ماهان شبکه ایرانیان

مدرنیته و ساختار تفکر ایرانی

چکیده: آقای نقد در این نوشتار، به بحث مدرنیته در ایران، نگرشی انتقادی دارند . نظر اصلی نویسنده آن است که ساختار تفکر ایرانی مانع عمده حرکت به سمت مدرنیته است که بر دو محور مطلق گرایی و تئوکراسی استوار است . در پی این نوشتار، پاسخ خانم شبتاب خاوری می آید که منکر وجود چنین ساختاری است .

بابک نقد

مردم سالاری، 28/8/81

چکیده: آقای نقد در این نوشتار، به بحث مدرنیته در ایران، نگرشی انتقادی دارند . نظر اصلی نویسنده آن است که ساختار تفکر ایرانی مانع عمده حرکت به سمت مدرنیته است که بر دو محور مطلق گرایی و تئوکراسی استوار است . در پی این نوشتار، پاسخ خانم شبتاب خاوری می آید که منکر وجود چنین ساختاری است .

به اعتقاد من مدرنیته بر چهار پایه اساسی بنیاد شده است:

1 . مدنیت و دمکراسی;

2 . ساختار فکری بناشده بر خردگرایی و خرد نقاد;

3 . اومانیسم;

4 . تکامل و پیشرفت نیروهای مولده .

متاسفانه اغلب متفکران ایرانی در نوشته های خود، وقتی می خواهند به دلایل عقب افتادگی یا عدم پای گیری مدرنیته در جامعه ایرانی بپردازند، تنها عامل چهارم را در نظر می گیرند، یا در بهترین حالت، تنها دو عامل سوم و چهارم را مدنظر دارند و از دو عامل اول غافل می مانند; حال آنکه دو عامل اول اساسی ترین پایه های مدرنیته اند .

دلیل توجه نکردن روشن فکر ایرانی به عنصر خرد نقاد را باید در ساختار فکری روشن فکر ایرانی جست . البته ساختار فکری روشن فکر ایرانی جدا از ساختار فکری رایج در ایران نیست . به عبارت دیگر، ساختار فکری روشن فکر ایرانی نشئت گرفته از ساختار فکری ایرانی است .

درست در همان زمانی که غربی ها تحت تاثیر آموزش های ارسطو راه جامعه مدنی و دمکراسی را انتخاب کردند، ایرانیان تحت تاثیر زرتشتیگری و موبدان زرتشتی، راه مونارکی و تئوکراسی را انتخاب کردند . تئوکراسی می گوییم; چون مونارکی در جامعه ایران باستان، در واقع، شکلی از حکومت تئوکراتیک بود . در واقع، در تاریخ چندین هزار ساله ایران، حکومت مونارکی همواره مشروعیت و حقانیت خود را در نزد به اصطلاح نمایندگان خدا بر روی زمین (روحانیان) می جست . به عبارتی دیگر، هزاران سال است که به تئوکراسی یا حکومت خدا بر روی زمین مبتلاییم و اسلام با افزودن آداب و سنن و فرهنگ عربی، به آن شکل تازه ای داده است . آثار اندیشه های تئوکراتیک را به وضوح می توان در شاهنامه فردوسی مشاهده کرد . این اثر، که در واقع به منظور مبارزه با نفوذ فرهنگ عربی خلق شده است، ماخذ معتبری برای شناخت ساختار فکر ایرانی است . در این اثر، به وضوح می توان دو پایه از پایه های اساسی ساختار فکر ایرانی، یعنی تئوکراسی و مطلق گرایی (ایمان مطلق)، را دید . برای مثال، در این اثر حماسی وقتی ایرانیان در پی شاهی ایرانی می گردند که به جای ضحاک، زمام امور را در دست گیرد، به دنبال کسی می گشتند که دارای فره ایزدی باشد . در نهایت، این فره ایزدی را در فریدون می یابند که گویا ایزد پیش از تولد او، ماموریت شاهی را به او محول کرده بود .

البته این سخنان شاید برای بسیاری از ایرانیان ناسیونالیست که در سال های اخیر به شوونیسم ایرانی روی آورده اند، جالب نباشد; چرا که ایرانی مطلق گرا دوست ندارد که به مقدسات و ایمان مطلق او دست برده شود . اساسا ایرانی با هر گونه نقد و انتقاد بیگانه است و از کسانی که ساختار فکری او را، که بر پایه ایمان مطلق بنا شده است، به باد انتقاد می گیرند، متنفر است و آنها را غرب زده و نوکر اجنبی خطاب می کند . از همین روست که وقتی متفکری چون شاملو از شاهنامه انتقاد می کند از طرف ایرانیان به باد ناسزا گرفته می شود .

ایرانی به علت مسلط نبودن به خرد نقاد، عامل عقب ماندگی خود را در خود و ساختار فکری اش نمی جوید، بلکه آن را در عوامل بیرونی و بیگانه می جوید . از این روست که دلبستگی عجیبی به تئوری توطئه دارد . دیروز این عامل بیگانه عرب ها بودند; سپس غربی ها . ایرانی هرگز از خود نمی پرسد که چرا عرب ها موفق نشدند یونان و اسپانیا را، به رغم سال ها اشغال نظامی، زیر سلطه فکری خود درآورند . آیا غیر از این است که یونانی ها و اسپانیایی ها ساختار فکری شان بر پایه خردگرایی و خرد نقاد بنا شده بود و ازاین رو، مسلمانان نتوانستند با ایمان مطلق شان بر آنها فایق گردند .

شاید اینجا این پرسش مطرح شود که مگر خود غربی ها دچار حکومت های تئوکراتیک نبوده اند . بله، اما درست به علت آنکه خردگرایی و اندیشیدن با خردی نقاد در غرب سابقه تاریخی داشت . غربی ها توانستند، در نهایت پس از چند قرن، از سیطره موقتی ایمان مطلق رهایی یابند; حال آنکه ما از ابتدای تاریخمان زیر سیطره ایمان مطلق بوده ایم; چرا که ایمان مطلق اساسا مهم ترین ابزار فکری ماست . ساختار فکری مان به ما می گوید که همه چیز مطلق است; همه پدیده ها یا سیاه اند یا سفید; در نگاه ما نسبت معنی ندارد . مطلق دیدن پدیده ها بزرگ ترین نقصی است که در ساختار فکری ما وجود دارد; عاملی که مانع پیشرفت ما شده است . تحصیل کردگانمان، کورکورانه، علوم تجربی، فنون و تکنولوژی را از غربی ها آموخته اند; ولی اندیشیدن با خردی نقاد را از غربی ها یاد نگرفته اند .

برخلاف بسیاری از متفکران ایرانی که برای یافتن ریشه های عقب ماندگی مان تنها به تاریخ بعد از اسلام می نگرند، به اعتقاد من، همان گونه که در بالا کوشیدم توضیح دهم، باید این ریشه ها را حتی در تاریخ پیش از اسلام هم جست . اغلب این دوستان با پرداختن به اسلام، تنها به بخشی از پاسخ این پرسش دست یافته اند و از بخش دیگر غافل مانده اند . این دوستان از مطرح کردن این پرسش غافل مانده اند که چرا مسلمانان موفق شدند از نظر فکری آنچنان بر ما تسلط یابند که در نتیجه، پس از هزار و چهارصد سال از ورود آنها به ایران، ایرانیان پذیرفتند که جامعه شان با قوانین اسلامی اداره شود . آیا نباید جواب این پرسش را در ساختار فکری به ارث رسیده از پیش از اسلام جست؟

همان گونه که در بالا گفته شد، ایمان مطلق و نیندیشیدن با خردی نقاد، تنها مشخصه ساختمان فکری عوام ایرانی نیست; بلکه روشن فکر ایرانی، اعم از راست یا چپ، دارای همین ساختمان فکری است . از این روست که روشن فکر مذهبی مطلق گرای ایرانی آنچنان، برای مثال، افکار شریعتی را مقدس و مطلق می بیند که پذیرای هیچ گونه انتقادی نسبت به شریعتی نیست .

دیدگاه ناسیونالیست های ایرانی به مصدق نشان دهنده ایمان مطلق شان نسبت به شخص مصدق است . این گروه از روشن فکران ایرانی تا حدی به شخص مصدق تعصب دارند که پذیرای هیچ انتقادی در رابطه با مصدق نیستند . حتی در ساختار فکری چپ ها هم گاهی آثاری از ایمان مطلق دیده می شود . به عنوان مثال، بخش رفرمیستی جنبش چپ ایران (توده و اکثریت) و حتی بخش انقلابی آن، یعنی طیف های گوناگون فدایی که در اواخر دهه 50 به خط دو موسوم بودند، به سیستم حاکم بر شوروی ایمان مطلق داشتند و آن سیستم را نماینده مسلم سوسیالیزم در جهان می دانستند .

کسانی که در اواخر دهه 50 در جلسه های گفت و شنود کیانوری شرکت کردند، به خوبی به یاد دارند که چگونه توده ای ها مریدانه تمامی حرف های کیانوری را می پذیرفتند و اغلب این افراد هم کسانی با تحصیلات آکادمیک بودند . اکنون هم بخشی از اینها به حجاریان ایمان مطلق آورده اند و به طور رسمی اعلام می کنند که برای لبیک گفتن به ندای حجاریان در انتخابات شرکت کرده اند . همین ایمان مطلق را می توان در افکار مائوئیست های ایرانی هم دید .

خلاصه کلام آنکه مارکسیست های ما که مدعی اند به سلاح دیالکتیک مجهزند، به جای نگاهی علمی و سوفیستیکی به مارکس، مارکسیسم را همچون مذهبی می بینند و با ایمانی مطلق، به مارکس و مارکسیسم می نگرند .

پس همگی بیاموزیم که راه نجات ما در این است که خرد نقاد را جای گزین ایمان مطلق کنیم .

اشاره

دیدگاه آقای نقد را خانم خاوری در مقاله بعدی به نقد کشیده اند . هرچند نگاه هیچ یک از این دو نویسنده مورد تایید نهایی نیست; اما بازتاب آن در این مجموعه می تواند در روشن تر شدن فضای مباحث مربوط به هویت ایرانی و رابطه ما با مدرنیته روشنگر باشد . اشکال اصلی مقاله آقای نقد، خالی بودن آن از نگاهی جامع و غلطیدن در ورطه یک سویه نگری افراطی است . همچنین مبتلا شدن آقای نقد به همان چیزی که در مقاله، به عنوان ایراد ساختار تفکر ایرانی برمی شمرد، یعنی مطلق گرایی و همه چیز را به وجود چنین ساختاری منتسب کردن، اشکال دیگر مقاله ایشان است .

در هر حال، مطالعه مقاله بعدی این مجموعه، که از سوی نویسنده ای با گرایش های ضددینی نوشته شده است، به خوانندگان فرهیخته بازتاب اندیشه توصیه می شود .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان