ماهان شبکه ایرانیان

سرمایه اجتماعی و توسعه اقتصادی

تحلیلی که در ایالات متحده ، اروپا و برخی کشورها ی آمریکای لاتین از تابع تولید کل صورت گرفت نشان داد که بهبود و پیشرفت در تولید و سطح زندگی، تنها ناشی از فرایند سنتی تراکم سرمایه نبوده است، بلکه علت اصلی این پیشرفت، وجود یک عامل باقی مانده در تابع تولید می باشد

چکیده :

تحلیلی که در ایالات متحده ، اروپا و برخی کشورها ی آمریکای لاتین از تابع تولید کل صورت گرفت نشان داد که بهبود و پیشرفت در تولید و سطح زندگی، تنها ناشی از فرایند سنتی تراکم سرمایه نبوده است، بلکه علت اصلی این پیشرفت، وجود یک عامل باقی مانده در تابع تولید می باشد. تحقیقات گسترده ثابت کرده است که این عامل باقی مانده همان سرمایه اجتماعی است. این سرمایه را به طور خلاصه می توان خلق اعتماد و اطمینان متقابل در بین عاملین اقتصادی دانست که سبب بهبود در کیفیت دستگاه اداری، حفاظت همه جانبه از قانون و مقررات، کاهش فساد سیاسی و کاهش سرپیچی دولت و مردم از قراردادهای اجتماعی می شود. از این رو سرمایه اجتماعی از آنجا که سبب کاهش هزینه های مبادلاتی شده و از این طریق بازده سرمایه گذاریهای فیزیکی و انسانی را افزایش می دهد به مانند سایر عوامل تولید سنتی نقش بسزایی در بهبود رشد و توسعه دارد. مشکل اصلی جوامع پیشرفته کنونی این است که این حجم از سرمایه اجتماعی را چگونه ایجاد کنند. در این مقاله ما ابتدا در پی تبیین اهمیت نقش و تأثیر سرمایه اجتماعی در توسعه اقتصادی و سپس ارائه راه حلهایی برای ایجاد، حفظ و گسترش این سرمایه هستیم.

مقدمه

در دهه های پس از جنگ جهانی دوم دیدگاه غالباً در بین اقتصاددانان و سیاست گذاران این بود که مشکل اصلی اکثر کشورهای توسعه نیافته ریشه در فقدان برخی عوامل تولید مهم بویژه سرمایه فیزیکی دارد. از این رو چنانچه کشورهای ثروتمند تر، بتوانند با استقلال این عوامل دامهای فقر و سطح پایین در آمد در کشورهای فقیر را از بین ببرند، کشورهای دریافت کننده قادر خواهند بود فرایند رشد پایدار و خودکفایی خودرا آغاز کنند.براساس این دیدگاه مساله توسعه، انتقال پس انداز از کشورهای ثروتمند به کشورهای فقیر می باشد.

به هر حال ، تحلیلی که در ایالات متحده ، اروپا ، و برخی کشورهای امریکایی لاتین، از تابع تولید کل TPF صورت گرفت. نشان داد که بهبود و پیشرفت در تولید و سطح زندگی، ناشی از فرایند سنتی انباشت سرمایه نبوده است ( پس انداز بیشتر سبب سرمایه گذاری بیشتر در کالاهای سرمایه ای شده که این امر افزایش در ظرفیت مولد را به دنبال دارد و در نهایت موجب سطح بالاتر بهره وری ودر آمد سرانه می شود) بلکه علت این پیشرفت ، وجود یک عامل فرعی در تابع تولید می باشد . حال تابع تولید کل زیر را در نظر بگیرید:Y=af(K-1)

y = تولید کل یا GNP است، K و L هم به ترتیب سرمایه ( فیزیکی و انسانی ) و نیروی کار هستند.

A که عددی بزرگتر از صفر است ، عامل مقیاس می باشد که غالباً آن را بهره وری کلی عوامل (TFP) می نامند.

A شاخصی است که نشان می دهد سرمایه و نیروی کار با چه کارایی ترکیب شده ، و در تولید کل مشارکت دارند. به عبارت دیگر A مقیاس اندازه گیری تواناییهای نهای ، گرایش سرمایه گذاری ، دانش مشترک عمومی، و.. می باشد. چنانچه از معادله (1) نسبت به زمان دیفرانسیل بگیریم خواهیم داشت:

معادله شماره 2 رشد GNP ( سمت چپ ) را به سه مولفه تجزیه کرده است :

الف ) رشدی که ناشی از تراکم سرمایه انسانی و فیزیکی است . به عبارت دیگر، فرایند سنتی تراکم،

ب) رشدی که ناشی از تغییر در مقدار ساعات کار است

ج ) عامل فرعی ( که از سولو آن را مقیاسی برای عواملی می نامند که مااز آنها چشم پوشی می کنیم) به عبارت دیگر این عامل شامل هر متغیری است که بر بهره وری کلی عوامل ناثیر می گذارد.

در طی سالهای 1900 تا 1960 سهم این عامل فرعی در رشد تولید امریکا در حدود 90% برآورد شد. براساس محاسبه ادوارد نیسون ، حتی با وارد کردن آموزش ضمنی داده های تولید ( سرمایه انسانی )- علاوه بر سرمایه فیزیکی و نیروی کار – در تابع تولید، هنوز 63 درصد از افزایش محصول هر نفر ساعت کار در امریکا و 83 درصددر اروپا ناشی از عواملی غیر از عوامل در نظر گرفته شده در مدل است.

عامل فرعی نقش بسزایی در تشریح رشد اقتصادی دارد. یکی از سوالهای اساسی این است که این عامل از چه چیزهایی تشکیل شده است ؟ اولین پاسخ، سرمایه اجتماعی می باشد. در ابتدا مفهوم سرمایه اجتماعی خیلی ساده است: بخشی از عرف ، فرایند رشد و توسعه اقتصادی ، تنها پس انداز کردن پول، سرمایه گذاری آن در گرد آوری ماشین آلات بیشتر (سرمایه فیزیکی) مهارتهای بیشتر( سرمایه انسانی ) ، و ماشین آلات بهتر ( پیشرفت فنی ) نیست، بلکه این رشد، شامل بهبود کیفیت دستگاه اداری ، حفاظت همه جانبه از قانون ، کاهش فساد سیاسی و احتمال سرپیچی دولت و مردم از قرار دادهای اجتماعی، و … نیز می باشد. خلاصه اینکه رشد و توسعه اقتصادی، شامل گسترش اعتماد بین عاملین اقتصادی نیز می باشد. اما زمانی که این اظهارات کلی، پذیرفته شده و جنبه های نهادی رشد مطرح می شوند، مساله انتقال تجربه از کشورهای ثروتمند به کشورهای فقیر مشکل به نظر می رسد. چرا که قوانین و نهادها را نمی توان مانند کالا و خدمات در بازار خرید و فروش کرد . از این رو دانشمندان علوم اجتماعی می بایست بفهمند که سرمایه اجتماعی دارای چه ویژگیهایی است. چرا که این امر به سیاست گذاران، آژانسهای توسعه بین المللی، N G O ها و … امکان می دهد دخالتهای خود را به گونه ای شکل دهند که هم بتوانند بین مردم اعتماد ایجاد کنند و هم قوانین ونهادها را طبق الگویی که به رشدانسانی و اجتماعی بینجامد متحول سازند.

دانشمندان علوم اجتماعی تاکنون در پی اندازه گیری سرمایه اجتماعی و فهم ارتباط آن با عملکردهای اجتماعی و اقتصادی بوده اند، پونتم (1995) در ضمن تشریح یک پژوهش اظهار می دارد: در امریکا، هر کجا که اجتماعات شهروندان، فعالتر و یکپارچه تر عمل کرده اند، موفقیت آنها در کاهش فقر، بیکاری، و بزهکاری، و گسترش آموزش و بهداشت بیشتر بوده است.

ناراین و پریچت (1997) هم با مطالعه روی برخی روستاها در تانزانیا به این نتیجه رسیدند که هر چه پیوندهای اعضای روستا محکمتر باشد، سطح در آمد آنها بالاتر خواهد بود. پونتم باز هم بیان می دارد که هر چا مشارکت بیشتری بین تشکیلات افقی وجودداشته خدمات عمومی منطقه ای و ناحیه ای با کیفیت بهتر ی تولید شده اند. متخصصین اقتصاد کلان هم معتقدند، روابط متقابل فعال بین افراد به انتقال دانش، سطوح بالاتر سرمایه انسانی، ورشد اعتماد بین آنها منجر می شود. که همه این امور در نهایت از طریق کاهش هزینه های مبادله، سبب بهبود عملکرد بازارها می شوند، محققین، مشارکت در فعالیتهای اجتماعی ( فعالیت در گروههای مذهبی، گروههای جوانان، کلوپهاو…) را نمونه خوبی برای سرمایه اجتماعی می دانند. به هر حال ما معتقدیم که قبل از اندازه گیری سرمایه اجتماعی و تشریح روشهایی که این سرمایه بر متغیرهای اقتصادی تاثیر می گذارد، می بایست ابتدا بفهمیم که اصلاً سرمایه اجتماعی چیست. برای مثال، اقتصاددانان سنتی، مشارکت در یک کلوپ تفریحی را نوعی کالای مصرفی معمولی تلقی می کنند. پس چرا ما آن را کالای سرمایه ای می دانیم؟ و یا تحت چه شرایطی سرمایه اجتماعی ممکن است زیان آور باشد؟

به عنوان مثال فرض کنید فرد A تصمیم دارد کالایی را بفروشد . B و C هم دو خریدار بالقوه می باشند. باز هم فرض کنید که فرد C در استفاده از این کالا مزیت نسبی دارد . اما A بنابر دلسوزی و یا تعهدی ( سرمایه اجتماعی ) که نسبت به B دارد، کالا را به او بفروشد . در حالیکه بر طبق اصول کارایی اقتصادی A می بایست آن کالا را به فرد C می فروخت. هر چند اینها فقط مثالند، اما از آنها می توان به دشوار بودن وارد کردن مفاهیم سرمایه اجتماعی، در چهار چوب تحلیلهای اقتصادی پی برد.

در این تحقیق، ما به دنبال اهداف زیر می باشیم: نمای کلی و اجمالی از ادبیات اقتصادی که مربوط به سرمایه اجتماعی می باشد فراهم کنیم ( شامل کارهایی که به طور ضمنی اشاراتی به سرمایه اجتماعی دارند و در حال حاضر برای فهم این مفهوم مفید می باشند).

1- بفهمیم که آیا این کارها به اقتصاددانان، در چگونگی قرار دادن سرمایه اجتماعی در داخل مدلهایشان کمک میکند یا خیر. قرار دادن سرمایه اجتماعی در یک مدل اهمیت فراوانی دارد چرا که از این طریق می توان فهمید که این سرمایه چگونه عمل می کند و اصلاً چیست. مشکل اندازه گیری سرمایه اجتماعی را نمی توان آشکار کرد . علت آن هم کمبود اطلاعات کشف شده نمی باشد، بلکه علتش این است که ما دقیقاً نمی دانیم چه چیزی را باید اندازه گیری کنیم. به عبارت دقیق تر، مدل سازی روشی است برای فهم اینکه ما چه چیزی را می خواهیم اندازه گیری کنیم.

2- از تحلیل مذکور در یابیم که چه نوع تحقیقاتی در آینده ارزش پی گیری دارند.

به طور کلی هدف ما این است : که ببینیم آیا مفهوم سرمایه اجتماعی، تاثیری بر شناخت، نهادهایی که مسئول حفاظت و توسعه سعادت انسانی در کشورهای فقیر می باشند، دارد یا خیر.

ایده سرمایه اجتماعی در نظریه اقتصادی، تحلیل اقتصاد خرد و کلان

اقتصاددانان در مطالعه سرمایه اجتماعی، دو نوع رویکرد را برگزیده اند، رویکرد کلان (کلی) و رویکرد خرد( جزئی و فردی) . مطالعات اقتصاد کلان ممکن است از هدف تخصصی (اقتصاددانان) سرچشمه گرفته باشند: چنانچه قرار است سرمایه اجتماعی هم تراز سرمایه های انسانی، طبیعی، ( محیطی) و فیزیکی تلقی شود، می بایست اهمیت خود را در آمارهای حسابداری رشد نشان دهد.

سولو (1995) می گوید: اگر سرمایه اجتماعی کمکی به فرایند رشد اقتصادی بکند، به عنوان یک عامل فرعی در حسابداری رشد ظاهر می شود (معادله 2) .همان طور که در بخش مقدمه اشاره کردیم، برخی نویسندگان معتقدند، نقش گسترده ای که این عامل فرعی در رشد اقتصادهای پیشرفته داشته به طور غیر مستقیم اهمیت سرمایه اجتماعی را نشان می دهد. اما برخی دیگر از نویسندگان که مطالعاتی در نواحی دیگر جهان داشته اند معتقدندعامل فرعی به آن اندازه اهمیت ندارد. به عنوان مثال کیم و لائو (1992) و یانگر (1993) نشان دادند که رشد چشمگیر اقتصاد در کشورهای آسیای شرقی، غالباً ناشی از دو عامل اول در سمت راست معادله 2 یعنی تراکم سرمایه (فیزیکی وانسانی ) و نیروی کار بوده است.

بحث اهمیت نسبی عامل فرعی در تبین رشد اقتصادی ربطی به بحث ویژگی سرمایه اجتماعی ندارد. داسگوپتا (2000) هم معتقد است ،این حقیقت که تغییر عامل فرعی در حسابداری رشد نشان داده نمی شود، به این معنی نیست که سرمایه اجتماعی در تشریح رشد اجتماعی اهمیتی ندارد. با توجه به تابع تولید شماره 1 ، دو جامعه را تصور کنید که در یک زمان مشخص، در سطوح (L,K,F(0)) کاملاً یکسان باشند و تنها تفاوت آنها در بهره وری کلی عوامل یعنی A باشد. از سوی دیگر فرض کنید که تفاوت در A ناشی از تفاوت در سرمایه اجتماعی دو جامعه است.درجامعه ای که سرمایه اجتماعی بیشتر است ، مردم بیش از جامعه ای که سرمایه اجتماعی در آن کمتر است به یکدیگر اطمینان می کنند. این امر درابتدا سبب کاهش هزینه های مبادله ، کاراتر عمل کردن نهادها ، تهیه کالاهای عمومی با هزینه کمترو… ودر نهایت ، افزایش تولید کل در جامعه ای می شود که سرمایه اجتماعی بیشتری دارد( البته برای سطح معینی از L وK ). حال تجزیه یادگیری را در نظر بگیرید. فرض کنید در خلال دوره یکساله X ، بهره وری کلی عوامل در هر دو جامعه ثابت بماند. همچنین فرض کنید که مردم هر دو جامعه تصمیم دارند در هر سال ، S درصد از تولید کل خود را به صورت ثابت ، پس انداز کرده و در سرمایه فیزیکی و انسانی سرمایه گذاری کنند، به آسانی می توان ثابت کرد که شکاف در آمدی (تولید کل) بین دو جامعه به طور فزاینده ای افزایش خواهد یافت ( چه مطلق و چه نسبی). حتی اگر فرض کنیم که عامل فرعی تغییری نمی کند. داسگوپتا نتیجه می گیرد که : فقدان یک عامل فرعی در محاسبات رشد، به این معنی نیست که سرمایه اجتماعی تاثیری بر اقتصاد کلان ندارد.

در حقیقت همانگونه که در بخش 1 اشاره شد، متخصصین اقتصادکلان، اظهار می دارند که روابط متقابل فعال بین افراد منجر به انتقال دانش افزایش سطح سرمایه انسانی ، و توسعه اعتماد متقابل می شود که همه اینها در نهایت از طریق کاهش هزینه های مبادله سبب بهبود عملکرد بازارها می شوند. به طور کلی این روابط متقابل بین افراد که به طور خلاصه سرمایه های اجتماعی نامیده می شوند در تابع تولید کل (TPF) بوسیله یک عامل مقیاس نشان داده می شود . که در مثال بالا بوسیله A نشان دادیم.اما سوال این است که این روابط متقابل فعال بین مردم به چه چیزی بستگی دارد؟ آلیسینا و لافرارا(1999) ، که برخی نواحی ایالت متحده را مورد بررسی قرار داده است اظهار می دارند که ، نا برابری در آمدی و عدم تجاسن نژادی ، سبب کاهش تمایل به مشارکت در فعالیت های اجتماعی می شوند. این نظریه بسیار جالبی است نابرابری و پراکندگی ، سرمایه اجتماعی را کاهش می دهد، از این رو این دو سبب تضعیف عملکرد بازارها می شوند. اما ممکن است سرمایه اجتماعی هم برنابرابری وپراکندگی تاثیر بگذارد، البته این رابطه معکوس در مطالعه الیسینا و لافرارا مطرح نشده است. به تعبیری، مدلهای اقتصاد کلان چارچوب مناسبی برای تحلیل و بررسی چنین موضوعاتی به عنوان علل نابرابری و پراکندگی نمی باشند، از این گذشته ، این عقیده که تجاسن بیشتر، سبب مشارکت بیشتر در فعالیت های اجتماعی می شود، دقیقاً به نظریه «فعالیت اجتماعی» که ما راجع به آن صحبت می کنیم، بستگی دارد. از سوی دیگر ، رابطه بین برابر و مشارکت اجتماعی، هنگامی که ما از مشارکت اجتماعی در فعالیت های مصرفی ( کلوپهای تفریحی و…) به مشارکت اجتماعی در فعالیت های تولیدی رو می آوریم، تغییر می یابد.جامعه ای را در نظر بگیرید که با مسئولیت تولید کالای عمومی محلی مواجه است ( یعنی ، تولیدزیر ساختهای اقتصادی مشترک، مدیریت منابع طبیعی متعلق به عموم و…) که این مسئولیت ، یک فعالیت تولیدی اجتماعی می باشد. به نظر می رسد شواهد تجربی زیادی ، استدلال اولسون مبنی بر اینکه « مشارکت داوطلبانه برای تامین کالاهای عمومی منطقه ای با افزایش ثروت افزایش می یابد» را تایید می کند. بنابراین زمانیکه، برخی عاملین اقتصادی فقیر در فعالیت های تولیدی اجتماعی مشارکت نمی کنند، توزیع مجدد در آمد از آنها به عاملین که مشارکت می کنند. تولید کالاهای مشترک را افزایش می دهد.

در مجموع، رویکرد کلان جهت بررسی و مطالعه سرمایه اجتماعی چندان رضایت بخش نیست. البته بحثهای مربوط به اهمیت نسبی عامل فرعی، در تشریح رشد اقتصادی، تاثیری بر درک نقش مهم سرمایه اجتماعی در تعیین شکاف فزاینده درآمدی بین جوامع ندارد. از این گذشته، چنانچه در یک چارچوبی ، مثلاً چارچوب اقتصاد کلان، تنها یک کالا تولید می شود و یا تمایز منطقی بین مصرف کالاهای مختلف مثلاً کفش، کلوپهای تفریحی ، و غذایی که در یک زمین متعلق به عموم رشد کرده، وجود نداشته باشد، روشن ساختن روابط متقابل بین افراد در آن چار چوب بسیار مشکل و حتی غیر ممکن است.

دلایل عملی و نه نظری زیادی وجود دارد که چرا تحلیلهای خود بر تحلیلهای کلان ترجیح دارند. در حالی که متخصصین آمار برای گرد آوری انواع مختلف سرمایه های فیزیکی، ( و بعضاً انسانی ) می توانند از قیمتهای بازار استفاده کنند، چنانچه بازار به طور کامل شکل نگرفته و ناقص باشد، سرمایه اجتماعی اثر قویتری بر عملکرد اقتصادی دارد. از این رو درحوزه سرمایه اجتماعی نمی توان قیمتی را یافت که ایجاد تشکیلات اجتماعی، انجام تعهدات شهروندی ، و اعتماد متقابل را امکان پذیر سازد.

بنابراین بهتر است نگاهی هم به مطالعات اقتصاد خود راجع به سرمایه اجتماعی، داشته باشیم، جایی که تاکید بیشتر بر فرد و انگیزه های اوست و امکان تولید و مصرف انواع مختلف کالاها و خدمات فراهم می باشد. در برخی موارد، سرمایه اجتماعی در چار چوب استاندارد متعادل عمومی مطرح می شود و تابع تولید کالاها و خدمات معینی را وارد آن چار چوب می کند. ( در مقابل تابع تولیدکل در تحلیل اقتصاد کلان). شیف مدلی را مطرح می کند که براساس آن، تولید کالای X در ناحیه y به یک عامل مشخص و کالای عمومی ناحیه ای بستگی دارد. کالای عمومی که تامین آن براساس شواهد موجود در مدل پوتنم به طور مستقیم با سطح سرمایه اجتماعی آن ناحیه در ارتباط است. سرمایه اجتماعی هم در آن ناحیه به طور مستقیم با درجه تجاسن مردمی که در آن ناحیه زندگی می کنند و به کار مشغولند مرتبط است: سرمایه اجتماعی فردی که در ناحیه y متولد شده و ساکن می باشد، به تناسب با تعداد اهالی از کل جمعیت آن ناحیه که به کار مشغولند افزایش می یابد. اینبه این معنی است که تصمیم فردی که در ناحیه y متولد شده، برای انتقال به ناحیه z اثر جانبی منفی برای افرادی که در ناحیه Z زندگی می کنند دارد. در این چار چوب ، تاثیر سیاستهای عمومی برای سرمایه گذاری برروی سرمایه اجتماعی چه خواهد بود؟ ( چراکه این سیاستها به تقویت اعتماد متقابل و تاسیس شبکه روابط کمک می کنند) برای مثال، اثر عوامل زیر برروی سرمایه اجتماعی چه می باشد: مطرح شدن زبان خارجی ( که مهاجرین به آن زبان صحبت می کنند) در برنامه آموزشی مدارس، کاهش هزینه های انتقال نیروی کار، از طریق ( فعالیت ) آژانسهایی که اقدام به جمع آوری اطلاعات راجع به بازارهای نیروی کار نواحی دورتر می کنند، بهبود شبکه حمل و نقل و… .به راحتی می توان نشان داد، چنانچه اثر جانبی منفی مهاجرت خیلی زیاد باشد، سرمایه گذاری برروی سرمایه اجتماعی سبب کاهش رفاه عمومی خواهد شد. چنانچه در ناحیه Z جمعیت اهالی بومی آن منطقه نسبت به مهاجرین کاهش یابد، کاهش در سرمایه اجتماعی، که موجب ناراحتی مردم ناحیه Z می شود، بیشتر است از افزایش رفاه کسب شده توسط مهاجرین است. مهاجرینی که هزینه تصمیم آن ها برای مهاجرت کمتر از هزینه تصمیم دولت برای اجرای نکردن سیاستهای سرمایه اجتماعی است.

مشکل این رویکرد، تعریف دقیق و جزئی سرمایه اجتماعی است. همانگونه که نارایان (1999) ذکر می کند: «همان عوامل باز دارنده می توانند عامل رشد باشند» و سرمایه اجتماعی در صورتی یک دارایی مولد خواهد بود که عبارت باشد از پیوند های چند جانبه بین گروهها. براساس مدل شیف. یک پیوند چند جانبه ، پیوندی است بین فردی که درناحیه y متولد شده و فردی که در ناحیه z متولد شده است. بنابراین بر خلاف فرضیه شیف. مهاجرت بیشتر می تواند سرمایه اجتماعی بیشتری به همراه داشته باشد،مشروط بر اینکه رابطه های بین دو فرد به وجود بیاید. ناران (1999) به اهمیت پیوندهای خارج از شبکه های اولیه اشاره می کند زیرا « گروهها شبکه های اولیه فرصتهای مناسبی را برای اعضا فراهم می کنند، همچنین این گروهها ، طبقه بندی اجتماعی راتقویت کرده و مانع از تحرک آزاد دانه گروههای طرد شده می شوند.» از این رو وی توصیه می کند: « جهت ایجاد فضاهای اجتماعی و فیزیکی مناسبی برای برقرار ساختن پیوندهای چند جانبه بین افراد مختلف از گروههای اجتماعی مختلف باید انگیزه های قوی اجتماعی، نهادی، سیاسی و اقتصادی ایجاد کرد» از این گذشته می توان نشان داد، مطرح شدن زبان خارجی در برنامه آموزشی مدارس توانایی های محلی مردم آن ناحیه را افزایش می دهدو بهبودشبکه حمل و نقل همان اندازه که برای افراد خارجی سودمند است، برای افراد محلی نیز مزایایی دارد. برای نتیجه گیری این بحث بایدگفت، اینکه سرمایه اجتماعی را به صورت شبکه ای از روابط اجتماعی پایه ای تعریف کرده و آنگاه نتیجه گیریهای سیاسی را بر مبنای آن استوار کنیم می تواند به طور جدی گمراه کننده باشد.

برخی دیگر از مطالعات اقتصاد خرد، سرمایه اجتماعی رادر چارچوب نظریه بازی های تحلیل می کنند.آنها هم از تئوری بازی کلاسیک استفاده می کنند و هم از تئوری بازی تکاملی. در چارچوب تئوری بازی کلاسیک ، دایتون جانسون (1999) شکل گیری سرمایه اجتماعی را به عنوان یک بازی تعاونی تشریح می کند. در حقیقت همانگونه که کولیر اشاره می کند پذیرش زیاد سرمایه اجتماعی (تا جائیکه سرمایه اجتماعی به روابط متقابل اجتماعی تبدیل شود) ، غلبه کردن به مشکل همکاری را در پی دارد. به طور کلی بازیهای تعاون دارای تعادل چند گانه می باشند که برخی انواع آن خوب و برخی بد می باشند. در تعادلهای مثبت ، افراد با هم همکاری می کنند و به نتایج اقتصادی بهتری دست می یابند در حالیکه در تعادل منفی افراد با هم همکاری نمی کنند و سبب بدتر شدن اوضاع می شوند. کدام تعادل وجود خواهد داشت؟ به عبارت دیگرآیا یک نقطه مرکزی (چه خوب وچه بد) وجود دارد که افراد بتوانند در آن همکاری کنند ؟ سرمایه اجتماعی می تواند ابزاری (متغیر فضایی) برای تسهیل ترویج تعادل مثبت بین افراد باشد. برای نمونه می توان به مشکل معروف مردم مثلاً در یک سیستم آبیاری کوچک اشاره کرد. هر کشاورز می بایست تصمیم بگیرد که آیا در جلسه سالانه انجمن آبیاری شرکت می کند یا خیر. برنامه انجمن،همکاری در امر لای روبی کالاها و فعالیتهای مربوط به حفظ و نگهداری آنها می باشد. هر فرد در تصمیم گیری، انتظارات درباره تصمیم گیری دیگر کشاورزان نیز نقش اساسی دارد. اگر به هر دلیل بنده اعتقاد داشته باشم که دیگر کشاورزان شرکت نمی کنند، پس چرا باید شرکت کنم ؟ اما بر عکس، چنانچه همه ما کشاورزان عضو یک کلوپ تفریحی باشیم، من به شرکت دیگر کشاورزاندر این جلسه اعتماد کرده و خودم هم شرکت می کنم.

یکی از ویژگیهای جالی این ادبیات این است که سرمایه اجتماعی کاملاً برونزانیست( به عبارت دیگر به سادگی نمی توان گفت که متغیر فضایی است)بلکه در برخی موارددرونزا ست، مثلاً چنانچه من سال پیش در جلسه سالانه انجمن آبیاری شرکت کرده باشم، دیگر کشاورزان انتظار دارند که امسال هم شرکت کنم، بنابراین احتمال اینکه خود آنها نیز امسال شرکت کنند ( در مقیاس معینی از مشارکت در فعالیت های اجتماعی از جمله در کلوپهای تفریحی و یا گروههای مذهبی) بیشتر خواهد بود.

بنابراین می توان ادعا کرد که سرمایه اجتماعی، هم می تواند تعمداً و با قصد قبلی انباشته شود ( برای مثال، شرکت در جلسه سالانه انجمن آبیاری ) و هم به صورت غیر عمدی و ناخواسته ( مثلاً در کلوپهای تفریحی و گروههای مذهبی)به هر حال در رویکرد تئوری بازی ، در برخی موارد سرمایه اجتماعی مطلب جدیدی است در یک قالب قدیمی . در حقیقت از نقطه نظر تئوریک ، به سختی می توان چیز جدیدی به ادبیات مربوط به بازیهای تعاونی و نقطه مرکزی آن ( قالب قدیمی) اضافه کرد. در خوش بینانه ترین حالت، می توان گفت سرمایه اجتماعی تنها یک ابزار است (مطلب جدید) .البته بحث ما این نیست که این ابزار جالب نمی باشد، بلکه ما می گوییم به احتمال زیاداین ابزار برداشت جدیدی راجع به ویژگی نظری سرمایه اجتماعی در برندارد. برداشتهای جدید مربوط به ویژگی نظری سرمایه اجتماعی هم همان چیزی است که ما نیاز داریم. در حقیقت، اندازه گیری سرمایه اجتماعی مشکل است و علت آن هم کمبود اطلاعات کشف شده نمی باشد، بلکه علتش این است که ما دقیقاً نمی دانیم چه چیزی را باید اندازه بگیریم، در بخش بعدی سعی داریم ببینیم آیا تئوری بازی تکاملی، می تواند زمینه مناسبی برای درک بهتر سرمایه اجتماعی باشد یا نه.

تئوری بازی تکاملی و سرمایه اجتماعی

آدام اسمیت اظهار می دارد که، تقسیم کار فزاینده، تجارت رو به توسعه و بازارهای در حال گسترش ، فرایندهای مرتبطی می باشند که فرصتهای سود آوری را جهت سرمایه گذاری فراهم کرده و در نهایت سبب رشد اقتصادی می شوند. در حال حاضر برای عینیت یافتن منافع بالقوه تجارت توسعه یافته ، لازم است که مشکل اعتماد حل شود. غالباً پیشرفت تخصص ، مستلزم چند گانه شدن توافقات در خلال زمان و مکان می باشد که اجرای آنها بسیار مشکل و هزینه بر است. پس مساله اعتماد، مشکل لاینفک و ذاتی فرایند پیشرفت اقتصادی می باشد. چند جانبه شدن مبادلات، کلاهبرداری و خیانتهای گسترده وی را در پی دارد .از این رو «سرمایه گذاری در سرمایه اجتماعی» به معنی حل مساله اعتماد و خلق وضعیتهای محیطی برای عینیت بخشیدن به منافع بالقوه حاصل از تخصص است.

همانگونه که بیشتر اشاره شده، رشد و توسعه به سرمایه فیزیکی (ماشین آلات بیشتر به ازای هر کارگر)، پیشرفت فنی ( ماشین آلات بهتر به ازای هر کارگر)، سرمایه انسانی ( کارگران بهتر) و سرمایه اجتماعی( ایجاد اعتماد بین کارگران و یا تولید کنندگان) نیازمند است . وگرنه، مبادله کالا و خدمات تولید شده با استفاده از ماشین آلات و کارگران بیشتر، هزینه زیادی در بردارد. که این نهایتاً به افزایش هزینه مورد نیاز برای توسعه می انجامد. بدون سرمایه اجتماعی، سرمایه گذاری . در سرمایه های فیزیکی و انسانی بازده کمتری در پی دارد ودرنتیجه در این زمینه ها سرمایه گذاری کمتری صورت خواهد پذیرفت.

ماکس وبر هم در این خصوص معتقد است:

«حکومت قواعد غیر اخلاقی در جستجوی منافع شخصی (از طریق گرد آوری هرچه بیشتر پول). یکی از ویژگیهای کشورهایی است که درجه توسعه سرمایه داری ، بورژوازی آنها بر طبق استانداردهای غربی هنوز بسیار پایین است . زیان کارگران پیر و مکتب لجام گسیخته «حکومت آزادی»کمتر از زیان ناشی از عملکرد تجاری نیست که در برخورد با دیگران کاملاً غیر اخلاقی عمل می کنند .

بنابراین مشکل اعتماد چگونه می تواند حل شود؟ سرمایه گذاری برسرمایه اجتماعی به چه معناست؟

ویژگی های سنتی جوامع روستایی را اندازه محدود آنها، اقتصاد شخصی و مداوم و دیگر روابط ما بین اعضای روستا تعیین می کند. در این چارچوب ، دلایل محکمی برای ایجاد و حفظ نظم اجتماعی به صورت خود جوش، وجود دارد. اعضای اینگونه جوامعه ، هر چند بالقوه فرصت طلب می باشند، با این وجود از مرتکب شدن خیانت و کلاهبرداری اجتناب می کنند، زیرا این کار سبب از دست رفتن منافع بلند مدت ، شهرت و اعتبار آنها می شود (آدام اسمیت این را «روش دادوستد مداوم» می نامد) وقتی که شکل گیری و بسط جوامع به سوی فضاهای پیچیده تری است. یعنی فضایی که در آن تخصص رو به افزایش ، روابط مداوم و شخصی کمتری را بین افراد آن جامعه ایجاب می کند، مشکل اعتماد و اطمینان متقابل در ایجاد و حفظ نظم اجتماعی مطرح می شود. توسعه ( به هر معنایش ) نیازمند این است که مبادلات به خارج از روستا بسط یابند. این امر علل مختلفی دارد، یکی از آنها ممکن است این باشد که برخی اقلام ضروری را نمی توان در داخل آن روستا تولید کرد. علت دیگر این است که رویارویی با قحطی و گرسنگی نیازمند این است که مبادلات غذائی به مناطق دورتری، که در آنجا ریسک نابودی محصول ربطی به ریسک موجود در روستای ما ندارد، امتداد یابند.

وقتی فرض بر این است که افراد همدیگر را نمی شناسند و در نتیجه آثار شهرت و اعتبار اهمیتی ندارند، چنانچه افراد خودخواهانه عمل کنند، خیانت و بد طینتی نتیجه اجتناب ناپذیر روابط متقابل اجتماعی خواهد بود: خیانت، استراتژی غالب در مدل معمای زندانی است حال ماتریس پرداخت زیر را در نظر بگیرید. در این ماتریس رقم اول (دوم) در هر خانه پرداخت به هر بازبیکنی در هر سطر (ستون ) است. هر دو فرد می توانند این صداقت و خیانت یکی را انتخاب کنند . در این جا، فرض عدم شناخت به این معنا ست که هیچ یک از افراد نمی توانند استراتژدی را که طرف مقابل انتخاب کرده مشاهده کنند. ( البته توجه داشته باشید چنانچه هر دو فرد صداقت را برگزینند، پرداخت کل، رقم 60 خواهد بود که از پیشامد کل در بقیه موارد ( انتخابها ) بزرگتر است. و به نظر می رسد که این فرض واقعی تر است.)

Prisoner Dilemma

خیانت صداقت  
40و0 30و40 صداقت
10و10 0و40 خیانت

استراتژی غالب هر فرد انتخاب خیانت است . بنابراین در چار چوب عدم شناخت در روابط متقابل، صداقت چگونه می تواند نمایان شود؟ برای پاسخ دادن به این سوال می بایست:

الف ) ساختار پرداختها در بازی فوق را تغییر داده و آن را به مدل «بازی مطمئن »تبدیل کنیم.

ب ) به جای تئوری بازی کلاسیک ، از تئوری بازی تکاملی استفاده کنیم ، به عبارت دیگر فرض کنیم که افراد ، تنها عقلانیت محدودی دارند.

الف) تغییر ساختار پرداخته

Assurance Game

خیانت صداقت  
210 30و40 صداقت
10و10 20 خیانت

در این بازی ، استراتژی غالبی وجود ندارد چنانچه بازیکن سطری (ستون) انتظار داشته باشد که فرد ستونی (سطری ) استراتژی خیانت را انتخاب کند، آنگاه او هم خیانت را انتخاب می کند . اما اگر او انتظار داشته باشد که بازیکن دیگر صداقت را انتخاب کند، مسلماً او هم صادق خواهد بود. واضح است که برای هر فرد ، بهترین انتخاب، بستگی به انتظار او از عملکرد دیگران دارد. در این مثال خاص چنانچه یک فردتنها کمی بیش از 2/1 احتمال بدهد که فرد دیگر، صداقت را انتخاب می کند، بهترین انتخاب برای او انتخاب صداقت است. بنابراین، چنانچه طرفهای مبادله ، اعتماد کافی به هم داشته باشند، بازی می تواند در نقطه تعادل مطلوبی به تعادل برسد . که در این نطقه ، رفتار صادقانه دو طرفه پرداخت اجتماعی برابر (60=30+30) را در پی دارد که مقدار آن بسیار بالاتر از مقداری همتای آن در نمونه رفتار خائنانه در طرفه است.(20=10+10)

ب) انتخاب تئوری بازی تکاملی

برای اینکه مدل بازی واقعی تر به نظر برسد ، فرض می کنیم که افراد مختلفی وجود دارند که در طول زمان با هم برخورد می کنند ولی نمی توانند به ما بگویند که آیا قبلاً همدیگر را ملاقات کرده اند یا نه (سپس شهرت و اعتبار اثری بر مدل ندارد و از سوی دیگر عدم شناخت هم در مدل بازی حکمفرماست) بعلاوه فرض می کنیم که افراد جامعه ما دودسته اند، برخی فرصت طلب و برخی صادق. در این چار چوب ( که واقعی تر است) می خواهیم ببینیم آیا در مبادلات اقتصادی، صداقت می تواند ایجاد شده ودر طول زمان پایدار بماند.افراد فرصت طلب کسانی هستند که ترجیحاتشان براساس مدل بازی«معمای زندانی» است، ولی افراد صادق ترجیحاُ نشان براساس مدل » بازی مطمئن» است. چنانچه افراد فرصت طلب با هم برخورد کنند، آنگاه ماتریس پرداخت ها همان ماتریس بازی «معمای زندانی» خواهد بود، و چنانچه افراد صادق با هم برخورد کنند، ماتریس پرداخت ها ، ماتریس «بازی مطمئن » خواهد بود. اما اگر افراد فرصت طلب با افراد صادق روبر شوند، مدل ماتریس پرداخت ها به صورت زیر خواهد بود .

ماتریس تلفیقی از هر دو ماتریس
A.G - P.D

خیانت صداقت  
20و0 30و30 صداقت
10و10 0و40 خیانت

آنچه ماتریس به ما نشان می دهد این است که وقتی فرد فرصت طلب به فرد صادق خیانت می کند، نتیجه ای که کسب می کند، بیشتر از نتیجه ای است که فرد صادق با خیانت کردن به فرد فرصت طلب کسب می کند (20 > 40) منظور ما از رفتارهای فرصت طلبانه و صادقانه دقیقاً همین است.

توجه داشته باشید که فرد فرصت طلب ( زمانی که با فرصت طلب دیگری و یا با فرد صادقی مواجه می شود) همواره استراتژی غالبی دارد و آن خیانت است . اما پیامد نهایی (بر حسب ایجاد و تثبیت اعتماد در طول زمان) به وضعیت اطلاعات موجود در جامعه بستگی دارد. از این رو می بایست سه وضعیت (مورد ) را از هم تمیز دهیم:

1 – فرض کنیم ( البته این فرض خیلی غیر واقعی است ) که اطلاعات کامل می باشند (نو) تیپ و افراد را می توان به طور کامل و بدون هزینه در هر برخورد تصادفی پیش بینی نمود. شما هر کس که باشید، من می توانم فوراً وبدون هزینه بفهمم که آیا شما فرصت طلب هستید یا صادق. در این نمونه، افراد فرصت طلب از جمعیت محو می شوند و صداقت تنها رفتاری خواهد بود که باقی می ماند. برای اینکه ببینیم چرا، (چنین اتفاقی می افتد) ابتدا فرد صادق را در نظر می گیریم. چنانچه او با یک فرد فرصت طلب روبرو شود و استراتژی بهینه اش را باز می کند ( یعنی خیانت کند) نتیجه ای برابر 10 بدست می آورد ولی اگر با فرد صادقی مواجه شود نتیجه اش 30 خواهد بود . اکنون یک فرد فرصت طلب را در نظر بگیرید، او یک استراتژی غالب دارد ( خیانت) و با هر کس مواجه شود، نتیجه 10 را بدست می آورد . از این رو، نتیجه افراد صادق، بر نتیجه افراد فرصت طلب غلبه کرده وهمانگونه که منطق تئوری بازی تکاملی بیان می کند، سبب از بین رفتن رفتارهای فرصت طلبانه می شود.

2- فرض کنیم که( نوع ) تیپ افراد غیر قابل تشخیص است (همه شبیه به هم اند) اما همه مردم از چگونگی توزیع نوع افراد آگاهند. این فرض به نظر واقعی تر می رسد : من نمی دانم آیا شما فرد صادقی هستید یا خیانتکار، اما من ( وهمه مردم) می دانیم که P درصد از جامعه فرصت طلبند. در چنین جامعه ای وقوع رفتارهای خیانتکارانه قطعی است. برای اینکه ببینیم علت آن چیست ، باید نشان دهیم که پرداخت مورد انتظار فرد فرصت طلب، بر پرداخت مورد انتظار فرد صادق غلبه دارد. صرفنظر از اینکه استراتژی فرد صادق چه باشدپرداخت مورد انتظار فرد صادق از انتخاب صداقت P30 –30 است ( وقتی 1 = P و همه مردم فرصت طلبند ، پرداخت انتخاب صداقت برابر صفر است، وقتی 0 = P و همه مردم جامعه صادق باشند، انتخاب صداقت پرداخت 30 را در بر دارد) برای همین فرد صادق پرداخت مورد انتظار از انتخاب رفتار خیانتکارانه P 10 – 20 است ( اگر 1= P و همه مردم فرصت طلب باشند، پرداخت انتخاب خیانت، 10 است ،و وقتی 0 = P و همه مردم صادقند ، انتخاب خیانت پرداخت 20 را در پی دارد ).استراتژی غالب فرد فرصت طلب انتخاب خیانت است، و پرداخت حاصل از این انتخاب از رابطه P 30-40 بدست می آید (وقتی 1= P و همه مردم فرصت طلبند آنگاه خیانت پرداخت 10 را دارد و وقتی 0 = P و همه مردم صادقند، رفتار خیانتکارانه ، پرداخت 40 را می دهد) اکنون بگذارید پرداخت مورد انتظار فردفرصت طلب را در ( هر دو حالت انتخاب صداقت و خیانت ) با پرداخت مورد انتظار فرد صادق مقایسه کنیم، به سادگی می توان دید که :

P 30-30 > P30 –40 ( برای مقادیر مختلفP )

P10-20 > P 30-40 (برای P<1 )

بنابراین پرداخت مورد انتظار فرد فرصت طلب همیشه بزرگتر است از پرداخت مورد انتظار فرد صادق. در نتیجه، بر اساس منطق تکاملی، رفتارهای خیانتکارانه بیش از پیش رواج پیدا می کنند.

3-دو مورد ( فرض) قبلی وضعیتهای افراطی بودند . در آن وضعیتها مشخص بودن خصلت افراد یا غیر ممکن بود( نمونه 2) و یا کاملاً ممکن ( نمونه 1) از این رو، این فرضهای افراطی به نتیجه گیریهای افراطی می انجامد: ترویج رفتارهای صادقانه ( نمونه 1) ، ترویج رفتارهای فرصت طلبانه ( نمونه 2) . فرض سوم این است : اگر تعیین تیپ افراد ممکن باشد ولی هزینه بر، می توان نشان داد که ترکیبی از صداقت و کلاهبرداری به صورت تعادلی پایدار ظاهر می شود، و مردم هم از درصد این گونه افراد درکل جامعه آگاهند. حال چنانچه سهم فرصت طلبها در جامعه برای افراد صادق مشخص نباشد، این افراد فرض را براین می گذارند که طرف مقابلشان با صداقت رفتار خواهد کرد، این ارزیابی مجدد ، قطعاً از تجربیات ملموس گذشته حاصل شده است.

اگر توزیع انواع مختلف افراد در جامعه واقعیت داشته باشد، چنانچه به هر دلیلی (مثلاً سوابق تاریخی کلاهبرداری و تقلب در جامعه) قسمت اعظم مردم انتظارات بدبینانه ای نسبت به نیات دیگران داشته باشند، خیانت و رفتارهای غیر صادقانه در جامعه رواج پیدا خواهد کرد. از این رو می توان حالتی را تصور کرد که همه افراد جامعه صادقند ( 0 = P )، اما هر کس معتقد است که دیگران فرصت طلبند . در نتیجه همه مردم کلاهبرداری خواهند کرد و این خود انتظاراینکه مردم کلاهبرداری مکنند را تقویت می کند.

خلاصه اینکه ، تنها تحت شرایط خاصی است که صداقت و اطمینان در جامعه پدیدار می شود یعنی زمانیکه تعیین نوع افراد ممکن باشد و سهم افراد مختلف در کل جامعه مشخص باشد. اما حتی در این وضعیت هم رفتارهای غیر صادقانه حذف نمی شوند. بنابراین از چه طریقی می توان این نتیجه مایوس کننده را از بین برد.

قانون، قواعد اخلاقی و سرمایه اجتماعی

در بخش قبلی آموخیتیم که چنانچه افراد از یکدیگر شناختی نداشته باشند، رفتارهای متقابل آنها، حضور پایدار رفتارهای صادقانه را در پی ندارد و مانع از ایجاد اعتماد (سرمایه اجتماعی) در معاملات اقتصاد می شود. البته، در تعامل تورش دار قرار دادن افرادی که از برخی تقسیمات فرهنگی و یا جغرافیایی تبعیت می کنند، می تواند این مشکل را از طریق درونی کردن آثار جانبی که همراه رفتارهای صادقانه اند حل کند. اما این اصلاً راه حل رضایت بخشی برای مشکل اعتماد نیست . زیرا اولاً : وقتی افراد را فقط درتعامل تورش دارقرار می دهیم ، این امر توصیف خوبی از اقتصادهای مدرن و پیشرفته ای که در بازار آنها رقابت بین خریداران و فروشندگان ناشناس فراوانی جریان دارد، نمی باشد. ثانیاً همانگونه که کلالی (1998) بیان می کند، این امر تنها می تواند کارایی را در تعادل جزئی بهبود ببخشد، اما در تعادل عمومی سبب کاهش کارایی می شود. درحقیقت، اگر چه وقتی افراد در تعامل تورش داری با هم برخورد می کنند. این امر می تواند مشکل اعتماد را از طریق درونی کردن آثار جانبی که همراه رفتارهای صادقانه می باشند حل کند. ( و این، کارائی را در تعادل جزئی بهبود می دهد ) ولی از آنج که این اعتماد به گروه های خاصی محدود شده است، سبب ایجاد آثار جانبی منفی در تعادل عمومی شود. مثالی را که در مقدمه شرح داده شد به خاطر بیاورید: فرض کنید که فرد A تصمیم دارد کالایی را بفروشد و افراد B و C دو خریدار بالقوه اند. باز هم فرض کنید که فرد C درخرید و استفاده آن کالا ضریب نسبی دارد. اما فرد A نسبت به B احساس تعهد یا همدردی دارد( سرمایه اجتماعی )به عبارت دیگر A و B به هم اعتماد دارند. در نتیجه A کالا را به B می فروشد، اگر چه بر طبق اصول کارایی اقتصادی A می بایست آن را به C می فروخت ( و این سبب کاهش کار این در تعادل عمومی می شود).

از این رو اینکه افراد را به صورت تورشی در تعامل با هم قرار دهیم، راه حل قابل قبولی برای مشکل اعتماد نمی باشد، و نمی تواند سرمایه اجتماعی ایجاد کند ( نظریه سرمایه اجتماعی به عنوان پیوندهای چند جانبه را به خاطر بیاورید).

قبل از نتیجه گیری و پرداختن به بحث قانون و قواعد اخلاقی، بگذارید گذر کوتاهی به آنچه گذشت داشته باشیم. سرمایه اجتماعی (اطمینان میان عوامل اقتصادی ) عامل کلیدی در بهبود رشد و توسعه است. نقش آن ( همانطور که آدام اسمیت و ماکس و براشاره می کنند ) به اندازه نقش سایر عوامل تولید سنتی ( سرمایه فیزیکی و انسانی) اهمیت دارد. در حقیقت، حجم مناسبی از سرمایه اجتماعی سبب کاهش هزینه های مبادلاتی شده و از این طریق بازده سرمایه گذاریهای فیزیکی و انسانی را افزایش می دهد. اما مشکل این است که این حجم از سرمایه اجتماعی را چگونه ایجاد کنیم. اطمینان به صورت درونزا ، به عنوان مثال درتعاونی ها، و یا مدل تعادل خود اجرای نش در بازیهای خاص ( که سعی دارد عملکرد بازارهای پیشرفته ورقابتی را بازسازی کند) فقط تحت شرایط خاصی ظاهر می شود( بخش 3) و معمولاص واقعیت هم ندارد. البته اطمینان می تواند در چهار چوب تعامل تورش دار افراد، به صورت درونزا ظاهر شود، اما همانطور که مشاهده کردیم از این مدل، واقعیت اقتصادهای پیچیده ، مدرن وتوسعه یافته رانشان نمی دهد، از این گذشته این راه حل سبب برخی ناکارایی ها در تعادل عمومی هم می شود . این نتیجه ناامید کننده هنوز به سوال اساسی ما پاسخی نداده است چنانچه اطمینان نمی تواند آنگونه که مدل نش نشان می دهد و ما هر روز با آن سروکار داریم ظاهر شود، پس چرا مردم وقتی در پمپ بنزین ، بنزین تهیه می کنند و هنوز پول آن را نپرداخته اند، نمی گریزند؟

دو پاسخ برای این سوال وجود دارد که در عین حال همدیگر را حمایت می کنند: قوانین رسمی و قواعد اخلاقی، در مورد اولی ( قوانی رسمی) ، اعمال قانون ار طریق شخص ثالث و یا یک دولت متمرکز پیشرفته انجام می شود . همانگونه که نورث (1990) پیشنهاد می کند، برای پایداری مبادلات پیچیده ، می بایست نهادهایی باشند که بتوانند توافقات را از طریق تهدید و اجبار محقق سازند. در اینجا مشکل اعتماد و یا مشکل سرمایه اجتماعی ، مشکل سیاسی در عین حال بزرگ ایجاد یک دولت است. در مورد قواعد اخلاقی، می بایست بین قواعد اجتماعی و قواعد اخلاقی تمایز قائل شویم. قواعد اجتماعی، الگوهای رفتاری هستند که افراد با توجه به انتظاری که از رفتار دیگر عوامل اقتصادی دارند، از آنها الگوها پیروی می کند. و یا مجازاتهایی هستند که افراد می ترسند به آنها مبتلا شوند و… به عبارت دیگر ، قواعد اجتماعی نوعی تعادل در بازی هستند. قواعد اخلاقی، پیامد درونزای رفتار متقابل افرادی که بر مبنای استراتژی خودشان در بازی شرکت می کنند نمی باشد، بلکه این قواعد معتقدات فرهنگی هستند که فضای برنامه ریزی افراد را محدود کرده و ترجیحات یا پرداخت فرد را تغییر می دهند.اگر ساده تر بخواهیم بحث کنیم: به استثنای برخی استراتژی ما که اصلاً رخ نمی دهند، قواعد اخلاقی انتخاب تعادل مشترک را میسر میسازند.

از استدلال بالا برخی مفاهیم مهم حاصل می شود که عبارتند از :

1- بهترین روش مطالعه سرمایه اجتماعی در علم اقتصاد، مدل تئوریک بازی نیست، مشکل سرمایه اجتماعی انتخاب یک تعادل مناسب از میان تعادلهای چند گانه بازی نمی باشد، بلکه مشکل این است که درک کنیم فضای برنامه ریزی افراد ( چرا آنها استراتژیهای معینی را مورد توجه قرار می دهند و یا چرا مورد توجه قرار نمی دهند) چگونه تعریف شده است ، و آنها چگونه پیامدهای مختلف بازی را ارزیابی می کنند. یک چهار چوب تئوریک مناسب می تواند مدل «تحلیل توانایی ها» باشد که اماریتاسن به آن پرداخته، با این فرض که «توانمندیها» را به «فضای برنامه ریزی» تغییر نام دهیم.

2- همانگونه که در مقدمه این پژوهش ذکر شد، در مطالعات تجربی مربوط به سرمایه اجتماعی برخی از تشکیلات موجود در یک جامعه غالباً به عنوان جایگزینی برای سرمایه اجتماعی تلقی می شوند. اما اینها ضرورتاً جایگزینهای خوبی نیستند.« تعداد زیادی» تشکیلات ممکن است به معنای تعداد زیادی «جزیره ایمنی» باشد و یا به معنی تعداد زیادی از تعاملات تورش دار باشد که نه تنها در چار چوب تعادل عمومی سبب ناکاررایی شده، بلکه تشکیل حکومت ( جامعه جوامع) را نیز با مشکل روبرو می سازد. سوال دیگری که مطرح می شود این است: هر تشکیلاتی به چه نوع قواعد اخلاقی علاقمند است. آیا آنها به پیوندهای چند جانبه ( قواعد اخلاقی جهان شمول ) علاقه مند اند یا پیوندهای درونی.

تحقیق آینده ما راجع به سرمایه اجتماعی بردو حوزه متمرکز خواهد شد. اولاً : تحلیل تئوریک ما از رویکرد «توانایی » که اماریتاسن مطرح کرده ، استفاده خواهد کرد تا بفهمیم که فضای برنامه ریزی افراد چگونه شکل گرفته است ، ثانیاً تا جائیکه به تحلیل تجربی مربوط است ، پیشنهاد ما این است که به درون نهادها بنگریم ، یعنی به جای شمارش تعداد نهادها ، ویژگی های آنها را مورد بررسی قرار دهیم.

پاورقی

1- . Fk مشتق تابع نسبت به K است و…

2-این امر مربوط می شود به همان موانع اجتماعی موجود بر سرراه تحریک نیروی کار، که در نتیجه آن استعدادها نمی توانند جایگاه ایده آل خود را باز یابند. داسگوپتا نیز عبارتی شبیه به این دارد: « جامعه به عنوان یک کل منابع را تلاف می کند ، و این زمانی است که دسترسی به صداقت به گروههای خاص محدود شده است. خصائص همگانی شامل ، وفا به عهد، صداقت، اطمینان متقابل ، و عدالت ، روان کننده های ضروری اجتماعات اند… و کشورهای مختلف نیز شواهد تاریخی انکار ناپذیری برای این امر نشان می دهند.

3- وقتی اطمینان وجود دارد، تعداد مبادلاتی که به شخص سومی به عنوان پشتوانه اجرایی آنها نیاز است . کاهش می یابد.

4- او همچنین معتقد است این نتیجه گیری می تواند بوسیله انجام تصمیمات پس انداز به صورت درونزا تقویت شود، در جامعه ای که سرمایه اجتماعی بیشتر است مردم دلایل زیادی برای سرمایه گذاری بخش بیشتری از درآمدشان دارند، چرا که بهره وری نهایی سرمایه ( و در نتیجه بازده سرمایه گذاری) در این جامعه ، نسبت به جامعه ای که سرمایه اجتماعی کمتری دارد بیشتر است .

5- یک فعالیت اجتماعی، فعالیتی است که نتیجه نهایی آن تنها به انتخاب کردن خود آن فعالیت بستگی ندارد، بلکه به تصمیم افراد دیگر هم بستگی دارد.

6- هر چه مزایای کالای مشترک بیشتر باشد، فرد استفاده بیشتری از آن می برد، حتی اگر مجبور بود که همه هزینه تولید آن کالار ا خودش بپردازد .زیرا او از مشاهده اینکه کالا تولید شده است نفع می برد.

7- البته ممکن است سرمایه اجتماعی، تابع مطلوبیت عوامل اقتصادی را نیز وارد این چهار چوب کند. که این یک روش حنجالی و بحث انگیز برای بررسی سرمایه اجتماعی است. به هر حال، سرمایه اجتماعی نوعی سرمایه است و درعلم اقتصاد هم، سرمایه از صرف نظر کردن از مصرف حاصل می شود، مصرف هم چیزی است که به افراد مطلوبیت می دهد.

8- به علت تصمیم به مهاجرت به منطقه Z سرمایه اجتماعی مردم Z کم می شود، از این رو کالای عمومی کمتری در این ناحیه تهیه می شود، که در نهایت سبب کاهش تولید و مصرف کالای X در این ناحیه می شود.

9- مصیب عمومی ، غالباً مربوط می شود به سیستم منابع طبیعی که در مالیکت عمومی بوده و همه از آن بهره کشی می کنند. از آنجا که حقوق مالکیت به درستی شکل نگرفته است، هر فرد می خواهد حداکثر استفاده را از منابع ببرد، در حالیکه اصلاً توجهی به هزینه ای که سوء استفاده وی بر دیگران وارد می کند ندارد.

10- فرد سطری را در نظر بگیرد، دلایل او برای انتخاب خیانت به صورت زیر است : فرض کنیم که فرد ستونی صداقت را انتخاب کند، استراتژی بهینه من چیست؟ مسلماً خیانت. زیرا سبب می شود پرداخت من بیشتر باشد ( 30 > 40) . حال فرض کنیم که فرد ستونی ، خیانت را برگزیند ، بازهم استراتژی بهینه من خیانت است زیرا (10 >10) . بنابراین خیانت همواره بهترین استراتژی است. فرد ستونی هم با همین استدلالات خیانت را انتخاب می کند.

11- انتخاب فرد سطری را در نظر بگیرید، پرداخت مورد انتظار او از انتخاب صداقت چیست؟ را احتمال انتخاب صداقت از سوی دیگران می نامیم. بنابراین پرداخت مورد انتظاری از انتخاب صداقت برابر (P –1 ) × 0 P × 30 خواهد بود . از سوی دیگر پرداخت مورد انتظار از انتخاب خیانت (P –1)×10+ P×20 خواهد بود. بنابراین، برای اینکه صداقت انتخاب بهینه باشد می بایست (P –1) × 10+ P×20 > (P –1) ×0+ P×30 باشد و یا 5/0 > P.

12- تئوری بازی تکاملی، براساس اصل بقای اصلح می باشد. به این معنی که ، پس از اینکه سهم اولیه انواع مختلف افراد در کل جمعیت واحتمال روابط متقابل آنها و پرداختهای مرتبط با این روابط مشخص شد، تئوری بازی تکاملی بر این عقیده است که ، سهم افرادی که پرداختهای بیشتری دارند، در کل جمعیت افزایش می یابد. در اقتصاد این نتیجه از راه کنترل افراد نا موفق توسط افراد موفق و یا تقلید از آنها بدست می آید. و یا از طریق فرایند یادگیری حاصل از آزمون و خطا. از این رو افراد استراتژی هایی را بر می گزینند که موفق بوده اند و بقیه را رد می کنند. اگر چه افراد ممکن است معنی مهم انتخابهای خود را کاملاً درک نکنند ( همانگونه که در تئوری بازی کلاسیک آمده فرض بر این است که این افراد تلقی از مکانیزم های باز خورد بین انتخابهای خود و دیگران ندارند) ، اما آنها قادرند مشاهده کنند که کدام استراتژی در گذشته بهتر عمل کرده تا از آن تقلید کنند.

13- فرض 1 < P به این معنی است که با آغاز روابط اجتماعی، حداقل یک فرد صادق در جامعه وجود دارد.

14- فرض بر این است که اگر P به اندازه کافی بزرگ باشد، شناسایی تیپ افراد ممکن خواهد بود ولی این امر هزینه زیادی در برخواهد داشت. از این رو اگر P برای عموم مردم معین نباشد، افراد صادق قادر نخواهند بود که تصمیم بگیرند آیا تلاش برای شناسایی افراد ارزش دارد یا نه. به عبارت دیگر مفهوم اطلا عاتی بازی در نمونه 2 ( که تیپ افراد قابل شناسایی نبود) بسیار ساده تر خواهد بود.

15- ایده تعامل تورش دار افراد، به منظور جور کردن روابط سیاه پوست با سیاه پوست، مسلمان با مسلمان و … صورت می پذیرد. در این ایده با وجود احساس هویت مشترک، افراد از رضایت دیگران کسب مطلوبیت می کنند، از این رو رابطه مستقیم بین رفتار صادقانه من و رضایت دیگران سبب می شود آنها نیز صادق باشند.

16- از استدلال فوق می توان به این نتیجه رسید که فضای برنامه ریزی ، توسط عوامل خارجی ( محیطی ) و عوامل داخلی ( قواعد اخلاقی ) تحت تاثیر قرار می گیرد.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان