جامعه شناسی دین

چکیده: نویسنده به چالش های علم نسبت به دین در قرن نوزدهم اشاره می کند و علم را مسؤول پاک سازی به اصطلاح نابخردی های دین می داند

انتخاب، 10/5/80

چکیده: نویسنده به چالش های علم نسبت به دین در قرن نوزدهم اشاره می کند و علم را مسؤول پاک سازی به اصطلاح نابخردی های دین می داند . در قرن بیستم این چالش جای خود را به ندانم گویی (لاادری گری) می دهد . دین تعریف های ذاتی، کارکردی و غایی دارد که به نظر نویسنده، معمول این تعریف ها خالی از اشکال نیستند . از نظر نویسنده، میان نظام های دینی و نظام های اخلاقی تفاوت است .

در جوامع پیشین، اندیشه ها و باورداشت های دینی، سراسر نظام ارزشی بشر را می ساختند; اما در قرن نوزدهم، رهیافت های اثبات گرایانه، به ویژه رهیافت های جامعه شناختی، برداشت های دینی و مذهبی را سراسر توهم آمیز، نابخردانه و بیهوده می انگارند . در جوامع نوین، علم تسلط یافت و اندیشه های مذهبی در برابر تبیین های علمی رفته رفته تحلیل رفت . کشفیات علوم طبیعی چالشی اساسی در برابر مذهب پدیدآورد; زیرا نه تنها پذیرش دواعی مذهبی را به خطر انداخت، بلکه ادعای سرچمشه یابی و منشاشناسی باورهای دینی را نیز داشت . به گفته ماکس وبر: «جوامع پیشین در باغی جادویی زندگی می کردند; در حالی که جوامع نوین شاهد نوعی افسون زدایی همه جانبه از جهان بوده اند» . به نظر برخی از این اندیشمندان، وظیفه چالش علم، رفع این به اصطلاح نابخردی های رسوب یافته از گذشته و تسریع جایگزینی علم و یافتن جانشینی برای باورهای مذهبی در جامعه معاصر بود، به گونه ای که هم منافع اساسی دین را دربرداشته باشد (دیدگاه کارکردگرایانه) و هم فاقد خصلت فراطبیعی آن باشد (دیدگاه اثبات گرایی سده نوزدهم) .

این رویکرد در قرن بیستم جای خود را به رویکرد ندانم گویانه (agnostic) داد که قاطعیت کمتری دارند و حالت انکار آن نسبت به دعاوی مذهبی کمتر است . اینان با صدق و کذب دعاوی مذهبی کاری ندارند . البته برای جامعه شناس هیچ گونه شواهد عینی، غیر از آنچه خود مؤمنان برای اثبات حقانیت مناسکشان در دست دارند، وجود ندارد که بتواند با تکیه بر آنها آنچه را که مؤمنان باور دارند و انجام می دهند، تبیین کند .

به طور کلی سؤال اساسی در جامعه شناسی دین این است که چرا مردم به این صورت می اندیشند و چرا تجربه هایشان را به این شیوه خاص ادارک می کنند؟ در واقع هرگاه شخصی از خود بپرسد که تحت چه شرایطی آدم ها به صورت مذهبی می اندیشند یا نمی اندیشند و چه شرایط خاصی با صورت های ویژه بیان مذهبی همراهند، به جامعه شناسی دین نزدیک شده است .

جامعه شناس دین برحسب این که از دین تعریفی ذاتی ارائه دهد یا کارکردی یا غایی، خط سیرش از همکارانش جدا می شود . تعاریف ذاتی سعی دارند ماهیت دین را به ما نشان دهند و تعاریف کارکردی می گویند دین چه کاری انجام می دهد . تعاریف کارکردی معمولا دربرگیرنده اند; یعنی طیف گسترده ای از پدیده ها را شامل می شوند . بنا بر برخی تعاریف کارکردی، نظام های ارزشی و باورهایی چون کمونیسم، فاشیسم و ناسیونالیسم نیز دین محسوب می شوند . مشکل اساسی این تعاریف، گستردگی بیش از حد آنهاست . مشکل دیگر این است که تعاریف کارکردی پیش داوری تجربه باورانه ای دارند که معتقد است می توان از طریق تحقیق علمی به حل همه مسائل اقدام کرد .

مشکل تعاریف ذاتی ابهامی است که در مفاهیم آنها وجود دارد . الفاظی چون «روحانی » ، «امور مقدس » ، «فرا انسانی » و «فراتجربی » ، نه تنها دردی را دوا نمی کنند، که ایجاد سردرگمی و ابهام نیز می نمایند .

از اینها که بگذریم، برخی تعاریف ما را به نوعی از مسائل غایی در زندگی بشری ارجاع می دهند . آنچه در هر جامعه با خرده فرهنگ معین به عنوان «مسائل غایی » نشان داده می شود، متغیری فرهنگی است . مشکل این تعاریف، دوری بودن آنهاست; زیرا اصطلاح «غایی » عموما برمبنای دین تعریف پذیر است . از سوی دیگر، برخلاف قاعده منطقی مرسوم، معرف از موضوع تعریف و «غایی » از «دین » گسترده تر است . مشکل دیگر این که با تعریفی غایت گرانه از دین، به گونه ای پیشین آن را مصون از هرگونه آزمون می دانیم و ارزش تبیینی آن را سلب می کنیم و نظریه دینی ما به عبارتی ایمانی تبدیل می شود .

تعاریف مختلفی از دین عرضه شده است که هرکدام با دشواری خاصی روبه روست . دورکیم تحت تاثیر رابرتسون اسمیت، که به تقدم مناسک بر باورها معتقد بود، دین را در تمایز امور مقدس از نامقدس تشخیص می دهد . اما این ادعا که دین با امر مقدس سر و کار دارد و این امر مقدس، مفهومی جهانی در جامعه بشری است، با چالش انسان شناسان روبه رو شد . برای نمونه، فردریک گودی (1945 - 1865) دریافت که مردم یکی از اقوام افریقای غربی میان مقدس و نامقدس هیچ تمایزی قائل نمی شوند . از سوی دیگر، دورکیم بایستی معیاری برای تمییز مقدس از نامقدس ارائه می داد; اما پیچیدگی تعریف دین با تلاش در ارائه چنین معیاری دوچندان شد . «احترام » به عنوان یکی از معیارهای پیشنهادی نمی توانست راه گشا باشد; زیرا در بسیاری از نظام های مذهبی، اعیان و موجودهای مذهبی همیشه احترام برانگیز نیستند . حتی در یک محیط کاتولیکی، مانند ایتالیا، قدیسی را که پس از عبادت های طولانی و پی درپی، پاسخ حاجتمندی را به شیوه دلخواهش نمی دهد، به شدت تازیانه می زنند و مجسمه اش را سرنگون می کنند و در نهایت هم جایش را به قدیس و بتی دیگر می دهند . از سوی دیگر، بسیاری چیزها و اشخاص هستند که با وجود ارتباط نداشتن با فعالیت های مذهبی، احترام برانگیزند .

گروهی که معتقدند دین به هیچ روی به تحلیل جامعه شناسی درنمی آید و گروهی که آن را به برخی حوزه ها، مانند اعمال جادوگرانه یا ایجادکننده همبستگی و وحدت جامعه محدود می کنند، در تقلیل گرایی و تک بعدی نگریستن به آن شریکند . در تعاریف دینی باید حتی الامکان از کلی گویی و ابهام سازی جلوگیری کرد . همچنین باید بر تفاوت دین و علم صحه گذارد . تجربیات دینی افراد را نمی توان با انگ غیرعلمی بودن رد کرد; زیرا مشکل صاحبان این تجربه ها عموما دروغ گویی و دغل کاری یا عوام فریبی نیست; بلکه ناگفتنی بودن تجربیاتشان است . همچنین نباید کژفهمی دینداران را به عموم پیروان یک دین تسری داد و نقص باورداشت ها و ایمان فردی را به نقص دین احاله و ارجاع داد .

ما باید میان نظام های اخلاقی و نظام های مذهبی و ایمانی که تنها با اصول و آرمان های رفتار سر و کار دارند، تمایز قائل شویم . دین های جهانی، مانند مسیحیت و اسلام، هم دین هستند و هم نظام های ایمانی و اخلاقی، و در نتیجه در کانون نموداری قرار می گیرند که در آنجا هرسه مقوله تداخل دارند . نظام های اعتقادی دیگر ممکن است هم نظام های ایمانی و هم نظام های اخلاقی را در برگیرند; ولی شاید فاقد عنصر مذهبی به معنای تعریف شده در اینجا باشند . همچنین نظام هایی اخلاقی وجود دارند که عنصر مذهبی ندارند و نمی توان آنها را ایمان نامید (مانند انسان گرایی) .

اشاره

1 . باید توجه داشت که نویسنده محترم، واژه «مذهب » را نه در معنای اصطلاحی آن، که به فرقه های یک دین اطلاق می شود، بلکه در معنای «دین » به کار می برد .

2 . بدون این که بخواهیم در اینجا تعریفی دقیق و بی اشکال از دین عرضه کنیم، نکاتی را برای اندیشه ورزی بیشتر مطرح می نماییم . جای این سؤال وجود دارد که آیا نمی توان از دین، یا هر پدیده دیگری، تعریفی ترکیبی ارائه کرد؟ مقصود ما از «تعریف ترکیبی » تعریفی است که در آن هم بر ماهیت پدیده تکیه شده باشد و هم به کارکردهای آن و احیانا به غایت آن نیز توجهی شده باشد . مزیت تعریف ترکیبی این است که اولا سعی می کند از مزایای هر یک از آن تعاریف بهره مند شود و ثانیا عیب های هر یک را با استفاده از دیگری برطرف نماید . به عنوان مثال، اگر تعاریف کارکردی دین بیش از حد فراگیر و در بر گیرنده اند، می توان با مقید کردن آنها به پاره ای ویژگی هایی که در تعریف ذاتی به کار می رود، از شمول بیش از حد آن کاست; یا اگر تعریف ذاتی با ابهام روبه روست، می توان با اشاره به پاره ای کارکردهای مرتبط با آن تعریف ذاتی، ابهام مورد اشاره را برطرف نمود . بر این اساس می توان تعریف زیر را درباره دین عرضه کرد: «دین عبارت است از مجموعه ای از معارف قدسی که براثر ارتباط انسان با امر مقدس پدید می آید، به نحوی که این ارتباط موجب برانگیخته شدن حالت رغبت و رهبت، خوف و شوق، طمانینه و غلبه برترس از مرگ و مانند آن در انسان می گردد» . در این تعریف هم به ماهیت دین اشاره شده است و هم به آثار و کارکردهای آن; نه ابهام تعاریف ذاتی را دارد و نه شمول بیش از حد تعاریف کارکردی را .

3 . «احترام » یکی از ویژگی های امر مقدس است; اما تنها مشخصه آن نیست . امر مقدس به دلیل تعالی و فوق طبیعی بودن، هم مهیب است و هم جذاب; یعنی همزمان واجد دو وصف به ظاهر متضاد عظمت و زیبایی (جلال و جمال) است . این ویژگی ها در انسان حالت های متضادی برمی انگیزند: خوف و رجا، بیم و امید، بعد و قرب و مانند آن . تعالی امر مقدس احترام انگیز است; مهابت آن خشیت آور و جذبه آن شوق انگیز و دلربا . مجموعه آن اوصاف به اضافه این حالات در انسان است که نشان گر امر مقدس و ابهام زدای از آن است . صرف احترام این چنین نیست .

4 . این که می گویند: «دربسیاری از نظام های مذهبی، اعیان و موجودهای مذهبی همیشه احترام برانگیز نیستند . حتی در یک محیط کاتولیکی، مانند ایتالیا، قدیسی را ...» سخن درستی به نظر نمی رسد; زیرا هر امر دینی به نحوی با امر مقدس پیوند می خورد و نمی توان گفت که امور دینی احترام برانگیز نیستند . چگونه می توان پذیرفت که امری مقدس یا مربوط به مقدس (که در این صورت خود نیز کسب قداست می کند) باشد، اما احترام برانگیز نباشد . اگر قدیسی را از مقامش عزل می کنند و احترام سابق را برای وی پاس نمی دارند، دقیقا در همین چارچوب قابل فهم است . دلیل عزل وی آن است که نتوانسته است پاسخ گوی اقتضائات آن مقام قدیسی باشد و شایستگی آن احترام ویژه دینی را ندارد و از امرقدسی دور است; پس احترام وی نیز کمتر است . دلیلی ندارد اگر کسی یا چیزی یک زمانی متعلق به امر قدسی بود و در نتیجه محترم به حساب می آمد، همواره چنین باقی بماند . بستگی دارد به این که آیا هنوز هم واجد شرایط آن ارتباط خاص با امر قدسی هست تا شایسته چنان احترامی باشد یا نه .

5 . تلاش مخالفان مفهوم «مقدس » به عنوان کانون دین در یافتن نمونه های خلاف، چندان ناموفق بوده که تنها یک نمونه از اقوام افریقای غربی را ذکر می کنند که گویا میان امر مقدس و نامقدس تفکیک قائل نیستند و این بهترین دلیل برای اعتبار آن رای است; زیرا در امور انسانی و اجتماعی همواره برای هر تعریف و قاعده کلی استثنائات متعدد وجود دارد . اگر برای مفهوم «مقدس » به عنوان جوهره دین فقط یک استثنای کوچک در میان یکی از اقوام دورافتاده افریقای غربی یافته اند، روشن می شود که بقیه ملل بزرگ جهان تمایز میان مقدس و نامقدس را شناخته و به آن پایبندند . (1)

پی نوشت:

1) پایبندی نه به معنای دین داری; بلکه به معنای پذیرش مفهوم «مقدس » به عنوان شاخصه اصلی دین .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر