شناسه : ۳۷۸۹۰۸ - شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۳۰
در منقبت امام جواد علیه السلام
بدان که امام پس از حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام فرزندش محمد بن علی علیهماالسلام است به واسطه نَصّ صریح و اشاره ای که از پدر بزرگوارش درباره امامت آن حضرت رسیده و هم چنین به واسطه کمال و فضل او.
ولادت امام
بدان که امام پس از حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام فرزندش محمد بن علی علیهماالسلام است به واسطه نَصّ صریح و اشاره ای که از پدر بزرگوارش درباره امامت آن حضرت رسیده و هم چنین به واسطه کمال و فضل او.
ولادت آن حضرت در ماه رمضان بسال صد و نود و پنج [هجری] در مدینه بود. و در شهر بغداد در [آخر] ماه ذیقعده سال دویست و بیست هجری از دنیا رفت و آن هنگام بیست و پنج سال از عمر شریفش گذشته بود. و بنابراین مدت خلافت و جانشینی آن حضرت از پدرش و امامت او هفده سال بود. مادرش ام ولد بوده و نام او سبیکه و از اهل نوبة [از شهرهای آفریقا] بوده است.
امامت در خردسالی
از صفوان بن یحیی روایت کند که: به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم: پیش از این که خداوند حضرت أبی جعفر را به شما بدهد از شما [راجع به امام پس از خود [می پرسیدیم و شما می فرمودی: خدا پسری به من خواهد داد و اکنون خدا این پسر را به شما داده و دیدگان ما را به واسطه او روشن کرد و خدا روز مرگ تو را به ما ننمایاند [و چنین روزی برای ما پیش نیاورد] و اگر خدای ناکرده چنین پیش آمدی کرد به که باید پناه ببریم [و امام ما کیست؟]
[امام رضا] با دست خود اشاره به أبی جعفر کرد که در پیش رویش ایستاده بود، عرض کردم: قربانت گردم اینکه [کودکی خردسال است و فقط] سه سال از عمرش گذشته است؟ فرمود: [خردسالی او [چه زیانی به امامت او زند، همانا عیسی کمتر از سه سال داشت که به پیامبری و حجت الهی قیام کرد!
معمر بن خلاد گفت: شنیدم حضرت رضا سخنی [راجع به امامت] گفت، آن گاه فرمود: شما چه احتیاجی به این مطلب دارید؟ این ابوجعفر است که به جای خود نشانده و مقام خود را بدو واگذار کرده ام، ما خاندانی هستیم که خردسالان ما از بزرگسالانمان ارث برند مانند هم، [یعنی چنانچه بزرگسالان علم را به ارث برند خردسالان ما نیز بدون هیچ گونه تفاوتْ علم را از بزرگسالان ارث برند].
حکایت
مطرفی گفت: حضرت رضا علیه السلام که از دنیا رفت چهار هزار درهم به من بدهکار بود و کسی جز من و او از آن آگاه نبود. پس حضرت جواد علیه السلام به نزد من فرستاد که چون فردا شود به نزد من بیا. فردا به نزد آن جناب رفتم به من فرمود: ابوالحسن رضا علیه السلام از دنیا رفت و چهار هزار درهم به تو بدهکار بود؟ گفتم: آری. پس جانمازی که زیر پایش بود بلند کرد و دیدم دینارهایی زیر آن است و آنها را که برابر با چهار هزار درهم بود به من داد.
معلی بن محمد گفت: حضرت جواد علیه السلام نزدیکی هایی وفات پدر بزرگوارش از خانه بیرون آمد. پس نگاه به سر تا پای او کردم تا اندازه قد و قامت او را برای دوستان و هم کیشان خود بیان کنم. دیدم آن حضرت نشست. سپس فرمود: ای معلی! همانا خداوند در امامت همان حجت و برهانی را دارد که در پیمبری و نبوت دارد. [خدا درباره نبوت حضرت یحیی] فرمود: «و حکم نبوت را در کودکی به او دادیم» (مریم، 112)
نامه ها
داود بن قاسم جعفری گفت: من خدمت حضرت جواد علیه السلام شرفیاب شدم و سه نامه همراهم بود که نشانی و نام نویسنده روی آن نبود و آن نامه ها به هم متشبّه شده بود و من از آن پیشآمد غمناک شدم. پس آن حضرت یکی را برداشت و فرمود: این نامه از ریان بن شبیب است. سپس دومی را برداشته فرمود: این هم نامه فلان است؟ عرض کردم: آری. من مبهوتانه به او نگاه می کردم. حضرت لبخندی زد و سومی را برداشته فرمود: این نامه فلانی است؟ عرض کردم: آری قربانت گردم. پس سیصد دینار به من داده و دستور داد آن را به نزد یکی از پسر عموهایش ببرم و فرمود: آگاه باش که او به تو خواهد گفت مرا به پیشه وری راهنمایی کن که با این پول برای من کالایی بخرد. و تو راهنمایی اش کن، گفتم: چنین خواهم کرد.
داود بن قاسم گوید: ساربانی در راه که می رفتم با من گفتگو کرد که من از حضرت جواد علیه السلام بخواهم که او را با برخی از همراهانش در کارهای خود وارد کند. پس من خدمتش رفتم که در این باره با او صحبت کنم. دیدم مشغول غذا خوردن است و گروهی نیز با او هستند، من نتوانستم درباره آنچه می خواستم با او صحبت کنم. حضرت به من فرمود: بخور! و غذایی که می خورد پیش روی من گذارد. سپس بی آنکه من سخنی از آن ساربان بگویم فرمود: ای غلام! آن ساربانی که داود آورده ببین و او را [برای کارها] پیش خود نگاه دار.