آیا هوش هیجانی با اختلالات روانی در ارتباط است؟

امروزه این باور وجود دارد که هوش هیجانی بالا (هوشمندی هیجانی) به انسان کمک می کند تا با مشکلات و چالش های زندگی بهتر مقابله کند، با شرایط دشوار بهتر سازگار شود و هیجان های خود را به نحو مؤثرتری ابراز و کنترل کند

آیا هوش هیجانی با اختلالات روانی در ارتباط است؟

امروزه این باور وجود دارد که هوش هیجانی بالا (هوشمندی هیجانی) به انسان کمک می کند تا با مشکلات و چالش های زندگی بهتر مقابله کند، با شرایط دشوار بهتر سازگار شود و هیجان های خود را به نحو مؤثرتری ابراز و کنترل کند. این مهارت ها، یعنی سازگاری با شرایط و مقابله با مشکلات به علاوه کنترل هیجان ها، در سلامت روانی انسان نقش مهمی بازی می کنند.
به همین ترتیب می توان انتظار داشت هوش هیجانی پایین با اختلالات روانی در ارتباط باشد. اما باید به یاد آورد که هوش هیجانی مفهومی نسبتاً جدید است و از دهه ی 90 میلادی به طور علمی مورد بررسی قرار گرفته است. در حالی که از سه دهه ی قبل، مفهومی در حوزه ی روان شناسی و روان پزشکی مطرح شد که ارتباط نزدیکی با هوش هیجانی دارد، این مفهوم «آلکسی تایمیا» (Alexithymia) نامیده می شود که معنای لغوی آن ناتوانی در ابراز احساسات است. شخص مبتلا به این اختلال کم و بیش از شناخت و بیان هیجان های خود و دیگران ناتوان است.
این افراد به همین دلیل در سازگاری با شرایط و مشکلات زندگی ناتوان هستند و از توانایی های مقابله ای کافی برای کنار آمدن با چالش های زندگی برخوردار نیستند و به همین دلیل در معرض ابتلا به اختلالات روان پزشکی قرار دارند.

آلکسی تایمیا چیست؟

در سال 1948 میلادی روان پزشکی به نام یورگن روش متوجه شد، بیماران مبتلا به اختلالات روان تنی (منظور از اختلالات روان تنی بیماری های جسمی هستند که عوامل روانی و استرس در ایجاد یا تشدید آن ها نقش دارند، مانند زخم اثنی عشر، آسم، فشارخون بالا، و...) از توانایی شناسایی احساسات خود بی بهره اند و نمی توانند به راحتی درباره ی احساسات خود صحبت کنند.
این افراد هم چنین از نظر خیال پردازی و تخیل نیز ضعیف اند. چند سال بعد روان کاو معروف آمریکایی، کارن هورنای نیز در مورد بیمارانی صحبت کرد که پاسخ خوبی به درمان های روان کاوی نمی دادند، زیرا از تجربه های احساسی خود ناآگاه بودند و هیجان های خود را نمی شناختند.
افراد دچار آلکسی تایمیا به جای آن که از احساسات خود حرف بزنند، از علایم جسمانی شکایت می کنند، به عبارتی آن ها احساسات خود را با علایم جسمانی نشان می دهند.
به ویژه در جوامعی همانند ایران، پزشکان با این تجربه آشنایی کامل دارند که اکثر افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی و افسردگی با شکایت های جسمانی و دردهای پراکنده ی بدنی مراجعه می کنند، به دلیل آن که نمی دانند مشکلات اصلی آن ها جنبه ی روان شناسی دارد و ناشی از سرکوب احساسات، به ویژه هیجان های ناخوشایند است. این دسته از بیماران معمولاً خود را از لحاظ جسمانی بیمار می دانند و اغلب متقاضی درمان های دارویی هستند. گرچه مراجعه های مکرر پزشکی و بررسی های آزمایشگاهی بر علت جسمانی بیماری آنها صحه نمی گذارد و نهایتاً این بیماران به متخصصان روان پزشکی ارجاع داده می شوند، ولی این بیماران بر این باورند که بیماری آن ها جسمی است.
بنابر تعریف علمی، آلکسی تایمیا دارای چهار ویژگی اساسی است:
1-ناتوانی در شناسایی و تفکیک احساسات خود و نیز ناتوانی در تمایز مشکلات جسمانی از روانی.
2-ناتوانی در ابراز عواطف و احساسات به دیگران.
3-تخیل ضعیف یا خیال پردازی اندک در زندگی روزانه.
4-الگوی خاصی در تفکر و اندیشه به طوری که فرد بیشتر به کلیات توجه می کند و از توجه به جزئیات و دقت در نکات ریز ناتوان است.
پژوهشگران نشان داده اند که افراد مبتلا به اعتیاد و اختلال استرس پس از حادثه، بیش از دیگران از آلکسی تایمیا رنج می برند. این بدان معنا نیست که افراد یاد شده از غم و شادی یا خشم خود ناآگاهند، بلکه اِشکال اساسی آن جاست که این افراد دقیقاً نمی دانند در وضعیت های مختلف چه احساسی دارند،‌ به عبارت دیگر آن ها دچار غم یا خشم می شوند، ولی متوجه رابطه ی بین این هیجان ها با مسائل درونی و بیرونی خود نیستند و معمولاً در صورت رویارویی با استرس یا تجربه های ناخوشایند (مانند درگیر شدن با یک همکار) از دردهای بدنی (مانند: سردرد، دل درد، درد قفسه ی سینه و...) شکایت می کنند، یا در پاسخ به شرایط نامناسب محیطی، پرخاشگری نشان می دهند. در واقع این افراد نه تنها نمی توانند به رابطه ی بین هیجان های خود با دردهای جسمانی پی ببرند بلکه رفتارهای بدون فکر و ناگهانی نشان می دهند (به همین دلیل این افراد را تکانشگر می نامند).
به نظر می رسد آلکسی تایمیای خفیف سبب می شود اشخاص احساسات خوشایندی چون شادی و لذت را کم تر درک کنند. هرچند در موارد شدید آلکسی تایمیا، فرد نه تنها در درک هیجان های ناخوشایند ناتوان است، بلکه قادر به درک و بازشناسی هیجان های خوشایند نیز نیست به طوری که توانایی لذت بردن در آن ها به شدت صدمه می بیند، چیزی که در افسردگی شدید اتفاق می افتد. افراد مبتلا به افسردگی شدید توانایی لذت بردن از فعالیت های لذت بخش را از دست می دهند.
از آن جایی که این افراد در درک احساسات دیگران نیز ناتوان هستند، نمی توانند ارتباط سالم و صمیمانه ای با دیگران برقرار کنند و از این رو به عنوان افرادی سرد، بی احساس و منزوی شناخته می شوند.

آلکسی تایمیا و سازگاری چه ارتباطی با هم دارند؟

چگونگی واکنش افراد به استرس نیز با هوش هیجانی رابطه دارد. درواقع هر قدر فردی در سطح بالایی از هوش هیجانی باشد (به عبارت دیگر از نظر هیجانی با هوش باشد)، بهتر می تواند واکنش های هیجانی خود را کنترل کند و مقابله ی مؤثری با استرس دارد، به این ترتیب از صدمات احتمالی ناشی از استرس در امان می ماند. برعکس، هوش هیجانی پایین سبب می شود فرد زیر بار استرس کمر خم کند و واکنش های ناسالمی نشان دهد، به گونه ای که به بیماری های جسمانی و روانی ناشی از استرس مبتلا می شود.
با توجه به رابطه ی بین هوش هیجانی و آلکسی تایمیا می توان نتیجه گرفت که افراد با هوش هیجانی پایین، مبتلا به درجاتی از آلکسی تایمیا هستند و به این ترتیب در برابر استرس و اختلالات روان پزشکی بسیار آسیب پذیرند. آلکسی تایمیا بر توانایی سازگاری فرد با دیگران تأثیر می گذارد و همان طور که گفتیم، این افراد به عنوان افرادی سرد و نچسب شناخته می شوند. به علاوه هوش هیجانی پایین امکان موفقیت فرد را در روابط با دیگران کاهش می دهد و سبب می شود فرد روابط بین فردی پرتنشی را تجربه کند.
منبع مقاله: یوسفی، حمید؛ (1388)، هوش هیجانی(آشنایی با دانش موفقیت فردی و اجتماعی)، تهران: نشر قطره، چاپ اول
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر