عربی شده؟ اگر چه روز دهم محرم پیش از اسلام به همین نام عاشورا نامیده و شناخته می شده ولی بیشتر بین یهود مطرح بوده چون یهود آن زمان معتقد بودند که خداوند متعال در چنین روزی حضرت موسی(ع) را پیروز کرد و در چنین روزی بنی اسرائیل نجات پیدا کردند. می گفتند حوادث خوب تاریخی برای یهود در این روز اتفاق افتاده و این روز را روزه می گرفتند. در منابع مختلف آمده که رسول خدا (ص) و مسلمانان وقتی به مدینه هجرت کردند، در مدینه و اطراف آن سه قبیله بزرگ یهودی زندگی می کردند، دیدند که این ها عاشورا را روزه می گیرند. گفتند: این روز برای آنها فرخنده است و منتسب به حضرت موسی (ع) می باشد و معتقدند پیروزی پیش آمده برای آنها و نجات آنان از دست فرعونیان در چنین روزی بوده؛ به این مناسبت روزه می گیرند. حضرت فرمود: آنها به موسی(ع) اولی از ما نیستند پس ماهم روزه می گیریم. مسلمانان هم روزه گرفتند و این زمانی بود که هنوز روزه ماه رمضان واجب نشده بود. روزه ماه رمضان که واجب شد، چون در اسلام روزه عاشورا تشریع نشده بود، متروک شد.

برخی از محققانی که در این زمینه کار کرده اند، می گویند: روزی که آنها روزه می گرفتند در روز«کیپور» بوده که از روزهای متبرک یهود و از ماه های شمسی آنهاست و ثابت است که با عاشورا که قمری و در گردش است تطبیق نمی کند. در این محاسبه از یک نکته غفلت شده و آن این که باید ببینیم بین هجرت مسلمانان به مدینه تا وجوب روزه ماه رمضان، چقدر فاصله است؟ می دانیم که روزة ماه رمضان در سال دوم هجرت واجب شده و قبلاً اشاره شد که پس از تشریع روزة ماه رمضان، روزة عاشورا در میان مسلمانان متروک شد. بنابر این چه استبعادی دارد که یک سال، روز کیپور یهود با عاشورا مصادف شده باشد؟! ابوریحان بیرونی نیز در کتاب «الآثار الباقیه» در این زمینه بحث کرده است. بنده در این زمینه منابعی معرفی می کنم که علاقه مندان اگر خواستند راجع به سابقه عاشورا بیشتر مطلع باشند، به آنها مراجعه کنند. چند مقاله علمی داریم: یکی به عربی است به نام «یوم عاشورا فی اللغة والتاریخ و الحدیث» به قلم استاد محترم حجت الاسلام والمسلین حاج شیخ محمدهادی یوسفی غروی که در نشریه رسالة الثقلین، سال اول، شمارة 2 منتشر شده است. مقالة دیگری که بسیار ارزنده است و به فارسی می باشد به نام «پیشینة عاشورا» به قلم حضرت استاد آیت الله رضا استادی در نشریة پیام حوزه، سال دوم، شمارة 1و 2 چاپ شده است. همچنین مناسب است از کتاب مفید و ارزنده «صوم عاشورا بین السنة النبویه و البدعة الامویه» تألیف حجت الاسلام و المسلمین استاد نجم الدین طبسی یاد کنم. بنابراین روز تاسوعا و مخصوصاً عاشورا به همین نام شناخته می شده و روز فرخنده ای بوده و بعدها که حادثة تلخ و فاجعة شهادت امام حسین (علیه السلام) در این روز اتفاق افتاد این نام به یک مناسبت دیگری در تاریخ اسلام جا باز کرد.

آیا اولین ماه سال قمری بودن «محرم» می تواند یکی از دلایل فرخندگی روز عاشورا نزد برخی از فرقه ها باشد؟

نه، روز اول محرم فرخنده بود و اگر هنوز هم در بعضی از کشورهای اسلامی با حلول ماه محرم اظهار شادی می کنند، ربطی به عاشورا ندارد؛ بلکه به خاطر آغاز سال جدید قمری و سال شرعی مسلمانان است. هرچند در زیارت عاشورا می خوانیم «هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان» اما باید توجه داشت که بلافاصله می فرماید«بقتلهم الحسین» یعنی شادی آنها مربوط به روز «عاشورا» است نه محرم. البته اگر مطرح شده است که در بعضی نقاط در گذشته روز عاشورا را فرخنده می دانستند و شادی می کردند، این مربوط به بدعت بنی امیه است که روز شهادت امام حسین (سلام الله علیه) را عید گرفتند. در بیان امام رضا(ع) آمده که روزهای محرم ایام سرور دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) خصوصا بنی امیه است و در زیارت عاشورا نیز به صراحت وارد است که «ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه» یعنی «بنی امیه» آن روز را فرخنده اعلام کردند. در تاریخ آمده که به مناسبت شهادت امام حسین (ع) چهار مسجد در کوفه ساختند و این روز را فرخنده اعلام کردند!

درست است که بنی امیه هفتاد سال بعد از حادثه عاشورا از بین رفتند و رژیم و سلسله شان منقرض شد، ولی اثر سم پاشی هایی که کردند، باقی ماند؛ به طوری که حتی در قرون بعد، در مصر و دیگر جاها، روز عاشورا را روز فرخنده می دانستند و بسیاری از آنها توجه نداشتند که منشأ این فرخنده دانستن کجاست! اصل قضیه مانده بود ولی به ریشه و منشأش توجه نداشتند. ابن حاج مالکی که از محدثین اهل سنت و مصری بوده است، از مردم مصر عصر خویش گله و انتقاد می کند که این چه کاری است که شما مقیدید حبوبات و آذوقة سالتان را حتماً در روز عاشورا تهیه کنید؟! گویا مراسمی داشتند که خیلی از کارهای شادی آفرین را روز عاشورا انجام می دادند! چون محدث و فقیه بود می گوید این کار وجه شرعی ندارد و از نظر اسلام حدیثی در این باره وارد نشده است. چرا در مصر آن زمان این کار را می کردند؟ چون اصلاً توجه نداشتند که بقایای آن تفکر و بدعت بنی امیه است که در بعضی جوامع، بی توجه به منشأ آن، مانده بود. امروز هم اگر بعضی جاها باشد، گمان می کنم از این قبیل باشد.

گویا هنوز این مسئله در برخی کشورها رایج است؟

تا آنجا که اطلاع داریم و در دائرةالمعارف فارسی زیر نظر مرحوم غلامحسین مصاحب آمده در برخی کشورهای عربی مثل تونس، مراکش و لیبی هنوز هم روز عاشورا روز جشن و شادی است و با مراسم خاصی برگزار می شود! مردم در این روز به زیارت امواتشان می روند، دسته های گل روی قبر مردگانشان می گذارند، به صورت همدیگر آب می پاشند و عروسک بازی و خیمه شب بازی می کنند! اگر از این مردم سئوال کنید که چرا این کار را می کنید، نمی توانند منشأش را بگویند. اگر بپرسند گفته می شود که اینها از سنت های محلی بربرها و اقوام بربر است که در شمال و غرب آفریقا ساکن بوده و هستند. پس اگر این گونه شادی ها در برخی جاها و بین اقوامی در بعضی از کشورها مطرح بوده یا هست از بقایای بدعت بنی امیه است.

لطفاً منابع مهم موجود درباره مقتل و تاریخ قیام و شهادت امام حسین (ع) را برای استفاده اساتید محترم معرفی کنید.

در ابتدا باید دانست که هیچ کدام از منابع موجود در مقتل امام حسین(سلام الله علیه) و تاریخ قیام شهادت سیدالشهداء (ع)، نمی تواند به صورت ایده آل باشد و انتظاری که امروز در جامعه هست را صد در صد تأمین کند؛ بلکه می شود گفت به صورت نسبی هم از نظر جامعیت و هم از نظر صحت می توان از آنها استفاده کرد. یکی از مقاتل خوب کتاب «الملهوف علی قتلی الطفوف» تألیف مرحوم سید ابن طاوس است. مفهوم عنوان کتاب، اشک چشم بر کشته شدگان ساحل کربلا، یعنی فرات است. سید ابن طاوس این کتاب را به صورت علمی برای حوزه و مجامع علمی ننوشته، بلکه چنانچه در مقدمه اش نیز تصریح فرموده، این یک مقتل سفری است که برای زوّار نوشته است. او در مقدمه این کتاب می گوید: «من پس از نوشتن کتاب مصباح الزائر در آداب زیارت اعتاب مقدسه، در نظر گرفتم کتابی سفری برای زائران اعتاب مقدسه در موضوع مقتل بنویسم». بنابراین او این کتاب را برای عامه مردم و زوار نوشته است، لذا این کتاب مبسوط نیست بلکه مختصر است و نیز معمولاً سند قریب به اتفاق قضایا را نیاورده است چون مخاطبان این کتاب اهل علم نبودند. البته از آنجا که سید ابن طاوس از اجلّه علمای شیعه بوده و کتابخانه بزرگی داشته به نوشته هایش اعتماد می کنیم. همزمان با الملهوف، جناب ابن نما نیز کتاب «مثیرالاحزان» را نوشته که سبک و سیاق آن با الملهوف یکی است.

یکی دیگر از منابعی که گرچه متعلق به دوران معاصر است ولی بسیار مغتنم است، «نفس المهموم» تألیف حاج شیخ عباس قمی است. قرائن نشان می دهد که مرحوم حاج شیخ عباس قمی با نوشتن این کتاب خواسته است آرزوی دیرینة استادش میرزا حسین نوری را محقق کند. مرحوم محدث نوری کتاب «لوءلوء و مرجان در شرط پلة اول و دوم منبر روضه خوانان» را نوشته و از بعضی از مسائلی که صحت ندارد و تألیفاتی که بوده انتقاد کرده. گویا محدث نوری آرزو داشته مقتل صحیحی بنویسد، ولی نتوانسته به آن جامة عمل بپوشاند. قرائن نشان می دهد که مرحوم حاج شیخ عباس قمی با نوشتن مقتل «نفس المهموم» خواسته است آرزوی استادش را برآورده کند. محدث قمی، مردی بسیار بزرگ و جامع علوم مختلف بوده گرچه محدث شناخته می شود، ولی مورخ هم بوده، فقیه هم بوده، ادیب هم بوده. مرد بسیار مخلص و دقیقی بوده است. ما در آثار مرحوم حاج شیخ عباس قمی یا به اشتباه و لغزش بر نمی خوریم و یا بسیار کم است. از طرف دیگر او شهامت علمی داشته است. با این خصوصیات، نفس المهموم ایشان مقتل به نسبت جامعی است که به صورت نسبی نیاز ذاکران و کسانی را که در این حوزه فعالیت می کنند تا حد زیادی برآورده می کند.

در ضمن اضافه و تکمیل کنم که «نفس المهموم» را دو، سه نفر جداگانه ترجمه کرده اند. بنده ترجمة علامه ابوالحسن شعرانی را که نامش «دمع السجوم»، یعنی اشک ریزان است را بهترین ترجمه می دانم. امتیاز ترجمة مرحوم شعرانی این است که تعلیقات و توضیحاتی به عنوان توضیحات مترجم در پاورقی و گاهی در متن، دارد. علامه شعرانی گرچه مورخ نبوده ولی مرد بسیار بزرگ و جامعی بوده است. انتقال های بسیار ظریف و ارزنده و استنباط های بسیار مغتنمی دارد. مثلاً وقتی به اینجا می رسد که عاشورا چه روزی بوده؟ آیا دوشنبه بوده یا جمعه؟ می فرماید: با زیج که محاسبه کردم مثلاً روز دوشنبه بوده است. یعنی خودش وارد می شود و محاسبات دیگران را کنار می گذارد. او اهل محاسبات نجومی بوده است. تعلیقات ارزنده این کتاب، ارزش آن را بالا برده است. بنابراین پیشنهاد و یاد آوری می کنم کسانی که نتوانند از متن عربی نفس المهموم استفاده کنند، از «دمع السجوم» استفاده کنند. بنده خود به خاطر تعلیقات ارزشمند مرحوم علامه شعرانی از دمع السجوم استفاده می کنم. با این که متن نفس المهموم را نیز دارم.

مقتل دیگر، کتابی است که پژوهشگر جوان، حجت الاسلام محمد صحتی سردرودی نوشته است. او روایاتی که مرحوم شیخ صدوق در کتاب های مختلفش در باب حادثة عاشورا و شهادت امام حسین (سلام الله علیه) از ائمه(ع) نقل کرده را جمع نمود. شیخ صدوق مقتلی داشته که از بین رفته است؛ زیرا خودش گاهی می نویسد که ما این مطلب را در کتاب مقتل نوشتیم. متأسفانه آن مقتل از بین رفته و خود شیخ صدوق و دیگران، به صورت پراکنده مطالبی از آن نقل کرده اند؛ مانند مجلس سی ام و سی و یکم امالی صدوق که اختصاص به مقتل امام حسین (علیه السلام) دارد و به فارسی فصیح ترجمه شده که به نام «مقتل الحسین(ع)؛ به روایت شیخ صدوق» چاپ و منتشر شده که این مقتل هم مغتنم است.

در رأس منابع قدیمی، «مقتل ابی مخنف» بوده که در نیمه قرن دوم(158ه‍ ) فوت کرده و خیلی از نظر زمان نگارش به حادثة کربلا نزدیک است؛ یعنی زمان نگارش کتاب (بین120-130هجری) به حادثة کربلا از زمان ما به مشروطیت نزدیکتر بوده است. مقتل ابی مخنف به صورت مابین الدفتین به دست ما نرسیده است این مجموعه در زمان طبری و شیخ مفید و سبط ابن جوزی وجود داشته و این چند دانشمند از آن بهره برده اند. در سه منبع یاد شده در حوادث سال 60 و 61 مقدار زیادی از گزارشهای ابی مخنف«وقعة الطف» آمده است. در زمان ما استاد معظم حاج شیخ محمد هادی یوسفی غروی گزارش های ابی مخنف را از این چند منبع تاریخی استخراج کرده که همراه با تعلیقات و توضیحات به نام «وقعة الطف» چاپ و منتشر شده است که منبع بسیار مغتنمی است. درست است که گزارش هایش محدود است ولی بسیار مغتنم است؛ چراکه از اصالت برخوردار است این کتاب به فارسی هم به نام «نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا» ترجمه شده است.

 

یکی از سئوالاتی که درباره حادثه کربلا تکرار می شود، این است که مورخان و تاریخ نویسان که آنجا حضور نداشتند، پس این همه اطلاعات و گزارش های ریز و درشت از این واقعه از کجا به دست ما رسیده است؟

جوابی که مطلب را خیلی در ذهن روشن می کند، این است که تعدادی از شهود حادثه تا سال ها زنده بودند و هر کدام مدت ها گوشه یا گوشه هائی از قضیه را نقل می کردند. خود خانواده امام حسین (ع) و اهل بیت (سلام الله علیهم) که در متن حادثه بودند عاشورا را گزارش کردند و نیز تعداد قابل توجهی از ابعاد حادثة عاشورا در قالب روایت از امامان معصوم (ع) نقل شده است و این گزارش ها از سه طریق در لابلای کتب تاریخ، مقتل و حدیث به دست ما رسیده است و اگر ما همین گزارش ها را بگیریم برای ترسیم و تصویر حادثه عاشورا کافی است. البته در هر سه مورد قدری توضیح می دهم : مثلا در مقاتل به نقل از حضرت سکینه و فاطمه، دختران امام حسین(ع) گزارش هایی از آن واقعه هست. از امام سجاد و امام محمد باقر (علیهما السلام) گزارش هایی رسیده است. از فاطمه بنت الحسین(ع) کیفیت ورود به مجلس یزید نقل شده. از امام محمد باقر (سلام الله علیه) نقل شده که ما دوازده نفر بودیم دستهای ما را به هم بسته و طناب به گردمان انداخته بودند. اینها هر کدام چند صحنه که خود دیدند و حضور داشتند را گزارش کردند. حتی از لشگریان عمر سعد نیز کسانی، گوشه هایی از این واقعه را گزارش کرده اند؛ مثلاً حُمید ابن مسلم در روز عاشورا جزو سپاه عمر سعد بوده و بسیاری از گزارش های ابی مخنف به همین حمید ابن مسلم منتهی می شود. ضَحّاک ابن عبدالله مِشْرَقی کسی است که با امام حسین (سلام الله علیه) قرار گذاشت که از حالا شرطمان این باشد که قول می دهم شما را یاری کنم، اما تا زمانی که یاری من برای شما فائده داشته باشد، و وقتی سودی نداشت، من مرخص باشم! و همین گونه هم شد که خود می گوید من در کنار حسین(ع) ماندم و جنگیدم تا آنکه جز من، همراه حسین(ع) باقی نماند. در این هنگام با اجازة او سوار اسبم شده از معرکه فرار کردم. این شخص یکی از شهود عینی واقعه است که تا زمان تنهائی امام حسین(ع) حضور داشته است. کس دیگری به نام عُقبة ابن سمعان نیز از شهود این قضیه است که غلام رباب همسر امام حسین (سلام الله علیه) بود. او را روز عاشورا اسیر کردند و خواستند بکشند. گفت من غلام هستم. گفتند غلام کی هستی؟ گفت من غلام رباب هستم. عمر سعد گفت این برده بوده، آزادش کنید و آزادش کردند. ابن اثیر در الکامل فی التاریخ می گوید: رباب یک سال در کربلا اقامت کرد؛ البته تصریح نمی کند که به شام نرفت و یکسره ماند یا در برگشتن از شام در کربلا ماند. آنچه اسناد، اعم از شعر و گفتگوهای نقل شده از او نشان می دهد این است که او پس از این واقعه و چه پس از بازگشت به مدینه، دیگر زیر سایه نمی رفت و می گفت من خودم آن صحنه را دیدم، پس نمی توانم در سایه استراحت کنم و همواره گریه می کرد.

عُقبة ابن سمعان غلام رباب، یک سند مهم تاریخی به جای گذاشته که به یک سم پاشی تبلیغاتی بنی امیه جواب می دهد و این پاسخ، مبنای دیگر پاسخ هایی است که بعدها شده است و آن این است که در برخی کتاب ها، به ویژه در کتب اهل سنت وارد شده که امام حسین (سلام الله علیه) پس از ورود به کربلا طی مذاکراتی رو در رو که با عمر سعد تا روز عاشورا داشت در آن جلسات به عمر سعد سه پیشنهاد داد و از او خواست که یکی از آن سه را بپذیرد. یا او را آزاد بگذارد تا دست بیعت به پسر عمویش یزید بدهد یا بگذارد به مدینه برگردد و یا به جای دیگری که خود می خواهد، مثلاً به یکی از مناطق اسلامی، برود!! می گویند عبیدالله ابن زیاد این سه پیشنهاد امام حسین (ع) را نپذیرفت و گفت راهی نداری جز این که با من به عنوان نمایندة یزید بیعت کنی یا کشته شوی.

اینکه ادعا شود امام حسین (سلام الله علیها) خود بیعت با یزید را پیشنهاد کرد، بسیار سخیف و بی ارزش است چراکه اگر اینگونه بود که دیگر آن قضایا در تاریخ پیش نمی آمد. این روشن است که دروغ می باشد. یکی از شهود عینی که این دروغ را تکذیب می کند، همین عقبة ابن سمعان است او می گوید: «من از موقعی که کاروان امام حسین(ع) از کربلا حرکت کرد، کنار و ملازم حسین ابن علی(ع) بودم. در هیچ منزلی فرود نیامد و از هیچ منزلی بار نبست و حرکت نکرد و با هیچ کس سخنی نگفت، مگر اینکه من در کنار حضرت بودم؛ و هرگز حضرت پیشنهاد بیعت با یزید را مطرح نکرد». پس سئوال پیش می آید که این دروغ از کجا ناشی شده است؟ منشأ این گزارش کذب خود عمر سعد است. عمر سعد، هم نمی توانست از حکومت ری چشم بپوشد و هم به خطرات و عواقب قتل حسین بن علی (علیه السلام) به خوبی واقف بود و می دانست که این ریسک بزرگی است و بسیار خطرناک. می دانست که این عمل بد نامی به بار می آورد و چنان است که از عواقب آن نمی تواند قد راست کند. فلذا همة شواهد دلالت می کند که عمر سعد تلاش می کرد که سر و ته قضیه و بحران را یک جوری هم بیاورد که جنگی رخ ندهد و بلکه به نوعی فاتحانه و پیروزمندانه از این مأموریت برگردد و به منصبش هم برسد. لذا او پس از مذاکره با امام در کنار پیشنهاد آن حضرت در مورد بازگشت به مدینه یا رفتن به محلی دیگر، پیشنهاد بیعت با یزید را خود اضافه کرد! البته پیشنهاد بازگشت از عراق به معنای کوتاهی از مخالفت با یزید نبود، بلکه در مقابل دعوت عراقیان بود.

حضرت روز عاشورا هم خطاب به مردم کوفه فرمود: ای مردم، ما به دعوت شما به اینجا آمدیم، شما ما را اینجا خواستید؛ پس چرا حالا به وعده تان عمل نمی کنید و با ما می جنگید؟!

استاد شهید مطهری بیانی دارد که چرا امام حسین (ع) این گونه می فرماید؟! استاد می فرماید: خطاب حضرت به مردم کوفه بود که به آنها فرمود ما به دعوت شما آمدیم، حالا چرا با ما می جنگید؟ اگر به وعده تان عمل نمی کنید، ما را به حال خودمان بگذارید. اما عمر سعد این دو پیشنهاد را به عبیدالله گزارش کرد و سومی را هم خود اضافه کرد! و این پیشنهاد را عُقبة ابن سمعان تکذیب می کند.

مقصود این است که اگر همه گزارش ها و اظهارات را درباره این واقعه از شهادت شهود عینی و اظهارات و سخنان اعضای خانواده سیدالشهداء (ع) و اهل بیت (ع) و همراهان که شاهد حادثه بودند و از اعضای سپاه امام و حتی اعضای سپاه عمر سعد جمع کنیم و اگر سخنان کسانی چون ضحاک ابن عبدالله مشرقی و عُقبة ابن سمعان را که هر کدام به علتی جان سالم به در بردند را جمع آوری کنیم، به اضافة روایاتی که از ائمه (علیهم السلام) در این باره نقل شده، تاریخ کربلا تا حدودی کامل می شود. سند بعضی از قضایا مثل آتش زدن و غارت خیمه ها علاوه بر منابع تاریخی و مقاتل در روایاتی مثل روایت امام رضا (سلام الله علیه) هست، که حضرت به دعبل خزاعی، شاعر اهل بیت فرمود: لشکر یزید در ماه محرم که حتی مردم جاهلیت این ماه را محترم می شمردند، جدّ ما را کشتند و اساس و لوازم او را غارت کردند و خیمه های او را آتش زدند پس یکی از اسناد غارت حرم اهل بیت (علیهم السلام) روایات است.

ما، در مقتلی که در دست تدوین داریم و جلد اولش تمام شده، فصلی داریم به نام «عاشورا در آئینه آمار و ارقام». در این فصل، تعداد شهدا، تعداد سپاه دو لشکر و امثال اینها را مطرح کرده ایم. این مسئله محل بحث بوده که سپاه عمر سعد چقدر بودند؟ دو روایت از امام سجاد(ع) و امام صادق(ع) در دست است که می فرمایند سی هزار به جنگ امام حسین(ع) رفتند تا با ریختن خون امام (ع) به خدا تقرب جویند. بنابراین تعداد دقیق سپاه دشمن، از طریق روایت معصوم به دست می آید.

جناب استاد! لطفاً دیدگاه اهل سنت درباره قیام حضرت اباعبدالله(ع) و منابع آنها در این رابطه را برشمرید.

در بحث عاشورا اشاره شد که بنی امیه این روز را عید و روز مبارکی معرفی کردند؛ اما یک بحث دیگر هم در خصوص عاشورا هست و آن اینکه آیا مانند پیش از وجوب روزه ماه رمضان که یهودیان مدینه، روز عاشورا، روزه می گرفتند و تا وجوب روزه، مسلمانان نیز این روز را روزه می گرفتند و پس از آن رها شد، می توان این روز را روز گرفت یا نه؟ این یک بحث فقهی است. از نظر اهل سنت، روزه روز عاشورا مستحب است! اما حکم این روزه در فقه شیعه چیست؟ اجمالا عرض می کنم که شیعه به این صورت مستحب نمی داند، بلکه این روز را روز شوم می دانسته و بر این باور است که در صورت خودداری از خوردن و آشامیدن، به عنوان عزا و مصیبت بدون نیت روزه عصر باید چیزی خورد تا روزه محسوب نشود. این را چون بحث فقهی است نه تاریخی، فقط خواستم اشاره کنم و در این مورد کتاب «صوم عاشورا بین السنة النبویه و البدعة الامویه» تألیف استاد معظم جناب آقای نجم الدین طبسی که در واقع فقه مقارن است را معرفی می کنم.

البته در پاسخ به این پرسش، باید در ابتدا به چند نکته توجه داشته باشیم و آن این است که:

الف) اهل سنت، حسین بن علی (علیه السلام) را مثل ما امام معصوم و افضل الناس و واجب الإطاعه نمی دانند؛ بلکه تنها اهل انصاف آنها، او را فرزند رسول خدا(ص)، سبط النبی، مردی بسیار خوب و سید شباب اهل الجنه می شمارند؛ در این حدّ. بنابراین نگاهشان به حسین بن علی(ع) مثل نگاه ما نیست که امام معصوم و منصوص از جانب خدا و پیغمبر (ص) است.

ب) اهل سنت، بیعت را محترم می شمارند. نگاه آنها مانند زمان سقیفه، نگاه عامه است. نوع نگاه عامه به بیعت این بود که وقتی بیعت تمام شد دیگر نمی شود هیچ کاری کرد؛ چون خدا خود می فرماید «وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ» (نحل/91). از خصلت های خوب عرب این بوده که از قول و قرارشان عدول نمی کردند. دستور قرآن مجید هم «أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ» را مؤکد کرد. علی (علیه السلام) چون بعد از سقیفه اعتراض کرد، یکی از جواب هایی که به ایشان دادند این بود که دیر شده، ما دیگر بیعت کردیم، نمی شود بیعت را به هم زد! به هر حال بیعتشان محترم بود.

اما اینکه بیعت از کجا و چگونه منعقد می شود؟ اینجا محل اختلاف است. آنها در کتابهای کلامی و فقهی خود بحث کرده اند و می گویند از چند راه بیعت منعقد شده و مشروعیت می یابد: اول) بیعت عموم مردم؛ دوم) وصیت خلیفه قبلی در مورد خلیفه بعدی؛ سوم) بیعت اهل حل و عقد یعنی ریش سفیدها.

در مورد تعداد اهل حل و عهد و عقد نیز بین خودشان اختلاف هست. غالبا می گویند باید چهار یا پنج نفر، باشند؛ ولی بعضی ها افراط کرده و می گویند با یک نفر هم منعقد می شود! زیرا ابوسفیان پیش از سقیفه، به علی(ع) گفت یا علی بیا با تو بیعت کنم که اگر من با تو بیعت کنم مابقی نیز بیعت می کنند. پس معلوم می شود اگر یک نفر هم بیعت کند کفایت می کند! تا این حد مسئله را پائین می آورند. از طرف دیگر می گویند حتی اگر کسی کودتا کرد و با قدرت منصب را تصاحب کرد، اطاعت از او واجب است! حالا همین کسی که یا با قدرت یا از راه بیعت اهل حل و عقد یا با وصیت خلیفة قبلی به خلافت رسید، اگر مطابق موازین عمل نکرد و از عدالت خارج شد عدالت را در آغاز شرط می دانند باید او را نصیحت کرد، اگر به نصیحت عمل نکرد دیگر تکلیف از دیگران ساقط است! با این نگاه، می گویند یزید خلیفه قانونی و شرعی بوده چون مردم با او بیعت کرده بودند، و حسین بن علی(ع) خروج و شورش کرد! این نگاه امثال ابن العربی مالکی، ابن تیمیه و امثال اینهاست.

اما اشکالاتی که بر این استدلال وارد است. این است که شما بی حساب خلافت یزید را مشروع می دانید، خلافت یزید به دلائل مختلف مشروع نبود:

1. خلافت یزید از طریق ولیعهدی به وجود آمد. ولیعهدی حتی از نظر اهل سنت هم صحیح نیست؛ بلکه ولیعهدی در حکومت کسری و قیصر و سلطنت موروثی است. خود معاصرین معاویه هم به این کار او اعتراض کرده بودند. در ماجرای ولیعهدی یزید، غیر از امام حسین (سلام الله علیه) و عبدالله بن زبیر، بعضی از بزرگان بنی امیه و بعضی از فرزندان صحابه نیز به معاویه اعتراض کردند. پس خلافت یزید از طریق نامشروع و از طریق ولیعهدی و از طریق سلطنت موروثی شکل گرفت. ولیعهدی به قدری مطرود بود که اصلاً قابل طرح نبود. دلیلش هم این است که هیچ یک از خلفای چهارگانه قبلی که اهل سنت به آنها «خلفای راشدین» می گویند، این کار را نکردند. (می دانید اصطلاح خلفای راشدین از مصطلحات اهل سنت است. و به این دلیل به آنها خلفای راشدین می گویند تا حسابشان را از بقیه خلفا جدا کنند؛ یعنی اینها از لحاظ پاکی و تقوا و حفظ سنت و خلافت از رسول خدا(ص)، حساب دیگری داشتند و با خلفای پس از خود قابل قیاس نیستند. به این دلیل بعضی ها امام حسن (سلام الله علیه) را به این چهار تن اضافه می کنند.) خلیفه دوم وقتی ضربت خورد، چون او و دیگران احساس کردند که خواهد مرد، پیشنهاد های مختلفی مطرح شد. به او می گفتند خلیفه پس از خودت را تعیین کن. بعضی ها گفتند پسرت عبدالله بن عمر را تعیین کن! عمر گفت: او عرضه طلاق دادن زنش را ندارد، حالا من او را برای خلیفه بعد ازخود معرفی کنم؟! عثمان که خود اهل سنت هم قبول دارند که در مدت دوازده سال حکومتش، و به ویژه در شش سال دوم آن، همة ضوابط پایمال شد و قوم و خویش بازی کرد، باز با همه این انتقادها که به او وارد است، با اینکه چند پسر داشت، حاضر نشد قبل از مرگ، یکی از فرزندانش را ولیعهد خود کند. اصلاً ولیعهدی مطرح نبود. ولیعهدی، سنت کسری و قیصر بود که معاویه آن را احیا کرد. شما از کجا می گویید خلافت یزید مشروع است؟!

از جلمه علمایی که به امر ولیعهدی معترض است «حسن بصری» است که طبق نقلی سبط ابن جوزی در «تذکرة الخواص»، حسن بصری می گوید: معاویه کارهای بد و زشتی داشت، از جمله چهار کار بد انجام داد که اگر همه مردم روی زمین، تنها یکی از این را عمل می کردند، برای عقوبت آنها بس بود: یکی اینکه خلافتی را که حق نداشت ادعا کرد؛ دیگر این که پسرش یزید را ولیعهد خود قرارداد؛ سوم، زیاد ابن ابیه را برادر خودش معرفی کرد؛ و چهارم این که حجر بن عدی، آن مرد پاک و وارسته را به جرم طرفداری از علی(علیه السلام) شهید کرد. پس ولیعهدی یزید در میان اهل سنت منتقد داشته است.

2. مسئله دیگری که از خلافت یزید سلب مشروعیت می کند، ولی آنها به این امر توجه ندارند و یا آن را نادیده می گیرند، این است که خلافت یزید برخلاف یکی از مواد صریح پیمان نامه صلح امام حسن (سلام الله علیه) با معاویه بود. در آن پیمان تصریح شده بود که حسن بن علی، خلافت و حکومت را به معاویه واگذار می کند که معاویه تا زنده است حکومت کند، ولی حق ندارد بعد از خودش کسی را برای حکومت تعیین نماید. سفری که معاویه به مدینه می آید و مردم را جمع می نماید و راجع به جانشینی یزید صحبت می کند، این هم خلاف عهدنامه او با امام حسن (ع) است. جالب است که معاویه خود متوجه این مسئله بود و می دانست تا حسن بن علی زنده است کار ولیعهدی یزید پیش نمی رود، لذا کار ولیعهدی یزید را بعد از به شهادت رساندن امام حسن (سلام الله علیه) پیش برد.

سعد وقاص یکی دیگر از اعضای شورای شش نفره تعیین جانشین خلیفه دوم که تا آن زمان نیز زنده بود، او را هم مسموم کرد؛ چون می دانست اگر از اعضای شورای شش نفره، کسی زنده باشد، امکان ندارد که نوبت خلافت به او برسد. عبدالرحمن بن خالد ولید را هم مسموم کرد و از بین برد. بنابراین معاویه رقبای خود را از میدان به در کرد و در این راستا هزینه های بسیار گزافی صرف نمود.

3. اشکال دیگر این است که شرطی اهل سنت دارند که مورد وفاق همه آنهاست و آن این است که می گویند خلیفه باید اهل فقه باشد؛ البته نه در حد اجتهاد، ولی در حد اطلاعات فقهی مورد نیاز یک قاضی لازم است که فقه و دین شناس باشد. و در رأس آنها باید عادل هم باشد. یزید نه فقیه بود و نه عادل. جوانی بیست ونه ساله بود که به خلافت رسید؛ جوانی بوالهوس و فاسد. در این باره، غیر از امام حسین (سلام لله علیه) دیگران هم منتقد او بودند. اصلا سران بنی امیه بدشان می آمد که معاویه آنها را نادیده بگیرد و جوان نور چشمی خودش را بر مسند بنشاند.

4. اشکال چهارم خلافت یزید این بود که این خلافت و این بیعت البته اگر بتوانیم بگوئیم بیعت با زور، زر، رشوه، تهدید و تطمیع به دست آمده بود. بیعتی آزادانه و از روی اختیار نبود. معاویه پول خرج کرد، اشراف را خرید، سمت ها را واگذار کرد، سفرها نمود، شمشیرها کشید؛ مثلاً مغیرة بن شعبه که آن زمان از طرف معاویه حاکم کوفه بود، به دستور معاویه، به صورت نمایشی هیأتی از کوفه به طرفداری از ولیعهدی یزید، به شام فرستاد تا بروند و اعلام وفاداری کنند! مغیره پسری داشت به نام موسی که او را همراه این کاروان روانه کرد. اینها به دمشق رفته و در جلسه ای عمومی، در حضور معاویه، اعلام وفاداری نمایشی خود را ابراز کردند. معاویه موسی را کنار خود نشاند و آهسته به او گفت: پدرت چقدر به اینها پول داده که بیایند این نمایش را بازی کنند؟! موسی گفت: نفری سی هزار درهم! معاویه گفت: انصافاً دینشان را ارزان فروخته اند! در این هنگام، شخصی از قبیلة ازد به پا خاست و با اشاره به معاویه گفت: امیرالمؤمنین تو هستی، و وقتی که تو مُردی، یزید است، و هر کسی قبول نکند، این است؛ و اشاره به شمشیر برهنه ای کرد که در دست داشت! معاویه گفت بنشین که تو بهترین خطیبان هستی!

نمی دانم این اشکالات را ابن تیمیه و ابن العربی مالکی چگونه پاسخ می دهند؟! این مطالب در منابع خودشان آمده! پس به این دلائل خلافت یزید نامشروع بود و سخن ابن تیمیه و امثال ابن عربی مالکی درست نیست.

از جمله علمای اهل سنت، که قیام امام حسین(ع) را محکوم کرده و از یزید جانبداری می کنند؛ علمای متحجر آنها مثل محمد غزالی است. غزالی در «احیاءالعلوم» به باب آفات زبان که می رسد، می پرسد که آیا لعن یزید جائز است یا نه؟ خود پاسخ می دهد: نه! لعن مؤمن جائز نیست! اصلا زبان را نباید به لعن آلوده کرد!

ادامه دارد

سوتیتر ها

در تاریخ آمده که به مناسبت شهادت امام حسین (ع) چهار مسجد در کوفه ساختند و این روز را فرخنده اعلام کردند! در قرون بعد، در مصر و دیگر جاها، روز عاشورا را، فرخنده می دانستند و بسیاری از آنها توجه نداشتند که منشأ این فرخنده دانستن کجاست! ابن حاج مالکی که از محدثین اهل سنت و مصری بود، از مردم مصر عصر خویش گله و انتقاد می کند که این چه کاری است که شما مقیدید حبوبات و آذوقة سالتان را حتماً در روز عاشورا تهیه کنید؟! گویا مراسمی داشتند که خیلی از کارهای شادی آفرین را روز عاشورا انجام دهند!

کتاب «نفس المهموم» را چند نفر جداگانه ترجمه کرده اند. امتیاز ترجمة علامه ابوالحسن شعرانی به نام «دمع السجوم»، یعنی اشک ریزان، این است که تعلیقات و توضیحاتی در پاورقی و گاهی در متن، دارد. علامه شعرانی مردی بسیار بزرگ و جامع بود و انتقال های بسیار ظریف و ارزنده و استنباط های بسیار مغتنمی در این کتاب دارد. مثلاً وقتی به اینجا می رسد که عاشورا چه روزی بود؟ می فرماید: با زیج که محاسبه کردم مثلاً روز دوشنبه بوده است. یعنی خودش وارد می شود و محاسبات دیگران را کنار می گذارد.

در رأس منابع قدیمی، «مقتل ابی مخنف» بوده که در نیمه قرن دوم(158ه‍ ) فوت کرده و خیلی از نظر زمان نگارش به حادثة کربلا نزدیک است. این مقتل به صورت مابین الدفتین به دست ما نرسیده، اگر چه این مجموعه در زمان طبری و شیخ مفید و سبط ابن جوزی وجود داشته و این چند دانشمند از آن بهره برده اند. در زمان ما استاد حاج شیخ محمد هادی یوسفی غروی گزارش های ابی مخنف را از این چند منبع تاریخی استخراج کرده و به همراه تعلیقات و توضیحاتی به نام «وقعة الطف» چاپ و منتشر کرده که منبع بسیار مغتنمی است. این کتاب به فارسی هم به نام «نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا» ترجمه شده است.

تعدادی از شهود حادثه کربلا تا سال ها زنده بودند و هر کدام مدت ها گوشه هائی از آن را نقل می کردند. خود خانواده امام حسین (ع) که در متن حادثه بودند. این گزارش ها از سه طریق در لابلای کتب تاریخ، مقتل و حدیث به دست ما رسیده که همین برای ترسیم و تصویر حادثه عاشورا کافی است.

در مورد تعداد اهل حل و عقد نیز در بین اهل سنت اختلاف است؛ غالبا می گویند باید چهار یا پنج نفر، باشند؛ ولی بعضی ها افراط کرده و می گویند با یک نفر هم منعقد می شود! از طرف دیگر می گویند حتی اگر کسی کودتا کرد و با قدرت منصب را تصاحب کرد، اطاعت از او واجب است! اگر او مطابق موازین عمل نکرد، باید او را نصیحت کرد، اما اگر به نصیحت عمل نکرد، دیگر تکلیف از دیگران ساقط است! با این نگاه است که می گویند یزید خلیفه قانونی و شرعی بوده چون مردم با او بیعت کرده و حسین بن علی(ع) بر او خروج و شورش کرد! این نگاه امثال ابن العربی مالکی، ابن تیمیه و امثال آنهاست.

ولیعهدی نزد اهل سنت نیز مطرود بود. دلیلش هم این است که هیچ یک از خلفای چهارگانه که آنها را «خلفای راشدین» می گویند، این کار را نکردند. خلیفه دوم وقتی ضربت خورد، بعضی به او گفتند پسرت عبدالله بن عمر را به عنوان خلیفه پس از خود تعیین کن. عمر گفت: او عرضه طلاق دادن زنش را ندارد، حالا من او را برای خلیفه بعد ازخود معرفی کنم؟! عثمان که اهل سنت هم قبول دارند در مدت دوازده سال حکومتش، همة ضوابط پایمال شد و قوم و خویش بازی کرد، باز با اینکه چند پسر داشت، حاضر نشد قبل از مرگ، یکی از فرزندانش را ولیعهد خود کند. اصلاً ولیعهدی مطرح نبود. ولیعهدی، سنت کسری و قیصر بود که معاویه آن را احیا کرد.

مغیرة بن شعبه که از طرف معاویه حاکم کوفه بود، به دستور او، به صورت نمایشی هیأتی از کوفه به طرفداری از ولیعهدی یزید، به شام فرستاد تا اعلام وفاداری کنند! آنها به دمشق رفته و در جلسه ای عمومی، در حضور معاویه، اعلام وفاداری نمایشی خود را ابراز کردند. معاویه موسی پسر مغیره را کنار خود نشاند و آهسته به او گفت: پدرت چقدر به اینها پول داد تا بیایند و این نمایش را بازی کنند؟! موسی گفت: نفری سی هزار درهم! معاویه گفت: انصافاً دینشان را ارزان فروخته اند! در این هنگام، شخصی از قبیلة ازد به پا خاست و با اشاره به معاویه گفت: امیرالمؤمنین تو هستی! و وقتی که تو مُردی، یزید است! و هر کسی قبول نکند، این است! و اشاره به شمشیر برهنه ای کرد که در دست داشت! معاویه گفت بنشین که تو بهترین خطیبان هستی!

از جمله علمای اهل سنت، که قیام امام حسین(ع) را محکوم کرده و از یزید جانبداری می کند؛ دانشمند متحجر محمد غزالی است. غزالی در «احیاءالعلوم» به باب آفات زبان که می رسد، می پرسد: آیا لعن یزید جائز است یا نه؟ خود پاسخ می دهد: نه! لعن مؤمن جائز نیست! اصلا زبان را نباید به لعن آلوده کرد!

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر