چکیده : یکی از مسائل مورد اهتمام فلسفة نقدی تاریخ این است که آیا آن نوع نتایجی که مورخان مدعی اثبات آنند از همان عینیتی برخوردار است که عالمان علوم تجربی عموماً ادعای رسیدن به آن را دارند یا نه ؟ دلیل عمدة نسبیت گروان در انکار عینیت نتایج مورخان ، استدلال از راه گزینش است . عینیت گروان در مقابل مدعی اند «اینکه مورخان در انجام پژوهشهای خود گزینشگرند نه خصلت پژوهش تاریخی ، بلکه خصیصة هر نوع پژوهشی است » و از این نظر تفاوت بین پژوهش تاریخی و دیگر انواع پژوهش وجود ندارد.
واژه های کلیدی : فلسفة نقدی تاریخی ، عینیت گروی ، نسبیت گروی ، تاریخ تبیینی ، تاریخ توصیفی ، گزینش تاریخی .
عینیت گروان و نسبیت گروان
در فصل پیشین ] پژوهشنامة متین ش 5 / 6: 194 231 [ ، مسألة مورد بحث ، آن نوع فهم یا فهم پذیری بود که مورخان در موضوع مورد بررسی شان در پی آنند یا باید در پی آن باشند. هر چند آنچه که گفته شد نظریة کاملی در خصوص تبیین در تاریخ به حساب نمی آید؛ اما ملاحظاتی پدید آمد که این اعتقاد را مورد تردید قرار داد که شیوه های تبیینی مورخان از آنچه عموماً الگوی تبیین علمی خوانده می شود، کاملاً تبعیت می کند یا باید تبعیت کند. در فصل حاضر، به مسأله ای بازمی گردیم که ما را به بررسی جنبه های دیگری از وظیفة مورخ ، غیر از وظیفة صرفاً تبیینی هدایت می کند و آن این مسأله است که مورخان تا چه اندازه می توانند بحق مدعی اعتبار صدق عینی نتایجی گردند که معمولاً به آن می رسند آیا آنها، طبق سخن مکرر فون رانکه ، می توانند مدعی کشف گذشته ، آنگونه که واقعاً بوده است ، شوند یا نه . کسانی را که مدعی اند می توانند، غالباً «عینیت گروان » می نامند و کسانی را که منکر این امکان هستند غالباً به نام «نسبت گروان » می خوانند. به چند دلیل این اصطلاحات هیچ رضایت بخش تر از «پوزیتیویست » و «ایده آلیست » نیستند. اما آنها عموماً استعمال می شوند و به اندازة کافی برای اشاره به تفاوتهای مهمی که از این پس بیشتر روشن می شوند، مناسبند.
به قول دابلیو. اچ والش ، مسألة عینیّت تاریخی ، «مهمترین و نیز دشوارترین مبحث در فلسفة انتقادی تاریخ است ». یقیناً دلایل این قول که پژوهش تاریخی ، عینی نیست به نحو گیج کننده ای متعدد و مختلف است . برای مثال به قول مورخ آمریکایی ، چارلز بیرد، تاریخ عینی نیست ؛ زیرا مورخان ، برخلاف شیمیدانان یا فیزیکدانان واقعاً نمی توانند موضوع مورد بررسی شان را مشاهده کنند؛ زیرا اسناد و مدارکشان راجع به گذشته جَسته گریخته و ناقص است ؛ زیرا آنها حتی از مستندات ناقص و محدودی که در اختیار دارند باید گزینشهایی بکنند؛ زیرا آنها باید موادشان را در گزارش نتایجشان مرتب سازند؛ زیرا در به کارگیری مفاهیم سامان دهنده ، آنها ساختاری را بر گذشته تحمیل می کنند که هیچ گاه واقعاً نداشته است ؛ و زیرا آنچه آنها مطالعه می کنند متضمّن ملاحظات اخلاقی و زیبایی شناختی است . این مجموعه ای بسیار ناهمگن از نگرانیهاست ، و ابداً معلوم نیست که آنها همراه با هر معنای روشن و شفّافی از واژة «عینی » به ذهن آیند. در این فصل ، به منظور اینکه بحث سامان پذیرد، کانون بررسی ما این پرسش خواهد بود که چون تاریخ مستلزم ملاحظات اخلاقی و زیبایی شناختی است آیا باید آن را غیر عینی دانست روایتی از مسألة عینیت که هر چند تنها روایت مهم نیست ، در واقع چهارچوبی برای بسیاری از مباحث فیلسوفان و مورخان از عینیت فراهم آورده است . در بخشهای پایانی این فصل ، به اختصار هر چه تمامتر به بررسی برخی از شیوه های دیگر خواهیم پرداخت که در آنها امکان عینیت در اثر تاریخی گاهی مورد تردید واقع شده است .
طرح این پرسش از سوی مورخان که آیا تاریخ ، آنگونه که آنها بدان اشتغال دارند، می تواند به معنای فارغ از ارزش ، عینی باشد یا نه ، نشان از بدبینی آشکار آنهاست . کارل بکر وقتی اظهار می دارد که «مورخ نمی تواند داوری شخصی را کنار بگذارد »، احتمالاً از جانب عدة زیادی سخن می گوید و بیرد وقتی اعلام می کند که «هر قدر که مورخ به تهذیب و تزکیه بپردازد باز همچنان انسان مخلوق زمان ، مکان ، اوضاع و احوال ، علایق ، شیفتگی ها و فرهنگ »، باقی می ماند و امید آن نمی رود که مانند «آیینه ای بی طرف » عمل کند، دیدگاهی را بیان می دارد که مورد اعتقاد عموم است . اما همان طور که چنین اظهارنظرهایی حکایت دارند معمولاً مورخان این سؤال را به شیوه ای شبه روان شناختی تفسیر می کنند. آنچه آنها بر آن تأکید دارند، مشکل عملی کنار گذاشتن پیشداوریها و کلیّت تعصّب به عنوان واقعیت طبیعت انسانی است . در مقابل ، علاقة فیلسوفان نقدی تاریخ صرفاً این نیست که مشخص کنند آیا تاریخ ، آنگونه که معمولاً تعقیب می شود، در واقع ، پژوهشی به لحاظ ارزشی بی طرف است یا نه ؛ دلبستگی آنها این است که مشخص کنند آیا تاریخ بدین نحو مفهوم و متصور است یا نه . به بیان ارنست نیگل ، سؤال این است که آیا چهارچوب ارزشی مورخ «علاوه بر آنکه به لحاظ علّی بر پژوهش وی تأثیرگذار است منطقاً نیز، در معیارهای اعتبار و به همان اندازه در معنای گزاره هایش نهفته است یا نه ؟ اگر اینطور باشد، اظهار تأسفهایی مانند اظهار تأسف بکر و بیرد، دیگر چندان اهمیتی نخواهد داشت ؛ زیرا اگر ارزش داوری منطقاً جزء مقوّم خود ایدة پژوهش تاریخی است ، برای مورخان معنا ندارد که حتی سودای عینی بودن در سر داشته باشند.
همان طور که هانس میروف اظهار می دارد، معمولاً این فیلسوفان و نه مورخان بوده اند که در دفاع از حیثیت علمی رشتة تاریخ ، قویاً به نفع امکان تاریخ عینی استدلال کرده اند. و فیلسوفانی که این چنین استدلال کرده اند معمولاً همانهایی بوده اند که از نظریة پوزیتیویستی تبیین تاریخی حمایت کرده اند. این ارتباط اتفاقی نیست . زیرا موضع این فیلسوفان کمابیش از این قرار است : آنها خواهند گفت ، وظیفة مورخ این است که واقعیتهای گذشته را احراز کند و به تبیین آنها بپردازد. اما اگر بیان همپل از تبیین صحیح باشد، دیگر درباره اینکه آیا مورخان می توانند مدعی عینیت بشوند به این معنا که نتایجی فارغ از ارزش استنتاج کنند، مسأله ای باقی نمی ماند. زیرا براساس آن بیان ، هدف تبیین این است که به شرایط کافی (یا تقریباً کافی ) آنچه در حال تبیینش هستیم اشاره کند و کفایت (یا کفایت تقریبی ) این شرایط از این طریق احراز می گردد که نشان داده شود آنچه در حال تبیینش هستیم طبق قوانینی که اعتبار تجربی دارند از آن شرایط قابل استنتاج است (یا به وسیلة آنها محتمل شده است ). در تحقیقی از این نوع ، منطقاً، مجالی برای ارزش داوریهای مورخ نیست . اگر اصلاً اختلاف نظری هست ، قانوناً هیچ ارتباطی با ارزشهای محققان نمی تواند داشته باشد؛ آن اختلاف تنها می تواند ناشی از نقصان دانش آنها از قوانین مربوطه باشد. اگر قوانین دقیق یا مطلقاً کلی در دسترس نباشد، همان طور که در تاریخ عموماً اینگونه است ، ردِّ اختلاف نظرها دربارة آنچه شرایط کافی (یا تقریباً کافی ) به حساب می آید را شاید بتوان به خوبی تا تفاوتهایی در داوری دنبال کرد. اما داوریهای مربوطه ، داوریهای ارزشی نیستند، آنها داوریهای استقرایی ؛ یعنی برآوردهای محتمل هستند.
همین نوع استدلال را در خصوص اثبات واقعیات مورد تبیین نیز به کار می برند. ادعا می شود تنها راه اثبات نتیجه ای دربارة گذشته این است که بر اساس قوانین تجربی استدلال شود که رویدادهای مورد بحث ، باید رخ داده باشند. بنابراین ، تصور می شود طرح الگوی علمی از جانب همپل و دیگران علاوه بر ساختار استدلال مستند ساختار تبیین را نیز روشن می گرداند و همچنین این مفهوم از پژوهش ، مفهوم ارزش داوری مؤثر را طرد می کند. با این حال اگر ارزشهای مورخ بر نتایج به دست آمدة تأثیر گذاشته باشد، می باید وقوع خطایی را در شیوه های مورد استفادة وی حدس زد.
مخالفت با این ادعای عینیت گروانه همانند اختلاف نظر بر سر ماهیت تبیین هم ناشی از اتخاذ دیدگاهی خاص است در باب رهیافتی که مورخان ضرورتاً به موضوع مورد بررسی شان دارند و هم ناشی از اتخاذ دیدگاهی در باب ماهیت خود موضوع . نخست این استدلال را بررسی می کنیم ، گزینشی که مورخان هنگام ارائة شرحهای تاریخی ضرورتاً به آن مشغولند، متأثر از ارزشهاست استدلالی که مندلبوم آن را «خاستگاه اصلی نسبیت گروی » نامیده است . آنگاه استدلال فیلسوفانی مانند آیزیا برلین و لئواستروس را مبنی بر اینکه خود موضوع تاریخ سرشار از ارزش است و این امر بیرون راندن ارزش داوری را از حوزة مطالعة مورخ غیر ممکن می سازد، مورد توجه قرار می دهیم . در ملاحظاتی که بیرد مطرح کرده ، این دو موضع نهفته است . هر چند این دو غالباً به عنوان مواضعی مغشوش و اشتباه رد شده اند، با این حال نشان خواهیم داد آنها توجه را به حقایقی مهم دربارة ماهیت و منزلت پژوهش تاریخی معطوف می سازند.
مسألة گزینش
استدلال از راه گزینش بر آن است که مورخان هنگامی که افعال انسانی و دیگر امور مورد مطالعه شان را برمی گزینند تا آنها را در گزارشی تاریخی جای دهند، ضرورتاً به ارزشیابی آنها می پردازند. بار دیگر از بیرد نقل قول کنیم : «هر تاریخ مکتوبی ... گزینش و تنظیم واقعیتهاست ... عمل انتخاب ، اعتقاد و تفسیر با توجه به ارزشهاست ». توجه به دو نکته کمک می کند تا این استدلال را در جایگاه واقعی اش قرار دهیم .
نخست اینکه مسلماً درست به نظر می رسد که مورخان هرگز نمی توانند همة آنچه دربارة موضوعات مورد پژوهش شان می دانند در گزارشهایشان بگنجانند. مثال مناسب آن این مسأله است که آیا آنچه مورخان به آن مبادرت می ورزند، مروری است بر تاریخ اروپای غربی از زمان سقوط رُم یا گزارشی است ساده از کاری غیر قابل برگشت . همچنین درست به نظر می رسد که مورخان هنگامی که با ضرورت گزینش مواجه می شوند معمولاً آنچه دربارة موضوع مورد مطالعه شان چشمگیر یا حائز اهمیت می دانند به ما می گویند و از این رو آنچه آنها به ما می گویند بیان کنندة مجموعه ای خاص از ارزشهاست . اما هرچند به سبب ملاحظة نخست ممکن است گفته شود گزینشی بودن گزارشهای تاریخی مشکل گریزناپذیر پژوهش تاریخی است ، چندان بدیهی به نظر نمی رسد که بتوانیم از ملاحظة دوم این نتیجه را اخذ کنیم که ارزیابی دانسته های امری ضرورت دارد. زیرا حداقل امکان منطقی آن وجود دارد که مورخ کاملاً به طور دلخواهانه دست به گزینش زند. گزارش حاصله ممکن است چندان جالب نباشد، اما مشروط بر اینکه آنچه به ما گفته می شود واقعاً نیز روی داده باشد، آیا نمی توان آن را همچنان به عنوان تاریخ نگریست ؟
نسبیت گروان به منظور رد این نظر ممکن است وضوح بیشتر ایدة تاریخ را لازم بدانند. آنها مطمئناً به طور موجهی تأکید دارند بر اینکه مورخی که صرفاً گزاره هایی صادق در باب گذشته یا موضوعات مورد مطالعة خود را کنار هم می چیند هرگز به تاریخ آنگونه که ما از این واژه می فهمیم ، نمی پردازد. در این رابطه جالب است به ابهامی که در واژة «تاریخ » وجود دارد، اشاره کنیم که با تمایز مذکور در فصل اول بین تاریخ به عنوان جریان و تاریخ به عنوان پژوهش تصادم دارد. می توان گفت هر آنچه ما انجام می دهیم ، چه حائز اهمیت باشد چه نباشد، «در تاریخ می گذرد». در اینجا تاریخ به معنای هر چیزی است که در کل گذشتة انسان اتفاق می افتد. اما به معنایی تا اندازه ای متفاوت از این واژه ، نمی توان در مورد شخصی که به نحوی عادی و پیش پا افتاده به کاری پرداخته ، گفت که او «سازندة تاریخ » است . به همین معنا گفته شده است که حکومتها از اینکه «هیچ تاریخی » نداشته اند، شادمان بوده اند. در اینجا این واژه به وضوح به رویدادها و افعال گذشته ای اختصاص می یابد که از اهمیتی برخوردار باشند. نسبیت گروان بر این باورند که وقتی از «ساختن تاریخ » توسط مورخ سخن می گوییم تاریخ به معنای دوم را در ذهن داریم و بی شک این سخن یا کوب بورکهارت که تاریخ عبارت است از «ثبت واقعیتهایی که یک عصر در عصر دیگر قابل توجه می یابد» را به ذهن بیاوریم بسیار از بیان کامل نقش واقعی مورخ فاصله دارد. شاید اظهار نظر جک بادزون تا حدّی رساتر باشد که این سخن که چیزی «در تاریخ وجود دارد» دلالت دارد بر اینکه ، آن چیز «به یاد ماندنی است ». آنچه انکار خواهند کرد، نسبیت گروانی که استدلال از راه گزینش را دنبال می کنند، این است که بتوان بیان رضایت بخشی از وظیفة واقعی مورخ بدون استفاده از مفهومی مانند «به یاد ماندنی » ارائه داد. آن وظیفه را در واقع می توان به عنوان کشف گذشتة به یاد ماندنی توصیف کرد. از این نظر، ظاهراً پدر تاریخ جانب نسبیت گروان را خواهد گرفت .
لوازم بی واسطة ارزیابی استدلال از راه گزینش ظاهراً بدین قرار است . از این واقعیت محض که مورخان به هر روی باید دست به گزینش بزنند، همان طور که گاهی بیرد و دیگران ظاهراً مدعی آنند، منطقاً نتیجه نمی شود که آنها معیارهای ارزش را بر موادشان تحمیل می کنند. تا آنجا که استدلال از راه گزینش به این معنا اخذ شود، استدلالی معیوب خواهد بود. به بیان صحیحتر اگر قرار است تاریخی به معنای مناسب این واژه نگاشته شود مورخ باید به شیوه ای ارزش داورانه دست به گزینش بزند. زیرا «تاریخ » به این معنا مفهومی تقریباً ارزشی است ، یعنی مفهومی نه فقط از گذشته بلکه از گذشته ای حائز اهمیت یا به یادماندنی . اما اگر استدلال از راه گزینش نسبیت گروان به این نحو کلی بیان شود، ممکن است دیگر متقاعدکننده نباشد. بنابراین ، به منظور بررسی بیشتر این استدلال و مرتبط ساختن بیشتر آن به عمل تاریخی ، اجازه دهید این سؤال را طرح کنیم که از عینیت گروان انتظار چه پاسخی را می توان داشت .
تاریخهای تبیینی و توصیفی
یک پاسخ بسیار رایج عینیت گروانه به موضعی که تا اینجا طرح کلی آن گذشت ، پاسخی که احتمال آن می رود کل موضع نسبیت گروانه را بلافاصله از دور خارج کند، خاطرنشان ساختن این مطلب است که اگر پژوهش مورخ به واقع گزینشی است از این نظر دیگر امری منحصر به فرد نیست . زیرا تمام پژوهشها حتی آنهایی که در علوم طبیعی صورت می گیرد، گزینشی هستند. هیچ دانشمندی نمی تواند هر چیزی را در حوزه ای خاص مورد مطالعه قرار دهد، همیشه جنبه یا مسأله ای خاص باید برای بحث و بررسی گزینش گردد و دانشمندان مانند مورخان در گزینش کردنهایشان از علایقشان تبعیت می کنند و ارزشهایشان را آشکار می سازند. اما استدلال نسبیت گروانه معمولاً توسط کسانی پیش برده می شود که مدعی اند تا آنجا که به عینیت مربوط است تفاوتی بین تاریخ و نوع ممتازتر دیگری از پژوهش که معمولاً علوم طبیعی است ، می بینند. گاهی گفته می شود نسبیت گروان که از اثبات این ادعا ناتوانند «اصل تمایز معنادار» را زیر پا می گذارند. این اصل مقرر می دارد که «هیچ محمولی نمی تواند در عالم مقالش به هر چیزی اطلاق شود یا به هیچ چیزی اطلاق نشود». همان طور که آرتور دانتو اظهار داشته است شکوه از اینکه هر تاریخی چون گزینشی است گرانبار از ارزش است همانند شکوة کسی است که از فرانسوی زاده شدنش ، به این دلیل که همة فرانسویان می میرند، گلایه دارد.
پس ادعای اصلی در اینجا که هر پژوهشی گزینشی است مورد مناقشه نیست . بنابراین امکان ردّ این ایراد بستگی دارد به اینکه نسبیت گروان بتوانند نشان دهند که مسألة گزینش نزد مورخ تفاوت چشمگیری از مسألة گزینش نزد، مثلاً، دانشمند علوم طبیعی دارد. جهت ملاحظه اینکه آیا واقعاً چنین است ، دو تمایز وجود دارد که به خاطر داشتن آن ممکن است مفید باشد.
نخستین تمایز، که گاهی به آن اشاره شده اما به ندرت به نحو کافی بر آن تأکید شده ، تمایزی است بین گزینش مسأله ای برای مطالعه و گزینش آنچه راه حل آن مسأله تلقی می شود از میان انبوه دانسته هایی دربارة گذشته . به نظر می رسد عینیت گروان غالباً می انگارند که نسبیت گروان به سبب اینکه تاریخ متضمن گزینش از نوع نخست است پژوهش تاریخی را غیر عینی می دانند؛ و نسبیت گروان گاهی دلیلی برای چنین انگاشتی ارائه کرده اند. مثلاً جان دیویی به ما گفته است که هر تاریخی «در ارتباط با مسألة نسبی » است . مسائل از مورخی به مورخ دیگر تفاوت دارند و به نظر می رسد دلیل اصلی اختلاف نظر آنها نیز همین باشد. البته مورخان مختلف جنبه های مختلفی از آنچه اتفاق افتاده را به عنوان مسأله اخذ می کنند و حتی اگر تنها آنچه را که اُ. لاوجُی «ارزش بی نهایت مهم و تقریباً مغفول علاقمندی » می نامد، در نظر بگیریم مسائل مختلف مطرح شدة مورخان به ارزش داوریهای متفاوت است . اما هنگامی که می پرسیم آیا پژوهش تاریخی فارغ از ارزش است یا نه ، دلمشغولی اصلی مان این نوع از گوناگونی نیست . زیرا ارزیابیهای متفاوت مورخان که در تصمیمات آنها با طرح سؤالهای مختلف خود را نمایان می سازد نه در پژوهشهای آنها بلکه در گزینشی که آنها در دنبال کردن پژوهشها دارند، نهفته است . می توان گفت مسألة عینیت در پژوهش هنگامی پدید می آید که مورخان به مسائل واحد پاسخهای متفاوت می دهند؛ بنابراین تنها به این معنای اخیر است که می توان تقابلی بین تاریخ و انواع ، بنا بر ادعا، عینی تر پژوهش جستجو کرد، زیرا این انواع عینی تر پژوهش و یقیناً علوم طبیعی نیز ضرورتاً مسائلشان را انتخاب می کنند. ارنست نیگل یکی از معدود عینیت گروانی است که به اهمیت این تمایز برای هر ارزیابی از نسبیت گروی تاریخی اذعان دارد.
اما نسبیت گرا استدلال خواهد کرد که مورخان در واقع به مسائل واحد پاسخهای متفاوت می دهند و برخلاف دانشمندان علم فیزیک که البته نه فقط پرسشهایشان بلکه پاسخهایشان نیز از زمانی به زمان دیگر متفاوت است ؛ تفاوت پاسخهای آنها، پاسخهایی که در اوضاع و احوال واحد ارائه شده است ناشی از تفاوت در ارزش داوری است . در این رابطه ذکر تمایز دوم ، ارزشمند است و این بار تمایز بین دو نوع پژوهش تاریخی که می توان به عنوان تبیینی و توصیفی به آنها اشاره کرد. نمونه های این دو نوع پژوهش را به طور صریح در هیچ یک از تاریخهای بالفعل نمی توان یافت ؛ اما کتاب دلیل اینکه نوشتة سیسیل و وهادم اسمیت (که پیش زمینة حملة تیپ سبک زرهی را در نبرد بالکلاوا دنبال می کند) یا کتاب افول و سقوط امپراتوری رم نوشتة گیبون را می توان نمونه هایی از تاریخهای عمدتاً تبیینی دانست ، در حالی که کتاب انگلستان دورة ویکتوریا: تصویری از یک عصر نوشتة جی . ام . یونگ یا کتاب نسلی از ماده گرایی نوشتة کارلتون هِیز (که جریان تاریخ اروپا را در طول سه دهة اخیر قرن نوزدهم بررسی می کند) را می توان نمونه هایی از تاریخهای عمدتاً توصیفی دانست . این تمایز به نحوی کلی در این دیدگاه هِری اِلِمر بارِنْز انعکاس یافته است که مورخان وظیفه ای دوگانه بر عهده دارند: از یک طرف «دنبال کردن خاستگاه فرهنگ و نهادهای معاصر»؛ و از طرف دیگر «بازسازی تمدنهای اعصار مهم گذشته در کلیتشان ».
اهمیت خاص این تمایز برای بحث حاضرمان با واقعیت مذکور، مرتبط است که گاهی تصور بر این است که رد استدلال از راه گزینش ناشی از پذیرش نظریة پوزیتویستی توضیح است . زیرا اگر آن نظریة تبیین درست می بود و همة تواریخ دقیقاً تبیینی بودند، اندیشة ارائة مجموعه ای از شرایط کافی و وافی برای آنچه تاریخ در انجام توضیح مدّنظر داشت آرمانی برای گزینش عینی که احتمال تحقق آن می رفت ، عرضه می کرد. هیچ آرمان مشابهی برای گزینش عینی وجود ندارد که بتوان تصور کرد در تواریخی که هدف اصلی شان نه تبیین بلکه وصف یا توصیف است ، تحقق یابد. (البته بیشتر تواریخ توصیفی متضمّن تبیینند هر چند خودشان در کل تبیین نیستند، درست همان طور که تواریخ تبیینی متضمن توصیفند بدون اینکه خودشان صرف توصیف باشند .) به نظر می رسد تنها نامزد مشخص معیار گزینش عینی در تواریخ توصیفی اندیشة ارائة توصیف کامل باشد. و این علاوه بر تعارض با مفهوم تاریخ به عنوان مطالعة گذشتة به یاد ماندنی ، آرمانی نیست که احتمال تحقق آن برود.
البته مسأله ای که خود تواریخ توصیفی طرح می کنند معیاری غیر ارزشی برای گزینش در اختیار آنها قرار می دهد. برای مثال اگر هدف ، نگارش تاریخ امپراتوری اسپانیا باشد رویدادهایی را که در قرن چهارم پیش از میلاد در چین اتفاق افتاده است را می توان با رضایت خاطر نادیده گرفت و اگر آنچه نگارش می شود تاریخی اقتصادی باشد، لازم نیست مدعیات تجدید حیات دینی را در نظر گفت مگر به مثابة شرط ممکنی برای تبیین رویدادها یا شرایط اقتصادی که قبلاً گزینش شده است . اما تاریخ ترکیبی از هر چیزی نیست که پس از اعمال معیار امر صرفاً متناسب با موضوع منتخب بر جای بماند. بخش اساسی وظیفة مورخ ، فقط این نیست که تعیین کند چه چیزی با موضوع منتخب تناسب دارد بلکه تعیین این نیز هست که چه چیزی نسبت به آن موضوع ارزش ذکر کردن دارد. و این مسأله ای است که پس از آنکه موضوع مورد مطالعه ، گزینش شد، پدید می آید مسأله ای که در جریان پژوهش مورخ و نه در انتخاب آن ظاهر می شود. بنابراین تناسب با مسأله یا موضوع منتخب همان قدر که معیاری کافی برای گزینش در تاریخ توصیفی به دست می دهد، نظریه ای نیز برای تبیین فراهم می آورد.
عینیت گروانی که آنچه را دربارة نحوة پدید آمدن مسألة گزینش در تواریخ توصیفی گفته شده است ، می پذیرند ممکن است همچنان احساس کنند که نسبیت گرایان بیش از اندازه بدان اهمیت می دهند. برای مثال آنها ممکن است بپذیرند که دو مورخی که شروع به نگارش تاریخ نهضت اصلاح دین می کنند، بویژه اگر یکی از آنها پروتستان و دیگری کاتولیک باشد گزارشهای بسیار متفاوتی پدید خواهند آورد. اما آنها ممکن است استدلال کنند که این امر مبنایی برای نسبت دادن تفاوت آشکار شأن آن سنخ نتایجی که نوعاً مورخان و دانشمندان اخذ می کنند، نیست . زیرا اگر دو مورخ در ارائة گزارشهایشان ، گزینشهای متفاوتی از دانسته های خود کنند لزومی ندارد نتیجه بگیریم که یکی از آنها گزارشی خطا ارائه می کند. به بیان دقیق تر، لازم نیست به دلیل آن امر، گزارشهایشان را نقیض یکدیگر بدانیم . برعکس تا آنجا که آن گزارشها دربرگیرندة گزاره هایی صحیح است مطمئناً می توان گفت آنها مکمل یکدیگرند. بنابراین ممکن است حتی این قول که آنها پاسخهای متفاوت (و متقابل ) به مسأله ای واحد می دهند تا اندازه ای گمراه کننده تصور شود. آنچه آنها ارائه می کنند تنها کمکهای متفاوتی است به تاریخ موضوع مورد نظر. و شاید برخی احساس کنند که این ، تمام آن چیزی است که هر مورخ شرافتمندی امید انجام آن را دارد؛ مورخان آرزوی احمقانة گفتن کل حقیقت را دربارة موضوعاتشان در سر نمی پرورانند. به بیان یکی از عینیت گروان برجسته ، تصوری غیر از این داشتن افتادن در دام خطای «ایده آلیستی » آموزة «درونی بودن همة نسب » است این باور غلط که «نمی توان معرفت قابل قبولی از هیچ چیزی داشت مگر اینکه به همه چیز معرفت داشت ».
آنچه موجب می شود چنین پاسخی علی رغم اندک حقیقتی که در آن است در نگاه بسیاری نسبیت گروان رضایت بخش جلوه نکند، مفهوم ضمنی ماهیت مسألة تاریخ توصیفی است . همان طور که دیویی تأکید دارد هر تاریخی «در ارتباط با مسألة نسبی » است . اما مسألة نگارش تاریخی توصیفی مثلاً تاریخ انگلستان صرفاً نقل برخی از آن اموری نیست که به واقع در دوره ای خاص از زمان در انگلستان اتفاق افتاده است . حتی نقل پاره ای از امور مهم اتفاق افتاده در آنجا نیز نیست . مورخان به مشروعیت مقایسة دو گزارش توصیفی متفاوت از موضوعی واحد به منظور تعیین کفایت نسبی آنها اذعان دارند. می توان یکی از این دو را به سبب آنچه در گزارش گنجانده ، و آنچه نادیده گرفته است ، بهتر دانست ؛ و یکی را، بدون اینکه متضمن گزاره های کاذبی باشد، آنقدر بد دانست که هرگز نشود گفت «تصویر صحیحی » ارائه می دهد. برای مثال ما از کتابی یک جلدی «در توصیف » انگلستان عصر ویکتوریا که جنبش طبقة کارگر را نادیده گرفته است ، چه تصوری داریم ؟ یا در مورد تاریخی از آلمان نازی که از ذکر قتل عام یهودیان غفلت ورزیده است ، چه می اندیشیم ؟ می توان همواره آنچه را که حذف شده است مورد سؤال قرار داد؛ و در این صورت تنها با این استدلال می توان از آن دفاع کرد که چون موضوع پژوهش این امر بوده ، آنچه ذکر شده از آنچه نادیده گرفته شده ، مهمتر بوده است . گزینش در تاریخی توصیفی فقط اختیاری نیست ؛ بلکه همواره مستلزم داوریی ضمنی در مورد اهمیت نسبی نیز هست . مورتُن وایت می گوید مورخان غیر از توصیف کامل در جستجویی جذاب برای معیارهای عینی گزینش درون محدوده ای که خود برای موضوعشان برگزیده اند، غالباً ممکن است آنچه را که «عمیق ترین » یا نمایانگرترین حقایق در باب آن موضوع می دانند، گزینش کنند. اما وی سرانجام مجبور می شود بپذیرد که چنین تلقی هایی فارغ از ارزش نیستند آنها فقط شیوه های بیان پنهانی ارزش داوریهای مورخ هستند.