پگاه حوزه، ش 33
از نظر نویسنده، لیبرالیسم مانند دیگر ایدئولوژی های مدرن، ابتدا به صورت راه حلی ضروری برای نیازهای اساسی انسان جدید، در یک برهه تاریخی ویژه نمایان گردید و با فراز و فرودهایی از قرن هفدهم آغاز و تا پایان قرن بیستم نیز به حیات فعال خود ادامه داده است . مؤلفه های محوری لیبرالیسم را که میان همه انواع لیبرالیسم مشترک است، می توان به شرح زیر باز گفت: اول فردگرایی یا «اندیویدوالیسم » است . فرد از آن جهت که فرد است، بدون در نظر گرفتن تعلق وی به گروه، نژاد، جامعه، حزب و جماعتی خاص، واجد حقوق و آزادی هایی است که باید از سوی «غیر» و عمدتا «دولت » رعایت شود . از همین جا، نظریه «تحدید اقتدار دولت » از سوی لیبرال ها مطرح می شود .
آزادی فرد و مالکیت خصوصی از درون فردگرایی بیرون می آید . مدارا و تحمل مخالف از دیگر عناصر محوری انواع لیبرالیسم هاست . از نظر لیبرال ها کشف حقیقت در گرو به کارگیری شیوه های آرام و مسالمت آمیز و عاری از خشم و خشونت است .
بیشتر انتقادهای نظری و عملی بر لیبرالیسم، ناظر به عناصر اصلی آن است . نقد نظریه «فردگرایی » تقریبا در میان همه طیف های منتقد لیبرالیسم مشترک است و از آن جا که فردگرایی، جوهر لیبرالیسم محسوب می شود، تخریب آن، تخریب لیبرالیسم به حساب می آید . گروه ها و جریان های مختلف چپ، از سوسیالیست ها و مارکسیست های ارتدوکس گرفته تا سنت گرایان، محافظه کاران، جماعت گرایان و نئومارکسیست ها، سوسیال دموکرات ها، سوسیالیست های دین دار مسیحی و کاتولیک های مارکسیست، همگی به فردگرایی لیبرالیسم، نظری انتقادی داشته اند .
برخی منتقدان لیبرالیسم بر این نکته تاکید می کنند که لیبرالیسم معاصر، اهمیت و تاثیر جماعت و جامعه را در زمینه ویت شخصی، اندیشه اخلاقی و سیاسی، رفاه و سعادت فردی و اجتماعی و سیاسی نادیده می گیرد . این انتقادها به انتقادهای جماعت گرایانه (1) معروف هستند . جماعت گرایان، سنتی غیر مارکسیست و ضدلیبرالند که علت قریب انحطاط و تباهی اخلاقی جامعه را نگرش ها و مکاتب تباه کننده ای مانند فردگرایی، شکاکیت، انسان محوری و ... می دانند که مغز و هسته اصلی لیبرالیسم را تشکیل می دهند .
پی نوشت:
1. communitarian.