در نوبت پیشین، از مناسبات علم و دین سخن به میان آمد و اینک عزم آن داریم تا پرتوی بر مفهوم «علم انسانی دینی » بیفکنیم. بی تردید این تعبیر و تصویرهای گوناگون آن، با مبحث مناسبات علم انسانی و دین ربطی وثیق دارد، اما وجوه امتیاز دو بحث ضرورت طرح مستقل آن را فرض می نماید. همان وقایع و اتفاقاتی که در سرمقاله گذشته بدان اشاره رفت، در مغرب زمین منشاء طرح مبحث علم دینی شد و در پی آن، در جهان اسلام این موضوع مطمح نظر قرار گرفت. واژه علم دینی، از منظر کلی ودر آغاز می تواند یکی از معانی ذیل را افاده نماید:
1.مجموعه گزاره های منتظم پیرامون موضوع و محور خاص که با روش اجتهادی از منابع معتبر دینی و کتاب و سنت به دست آمده اند».
علم در این مصطلح، به معنای عام و نه به معنای علم تجربی به کار رفته است و دانشهایی مانند تفسیر، فقه، اخلاق اسلامی و بخش عمده ای از مباحث کلامی در آن جای می گیرند، و هدف از آن استخراج، تنظیم وتبیین معارف الهی است.
2.معرفتی که از اعتبار فرادینی برخوردار است و از آن برای اثبات، دفاع یا تاءیید گزاره های دینی استفاده می شود».
گزاره هایی که از حوزه فلسفه یا علوم دیگر وام گرفته و ازآن برای اثبات گزاره های دینی بهره برده می شود، در این مفهوم مندرجندمثلا قسمتی از مباحث کلام، نظیر ادله اثبات وجود خدا، مسائلی است که اعتبار آن عقلی محض و فرادینی است و از آنها برای تبیین و دفاع ازموضوعات دینی بهره برده می شود. روشن است که علم دینی در تعریف اول شامل این دسته از مسائل کلامی نمی شود و از این رو، می توان این گونه مسائل را که با روش عقلی، تجربی، تاریخی یا شهودی به دست آمده و ازمتون و منابع دینی استحصال نشده است، به لحاظ اینکه در خدمت اثبات وتاءیید معارف اعتقادی، فقهی و اخلاقی دین و به مثابه ابزار دفاع ازآن درآمده است، علم دینی به اصطلاح دوم نامید.
البته گاهی منظور از «علم دینی » معنای جامعی است که هر دو تعریف را در برمی گیرد.
3.هرگونه دانشی که در اثر نگاه درجه دو یا نگرش به دین از منظربیرونی پدید آمده و یکی از شئون و ساحتهای دین را موضوع ومحور بررسی وکاوش قرار داده است ».
علومی مانند فلسفه دین، روانشناسی دین و جامعه شناسی دین. مشمول این تعریفند. البته ممکن است برخی از مباحث این دانشها در جهت اثبات و دفاع از گزاره های دینی قرار گیرد و دراین صورت، از این لحاظ، در معنای دوم هم اندراج یابد.
در دوره های اخیر، این گونه بررسیها و دانشها از گسترش ویژه ای برخوردار شده و روز به روز و بطور فزاینده بر دامنه آنها افزوده شده است.
امکان و تحقق علم دینی به معانی گذشته، مورد مناقشه نیست و همگان بر امکان بلکه ضرورت آن، وفاق دارند.
4.علمی تجربی انسانی یا طبیعی که ضمن حفظهویت تجربی خود، به گونه ای موصوف به دینی شده و انتساب به دین یافته است ».بنابراین اصطلاح، مراد، علوم شناخته شده و تجربی مانند روانشناسی، جامعه شناسی و... است که صبغه دینی و اسلامی یافته است.
علم دینی به این معنا محل بحث و چالشهای فراوانی قرار گرفته وقبل از بحث پیرامون تحقق و کیفیت تولید، اساس مفهومی آن موضوع بررسیهای گسترده و نفی و اثبات بوده است. پرسش نخست آن است که چگونه علم متقوم به روش تجربی و مستقل از وحی و دین می تواند دینی شود؟ آیااین تعبیر تناقض نما نیست؟ آیا دینی شدن به معنای از دست رفتن استقلال روشی و اضمحلال علمیت آن نمی شود؟
در راستای حل این ناسازگاری مفهومی و پاسخ به سوءال فوق، دیدگاههای گوناگون و متفاوتی در تصویر مفهوم «علم دینی » تولد یافته است که در این مجال، فهرست وار آنها راشمارش می کنیم و نقد و بررسی آنها را به فرصت و مجالی دیگروامی گذاریم:
اول;نخستین تصویر آن است که دخالت و حضور دین در ساحت علوم انسانی،از ناحیه مبانی نظری و پیشفرضهای معرفتی علم تبیین شود. بنابراین،مراد از علم دینی «علم تجربی مبتنی بر مفاهیم، مبانی و پیشفرضهای دینی » خواهد بود.
این تصویر بر نظریه آمیختگی علم با مبانی ومفاهیم نظری و غیرتجربی ابتنا دارد. از دیدگاه این نظریه مربوط به فلسفه علم، قاعده و قانون تجربی محض در عالم علم تحقق نمی یابد، بلکه تجربه و قوانین علمی همواره از مفاهیم، مبادی و مبانی نظری وغیرتجربی الهام می گیرد. از این طریق می توان از معارف دینی بهره جست و گزاره های معرفت شناسی و انسانشناسی دینی و مانند آنها را پایه های بنیادین شکل گیری علوم انسانی و اجتماعی دینی قرار داد.
البته برخی می گویند گرچه علم بیطرف و فارغ از مبانی و ارزشها امکان تحقق دارد،اما در مقام واقع و در شرایط موجود آرا و نظریات علمی، مشحون ازدیدگاههای نظری و ارزشی است و از این رو این حق برای دین هم محفوظ است که مبانی نظری و ارزشی خود را به ساحت علم سرایت دهد.
دوم; درتصویر دیگری از علم دینی گفته می شود «دینی » شدن «علم » به اصطیادمسائل و موضوعات علم از قلمرو معارف دینی است. در واقع انتقال پاره ای از گزاره های دینی که علی الاصول واجد قابلیت تحقیق به روشهای متداول علمی است به ساحت علم تجربی و بررسی علمی آن، منشاء پدیدآمدن علم دینی می شود و به عبارت دیگر، اتصاف علم به صفت «دینی » درمقام گردآوری است.
بنابراین تصویر، علم دینی «دانشی تجربی است که موضوعاتش از دین اخذ شده است ».
سوم; در چشم انداز دیگر ادعا می شوددینی شدن علم به این است که در مسائل و موضوعات آن، علاوه بر کاربردروش تجربی، از روش وحیانی و تعبدی هم بهره گرفته شود و در واقع، درمفهوم علم به معنای خاص، اندکی توسع و تسامح اعمال گردد. به عبارت دیگر، پس از اثبات اعتبار روش تعبدی، از آن در مقام داوری به صورت مکمل علم و نه جایگزین آن استفاده می شود.
بنابراین، علم دینی «دانشی است که گزاره های آن با روش تجربی وو حیانی مورد تحقیق قرار می گیرد».
چهارم; تصویر دیگر ارائه شده درباب علم دینی آن است که علم خاصی در قلمروهای مشترک و مرزهای متداخل، با دین تطبیق و سنجیده شود و تحقق یکی از نسبتهای تاءیید یاتعارض طبق آنچه در سرمقاله شماره بیست توضیح داده شد بررسی وقواعد تاءیید یا تعارض علم و دین در مورد آن اعمال گردد.
علم دینی بر اساس این تصویر، «علمی است که در قلمروهای مشترک، بر گزاره های مسانخش در دین عرضه شده و قواعد تاءیید یا حل تعارض در آنها به کارگرفته شده است ».
پنجم; در پنجمین تصویر از علم دینی گفته شده است از آنجا که روش تجربی مورد تاءیید دین است، علم تجربی انسانی وغیرانسانی می تواند «دینی » تلقی شود. در این تصویر، ملاک دینی بودن هر علم تاءیید گزاره های آن به صورت تفصیلی نیست، بلکه پذیرش اعتبارروش آن، برای دینی بودن آن کافی است، البته مشروط به کاربرد مضبوط آن روش و عدم مخالفت گزاره های آن با متون دینی.
بنابراین، علم دینی «دانشی است که روش تحقیق آن مورد تاءیید دین است ».
ششم; مفهوم دیگری که قابل طرح است، جهت دهی علم انسانی به بررسی مناسبات و روابط سیاسی، اقتصادی، روانی و دیگر مناسبات اجتماعی شکل گرفته در جامعه دینی و میان متدینان به آن دین است.
طبعا جامعه دینی متاءثر از آموزه های دینی در شکل آرمانی یا در حداقل لازم، دارای قوانین و سازوکارهای خاص و ممتاز در یکی از ابعاد گذشته خواهد بود. هرگاه علم اقتصاد، جامعه شناسی، علوم سیاسی، روانشناسی و... به بررسی یکی از شئون حیات متدینان به یک دین، به صورت انتزاعی یا عینی و با روش علمی بپردازد، می توان آنها را علوم انسانی دینی نامید.
بنابراین، علم دینی: «دانشی است که ساحتی از زندگی متدینان به دین خاص را مورد بررسی و کاوش قرار دهد».
هفتم; هفتمین گونه ازصور علم دینی بدین گونه تحقق می یابد که علوم انسانی و تجربی از شاکله و جهت گیری الهی برخوردار شده و در راستای اهداف و انگیزه های دینی قرار گیرد. درحقیقت، مفروض این است که علم جدید از اهداف الهی جداافتاده و سمت گیری آن در جهت اهداف مادی و دنیوی بوده است. چنانچه این صبغه موجود تبدل یابد و هدف معنوی و الهی بر آن پرتو افکند، آن علوم دینی خواهند شد. بنابراین، علم دینی «علمی است که اهداف وآرمانهای دینی بر آن سایه افکنده است ».
هشتم;در توجیه دیگر، مقصود از علم دینی علمی است که در جهت ترویج،تبلیغ، آموزش و تربیت دینی و گسترش معارف و محتوای دین به کار گرفته شود. به عبارت دیگر، هنگامی که علم انسانی در خدمت آموزش و گسترش معرفت دینی قرار گیرد، می توان آن را دینی نامید. البته، این تصویربا تصویر پیشین قرابت دارد و به نحوی اخص از آن است.
در این تصویراز علم دینی می توان آن را چنین تعریف کرد: «علمی که در خدمت محتوای دین و تبلیغ و تربیت دینی قرار گرفته است ».
نهم; نهمین تصویر ازعلم دینی که قرابت زیادی با معنای ششم دارد علم ناظر به مشکلات ودر جستجوی حل معضلات جامعه متدینان و معتقدان به دین و فرهنگ دینی خاص است. این معنا با «بومی سازی » علم از تناظر و تشابه کاملی برخوردار است.
بنابراین، علم دینی عبارت است از «علمی که در راستای حل مشکلات جامعه دینی قرار گرفته است ».
دهم; آخرین تصویر از علم دینی عبارت است از: «علم تجربی تاءسیس شده یا ارتقا یافته توسطدانشمندان متدین ». در این معنا دینی بودن فقط به دلیل تعلق وارتباط علم به فرد دارای تدین و اعتقاد دینی است، حتی اگر این وابستگی در مبانی، مسائل، متن، محتوا و کاربرد هیچ تاءثیری نداشته باشد.
در پایان، یادآوری نکاتی ضرورت دارد:
1. تصاویر برشمرده مستندبه حصر عقلی و منطقی نیست و با استقرا در آراء موجود در این باب وتاءمل در موضوع، استخراج و استقصا شده است. طبعا امکان افزودن براین مفاهیم همچنان وجود دارد و عجالتا این صور قابل بررسی وارزشیابی است.
2.این تصاویر از علم دینی قابل جمعند و در نتیجه ممکن است متفکری در چشم انداز خود همزمان به چند معنا و احیانا تلفیقی ازآنها باور داشته باشد. در واقع تفکیک این وجوه به لحاظ منطقی است نه در مقام تحقق.
3.وجوه بر شمرده شده از علم دینی با تحفظ بر روش تجربی و علمی بود و تفاوت آنها در کیفیت و علت توصیف آن به «دینی »پدیدار می شد. البته، همانطور که انطباق روش تجربی در علوم یکسان نیست، درجه صدق این وصف و انتساب به دین در آن وجوه و تصاویر نیزیکسان نیست.
در مفهوم اول، دینی بودن علوم به ابتنای آن بر مبادی،مبانی و مفاهیم دینی;
در مفهوم دوم، در مرتبه موضوع و به لحاظ اخذموضوع از دین;
در مفهوم سوم، به لحاظ افزودن روش وحیانی به روش تجربی و تلفیق آن دو;
درمعنای چهارم، ازجهت تطبیق و سازگارنمودن علم با دین درقلمروهای مشترک;
در معنای پنجم، از ناحیه مورد قبول واعتبار بودن روش تجربی از سوی دین;
در معنای ششم، به لحاظ این که موضوع بررسی علم، جامعه یا فرد معتقد و متاءثر از آموزه های دینی است;
در معنای هفتم و نیز در مفهوم هشتم، به ملاحظه هدف دینی برای علم;
در معنای نهم، از جهت ناظر بودن علم به مشکلات موءمنان ومتدینان;
و در معنای دهم، به دلیل متدین بودن موءسسان و دانشمندان آن علم است. بسی واضح است که این توجیه ها در یک رده نیستند; برخی تمایز درون علمی و برخی تمایز برونی دارند.
4.ذکر این نکته نیز بایسته است که هر یک از مفاهیم و تصاویر، برپیشفرضهای پرشماری در فلسفه علم و نیز فلسفه دین استوار است و تعلیل تبیین، نقد و تحلیل هر یک از آنها نیازمند مباحث دامنه داری است.
آنچه در این مقال به آن اشارت رفت فهرستی از نظریه ها در این باب بود.
امید است درآینده به تبیین، مستندسازی ، تطبیق بر نمونه ها،تحلیل و نقد آنها بپردازیم، انشاءالله.
مدیر مسئول