ماهان شبکه ایرانیان

قراردادی گری پاپر در مبنای تجربی علم

«علوم تجربی» به چه نحوی بر «تجربه» مبتنی و متکی است و چه چیزی پیوند میان آن دو را فراهم می سازد؟ آیا استقرا بین علم و تجربه پیوند برقرار می کند یا امری دیگر؟ آیا تجربه قادر به «اثبات» نظریه ها می باشد؟ اگر نمی باشد، پس چه موضعی را می تواند در مقابل آنها اتخاذ کند؟ در فرآیند نیل به نظریه هایی که مقبول دانشمندان واقع شده اند و در حوزه ی علم وارد می ...

جواد اکبری(1)

چکیده

«علوم تجربی» به چه نحوی بر «تجربه» مبتنی و متکی است و چه چیزی پیوند میان آن دو را فراهم می سازد؟ آیا استقرا بین علم و تجربه پیوند برقرار می کند یا امری دیگر؟ آیا تجربه قادر به «اثبات» نظریه ها می باشد؟ اگر نمی باشد، پس چه موضعی را می تواند در مقابل آنها اتخاذ کند؟ در فرآیند نیل به نظریه هایی که مقبول دانشمندان واقع شده اند و در حوزه ی علم وارد می شوند، تجربه و «مشاهده» چه نقشی را بر دوش می کشد؟ آیا تجربه در مقام وضع و دست یابی(2) نظریه های علمی وارد عمل می شود یا در مقام نقد و ارزیابی(3) آنها؟ تا چه حد می توان به احکامی که با توجه به تجربه صادر می شوند یقین حاصل نمود؟ خلاصه این که، «مبنای تجربی»(4) نظریه های علمی کدام است و از چه استحکامی برخوردار است؟

در این مقاله می خواهیم بر اساس روش شناسی علم پاپر، به این پرسش ها پاسخ گوییم و مبانی وی را در مواضع فوق آشکار سازیم؛ سپس آنها را با توجه به اهدافی که از پذیرش آنها دنبال می شود و پیامدهایشان، مورد نقد و بررسی قرار دهیم.

واژگان کلیدی: مبنای تجربی علم، گزاره های مبنایی، قرارداد، تصمیم، ابطال گرایی، اعتباطیت.

«مبنای تجربی» از دیدگاه پاپر

طرد استقراگرایی(5)

پاپر کار خود را از مبارزه با استقرا آغاز می کند. او استدلال هیوم را مبنی بر این که استقرا منطقا نمی تواند صدق گزاره های کلی تجربی را به اثبات برساند، کاملاً می پذیرد. ما نمی توانیم حتی با هزاران بار دیدن انبساط فلزات در اثر حرارت، نتیجه بگیریم که «هر فلزی در اثر حرارت منبسط می شود»؛ زیرا منطقا این امکان وجود دارد که در آینده فلزات در اثر حرارت منبسط نشوند. کثرت مشاهداتی که حکایت از انبساط فلزات در اثر حرارت می کنند و نیز این که تا به حال هیچ مورد نقضی مشاهده نشده است، هیچ یک سودی نخواهد بخشید؛ زیرا امکان منطقی مذکور هم چنان باقی خواهد ماند.

هیوم با آن که استقرا را به لحاظ منطقی بی اعتبار معرفی می کند، معتقد است که ما انسان ها به لحاظ روان شناختی و از روی عادت دست به استقرا زده و علم خویش را بر آن مبتنی می سازیم؛ اما پاپر موافق این اعتقاد هیوم نیست. او اظهار می دارد که هیوم پس از آشکار کردن بی اعتباری منطقی استقرا، با این سؤال مواجه شده بود که اگر استقرا منطقا نامعتبر و غیرقابل دفاع است، پس فی الواقع ما دانش خویش را، به عنوان یک امر روان شناختی، چگونه به دست می آوریم؟ پاپر ادامه می دهد که به این سؤال دو پاسخ می توان داد: اول این که، ما دانش خود را از طریق یک رویه ی غیراستقرایی به دست می آوریم، که این پاسخ به هیوم اجازه می داد تا نوعی معقول گرایی(6) را حفظ کند؛ پاسخ دوم این بود که ما دانش خویش را از طریق تکرار و استقرا و درنتیجه، از طریق رویه ای که منطقا غیرقابل دفاع است به دست می آوریم. این پاسخ مستلزم نامعقول بودنِ حتی معرفت علمی است؛ به گونه ای که معقول گرایی می بایست به دلیل مهمل بودن کنار گذاشته شود .(popper, 1963, p45)

پاپر بر آن است که هیوم پاسخ اول را هیچ وقت به طور جدی مورد ملاحظه قرار نداد و به همین جهت استقرا را که از یک در رانده بود، از در دیگر داخل کرد؛ یعنی او که استقرا را از یک طرف منطقا نامعتبر و غیرقابل دفاع یافته بود، از طرف دیگر آن را به لحاظ روان شناختی اجتناب ناپذیر دانست و با این کار خود «هم تجربه گرایی و هم معقول گرایی را تخریب کرد» .(popper, 1972, p90) اما پاپر قصد دارد که هر دو را حفظ کند. او با تمسک به اصلی به نام اصل انتقال،(7) که بر اساس آن «آنچه در منطق صادق باشد، در روان شناسی نیز صادق خواهد بود».(Ibid, p6) پاسخ دوم را ناصحیح تشخیص داد؛ لذا با رو آوردن به پاسخ اول، می خواست معقول گرایی را حفظ نماید. پاپر اعلام کرد که «چون در این باره حق با هیوم است که در منطق، چیزی به نام استقرا از طریق تکرار، وجود ندارد؛ لذا بنابر اصل انتقال، چنین چیزی نمی تواند در روان شناسی (یا در روش علمی و یا در تاریخ علم) هم موجود باشد» .(Ibid, p6) بدین ترتیب، از نظر پاپر، دانشمندان تاکنون در دست یابی به نظریه های علمی خویش از استقرا مدد نگرفته اند و نمی گیرند. او در حل معضل استقرا (این مسئله که ما چگونه می توانیم اثبات کنیم که موارد آتی هم چون مواردی که تاکنون تجربه شده اند خواهند بود). استقرا را تبخیر کرد و آن را توهّم، افسانه و اسطوره ای بیش نپنداشت.

پوزیتیویست هایی چون شلیک(8) بر این باور بودند که با تجربه و استقرا می توان نظریه های علمی را اثبات کرد. اما پوزیتیویست هایی چون کارنپ، همپل و رایشنباخ با ملاحظه ی مشکلات جدی استقرا، ادعای این قبیل پوزیتیویست ها را اندکی تخفیف دادند و بر این عقیده شدند که هر چند امکان اثبات کامل نظریه های علمی با استقرا وجود ندارد، ولی از طریق استقرا می توان نظریه های علمی را تأیید(9) کرد و محتمل(10) ساخت.

اما از نظر پاپر، استقرا حتی نمی تواند نظریه های علمی را محتمل سازد. به نظر وی، کشف موارد مطابق با نظریه و پیش بینی های آن، نه آن نظریه را تأیید و نه درجه ای از احتمال را به آن اعطا می کند. برای همه ی افرادی که به نحوی استقراگرا هستند، استقرا پلی است بین عالم واقع و کشف نظریه های مربوط به آن. حال با توجه به این که پاپر هر دو شکل استقراگرایی یادشده را طرد می کند، پس، از نظر او چه چیزی نظریه های علمی را به عالم واقع گره می زند؟ در بخش زیر به پاسخ این پرسش می پردازیم.

نقش مشاهده و تجربه در فعالیت علمی

پاپر بر آن است که نشان دهد با آن که شکاکیت هیوم راجع به استقرا مجاز و مقبول است، ولی پژوهش علمی یک امر نامعقول نیست. وی با آن که استقرا را که بر اساس آن ادعا می شود می توان با مشاهدات مکرّر، نظریه های علمی را اثبات و یا تأیید کرد کنار می گذارد، ولی در عین حال، در ارزیابی نظریه ها، تجربه و آزمایش را خالی از نقش نمی داند: «اصل تجربه گرایی را می توانیم به طور کامل حفظ کنیم؛ زیرا از روی تجربه و مشاهده، یعنی از روی آزمایش است که راجع به پذیرش یا عدم پذیرش یک نظریه تصمیم می گیریم (Popper, 1963, p54) و «تنها تجربه است که می تواند ما را در تصمیم گیری راجع به صدق یا کذب گزاره های واقع نما(11) یاری دهد» .(Popper, 1972, p12)

البته نباید بر اساس این جملات چنین پنداشت که پاپر هم چنان در پی به اتمام رساندن همان پروژه ای است که استقرا در تحقق آن با شکست مواجه شد. وی در پی اثبات نظریه های علمی نیست؛ زیرا به این نتیجه رسیده است که چنین امکانی برای تجربه وجود ندارد.

پاپر با آن که از اثبات نظریه ها دست شسته است، در عین حال تلاش می کند که روش شناسی خاصی را برای علم طرّاحی کند که هم جایی برای تجربه باز کرده و هم حرمتی برای عقل قائل شده باشد و فعالیت علمی را هم چنان یک فعالیت معقول و مستدل نشان دهد. او در همین راستا منطق استقرایی را به کلی کنار گذاشت و منطق قیاسی را برای علم مکفی دانست. بر اساس روش شناسی وی، نظریه های علمی از طریق مشاهدات مکرّر و بر روی هم انباشتن آنها به دست نمی آیند؛ بلکه نظریه پردازان و دانشمندان آنها را با آزادی تمام حدس می زنند. تجربه نقش اصلی خود را در تولید این حدس ها و گمان ها ایفا نمی کند، بلکه نقش کلیدی تجربه و مشاهده مهار کردن این گمان هاست. از نظر پاپر، مشاهدات، نظریه های ما را اثبات نمی کنند؛ بلکه در ابطال حدس های ناصحیح ما وارد عمل می شوند. اگر هزاران بار کلاغ سیاه را مشاهده کرده باشیم، نظریه ی «تمام کلاغ ها سیاه هستند» را اثبات نکرده ایم، ولی به محض مشاهده ی تنها یک کلاغ غیرسیاه، نظریه ی مذکور ابطال می شود. طبق نظریه ی روش شناختی پاپر، روش علمی، روش «حدس ها و ابطال ها» است. در این روش شناسی، ذهن ما به مثابه ی دلوی(12) در نظر گرفته نمی شود که مشاهدات محض را در درونش گردآوریم؛ بلکه هم چون نورافکنی پنداشته می شود که از خود نور و روشنایی به بیرون می افکند. از نظر پاپر ما منفعل صرف نیستیم که طبیعت از طریق منافذ حواس پنجگانه ی ما، «چگونه بودنش» را به اطلاع برساند؛ بلکه ما فعّالانه با حدس زدن هایمان راجع به چگونگی طبیعت و با آزمودن این حدس ها، طبیعت را به سخن در آورده، از «چگونه نبودنش» آگاهی می یابیم.

بدین ترتیب، پاپر نظریه ی روان شناختی استقرا را با این دیدگاه تعویض کرد که «ما بی آن که منفعلانه منتظر باشیم تا تکرارها، نظم ها را بر ما حک یا تحمیل نمایند، فعّالانه سعی در تحمیل نظم ها بر جهان می کنیم. ما می کوشیم تا شباهت های موجود در آن را کشف و بر اساس قوانین اختراعی خودمان تفسیر کنیم. بی آن که در انتظار مقدمات بمانیم، بر روی نتایج می جهیم و اگر بعدا مشاهده، خطای آنها را آشکار کند، آن نتایج را کنار خواهیم گذاشت» .(Popper, 1963, p46)

پس ملاحظه می کنیم که در نزد پاپر، اگرچه تجربه و مشاهده نمی تواند در اثبات نظریه ها نقشی داشته باشد، ولی می تواند در ابطال نظریه ها و حدس های علمی نقش مؤثری را بر عهده گیرد. البته تجربه، زمانی چنین نقشی را ایفا می کند که ما قصد آزمودن فرضیه یا حدسی را داشته باشیم. حال جای این سؤال است که ما به چه نحوی یک نظریه را می آزماییم و احیانا ابطالش می کنیم؟ پاسخ این سؤال از زبان پاپر چنین است: «نحوه ی چنین آزمونی... قیاسی خواهد بود. به کمک گزاره های دیگری که از قبل پذیرفته شده اند، گزاره های شخصیّه ای را(13) از نظریه استنتاج می کنیم که می توانیم آنها را «پیش بینی های» نظریه بنامیم. برای این منظور، خصوصا، پیش بینی هایی را اخذ می کنیم که به راحتی آزمون پذیر و قابل استعمال باشند. در میان این گزاره ها آنهایی را برمی گزینیم که از نظریه ی فعلی قابل اخذ نیستند و بالاخص آنها که توسط این نظریه نفی می شوند. سپس این گزاره ها (و گزاره های اخذ شده ی دیگر) را با نتایج استعمال ها و آزمایش های عملی مقایسه کرده، راجع به آنها تصمیم می گیریم. اگر این تصمیم مثبت باشد، یعنی نتایج شخصیه پذیرفتنی یا اثبات شده(14) از کار در آیند، آن گاه نظریه، عجالتا آزمونش را از سرگذرانده است و ما هیچ دلیلی برای کنار گذاشتنش نیافته ایم. اما اگر این چنین نباشد، به عبارت دیگر، اگر آن نتایج ابطال شده باشند، آن گاه نظریه ی ما نیز که منطقا زاینده ی آن نتایج است ابطال خواهد شد» p33) .(Popper, 1959,

در واقع در نزد پاپر، اگر یک نظریه دارای پیش بینی یا پیش بینی هایی باشد که موافق تجربه از آب در نیایند، باید کاذب بوده باشد؛ زیرا اگر استنتاج پیش بینی از نظریه قیاسا معتبر است و اگر نتیجه کاذب از آب درآمده است، باید خود نظریه، که منطقا زاینده ی آن نتیجه است، کاذب بوده باشد. پس دانشمندان می توانند بدون توسل جستن به استقرا و فقط با استفاده از منطق قیاسی پی به کذب یک نظریه ببرند. از سوی دیگر، به نظر پاپر، آنها می توانند در مواجهه با دو نظریه ی رقیب، دست به یک ترجیح معقول بزنند. به این دلیل که با توجه به هدفِ نیل به حقیقت، اگر یکی از آن دو نظریه ابطال شده، ولی دیگری در برابر آزمون های سخت تاب آورده است که پاپر چنین نظریه ای را نظریه ی «تقویت شده»(15) می نامد مسلما نظریه ی دوم ترجیح دارد؛ اگر چه این نظریه نیز ممکن است بعدا با آزمون های دیگری ابطال شود. ولی ترجیح نظریه ای که ممکن است کاذب باشد به نظریه ای که کذبش هویدا شده است، معقول می باشد. لذا استقرا هرگز در این تصویر از علم ظاهر نمی شود و بدین طریق، پاپر مدعی است که از ورود شکاکیت به درون خودِ علم جلوگیری شده و بدین ترتیب شکاکیت هیوم مهار می شود.

حاصل کلام این بخش این است که در روش شناسی علم پاپر، تجربه و مشاهده نقش زایش نظریه های علمی را ندارد؛ بلکه ما آزادانه حدس ها و گمانه های خود درباره ی جهان را به محکمه ی تجربه می سپاریم، تا در صورت کاذب بودن، حکم به بطلان آنها دهد و، در غیر این صورت، آنها را عجالتا تقویت شده به حساب خواهیم آورد؛ بدین ترتیب، اگر چه مشاهدات به سبب ناتوانی در اثبات نظریه ها اهمیت خود را از دست دادند، ولی از آن جایی که هم چنان می توانند نقش جدیدی (نقش ابطال نظریه های کاذب) را در علم به دوش کشند، مقام و منزلت ویژه ای را به دست می آورند. از همین رو پاپر بر آن می شود که به جای «اثبات گرایی»،(16) «ابطال گرایی»(17) را بر مسند نشانده و برتری آن را نمایان سازد.

تعیین مبنای تجربی

در بخش پیشین ملاحظه کردیم که به نظر پاپر، تجربه نقش خود را، از طریق ابطال فرضیه ها، در علم احیا می کند. اکنون به این موضوع می پردازیم که از دیدگاه پاپر، علم دقیقا به چه نحوی بر تجربه متکی است؟ مبنای تجربی علم کدام است و چه خصوصیاتی دارد؟ نحوه ی تحصیل این مبنا چگونه است؟ میزان استحکام آن تا چه حد است؟

برای آشنایی کامل با مبنای تجربی منتخب پاپر، لازم است که ابتدا با آنچه وی آن را روان شناسی گری(18) می نامد و موضع گیری او نسبت به آن، آشنا شویم.

روان شناسی گری

مقصود پاپر از نظریه ی «روان شناسی گری» این است که می توان نظریه های علمی را بر دریافت های حسی و یا گزاره هایی که این دریافت ها توصیف می کنند مستند ساخت. پوزیتویست هایِ متقدم تصورات و مفاهیمی را مجاز می شمردند که از تجربه اخذ شده باشند، آنها می پنداشتند که این گونه تصورات، منطقا به اجزای سازنده ی تجارب حسی، از قبیل احساسات (داده های حسی)، انطباعات، ادراکات و خاطرات بصری و سمعی قابل تحویل اند. اما، به گزارش پاپر (Popper, 1959, pp34-35)، پوزیتویست های متأخر، بیش تر بر این عقیده متمایل اند که علم مجموعه ای از تصورات و مفاهیم نیست، بلکه عبارت است از مجموعه ای از گزاره ها. لذا می گویند: فقط گزاره هایی علمی و مجاز هستند که بتوانند به گزاره های تجربی اتمی یا گزاره های تسجیلی(19) (گزاره هایی که داده های حسی(20) را وصف می کنند) تحویل شوند. پاپر، به سبب این که این تلاش ها را نوعی تمسک به منطق استقرایی می داند، آنها را بی کفایت و نا مقبول می یابد. او به انحای گوناگون با آموزه ی روان شناسی گری مقابله می کند و این نظریه را که می توان علوم تجربی را به ادراکات حسی یا گزاره های تسجیلی تحویل کرد، به مبارزه می طلبد. پاپر از فریز(21) یاد می کند که در تعیین مبنای تجربی متحمل زحمات زیادی شده است. به روایت پاپر (Ibid, pp93-94)، فریز بر آن بود که تنها چاره ی احتراز از جزمیّت در مقابل گزاره های علمی، اقامه ی دلیل بر صدق آنهاست. اما اگر بخواهیم تمام گزاره ها را منطقا تصویب کنیم، به دام تسلسلی بی فرجام خواهیم افتاد. از این رو، به نظر فریز، برای احتراز از جزمیت نسبت به گزاره های علمی و پرهیز از افتادن در دام تسلسل بی فرجام، باید به روان شناسی گری روی آوریم و بپذیریم که گزاره ها، نه تنها از طریق گزاره های دیگر، بلکه از طریق ادراکات حسی نیز می توانند تصویب و توجیه شوند. پوزیتویست ها نیز هم چون فریز قایل اند که ما به دریافت های حسی معرفت بی واسطه داریم و مجازیم که این معرفت بی واسطه را دلیل و پشتوانه ی معرفت باواسطه ی خود قرار دهیم.

پاپر می گوید: کارنپ و نیوراث(22) به جای ادراکات و تجارب حسی از گزاره های تسجیلی سخن گفتند؛ ولی چون این گزاره ها از همان ادراکات و تجارب حسی حکایت می کنند، آنان نیز نهایتا روان شناسی گری را وارد کردند و نتوانستند مبنای تجربی را به خوبی تبیین کنند. البته از نظر پاپر، نیوراث نسبت به اسلاف خود گامی به جلو گذاشت؛ یعنی او پذیرفت که جمله های تسجیلی بدیهی نبوده، مناقشه پذیر هستند؛ لذا می توان آنها را، به هنگام ناسازگاری با دستگاهی، طرد یا تعدیل کرد. با این حال، پاپر معتقد است که چون نیوراث قدم بعدی را بر نداشت، گام اول او فرجام خوشی نیافت. او می بایست قواعدی را تدوین نماید تا وانهادن، طرد و تعدیل جمله های تسجیلی گوناگون، یکسره به گزاف نباشد؛ زیرا بدون چنین قواعدی هر کسی مجاز خواهد بود تا هر جمله ی تسجیلی ای را که با آن موافق نیست، رها کند ولذا، همه ی دستگاه ها قابل دفاع خواهند بود.

پاپر بر این رأی خویش که تجارب حسی نمی توانند به عنوان مصوِّب و مؤیِّد نظریه های علمی در نظر گرفته شوند، دلایل مختلفی ارائه می دهد:

یکی از این دلایل مبتنی بودن این کار بر منطق استقرایی است و چون منطق استقرایی باید طرد شود، از چنین خواسته ای نیز باید صرف نظر کرد.

دلیل دیگر او این است که گزاره ها صرفا می توانند از طریق گزاره های دیگر، و نه چیز دیگری، تصویب و توجیه شوند؛ یعنی دلیل صدق یک گزاره، خود نیز باید گزاره باشد .(Ibid, pp43-44) هویت گزاره ها زبانی و هویت ادراکات حسی غیرزبانی است و نمی توان یک امر غیرزبانی را اساس یک چیز زبانی قرار داد: «ما باید دو چیز را از هم جدا نگه داریم: یکی تجارب ذهنی یا احساس یقین هایمان، که هرگز نمی توانند گزاره ای را تصویب نمایند اگر چه می توانند موضوع مورد مطالعه ی تحقیقی روان شناختی قرار بگیرند و دوم، روابط منطقیِ عینیِ بین مجموعه ی گزاره هایِ علمیِ مختلف و بین اعضای هر یک از آن مجموعه ها» (Ibid, p44).

از نظر پاپر نظریه های علمی را از جهت دیگری نیز نمی توان بر تجارب و دریافت های حسی مبتنی ساخت و آن این که، تجربه ها و دریافت های حسی، خود را به صورت ناب و خالص در اختیار ما نمی گذارند. پاپر تمام مشاهدات را «گرانبار از نظریه»(23) می داند: «هر مشاهده و حتی بیش تر از آن هر گزاره ی مشاهدتی عبارت است از تعبیر و تفسیر ما در پرتو نظریه ها» .(Popper, 1983, p222)

او معتقد است که در جریان مشاهده، عواملی از قبیل انگیزه ها، ترس ها، آرزوها، رضایت خاطرها، مهر و کین ها و شناخت پیش زمینه ای شخصی دخالت دارند؛ لذا مشاهده یک تأثیر تک جانبه نیست که از جهان خارج بر حواس آدمی اعمال شده باشد، بلکه این تأثیر دو جانبه است و خود آدمی در شکل گیری آن دخالت مستقیم دارد: «نمی توانیم از داده ها یا ادراکات حسی شروع کرده، نظریه های خود را بر روی آنها بنا کنیم؛ زیرا هیچ داده یا ادراک حسی ای وجود ندارد که بر نظریه ها یا انتظارات (پیشینه ی بیولوژیکی نظریه های زبانا صورت بندی شده) مبتنی نشده باشد؛ بنابراین، «داده ها» هیچ نوع شالوده و تضمینی را برای نظریه ها فراهم نمی سازند. آنها مطمئن تر از هیچ یک از نظریه ها یا «پیش داوری های» ما نیستند...» .(Popper, 1972, p146)

خلاصه این که، پاپر در برابر این ادعا که می توان علم را به ادراکات حسی یا گزاره های ادراکی که توصیف کننده ی ادراکات اند، تحویل کرد، موضعی مخالف می گیرد و دلایلی چند علیه آن ارائه می دهد البته پاپر دلیل دیگری نیز دارد که در بخش بعدی به آن اشاره خواهیم کرد. بدین طریق، پاپر نتیجه می گیرد که نمی توان ادراکات حسی و نیز گزاره های ادراکی را به عنوان «مبنای تجربی علم» در نظر گرفت.

گزاره های مبنایی به عنوان مبنای تجربی

پاپر «گزاره های مبنایی»(24) را به عنوان مبنای تجربی علم برمی گزیند. اما مقصود وی از گزاره ی مبنایی چیست؟ او پاسخ می گوید: «مقصود من از «گزاره ی مبنایی» یا «قضیه ی مبنایی»، گزاره ای است که می تواند به عنوان یکی از مقدمات، در ابطال تجربی عمل نماید و، به طور خلاصه، خبری است راجع به یک امر واقع خاص» .(Popper, 1959, p43)

به عبارت واضح تر، گزاره های مبنایی گزاره هایی هستند که «خبر از وقوع یک رویداد قابل مشاهده در زمان و مکانِ مشخص می دهند» .(Ibid, p103)

به طور کلی می توان گفت که گزاره های مبنایی گزاره هایی شخصیه، مشاهدتی و قابل به کارگیری در ابطال نظریه ها هستند.

آیا باور به صدق گزاره های مبنایی نسبت به صدق گزاره های ادراکی یا تسجیلی از شالوده ی محکم تری برخوردار است که پاپر آنها را به عنوان مبنای تجربی علم برمی گزیند؟ از نظر خود پاپر نیز پاسخ این سؤال منفی است. او خود از کسانی است که بر خطاپذیری هر نوع گزاره ی مشاهدتی، از جمله گزاره های مبنایی، تأکید فراوان می کند. پاپر این رأی خویش را که «گزاره ها فقط با گزاره ها می توانند تصویب و توجیه شوند»، درباره ی گزاره های مبنایی نیز جاری کرده و از ابتنای این گزاره ها بر تجارب حسی و ادراکی امتناع می کند. به علاوه پاپر جهت دیگری را نیز برای خطاپذیری گزاره های مشاهدتی، از جمله گزاره های مبنایی، ذکر می کند. از نظر وی توصیف های مشاهدتی تا اندازه ای از حد تجربه فراتر می روند؛ زیرا در هر توصیف و گزاره ی مشاهدتی، تعدادی مفهوم کلی حضور پیدا می کند: «ما نمی توانیم هیچ گزاره ی علمی ای را بر زبان بیاوریم که از حد یقینیّاتِ «مبتنی بر تجارب بی واسطه» فراتر نرفته باشد (به این واقعیت می توانیم با عبارت «فرارَوی اجتناب ناپذیر در هر توصیف» نیز اشاره کنیم). هر توصیفی، از اسامی (یا نمادها و تصورات) کلی بهره می گیرد. همه ی گزاره ها از جنس نظریه ها و فرضیه ها هستند، گزاره ی «این جا یک لیوان آب وجود دارد.» را نمی توان با تجربه ی ادراکی اثبات نمود؛ زیرا کلی های موجود در آن را نمی توان با هیچ تجربه ی حسی ای متضایف ساخت (یک «تجربه ی بی واسطه» تنها یک بار «به طور بی واسطه دریافت شده» و یگانه می باشد). مثلاً کلمات «لیوان» و «آب» هر یک بر اشیای فیزیکی دلالت می کنند که از خود رفتار قانون وار معینی بروز می دهند. کلی ها را نمی توان به تعدادی تجارب تحویل کرد. آنها نمی توانند «به تجربه درآیند» .(Ibid, pp94-95)

پس یکی دیگر از جوانبی که گزاره های مشاهدتی و مبنایی را خطاپذیر می سازد، فرارَوی آنها از حد تجربه است که به سبب حضور کلی ها در این گزاره ها ایجاد می شود. با توجه به این جوانب، پاپر این گزاره ها را فرضیه و حدس می داند، نه گزاره های صادق و بی چون و چرا.

حال جای این سؤال است که اگر گزاره های مبنایی پاپر یقینی تر از گزاره های تسجیلی، و خطاپذیری آنها کم تر از خطاپذیری این ها نیست، پس چرا پاپر در تعیین مبنای تجربی، آن نوع گزاره ها را ترجیج می دهد؟ پاسخ به این سؤال در گرو این است که بدانیم به نظر پاپر، علم یک دانش عینی است،(25) نه انفسی.(26) پاپر در این باره می گوید: «تز... من مشتمل بر وجود دو معنای مختلف از معرفت یا اندیشه است: 1. معرفت یا اندیشه به معنای انفسی، شامل حالتی از ذهن یا آگاهی و یا تمایلی به رفتار یا عمل؛ 2. معرفت یا اندیشه به معنای عینی، شامل مسائل، نظریه ها و استدلالهاست. معرفت به معنای عینی، کاملاً مستقل از ادعای افراد به دانستن آن است؛ هم چنین مستقل از اعتقاد یا تمایل به تن در دادن، یا اظهار کردن و یا عمل کردن است. معرفت عینی معرفتی بدون داننده،(27) یعنی بدونِ فاعلِ دانستن است» .(Popper, 1972, p108-9)

پاپر به نظریه ها چنان می نگرد که گویی ربط و نسبتی با شخص عالِم ندارند و خود موجوداتی مستقل اند که برای حل مشکلات مستقل و خارج از ذهن طراحی شده اند. اگر چه آنها از ذهن عالِم نشأت می گیرند، پس از تولید، متعلق به جهان مستقلی به نام «جهان سوم» می باشند (همان، فصل چهارم). از همین رو دیگران نیز می توانند در مسائل و نظریه های علم، غور و تفحّص نمایند؛ و یکی از مشخصه های مهم عینی بودن علم همین است که می توان نظریه هایش را به طور همگانی تحت آزمون و بررسی قرار داد: «به نظر من عینیّت گزاره های علمی در این امر نهفته است که می توان آنها را به طور بین الانفسی(28) تحت آزمون قرار داد» .(Popper, 1959, p44)

بدین سبب پاپر اهمیتی برای قطع و یقین شخص عالم که جنبه ی روان شناختی دارد و دیگران را به آن راهی نیست قایل نمی شود.

حال از آن جایی که پاپر علم را برخوردار از عینیّت می داند، معتقد است که مبنای تجربی نیز که رکن اساسی علم را شکل می دهد باید از عینیّت برخوردار باشد؛ یعنی گزاره هایی که آزمودن آنها برای همگان میّسر است باید مبنای تجربه باشند. این خصلت در گزاره های مبنایی وجود دارد، نه گزاره های تسجیلی؛ زیرا گزاره های تسجیلی نظر به ادراکات حسی شخص خاصی دارند و دیگران نمی توانند به این ادراکات دست رسی داشته باشند و این گزاره ها را تحت آزمون قرار دهند؛ در حالی که، چون گزاره های مبنایی به اشیای فیزیکیِ خارجی نظر دارند (حالات قابل مشاهده ی اشیای فیزیکی را توصیف می کنند) می توانند به طور بین الانفسی و همگانی تحت آزمون واقع شوند .(Popper, 1963, p267)

قراردادی بودن پذیرش گزاره های مبنایی

علاوه بر «گرانبار از نظریه» بودن گزاره های مشاهدتی، «عینی دانستن» گزاره های مبنایی نیز بر خصلت حدسی و فرضی بودن این نوع گزاره ها می افزاید؛ زیرا بر این اساس، مدلولاتِ(29) گزاره های مبنایی، اشیای خارجی هستند و ما مستقیما نمی توانیم به آنها دست رسی داشته باشیم؛ لذا ممکن است حکم به وجود چیزی کنیم که در واقع موجود نیست؛ یا دارای ویژگی های متفاوت با آنچه که ما به آن نسبت می دهیم، باشد. بدین ترتیب، گزاره های مبنایی از جهات مختلف مشکوک و خطاپذیر خواهند بود.

از طرف دیگر، پاپر با توجه به برخی عناصر فکری اش (از جمله، عینی دانستن گزاره های مبنایی)، حاضر به پذیرش این امر نیست که تجارب انفسی و ادراکی ما می توانند در مقابل گزاره های علمی (اعم از نظریه ها و گزاره های مبنایی) نقش پشتوانه و دلیل را بازی کنند: «با مطالبه ی عینیّت برای گزاره های مبنایی و دیگر گزاره های علمی، ما خود را از هر ابزار منطقی ای که بتواند امید به تحویل صدق گزاره های علمی به تجاربمان را افزایش دهد، محروم ساخته ایم» .(Popper, 1959, p46-67)

در این صورت، با توجه به این که در علم شناسی پاپر سرنوشت نظریه ها در نهایت به دست گزاره های مبنایی تعیین می شود، این سؤال مطرح می گردد که وی پذیرش این نوع گزاره ها را بر چه مبنایی استوار می سازد؟

پاپر در مقابل خطاپذیر و حدسی بودن گزاره های مبنایی، آزمون پذیری و سهولتِ آزمون نمودن آنها را گوشزد می کند .(Popper, 1963, p388)به نظر پاپر، هر موقع در فرایند آزمون و احیانا ابطال نظریه ها، به اعتبار گزاره های مبنایی تردید کنیم، می توانیم آنها را، همانند خود نظریه ها، به نحو قیاسی تحت بررسی و آزمون قرار دهیم: «گزاره های مبنایی به نوبه ی خود می توانند با استناد به گزاره های مبنایی دیگر که به کمک نظریه ها خواه همان نظریه های در دست امتحان و خواه نظریه های دیگر از آنها استنتاج می کنیم، مورد آزمون واقع شوند» .(Popper, 1959, p104)

اما با توجه به این مطالب، خود این گزاره های مبنایی جدید که می خواهیم گزاره ی مبنایی مورد تردید را با آنها بیازماییم، تردیدپذیرند. پس چگونه می توانیم با تکیه بر این ها گزاره های دیگری را بیازماییم؟

پاسخ پاپر به این نگرانی باز هم این است که گزاره های مبنایی جدید را نیز می توانیم با استنتاج گزاره های مبنایی دیگر بیازماییم. اما اگر در فرایند آزمون پیاپی گزاره های مبنایی، هیچ پایانی متصور نباشد و با یک تسلسل بی پایان مواجه باشیم، تحقق ابطال های علمی زیرِ سؤال رفته و عملاً غیرممکن خواهد شد، از همین رو، پاپر برای غلبه بر این مشکل، اتخاذ یک «تصمیم»(30) منطقا آزاد را ضروری می داند: «در آزمون نظریه ها، خواه این آزمون منتهی به تقویت نظریه گردد و خواه به ابطال آن، عاقبت ناگزیریم بر یک گزاره ی مبنایی توقف کنیم و تصمیم به پذیرش آن بگیریم. اگر چنین تصمیمی را نگیریم و گزاره ای مبنایی را نپذیریم، آزمون ما به جایی نخواهد رسید. البته از دیدگاه منطقی، هرگز مجبور نمی شویم که بر گزاره ی مبنایی خاصی توقف نماییم. به هر حال، اگر می خواهیم از آزمون خویش حاصلی برگیریم، راهی غیر از این نیست که در جایی توقف کنیم و بگوییم: فعلاً به همین خرسندیم» .(Ibid, p104)

اگر از پاپر بپرسیم که منزلت معرفت شناختیِ این توقف و تصمیم به پذیرش یک گزاره ی مبنایی چیست؟ پاسخ می دهد که این نوع توقف و تصمیم، چیزی غیر از توافق و «قرارداد»(31) نیست: «گزاره های مبنایی در پی یک تصمیم یا توافق پذیرفته می شوند و از این جهت، قرارداد محسوب می گردند» .(Ibid, p106)

البته پاپر این عبارت را چنین ادامه می دهد که «این تصمیمات بر طبق یک شیوه ی قاعده مند اتخاذ می شوند».

ما ارائه و بررسی قواعد و ضوابط حاکم بر این شیوه را به بخش دوم این مقاله، که در پی می آید، موکول می کنیم.

تحلیل و بررسی دیدگاه پاپر راجع به مبنای تجربی

آزمون پذیری گزاره های مبنایی

سرنوشت نظریه ها (ابطال و یا تقویت آنها) در نظام پاپری، به دست گزاره های مبنایی تعیین می گردد؛ از همین رو، در علم شناسی پاپر، این گزاره ها از جایگاه بسیار مهمی برخوردارند و نحوه ی برخورد با مسائل و مشکلات مربوط به آنها، بر میزان استحکام و انسجام این علم شناسی تأثیر بسزایی خواهد گذاشت. یکی از مسائل مهم مربوط به گزاره های مبنایی، خطاپذیری آنهاست که پاپر خود بر این امر صحّه گذاشته، دلایل متعددی برای آن ذکر می نماید. چنان که قبلاً گفتیم، پاپر در مقابل این نوع مسئله داریِ گزاره های مبنایی، آزمون پذیری آنها را گوشزد می نماید. نیز ملاحظه کردیم که از دیدگاه پاپر، آزمون گزاره های مبنایی با استنتاج گزاره های مبنایی دیگر از آنها انجام می گیرد (ر.ک: پاپر (1959)، صص7576، 104 و 426). اما آیا اصولاً می توانیم از یک گزاره ی مبنایی، گزاره ی مبنایی دیگری را استنتاج کنیم؟ دیدیم که بر اساس عبارت مزبور، این کار به کمک نظریه ها انجام می گیرد. پاپر خود، هیچ وقت مثالی عملی در این باره ذکر نکرده است، تا دقیقا متوجه مقصود او شویم. با این حال، می توان با توجه به مفاد سخنانش چنین گفت که شاید مقصود وی این است که، مثلاً، اگر به گزاره ی مبناییِ «مایعِ درونِ این ظرف آب است.» تردید کنیم؛ به کمک نظریه ای هم چون «حجم آب به هنگام گرم شدن، در بین دماهای صفر و چهار درجه ی سلسیوس به جای افزایش، کاهش می یابد.»، گزاره ی مبناییِ «حجم این مایع به هنگام گرم شدن بین دماهای صفر و چهار درجه ی سلسیوس، کاهش می یابد.» را استنتاج می کنیم؛ سپس مقداری از آن مایع را در ظرف مخصوص که نسبت به افزایش و کاهش حجم از حساسیّت بالایی برخوردار باشد ریخته، گزاره ی مبنایی جدید را می آزماییم. اما اگر پس از انجام آزمون افزایش حجم داشته باشیم، آن وقت چه نتیجه ای باید گرفت؟ اگر نخواهیم مشاهدات جدید (مربوط به آزمون) را مورد تردید قرار دهیم، دو امکان وجود دارد: یا آن مایع آب نیست و یا نظریه ی یادشده کاذب است. اگر حالت دوم انتخاب شود، آزمون فوق، آزمونِ آن گزاره ی مبناییِ موردِ تردید نخواهد بود. ولی اگر به هنگام آزمون گزاره های مبنایی، نظریه های مورد نیاز را باید معتبر و بدون مسئله فرض نمود، آن گاه فرایند ارزیابی نظریه ها، حاوی دوری مضمر خواهد بود؛ زیرا برای ارزیابی نظریه ها نیاز به گزاره های مبنایی و برای ارزیابی و آزمودن گزاره های مبنایی، نیاز به نظریه ها و معتبر فرض کردن آنها داریم؛ به عبارت دیگر، ارزیابی نظریه ها موقوف بر گزاره های مبنایی، و ارزیابی گزاره های مبنایی موقوف و مبتنی بر نظریه هاست. حضور دور مذکور وقتی وضوح بیش تری می یابد که در آزمون یک گزاره ی مبنایی، همان نظریه ای مورد استفاده قرار گیرد که خود در دست امتحان بوده و در فرایند ارزیابی آن نظریه، نیاز به آزمودن این گزاره ی مبنایی افتاده است (نیاز به یادآوری است که پاپر در عبارتی که در فوق از او یاد کردیم، چنین استفاده ای را مجاز می شمرد). گذشته از این، اگر از دو شق ممکن یاد شده، حالت اول انتخاب شود، در آن صورت، میزان صدقِ(32) نظریه ی مزبور را یقینی تر از گزاره ی مبنایی مورد آزمون گرفته ایم و این توافق چندانی با روش شناسی پاپر نخواهد داشت؛ زیرا، همیشه در این روش شناسی نظریه ای را حدس می زنیم و سپس به وسیله ی گزاره های مبنایی تکلیف آن نظریه را تعیین می کنیم؛ ولی در حالت مزبور، این نظریه است که تکلیف گزاره ی مبنایی را روشن می کند. به عبارت دیگر، پاپر گزاره های مبنایی را به عنوان گزاره های محکِ(33) نظریه ها معرفی می نماید؛ ولی با امعان نظر در نحوه ی آزمودن گزاره های مبنایی، به عکس این حالت می رسیم؛ یعنی نظریه ها را گزاره های محک گزاره های مبنایی می یابیم.

هارولد براون نیز با دقت در آزمون پذیری گزاره های مبنایی به نتیجه ای ناخواسته و ناخوشایند برای روش شناسی پاپر دست می یابد. براون اظهار می دارد که در قالب روش شناسی پاپر، دانشمند همیشه می تواند به جای این که گزاره های مبنایی را برای ابطال نظریه ها به کار گیرد، به طور مجاز، سعی در ابطال گزاره های مبنایی نامطلوب کند؛ بنابراین، هر وقت یک گزاره ی مبنایی مورد تردید واقع شود، بایستی فرایند ابطال تا زمانی که آن گزاره ی مبنایی آزموده و تقویت شود، معلّق گردد. در چنین مواردی ابطال یک حدس علمی نیاز به تقویت یک حدس علمی دیگر خواهد داشت و بر خلاف اهداف روش شناختی پاپر، تقویت، که هم سنخ اثبات است، بر ابطال تقدم پیدا می کند. براون چنین ادامه می دهد که در این لحظه، منزلت گزاره های مبنایی به کلی دچار ابهام گشته و به سبب نقش اساسی آنها در روش شناسی پاپر، خود این روش شناسی دچار ابهام شده است: گزاره های مبنایی یا قراردادهایی ابطال ناپذیرند و «مبنای تجربیِ» علم، خود، غیرعلمی است،(34) یا حدس هایی ابطال پذیرند و دانشمندان همان قدر وظیفه دارند تا در ابطال آنها بکوشند که موظف به سعی و تلاش در ابطال هر حدس علمی دیگری هستند. اگر حالت دوم اختیار شود، نتیجه ای که اکنون حاصل شد (تقدم تقویت بر ابطال) به نحو قوی تری تکرار خواهد شد؛ زیرا با اخذ این حالت، در هر موردی که یک گزاره ی مبنایی به عنوان مقدمه برای ابطال نظریه ای به کار گرفته می شود، تلاش برای ابطال گزاره ی مبنایی، معادل تلاش برای دفاع از آن نظریه خواهد بود .(Brown, 1977, p74)

اما این نتیجه، نتیجه ای نیست که بتوان به راحتی آن را با معقولیّت انتقادی(35) پاپر که بر اساس آن، تنها تلاش هایی معقول اند که در راستای ابطال نظریه ها باشند، نه اثبات یا تأیید آنها سازگار نمود.

تاکنون این قول پاپر را مبنا قرار داده ایم که گزاره های مبنایی را می توان با استنتاج گزاره های مبنایی جدید از آنها آزمود. اما پاپر عبارات دیگری نیز دارد که بر روشی دیگر در آزمودن گزاره های مبنایی دلالت می کنند. در روش دیگر که از عبارات پاپر برمی آید، گزاره های مبنایی از طریق مشاهده آزموده می شوند: «من گزاره های توصیفی بسیطی را که حالات اشیای فیزیکی را که به راحتی قابل مشاهده اند وصف می کنند، «گزاره ی مبنایی» نامیده ام و گفته ام در مواقع آزمون سعی می کنیم همین گزاره ها را با «امور واقع» مقایسه کنیم. ما از آن جهت این گزاره ها را برمی گزینیم که به ساده ترین نحو به طور بین الانفسی آزمون پذیرند» (Popper, 1963, p267)و «این واقعیت [واقعیتی که یک گزاره ی مبنایی خبر از وقوع آن می دهد]، باید یک واقعیت «مشاهده پذیر» باشد؛ یعنی گزاره های مبنایی باید به طور بین الانفسی از طریق «مشاهده» آزمون پذیر باشند» .(Popper, 1959, p102)

پاپر خود توضیح نمی دهد که دو روش فوق برای آزمودن گزاره های مبنایی چه نسبتی با هم دارند. ولی به نظر می رسد که باید آن دو را در طول هم قرار داد، نه در عرض هم؛ زیرا چنین می نماید که حتی در روش اول نیز، در نهایت، ناگزیر به استفاده از روش دوم باشیم. اگر چنانچه نسبت به یک گزاره ی مبنایی تردید کنیم و بر اساس روش اول، گزاره ی مبنایی جدیدی از آن استنتاج کنیم، گزاره ی مستنتج تکلیف گزاره ی اول را تعیین خواهد کرد. خود این گزاره ی جدید نیز می تواند در معرض تردید واقع شود؛ لذا باید گزاره ی مبنایی دیگری از آن استنتاج کنیم و، درنهایت، باید دست به مشاهده و تجربه زده، نسبت به یکی از گزاره های مبنایی این رشته تصمیمی اتخاذ کنیم تا تکلیف گزاره های دیگر این سلسله، از جمله گزاره ی مبنایی اول، آشکار گردد. در حقیقت پاپر که علم شناسی خویش را تجربه گرایانه می داند و گزاره های مبنایی را به عنوان مبنای تجربی علم معرفی می نماید، می بایست مشاهده و تجربه را به نحوی در فرایند آزمون گزاره های مبنایی و رد یا قبول آنها دخیل بداند و عملاً نیز چنین است. یعنی پاپر مشاهده و تجربه را در این فرایند خالی از نقش نمی داند؛ اما آنچه که مسئله ساز است و موجب تردید در نقش مشاهده و تجربه در علم شناسی پاپر می شود این است که از نظر وی، نقش مشاهده نمی تواند تمهید پشتوانه برای صدق گزاره های مبنایی باشد؛ بلکه تجربه فقط می تواند به طور علّی تصمیم بر پذیرش این نوع گزاره ها را برانگیزد: «و اما در مورد روان شناسی گری، باز می پذیریم که تصمیم به پذیرش یک گزاره ی مبنایی و خرسند بودن به آن، به طور علی، با تجارب ما به ویژه تجارب ادراکی(36) ما در ارتباط است؛ اما ما بر آن نیستیم که با این تجارب، گزاره های مبنایی را تصویب کنیم. این تجارب می توانند تصمیمی را برانگیزند و از این طریق رد و قبول گزاره ای را عملی سازند؛ اما نمی توانند یک گزاره ی مبنایی را تصویب نمایند هم چنان که با کوبیدن بر میز هیچ گزاره ای تصویب نمی شود» .(Ibid, p105)

چنان که ملاحظه می شود، بر طبق نظر پاپر، تجربه و ادراکات حسی فقط می توانند علت پذیرش گزاره های مبنایی باشند؛ یعنی ما را تحریک کنند که تصمیم بر پذیرش گزاره ی مبنایی خاصی بگیریم؛ اما آنها را نمی توانیم دلیل صدق گزاره های مبنایی بدانیم. ممکن است کسی چنین تصور کند که مقصود پاپر از این بیان، صرفا آن است که تجارب حسی نمی توانند دلیل قطعی برای گزاره های مبنایی فراهم نمایند و او منکر این نیست که آنها را می توانیم «تاحدودی» دلیل و پشتوانه ی صدق گزاره های مبنایی قرار دهیم. لیکن باید بگوییم که بر اساس عباراتی که پیش تر از صفحه ی 388 کتاب منطق اکتشاف علمی ذکر کردیم و عباراتی که ذیلاً نقل می کنیم و هم چنین با توجه به ناسازگاری این امر با برخی مبانی فکری پاپر، از جمله مخالفت شدید وی با روان شناسی گری و استقرا، تصور مزبور صحیح نیست: «شاید من نسبت به گزاره ای اعتقاد راسخ حاصل کنم و چنان به شهادت ادراکات خویش یقین داشته باشم و چنان در شدّت تجربه ام غرق شوم که هر گونه شک و تردیدی برایم مهمل جلوه کند. ولی آیا این کم ترین دلیلی برای علم فراهم می کند تا گزاره ی مرا بپذیرد؟... پاسخ منفی می باشد» Popper, 1972, p46)تأکید از ماست).

البته همان گونه که در ادامه ذکر خواهیم کرد، پاپر در مواجهه با انتقادات، در یکی از مکتوبات متأخرش، مجبور به عدول غیرصریح و موقتی از این مبنای فکری اش می شود. دیدیم که در قالب روش شناسی پاپر، بار اصلی آزمون پذیری گزاره های مبنایی، در نهایت، بر دوش مشاهده پذیری و تجربه پذیری این گزاره ها خواهد بود و به همین سبب، علم شناسی وی را یک علم شناسی تجربه گرایانه محسوب می کنند. از طرف دیگر شاهد آن هستیم که پاپر هر گونه تلاشی را که بخواهد تجارب و ادراکات حسی را به عنوان حامی و پشتیبان اعتبار صدق گزاره های مبنایی معرفی نماید، محکوم می کند. اما اگر واقعا تجربه و مشاهده نمی تواند در حمایت از اعتبار و صدق گزاره های مبنایی نقشی ایفا نماید، چرا باید خواستار مشاهده پذیری این نوع گزاره ها و آزمون پذیری آنها از طریق مشاهده باشیم؟ اگر غرض از آزمون گزاره های مبنایی، سنجش میزان اعتبار و صدق آنها نیست، «آزمودن» آنها چه معنای موجهی می تواند داشته باشد؟ و اگر غرض همان است، ولی در عین حال مشاهده نمی تواند، تا هیچ میزانی، حکایت از صدق گزاره های مبنایی بنماید، پس «آزمودن آنها از طریق مشاهده» چه معنایی خواهد داشت؟ شاید پاسخ داده شود که تجربه نمی تواند صدق گزاره های مبنایی را ثابت کند، بلکه فقط می تواند کذب آنها را تثبیت نماید همان گونه که در مورد نظریه ها چنین است، اما با کمی دقت متوجّه می شویم که اگر تجربه عاجز از تصدیق گزاره های مبنایی باشد، از تکذیب آنها نیز عاجز خواهد بود؛ زیرا با نظر به هر تجربه و مشاهده ای، فقط می توانیم مدعی صدق گزاره ای باشیم که توصیفگرِ آن تجربه و مشاهده است و سپس می توانیم مدّعی کذب گزاره ای باشیم که با آن گزاره ی توصیفی تعارض و تناقض دارد. به عبارت دیگر، تجربه و مشاهده، اولاً می تواند نقش تصدیقی داشته باشد و در وهله ی بعد است که می تواند نقش تکذیبی به خود بگیرد؛ بنابراین، اگر ادراکات حسی قادر به تصدیق گزاره های مبنایی نباشند، قادر به تکذیب آنها نیز نخواهند بود؛ اما اگر مشاهده نتواند گزاره های مبنایی را تصدیق یا تکذیب کند، آن وقت آزمون پذیر دانستن آنها از طریق مشاهده، بر ابهام مورد اشاره ی هارولد براون (راجع به منزلت گزاره های مبنایی در روش شناسی پاپر) خواهد افزود.

مبحث اعتباطیت در گزاره های مبنایی

دیدیم که پاپر رد و قبول گزاره های مبنایی را وابسته به تصمیم و قرار داد می داند. در این رابطه این سؤالات مطرح می شود که آیا این تصمیمات و قراردادها به طور اعتباطی(37) و دلخواه اتخاذ می شوند یا محدودیت ها و موازینی برای اتخاذ آنها وجود دارد؟ اگر محدودیت ها و موازینی وجود دارد، آیا آنها ما را فقط به پذیرش گزاره های صادق سوق می دهند؟

ممکن است کسی به سؤال دوم و نیز تلاش در جهت پاسخ گویی به آن چنین اعتراض نماید که «اساسا هر نوع گزاره ی علمی صادقی، در معرفت شناسی پاپر منتفی است و پاپر در جست وجوی گزاره ی مبنایی صادق نیست». برای پاسخ گویی به این اعتراض، لازم است به نکات زیر توجه کنیم:

اولاً، ما پاپر را به عنوان کسی که در جست وجوی گزاره های مبنایی صادق می باشد در نظر نگرفته ایم تا بخواهیم بعد از آن با پاسخ گویی به آن سؤال میزان موفقیت او را بسنجیم؛ بلکه از آن جایی که فعلیّت و تحقق برخی از عناصر مهم علم شناسی پاپر، هم چون ابطال، تقویت و پیشرفت علم، مستلزم صادق بودن گزاره های مبنایی است، لازم است با طرح سؤال مزبور و پاسخ گویی به آن، زمینه و مقدمات بحث، بررسی و ارزیابیِ چنین عناصری فراهم شود.(38)

ثانیا، اگر چه پاپر به صراحت بیان نمی دارد که «تصمیم بر پذیرشِ» گزاره های مبنایی، به منزله ی «تصمیم بر صادق تلقی کردن» آنهاست؛ ولی اغلب سخنان او راجع به روش مورد نظرش برای علم، به طور ضمنی، هر چند به صورت موقت، از صادق در نظر گرفتن گزاره های مبناییِ به قراردادْ پذیرفته شده حکایت می نمایند؛ به عنوان نمونه (Popper, 1959, p41 & 1983, p54)، پاپر در وصف روش «حدس و ابطال»، که آن را روش «آزمایش و خطا»(39) نیز می نامد، می نویسد: «روش آزمایش و خطا، روش حذف نظریه های کاذب به وسیله ی گزاره های مشاهدتی است» .(Popper, 1963, p56)

از آن جایی که استدلال به کار رفته در روش آزمایش و خطا از نوع قیاس استثنایی با رفع تالی(40) است؛ لذا این عبارت به طور ضمنی حکایت از صادق گرفتن گزاره های مبنایی می کند؛ زیرا برای کاذب شمردن نظریه ها و حذف آنها، ابتدا لازم است که گزاره های مشاهدتی یا مبنایی متعارض با آنها، صادق شمرده شوند. به طور کلی، وقتی پاپر اظهار می دارد که دانشمندان باید برای تحقّق ابطال ها آزمون گزاره های مبنایی را در جایی متوقف، و اقدام به پذیرش یک گزاره ی مبنایی بکنند، به این معناست که دانشمندان باید آن گزاره ی مبنایی را «به عنوان گزاره ای صادق» هر چند به طور موقت بپذیرند؛ در غیر این صورت، چرا و به چه عنوانی باید این گزاره ها را بپذیرند؟ گزاره های مبنایی، گزاره های خبری هستند و هر خبری یا صادق است و یا کاذب؛ لذا پذیرش گزاره های مبنایی، غیر از صادق تلقی کردن آنها چه معنای موجهی می تواند داشته باشد؟

حال سؤالات مطروحه در ابتدای این بخش را مورد توجه قرار داده، با نظر به علم شناسی پاپر به پاسخ گویی آنها می پردازیم. پاپر علی رغم این که پذیرش گزاره های مبنایی را به تصمیم و قرارداد می داند و خود تصریح می کند که چنین تصمیماتی منطقا آزادانه اختیار می شوند (Popper, 1959, p109 & 1974/2, p1111)، ولی نمی خواهد این تصمیمات و قراردادها را اعتباطی تلقی کنیم؛ زیرا با اعتباطی دانستن پذیرش گزاره های مبنایی، ابطال اعتباطی می شود و سپس عمارت علمیِ ساخته شده به وسیله روش شناسی ابطال گرایانه فرو می ریزد. اما سؤال این است که آیا پاپر، با توجه به مبانی متخذه ی خویش، قادر به جلوگیری از بروز چنین نتیجه ای هست یا نه؟

لازم است عناصری از فلسفه ی پاپر را که ممکن است بتواند جلوی اعتباطیت مذکور را سد نماید، مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم. قبلاً گفتیم که پاپر نیوراث را به این سبب که قواعدی برای وانهادن و طرد گزاره های تسجیلیِ ناسازگار با دستگاهِ نظریِ تحت آزمون معرفی نکرده است، مورد انتقاد قرار می دهد (از آن رو که عدم معرفی چنین قواعدی سبب اعتباطی شدن وانهادن گزاره ها و لذا قابل دفاع بودن تمام دستگاه های نظری می شود). معنای ضمنی این انتقاد این است که خود پاپر می بایست قواعدی برای پذیرش یا رد گزاره های مبنایی اش معرفی کرده باشد، تا بدین طریق از ظهور اعتباطیت در پذیرش و رد این گزاره ها جلوگیری به عمل آید. عملاً نیز چنین است و او در منطق اکتشاف علمی قواعدی را برای این منظور وضع کرده است. با قواعد پاپر آشنا می شویم تا ببینیم آنها تا چه حدی اعتباطیت را از بین می برند و ما را در نیل به گزاره های مبناییِ صادق یاری می رسانند.

پاپر در مورد پذیرش گزاره های مبنایی دو قاعده وضع کرده است: قاعده ی اول(41) وی از قرار ذیل است: «یکی از قواعد مهم این است که نباید دست به پذیرش گزاره های مبنایی سرگردان (آنهایی که ربط منطقی با نظریه ی تحت آزمون ندارند) زد، بلکه فقط باید در جریان آزمایش نظریه ها دست به پذیرش گزاره های مبنایی بزنیم؛ یعنی مواقعی که درباره ی نظریه ها پرسش هایی محقّقانه مطرح می کنیم و پاسخ را در پذیرش گزاره های مبنایی می جوییم» .(Popper, 1972, p106)

این قاعده از ما می خواهد اقدام به پذیرش آن دسته از گزاره های مبنایی که هیچ ارتباطی با نظریه ی تحت آزمون ندارند، نکنیم؛ بلکه توجه داشته باشیم که این کار باید در فرایند ابطال نظریه ها انجام گیرد. به نظر می رسد پاپر با این قاعده در صدد بیان این مطلب است که دانشمندان باید متوجه باشند که پذیرش یک گزاره چه تبعات و پیامدهایی دارد. لذا در پذیرش یا رد گزاره های مبنایی دقت بیش تری اعمال کرده، بی توجه دست به پذیرش این نوع گزاره ها نزنند.(42) اما این قاعده به خودی خود چیزی ندارد که ما را به سمت گزینش گزاره های مبنایی صادق سوق دهد؛ شاید پاپر بتواند این امر را در ذیل قاعده ی دوم محقق سازد.

قاعده ی دوم پاپر در عبارت زیر مندرج است: «گفتیم نظریه تنها وقتی ابطال می شود که گزاره های مبنایی متناقض با آن را پذیرفته باشیم... اما این شرط با آن که ضروری است، کافی نیست؛ زیرا می دانیم که پیشامدهای تک افتاده ی تکرارناپذیر اهمیتی برای علم ندارند. بنابراین چند گزاره ی مبنایی جسته و گریخته که ناقض نظریه هستند، ما را بر آن نمی دارد تا نظریه را، به عنوان ابطال شده، کنار بگذاریم. ما فقط هنگامی آن را ابطال شده محسوب می کنیم که پدیده ای تکرارپذیر دال بر ابطال آن یافته باشیم. به عبارت دیگر، فقط هنگامی ابطال نظریه را می پذیریم که به یک فرضیه ی تحتانی السطحِ تجربی تقویت شده ای که چنین پدیده ای را وصف کند، رسیده باشیم. این فرضیه را می توانیم فرضیه مُبطِل بنامیم» .(Popper, 1959, pp86-87)

خوب است درباره ی «فرضیه ی مبطل» توضیح دهیم که «فی الواقع لازم نیست این فرضیه یک گزاره ی کلی حقیقی باشد. [مثلاً [برای ابطال «همه ی کلاغ ها سیاه هستند.»، این گزاره که «در باغ وحش نیویورک یک گروه کلاغ سفید وجود دارد.»، که به طور بین الانفسی آزمون پذیر است، کفایت می کند» .(Ibid, p87)

درحقیقت پاپر، اغلب، فرضیه ی مبطل را یک گزاره ی مبنایی در نظر می گیرد(43) که این امر به وضوح در منقوله ی پیشین او همان منقوله ای که حاوی قاعده ی دوم پاپر است نیز ملاحظه می شود (این منقوله فرضیه ی مبطل را گزاره ای توصیفی معرفی می کند که به توصیف پدیده ی تکرارپذیر خاصی می پردازد و لذا چنین گزاره ای چیزی جز یک گزاره ی مبنایی نخواهد بود). به هر حال، از قاعده ی دوم چنین برمی آید که حتی اگر یک گزاره ی مبنایی با نظریه ی تحت آزمون ربط منطقی داشته باشد (یعنی مفاد قاعده ی اول در آن رعایت گردد)، ولی یک گزاره ی جسته و گریخته و تک افتاده باشد، نباید تصمیم بر پذیرش آن گرفت؛ بلکه فقط زمانی باید تصمیم به پذیرش یک گزاره ی مبنایی بگیریم که یک پدیده ی تکرارپذیر را توصیف کند؛ بدین معنی که دیگران نیز بتوانند آن را بیازمایند و نسبت به آن توافق نشان دهند. در واقع پاپر امیدوار است، بدین ترتیب، خطاهای شخصی از بین برود و این خطر که صرفا با مشاهدات تصادفی و اتفاقی مواجه هستیم، به حداقل خود برسد:(44) «فقط تکرار منظم به ما اطمینان می دهد که با یک «تصادف» محض مواجه نیستیم؛ بلکه با وقایعی مواجهیم که به سبب منظم و تکرارپذیر بودنشان، علی الاصول، به طور بین الانفسی قابل آزمون اند» .(Popper, 1959, p45)

ملاحظه می شود که شالوده و اساس قاعده ی مورد بحث پاپر را «تکرارپذیری» و «آزمون پذیری بین الانفسی» شکل داده است. با مراجعه به سخنان دیگر پاپر راجع به پذیرش گزاره های مبنایی، در می یابیم که او با نظر به همین مفهوم، پذیرش و ردّ گزاره های مبنایی را غیراعتباطی می داند. بر اساس این سخنان که ذیلاً به دو مورد از آنها اشاره می کنیم تصمیم گیری راجع به رد یا قبول گزاره های مبنایی نه یک عمل فردی، بلکه یک عمل جمعی و گروهی است و لذا نمی توان این تصمیم گیری را اعتباطی قلمداد کرد.

الی زهر روایت می کند که پاپر در کتاب دو مسئله ی اساسی معرفت شناسی(45) معتقد است که دلیل اعتباطی نبودن قرار داد و تصمیم گیری بر پذیرش یک گزاره ی مبنایی این است که این نوع قرارداد بر تصمیم توافقی که با نظر به احساس آزمایشگران مختلف اتخاذ می شود متکی است. او می گوید: «بر طبق نظر پاپر توافق مربوط به پذیرفتنی بودن گزاره ی مبنایی «م» باید زمانی حاصل شده تلقی شود که بین احساس یقین های تجربه شده به وسیله ی مشاهده گران مختلف هیچ تفاوتی نباشد» (الی زهر، 1995، صص4849 به نقل از پاپر، 1930، ص130).

پاپر در پاسخ گویی به انتقاد آلفرد جولیوس ایر نیز گفتاری مشابه دارد. ایر طی مقاله ای پاپر را متهّم می کند که با سلب نقش حمایتی «مشاهدات» از صدق گزاره های مبنایی، یک نوع اعتباطی بودن کامل را نسبت به این گزاره ها رواداشته است .(Ayer, 1974, pp692-684) پاپر در پاسخ به ایر در صدد نشان دادن این نکته بر می آید که گرچه پذیرش یا رد یک گزاره ی مبنایی به تصمیم و قرارداد بستگی دارد، ولی این نوع تصمیم و قرارداد یک امر کاملاً اعتباطی نیست .(Popper, 1974/2, p1111-1110)او بعد از این که تصمیم به پذیرش یک گزاره ی مبنایی را به اتخاذ رأی توسط هیأت منصفه که از قدیم در برخی محاکمات قضایی موجود بوده است تشبیه می کند، چنین القا می کند که این «من» نیستم که به دلخواه خود تصمیم به پذیرش یک گزاره ی مبنایی خاص می گیرم، بلکه «پذیرش یا ردّ گزاره های مبنایی، موضوعی است متعلق به جامعه ی علمی، که تقریبا شبیه به یک هیأت منصفه ی علمی است (که شاید توافقی حاصل شود و یا حاصل نشود)» .(Ibid, p1111)

عصاره ی سخنان مزبور پاپر این است که چون هر کسی نمی تواند به میل خود دست به پذیرش یا رد گزاره های مبنایی بزند اگر هم چنین کند، عمل او مورد توجه جامعه ی علمی نخواهد بود و این عمل به تصمیم جمعی و توافق جامعه ی علمی متکی است، لذا قراردادها و تصمیمات مربوط به گزاره های مبنایی، غیراعتباطی خواهد بود. اما از آن جا که در فرایند ارزیابی نظریه ها، آن نوع غیراعتباطی بودن دارای ارزش و اهمیت است که ما را به سمت گزینش گزاره های مبنایی صادق و طرد گزاره های مبنایی کاذب سوق دهد، باید ببینیم که غیراعتباطی بودن مورد اشاره ی پاپر تا چه حدی می تواند ما را در نیل به این هدف یاری رساند.

پاپر تصمیمات مورد بحث را به عهده ی جامعه ی علمی گذاشته است؛ اما باید از او پرسید که هر یک از اعضای این جامعه چه دلیلی برای تصمیم خود نسبت به پذیرش یک گزاره ی مبنایی خاص دارند؟ او اجازه نداده است که تجربه و احساسِ یقینِ مشاهده گران به عنوان حامی و پشتیبان صدق گزاره ی مبنایی ای که تجربه فقط تحریک به پذیرش آن می کند، ایفای نقش نماید؛ زیرا پیش تر دیدیم که به عقیده ی پاپر، تجربه فقط می تواند علت پذیرش یک گزاره ی مبنایی باشد و از تمهید کوچک ترین دلیلی برای حمایت از صدق آن عاجز است. پس هیچ یک از اعضای جامعه ی علمی که تصمیم به پذیرش گزاره ی مبنایی خاصی می گیرند، هیچ دلیلی برای صدق آن گزاره در دست ندارند. حال اگر هزاران نفر، بدین نحو، تصمیم به پذیرش یک گزاره ی مبنایی گرفته باشند، از نظر معرفت شناختی و خصوصا ویژگی صدق، هیچ فرقی نسبت به حالتی که فقط یک نفر اقدام به چنین عملی می نماید، نخواهد داشت. نیوتن اسمیت راجع به عبارت اخیر که مستقیما از پاپر نقل کردیم، سخن نیکویی دارد: «این حرف حیرت آور است. اگر هر یک از ما با پرتاب سکه ای، راجع به رنگ یک قو تصمیمی اعتباطی بگیریم و با اتّخاذ مبنایی دمکراتیک، نتیجه ی حاصله را برگزینیم، این نتیجه همان قدر اعتباطی خواهد بود که تصمیمات فردی ای که بر مبنای آنها تصمیم جمعی گرفته شده است، اعتباطی می بود. تصمیم جمعی سستی و بی پایگی کم تری ندارد. اگر چنانچه ما ادعای پاپر را، مبنی بر این که اعتماد به هیأت منصفه ی علمی موجه است، می پذیریم، احتمالاً بدین خاطر است که تصور می کنیم هر یک از اعضای آن هیأت منصفه یک تصمیم غیراعتباطی و مدلل می گیرند؛ ولی چون امکان خطاهای فردی وجود دارد، با معدل گیری، این خطاها از میان برداشته خواهند شد» .(Newton - smith, 1981, p63)

مباحث فوق نشان می دهند که قواعد و ضوابط پاپر برای پذیرش گزاره های مبنایی، وقتی در کنار دیگر مبانی علم شناسی وی ملاحظه می شوند، ما را به صادق یا کاذب بودن گزاره هایی مبنایی که از طرف دانشمندان مقبول یا مردود اعلام می شوند، امیدوار نمی کنند. از این رو احتمال صدق و کذب گزاره های مبنایی ای که توافق دانشمندان را جلب کرده اند یکسان خواهد بود. از آن جایی که پاپر استقرا را کنار گذاشته است، حتی نمی توانیم بگوییم که بر روی یک گزاره ی مبناییِ احتمالاً صادق توافق شده است. در فلسفه ی او، شواهد تجربی هر قدر زیاد و واضح و روشن باشند، دلیلی فراهم نمی کنند که احتمالاً یک قوی سیاه را مشاهده کرده ایم. لذا با توجه به برخی مبانی فکری پاپر، هم چون طرد و رفض روان شناسی گری و استقرا، و قراردادی بودن گزاره های مبنایی و با توجه به این که در علم شناسی وی چیزی وجود ندارد که به عنوان دلیل یا پشتوانه ی صدق گزاره های مبنایی ایفای نقش نماید، می توان نتیجه گرفت که در درون این علم شناسی، گزینشِ برخی گزاره های مبنایی و طرد برخی دیگر، فاقد توجیه معرفت شناختی است.

بنابراین در روش شناسی پاپر نمی توانیم امیدوار باشیم که بر روی گزاره های مبنایی صادق قرارداد می بندیم و از این لحاظ، این نوع قراردادها کاملاً دل بخواهی و اعتباطی می باشند. عدم اعتباطیتی که پاپر از آن سخن به میان می آورد، هیچ ربطی به صدق و کذب گزاره های مبنایی ندارد. این غیراعتباطی بودن صرفا به این بر می گردد که «تجربه» باید یک نقش علّی در پذیرش گزاره های مبنایی ایفا کند و این که دیگران نیز نسبت به پذیرش یا عدم پذیرش یک گزاره ی مبنایی با ما همراه باشند. اما همان گونه که ملاحظه کردیم، اگر پاپر به طور جدی به برخی مبانی خود پایبند باشد، نمی تواند هیچ یک از این ها را دلیل و پشتوانه ی قوی یا ضعیف صدق و اعتبار گزاره های مبنایی تلقی نماید.

قراردادی بودن تعیین اعتبار گزاره های مبنایی و فقدان شالوده ای معرفت شناختی برای این عمل در علم شناسی پاپر، ضربات مهلکی بر پیکر این علم شناسی وارد می سازد که پرداختن به همه ی آنها، در این مجال و چنین مقاله ای، ممکن و میسر نیست.

پس از ملاحظه ی مباحث فوق، بسیار جالب است بدانیم که ظاهرا پاپر به مشکلات قراردادی گری خود راجع به گزاره های مبنایی پی برده است. او در پاسخ به مقاله ی ایر، در لابه لای تکرار مواضع خود، سخنی دارد که با مواضع رسمی اش مغایر است. یکی از ایراداتی که معمولاً نظر هر کسی را که آرای پاپر را درباره ی مبنای تجربی مورد توجه و تأمل قرار می دهد، به خود جلب می کند، این است که اگر مشاهده و تجربه نمی تواند هیچ نقشی در توجیه و تصویب گزاره های مبنایی ایفا کند، دیگر چه لزومی دارد که گزاره های مبنایی را به «حوادث مشاهده پذیر» ارجاع دهند و نیز آزمودن نظریه ها از طریق مشاهده چه معنای موجهی خواهد داشت.

ایر نیز در مقاله ی یادشده این ایراد و انتقاد را بر فلسفه ی علم پاپر وارد می سازد (Ayre, 1974, p687) و پاپر برای پاسخ به چنین انتقاداتی، طی یک مقدمه چینی، اظهار می دارد که اندام های حسی ما به سبب این که معمولاً در وفق دادن ما به محیط زیستمان موفق بوده اند و ما را مدتی طولانی زنده نگه داشته اند، غالبا قابل اعتمادند .(Popper, 1974/2, pp1111-1114)به راحتی قابل درک است که پاپر در این جا، استقراگریزی خویش را نادیده گرفته است؛ زیرا این استدلال یک استدلال کاملاً استقرایی است. او در ادامه می افزاید: «تجارب ما نه تنها پذیرش یا رد یک گزاره ی مشاهدتی را برمی انگیزد؛ بلکه حتی می توان آنها را به عنوان دلایل غیرقطعی(46) توصیف کرد. آنها به این سبب دلیل هستند که مشاهدات ما معمولاً قابل اعتمادند و بدین سبب غیرقطعی اند که ما خطاپذیریم» .(Ibid, p1114)

اگر سخنان و عبارات پیشین پاپر را، که به طور صریح حکایت از ناتوانی مشاهدات و تجارب از ایفای نقش دلیل قطعی یا غیرقطعی برای گزاره های مشاهدتی می کردند، به خاطر آوریم، این سخن را کاملاً متعارض با آنها خواهیم یافت. هم چنین این سخن را نمی توان تغییر موضع رسمی به حساب آورد؛ زیرا اعتقاد پاپر به محتوای این سخن مستلزم آن است که برخی مواضع اساسی خود، هم چون ستیز با روان شناسی گری و رفض استقرا را کنار بگذارد و شاید می بایست کل روش شناسی اش را بازسازی و یا از نو طراحی کند. در حالی که می بینیم او در آثاری که بعد از آن انتشار داده است، از این مواضع دفاع می کند. به علاوه، پاپر با اظهار چنین عبارتی، این بار می خواهد نوعی غیراعتباطیّت معرفت شناختی (و نه صرفا روش شناختی) را نسبت به تصمیمات مربوط به گزاره های مبنایی تمهید کند (بدین معنا که ما نمی توانیم تصمیم به پذیرش هرگزاره ی مبنایی بگیریم، مگر این که دلیلی به نفع آن داشته باشیم). ولی او بلافاصله عبارت مورد بحث را چنین ادامه می دهد: «تصمیماتی که تاحدودی اعتباطی اند، تنها وقتی وارد کار می شوند که ما تعیین کنیم، آیا آزمون هایمان عجالتا رضایت بخش هستند و می توانند آخرین آزمون باشند، یا باید سعی در آزمونی دیگر بکنیم» .(Ibid, p1114)

پاپر در واقع، با ذکر این عبارت، از سخن قبلی خویش عدول می کند؛ زیرا پذیرش یا عدم پذیرش یک گزاره ی مبنایی منوط به پذیرش یا عدم پذیرش رضایت بخش و آخرین بودن آزمون های مربوط به آن گزاره ی مبنایی است و اگر نسبت به این امر، اعتباطیّتی در میان است، این اعتباطی بودن به پذیرش آن گزاره ی مبنایی نیز منتقل خواهد شد. به عبارت واضح تر، اگر دانشمندان برای پذیرش یک گزاره ی مبنایی دلیلی هر چند غیرقطعی در دست دارند، پس نسبت به رضایت بخش و آخرین بودن آزمون های آن نیز دلیلی هر چند غیرقطعی در دست داشته اند؛ لذا نمی توان مورد اخیر را اعتباطی به حساب آورد. اما چون پاپر، خود، با عبارت بعدی خویش پای چنین اعتباطیتی را به میان می آورد، پس او در واقع، به طور ضمنی، مواضع قبلی خویش را تکرار کرده، «تجربه» را عاجز از ایفای نقش دلیل و پشتوانه برای صدق و اعتبار گزاره های مشاهدتی (از جمله گزاره های مبنایی) می داند.

تأثیر قراردادی بودن گزاره های مبنایی بر «ابطال»

از آن جایی که «ابطال»، شاهرگ روش شناسی پاپر است و با توجه به این که در این روش شناسی، ابطال نظریه ها به گزاره های مبنایی مستند می شود، این پرسش مطرح می شود که قراردادی شمردن پذیرش گزاره های مبنایی، چه تأثیری بر روی ابطال نظریه ها خواهد گذاشت؟ از نظر پاپر هنگامی که بیان گزاره های مبنایی پذیرفته شده و یک نظریه، تعارضی ظاهر شود، آن نظریه ابطال خواهد شد. دیدیم که اساس پذیرش گزاره های مبنایی، یک تصمیم، توافق، و قرارداد است. ابطال یک نظریه که یکی از پیامدهای پذیرش گزاره های مبنایی است، مبتنی بر تصمیم و قرارداد می باشد و درحقیقت خود ابطال ها، هم چون گزاره های مبنایی، امری قراردادی اند. به عبارت دیگر، اگر گزاره های مبنایی مدلّل نیستند، صحت و اعتبار ابطال ها نیز که بر این گونه گزاره ها مبتنی و متکی اند، فاقد دلیل بوده و با قرارداد فراهم می شوند؛ اما در این صورت، هیچ ابطالی دلالت خواه قطعی و خواه غیرقطعی بر کذب نظریه های ابطال شده نخواهد کرد. این نتیجه برای روش شناسی ابطال گرایانه ی پاپر نتیجه ای مخرب است؛ زیرا پاپر بعد از ناممکن معرفی کردن کشف نظریه های صادق از طریق «اثبات»، در پی آن بود که با ممکن معرفی کردن حذف نظریه های کاذب از طریق «ابطال»، علم را فعالیتی معقول و در حال پیشرفت معرفی نماید. حال اگر ابطال یک نظریه هیچ دلالتی بر کذب آن نظریه ننماید، پروژه ی پاپر با مشکلی جدی مواجه خواهد بود؛ از همین رو، او به این پیامد قراردادی گری خویش پایبند نبوده، «نظریه ی ابطال شده» را معادل «نظریه ی کاذب» در نظر می گیرد:

«نظریه ای که در گذشته ابطال شده است، کاذب می باشد» .(Popper, 1972, p69)

پاپر در پاسخ ایر نیز به این امر تصریح می کند: «... در کتاب ایر(47) (ص74)، راجع به نظریه ی من چنین نیز انتقاد شده است که «اگر شکست فرضیه در مقابل آزمونش، غیرقابل اعتماد بودن آن را نشان نمی دهد... پس چرا باید آن فرضیه کنار گذاشته شود؟» پاسخ این است: زیرا اگر آن فرضیه در مقابل آزمونش شکست خورده است مستقل از هر نوع موضوع پراگماتیک کاذب می باشد» .(Popper, 1974/2, p1110)

پاپر برخی اوقات چنان سخن می گوید که گویی وی همان فیلسوفی نیست که بیش تر و تندتر از هر کس دیگر مشکلات عدیده ای برای تجربه و مبنای تجربی علم ذکر نموده، منکر نقش حمایتی تجربه و مشاهده برای صدق گزاره های مبنایی شده است: «نقش اساسی مشاهدات و آزمون های تجربی نشان دادن کذب برخی نظریه های ماست» Popper, 1972, p258)تأکید از ماست.(

یکی از نتایج آرای پاپر درباره ی مبنای تجربی و قراردادی گری وی راجع به گزاره های مبنایی، بیتکیه گاه بودن ابطال هاست. اما پاپر اغلب در آثار خود چنان صحبت می کند و می نویسد که گویی ابطال ها نه تنها دارای تکیه گاه هستند، بلکه این تکیه گاه از استحکام لازم و قطعی نیز برخوردار است و ابطال ها صریحا کذب نظریه های کاذب را نمایان می سازد. البته موارد معدودی وجود دارند که پاپر به وضوح به غیرقطعی بودن ابطال ها تصریح می کند. او در منطق اکتشاف علمی می گوید:

... برای هیچ نظریه ای هیچ گاه نمی توان یک ابطال قطعی فراهم ساخت؛ زیرا همواره می توان نتایج آزمایش ها را مشکوک قلمداد کرد... .(Popper, 1959, p50)

اما در عبارات زیادی از این کتاب چنین وانمود می کند که گویی به راحتی می توانیم به ابطال های قطعی دست یابیم و از آن جا که تعداد این گونه عبارات فراوان است، مورد فوق جلوه ی چندانی ندارد و احتمالاً خواننده ی کتاب وقعی به آن نخواهد نهاد. ما در این جا به سه نمونه از این عبارات اکتفا می کنیم: نمونه ی اول:

«ارزیابی های تقویتی جدید بر اساس گزاره های مبناییِ جدیدا پذیرفته شده، ممکن است درجه ی تقویت نظریه را از مثبت به منفی مبدل سازد، ولی عکس آن ممکن نیست» .(Ibid, p268)

بر اساس معنای ضمنی این عبارت، ممکن است در اثر پذیرش گزاره های مبنایی جدید، نظریه ای که تا به امروز تقویت شده یا قریب به صادق تلقی می شده است، ابطال شود، ولی درباره ی نظریه ای که قبلاً ابطال شده است، ممکن نیست بعدها نظر ما نسبت به آن ابطال عوض شود و آن را یک خطا به حساب آوریم. واضح است که این دقیقا به معنای قطعی تلقی کردن ابطال هایی است که بر اساس روش شناسی او به وقوع پیوسته اند.

نمونه ی دوم: «اگر این تصمیم [تصمیم مربوط به پذیرش یا رد پیش بینی های یک نظریه[ مثبت باشد، یعنی اگر نتایج شخصیه پذیرفتنی یا اثبات شده از کار درآیند، آن گاه آن نظریه، عجالتا، آزمونش را از سرگذرانده است و ما هیچ دلیلی برای کنار گذاشتنش نیافته ایم. اما اگر این تصمیم منفی باشد، یا به عبارت دیگر، اگر آن نتایج ابطال شده باشند، آن گاه نظریه ی ما نیز که منطقا زاینده ی آن نتایج است، ابطال خواهد شد. البته یک تصمیمِ مثبت، تنها می تواند به طور موقّت از نظریه حمایت کند...» Ibid, p33)تأکید دوم و چهارم از ماست).

خواننده از سبک و سیاق این جملات چنین برداشت می کند که اگر چه تقویت امری موقّتی یا غیرقطعی است، ولی ابطالْ امری غیرموقّتی یا قطعی است. پاپر در این عبارات، دوبار، با فاصله ی اندک، از موقّتی بودن تقویت دم می زند؛ ولی در مورد ابطال، نه تنها از موقّتی دانستن آن خودداری می کند، بلکه با منطقی معرفی کردن فرایند ابطال، قطعیّت خاصی را نسبت به آن القا می کند.

نمونه ی سوم:

وایل می گوید: «می خواهم برای همیشه، تحسین بی پایان خویش را نثار تجربه گران کنم که می کوشند تا واقعیات تفسیر شدنی را از چنگ بسته ی طبیعت بربایند، همان طبیعتی که خوب می داند چگونه به نظریه ها با قاطعیت «نه» بگوید و چگونه «آری» را زیرلب نجوا کند»، من نیز در این باره کاملاً با وی موافقم» .(Ibid, p280)

پاپر با این عبارت، به طور صریح، اثبات را غیرممکن و ابطال (قطعی) را ممکن می شمارد.

پاپر در آثار دیگرش نیز معمولاً سیاست فوق را اجرا می کند. او مثلاً در کتاب واقع گرایی و هدف علم می گوید: «من همیشه بر این اعتقاد بوده ام... که هرگز این امکان وجود ندارد که بتوانیم، به طور قاطع، کذب یک نظریه ی تجربی علمی را نشان دهیم» .(Popper, 1983, p××i-ii)

اما او در صفحه ی بعد، در صدد خنثی کردن چنین عباراتی برمی آید: «باید تأکید کنم که نباید عدم قطعیّت ابطال های تجربی را (که من خود بارها به آن اشاره کرده ام) خیلی جدّی گرفت (این را نیز اظهار داشته ام). شماری از ابطال های مهم موجودند که تا آن جایی که خطاپذیری عام انسانی اجازه می دهد، «قطعی» هستند» .(Ibid, p××iii)

این که چرا پاپر می خواهد ابطال های علمی را قطعی جلوه دهد، کاملاً آشکار است؛ زیرا وقتی در استدلال او برای ناممکن معرفی کردن «اثبات» (از طریق استقرا) دقیق می شویم، در می یابیم که او «اثبات» را «اثبات قطعی» در نظر می گیرد و سپس با آن به مبارزه برخاسته، آن را غیرممکن معرفی می کند؛ ولی در مقابل از امکانِ «ابطال» نظریه ها دم می زند و با این کار، برتری روش شناسی ابطال گرایانه ی خویش را نسبت به روش شناسی اثبات گرایانه گوشزد می نماید. پس اگر پاپر نتواند قطعیتی برای «ابطال» فراهم نماید، جایگزینیِ روش شناسیِ ابطال گرایانه ی وی به جای روش شناسیِ استقراییِ اثبات گرایانه، توجیه و ضرورتی نخواهد داشت. به همین سبب، پاپر دوست دارد با «ابطال ها» همان قطعیّتی را به دست آورد که با «اثبات ها» تعقیب می شد؛ ولی این تعقیب با شکست مواجه شد. پیترلیپتون (استاد گروه تاریخ و فلسفه ی علم دانشگاه کمبریج) نیز دراین باره معتقد است که «از نحوه ی به کارگیری واژه ی «ابطال» توسط پاپر چنین بر می آید که او دوست می دارد ابطال، همان یقین اثبات را داشته باشد» .(Lipton, 1995, p37)

با توجه به ملاحظاتی که تاکنون داشته ایم، تجزیه و تحلیل قراردادی گری پاپر راجع به مبنای تجربی و پیگیری پیامدهای آن، نه تنها اجازه نمی دهد ابطال های به وقوع پیوسته در قالب نظام پاپری از قطعیّت برخوردار باشند، بلکه حتی اجازه نمی دهد که آنها به طور غیرقطعی هم حکایت از کذب نظریه های ابطال شده نمایند؛ زیرا قراردادی گری او راجع به مبنای تجربی، نه تنها ابطال ها را غیرقطعی می سازد، بلکه اساسا آنها را غیرمدلل، بی اساس و معلّق در فضا می نماید. به عبارت دیگر، قراردادی گری پاپر نسبت به گزاره های مبنایی، مبیّن این نیست که ابطال ها از نقطه ای سست و لرزان آویزان اند، بلکه این است که ابطال ها از هیچ نقطه ای (خواه مستحکم و خواه سست) آویخته نیستند؛ زیرا ابطال ها در صورتی غیرقطعی اند که دلیلی برای دفاع از صحت و اعتبار آنها در دست باشد، اما دلیلی که از قوت قاطع برخوردار نباشد. در حالی که بر اساس مبانی پاپر راجع به مبنای تجربی علم، هیچ دلیلی (خواه قطعی و خواه غیرقطعی) برای صدق گزاره های مبنایی نداریم (که به همین سبب، پاپر پذیرش آنها را به قرارداد می داند)؛ لذا ابطال ها نیز که بر چنین گزاره هایی تکیه می کنند و کذب نظریه های ابطال شده از همین گزاره ها استنتاج می شود، هیچ سند و دلیلی خواه قطعی و خواه غیرقطعی برای صحت و اعتبار خود نداشته، چیزی غیر از مشتی قرارداد نخواهند بود.

تلخیص نتایج عمده

* با دقت در آزمون پذیری گزاره های مبنایی در قالب علم شناسی پاپر، یا بایستی فرایند ارزیابی نظریه ها را حاوی دوری مضمر دانست (این که ارزیابی نظریه ها موقوف بر گزاره های مبنایی و ارزیابی گزاره های مبنایی خود موقوف و مبتنی بر نظریه هاست.) و یا این که بایستی میزان صدق نظریه ها را یقینی تر از گزاره های مبنایی در نظر گرفت و نظریه ها را گزاره های محک گزاره های مبنایی تلقی نمود؛ که این توافق چندانی با روش شناسی پاپر ندارد.

* در فرایند آزمون یک حدس علمی، برخلاف اهداف روش شناختی پاپر، تقویت که هم سنخ اثبات می باشد بر ابطال تقدم پیدا می کند.

* از آن جایی که پاپر از طرفی خواهان آزمون پذیری گزاره های مبنایی از طریق مشاهده پذیر بودن آن هاست، ولی از طرفی دیگر مشاهده و تجربه را عاجز از تمهید هرگونه دلیل و پشتوانه برای صدق گزاره های مبنایی در نظر می گیرد، لذا وی بدین طریق، منزلت گزاره های مبنایی و نقش تجربه در علم شناسی اش را دچار ابهام و تیرگی می کند و شاید حتی تجربه گرایی اش را عقیم و یا عبث می سازد.

* در علم شناسی پاپر، که روان شناسی گری و استقرا طرد شده و پذیرش گزاره های مبنایی قراردادی محسوب می شود، هیچ توجیه معرفت شناختی برای دفاع از اعتبار گزاره های مبنایی پذیرفته شده، ارائه نمی گردد ولذا پذیرش و رفض گزاره های مبنایی از لحاظ معرفت شناختی، خصوصا ویژگی صدق، به یک امر کاملاً دل بخواهی مبدل می شود و غیراعتباطیتی که پاپر از آن یاد می کند می تواند حداکثر یک غیراعتباطیت روش شناختی و نه معرفت شناختی، محسوب شود.

* با قراردادی شدن پذیرش گزاره های مبنایی، «ابطال های علمی» نیز که یکی از پیامدهای پذیرش این نوع گزاره ها می باشند، به یک مشت قرارداد تبدیل شده و لذا نمی توانند حکایت از کذب نظریه های ابطال شده بکنند. نتیجتا پاپر که بعد از ناممکن معرفی کردن کشف نظریه های صادق از طریق «اثبات» به دنبال این پروژه بود که با ممکن و میسر معرفی کردن حذف نظریه های کاذب از طریق «ابطال»، علم را فعالیتی معقول و در حال پیشرفت معرفی نماید، در انجام پروژه اش با مشکلی جدی مواجه می شود.

منابع

Ayer, A. J. (1974) "Truth, Verification and Verisimilitude" (in Schilpp, P. A. ed. (1974), pp. 684-692.

Blackborn, simon (1994), The Oxford Dictionary of Philosophy (oxford: Oxford university).

Brown, Harold (1977), Perception, theory and Commitment (chicago: the university of chicaco press).

Johansson, Ingvar (1975), A critique of karl Popper's Methodology (stockholm: Gothenbury).

Lipton, Peter (1995), "Popper and Reliablism" (in o'hear, A. (ed.) (1995) pp. 31-43.

Newton - smith, W. H. (1981), The Retionality of Science (London: Routledge and kegan Paul).

O'Hear, Antony (ed.) (1995), Karl Popper: Philosophy and Problems (cambridge: cambridge university press).

Popper, K. R. (1959), The Logic of Scientific Discovery (London: Hutchinson, 4th ed. 1980).

Popper, K. R. (1963), Conjectures and Refutatious (London: Routledge and kegan Paul, 4th ed., 1972).

Popper, K. R. (1972), Objective knowledge (Oxford: Clarendon Press, 2nd ed., 1979).

Popper, k. R. (1974 / 2) "Replies to my critics" (in schilpp, P. A. (ed.) (1974) pp. 959-1197).

Popper, k. R. (1983), Realism and the Aim of Science (London and newYork: Routledge).

Schilpp, Paul Arthur (ed.) (1974), The Philosophy of Karl Popper, 2vols. (La Sall Illinois: open count).

Stokes, Geoffrey (1998), Popper: Philosophy, Politics and Scientific Method (cambridge: Polity Press).

Zahar, Elie G. (1995). "The Problem of Emprical Basis" (in O'Hear, A. (ed.) (1995), pp. 45-74).



1 کارشناس ارشد فلسفه علم از دانشگاه صعنتی شریف.

2 . context of discovery

3 . context of justification

4 . empirical basis

5 . inductivism

6 . rationalism

7 . Principle of transference

8 . Schlick. M.

9 . confirm

10 . probable

11 . factual statements

12 . a bucket

13 . singular statements

14 . verified

15 . corroborated

16 . verificationism

17 . falsificationism

18 . psychologism

19 . protocol sentences

20 . sense data

21 . J.F. Fries

22 . Neurath. O.

23 . theory laden

24 . basic statements

25 . objective

26 . subjective

27 . without a knower

28. intersubjectively: سایمون بلک بورن، مؤلف واژه نامه ی فلسفه ی آکسفورد، در مورد معنای این واژه بیان می دارد که خاصیت و صفتی را بین الانفسی گویند که اذهان و انفس مختلف درباره ی آن هم عقیده باشند و یا بتوانند هم عقیده شوند. [ر.ک: (1994)، ص197]. پاپر نیز وقتی گزاره ای را به طور بین الانفسی آزمون پذیر می داند، مرادش این است که آن گزاره، یک گزاره ی عمومی و همگانی است؛ به طوری که دیگران هم می توانند آن را بیازمایند و راجع به آن اظهار نظر کنند.

29 . referents

30 . decision

31 . convention

32 . truth value

33 . test statements

34. بر اساس معیار تمیز پاپر، گزاره های علمی گزاره هایی هستند که آزمون پذیر یا ابطال پذیر (پاپر آن دو را معادل می گیرد) باشند: از آن جایی که گزاره های مبنایی در جریان استدلالات علمی نقش ایفا می کنند، باید گزاره هایی علمی و بر طبق معیار تمیز پاپر ابطال پذیر باشند.

35 . critical rationality

36 . pereptual experiences

37 . arbitrary

38. البته در این مقاله همه ی این عناصر تحت بررسی و ارزیابی قرار نمی گیرند. از آن جایی که این مقاله، با اندک تفاوتی، فصل اول رساله ی کارشناسی ارشد نگارنده را شکل داده است که با عنوانِ اصلیِ «قراردادی گری در فلسفه ی علم پاپر» و عنوان فرعی «رویکردی انتقادی به علم شناسی پاپر» و تحت راهنمایی دکتر سعید زیباکلام به انجام رسیده است بررسی بقیّه ی موارد را در فصول بعدی این رساله می توانید بیابید.

39 . trial and error

40 . modus tollens

41. البته در منطق اکتشاف علمی، این قاعده به لحاظ مکانی، بعد از قاعده ی دوم ارائه شده است که این ترتیب صرفا اقتضای مباحث کتاب بوده است ، ولی با نظر و دقت در مفاد آن دو، ترتیب فوق شایسته می نماید.

42. برداشت اینگوار یوهانسون نیز، که قواعد مزبور پاپر را مورد بررسی قرار داده است و آنها را قواعد «صادق تلقی نمودن گزاره های مبنایی» می داند [ر.ک: (1975)، ص19]، از قاعده ی فوق چنین است که این قاعده چیزی بیش از مقداری توجه به هنگام پذیرش گزاره های مبنایی مطالبه نمی کند [ر.ک: همان، ص70].

43. برداشت جفری استوکس استرالیایی نیز، که کتابی راجع به فلسفه ی پاپر نگاشته است، این است که «فرضیه ی مبطل صرفا یک گزاره ی مبنایی است که خبر از وجود یک واقعیت، شی ء یا حادثه ای می دهد.» [استوکس (1998)، ص29].

44. به نظر اینگوار یوهانسون نیز قاعده ی مورد بحث پاپر صورتی از این قاعده ی قدیمی است که آزمایش باید به منظور اجتناب از اشتباهات ساده و اتفاقات تصادفی، چندین بار تکرار شود [ر.ک: یوهانسون (1975)، ص70].

45 . Popper, K.R, Die Beiden Grundproblem der Erkenntnistheorie (originally written 1930-1932) (Moher, J.C.B, 1979)

46 . inconclusive reasons

47. مقصود پاپر کتاب زیر است:

Ayer A.J. (1956), The Problem of knowledge (Edinburgh; Penguin)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان