گزیده شارع النجاة فی ابواب العبادات

مقام رفیع علمی مولف و وسعت فکری او در کلیه علوم و معارف زمانش براهل تحقیق پوشیده نیست. گویا سبک خاص میرداماد درآثارش و نیز اغلاق و صعوبت تعابیر که در فقه او تاثیر گذارده، سبب دور شدن تالیفات فقهی وی ازصحنه بحث ها و مناقشات فقهی بوده است.

از جمله آثار فقهی امامیه، که با وجود مزایای منحصر به فرد خود آن طور که باید، مورد توجه واقع نشده، شارع النجاة، تالیف علامه بزرگوار میر محمدباقر داماد است.

مقام رفیع علمی مولف و وسعت فکری او در کلیه علوم و معارف زمانش براهل تحقیق پوشیده نیست. گویا سبک خاص میرداماد درآثارش و نیز اغلاق و صعوبت تعابیر که در فقه او تاثیر گذارده، سبب دور شدن تالیفات فقهی وی ازصحنه بحث ها و مناقشات فقهی بوده است.

با این همه افرادی چون کاشف الغطا، علامه، سید مهدی بحر العلوم درکتاب مصابیح الاحکام و صاحب جواهر رامی بینیم که دستاوردهای دقیق و علمی میرداماد را در عرصه فقه و مبانی آن، به خصوص رجال، از نظر دور نداشته اند ودر موارد متعدد به تالیفات فقهی او، از جمله شارع النجاة توجه نموده و مطالبی را نقل کرده اند.

«شارع النجاة» عنوان رساله عملیه میرداماد است که به زبان فارسی و برای استفاده عموم مردم نگاشته شده است.

این کتاب، مباحث عبادات را از طهارت تا امر به معروف و نهی از منکر، پی گرفته که متاسفانه اکنون تنها بخشی از کتاب طهارت، تا مبحث «استطابه و آداب حمام» در دسترس ما قراردارد و صاحب ذریعه نیز به همین مقدار برخورده است.

در زیر، فهرست وار به ویژگی ها و امتیازات این رساله اشاره کرده و مطالعه آن را به اهل تحقیق سفارش می کنیم:

1- برخلاف دیگر نوشته های عربی و فارسی مولف، از نثر روان و ساده عصر صفوی برخوردار است.

2- در بردارنده تحقیقات و دیدگاه های بدیعی است که گاهی مولف به آن اشاره می کند مانند بحث درباره معنای کراهت، که غیر از کراهت مصطلح است (در بحث مسنونات تخلی) یا بحث درباره دلیل واجب الاتباع نبودن مجتهدمیت.

3- اگر چه این کتاب برای عموم مردم نوشته شده، اما کاملا استدلالی و تحقیقی است، به طوری که مولف نه تنهامستندات فروع، بلکه اقوال بزرگان فقه به خصوص جد مادری اش، محقق کرکی و نیز شهید اول و را بیان، و شهرت واجماع را در هر فرع بررسی کرده و به مناقشه و استنتاج می پردازد.

4- حواشی توضیحی بسیار مفیدی دارد که خود مولف نگاشته است.

5- بیشتر روایات به صورت کامل ترجمه و گاه شرح شده است و این امر برای علاقه مندان به سبک ترجمه عصرصفوی نیز می تواند مفید باشد.

6- نکته های ادبی و نگارشی که مولف براساس ادبیات عصر خود رعایت کرده است نیزمانند مورد سابق قابل توجه است.

7- مولف پیش از پرداختن به مباحث فقهی و در واقع فرع های عملی مقدمه ای بسیار دقیق و علمی در باره مبدا و معاد، و لزوم فراگیری معارف مربوط به آن از سوی مسلمانان دارد.

دراین مقدمه مولف به برخی مبانی و نظریات فلسفی وکلامی خود، مانند حدوث دهری عالم، جسمانی و روحانی بودن معاد، صفات باری تعالی و... اشاره دارد، که برای اهل فن بسیار مفید است.

8- تحقیقات و نظریات اصولی و رجالی مولف که بعضا منحصر به خود اوست درجای جای کتاب به چشم می خورد.

9- کتاب حاوی برخی آراء ویژه و نادر مولف است که دریافت آنها را بر عهده اهل تحقیق می نهیم.

10- در پاره ای از مباحث، به تناسب موضوع اشاره های اخلاقی و معنوی داشته که به لطافت و جذابیت کتاب می افزایدمانند نکته ای که در بحث تطهیر متنجس، درمورد نجاست میته آدمی بیان می دارد.

در تصحیح این اثر نکات زیر درخور توجه است:

الف) نسخه های مورد اعتماد عبارت است از: نسخه خط ی که به صورت افست در مجموعه ای با عنوان «اثنا عشررساله» به چاپ رسیده است. تاریخ کتابت آن مربوط به قرن دوازدهم است و از اغلاط نگارشی کمی برخوردار است.از آن با رمز «الف» یاد می کنیم.

دیگر نسخه ای که به آن مراجعه شده، نسخه خط ی موجود در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی به شماره 6915 است که در پاره ای از عبارت ها نسبت به نسخه اول امتیازاتی دارد. از آن با حرف «ب» یاد می کنیم.

ب) نظر به ادبیات ویژه کتاب و سبک نگارش آن، سعی شده در رسم الخط آن، جز درفصل و وصل کلمات، دخل وتصرفی صورت نگیرد.

ج) به کارگیری صحیح علائم سجاوندی تاثیر زیادی در فهم چنین عباراتی دارد که سعی شده به نحو مطلوبی انجام پذیرد.

د) از آن جا که این مجله گنجایش درج همه کتاب را نداشت، قطعاتی از آن راگزینش کرده ایم. لذا هرکجا عبارت یاقطعه ای از کتاب حذف شده، با علامت «...» مشخص می شود.

ثواب و پاداش این تلاش را، که از روی عشق و ارادت به ساحت فقه و فقاهت بوده است، به روح بلند و وارسته معلم ثالث، جامع معقول و منقول سید محمد باقر حسینی داماد اهدا می کنم.

بسم الله الرحمن الرحیم

والاعتصام بالعزیز العلیم

الحمدلله رب العالمین، حمدا تاما فوق حمد الحامدین، کما ینبغی لبهاء وجهه وجهات عزه وکبریاء جلاله. والصلاة منه ومن ملائکته المقربین وعباده المخلصین علی خیر() الشارعین وصفو المرسلین خاتم النبیین محمد المبتعث رحمة للعالمین واوصیائه المعصومین القدیسین من اهل بیته وعترته وحامته وآله.

اما بعد، احوج خلق الله وافقرهم الی رحمته، محمد باقر الداماد الحسینی ختم الله له فی نشاتیه بالحسنی می گوید: اخوان دینی واخلای ایمانی واولاد معنوی واصحاب اخروی کثرهم الله تعالی عموما، و مؤمن موقن() متدین، محمد رضا چلبی تبریزی استانبولی اصفهانی احفه الله() سبحانه و تعالی() بعنایته و فضله خصوصا،التماس و الحاح و تلمس و اقتراح از اندازه گذرانیدند که متون اقوال و رووس فتاوای من در مسائل ابواب عبادات، که مکلفین را عمل به احکام آنها فرض متعین و واجب متحتم، و بی آن عبادت فاسد، بدون آن اشتغال باطل است، به لغت فارسی، به عبارتی که مناسب اندازه افهام عامه الانام بوده باشد، صورت تحریر پذیرد، و التماس ایشان رامحیصی از اجابت، و متلمس عزیزان را محیدی() از انجام نیافته، ابتغاء لوجه الله الکریم و احتسابا بذلک عنده الاجر العظیم، صحیفه ای مشتمله بر غرائب فروع و نوادر مسائل ترتیب نموده، «شارع النجاة فی ابواب العبادات» ش نامیده(). ومن الله الاستیفاق والاستیزاع()، و التوفیق و الایزاع، و به الثقه و الاعتصام، و منه التایید والعصمة.

واین صحیفه ان شاء الله العزیز المنان مرتب بر تقدمه و پنج کتاب() و تختمه خواهد بود: کتاب الطهارة والصلاة، کتاب الزکاة والاخماس، کتاب الصیام والاعتکاف، کتاب الحج والمزار، کتاب الجهاد والامر بالمعروف والنهی عن المنکر.

تقدمه:

در آن سه اصل است:

اصل اول: [لزوم شناخت معارف مبدا و معاد]

بر هر مکلف واجب عینی است که قبل از نماز و قبل از وضو و غسل و تیمم، و بالجمله قبل از هر عبادتی از عبادات شرعیه، علم یقینی به معارف مبدا و معاد که اصول دین است، به دلیل و برهان مفید یقین، تحصیل نماید. و حصول این علم یقینی شرط صحت جمیع عبادات است، و هیچ عبادتی بی آن صحیح نیست و اسقاط تکلیف نمی کند، و تقلید قول غیر در آن کافی نیست. و اما قدرت برحل شکوک و شبهات، و تحقیق اسرار و مشکلات، واجب عینی نیست،بلکه واجب کفایی است، و شرط انعقاد صحت عبادت نیست.

ومعارف مبدا و معاد عبارت از آن است که به معرفت یقینی حاصل از دلیل و برهان، بداند که الله تعالی موجود بحق() و واجب الوجود بالذات و خالق کل عالم و صانع جمیع اشیاء و موجد ذوات ذرات ممکنات است()، و معبود بحق و مستحق عبادت، غیر از جناب مقدس او نیست. و صفات حقیقیه تمجیدیه که صفات کمال ثبوتیه، و صفات تقدیسیه تنزیهیه که صفات کمال سلبیه است، همه را نفس مرتبه ذات واجب کامل حق او، براعلی مراتب() تمامیت و کمال، مستجمع است.

وممکن ذاتی نیست که حقیقت متقدسه او در هیچ ذهنی از اذهان مرتسم شود. و هیچ مدرکی از مدارک و مشعری ازمشاعر عالیه و سافله و عارفه و متخیله را به ادراک کنه ذات و دریافت نفس ماهیت و تصور مرتبه کمال کبریای او، راهی بوده باشد.

و وجوه و صفات حقیقیه در جناب احدیت او زاید بر ذات نیست، بلکه عین مرتبه ذات است. و حقیقت واجب بالذات از ماهیتی ورای صرف وجود حق، متعالی است، و از شوایب ما بالقوه، و تدریج و تعاقب و تغیر و تبدل، من جمیع الجهات، متقدس و متعزز است.

و محال است که با موجودی از موجودات، متحد یا متصل شود و در چیزی حلول کند و به موضوعی() یا محلی قائم باشد. و نیز محال است که چیزی در او حلول کند.

و امکان ندارد که محل حوادث باشد و عوارض متجدده، علی التعاقب بر ذات حق تام قدوسش متوارد شود، تعالی عن ذلک کله علوا کبیرا.

نفس حقیقت واجب بالذات به حسب مرتبه ذات، جمله اسماء حسنی را، خواه ایجابیه و خواه سلبیه، مستحق است بی تغایر جهات و تکثر حیثیات.

ونظام کل وجود و جملگی عالم امکان فعل الله تعالی است و به جمیع اجزاء حادث است.

و هیچ چیز در سرمدیت وجود با جناب الهی شریک و انباز نیست، و الله تعالی موجود بود در سرمد() و چیزی دیگر غیر او موجود نبود، پس کل عالم بعد از عدم صریح، به عنایت و ارادت وحکمت و قدرت الله تعالی در دهرحادث شد.

هرچیز که علم الهی محیط بود به آن، که آن چیز خیر نظام وجود و موافق مصلحت عالکم است، ارادت ربوبی و قدرت وجوبی، به عنایت جامعه و رحمت واسعه ایجاد آن کرد، و هیچ چیز از خیرات نظام وجود ترک نکرد. هر چه فی حد نفسه جهت خیریت و حسن ذاتی داشت()، مختار ارادت و اختیار ازلی و مخلوق قدرت و رحمت لم یزلی ولایزالی شد بر افضل واکمل وجوه ممکنه. و حق استحقاق هیچ ماهیتی و استعداد هیچ ماده، ضایع و مهمل و متروک ومعطل نماند.

خالق عالم حکیم، عدل و جواد متفضل است، و رعایت عدل و حکمت و لطف و رحمت براو واجب و از عنایتش ممتنع التخلف است، و اتیان به قبیح و اخلال به واجب از جناب او ممکن نیست.

حکمت دو معنی دارد:

یکم: افضل علوم به افضل معلومات والله تعالی کنه ذات خود را که افضل معلومات است به علم تام کامل خود که افضل علوم است می داند، و جز او هیچ کس را این علم حاصل نیست.

دویم: آن که فاعل و فعل مختار، محکم و متقن و منطوی برفایده و غایت و مصلحت و منفعت بوده باشد. و عقول مراجیح عقلا در ادراک احکام و اتقان و غایات و فواید و مصالح و منافع و تدبیر خیرات و برکات، که مطاوی هر فعلی از افاعیل فعال علی الاطلاق برآن منطوی و مشتمل است، متحیر و مبهور و متفکر و مدهوش مانده.

پس حکیم حقیقی به هردو معنی نیست الا قیوم واجب الذات جل سلطانه و هر چه در عالم امکان() وجودیافته، به قضا و قدر الهی است. خیرات عالم متعلکق اراده و داخل قضاء بالذات شده است، و شرور بالعرض از آن حیثیت که لوازم خیرات کثیره و مصالح جلیله است...

و واجب است که ابتعاث انبیاء و سفراء و ارسال مرسلین و شارعین کرده به طریق وحی و الهام، به توسیط ملائکه وروح القدس، کتب سماوی برایشان تنزیل نماید وقوانین شرع و سنت و وظایف طاعت و عبادت وضع کند، و وعده ووعید و مجازات افعال حسنه و اعمال سیئه مهمل نگذارد.

و واجب است که نبی را وصی و خلیفه از جانب الله تعالی منصوب بوده باشد که امام امت و حافظ سنت باشد. وواجب است که ائمه و انبیا از خطایا معصوم و از خطا مفطوم بوده باشند.

و پیغمبر ما محمد (ص) خاتم انبیاء و اکرم مرسلین است، و دین او افضل و اتم ادیان، و قرآن منزکل بر او کتاب مبین سماوی و کلام کریم الهی و نور عقلی درخشان و معجزه قولی باقی مابقی الزمان، و بر جمیع صحف سماویه و کتب الهیه دلیل و برهان است.

و هر چه خاتم انبیاء از آن خبر داده است در امر موت دنیوی و حیات اخروی، و بعد از موت دنیوی معاد جسمانی وروحانی در نشاه آخرت، و جمیع مواعید الهی علی السن انبیائه، وبالجمله، کل ماجاء به النبی محمد(ص) و نطق به،همه حق و صدق و مطابق محض واقع است.

و ائمه اثنا عشر، که اوصیاء رسول الله و حفظه دین الله و شفعاء یوم المحشر ایشانند، اولهم: کتاب الله الناطق امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) و آخرهم مهدی هذه الامة، قائم اهل البیت عجل الله فرجه همه معصوم ومفطوم و خازن اسرار وحی و حافظ احکام دین، و امام مفترض الطاعه و مطاع مرجو الشفاعه[اند] صلی الله علیه وعلیهم اجمعین .

وبی اقتدا و اهتدا به ایشان و بی تصدیق حقیت معاد جسمانی و روحانی، و سعادت و شقاوت اجساد و ارواح، و ثواب و عقاب و لذات و آلام حسی و عقلی، و عقوبت ابدان و نفوس مجرده، امید فوز و نجات و آرزوی جنت و بهجت خیالی است محال و طمعی است بیهوده.

این است آن مقدار از معارف مبدا و معاد که تحصیل آن واجب عینی و معرفت آن، من سبیل الیقین، شرط انعقادعبادات است و تقلید هیچ کس از علماء و مجتهدین درآن کافی و جایز نیست.

و اما تحقیق سایر اصول و براهین و تقریر مقدمات و ادله، و تحریر اسئله و اجوبه و ما یتعلق بذلک، واجب کفایی است نه عینی، و کافی است که در هر قطری از اقطار اسلام، حکیمی عالم ماهر بوده باشد که عارف به اصول و امهات، و قادربرحراست بیضه دین از شر شکوک و شبهات باشد. و بعضی گفته اند که در هر مسافت قسر وجود شخصی چنین واجب است.

و علمی که متکفل بیان این معارف است شطر ربوبیات علم الهی است، و ضامن اتمام حقایق آنها علی سبیل حق التحقیق و حل عقده شک و حسم ماده شبهه، علی القول الفصل من سواء الطریق، مصنفات من است، مثل کتاب تقویم الایمان، و کتاب تقدیسات، و کتاب قبسات حق الیقین.

ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء و الله ذوالفضل العظیم().

اصل دویم: [اجتهاد و تقلید]

مکلف به قوانین شرعیه در زمان غیبت امام اصل، که امام معصوم منصوب من عند اللهباشد، منحصر است در مجتهد و مقلد مجتهد.

فرض مجتهد آن است که درجمیع مسائل اجتهاد نموده، به ظن خود عمل نماید. و اصح آن است که تجزی در اجتهادصورت صحت ندارد، بلکه مجتهد آن است که بالفعل ملکه اقتدار بر اجتهاد در کل مسائل، و حالت استنباط جمیع فروع از ادله تفصیلیه و مدارک اصلیه، او را حاصل بوده باشد و علومی که ماده اجتهاد کلی است تحصیل کرده باشد.

و فرض مقلد آن است که جمیع فروع دین و احکام مسایل را از مجتهد کل، که مستجمع شرایط اجتهاد و فتواست، بی واسطه یا به یک واسطه یا به وسایط مترتبه، که همه به صفت عدالت موصوف بوده باشند، اخذ نموده، در عبادات و معاملات و عقود و ایقاعات و حدود و جنایات، به مظنون مجتهد و قول او عمل کند. و شرط است که آن مجتهدزنده باشد چه عمل به قول مجتهد مرده جایز نیست. و مقرر است که: «اذا مات المجتهد مات قوله».

واین مساله نزد علما و مجتهدین امامیه رضوان الله تعالی علیهم محل خلاف نیست، و در هیچ عصر منکر اشتراط حیات مجتهد واجب الاتباع معروف نبوده است، و اکثر علمای جمهور نیز بر آن اتفاق کرده اند(). و بالجمله، مخالف در این مساله نیست الا بعضی از مجاهیل علمای عامه.

و سر مقام آن است که چون در ظنیات خطا بر مجتهد جایز است، و در صورتی که مخط ی بوده باشد نیز مثاب و ماجور.و ظن او که عبارت است از اعتقاد راجح، قائم به نفس مجتهد علی الاطلاق معمول به و واجب الاتباع است، و موت جسمانی که حقیقتش انقطاع نفس مجرده است از عالم بدن و رجوع به عالم ملکوت، میقات ظهور حقیت حق وانکشاف بطلان باطل است.

پس تواند بود که ظن مجتهد که در این نشاه قائم است به نفس او، موافق ثواب نبوده باشد و بعد از موت، خطای آن ظن منکشف شود. پس اعتقاد قائم به نفس مجتهدی که متبع است باقی نماند، و استصحاب بقای آن اعتقاد به طریق زمان حیات معقول نیست، چه استصحاب بقای موضوع برحال خود معتبر است، چنانچه در مقام خود مقرر و مبین شده است.

پس حال موت را به حال حیات مقایسه کردن بی بصیرتی است، و از این جهت موت مجتهد موت وجوب اتباع ظن اوست.

و این، نکته[ای] لطیف و دقیق، و از نظر غیر مستمهر، مستور و محجوب است...

و ثبوت اجتهاد مجتهدین که مناط وجوب تقلید اوست به یکی از سه امر حاصل است:

یکم: آن که مدعی اجتهاد مشهور العلم و مشهور الفتوی و درمسائل و فتاوا مرجع و متبع بوده باشد.

دویم: آن که مقلد از اهل تمییز و به شرایط اجتهاد عارف بوده باشد، و به ممارسات و مناظرات، حالت اجتهاد شخصی براو ظاهر شود.

سیم: اذعان علما که به طریق اجتهاد عارف باشند، اگر مقلد خود از اهل تمییز و ارباب معرفت نباشد، و نیز مدعی اجتهاد معروف الحال و مشهور العلم نبوده باشد.

و عدالت از شرایط قبول قول مجتهد است در اخبار از بذل جهد و حصول ظن، که وجوب تقلید او به آن منوط است وشرط اجتهاد فی نفسه نیست. پس مجتهد غیر عادل را عمل به ظن خود واجب است و مقلدین را عمل به قول او جایزنیست.

و عدالت مجتهد که شرط نفاذ حکم و قبول قول اوست، به یکی از چهار چیز ثابت می شود:

به معاشرت و مخالطت تام و اختبار و استعلام احوال او، ظاهرا و باطنا، یا به شهادت عدلین، یا به استفاضه و شیاع، یابه اقتدا و ائتمام صلحا و اختیار او در صلوات فریضه.

و بعضی از احکام این مقام در باب امر به معروف و نهی از منکر مذکور خواهد شد، ان شاء الله العزیز العلیم.

و بالجمله، هرکس که تحصیل معرفة الله نکرده معارف مذکور مبدا و معاد را به دلیل و برهان ندانسته باشد و مسائل طهارت و صلات را از مجتهد حی اخذ نکرده باشد،درحکم تارک الصلات و نماز او به منزله ترک نماز است.

اصل سیم: [وجوب نماز]

در اصول معتبره احادیث ثابت شده که نماز اساس دین اسلام است، و تارک متعمد به طریق اصرار کافر است. و این حکم اجماعی جمیع فرق مسلمین است.

و از جمله احادیث این باب، حدیثی چند معتبر متفق علیه ذکر می کنم:

اول: عروة الاسلام ابوجعفر بن بابویه الصدوق در کتاب من لایحضره الفقیه، به طریق ثابت جزم، از رسول (ص) نقل کرده، و رئیس المحدثین ابو جفر کلینی در جامع کافی، به طریق صحیح، از عبید بن زراره عن ابی عبدالله الصادق(ع)روایت کرده است:

قال: قال رسول الله(ص): مثل الصلاة مثل عمود الفسطاط، اذا ثبت العمود نفعت الاطناب والاوتاد والغشاء، واذا انکسرالعمود لم ینفع طنب ولاوتد ولاغشاء()، مثل نماز در میان اعمال دینیه مثل عمود، یعنی تیرک خیمه است، اگرعمود ثابت و قائم است، طناب ها و میخ ها و پرده نفع دارد، و اگر عمود شکسته شود هیچ طناب و میخی و پرده ای فایده ندارد.

ثانی: به طریق کلینی و طریق من لایحضره الفقیه، به سند صحیح، از معاویة بن وهب، قال: سالت ابا عبدالله (ع) عن افضل ما یتقرب به العباد الی ربهم واحب ذلک الی الله عزوجل ما هو؟ فقال: ما اعلم شیئا بعد المعرفة افضل من هذه الصلاة، الاتری ان العبد الصالح عیسی بن مریم(ع) قال: واوصانی بالصلاة والزکاة مادمت حیا()، گفت وهب: به خدمت امام جعفر صادق(ع) سوال کردم ازافضل آنچه بندگان به وسیله آن تقرب می جویند به درگاه پروردگار خود ودوست داشته ترین آن اعمال پیش جناب الهی عزوجل فرمود که: نمی دانم که بعد از معرفت معارف ربوبیات هیچ چیزافضل از این نماز آیا نمی بینی که بنده صالح عیسی بن مریم(ع) گفت که: الله تعالی مرا وصیت کرده است به نماز وزکات مادام که در قید حیات بوده باشم.

«بعد المعرفة» دو معنی دارد:

اول: آن که معرفت الله افضل جمیع حسنات است، بعد از آن، نماز افضل است از سایر اعمال.

ثانی: آن که نماز که بعد از معرفه الله و علم به معرفت مبدا و معاد بوده باشد، افضل است از جمیع طاعات و عبادات چه معرفت مبدا و معاد شرط صحت نماز است، چنانچه در حواشی من لایحضره الفقیه آورده ام.

ثالث: از طریق من لایحضره الفقیه و کافی کلینی و سایر اصول معول علیها، به طریق و اسانید مختلفه:

قال الصادق(ع): اول ما یحاسب به العبد علی الصلاة، فاذا قبلت منه قبل سائر عمله()، اول آنچه محاسبه بنده برآن می شود نماز است، اگر از او مقبول شد سایر اعمالش مقبولست، و اگر بر او مردود شد جمیع طاعات براو مردوداست.

رابع: از طریق کلینی و من لایحضره الفقیه و سایر اصول حدیث، قال رسول الله (ص): «الصلاة میزان، فمن وفی استوفی»()، نماز ترازوی دین و مکیال سعادات است، که جمیع طاعات و حسنات بر او سنجیده می شود.

پس هرکه حق آن ترازو ادا نماید و شاهین و کفتین و خیوط، یعنی ارکان و واجبات ووظایف او را چنانچه باید قائم و مستقیم دارد، استیفای سعادت دنیا و آخرت کرده باشد.

خامس: حدیث مشهور از اهل بیت نبوت و عصمت صلوات الله و تسلیماته علیهم که صدوق رضوان الله تعالی علیه در کتاب من لایحضره الفقیه مرسلا، روایت کرده است، و مراسیل کتاب فقیه در حکم مسانید صحاح است نزداصحاب نور الله تعالی مضاجعهم و شیخ الطایفه ابوجعفر الطوسی قدس الله نفسه در کتاب تهذیب الاحکام، به طریق مسند حسن، بلکه صحیح علی الاصح از حماد بن عیسی روایت کرده:

عن الامام الصادق ابی عبدالله جعفر بن محمد (ع)، انه قال:

«الصلاة لها اربعة آلاف حد()، یعنی هر یک نمازفریضه چهار هزار حد دارد، از واجبات و مستحبات و وظایف و آداب.

و مثل آن است حدیث معمول به، معقول علیه مشهور، از ائمه طاهرین معصومین صلوات الله الزاکیات علیهم اجمعین و در فقیه و در تهذیب مرسلا روایت شده، عن سیدنا المنتقی المرتضی، ابی الحسن الرضا علیه ازکی الصلاة و التسلیم قال(ع): الصلاة لها اربعة آلاف باب()، یعنی نماز واجب چهار هزار در دارد، از مقدمات وشرایط و مهمات و وظایف و ارکان و احکام و مکملات و مزینات.

و ما این دو حدیث شریف را درحواشی من لایحضره الفقیه به فضل الله تعالی، علی ابلغ الوجوه و اتمها، شرح کرده ایم.

حادی عشر: از طریق کافی کلینی رضی الله تعالی عنه فی الصحیح:

عن هشام بن سالم، عن ابی عبدالله(ع)، قال: اذا قام العبد فی الصلاة، فخفف صلاته، قال الله تبارک وتعالی لملائکته: اماترون الی عبدی کانه یری ان قضاء حوائجه بید غیری؟ اما یعلم ان قضاء حوائجه بیدی؟()، به سند صحیح ازمولای ما ابو عبدالله الصادق(ع)، فرمود که: هرگاه بنده ای برخیزد به ادای نماز فریضه و به جهت حاجتی که داشته باشد در آداب و مسنونات و اذکار وادعیه تخفیف کند، و نماز را مخفف به جا آورد که به تحصیل آن مطلب مشغول شود، جناب مقدس الهی تبارک و تعالی به ملائکه خود خطاب نماید و گوید که:

هیچ نظر به این بنده من نمی کنید که از برای سعی در حاجت دنیا نماز خود را که اکسیر سعادت دنیا و آخرت است، خفیف و ناقص می کند؟ همانا که گمان می دارد که قضای حوایج او در دست قدرت دیگری است غیر من، آیا نمی دانید که قضاء حوایج او در دست قدرت من است نه دیگری؟ ثانی عشر: به طریق رئیس المحدثین، ابو جعفر کلینی رضوان الله تعالی علیه در جامع کافی و شیخ الطایفه ابو جعفرطوسی رحمه الله تعالی درکتاب تهذیب، فی الصحیح:

عن صفوان بن یحیی عن عیص بن القاسم، قال: قال ابو عبدالله(ع): انه لیاتی علی الرجل خمسون سنة وما قبل اللهتعالی منه صلاة واحدة، فای شیء اشد من هذا؟ والله انکم لتعرفون من جیرانکم واصحابکم من لو کان یصلی لبعضکم ما قبلها لاستخفافه بها، ان الله عزوجل لا یقبل الا الحسن، فکیف یقبل ما یستخف به؟().

به سند صحیح، از عیص بن القاسم، گفت: مولای ما ابو عبدالله الصادق(ع) فرمود: به تحقیق که هر آینه بر مرد پنجاه سال می گذرد، و حال آن که الله تعالی یک نماز از او در مدت پنجاه سال به تشرف قبول خود لایق نداشته و قبول نکرده است، پس چه قبیحی از این اشد و اقبح خواهد بود؟ و قسم به ذات پاک الله تعالی که به تحقیق که شما از همسایه ها واصحاب خود می شناسید کسی را که اگر [از] برای بعضی از شما نمازی چنین کند، از او قبول نماید از جهت استخاف او به این نماز، به تحقیق که الله تعالی قبول نمی کند الا حسن تام کامل را، پس چون قبول نماید نماز ناقص منقوص مستخف منجوس را؟ ... و در اصول معتبره کتب حدیث ثابت است که سید الصادقین، مولانا ابو عبدالله جعفر بن محمد(ع) فرموده است که:بئس السارق من یسرق من صلاته()، بدترین دزدان دزدی است که از نماز خود چیزی می دزدد و زینت و زیورنماز خود را به دزدی غارت می کند.

حکایت می کنند که یکی از عارفین بعد از آن که براین حدیث شریف مطلع شد، می گفت:

ربما اصلی لله رکعتین، فانصرف عنها بمنزله من ینصرف عن السرقه من الحیاء، یعنی بسیار است که دو رکعت نمازمی گزارم از برای الله تعالی، پس، از آن نماز منصرف می شوم از خجالت و شرمندگی، به منزله دزدی که از دزدی منصرف شود.

کتاب الطهاره

باب بداءه القول فی الطهاره

اساس: «طهارت» در لغت به معنی نزاهت ونظافت است، و در اصطلاح شرع اسم وضو و غسل وتیمم است، بر وجهی که صلوح تاثیر در اباحت عبادت داشته باشد.

و هیچ یک از مجتهدین ازمنه سابقه را تعریف جامع و مانع، که در طرد و عکس از فساد سالم بوده باشد، میسر نشده است. و من در بعضی از مصنفات گفته ام: الطهارة من البشرة وما فی حکمها()، باحد الطهورین او ما فی حکمه()، بحسب حکم الشرع، مشروطا بالنیة بالذات استقلالا، طهارت ممسوس ساختن بشره است و آنچه درحکم بشره باشد به یکی از دو طهور، که آب و خاک است، یا آنچه قائم مقام آن بوده باشد به حسب حکم شرع،مشروط به نیت است بالذات بر سبیل استقلال.

این تعریف تامیت و جامعیت و مانعیت را درعکس و طرد مستجمع، و جمیع وجوه ایرادات و اعتراضات را در اطراد وانعکاس مستدفع است. وضوی مجدد و وضوی حائض و وضوی جماع و محتلم و تیمم به برف و یخ، و بالجمله جمیع افراد وضو و غسل و تیمم و مسح ظاهر موضع جبیره در جمیع طهارت را شامل، و ازاله نجاست از بدن و ابعاض طهارت و غسل و مسح از باب مقدمه و تطهیر بدن میت از نجاست خبثی() که موت سبب آن است به اغسال ثلاثه()، و بالجمله غیر طهارت مصطلح شرعی را علی الاطلاق العمومی طارد است.

اساس: «طهارت» در اصطلاح شرع مشترک معنوی است میانه طهارات ثلاثه، برسبیل تشکیک، علی الاقوی، نه برسبیل تواطؤ چنانچه قول بعضی از فقهاست و مشترک لفظ ی نیست چنانچه بعضی دیگر به آن قائل شده اند و احتمال حقیقت و مجاز نیز به غایت ضعیف است.

اساس: هریک از طهارات ثلاثه به حسب اصل شرع واجب می باشد و سنت می باشد و حرام می باشد و مکروه می باشد. و به حسب نذر و عهد و یمین و تحمل نماز دیگری و به اجاره نیز واجب می شود.

وضو به حسب اصل شرع واجب است از برای نماز واجب اجماعا الا نماز جنازه که اصل صحت آن مشروط به طهارت نیست مطلقا، بلکه طهارت، آن جا شرط فضل و کمال و منشا ازدیاد اجر و مثوبت است، و [از] برای طواف واجب و اشتراط طواف واجب به وضو اجماعی است، محل خلاف طواف مندوب است و از برای مس کلمات وحروف() و مد و تشدید و مکتوبه قرآن و اسماء الله، اگر آن مس واجب بوده باشد...

مساله: طهارت از برای مس اعراب قرآن، اگر واجب شود، از جهت اصلاح غلط یا جمع متناثر یا سببی دیگر از اسباب، واجب نیست چه اعراب از جوهر کلمه خارج است و به منزله اعراض عارضه است.

اساس: وضوءات مستحبه به حسب متن شرع چهل و هشت است، چنانچه مشهور شده نزد اصحاب. و آنچه متوهمی از متوهمین این عصر گمان کرده که مواضع استحباب وضو بیست موضع است، از باب نقصان بضاعت معرفت وقصور درجه تتبع بوده است:

اول: از برای نماز سنت وضو سنت است و نیت استحباب لازم است و قصد وجوب صحیح نیست، اگر چه وضو به نیت استحباب شرط انعقاد صحت نماز مندوب است و بی طهارت، تلبس به نماز مطلقا مشروع نیست و منشا استیجاب عقاب است.

و در این مقام انظار دقیقه و تحقیقات عمیقه را در کتاب عیون المسائل آورده ام.

دویم: از برای طواف مستحب وضو مستحب است. پیش من و اکثر محققین اصح آن است که شرط اصل صحت طواف مستحب نیست، بلکه شرط کمال و رجحان است.

سیم: از برای مس کتابت قرآن که مستحب باشد وضو مستحب است، یعنی نیت استحباب لازم است. اما مشروعیت مس مشروط است به طهارت و بدون طهارت حرام است و موجب ترتیب عقاب می شود، چنانچه در نماز مندوب مذکور شد.

وشیخ طوسی درمبسوط() و ابن ادریس در سرائر() رحمهما الله تعالی می گویند:

مس خط مصحف بی وضو مکروه است و حرام نیست.

و من این قول را ضعیف و مخالف ظاهر قرآن و حدیث می بینم.

چهارم: از برای تلاوت قرآن، خواه واجب باشد و خواه سنت، وضو مندوب است و شرط کمال است نه شرط صحت،چنانچه در طواف مندوب نیز شرط صحت نیست، علی الاصح.

پنجم: از برای تحمل مصحف واجب یا مستحب، وضو مستحب است و شرط کمال است نه شرط مشروعیت. واستحباب وضو این جا از جهت تعظیم مصحف است، حمل به هر طریق که واقع شود، اگر چه در خریطه یا درصندوقی یا در قلامه بضم قاف و تشدید لام، یعنی مقلمه و مجره بوده باشد و حامل، خریط یا صندوق یا قلامه راحمل کند. و اگر چه حمل به گرفتن علاقه یا بند یا غلاف یا امثال آن بوده باشد...

دوازدهم: از برای زیارت قبور مومنین، چنانچه در متن حدیث تقیید شده، وضو مستحب است. و در زیارت قبور انبیاءو ائمه و قبور صالحین تاکید بیشتر است.

سیزدهم: از برای خواب کردن مطلقا وضو سنت است.

و غایت دراین وضو وقوع خواب است برصفت کمال، چنانچه در عیون المسائل بیان کرده ام، و تیمم این جا افضل است از وضو، با وجود آب و تمکن از استعمال.

چهاردهم: جنب را به خصوص از برای خوابیدن وضو سنت است، و این ورای وضوی مستحب از برای خواب است،چنانچه در حدیث وارد شده است.

پانزدهم: کسی را که جنب شده باشد از احتلام، اگر خواهد که قبل از غسل جنابت مجامعت کند وضو مستحب است از برای جماع، و درحدیث وارد شده که اگر بی وضو مجامعت کند امن نخواهد بود از آن که فرزندی از آن مجامعت متولد شود، مجنون باشد.

و استحباب وضو مقصور بر مظنه احتمال حمل نیست، بلکه عام است چه اختصاص علت شرعیه مستلزم تخصیص حکم شرعی نمی باشد. و در جنابت از غیر احتلام، بی وضو جماع مکروه نیست...

بیست و یکم: تجدید وضو از برای هر طواف مجدد، خواه واجب و خواه مندوب، مستحب است، علی الاصح، به مقتضای ظاهر نص «الطواف بهذا البیت صلاة().

وشیخ شهید رحمه الله تعالی در ذکری() مایل به جانب ترجیح استحباب است، و آن که شارح نفلیه در این موضع نفی استحباب به او اسناد کرده، ماخذی ندارد.

بیست و دویم: پیش بعضی از اصحاب تجدید وضو از برای سجده تلاوت مستحب است. و شیخ شهید درذکری() نافی ثبوت استحباب است. و ظاهر اطلاق نصوص افاده اثبات می کند.

بیست و سیم: بعضی حکم به استحباب تجدید وضو از برای سجده شکر کرده اند و کلام در آن مثل کلام در تجدید ازبرای سجده تلاوت است بعینه.

بیست و چهارم: اقرب پیش من آن است که تجدید وضو از برای هر چیزی که وضو شرط کمالیت آن است نیز مستحب است، چنانچه علامه رحمه الله تعالی به آن حکم کرده و دلیل عموم اطلاق احادیث صحیحه است، و شیخ شهید مستقرب نفی استحباب است به دلیل برائت اصلیه. و من این استقراب را به غایت بعید وضعیف می دانم.

بیست و پنجم: اگر متوضی کسی را از روی شهوت ببوسد، خواه بوسیدن حلال باشد و خواه حرام، سنت است که اعاده وضو کند حدیث در باب تقبیل مرد زن را وارد شده است و ظاهر متن حدیث وجوب اعاده است، اما حکم عام است و محمول است بر استحباب.

ومذهب ابن جنید() وجوب است، بنابر ظاهر حدیث، وحدیث زراره از مولای ما ابوجعفر الباقر(ع) نفی آن می کند.

بیست و ششم: متوضی اگر مس فرج زن کند، حلالا و حراما، اعاده وضو او را سنت است. و ابن جنید قائل به وجوب شده بنابر ظاهر روایت ابی بصیر و صریح صحیحه زراره مدافع وجوب است.

بیست وهفتم: به اتفاق اصحاب، وضو از برای سجده شکر نعمت متجدده سنت است. خلاف در استحباب تجدیدوضوست [از] برای این سجده، و مستند استحباب اصل وضو روایت صدوق است() رضوان الله تعالی علیه :بسنده عن ابی عبدالله الصادق(ع)، قال: من سجد سجدة الشکر لنعمة وهو متوضی ء کتب الله له عشر صلاة و محا عنه عشر خطایا عظاما().

بیست و هشتم: اصل وضو از برای سجده تلاوت مطلقا سنت است، و شرط کمالیت است نه شرط صحت علی ما هوالاصح.

و پیش بعضی از برای سجدات عزائم بخصوصها واجب است. و ابن جنید() واجب می داند مطلقا و شرط اصل صحت می داند. و روایت ابو بصیر() از امام صادق (ع) نفی آن می کند و به منطوق متن دلالت برآن دارد که طهارت مطلقا شرط سجده تلاوت نیست، و از جنب و حائض نیز صحیح است.

و شیخ طوسی در نهایه() منع صحت آن از حائض کرده است، بنابر روایتی که درباب حائض بخصوصها روایت کرده().

بیست و نهم: کسی که تکفین میت می کند سنت است که از برای تکفین وضو کند به طریق وضوی نماز، پس بعد ازوضو تکفین میت کند، چنانچه شیخ شهید (ره) در بیان و در ذکری() آورده است.

سی ام: اگر کسی مس باطن دبر یا احلیل خود کند، مستحب است که اعاده وضو کند. و همچنین اگر مس باطن یا ظاهردبر با قبل دیگری کرده باشد، به ظاهر یا به باطن کف، خواه حلال و خواه حرام، اعاده وضو سنت است.

وصدوق، ابو جعفر بن بابویه رضی الله تعالی عنه حکم به وجوب اعاده و احتجاج به روایت عمار ساباط ی کرده است()، و آن روایت محمول است براستحباب، علی الاصح.

سی و چهارم: کسی را که متعمدا درنماز قهقهه کند اعاده وضو سنت است. و ابن جنید() حکم به وجوب اعاده کرده، و متمسک شده به مقطوعه سماعه، که محمول است بر ندب.

سی و پنجم: وضو عقیب حدث سنت است اجماعا، از برای مجرد کون بر طهارت و منزه بودن از حدث و مستمربودن به حکم اباحت عبادت و قرب جناب الهی، که غایتی است صحیح و راجح. به استحباب وضو لنفسه نمی شود، چنان که در حواشی دروس بیان کرده ام...

چهل و یکم: اگر کسی استنجا به آب ناکرده وضو کند، اعاده وضو بعد از استنجاء به آب او را سنت است، هر چند قبل از آن وضو استجمار کرده باشد، اعاده واجب نیست، علی الاصح.

وصدوق، ابو جعفر بابویه را رحمه الله تعالی مذهب آن است که استنجاء به آب شرط صحت وضوست، و وضو قبل از استنجا واجب الاعاده است، و متمسک است به روایتی که اصح حمل آنهاست بر استحباب.

چهل و دوم: اگر متوضی چشمه احلیل خود را فتح کند وضو را اعاده کردن سنت است، علی الاصح. و ابو جعفر بابویه در فقیه() حکم کرده است که وضو به سبب آن منتقض می شود و اعاده وضو و نمازی که به آن وضو گذارده باشد واجب است.

چهل و سیم: آن که از دبر یا از احلیل خونی سیلان کند اعاده وضو سنت است، خواه معلوم باشد که خالی است ازملاطخت و مخالطت غایط یا بول، و خواه معلوم نباشد. و پیش ابن جنید اگر خلو مشکوک فیه باشد اعاده واجب است.

چهل و چهارم: اگر بعد از استبراء رطوبتی از احلیل بیرون آید که مشتبه باشد به بول اعاده وضو مستحب است، ومقطوعه محمد بن عیسی که دلالت دارد بروجوب اعاده محمول است بر استحباب.

چهل و پنجم: وضو کردن با هر یک از اغسال مسنونه که شمرده خواهد شد ان شاء الله العزیز مستحب است تا غایت مقصوده از آن غسل مترتب شود.

و اولی آن است که این وضو مقدم باشد برغسل، و این هردو حکم به نصوص احادیث ثابت است...

چهل و هشتم: جنب را از برای اکل و شرب درحال جنابت وضو سنت است.

این است چهل و هشت موضع، که دراین مقام درکلام اصحاب دایر، و میان متاخرین مشهور است.

و من می گویم چند موضع دیگر در این باب هست که دراین مقام نشمرده اند و در مقامات متفرقه ذکر کرده اند:

یکم: وضو از برای استخاره در جمیع انواع استخارات مستحب است.

دویم: از برای دخول قبر هریک از معصومین صلوات الله علیهم مستحب است به جهت تعظیم.

سیم: اگر حدث اصغر در اثنای غسل جنابت متخلل شود اصح آن است که وضو بعد از اتمام غسل مستحب است. وبعضی به وجوب قائل شده اند، دلیل آن تمام نیست...

هشتم: قرقره درشکم سبب استحباب اعاده وضو می شود، و موثقه مضمره سماعه() را، که ظاهر آن وجوب است، در استبصار() بر استحباب حمل کرده است.

پس مجموع وضوءات مستحبه با این هشت اخیر پنجاه و شش باشد.

فرع: اقرب و اقوی آن است که مس اسم نبی صلوات الله علیه و اسم زهرای بتول سلام الله علیها و اسماء سائرانبیاء علی نبینا و علیهم السلام بی وضو حرام است، از باب توقیر و تعظیم.

و علامه رحمه الله تعالی در منتهی المطلب() مخالفت نموده، تحریم مس را به قرآن و اسماء الله تعالی مختص ساخته است...

مساله: از جمله وضوءات مذکوره وضوی جنب از برای خوابیدن و از برای اکل و شرب و از برای تغسیل میت، ووضوی محتلم از برای مجامعت، و وضوی حائض از برای نشستن در مصلی و مشغول بودن به ذکر الهی، و وضوی کسی که تغسیل میت کرده باشد از برای جماع قبل از غسل مس میت، قابلیت رفع ندارد و قصد رفع حدث در آنهاصحیح نیست.

و در وضو از برای نماز مندوب و از برای مس کتابت قرآن مندوب و در تجدید وضویی که رافع حدث بوده است، و دروضوی کون بر طهارت، و در وضوی تاهب اعاده وضویی که قبل از استنجا به آب واقع شده، و در وضو به جهت تخلل حدث اصغر در اثنای غسل جنابت، و در اعاده وضو بعد از رعاف و قی و تعمد و قهقهه در حالت نماز و عروض قراقردر شکم، و بالجمله در اعاده هر وضو که رافع حدث بوده است نیت رفع حدث لازم است و بی قصد رفع حدث آن وضو مندوب به فعل نمی آید. و در باقی وضوءات معدوده متوضی اختیار دارد در ادخال رفع حدث در نیت و اسقاط آن و اقتصار بر ذکر غایت و تعیین استحباب و قصد قربت.

مساله: هرگاه اقتصار برذکر غایت شده باشد نماز به آن وضو صحیح نیست، و مس کتابت قرآن نمی توان کرد، مگر قصدشده باشد که آن غایت، که وضو از برای آن می کند علی الوجه الاکمل به فعل آید چه این قصد در قوت نیت رفع حدث است و در این صورت به همان وضو نماز می توان کرد، علی الاقرب.

و جد محقق من قدس الله تعالی روحه می گوید: اگر قصد وقوع غایت علی الوجه الکمال کرده است و آن وضو مبیح نماز می شود، و من در تسویغ مضایقه دارم، و در ترتب اباحت نماز بر این وضو اعتبار قصد اکملیت می کنم و قصدمجرد کمال را کافی نمی دانم چه اتیان به غایت مقصوده، مانند تلاوت قرآن وحمل مصحف و دخول قبه معصوم وامثال آن، بی وضو ناقص است، و با وضو غیر رافع حدث کامل و با وضویی که رفع حدث کند اکمل، پس قصد مجردکمال در قوت قصد، رفع حدث نیست...

اساس: وضوی حرام وضو با غسل جنابت است و وضو به آب مغصوب و وضو از برای هر امری و غایتی غیر امورمذکوره و غایات معدوده.

وبالجمله، وضوی دیگر وراء وضوءات واجبه و مندوبه که ذکر کردیم حرام است. و پیش بعضی در مسجد از برای رفع حدث وضو کردن حرام است، همچنان که ازاله خبث از ثوب و بدن در مسجد جایز نیست، هر چند مستلزم تعدیه نجاست به مسجد نباشد چه مسجد مکان ازاله خبث و رفع حدث نیست...

و وضو در مستنجا و بیت الخلا نیز مکروه است. و نیز وضو از انا مفضض() مکروه است، و همچنین از انا مصور به صور و تماثیل.

و مکروه در این مقام به معنی اصطلاحی است که یکی از احکام خمسه است، یعنی آن که ترکش اولی و ارجح است،همچنان که نماز در حمام گزاردن و صوم دهر و ابتدا به صوم در سلخ شعبان که عبارت است از روز سی ام با عدم هلال بی مانعی از رؤیت، ودر تکبیرات یا تحمیدات یا تسبیحات تسبیح زهرا علیها السلام تکبیری یا تحمیدی یا تسبیحی زائد کردن، که هریک از اینها مکروه است به همین معنی که ترک آنها مستحب است و راجح است نه به آن معنی که فعل آن سنتی است که موکد نیست و عبادتی است غیر کامل که نهایت مرتبه کمال ندارد و ثوابی که برآن مترتب می شود ثوابی است ناقص.

چنانچه شایع و مشهور است که اطلاق مکروه بر عبادات براین وجه می باشد.

و تحقیق کلام در این باب درکتاب سبع شداد در حواشی من لایحضره الفقیه مبین شده است.

اساس: مباح بودن نماز و طواف و مس خط مصحف و آنچه به آن ملحق است، و قرائت سور عزائم و ابعاض و آیات وکلمات آنها و داخل شدن درهر یک از مسجدین اعظمین ومکث نمودن در هر مسجدی از مساجد و اجتیاز و مروردرمسجدین بخصوصهما صاحب حدث اکبر را، موقوف است برغسل و غسل شرط صحت و مشروعیت آنهاست اجماعا.

مساله: اصح پیش من آن است که طهارت شرط انعقاد صوم نیست و قضا و کفاره با تعمد بقای برجنابت تا طلوع فجر،که در بعضی از روایات غیر صحیحه الاسناد وارد شده، بر سبیل افضلیت و استحباب است نه بر سبیل لزوم و وجوب و صحت صیام، خواه واجب وخواه مندوب به غسل قبل از طلوع فجر مشروط نیست، بلکه مطلقا شرط کمالیت ورجحان صوم است نه شرط مشروعیت و انعقاد، الا اغسال مستحاضه درزمان استحاضه کثیره و متوسطه که صحت صوم مستحاضه به آن غسل مشروط است و بی آنها در حکم حائض است و صلات و صوم از او اصلا صحیح نیست...

مساله: بر قول مشترطین، وقت مشروعیت غسل از برای استباحت صوم،آخر شب است تاطلوع فجر، پیشتر از مقدارزمان غسل باقی نمانده باشد، و قبل از آن وقت مشروع نیست. و پیش ما که قائل به اشتراط نیستیم قصد استباحت صوم در غسل مطلقا باطل است و غسل صحیح نیست، الا اغسال استحاضه. پس چون از آخر شب مقدار زمان غسل باقی ماند جنب و حائض منقطعه الحیض را سنت است غسل جنابت و غسل حیض به قصد رفع حدث از برای افضلیت و اکملیت صوم، خواه واجب و خواه مندوب، بر وجه استحباب نه برسبیل وجوب. و چون فجر طالع شود، نماز فرض به همان غسل صحیح است.

و بالجمله، وقت غسل از برای اباحت با اکملیت صوم نظیر وقت وضوی تاهب است از برای نماز، و تضیق در وقت این غسل بیشتر است از تضیق در وقت آن وضو چه درمشروعیت این غسل معتبر است که البته معلوم باشد که تا طلوع صبح مقدار [انجام]() غسل باقی مانده است، بی زیاده و نقصان.

واگر مکلف خواهد که طریق احتیاط را مرعی دارد، و اکولی آن است که اگر مشغول الذمه باشد به نماز قضا در شب غسل کند به نیت وجوب از برای آن نماز قضا، واگر فارغ الذمه باشد، از برای نماز شب نیت استحباب غسل کند، پس چون صبح طلوع کندبه همان غسل، صلات و صوم هردو از او صحیح است، اجماعا...

اساس: تیمم واجب می شود بدل از وضو و غسل از برای هر چه غسل و وضو از برای آن واجب است، و سنت است ازبرای هرچه وضو و غسل از برای آن سنت است، و مباح می شود به تیمم هر چه به غسل و وضو مباح می شود.

و تیمم مختص است درمیان طهارات ثلاث به خروج جنب از هریک از مسجدین اعظمین، خواه جنابت در مسجدعارض شده باشد یا مجنب از خارج جاهلا یا ناسیا یا عامدا داخل مسجد شود، که به جهت خروج، تیمم واجب است.

و اصح آن است که غسل جایز نیست اگر چه مستلزم تعدی نجاست به مسجد نباشد، خواه زمان تیمم مساوی زمان غسل باشد و خواه کمتر، و خواه بیشتر به دلیل روایت در تیمم().

مساله: این تیمم بدل از غسل نیست، بلکه اصیل و مستقل است، نیت بدلیت در آن صحیح نیست و قصد استباحت خروج از آن مسجد و وجوب و قربت متعین است.

و عماد الدین محمد بن علی و ابن حمزه در وسیله و سلار بن عبدالعزیز درمراسم نفی وجوب کرده، گفته اند که جنب را تیمم از برای خروج از مسجدین مستحب است.

و این قول ضعیف، و فرق میان مسجدین و سایر مساجد نکرده اند و مخالف منطوق حدیث است، و عمل بر قول مشهور است.

مساله: صدوق مقدم، علی بن بابویه رضوان الله تعالی علیه وضوی حائض را از برای جلوس و ذکر الهی در مصلای خود واجب دانسته است(). پس به قول او در صورت تعذر وضو تیمم بدل از آن وضو واجب است. و بنابر قول مشهور، که مختار من است، آن وضو مستحب و در صورت تعذر وضو و تیمم به نیت بدلیت وضو نیز بر سبیل استحباب است.

و علامه رحمه الله تعالی در نهایه() در استحباب تیمم بدل از این وضو استشکال کرده است. و تحقیق آن است که محل اشکال نیست.

مساله: جمعی از اصحاب رضوان الله تعالی علیهم که صحت صوم را به غسل جنابت و غسل حیض قبل از طلوع فجر مشروط دانسته اند، خلاف دارند درصورت تعذر غسل، که آیا تیمم بدل از غسل قبل از طلوع فجر از برای اباحت صوم واجب باشد یا نه؟ و بر تقدیر وجوب باز خلاف کرده اند که آیا بیدار بودن تا طلوع فجر و تیمم را از حدث اصغرنگاه داشتن لازم است یا نه؟ و بعد از وقوع حدث اصغر آیا اعاده تیمم قبل از طلوع فجر واجب است یا نه؟ و اقوی پیش محققین ایشان آن است که بر تقدیری که تیمم بدل از غسل نیز شرط اباحت صوم بوده باشد بیدار بودن برآن تیمم لازم نیست و اعاده تیمم بعد از حدث اصغر واجب نیست.

و این قول بعد از آن که اشتراط صحت صوم به غسل مسلم باشد،اقرب است به تحقیق بنابر آن که معلوم خواهد شد ان شاء الله العزیز که تیمم رافع حدث است تا وقت تمکن از مبدل منه، و این را رفع مغیا می گویند نه علی الاطلاق، چنان که در وضو و غسل است.

و پیش من اصح آن است، چنان که دانسته شد، که غسل جنابت و حیض از برای کمالیت صوم مستحب است و شرط اصل صحت و اباحت نیست، و تیمم نیز رفع حدث می کند الی الغایه.

پس در صورت عدم تمکن از غسل، تیمم بدل از غسل قبل از طلوع فجر از برای اکملیت صوم سنت، و بعد از حدث اصغر، مثل خواب و بول و اعاده تیمم، از برای اکملیت لازم نیست علی الاصح.

مساله: تیمم از برای اکملیت نماز جنازه سنت است، و این تیمم نیز اصیل و مستقل است و بدل از وضو و غسل نیست، و از نیت بدلیت مستغنی است، و با وجود تمکن از استعمال آب مستحب و از وضو افضل است.

و شیخ طوسی نور الله مرقده ادعای انعقاد اجماع بر این حکم کرده است() و مستند حکم، موثقه سماعه است که جمیع اصحاب به مضمون آن علی الاطلاق عمل کرده اند()، الا ابو علی محمد بن جنید در مختصر احمدی، که حدیث را تقیید کرده به ضیق وقت و خوف فوات نماز جنازه، و محقق نجم الدین بن سعید که در معتبر با او موافقت کرده است(). و پیش من قول مشهور معتمد و معول علیه است.

مساله: اگر متیمم آب بیابد و آب موجود شده قبل از تمکن استعمال مفقود شود، اصح آن است که تیمم او منتقض شودو اعاده او را مستحب است، و بعضی گفته اند که آن تیمم باطل می شود و اعاده تیمم او را واجب. وتفصیل این مبحث در ابواب تیمم خواهد شد، ان شاء الله العزیز.

مساله: اشبه آن است که هر غسل و وضو، واجب یا مندوب، رافع حدث یا غیر رافع حدث، تیمم بدل آن باشد دروقت تعذر.

و هر تیمم البته بدل از غسلی است یا وضویی الا در موارد معدوده ای که تیمم مستقل است در اصالت ومستغنی است از اعتبار بدلیت، چنانچه ذکر کردیم.

مساله: بنابر قول مختار که هرگاه حدث اصغر در اثنای غسل جنابت متخلل شود، بعد از اکمال غسل، ضم وضو به آن سنت است، اگر بعد از اتمام غسل آب از برای وضو نبوده باشد تیمم بدل از آن وضو مستحب است به نیت بدلیت بروجه ندب، و بر قول کسی که ضم وضو را واجب می داند، اگر بعد از اکمال غسل از برای وضو آب نماند، بدل از وضوتیمم به نیت بدلیت بر وجه وجوب خواهد بود.

مساله: در صورتی که مکلف وضو کرده باشد و آب از برای تجدید وضو که مستحب است نداشته باشد، یا آب حاضرباشد و خوف تضرر مانع باشد از استعمال، تیمم بدل از وضوی مجدد به نیت بدلیت و قصد وجه استحباب، مر او رامستحب خواهد بود.

و این دو مساله از فروع آن اصل است که تیمم بدل از وضو و غسل است مطلقا، چنانچه از قرآن و حدیث مستفاد می شود.

مساله: اشبه، بلکه اصح آن است که تجدید تیمم از برای هر نماز، خواه فریضه وخواه نافله سنت است، همچنان که تجدید وضو سنت است چه حدیث رسول الله(ص) فرموده است:

«الطهر علی الطهر عشر حسنات»().

و فرموده است:

«الصعید، طهور المسلم»(). و به طریق دیگر: الصعید الطیب وضوء() المسلم»() دلالت صریح برآن دارد.

و روایاتی که ظاهر مناطیق آنها لزوم تیمم است از برای هر نماز، چنان که ازامیرالمؤمنین صلوات الله علیه مروی است و سکونی از ابو عبدالله الصادق(ع)()، و ابو همام از ابوالحسن الرضا(ع)() روایت کرده اند، متعین است حمل آنها بر استحباب، چنان که مسلک تهذیب() و معتبر() است.

و آنچه شیخ شهید محقق قدس الله تعالی روحه در ذکری() می گوید که استحباب تجدید تیمم به طریق تخریج از روایات ثابت می شود موافق مشرب تحقیق نیست...

باب اول: آداب الخلوة من الواجب و المندوب

 اساس: بر متخلی واجب است ستر عورتین در زمان قضای حاجت از ناظر محترم که محرم شرعی نباشد، و دیدن عورت متخلی بر او حرام باشد، و ابن جنید ستر عورتین را برمتخلی واجب می داند مطلقا، خواه ناظر محترم حاضربوده باشد و خواه ناظری نبوده باشد، همچنانچه در نماز واجب است. و ظاهر کلام شیخ شهید در بیان نیز اختیاراطلاق است().

و بالجمله، قضا و طراز بول و غایط بی ستر عورت حرام است، یعنی وجوب ستر عورت در تخلی ورای مطلق وجوب ستر عورت است، چه می تواند بود که امری فی نفسه واجب بوده باشد، و نیز از واجبات و وظایف امری دیگرباشد.

پس قضای حاجت متخلی در نظر ناظر محترم علی المشهور و مطلقا بنابر قول ابن جنید و ظاهر عبارت بیان متضمن دوفعل حرام، و منشا استحقاق دو درجه عقاب است: یکی از جهت کشف عورت نمودن و دیگری از جهت مشکوک العورت متخلی بودن.

و وجوب ستر عورتین در نماز و تحریم نماز با کشف عورت نیز از این قبیل...

مساله: اشبه آن است که درمسجد در قاروره یا انایی بول کردن بر وجهی که نجاست به مسجد و فروش و ادوات و آلات متعدی نشود حرام است، به جهت تعظیم مسجد، اگر چه ادخال نجاست غیر متعدی در مسجد جایز است، علی الاقوی.

اساس: مشهور آن است که مجموع وظایف تخلی و استنجاء غیر واجبات، از مکروهات که ترک آنها مستحب، ومسنونات که اتیان به آنها سنت است شصت و چهار، سی و شش از آن جمله، وظیفه تخلی و بیست و هشت، وظیفه استنجاست.

آنچه متوهمی از متوهمین این عصر پنداشته است که آداب خلوت و استنجاء از واجبات و محرمات و مکروهات ومسنونات بیست و یک چیز است از باب نقصان معرفت است.

وظایف استنجاء در باب خود مذکور خواهد شد، ان شاء الله سبحانه.

اما وظایف تخلی:

یکم: مکروه است استقبال و استدبار قرص نیرین، بر وجهی که شعاع جرم آفتاب یا ماه بر یکی از عورتین بتابد.

دویم: استقبال و استدبار باد مکروه است، در حدیث وصی ثانی و سبط اول(ع) نهی از آن وارد است().

سیم: در زمین صلب بول کردن مکروه است به منطوق حدیث() و به سبب آن که مظنه رجوع قطرات است، ورسول (ص) فرموده است:

استنزهوا من البول، فان عامة عذاب القبر منه()، نزاهت از بول سعی کنید که اکثر عذاب قبر از آن است.

چهارم: در جحره بضم جیم و اسکان حاء مهمله یعنی سوراخ مار و سایر حشرات، بول مکروه است، و نهی از آن درحدیث شریف نبوی وارد شده()، به سبب تاذی حیوان یا به سبب مخافت اذیت از آنها نسبت به انسان. و بعضی گفته اند به سبب آن که جحر حیوانات بکسر جیم و فتح حا مساکن جن است.

پنجم: بول و غایط در آب راکد و در آب جاری مکروه است و در آب راکد کراهیت شدیدو غلیظ است. و در جاری نهی از امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مروی، و وقت ضرورت مستثنی شده است، و فرموده است: «ان للماء اهلا کماان للارض اهلا»(). و من در حواشی استبصار شرح آن کرده ام.

و در راکد، نص از صادق (ع) وارد است()، و در حدیث دیگر از صادق (ع) مروی است که در مطلق آب بول کردن محل خوف است از شیطان(). و بعضی گفته اند: آب در شب مخصوص جن است...

شانزدهم: مکروه است استصحاب مصحف با خود در وقت تخلی و ادخال آن در بیت الخلایا آنچه اسم مختص به جناب مقدس الله تعالی، چه آن مکتوب یا منقوش باشد، مثل انگشتری یا لوحی از الواح.

و ثابت است که رسول(ص) قبل از تخلی خاتم را نزع فرموده، از خود دور می کرد، و همچنین امیرالمؤمنین علی(ع)بازوبند و تعویذ و دعا را از خود جدا می نمود().

و در الفاظ و اسمای مشترکه میان قرآن و اسماء الله و غیر آن معتبر قصد کاتب است.

و الحاق اسم نبی واسامی ائمه صلوات الله و سلامه علیهم به آن در کراهت محل نظر است، و اولی الحاق است، ازباب تعظیم و احترام.

و شیخ شهید در ذکری می گوید: اسمای انبیاء با خود داشتن مکروه نیست.

هفدهم: استصحاب دراهم بیض بکسر باء موحده، جمیع «ابیض» یعنی ادخال زر سفید خالص با خود در بیت الخلامکروه است، مگر آن که مصرور، یعنی در همیان باشد، که آن وقت کراهت نخواهد داشت، چنان که از ابی عبدالله الصادق (ع) مروی است که ازپدر معصومش ابو جعفر الباقر(ع) روایت کرده است().

و سبط ابن ادریس، یحیی بن سعید، در جامع() و علامه درنهایه() مشدود به جای مصرور ذکر کرده اند، یعنی در موضعی که بسته باشد.

هجدهم: سواک مطلقا یعنی استماک به هر مسواک که بوده باشد، حتی به انگشت ابهام و مسبحه، در بیت الخلا مکروه است. و از ابوالحسن الکاظم(ع) مروی است که مورث بخر می شود() به تحریک باء موحده و خاء معجمه آیعنی رایحه کریهه دهن.

نوزدهم: اکل و شرب در بیت الخلا و وقت تخلی مکروه است، چه مستلزم خس است و خواری نفس است، و نیزمرسله صدوق رضوان الله تعالی علیه در فقیه و روایت رئیس المحدثین رضی الله عنه در کافی از مولای ماابوجعفر الباقر(ع) و حدیث لقمه نان و آزاد کردن غلام مستند حکم است().

بیستم: استقبال بیت المقدس مکروه است، از جهت شرف و احترام، چنان که علامه رحمه الله تعالی درنهایه() و شیخ شهید در ذکری() ذکر کرده اند.

بیست و پنجم: ارتیاد، یعنی طلب موضعی که مناسب بوده باشد از برای تخلی واستنجاء و طلب موضعی مرتفع ازبرای بول که خاک نرم داشته باشد، سنت است. رسول(ص) دراین باب اهتمام تمام داشته است، و در توقی از بول به فتح واو و تشدید قاف مبالغه شدید عظیم می فرموده است()، و امت را امر کرده است به ارتیاد از برای بول، وابوالحسن الرضا(ع) فرموده است: «من فقه الرجل ان یرتاد لبوله»().

بیست و ششم: ستر تمام بدن از انظار ناظرین سنت است به دخول خانه یا خیمه یا ابعاد در صحرا به کسر همزه آیعنی دور رفتن از نظر خلق پنهان شدن یا در وهده یا عقب درختی پا پشته نشستن، چنانچه سید المرسلین(ص) می کرده است، و امر به آن فرموده است(). و نیز سنت است تاخیر کشف عورتین کردن تا وقت جلوس و نزدیک شدن به زمین. در ذکری() مذکور است که دلیل استحباب فعل نبی است(ص) که به این سنت عمل می کرده است.

بیست و هفتم: ابتدا کردن در دخول به پای چپ و در خروج به پای راست مستحب است، بر عکس در مساجد ومشاهد و اماکن شریفه.

و اگر در صحرا باشد آخر قدم را تا موضع جلوس پای چپ کند، و در انصراف، اول قدم را پای راست.

بیست و هشتم: در نشستن اعتماد به پای چپ کردن و گشاده داشتن و دور ساختن پای راست سنت است به دلیل حدیث شریف نبوی().

و طریق استبراء علی الاشهر آن است که انگشت وسط ی را از دست چپ برمقعد گذاشته تا اصل قضیب و تحت خصیتین به قوت تمام بکشد، تا سه بار، پس انگشت مسبحه را در زیر قضیب و انگشت ابهام را بر بالا گذاشته تا کنارحشفه، سه بار دیگر بکشد، پس حشفه را بیفشرد و ذکر را بیفشاند سه بار، که مجموع نه بار شود، چنانچه مختارمبسوط() و اختیار معتبر() است، و در استظهار و استبراء اتم و ابلغ است.

و شیخ مفید رحمه الله تعالی در مقنعه می گوید:ما تحت انثیین تا اصل قضیب را از فوق و تحت میان ابهام و مسبحه گذاشته، به تمامی از بیخ تا طرف دو بار یا سه بار به اعتماد تمام بکشد(). و سید مرتضی رضوان الله تعالی علیه آاکتفاء به آن کرده است که تمام قضیب را از اصل تا طرف سه بار به قوت بیفشاند و بیفشرد().

و منطوق حدیث مولانا الباقر(ع) به طریق تهذیب و استبصار آن که از اصل قضیب تا طرف حشفه سه بار بیفشرد وطرف را گرفته سه بار بیفشاند(). و صدوق رضوان الله تعالی علیه در فقیه کشیدن از مقعده تا انثیین به انگشت سه بار به قوت افشاندن تمام ذکر سه بار لازم و کافی می داند().

و در استبراء سه بار تنحنح مستحب است، و ظاهر کلام مراسم() لزوم تنحنح است...

سی و ششم: استعاذه و تسمیه در وقت دخول بیت الخلا و دعا به طریق ماثور در چند موضع سنت است:

اول: چون خواهد که داخل شود بگوید: بسم الله و بالله و اعوذ بالله من الرجس النجس الخبیث المخبث الشیطان الرجیم و بسم الله الرحمن الرحیم.

دویم: بعد از دخول: الحمدلله الحافظ المؤدی، اللهم امط عنی الاذی واعذنی من الشیطان الرجیم.

و شارح نفلیه و لمعه در این مقام خبط نموده و توهم کرده که محل این دعا و تحمید بعد از استعاذه و تسمیه نزد دخول است().

سیم: حین الجلوس دروقت انفصال براز: اللهم اطعمنی طیبا فی عافیة واخرجه منی خبیثا فی عافیة.

و صدوق رضوان الله تعالی علیه در فقیه روایت کرده که رسول (ص) به این طریق می گفته است: اللهم کما اطعمتنیه طیبا فی عافیة و اخرجه منی خبیثا فی عافیة().

چهارم: وقتی که نظر بر براز افتد: اللهم ارزقنی الحلال وجنبنی الحرام().

پنجم: هنگام دیدن آب بگوید: الحمدلله الذی جعل الماء طهورا و لم یجعل له نجسا.

ششم: در وقت استنجاء: اللهم حصن فرجی واستر عورتی وحرمهما علی النار ووفقنی لما یقربنی منک یا ذاالجلال والاکرام.

هفتم: وقت برخاستن و ایستاده دست بر شکم کشیدن:

الحمدلله الذی هنانی وعافانی من البلوی.

هشتم: در وقت خروج از بیت الخلا یا انصراف از موضع تخلی در صحرا: الحمدلله الذی عرفنی لذته و ابقی فی جسدی قوته واخرج عنی آذاه، فیالها من نعمة لایقدر قادرون قدرها.

و در روایت دیگر: «فی جسدی» به جای «فی»()...

تنبیه: امام علمای عامه و علامه ایشان، فخر الدین رازی() در موضعی از کتاب نهایة العقول بر سر جاده انصاف آمده، بر اصحاب خود اعتراض می کند که هرگاه نبی(ص) در هدایت امت این مقدار اهتمام داشته باشد که در باب بیت الخلا رفتن تنها، سی و شش وظیفه تعلیم فرماید، سوای واجبات، و این امر سهل جزئی را برای امت مفوض ندارد، چون تواند بود که از دنیا رحلت کند و وصی و خلیفه و امامی بعد از او نائب نفس مقدس او و حافظ احکام شرع و مهجه دین و بیضه اسلام که سعادت امت به متابعت و شقاوتشان به مخالفت او منوط بوده باشد، نصب ناکرده، این قسم امر مهم و خطب عظیم را مهمل گذارد و تعیین این مرتبه بلند پایه را که تالی نبوت و ثانی رسالت است به اقتضای رای امت و مقتضای اختیار ایشان تفویض نماید، چنان که طریقه اهل سنت است.

همانا کسی که از خرمن عقل یک جو بهره داشته باشد، هرگز این قول باطل را باور ندارد و تجویز این حتمال محال رانهایت حماقت طبع و سفاهت نفس و منتهای مراتب سخافت عقل و طفافت حدس شمرد. و همانا که عقل صریح مستقیم حکم کند که در قانون حکمت بالغه و سنت عنایت اولی واجب است که امام خلق و خلیفه رسول الله از جانب جناب مقدس ربوبی منصوب و به نص صریح رسول الهی منصوص و به حسب استحقاق ذاتی و کمال جوهر نفس قدسی در فطرت اولی و اتصاف به اوصاف ملکات ملکیه و اصناف کمالات بشریه در فطرت ثانیه به این درجه عالیه مخصوص باشد، چنانچه مذهب شیعه است.

و منکر این حقیقت در نظر صاحب نظران از دایره بصیرت عقلی خارج و از حوزه استقامت حلیت فطرت انسانی بیرون می ماند: «ومن لم یجعل الله له نورا فماله من نور»().

باب دوم: آداب استنجاء

 اساس: «استنجاء» به حسب لغت استفعال است یا از «نجوه» به فتح نون و اسکان جیم به معنی زمین مرتفع، یا از «نجو»به معنی قطع و ازاله، و یا به معنی کشط و کشف.

دراصطلاح لغت عبارت است از ازاله خبیثیت بول و براز از مخرجین به طریق مقرر شرعی. و براز() به فتح باءموحده کنایت است از نجو به فتح نون و اسکان جیم و آن غایط است.

و استنجاء از بول به آب مطلق طاهر واجب و متعین است، و به هیچ چیز دیگر جایز نیست و به غیر از آب چیزی ازاله خبث بول نمی کند، به نص سید المرسلین و اوصیاء معصومین صلی الله علیه و علیهم اجمعین و اجماع مجتهدین فرقه ناجیه امامیه رضوان الله تعالی علیهم و اقل مقداری که مجزی است دو مثل بولی است که بر حشفه مانده باشد با تخلل انفصال، که دو مرتبه آب ریختن متحقق شود، چنان که حدیث نشیط بن صالح از ابو عبدالله الصادق (ع) افاده آن می کند(). و در فقیه لفظ مرتین صریحا مذکور است().

و توقف علامه رحمه الله تعالی در منتهی() در صحت حدیث به جهت آن که مردک بن عبید در طریق است وحال او معلوم نیست، وجهی ندارد چه مردک بن عبید جلیل القدر و معروف الحال، و جلالت و توثیقش در علم رجال ثابت و متبین است.

ونیز منطوق روایات دیگر که ازاله نجاست بول از بدن یا از رخت به دو بار شستن می شود، مخرج بول را شامل است...

مساله: دراستنجاء مطلقا شستن باطن لازم نیست و در عدم وجوب غکسل باطن میان مردو زن، خواه بکر و خواه ثیب، فرق نیست. و برثیب غسل آنچه از فرج ظاهر می شود در وقت جلوس بر قدمین واجب است، و اگر داند که بول به مدخل ذکر و مخرج ولد و حیض رسیده است شستن آنچه ظاهر باشد واجب است.

مساله: غسل احلیل و فرج از آنچه بیرون آید، سوای بول و منی و خون، واجب نیست، خواه جامد باشد مثل سنگ ریزه و کرم، و خواه مایع مثل مذی و وذی و رطوبت فرج و سایر رطوبات اگر خالص باشد و آلوده نبوده باشد به نجاست. و همچنین شستن دبر واجب نیست از هر چه بیرون آید الا براز و خون.

مساله: در مطلق استنجاء زوال عین و اثر معتبر است و رایحه اعتبار ندارد، چنانچه در نص حدیث وارد شده است، چه رایحه عرض است و مناط حکم نیست و در استجمار که عبارت است از استنجا به احجار، در براز غیر متعدی زوال اثرنیز معتبر نیست، بلکه همین زوال عین به احجار لازم است.

مساله: دراستجمار سه سنگ مقرر است بالفعل یا بالقوه، و یک سنگ که سه شعبه داشته باشد سه شعبه آن یک سنگ در استجمار مثل سه سنگ متعدد بالفعل است علی الاقوی چه مقصود که ازاله خبث است از محل، به آن حاصل می شود...

مساله: خلافی که نقل کرده ایم قیاس به یک شخص است. فاما نسبت به اشخاص متعدده شعب مختلف یک سنگ بلاخلاف محسوب از احجار استجمار می شود قطعا، و اگر یک شعبه مستعمل شخصی شده باشد شعبه دیگر که طاهرباشد از احجار استجمار شخصی دیگر می تواند بوکد، بلاخلاف...

مساله: اگر در استنجاء آب یا آلات استجمار مغصوب بوده باشد، استعمال حرام است،اما استنجا مجزی است، و این حکم موضع وفاق و محل اتفاق است و دلیل مصباح و مبسوط و سرائر و معتبر که در مساله سابق منقول شد، به آن منتقض نمی شود، از آن جهت که خصوصیت استنجا در نهی از استعمال آب یا آلت مغصوب مدخلیت ندارد، بلکه مطلق تصرف در مغصوب متعلق نهی است، و این تصرف مخصوص از افراد آن مطلق است، وفرد از عوارض طبیعت مطلق می باشد، به خلاف نهی از استعمال محرمات که از حیثیت خصوص استنجاست.

پس قیاس احدهما بر دیگری، چنانچه مسلک مختلف() و منتهی() و شرح قواعد و ذکری() است، قیاسی است مع الفارق و متضمن خلط ما بالعرض است بما بالذات. و این بحث از سوانح وقت و از خواص این کتاب است.

مساله: اگر قلع عین نجاست از محل، به استعمال یک سنگ یا دو سنگ حاصل شود اکمال نصاب عدد و استعمال سنگ سوم لازم است، علی الاظهر...

مساله: اگر براز از غیر مسربه بیرون آید به تسکین سین مهمله بعد از میم مفتوحه و ضم را قبل از باء موحده، یعنی مخرج طبیعی حکم استنجاء به احجار در آن جاری خواهد بود به شرط انسداد مسربه یا اعتیاد خروج از آن موضع غیر طبیعی.

و بالجمله هرگاه خروج از موضع طبیعی به حدی رسید که ناقض وضو باشد احکام شرعیه استنجا بر آن مترتب می شود...

اساس: مسنونات و مکروهات از آداب استنجاء بیست و هشت است، چنانچه فی ماسبق مذکور شد:

اول: سنت است در براز غیر متعدی اختیار آب بر استجمار و در متعدی جمع میان هر دو. و جمع میان هر دو مطلقا دراستحباب افضل و اکمل است.

و مستحب در این مقام به معنی افضل واجب تخییری است چه وجوب تخییری با استحباب عینی مصادمت ندارد، نه به معنی اصطلاحی که قسیم مطلق واجب و یکی از احکام خمسه است.

دویم: دلک و مسح مخرج بول در استنجاء و ازاله عین خبث به جسمی طاهر. و مستحب است بعد از استبرا و قبل ازشستن و آب ریختن.

و استحباب آن در بیان شهید قدس الله نفسه مذکور است().

سیم: آب ریختن برمخرج بول، زاید بر قدر واجب که عبارت است از دو مثل ما علی الحشفه، سنت است...

ششم: تنحنح سه بار در استبرا سنت است مطلقا، مرد را و زن را، و فیما سبق ذکر کردیم که سلار بن عبدالعزیز بر مردان واجب می داند، و ابن الجنید بر زنان().

هفتم: به حسب اعتبار خصوصیت استنجاء مستحب است که آب و آلات استنجاء مباح بوده باشد و اگر مغصوب باشد استنجا به آن اعتبار که استنجاست به آن آلات مکروه خواهد بود، اگر چه از جهت اعتبار تصرف در مغصوب حرام است، مثل وضو از اناء مغصوب یا طلا یا نقره.

هشتم: سنت است که متخلی خود بنفسه مباشر استنجاء باشد، واگر دیگری را متولی سازد، مثل کنیزی که ملک او یامزوجه یا محلله او باشد جایز است و حرام نیست.

نهم: مستحب است که آلات استنجاء مقصور باشد بر زمین، مثل سنگ یا کلوخی که مستحکم شده باشد بکسر کاف، برصیغه اسم فاعل یا نبات زمین، مثل چوبی که صلابت و استحکام داشته باشد و پوست یا خرقه یا آجر و امثال آنها نبوده باشد.

دهم: سنت است اکمال نصاب ثلاثه احجار درصورتی که زوال عین نجاست به کمتر از آن شده باشد، به جهت رعایت احتیاط و خروج از عهده خلاف...

نوزدهم: سنت است که در استعمال سنگ اول ابتدا از مقدم صفحه یمنی کرده تا مؤخر صفحه بکشد. پس در صفحه یسری به حرکت دوری گردانیده از موخر صفحه تا مقدم مسح کند.

و در سنگ ثانی برعکس اول، ابتدا از صفحه یسری کرده از مقدم تا مؤخربکشد، پس اداره سنگ نموده صفحه یمنی از مؤخر تا مقدم مسح کند. و در ثالث از وسط ابتدانموده مجموع صفحتین را جمله واحده مسح کند. و در هر مرتبه استیعاب اجزای محل را جمیعا به هر یک از احجارفوت نکند. و این طریق را چنان که باید رعایت کردن خالی از عسری و مشقتی نیست.

بیستم: استنجاء به آب مرد را در جهت طول مستحب است زن رادر جهت عرض، چنان که در استبرا سنت است...

بیست و سیم: سنگی که بعد از زوال عین مستعمل شده باشد، خواه از تتمه نصاب عدد ثلاثه به جهت اکمال نصاب وخواه مافوق نصاب از برای ایتار عدد، اگر چه طاهر است اما استعمال آن بار دیگر در استنجاء مطلقا مکروه است آن شخص را و دیگری را، خواه استعمال آن در ازاله عین بوده باشد و خواه به جهت کمال عدد ثلاثه وخواه از برای ایتارمافوق ثلاثه و حرام نیست اصلا.

بیست و چهارم: استنجاء به هر آبی که مکروه الاستعمال باشد در وضو و غسل مکروه است، مانند آب عیون جاریه کبریتیه و زاجیه، چه درحدیث وارد است که آنها از فوج جهنم است() بفتح فا و اهمال حا بعد از واو ساکنه ومانند آبی که در آفتاب گرم شده باشد چه در حدیث وارد شده که مورث برص است()...

بیست و هشتم: خاتمی که نگین او از حجاره زمزم باشد در دست چپ داشتن در حال استنجاء مکروه است، و درروایت امر به نزع آن در وقت استنجاء علی سبیل الاستحباب وارد شده()، همچنان که استصحاب آن نیز با خود در بیت الخلا مکروه است.

و در نسخ مصححه کافی کلینی، در مضمره ابن عبد ربه به جای لفظ «زمزم» لفظ «زمرذ» واقع است بضم زای و میم و راءمشدده قبل از ذال معجمه و آن نوعی است نفیس از جواهر معادن انفس زبرجد، و شیخنا الشهید قدس الله روحه آدر ذکری گفته است: «وسمعناه مذاکرة()...

تنبیه: واجبات و محرمات تخلی و استنجاء که ذکر کردیم شانزده است و مسنونات و مکروهات شصت و چهار. پس عدد و مجموع آداب خلوت و استنجاء از واجب و حرام و مندوب و مکروه هشتاد باشد، والله سبحانه ولی الفضل والتوفیق.

باب سیم: سنن الاستطابة المطلقة

 اساس: «استطابه» استفعال است از «طیب» به کسر به معنی پاکی و پاکیزگی، و از جمله استطابه مطلقه است تطیب واستعمال طیب به کسر به معنی مطلق عطریات.

و تقلیم اظفار و جز شوارب، یعنی ناخن گرفتن و از شارب چیزی قطع کردن، درهرروز جمعه مثمر است استکثار خیر واستجلاب رزق را. و در اصول حدیث از ابوعبدالله الصادق(ع) مروی است: «انها ابلغ فی استنزال الرزق من التعقیب فیما بین طلوع الفجر الی طلوع الشمس»().

هشام بن سالم از امام صادق (ع) روایت کرده که قلم اظفار در جمعه امان است از جذام و جنون و برص و عمی. وفرموده است: «وان لم تحتج فحککها حکا»() و در روایت دیگر:

«وان لم تحتج فامر علیها السکین والمقراض»()، یعنی: و اگر ناخن دراز نباشد و احتیاج به گرفتن نداشته باشد به جهت اقامه سنت جمعه کارد یامقراض را مانند سوهان بر ناخن ها کشیده اطراف را حک کند.

و در فقیه مرسلا از امام صادق (ع) روایت کرده که اخذ شارب در جمعه امان است از جذام تا جمعه دیگر.

و حسین بن ابوالعلا از امام صادق(ع) پرسید، که: چیست ثواب آن که اخذ شارب و قلم اظفار کند درهر جمعه؟قال(ع):

«لایزال مطهرا الی الجمعة الاخری»(). و از مراسیل صدوق در فقیه، قال رسول الله(ص): «لایطولن احدکم شاربه فان الشیطان یتخذه مجنا یستتربه»(). به توسیط جیم مفتوحه میان میم مکسوره و نون مشدده، به معنی سپرو در بعضی از نسخ «مخبا» بتسکین خاء معجمه بعد از میم مفتوحه و فتح باء موحده قبل از همزه، بر صیغه اسم مکان از«خبا»، و «اختباء» به معنی ستر واستتار. و «خباء» به کسر و مد فسطاط ی خیمه را گویند که از شکعر و صوف باشد.

و از طریق فقیه مرسلا: «من قلم اظفاره یوم الجمعة لم تشعث انامله»().

«لم تسعف» به اهمال عین مفتوحه میان سین و فا از «سعف» به تحریک، به معنی یبس وشقاق جلد، یا «لم تشعث»، به اعجام شین و ثاء مثلثه از طرفین و اهمال عین مفتوحه در وسط، از «شعث» به تحریک به معنی انتشار و تفرق و تغیرجلد انامل حول اظافیر.

و اصل استعمال آن به حسب لغت درتغیر و انتشار شعر است که از عدم مراعات و تعاهید عارض می شود، و درصورت اولی که سین مهمله و فاء باشد وفتح تاء مضارعه وضم آن، بر صیغه معلوم و مجهول محتمل است، در صورت ثانیه که شین معجمه و ثاء مثلثه باشد و همین فتح حرف مضارعه بر صیغه معلوم متعین است.

مساله: ریش تراشیدن جایز نیست و حرام است و زی مجوس بوده است، که کسی که ریش می تراشد از جمله «والمغیرین خلق الله» است، چنان که مفسرین گفته اند.

از مراسیل صدوق است رضوان الله تعالی علیه در فقیه: قال رسول الله(ص): «ان المجوس جزوا لحاهم ووفروا شواربهم وانا نحن نجز الشوارب ونعفی اللحی وهی الفطرة»().

«جز» قطع است، و «لحا» به کسر لام جمع «لحیه» است. و توفیر شوارب، گذاشتن موی شارب است به حال خود تا دراز شود، و اعفاء لحیه، به همزه قطع باب افعال، ترک جزلحیه و قطع ناکردن موی است. و فطرت عبارت از ملت اسلام و استواء خلقت است، ومراد از اعفاء دراین مقام مراعات در اعتدال است.

مساله: همچنان که تراشیدن و قطع کردن لحیه از شعار فطرت و طریق ملت بیرون آمدن و به زی کفره و طریق مجوس متزی و مشتبه بودن است، همچنین توفیر خارج از حد اعتدال و ترک اصلاح کردن و یک بار دراز گذاشتن شعر لحیه تشبه یهود و خروج از سنت دین اسلام است.

از مسانید مستفیضه اصول معتبره حدیث، و از مراسیل مقبوله من لایحضره الفقیه است: قال رسول الله(ص): «حفواالشوارب واعفوا اللحی ولاتشبهوا بالیهود»().

و «احفوا» و «اعفوا» به فتح همزه قطع بناء فعل امر است از باب افعال. «احفا» عبارت است از مبالغه کردن در امری. و«اعفا» عبارت است از ترک و باز گذاشتن امری، یعنی مبالغه کنید در جز شارب، و ترک کنید قص لحیه. اما در اعفاء لحیه تشبیه مکنید به یهود، چه ایشان در اعفا و ترک اصلاح و تطویل لحیه مبالغه تمام دارند.

دراکثر نسخ فقیه «حفوا» به ضم حاء مهمله و تشدید فاء واقع است، در ذکری() نیز آن چنان منقول شده از«حف» به معنی نتف و قطع و ازاله شعر. و آنچه اولا نقل کردیم، اصح و امتن است.

و نیز از مراسیل فقیه است: «نظر رسول الله(ص) الی رجل طویل اللحیة، فقال: ما کان علی هذا لو هیا من لحیته.

فبلغ الرجل ذلک فهیا من لحیه بین اللحیتین، ثم دخل علی النبی(ص)، فلما رآه قال: هکذا فافعلوا().

«هیا» به تشدید یاء میان هاء و همزه، از تهیه، به معنی اصلاح، و استعمال آن به «لام» و «من» مسموع است.

و«لحیین» تثنیه، مانند «الیین» در تثنیه «الیه». در بعضی از نسخ «لحیئی» مکتوب است.

یعنی رسول الله(ص) را نظر افتاد بر مردی طویل اللحیه، پس فرمود: این مرد را چه مضرت رسد اگر لحیه خود را اصلاح کند و چیزی از موی آن بگیرد. پس آنچه سید الرسل فرموده بود به آن مرد رسید و اصلاح کرده لحیه خود رامیانه طویل و قصیر و متوسط ساخت و بعد از آن داخل مسجد نبی(ص) شد.

چون سید المرسلین او را به هیات اصلاح دید فرمود: آن چنین می باید همه چنین کنید...

مساله: سنت است که قلم اظفار و قص شارب درهر روز جمعه به ذکر و صلوات مقرون باشد.

عبدالرحیم القصیر از ابو جعفر الباقر(ع) روایت کرده: انه قال:

«من اخذ من اظفاره وشاربه کل جمعة وقال حین یاخذه: بسم الله وبالله وعلی سنة محمد وآل محمد صلوات الله علیه وعلیهم السلام لم تسقط منه قلامة ولاجزازة الا کتب الله عزوجل له بها عتق نسمة ولم یمرض الا مرضه الذی یموت فیه().

«قلامه» و «جزازه» به ضم و تخفیف آن چیزی است که در تقلیم و جزاز ناخن و موی ساقط می شود. و «نسمه» به تحریک در اصل لغت از نسیم ریح ماخوذ و از برای نفس انسان موضوع بوده و از آن نقل یافته، اسم هر نفسی از نفوس انسانی شده است.

مساله: تقلیم اظفار درروزپنجشنبه نیز مستحب است و دفع فقر و استجلاب غنا بر آن مترتب می شود. به شرط این که یکی را بگذارد که در روز جمعه بگیرد، چنان که در فقیه() و در کافی() مروی و در ذکری() مذکور است.

قال الصادق(ع): «من قص اظفاره یوم الخمیس وترک وابقی واحدا لیوم الجمعة، نفی الله عزوجل عنه الفقر»().

مساله: صدوق رضوان الله تعالی علیه در فقیه می گوید:

قال رسول الله (ص) للرجال: «قصوا اظافیرکم، وللنساء:

اترکن من اظفارکن، فانه ازین لکن»().

و مراد آن است که آن مقدار مبالغه مردان را در قص اظافیر از بیخ و در هر پنجشنبه و جمعه مستحب است، زنان رامستحب نیست. آن که ادخال لفظ «من» تبعیضی کرده، فرموده است:

«اترکن»، دلالت بر این معنی دارد.

اساس: تسریح راس و لحیه به سین مهمله یعنی شانه برموی زدن و تخلیل موی کردن به شانه و بعضی را از بعضی به شانه جدا ساختن سنت است، خصوصا از برای هر نماز.

در فقیه و غیر آن از اصول حدیث مروی است که ابوالحسن الرضا صلوات الله علیه در تفسیر «خذوا زینتکم عند کل مسجد...»() فرموده است: «مشط الراس یذهب بالونا() ومشط اللحیة یشد الاضراس»().

«مشط» بفتح میم مصدر است، به معنی تمشط و امتشاط و استعمال مشط. و «مشط» به ضم میم آلت امتشاط است یعنی شانه. و بعضی کسر میم نقل کرده اند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان