· اشاره:
در قسمت نخست این اقتراح، دربارة معنای «معرفت امام» و پاره ای از آثار آن، با تنی چند از اساتید و محققان بنام این حوزه به گفت وگو نشستیم. اکنون ادامة آن را با طرح پرسش های باقیمانده پی می گیریم.
در ادامه اقتراح دربارة مراتب این معرفت و نیز بالاترین درجه آن، با حاضران سخن گفتیم. حجت الاسلام و المسلمین تحریری در توضیح آن، مراتب معرفت را ناشی از میزان برقراری رابطه قلبی با امام(ع)، دوری از تعصبات و هواهای نفسانی و نیز حرکت حقیقت جویانه دانست.
حجت الاسلام و المسلمین تحریری: بدیهی است که انسان هرچه نسبت به نیازمندی ها و ابعاد وجود خویش درک بیشتری پیدا کند، می بیند که همة اینها به رهبری الهی نیاز دارند که آن نیازها را به نیکوترین وجه تأمین نماید. این معرفت با تأمل در وجود خود و نیازمندی های آن قابل تقویت است. با افزایش معرفت، مراتب بالاتر چهرة امام برای فرد متجلی می شود و ایشان را دارای احاطة وجودی بر انسان و احاطة علمی نسبت به این امور می یابد. هرچقدر رابطة قلبی یک نفر با امام بیشتر شود و بیشتر تحت تربیت و تعلیم معارف ایشان قرار گیرد بر معرفت او نیز افزوده می شود. ابزار معرفت عقلانی هم در وجود همگان به ودیعت نهاده شده است. در شرایطی که فرد، حقیقت جویانه حرکت کند و به دنبال تعصبات و هواهای نفسانی راه نیفتاده باشد واقعیت را درک می کند و معرفت او تقویت می شود. معرفت قلبی در مسیر حرکت نیازمند معرفت عقلانی است تا دقیقاً از امام تبعیت کند.
حجت الاسلام والمسلمین میرباقری مراتب معرفت را سیر در درجات درک حقیقت ولایت و میزان تحملشان بیان نمود و بالاترین مرحله را مرحلة دریافت امانت الهی دانست.
حجت الاسلام والمسلمین میرباقری: معرفت، سیر در درجات درک حقیقت ولایت و به تعبیری تحمل ولایت است و انسان هایی که حامل ولایت هستند متناسب با تحملشان به درجات معرفت می رسند تا رسیدن به مقامی که همان حقیقت «امانت» است به انسان عنایت بشود:
إنّا عرضنا الأمانة علی السموات والأرض؛
در این مرحله، حقیقت سرّ ولایت را به انسان می دهند. شاید این مقامی است که انسان حقیقت ولایت را بدون حجاب درک می کند.
این مرحله تنها مربوط به سه دسته است:
ـ از بین انبیاء، مرسلین آنها،
از بین ملائکه، مقرّبین آنها،
ـ از بین بندگان، امتحان شدگان ایشان.
حتی در روایت عجیبی آمده:«به حقیقت، امر ما دشوار پیچیده شده در دشواری اسست؛ هیچ فرشتة مقرّب یا پیامبر مرسل یا بنده ای که خدا قلبش را به وسیلة ایمان آزموده باشد نمی تواند آن را تحمل کند».؛ یعنی، آن مرتبه را هیچ کس نمی تواند درک بکند. راوی پرسید: اگر اینها نمی رسند پس چه کسی می رسد؟ حضرت فرمودند: «آنهایی که ما بخواهیم. این امر به خود ما واگذار شده است».
حقیقت ولایت به آنها واگذار شده است؛ البته آنها هم همه چیز را با ارادة الهی اراده می کنند «لایشاؤون إلّا أن یشاءالله» از همین رو، آن را به کسی می دهند که متناسب با مشیّت خداست. این حقیقت و سرّ ولایت که مرتبة کامل آن همان مرتبة رسیدن به مقام نورانیّت است، با «شکر» به انسان داده می شود و با «کفر» گرفته می شود. لذا برای حداقل مقام نورانیت سه گام باید برداشته شود:
اول، مقام تسلیم و سلم محض است؛ بعد تطهیر الهی است و پس از آن است که مطهّرون به حقیقت ولایت راه پیدا می کنند. شاید این همان چیزی است که در حدیث نورانی ابوخالد کابلی آمده است:
به خدا سوگند ای اباخالد، بنده ای ما را دوست نمی دارد و ولایت ما را گردن نمی نهد، مگر آنکه خدا قلبش را تطهیر می کند و خداوند قلب بنده ای را تطهیر نمی کند، مگر آنکه تسسلیم امر ما می شود و به مقام سلم در برابر ما می رسد.
دوام تسلیم تا مقام سلم، مقدمة تطهیر است که تطهیر، صنع است و آن هم مقدمة تنویر به نور ولایت است. اگر حقیقت اسرار ولایت به انسان داده شد، متناسب با آن، درجات معرفت حاصل می شود. درجات کامل معرفت نیز آن است که همة جنود طاعت نبی اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) در انسان نازل و محقّق بشود، با شفاعت تام، آنها به طرف خدا حرکت بکند و بدون واسطه به شفاعت برسد. بدین ترتیب حُجُب نور برداشته می شود و انسان بی پرده و بی حجاب، حقیقت ولایت را درمی یابد که « ألا إنّ معرفتی بالنـّورانیـّه معرفه الله؛ همانا معرفت من به نورانیت، معرفت خداست». نورانیت، بر طبق حدیث معرفت امام به نورانیّت، معرفت خدا و معرفت خدا همان معرفت امام است.
در این مقام، معرفة الله حاصل می شود و پس از آن معلوم می شود که چرا «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتهً جاهلیهً»؛ چون « ألا إنّ معرفتی بالنّورانیه معرفة الله و معرفة الله معرفتی» که در حدیث نورانیت آمده است.
دکتر ابراهیم شفیعی سروستانی در ادامة مطالب قبل با استناد به روایات، کمترین حدّ معرفت را مساوی دانستن امام با پیامبر(ص) در همه چیز، غیر از نبوت خواند و میزان معرفت را ناشی از اندازة محبت و دلدادگی و سرسپردگی نسبت به ائمه(ع) بیان کرد. وی با استفاده از روایات، بالاترین درجه معرفت را مرحله تسلیم محض نسبت به امام(ع) دانست.
دکتر ابراهیم شفیعی سروستانی: امام صادق(ع) دربارة کمترین حدّ معرفت امام می فرماید:«کمترین حدّ معرفت امام آن است که بدانی، امام مساوی با پیامبر است مگر درجة نبوت. امام وارث پیامبر است و همان اطاعت از او اطاعت از خدا و رسول خداست و باید در هر امری تسلیم امر او بود و به سخن و فرمان او عمل کرد».1
همین طور که در پاسخ به سؤالات قبل مشخص شد، ثمرة معرفت، محبّت و دلدادگی و سرسپردگی نسبت به ائمه(ع) است. هر چقدر معرفت ما نسبت به جایگاه یک شخصیت بیشتر باشد، ارادت ما هم نسبت به او بیشتر می شود. این افزایش ارادت تسلیم ما را هم در برابر او بیشتر می کند. در ارتباط معصومان(ع) این موضوع خیلی جدی تر است و مرتبه تسلیم محض حاصل نمی شود مگر اینکه شخص به مراتب بالای معرفت دست یافته باشد. بالاترین مرتبه معرفت همان بالاترین مرتبه تسلیم است که او جز به رضا و سخط امام خویش به چیز دیگری نیندیشد و همة زندگی خود را در اختیار امام قرار دهد و کاملاً تسلیم اوامر و خواسته های امامش باشد. ماجرای معروف شیعیان تنوری در همین جا مطرح می شود. چنین اشخاصی که کاملاً تسلیمند و بی هیچ درنگی دستور امام را اطاعت می کنند و آن را بجا و شایسته می دانند و به هیچ وجه درباره آن دچار تردید نمی شوند.
آخرین پرسش ما از شرکت کنندگان در اقتراح این بود که نقش این معرفت در حیات فردی و اجتماعی یک مسلمان و نیز تحولات اجتماعی چیست؟ حجت الاسلام و المسلمین تحریری در پاسخ به این سؤال، فعالیت های سیاسی ـ اجتماعی را یکی از شئون امامت بیان نمود و میزان تحولات اجتماعی رو به صلاح و خوشبختی را ناشی از میزان ظهور و بروز معرفت نسبت به امام(ع) خواند.
حجت الاسلام و المسلمین تحریری: معرفت امام(ع) نیز همانند معرفت خدا و رسول او(ص)، مسلماً در حیات فردی و اجتماعی مسلمانان نقش اساسی دارد. اینها در راستای همدیگر هستند. ایمان به خداوند متعال در تمام ابعاد، هرگاه با اعمال صالح همراه شود، انسان را به حیات طیبه نائل می سازد؛ چنان که در آیة 97 سورة نحل می فرماید:
من عمل صالحاً من ذکرٍ أو انثی و هو مؤمنٌ فلنحیینّه حیاةً طیبةً؛
معمولاً بعد اجتماعی انسان در مسائل حکومتی و سیاسی جلوه پیدا می کند، از همین رو یکی از ابعاد فعالیت های امام تشکیل جامعة دینی و رهبری آن است. امام پس از رهبری بر جامعة دینی، همواره تحولات اجتماعی الهی را به وجود می آورند. شما وقتی به نامة شریف امام علی(ع) به مالک اشتر نگاه می کنید می بینید بر همین مبناست؛ حتی حضرت دستور به عمران شهرها را منوط و متکی به ایمان به خدا و رعایت تقوای الهی می کنند. جمهوری اسلامی ایران و ولایت فقیه نمونة کوچکی از جامعة ولایی و حکومت امامت است. به خوبی می توان دید به رغم مشکلات و کاستی های بسیاری که از داخل و خارج به ما تحمیل می شود، در پرتو معارف نورانی اهل بیت(ع) انسان های تحت ولایت ولیّ فقیه به چه کمال هایی رسیده اند. معرفت امام است که انسان و جامعه را به سمت این تحولات علمی، عملی و فکری در تمام عرصه های فردی و اجتماعی سوق می دهد و هرچقدر در جامعه ای این معرفت جدی تر و عینی تر شود، همزمان فرد و جامعه در مسیر صلاح قرار می گیرند.
حجت الاسلام و المسلمین میرباقری، مفصلاً به این پرسش پاسخ داد و دیدگاه های مختلف در این رابطه را تبیین نمود.
حجت الاسلام و المسلمین میرباقری: اینکه امامت یا معرفت امام چه آثار اجتماعی دارد، تابع این است که ما امامت را چه تعریف می کنیم و دایرة امامت را چه دایره ای می دانیم؟
اگر امامت به معنای سرپرستی نظم اجتماعی و یا صرفاً سرپرستی جریان احکام فقهی در جامعه باشد، هر دو به نحوی آثار اجتماعی دارند. آثار یکی، جریان احکام اجتماعی است و آثار دیگری جریان نظم اجتماعی؛ ولی اگر موضوع امامت را بیش از اینها بدانیم و نگوییم مأموریت امام، ایجاد نظم یا صرفاً ایجاد زمینه برای جریان احکام فقهی است، طبیعتاً به همان میزان کارکرد امامت و آثار اجتماعی امامت هم تغییر پیدا می کند.
در اینجا دیدگاه های مختلفی وجود دارد؛ بعضی اصلاً مأموریت امامت را یک امر باطنی و سرپرستی هدایت باطنی افراد، آن هم به صورت جزیی، اثر مستقل و ظروف غیرمرتبط می دانند. این امامت آثار اجتماعی چندان خوبی نخواهد داشت، گرچه انسان هایی که تربیت می شوند، اگر به گونه ای اجتماعی تربیت شوند، به طور غیرمستقیم بر روابط اجتماعی آنها اثرگذار خواهد بود.
گروه دیگری می گویند که موضوع امامت صرفاً به هدایت باطنی افراد منحصر نمی شود و امامت، در جامعه پردازی نیز مأموریت دارد؛ البته این جامعه پردازی لازم نیست شکل و شمایل خاصّ دینی داشته باشد بلکه یک مأموریت معقول و عقلایی است. در این جامعه پردازی بسترهای تقرّب و سلوک افراد آماده می شود که افراد به صورت فردی مدارج را طی کنند.
نگاه سوم این است که مأموریت اجتماعی امامت، اجرای احکام فقهی است.
ما هیچ کدام از این مأموریت ها را منکر نیستیم و قبول داریم که امامت، مأموریت هدایت باطنی افراد را دارد و رسالت امامت، ایجاد یک جامعه منسجم، هماهنگ و منظم و یا سرپرستی عدل اجتماعی است. همچنین قبول داریم در نهایت در جامعه ای که بر مدار خلافت الهیّه و ولایت حقّ مستقر می شود به احکام فقهی هم عمل می شود؛ ولی مأموریت ولیّ خدا و امامت به عهدة او گسترده تر از اینهاست.
مأموریت امام، خلافت الهی است؛ یعنی مقام امامت، مقام خلافت اللّهی و مقام خلافت و جانشینی رسول الله(ص) است. این مأموریتی است که همة نظام تکوین، جامعه و فرد را در برمی گیرد. امام، سرپرست همة اینهاست. مأموریت اجتماعی امام، هماهنگ با مأموریت هدایت باطنی و نیز مأموریت سرپرستی تاریخ و هماهنگ با مأموریت سرپرستی کلّ تاریخ است. امام، کلّ جریان تکوین، جامعه و فرد را به اذن خداوند تبارک و تعالی سرپرستی می کند. پس دامنة سرپرستی امام(ع) دامنة گستردة تکوین، جامعه، تاریخ، ارواح، وحدانیت و فردانیت افراد است. همة اینها هماهنگ اداره می شود.
امام(ع) ملکوت را اداره می کنند؛ مثلاً در روایت هست که «هیچ ملکی از عالم بالا برای هیچ مأموریتی نازل نمی شود الّا اینکه به محضر امام می آید و ظاهراً از امام اذن می گیرد.» و یا سایر روایاتی که مؤیّد این معناست. این هدایت عالم ملکوت هماهنگ با هدایت جامعه است؛ یعنی رشد جامعة انسانی در عالم ملکوت نیز با همین امامت اتفاق می افتد. بنابراین امام، همه عالم را به صورت هماهنگ هدایت می کنند. امامتی که دامنه اش گسترده به همة عوالم و دارای انسجام و هماهنگی است، موضوعش چیست؟ آیا سرپرستی اهواء و ارضای نفوس است؟ آن چیزی که در غرب به نام «مدیریت توسعه» نامیده می شود، سرپرستی رشد ارضا و تمنیات مادی است، نه سرپرستی قرب و توحید و عبادت و کمال. امام، عبادت همة عالم را سرپرستی می کنند. ایشان، همة عالم را به طور هماهنگ به سمت قرب هدایت می کنند؛ از این جمله است هدایت اجتماعی افراد، ارواح و هدایت باطنی افراد، به سوی نور، قرب و تعالی که بسترهای تکوینی آن را با هدایت تکوینی و بسترهای تاریخی اش را با هدایت تاریخی، بسترهای اجتماعی و بسترهای باطنی اش را با هدایت ارواح هدایت می کنند.
به بیان دیگر امامت، شفاعت در تقرّب عالم است. موضوع امامت، سرپرستی قرب است و فعل امامت، سرپرستی قرب، فعل عبادت و بندگی خلیفة الله است؛ یعنی شاید خود این فعل از اعظم عبادات خلیفةالله باشد که عالم را به سوی خدای متعال هدایت و به تعبیر دیگر شفاعت می کنند. بنابراین باطن امامت که سرپرستی قرب است، خودش عبودیت می باشد.
ولایت و سرپرستی، مبتنی بر عبودیت است؛ بنابراین عبودیت، ولایت یا امامت و شفاعت، این سه هماهنگ هستند و ولیّ خدا در مسیر عبادت خودش ولایت پیدا می کند. این ولایت، ولایت قرب است و در سرپرستی قرب هم اعظم عبادت ولیّ خدا در مسیر شفاعت عالم اتفاق می افتد و عالم با این عبادت شفاعت می شوند و حاصل این شفاعت تقرّب کلّ عالم است. شاید یک معنای «بنا عُبِدالله» یا «بنا عُرِف الله» همین باشد.
اگر شما دامنة امامت را این قدر گسترده گرفتید طبیعی است اثر جریان امامت در تحقق توحید در حیات باطنی افراد و حیات اجتماعی و نورانی شدن عالم به نور قرب است. این هدایت ادامه پیدا می کند و به نقطة کمال خودش می رسد و در عصر ظهور و سپس عصر رجعت با هدایت امام، عقول کامل می شود، انگیزه ها تهذیب می شود و جامعه بر محور تقرّب حرکت می کند؛ یعنی حیات اجتماعی، مسابقه در قرب و در خدمت و فداکاری و ایثار می شود. جامعه به چنین نقطه ای از حیات می رسد و مصداق این آیه می شود که:
إعلموا أن الله یحیی الأرض بعد موتها.
بدانید، که خدا زمین را بعد از مردنش، زنده می گرداند.
عالم به یک حیات طیبه می رسد. در این منزلت از حیات طیبه، همة عالم به یک حیات طیبة دیگری می رسند و به صورت هماهنگ، زندگی انسان را تأمین می کنند:
ولو أنّ أهلَ القری آمنوا واتّقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السّماء و الأرض؛
لذا عالم، عالم دیگری می شود. این مرحله، مرحلة کمال تحقّق امامت در عصر ظهور است که تا قبل از آن به شکل اجتماعی تحقق کامل پیدا نمی کند؛ همان طور که به شکل فردی هم زمینه پذیرش امامت و تلقّی حقیقت ولایت و خلافت و تحمّل آن حقیقت بسیار نادر اتفاق می افتد. شاید در عصر ظهور این امر تعمیم پیدا بکند و افراد به مرحلة تحمّل این حقیقت برسند و باب اسرار به رویشان گشوده شود، دریچه های غیب باز شود و عالم وارد فضای نورانی دیگری شود که حتی بعضی روایات وقتی آن فضا را ترسیم می کنند به نحوی است که برای ما قابل تصور نیست؛ مثلاً وقتی می فرماید:
و أشرقت الأرض بنور ربّها؛
و زمین به [وسیلة] نور پروردگارش روشن می شود.
گفته شده است: «پروردگار زمین، یعنی امام زمین».
سپس می فرماید: «وقتی امام(ع) ظهور می کند، مردم مستغنی از نور ماه و خورشید می شوند.» یعنی یک فضای نورانی دیگری ایجاد می شود که در آن فض نورانیّت دیگری راه گشاست و شاید اصلاً فضای دیگری از بهشت در عالم محقق بشود که غیر از این فضای متصور ماست و الآن ما نمی توانیم آن حقیقت و قوانینی را که در آن نسبیت بر زندگی ما حاکم است بفهمیم و تلقی کنیم. در عصر رجعت که دورة کمال بهره مندی از امامت و ظهور و تجلّی خلافت الهی است و همة اینها مقدمة مراحل بعدی کمال عالم، یعنی قیامت و عالم جنّت و بهشت است. در آن عوالم حقیقت ولایت ظهور و تجلّی خاص دارد.
بنابراین اینکه آثار امامت چیست و ما به چه چیزی باید معرفت پیدا کنیم و این معرفت چه آثاری دارد، منوط به این است که ما دامنه و گسترة امامت را چه بدانیم و موضوع امامت را چه تلقّی کنیم. اگر گسترة امامت را صرفاً فردی و احیای معنویت در افراد بدانیم، آثار مستقیم اجتماعی نخواهد داشت؛ اگر آن را جاری شدن احکام فقهی بدانیم ثمره اش صرفاً تحقق احکام فقهی در زندگی بشر می شود، ولی اگر امامت را سرپرستی قرب و کمال در عرصة حیات باطنی، اجتماعی، تاریخی و تکوینی بدانیم، همة روابط عالم را به سمت توسعة تقرّب، هماهنگ پیش می برند و فرد در انزوا تهذیب نمی شود.
دین برای این نیامده است که افراد را منزوی و بعد تهذیبشان کند بلکه آمده که روابط اجتماعی آنها را تهذیب کند؛ میان آنها روابطی برقرار کند که بر محور قرب باشد و حاصل آن، قرب و تعالی انسان بشود. همچنین که اگر شما موضوع امامت را سرپرستی نظم مادی و رفاه مادی بدانید، در اینجا باز هم عدلی تعریف می شود؛ ولی اگر دامنة امامت، همة عوالم و موضوع سرپرستی امامت، هماهنگی همة عوالم است، و این سرپرستی هم ظهور و تجلّی بندگی خود امام باشد و موضوعش سرپرستی عبّودیت نه سرپرستی ارضای مادی، طبیعتاً همة نیازهای انسان به سمت قرب حرکت می کنند و رفاه، امنیت و عدالت مفهوم دیگری پیدا می کند. عدالت تناسبات خلافت الهیه می شود که در همة عالم جاری است. با این نگاه طبیعی است که آثار اجتماعی امامت، آثاری است که به تدریج در یک سرپرستی تاریخی ظهور پیدا می کند و جامعه پردازی بر محور خلافت الهیه به تدریج تحقق پیدا می کند. جامعه ای که تحمّل امامت و خلافت و این بار امانت به صورت اجتماعی در آن ظاهر می شود، نه به صورت فردی و نه اینکه افرادی به صورت ظروفی منفصل و جدا، حامل امر ولایت می شود، بلکه به نحو ظروف مرتبط حامل حیات طیّبه و نورانیّت ولایت و خلافت الهی می شود و همة جریان های خلافت الهی بستر نزول قرب و نورانیّت و حیات معنوی می شود. این چیزی است که در عصر ظهور تحقق پیدا می کند و شاید در ذهن ما اصلاً تصویر آن هم نمی گنجد و در فضای خیال خودمان هم نمی توانیم جامعه موعود را خوب ترسیم بکنیم.
دکتر شفیعی سروستانی که بالاترین حد معرفت امام را تسلیم محض نسبت به ایشان بیان نموده بود، ثمره این معرفت را تردید در انتخاب هایی که به طور روزمره در عرصه های مختلف افراد با آن مواجه می شوند، دانست.
دکتر شفیعی سروستانی: معرفت امام در مباحث امروز فایدة عملی خودش را به خوبی نشان می دهد. بعضی از متدیّنان و اهل ولایت، وقتی با حکمی از آموزه های شرع مواجه می شوند که با آموزه های نوین برابری طلبانه، حقوق بشری و... که مبتنی بر دموکراسی و آموزه های عصر جدید است تعارض دارد دچار تردید می شوند که شاید اصلاً چنین موضوعی درست نبوده یا اصلاً چنین مطلبی را امام(ع) نفرموده اند و از این دست تردیدها که نمونة آن را زیاد در طول زندگی خود می بینیم. این تردید ناشی از نبود معرفت در این مرتبه است. وقتی که ما معرفت شایسته ای پیدا بکنیم به اینجا می رسیم که امام محمدباقر(ع) فرمودند:
مردم فقط به سه چیز مأمور شده اند: شناخت امامان، تسلیم شدن به ایشان بر آنچه به آنان وارد می شود، و رجوع به ایشان در آنچه اختلاف دارند.
این مطلب، مصداق بارز معرفت امام است. مطلب دوم و سوم بالا همان آثار معرفت در زندگی روزمره است. به بیان دیگر ما در همه چیز زندگی باید به ایشان رجوع کنیم و هیچ آموزه ای را برای آموزه های ایشان ترجیح ندهیم. تسلیم محض در تمام عرصه های اجتماعی، علمی، سیاسی و نیز زندگی فردی خودش را نشان می دهد.