ماهان شبکه ایرانیان

مأموریت های مشکوک در سرزمین های مقدس (۲)

در شماره پیشین (۴۱) خاطرات برخی اروپاییان که در پوشش مسلمانان و زائران حرمین شریفین با اهداف ماجراجویانه و یا پاره ای دلایل سیاسی و جاسوسی به شهرهای مقدس مکّه و مدینه سفر کرده اند در اختیار خوانندگان عزیز قرار گرفت که در این شماره نظر شما گرامیان را به قسمت دوّم آن جلب می نماییم:

در شماره پیشین (41) خاطرات برخی اروپاییان که در پوشش مسلمانان و زائران حرمین شریفین با اهداف ماجراجویانه و یا پاره ای دلایل سیاسی و جاسوسی به شهرهای مقدس مکّه و مدینه سفر کرده اند در اختیار خوانندگان عزیز قرار گرفت که در این شماره نظر شما گرامیان را به قسمت دوّم آن جلب می نماییم:

غرب آنگاه که حرکت خود را برای تثبیت خویش، پس از درک شرایط و مسائل داخلی خود و برای بهره برداری از آنچه که به خیزیش و رنسانس اروپایی معروف است، آغاز کرد، حرکت محکم دیگری را نیز برای شناخت دشمن بزرگ خود و به هدف تسلّط و حتی نابودی آن شروع نمود؛ این دشمن کسی یا چیزی جز «شرق» نبود که سابقه ای دیرینه داشت؛ به ویژه، شرق اسلامی که برای غربیان به عنوان یک معارض و رقیب محسوب می شد.1 در اینجا دیدگاهی نیز در خلال دوران این تقابل شکل گرفته بود که البته در قرن دوازدهم محدود و سپس توسعه یافت و آنگاه درقرن سیزده و چهاردهم تا قرن هیجدهم به جهش و جنبش پرداخت و تا دوران استعماری2 نیز تداوم یافت. درآن عصر، اساس این حرکت به شکل گسترده ای رواج یافت و شیفتگان فرهنگ غرب را مطمئن ساخت که این اندیشه ها حقایقی انکارناپذیرند.

در قرون بعد، به ویژه در قرن شانزدهم، شاهد پیدایش بازرگانی و تجارت در اروپای غربی متمدن و برتر و عقل گرا هستیم، همان غربی که از طبیعت درگیری و رویارویی اش با طرف دیگر که وحشی صفت و متمرد و در مقام پایین تری بود، عدول کرد و برتری تمدن اسلامی را به صورتی پست در آورد.

این امر به خاطر جلوه دادن انگیزه های سیاسی و اقتصادی و خدمات آن بود.

اروپای غربی که برای دفاع در مقابل تهدید اسلام آماده نشده بود، حداقل در رتبه و مقام سیادت قرون وسطی قرار نداشت. اروپای غربی توجّهی به گونه ای جدید، به شرق آغاز کرد و این تلاش روحی جدید را که از طرفی، ناشی از روش تجارت و از طرف دیگر ناشی از رقابت سیاسی ـ اقتصادی، در داخل بود، تبلیغ کرد.3

با این که توجه و نگرش اروپایی و سپس آمریکایی به منطقه شرق، با توجه به برخی از دلایل و شواهد تاریخی که «ادوارد سعید» آن ها را در کتاب خود «شرق شناسی» آورده است، سیاسی بوده اما فرهنگ همان عامل مهمی است که این تلاش و توجه را آفرید و همین فرهنگ بود که با جنایتی دینامیکی، پهلو به پهلو، با اندیشه های سیاسی و نظامی و اقتصادی فعالیت کرد.4

در کنار این تحوّلات، دسته ها و گروه هایی از بازرگانان و سیاحتگران، برای مقاصد متفاوتی به شرق رسیدند. زیرا برخی از آنان، با مأموریت های دیپلماتیک یا اهدافی بازرگانی فرستاده شدند و برخی از آن ها جزو جهانگردان و شرق شناسان یا جزو مبشّران و مبلّغان دینی دیگر بودند. در این دوران که برخی از گردشگران و بازرگانان، اوهام و خیالاتی را، در مورد عرب خلق می کردند که در اوایل قرن هفدهم، جایگاه ممتاز یافته بود. اما عالمان و دانشمندان، در تدریس و آموزش ادبیات و اندیشه عربی وترجمه آن ها به انگلیسی، پافشاری داشتند. به رغم امتیاز این آموزش های عربی، برخوردهای تهاجمی قدیم وجدید، به سوی اسلام، بر اکثر کارهای آنان، غلبه داشت.5

تردیدی نیست که اسلام اساسا نشانه ای ازایجاد وحشت و ویرانگری و اعمال شیطانی و گروه هایی از بربرهای مغصوب شده نداشت. سپس نسبت به اروپا، اسلام تأثیری نامطلوب و دائمی داشت و تا پایان قرن هفدهم خطر «امپراتوری عثمانی» در برابر اروپا بالنسبه برای تمدن مسیحی نیز تهدیدی دائمی را نمایندگی می کرد و همراه با گذشت زمان، تمدّن اروپایی، این خطر و رویدادهای عظیم آن را چشید واخبار به جا مانده آن را و نیز شخصیت ها و فضایل و رذالت هایش را، احساس کرد و آن را به شکل چیزی بافته نشده، در زندگی اروپایی متحول ساخت.6

و همین طور تصویر اسلام در وجدان قومی استقرار یافت و چنین بدان نگریسته می شد که چیزی بیشتر از گمراهی یانوآوری در برابر مسیحیت نیست و اسلام «دین شمشیر است» و از این گفتارها، و به استهزاء آن را «دین محمدی» یا «محمدیه» می خواندند وخود مسلمانان نیز در قرون وسطی از خشم مسیحیان مصون نماندند که مسیحیان آن ها را کافران و دوگانه پرست ها، اعراب و محمدیان می نامیدند.7

به تحقیق جهانگردان قرن هفدهم، تصویرهای دیگری از مسلمانان ارائه دادند که مخصوص دزدان دریایی و بردگان بود و این تصویر به شکلی عمومی در کتابی که «ژوزف بیتز» تألیف کرده است رایج و طرح شد. او در این کتاب اسارتش رابه دست دزدان دریاییِ جزائری ها، در سال 1678، توصیف کرده است. هنگامی که او و همراهانش در ساحل الجزائر8 بودند، اکنون این سئوال مطرح است که «بیتز» کیست؟ و داستانش چیست؟

 

ژوزف بیتز

 

او یک جوان انگلیسی در سن بلوغ، از اهالی آکسفورد بود که داستان او جالب و غیرمعمولی است، تحقیقا این انگلیسی که در شهرهای جنوب غربی انگلیس به دنیا آمده، وابستگی و ارتباط شدید با دریا را به ارث برده است. او هنگامی که به سن پانزده سالگی رسید به یک کشتی که درسال1678 روبه سوی آمریکا می رفت ملحق شد و در راه بازگشت به محلّی در نزدیک سواحل اسپانیا رسید.

در آنجا دزدان دریایی الجزائری به کشتی وی حمله کردند و اعضا و سرنشینان آن را به اسارت گرفتند و آن ها را به پایتخت الجزایر رساندند. در بازار آن جا به عنوان بردگان به فروش رسیدند. «بیتز» درباره این ماجرا نوشته است: «در مردی مرا خرید که با قساوت شدیدی با من رفتار می کرد و علی رغم این که جزائری ها به دنبال تغییر دیانت بردگانشان نبودند، اما ارباب من پیوسته مرا کتک می زد تا بر تغییر دینم مجبورم کند.9

نظر به این که «بیتز» به خوبی به زبان عربی و ترکی صحبت می کرد، آموزش های اسلامی را پیش از دیگران با استواری و ثبات فرا گرفت. ارباب او گروهبان سواره نظام سپاه الجزایر مردی مسرف و غرق در فسق و فجور بود، بر اساس گفته «بیتز» او تصمیم گرفت تا سبب و موجبی برای پذیرش دیانت اسلامی از جانب برده انگلیس بیابد. تاگناهان او اشتباهاتش را جبران کند و بپوشاند. پس کتک و سختگیری بیشتری روا داشت تا این که او به توحید و نبوت شهادت داد.

اما او در خلال همه دورانی که در شهرهای اسلام و مسلمانان می گذراند از خشم خود و اجبار شخصی اش که بر مسیحیت سرشته شده بود، درشرایط و مناسبت های گوناگون سخن گفت.10

پس از گذشت مدتی، او به مرد دیگری در الجزائر فروخته شد و او بیتز را به عنوان هدیه ای برای برادر خود در تونس تقدیم کرد... در آنجا 30 روز درنگ کرد که در خلال این 30 روز با کنسول بریتانیا آشنا شد که به او وعده مساعدت ویاری داد، و پس از آن اربابش گفت که دیگر نیازی به او ندارد و می خواهد بیتز را به الجزایر برگرداند. به رغم آن که کنسول بریتانیا و دو تاجر بریتانیایی کوشش کردند تا قیمت آزادی او را بپردازند (آزادش کنند) و 300 دلار به اربابش تقدیم کردند، اما آن تونسی بر مبلغ پانصد دلار اصرار ورزید که جمع چنین مبلغی برای آن دو بریتانیایی مقدور نبود، آن گاه که بیتز به الجزایر رسید و دانست که به زودی او را به سوی ارباب اولش بر می گردانند، صدایش به گریه بلند شد؛ زیرا زندگی اش در آن موقع بی نهایت دشوار بود، اما او زمانی طولانی را برای فراگیری دو زبان عربی و ترکی اختصاص داد و در ساعت های بی کاری اش به مساجد می رفت. ملاحظات دقیقی را پیرامون مراسمی که اطرافش می دید، تدوین می کرد و در باره نمازها وسخنان امام جماعت و آموزش های قرآن مطالبی می نوشت و ویکتور وینستون درکتاب خود با عنوان «کاشفان و جستجوگران در جزیره غربی» درباره بیتز می گویند: «با توجه به جوانی اش و علی رغم این که او را مجبور به اسلام کرده بودند، جز این نیست مگر «بیتز» شخصا برای فهم و پذیرش این عقیده باتوجه به موضوعیت آن11 تلاش و کوشش جدی کرده است.

گفتن چنین مطلبی نیازمند دلایل ثابت کننده ای است، لذا این مطلب از یک ادعا بالاتر نمی رود و آن چه که ما را بر این موضوع راهنمایی می کند، این که سیاح بورتونِ معروف که به روشنی پذیرفته که به عنوان فرستاده آن مرد سپید به ویژه به سوی بریتانیا رفته است. و علی رغم همه این ها او اعتراف کرده که نوشته بیتز تعصب را ترویج می دهد با این که از خرافات، یا مطالب غیر قابل تصدیق تهی است.12

به طور مثال در مدتی طولانی، تعداد زیادی از خصایص رذیلانه را به مسلمانان می چسباند وچیزی که خودش شخصا در آن سهیم است، این بود که به خدمت زنی از مسلمانان سرزمینهای عربی در آمد. سپس از انجام رسم و رسوم جاری، به رغم آن که حال او در اثر اعدام ارباب اولش که در امر سازمان دادن اقداماتی بر ضد حاکم شرکت داشت، دگرگون شد همسر این فرد او را به شخص جدیدی که سن بیشتری داشت فروخت و ولی با نرمی و مدارا با او برخورد کرد و از او خواست تا در قافله حج به سوی مکه مکرمه همراهی اش کند.

 

سفر به سوی حج

 

بیتز به همراه اربابش برای انجام حج به سوی مکه و مدینه به راه افتاد. این سفر در اواخر قرن هفدهم13 انجام شد و او در این سفر امکان فرار یافت و سپس داستان مسافرتش را در انگلیس به سال 1704 میلادی منتشر ساخت و این کتابی است که برخی از اشتباهات و مبالغات موجود در منابع وکتاب های معاصر را تصحیح می کند، جالب ترین و دلپذیرترین چیزی که در این سفرنامه وجود دارد، توصیف کاروان وشمارش افراد آن است.14

این کتاب و عنوانش «توصیف امانتدارانه از دیانت و اخلاق محمدیان» توجّه فراوانی را به خود جلب کرده است. زیرا نویسنده اش مردی مسیحی است و در این کتاب روایات و گزارشهای بردگان مسیحی در میان دولت های (بربری) مثل الجزائر و تونس و طرابلس قابل عنایت است. علاوه بر این، اهمیت وارزش این کتاب به این است که «بیتز» نیز جزو نخستین اتباع انگلیس بود که وارد شبه جزیره عرب شده اند و مردم آنجا و سرزمین های مقدس و مراسم حج و شعائر و عبادت در مکه را توصیف کرده اند.

همین طور بیتز قبر پیامبر صلی الله علیه و آله را زیارت کرد، و این مطلب مشهور را که قبر پیامبر در هوا معلّق است و این در اثر کار نیروی سنگ های مغناطیسی است، تکذیب کرد.15

سفر بیتز و اربابش از مصر آغاز شد و هنگامی که به اسکندریه رسیدند، ارباب دچار بیماری سختی شد تا جایی که گمان کرد عمرش به پایان رسیده است. پس کمر بندی به جوان انگلیسی داد که یک کیسه طلا و نامه ای در آن بود و باید همراه او در مکه مکرمه باشد. در این نامه گفته شده بود که صاحب این نامه سفری آزاد و رها داشته است. اما ارباب دوباره سلامت خود را بازیافت و «بیتز» در خدمت او قرار گرفت. پس از آن که اندکی برای جمع مواد لازم، برای مرحله دوم سفر توقف کردند، به سفر خویش به قاهره ادامه دادند و «بیتز» دیدگاه ها و ملاحظات خود را در مورد مدینه و مردم آن تدوین می کرد.16

علاوه بر این، «بیتز» در توصیفش از مصر و تنوّع ساکنانش در آن (از قبیل ترک و یهود ویونانیان و قبطی ها) اولین کسی بود که از دیدگاهی کلّی، تصویری جدید و جدی ارائه داد. بیتز آنان را تجاوزکاران دانست. در هر حال، تجربیات بیتز عرب را همانند دزدان دریایی و گداهای گرسنه و دزدان و افرادی که مشغول به تجارت بردگان و روسپی ها هستند، در پایان قرن هفدهم در انگلیس به تصویر می کشاند.

ناگزیر، اینجا باید تأکید کنیم که اشارات «بیتز» درمورد اعراب، به طور جدّی هرگز روشن و واضح نبود، او گاهی آنان را جزائری ها یا بربرها یا عرب می نامید و گاهی به ترک ها و مصری ها، اشاره داشت و بهترین دلیل بر واضح نبودن حرفش در این مورد توصیف اشتباهی است که در مورد متجاوزان می دهد.17

«بیتز» از وصف کاروان حاجی ها می گذرد. او با همراهی اربابش، از قاهره به کانال سوئز انتقال یافت و از آنجا از طریق دریا به فرماء صغیر، میان ینبع و حدّه رفتند و دو بار شترهایی برای رسیدن به مکه مکرمه کرایه کردند. مدت اقامتشان در آنجا دو ماه طول کشید و بیتز هر روز با اربابش پیرامون شهر می گشت و در ذهنش بناها و آداب و رسوم مردم ومناسک دینی را ثبت می کرد. این کوشش که برای تثبیت این تفصیل ها به کار برده بود، در کتاب مشهورش که آن را تدوین ساخته بود روشن است.

 

مکه چنانکه بیتز وصف می کند18

 

ژوزف بیتز یادداشت هایی مفصل از سفرش به مکه می نویسد که در این نوشته، شهر مکه و اماکنش را از جمله مسجدالحرام و کعبه و مناسک حج، همگی را توصیف می کند. طبیعتا در اینجا نمی توانیم آنچه را در آن مورد نوشته است ذکر کنیم و منحصرا به ذکر نمونه های منتخبی از آنچه را نوشته اکتفا می کنیم.

او از ابتدای رسیدنش به مکه می گوید: «... وقتی به مکه مکرمه رسیدیم راهنما ما را در خیابانی که در وسط شهر واقع بود راهنمایی می کرد، این خیابان به مسجدالحرام می رسید که آن را معبد می نامیدند و پس از آن که کشتی خویش را متوقف ساختیم، نخستین چیزی که راهنما ما را به دور آن هدایت کرد، برکه ای بود تا برای گرفتن وضو از آن استفاده کنیم و در این هنگام ما را به حرم شریف آورد، سپس کفش های خود را درآوردیم، و آن ها را نزد کفشدار گذاشتیم، سپس از باب السلام وارد شدیم و پس از برداشتن گام هایی، راهنما ما را متوقف کرد و دستش را برای دعا بلند کرد و شروع به خواندن برخی ادعیه ها نمود سپس حاجیان از او تقلید کردند و آنچه را که می گفت تکرار می کردند.

همین که چشم حجاج به بیت اللّه الحرام (خانه محرّم خدا) مسجد؛ یعنی کعبه افتاد، اشک ها از چشمانشان جاری می شد و راهنما ما را در وقتی که پیوسته دعاها را تکرار می کرد پس از این، 7 بار در اطراف خانه طواف کردیم و به دنبال آن دو رکعت نماز طواف خواندیم و پس از پایان همه این کارها، راهنما ما را به مسیری جدید برد که بر ما واجب بود در آنجا هروله کنیم؛ یعنی از جایی به جای دیگر تا آخر بدویم (میان صفا و مروه) پس مسافتی را پیمودیم که بیشتر از فاصله انداختن یک تیر نیست و من اعتراف می کنم به این که کاری نمی کردم مگر تعجب نسبت به این بیچارگان که تا آخرین حد می کوشیدند تا چنین خرافاتی را به خوبی ادا کنند و من احساس آنان را هنگامی که بخشی از آثار عبادت و ترس در پیشگاه خدا را در آنان دیدم سنجیدم.

حقیقتا من نتوانستم هنگامی که این حماسه اعتقادی پایان گرفته و آنان را ملاحظه می کردم، جلو گریه ام را بگیرم و از سرازیر شدن اشک هایم خودداری ورزم. علی رغم دوگانگی هایی که در آن ها می دیدم و با این که آن ها این دعاها را بدون فهمیدن ادا می کردند.19 اما در مورد آنچه متعلّق به حجرالاسود است، او اندیشه ای عجیب داشت در حالی که پیرامون کعبه طواف می کرد می گفت:

«اینجا در یکی از گوشه های این خانه خدا سنگ سیاهی است که در پوششی از نقره قرار دارد و هرگاه کسی از گوشه به آن نزدیک شود بر او واجب است که این سنگ را ببوسد، می گویند: این سنگ در گذشته رنگش سفید بوده است اما به علّت گناهان و اشتباهات حجاج که خود نیز قبول دارند، رنگ این سنگ به سیاهی تغییر یافته.» سپس می گوید: «که او معتقد نیست این مسأله درست باشد چه بسا انسان کور شود».

سپس تصمیم گرفت که به اطرافش بنگرد. اما او زیاد با دقت نگاه نکرد بلکه در هر لحظه نظرش را به جانب دیگری می افکند.20 بیتز مکه را چنین توصیف می کند:

«آن خانه ای است که در بیابانی غیرقابل کشت و زرع واقع شده است. در میان تعدادی کوه های کوچک، و آن شهری محفوظ و امن نیست؛ زیرا نه دژی دارد و نه دروازه ای...»

علاوه بر این، شهر با تعداد هزاران تپه و کوه های کوچک احاطه شده است که تا حدودی نزدیک به یکدیگر هستند و همه آن ها از سنگ های کوهستانی مایل به رنگ سیاه تشکیل شده اند.

در قلّه یکی از آن ها غاری مشهور است که آن را حِرا می نامند. محمد صلی الله علیه و آله پیامبر بزرگ در اینجا اعتزال و اعتکاف می جست و در عبادات و اندیشه ها و روزه اش غرق می شد، به سوی این غار رفتم و از آثار دست و تجمّل پرستی اصلاً چیزی ندیدم و از این وضعیت بسیار در شگفت شدم».21 سپس می افزاید: «چیزی شگفت انگیز یا شادی آفرین در آنجا ندید و ساکنان مکه نیز او را شیفته خود نساخته اند،22 زیرا آنان فقیرانی ضعیف و لاغر و سستی بوده اند که نوعی گندمگونی در رنگشان23 مشاهده می شد، اما بیتز مدتی را در توصیف وضع آنان و حاجیان می گذراند سپس از آشنا شدن خود با صوفی نماها (درویشان) سخن می گوید که آنان زندگی زاهدانه دارند و عبادت می کنند و همانند راهبان وسوسه گر از نزدیک ترین شهرها به دورترین آن ها مسافرت و با صدقات دیگران زندگی می کنند و هر یک از آنان لباده ای سفید می پوشند و کلاه دراز سفید بر سر می گذارند (مانند برخی از دخترکان راهب مسیحی) و بر پشت هر یک از آنان پوست گوسفند یا بزی است و بر روی آن می خوابند و عصایی دراز در دست دارند و در اینجا بسیاری از ترکان از آن نوع زندگی پیروی می کنند.24

«بیتز همچنین می گوید: «در مکه آب فراوانی وجود دارد، اما این شهر از گیاه و زراعت تهی است، مگر در برخی از اماکن. با وجود این، در این شهر برخی میوه های ساده برای مردم فراهم شده، مانند انگور و خربزه و خیار و کدو تنبل و امثال آن. و این میوه ها معمولاً از جایی آورده می شود که مسیر آن، 2 یا 3 روز با مکه فاصله دارد، آن مکان «خباش» نامیده می شود و شاید منظور بیتز طائف باشد.» سپس در ضمن توصیفش از حج و مناسک آن می گوید:

«سلطان مکه (یعنی شریف مکه) که از نسل پیامبر، حضرت محمد صلی الله علیه و آله است، عقیده ندارد به این که کسی غیر از او شایسته پاکیزه ساختن و شستن خانه خدا باشد و برای همین است که خود، شخصا به این کار اقدام می کند و نزد او بزرگان هستند که آن خانه را با آب مقدس زمزم می شویند و سپس با آب پاکیزه معطر گلاب شستشو می دهند و هنگامی که مشغول این کار هستند به خانه خدا با صدای بلند سلام می کنند و برای همین است که مردم به صورت جمعی فشرده و انبوه در زیر در کعبه جمع می شوند تا قطرات آن آب بر رویشان بریزد و از سر تا پا مرطوب شوند، سپس جاروهایی که با آن ها خانه مقدس را جاروب کرده اند در قطعات کوچکی به سوی آنان افکنده می شود و مردم آن ها را در هوا می گیرند و هر کس قطعه ای از آن ها را به دست آورد، مانند اثر مقدس، آن را نزد خود حفظ می کند».

بیتز پس از این ها به ذکر جامه کعبه می پردازد و طبق معمول25 آن را توصیف می کندودرپایان حکم نهای ایش را در باره این شهر و مردمش چنین صادر می کند:

«با این که شهر (مکه) از اماکن مقدسه شمرده می شود، اما من، آن را مقدس نمی دانم به خاطر فسق و فجور فراوان و فرو رفتن مردم در لذّات. اما نسبت به اخلاق، این شهر مساوی با قاهره بزرگ است. این مردم امکان دارد خود حرم شریف را بدزدند!»26

وی بدین گونه و به رغم تظاهرش با امانتداری علمی، تعمیم های گسترده ای که خالی از فریبکاری و ظلمت نیست به همه مردم شهر می دهد.

 

مدینه منوره

 

پس از آن که بیتز، مکه مکرمه را پشت سر می گذارد، به توصیف ایجاد کاروانی که متوجه مدینه است، می پردازد و این کار را با تکیه بر برخی تفصیلات، که خالی از انحراف نیست، انجام می دهد. به ویژه از خطرهایی سخن می گوید که حجاج با آن روبرو هستند و رویارویی با این خطرات پس از ورود به صحرا است و از دزدان و راهزنانی بادیه نشین که با حجاج برخورد می کند...

سپس می افزاید:

«و پس از روز دهم، این مسافرت ساده و آسان، از مکه وارد مدینه منوره می شویم و اما این شهر، کوچک و نیازمند است. با وجود این، به وسیله قلعه ای احاطه شده است و مسجد بزرگی که در آن وجود دارد، اما این مسجد به عظمت و بزرگی مسجد مکه نیست».27

درباره قلعه مدینه منوره و مسجد آن، بیتز معتقد است که این قلعه تحقیقا میان سال های 1503 ـ 1680م ساخته شده است، در گوشه ای از گوشه های مسجد، ساختمانی وجود دارد که پانزده قدم را اشغال می کند. در این بنا، پنجره های بزرگی وجود دارد که با مس زرد رنگ پوشیده شده است و در داخل آن، برخی چراغ های روشن و آویخته های گران قیمت وجود دارد، البته نه به تعداد زیاد؛ که بعضی نوشته اند.

او می گوید: این چراغ ها درشمارش به سه هزار عدد می رسند و در وسط این جایگاه، قبر محمّد است و در اینجا به محمد اعظم می تازد و او را مدّعی می نامد. سپس به آنچه در مورد این قسمت به ادعای او، از خرافه در ذهن ها وجود دارد، اشاره می کند؛ یعنی این که این پیکر پاکیزه، در حالی که او در تابوت خویش، آویخته میان سقف و زمین است مشاهده می شود. و سپس می گوید: به بقعه ای که برای مسیح، عیسی بن مریم مهیا شده. آنگاه می افزاید: همانا شهر مدینه، زاد و توشه خود و هر چه را که بدان محتاج است، از حبشه وارد می کند که در آن طرف بحر احمر28 واقع شده است.

درهرحال ارباب الجزایری «ژوزف بیتز» وی را آزاد کرد و راهش را باز گذاشت و با این کار به وعده اش وفا کرد و زمام او را رها ساخت، در پایان زیارت این دو، از مکه مکرمه، این آزاد سازی محقق شد29 اما او در کنار سرورش به زندگی ادامه داد و در برابر پاداش هایی به او خدمت می کرد تا این که به الجزایر برگشت.

 

گریز و بازگشت

 

«بیتز» مدتی در الجزایر ماند و در آنجا به فکر گریز و بازگشت به شهر خود افتاد، پس از آن که توصیه نامه ای را از مستر «پیکر» کنسول انگلیسی در الجزایرِ آن روز برای کنسول انگلیسی در ازمیر، مستر «دری» گرفت، توانست خود را به یک کشتی که متوجه استانبول بود برساند، با این که اشتیاق به الجزایر، در ازمیر به دلش نشسته بود و در فکر این بود که برگردد و زندگی را در آن شهر مانند یک فرد مسلمان از سر گیرد، ولی به کشتی دیگری که فرانسوی بود و به سمت «لیغهورن» در ایتالیا می رفت، دست یافت و این، پس از آن بود که تاجری انگلیسی که در ازمیر اقامت داشت و مستر «ایلیوت» خوانده می شد، بهای تذکره او را پرداخت.

یکی از چیزهایی که بر میزان تعصب «بیتز» نسبت به مسیحیت و اصرارش در حفظ این اعتقاد دلالت می کنداین است که علی رغم همه حوادث دگرگون سازی که برایش پیش آمد، او پایش را در لیغهورن بر زمین نگذاشت، مگر این که به سجده افتاد و بارها خاک آن را بوسید، در حالی که خدای را به خاطر بازگشت به سرزمین مسیحیت، سپاس گفت و خدا را شکر می کرد که پس از این غیبت طولانی، به این سرزمین بازگشت30 و آنگاه راهی وطن اصلی اش شد، وقتی که به لندن رسید، پس از 15 سال دوری از لندن، عازم منزل پدرش در جنوب غربی شهرهای آنجا شد. او در این هنگام 31 سال از عمرش گذشته. بود31 وقتی در آنجا استقرار یافت، زیر سیطره رجال مطبوعاتی واقع شد... با همه این ها خوشحال بود؛ زیرا دوستان و آشنایانش او را از این ورطه نجات دادند.

او پس از آن در شهر اکستر، مستقر شد و در سال 1704م. داستان خود را منتشر ساخت و آنچه را دیده و تجربیاتی را که آزموده بود، در اختیار مردم قرار داد.

اما این داستان ها مانند شهرهای عرب، در غرب جزئی از میراث ملی نشد و بسیاری از آگاهان، آن را فراموش کردند.32

شناخت احوال آن سرزمین مورد توجه بسیاری قرار گرفته و نوشته ای پیرامون آن بر این داستان های او، چیرگی یافتند. با وجود این، تردیدی نیست که صراحت این اطلاعات به مردم انگلیس و غرب کمک کرد تا این امور مربوط به عرب را بفهمند، همان امور و شؤونی که در آن روزگار، علامت و نشانی برای این شهرها بودند؛ شهرها و صحراهای لم یزرعی را که توصیف کرده، برای یک جهانگرد اروپایی عادی و رسیدن به آن ساده نبود؛ زیرا آن شهرها نسبت به سرزمین غرب به علّت (تعصب) دینی، در حد گمان نویسنده غربی، بیتزبرینت و استیلای امپراتوری عثمانی مناطقی بسته بودند و به همین علت می بینیم که داستان «ژوزف بیتز» که ساده و صریح است آشکارتر و با روشنایی جادو مانندی که ازلحاظ طراوت وجاذبیت از داستان های ماندیفیل، که داستان هایی ظریف در مورد شهرهای بربر نشین جذاب تر است، درخشید.

یکی از چیزهایی که اشاره بدان شایسته است این است که جهانگرد انگلیسی «ریچارد بورتون» مطالب «بیتز» را سفرنامه مشهورش «حج به سوی مدینه و مکه» (1855 ـ 1856)33 ملحق کرد اما اهمیت سفرنامه بیتز در آن است که اولین کوششی است که یک انگلیسی بدان اقدام کرده است.

این سفرنامه، متضمن توصیف مفصلی از شهر مدینه و مکه مکرمه و موسم حج و نیز توصیف الجزایر و اطراف آن و دو شهر اسکندریه و قاهره است.

 

مأموریتی سری!

 

هر چه از این سفرنامه، ستایش شود به ویژه در غرب و مناطق تحت تأثیر آن34 از سؤال های برانگیخته شده پیرامون بسیاری از اطلاعات و مطالبی که در آن سفرنامه آمده است، نمی کاهد.

علاوه بر آنچه از محفوظات خود ارائه کرده، از برخی روایات هم استفاده نموده ولی این امر تشکیک در صحت معلوماتی که وی ذکر کرده را از بین نمی برد، گرچه آن را تکذیب نمی کند.

این محقق بریتانیایی، «بیتز برینت» تاکید می کند که برخی از سخنان او همانا بر اساس شوق و رغبت او است نه بر اساس حقیقت. اگر چه او دروغگو و نسبت دهنده و ریاکار نیست.35

و بنابر این روش «شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ اَهْلِها»؛ یعنی یکی از اعضای خانواده متهم، علیه او گواهی داد. مسلما نزد هر فرد منصف که در جستجوی حقیقت است، آنگاه که کتاب «بیتز» را با عنوان «وصفٌ امین لِدیانَةِ و اخلاق المحمِّدیینْ» [توصیفی امانتدارانه از دین و اخلاق محمدیها] می خواند، سپس در می یابدکه این اروپایی غرق درپلیدی های بردگی و اسارت، در بسیاری از مطالب این کتاب، خیانت ورزیده است.

اطلاق نام ¨محمدیان صلی الله علیه و آله بر مسلمانان در واقع یک نامگذاری غلط و تشبیهی خطا است که آنان را به مسیحیان و مسیحیت تشبیه کرده است.

همانا پیامبرخدا، حضرت محمد صلی الله علیه و آله برای خویشتن مقام الوهیّت قائل نشده است، بلکه حتی ادعای داشتن علم غیب یا ایجاد معجزات نیز نکرده و به عکس، در طول حیاتش به شکلی واضح و آشکار، قاطعانه اعلام کرده که او فقط یک انسان فناپذیر است. لذا نام دین، در نسبت با پذیرندگانش همان اسلام است نه محمدیه و کسی که به رسالت محمد ایمان دارد، خویشتن را، محمدی نمی خواند، بلکه مسلمان می شمارد.36

و به همین گونه واضح است که نظریات «بیتز» همواره به طور جانبدارانه در منطقه میانه غربی، حائل میان شرق، در حقیقت مشرق سرزمین های اسلامی پذیرفته شده است.

به گفته ادوارد سعید، هر جهانگرد یا ساکن اروپایی در شرق همواره ناچار است که خود را از تأثیرات نگران کننده شرق حفظ کند.37

این موضوع ما را به طرح سؤالات مهمی دعوت می کند که آیا این کتاب از الهامات و اندیشه خاص شخص بیتز است؟ اهمیت و ارزش این پرسش، هنگامی روشن می شود که بدانیم «بیتز» مدتی از زندگیش را در اسارت و بند بردگی گذرانده است، که در آن هنگام عمرش 15 سال بوده است، پس چگونه برایش میسر می شود که چهره فرهنگی خویش را بسازد و خود را مهیا کند. به ویژه که دورانی تلخ و پر رنج و مظلومیت را از ارباب اولش تحمل کرده، همان که به اعتراف شخص بیتز به سنگدلی و عربده کشی معروف بوده است.

به عبارتی دیگر، اگر بیتز مانند بسیاری از گردشگران دیگر یعنی آنان که به شرق اسلامی آمده اند، از سلاح معرفت برای کاری مهم مثل مشاهده سرزمین های مقدس درحجاز، ازکمترین حدی برخوردار باشد، این حرکت در پناه مأموریت و اهداف او ارزش و اعتبار می یابد.

اما اگر در این خصوص، جوانی که هیچ بهره ای در درجات شناخت و معرفت ندارد پیشگام شود همه هدف او همین باشد که صرفا حریص به جهانگردی و مسافرت است، پس چگونه به ثبت حوادث و تجربه اش اقدام کرده است، در حدّی که هیچ چیزی را در آن شرایط خاص فراموش نکرده است. او حتی اندازه ها و طول ها و تعداد درها و دربان ها را ذکر می کند و حتی طول طواف در اطراف (کعبه) را مورد بررسی قرار می دهد.38

همانا قرائتی فراگیر و مطالعه همه جانبه و دقیق گزارشهای بیتز و توجه دقیق او ما را به این نتیجه می رساند که به احتمال زیاد او یک مأموریت مهمی داشته که از جایی معین بر عهده او قرار گرفته است.

درنگ ما در این مورد چندان طول نمی کشد که انگشت اتهام را به سوی کنسول بریتانیا متوجه سازیم. آری کنسول انگلیس در الجزایر، آقای «پیکر» که در عملیات قرار دادن او به سوی اروپا با عبور از در ازمیر دخیل بوده، داشتن مأموریت او هرگز تعجب آور نیست.

در اینجا ده ها دلیل و شاهد برای آن وجود دارد. یکی از چیزهایی که بر این تشکیک می افزاید این است که خود «بیتز» در مقدمه سفرنامه اش به یک ملاحظه، به آن اشاره کرده و گویی تهمتی را از خود دفع می کند.

آنجا که می گوید: «برای بعضی روشن می شود که من در نوشتن این کتاب ها کوچک وقاحتی به خرج داده ام... من ادعا نمی کنم که توانایی های مطلوب برای نوشتن تاریخی دارم، اما برترین شایستگی ها را در ذکر حقایق داشته ام».39

ما نمی فهمیم، این شایستگی هایی که «بیتز» از آن برخوردار است چیست؟!

این مرد تا آخرین لحظه اش به مسیحیت و انگلیسی بودن خود وفادار مانده است و چه بسا از سوی کسانی ناشناس به این مأموریت مهم اعزام شده باشد.

«بیتز» در این مسأله نمونه جدیدی نبوده، بلکه این حرکتی است که بیشتر کوشش های غرب، گر چه نه همه آن ها، بر آن استوار بوده است، این همان رویایی است که جریان شرق شناسی در دوره ای طولانی از زمان به چهره ای علمی گونه ولی خرافاتی به آن فخر و مباهات می کرده است و چیزی است که ادوارد سعید آن را به عنوان اتهام قومی به شرق شناسی خوانده است.

و اما برای تأکید بر وصف مستشرق که او نماینده حکومت است، نه فقط دلیلی روشن وجود ندارد، بلکه موجب سرگردانی است، و ممکن است مستشرق را به عنوان نماینده ای ویژه برای دولتی غربی دانست که برای تطبیق سیاستی معین درباره مشرق می کوشد، به درستی که هر گردشگر اروپایی دانش طلب است آیا همگی چنین نیستند؟ آنان در سرزمین های مشرق به جولان پرداخته و می گویند: برای بررسی مشکلات دشوار و پیچیده آمده اند.40

با این که فهم نقش «بیتز» و امثال او به نحوی روشن بدون فهم مرحله به مرحله اقدامات او و نیز جایگاه و شرایطی که در آن حرکت می کند، ممکن نیست و این موضوع نیز از حوزه بحث ما خارج است، اما اشاره ای گذرا به آن، اهمیت و ارزش دارد. به ویژه در خصوص اهتمام و توجه غربی ها به سرزمین شرق اسلامی و داخل شبه جزیره عربی پس از «بیتز» گروه های فعال دیگری به ورود در داخل شبه جزیره عربی اقدام کردند، همه این گروه ها منحصرا جنوب غربی شبه جزیره را مورد توجه قرار دادند، مشهورترین آن ها، گروه دو نفره فرانسوی «وی لاجر بلود یر» و «باربیر» بوده اند.

اماپیش از ترک منطقه از جانب آنان دوران کوتاه ویژه ای به وجود آمد که آن را می توانیم پایان دوره احیای عملیات اکتشافی در شبه جزیره عربی بنامیم.

به استثناء «فارتیما»... از رفتن هیچ شخصیتی به سرزمین های عرب، که به سبب میل و رغبت در شناخت این منطقه یا این قوم و ملت به آنجا رفته باشد، اطلاع نداریم.

آن ها یا به زور، مانند بردگان، یا از راه دیپلماسی یا تجارت آورده می شدند و تا کنون گفته نشده است که به آنچه در پیرامونشان می گذشته، توجهی داشته و یا از دیدنی های خود چیزی نوشته باشند.

این امر به آن سبب بود که توجهات عمومیشان به آنچه در اطرافشان می گذشت، چیزی جز یک کار اضافه تر از اهداف و نیات ویژه آنان نبود و مسافرت آن ها به این شهرها نیز برای تجزیه و تحلیل جامعه ای که در آن، سکونت می یافتند نبود ولی از آغاز نیمه قرن هجدهم به بعد و حداقل تا جنگ جهانی اول بود که در این امر دگرگونی و تحوّلی پدید آمده و همه آنان که به شکل فعالی در مورد جزیرة العرب می نوشتند آن را توصیف کردند، جزئی از کار پیچیده آنان بود.41

بنا بر این، ما می توانیم دوره «فارتیما» و «بیتز» را به عنوان نماینده مرحله هجوم استعماری بدانیم که پس از مدتی کوتاه مرحله توسعه استعماری نیز بدان افزوده می شود؛ یعنی همان دوره ای که «برینت» در بین نیمه قرن هجدهم تا جنگ جهانی اول، معین ساخت.

دلیل ما بر این مطلب این است که گروه های غربی به نوبت به شکلی انبوه و دهشت انگیز، به آن سرزمین وارد می شدند. مستر هوگارت به این مطلب اشاره می کند، هنگامی که به ذکر نام های اروپاییان که اراضی مقدس را، زیارت کردند می پردازد و می گوید:

«همانا هرم اروپایی که مکه را زیارت کردند، در حقیقت هرمی طولانی است. ایتالیایی ها مثل فارتیما و فیناتی، و آلمانی ها مثل فایلدوستیزن و فون مالتزان و انگلیسی ها مثل بیتز و بورتون و کین و سوئیسی ها مانند بورخارت و اسپانیایی ها مثل بادیا و سوئدی ها مثل والین و هلندی ها مثل هورگونیه و فرانسوی ها مانند کوتر نلمونت و در کنار این ها تعدادی از جنگجویان و گردشگران نیز وجود دارند.

جهانگرد، نیبور از جراحی فرانسوی شنیده است که توانسته به اراضی مقدس راه یابد و از دو مرد انگلیسی و نیز از جهانگرد «دوتی» همین را شنیده است که تعدادی از فرنگی ها این چنین وارد آنجا شدند. او خود نیز آنجا وارد شده و شخصا با مردی ایتالیایی برخورد کرده است که او، خود را فراری می نامیده است که در مسیرش به مکه مکرمه، همراه کاروان حاجیان ایرانی بوده است. همچنین ژوزف بیتز مردی ایرلندی در مدینه پیدا کرده و جهانگرد «مالتزان آن لیون روش» کنسول فرانسوی نیز در تونس و مردی انگلیسی برای اعمال حج به مکه رفت و مدینه را زیارت کرد.

این علاوه بر تعدادی از مردم کشورهای اروپای شرقی، مثل یونانی ها بودند.42

تردیدی نیست که این ها نمونه های شناخته شده هستند و موارد پنهانیِ آن، بیشتر است. این ها اهل تفریح و گردشگری نبودند، بلکه در این مورد، مقاصد مهمتری وجود داشته که به آنان واگذار کردند.

در سایه یک رقابت فعال که دولت های غربی، بر یکدیگر سبقت می گرفتند تا جایگاهی برای راهیابی به این سرزمین شرقی پیدا کنند، همانجایی که تصمیم داشتند که در سلطه آنان باشد. بر این اساس است که گردشگر قرن شانزدهم و هفدهم توصیف این شهرها را جزئی از هدف اصلی اش می شمرد و می خواست توصیفی دقیق درباره آنچه دیده و تجربه و احیانا سختی ها و رنج هایی را که در این شهرها دیده است، بنویسد، جاسوس از آب درآمد.43

بنابراین، در پایان قرن هفدهم و آغاز قرن هجدهم، معلوماتی اساسی درباره شبه جزیرة العرب، به خصوص دو شهر مقدس (مکه و مدینه) و یمن و... ارائه شد.

همانطور که روشن است «دی فارتیما» به تنهایی تا همین تاریخ همچنان پیشوا و رهبر بوده است.

اما دیگران نقالانی بیش نبوده اند. از قرن هجدهم، در تاریخ رهبری و راهنمایی به سوی شبه جزیرة العرب تحوّلی پیش آمد که می توان آن را رهبری واقعی نامید.

راویان این دوره کوتاه، مقاصدشان متعدد و متعارض بوده است. برخی از آنان هدف هایی سیاسی داشتند و برخی دیگر جنون ماجراجویی داشتند.44

شعله های مبارزه و جنگ اراده ها و خواستها، که در شرق به شکلی خشن پدیدار شد، به خصوص از زمانی است که سم اسب های لشگریان ناپلئون گلستان ها لگدگوب کردند و همه آن هدف ها در یک مسیر جای گرفت.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان