ماهان شبکه ایرانیان

خوارج

همانوری که بیان گردید پس از شهادت امام، کوفه در برگیرنده طبقات مختلف فکری بود: اکثریتی که بی تفاوت بودند، کسانی که معاویه را برگزیدند، و کسانی که خارجی و یا شیعه امام علی (ع) بودند

همانوری که بیان گردید پس از شهادت امام، کوفه در برگیرنده طبقات مختلف فکری بود: اکثریتی که بی تفاوت بودند، کسانی که معاویه را برگزیدند، و کسانی که خارجی و یا شیعه امام علی (ع) بودند.بسیاری از مردم نزدیکان خویش را در نهروان از دست داده بودند و طبعا نمی توانستند نسبت به اولاد علی (ع) وفادار باشند.اما بخاطر دشمنی با معاویه حاضر شدند در سپاهی که امام حسن (ع) برای جنگ با معاویه تدارک دید، حضور یابند.اما پس از بروز بی تفاوتی و حتی گرایشهایی که از طرف اشراف کوفه نسبت به معاویه دیدند، بویژه زمانی که مسأله صلح مطرح گردید، خوارج قصد کشتن امام را کردند که البته کارشان ناموفق ماند.

 

در آن هنگام معاویه حاکمیت یک پارچه خویش را بر سراسر کشور اسلامی، خصوصا «عراق» ، گسترده بود.خوارج نیز وظیفه اصلی خود را علاوه بر تبرای از علی (ع)، اظهار بیزاری عملی از معاویه و عمال او می دیدند.آنها اغلب (114) به جهت عدم اعتقاد به تقیه حاضر می شدند تا در گروههای بسیار کوچک چهل یا هفتاد نفری، با سپاهی درگیر شوند.همچنین به علت قوت اعتقادی و لو انحرافی که داشتند، کمتر در پی گریز از صحنه بر می آمدند.آنان بر اساس روحیات خاص خود، هیچ گونه مدارایی را نمی پذیرفتند . (115) اگر تاقبل از آن خوارج در جنگ با علی (ع) تردید داشتند، اما پس از آن برای مبارزه با معاویه حتی خوارجی که در نهروان حاضر نشده بودند با علی نبرد کنند (116) تردیدی به خود راه ندادند.عروة بن صخر می گفت: من به سبب سابقه و قرابت با علی (ع) از جنگ با او خودداری کردم، اما اکنون در برابر معاویه بطور حتم خروج خواهم کرد . (117) در مقابل انحراف بزرگی چون حاکمیت بنی أمیه و ظلم و آزاری که طبقات مختلف مردم از ناحیه این حاکمیت تحمل می کردند، وجود خوارج بدیهی به نظر می رسید.لذا استمرار حرکت آنها در تمام مدت این حاکمیت، امری مسلم بود.زیرا به هر حال آنها یکی از گروههایی بودند که بسیاری از مظلومین فکر می کردند می توانند در کنار آنها در مقابل بنی أمیه بایستند.

 

در زمانی که هنوز معاویه عراق را ترک نکرده بود، خوارج شورش کردند.حدود پانصد نفر از آنها که به همراهی فروة بن نوفل به شهر زور رفته بودند، پس از صلح به کوفه بازگشتند .معاویه خود مردم کوفه را واداشت تا با آنها بجنگند. (118) پس از آن دسته های کوچکی از خوارج، چون معین الخارجی، و ابی مریم از موالی بنی الحارث بن کعب و سهم بن غالب علیه مغیره، حاکم کوفه، شورش کردند و همگی از بین رفتند. (119)

 

سهلگیری مغیره نسبت به خوارج، موجب گردآمدن آنها از اطراف و اکناف در کوفه شد و آنها توانستند با یکدیگر به بحث و مذاکره بپردازند. (120) مستورد بن علفه که با حدود چهار صد نفر خارجی به ری گریخته بود، پس از شهادت علی (ع) به کوفه بازگشت و به همراهی حیان بن ظبیان با یکدیگر خوارج جلساتی گرفتند.حیان بن ظبیان یکی از رهبران خوارج، در ری، به آنان گفت: بیایید به سوی شهر خود برویم، به سراغ برادرانمان برویم، آنان را به امر معروف و نهی از منکر و جهاد با احزاب فرا خوانیم، هیچ عذری در «قعود» نداریم چرا که والیان ما ظالمند، سنت هدایت متروک مانده و کسانی که برادران ما راکشته اند زنده اند، باید ثار خویش را از آنان بگیریم. (121)

 

زمانی که خوارج در کوفه گرد آمدند، درباره انتخاب امیر به گفتگو نشستند.سه تن در این باره مدنظر بودند مستور بن علفه، معاذ بن جوین، و حیان بن ظبیان.گزارش مذاکرات آنان درباره انتخاب امیر را ابو مخنف آورده، گزارش مزبور حاوی برخی از دیدگاههای آنان درباره شرایط «امیر» است.مستورد گفت: هر کسی را دوست دارید به امارت برگزینید برای من تفاوتی نمی کند که چه کسی از شما والی من باشد.حیان گفت: من حاجتی بدان ندارم و به تک تک برادران خود راضی هستم، هر کسی را برگزیدید، من نخستین کسی هستم که با او بیعت می کنم.معاذ بن جوین گفت: وقتی شما دو تن که سید مسلمانان و صاحب نسب هستید، با وجود صلاحیت و دینداری، چنین بگویید، پس چه کسی می بایست سیاست مسلمانان را عهده دار شود؟ در وقتی که همه در فضل مساوی باشند، بهتر آن است که بصیرترین آنان در جنگ، افقه آنان در دین و مسئولیت پذیرترین آنان، به ولایت مسلمانان گماشته شود و شما دو تن سزاوار به این امر هستید، پس یکی تان ولایت را بپذیرید.آن دو به خود او گفتند تا چنین کند.معاذ گفت: شما مسن تر از من هستید.جماعت حاضر از خوارج گفتند: ما شما سه تن را می پذیریم خودتان یکی از خود را انتخاب کنید.حیان بن ظبیان به مستورد گفت: من نیز سخن معاذ را می گویم، تو از من مسن تر هستی، دستت را بده تا با تو بیعت کنم.و بدین ترتیب مستورد برگزیده شد، سپس خوارج با او بیعت کردند. (122) مغیره که احتمال شورش می داد، حیان بن ظبیان را دستگیر کرد، اما مستورد با نفرات خود دست به شورش زد.قبل از آن مغیره به رؤسا و بزرگان همه قبایل هشدار داده بود که آنها را از خود برانند و اجازه نفوذ آنها را در قبایل خود ندهند.

 

گزارش طبری با آنچه مبرد درباره اولین درگیری خوارج با معاویه آورده، متفاوت است، اما همه متفقند که خوارج با عده محدود خود در برابر سپاه شام جنگیدند و به سرعت شکست خوردند . (123) مبرد و بلاذری اخبار فراوانی از خوارج در عهد معاویه آورده اند که نشانگر دامنه نفوذ آنان در قبایل متعدد است. (124) در تمامی جنگهای کوچک و بزرگ، خوارج فرمانده داشتند.

 

پس از آنکه خوارج سرکوب شدند، علی (ع) به یارانش فرمود: «لا تقاتلوا الخوارج من بعدی» . (125) این دستور العملی بود که امام برای شیعیان داد تا آنها تضاد اصلی خود را با بنی أمیه احساس کنند و نیروهای خویش را در مبارزه با خوارج، که آنها نیز خود دشمنی با بنی أمیه داشتند، از بین نبرند، اما متأسفانه چنین دستور العملی از ناحیه شیعیان رعایت نگردید .

 

«صعصعه بن صوحان» از رؤسای سخنور شیعه، خطاب به قبیله خویش، پس از اظهار اینکه آنها بر تشیع و رهبری اهل بیت پیامبر پایبندند، کینه شیعیان را نسبت به خوارج ذکر کرد و گفت : لا قوم أعدی لله و لأهل بیت نبیکم و لجماعة المسلمین من هذه المارقة الخاطئة الذین فارقوا إمامنا و استحلوا دمائنا و شهدوا علینا بالکفر. (126) هیچ گروهی به اندازه این افراد با خدا، اهل بیت پیامبر (ص) و جماعت مسلمین دشمنی ندارند .مارقین خطا کاری که از امام ما جدا شده، ریختن خون ما را حلال شمرده و ما را کافر دانستند .

 

این سخن ابن صوحان حاکی از آن است که نفرت شیعیان از خوارج نتوانست آنها را قانع کند تا در مقابل شورش آنها بی تفاوت باشند، بلکه بر عکس، حاضر شدند تا خود تنها عامل سرکوبی آنها شمرده شوند، بویژه که بسیاری از شیعیان آنها را عامل اصلی شکست حرکت شیعه می دانستند .عدی بن حاتم، از دیگر رهبران شیعه، همین اظهارات را در دشمنی با خوارج اظهار کرد. (127) معقل بن قیس که خود یکی از فرماندهان سپاه امام علی (ع) بود، رهبری جنگ با خوارج را بر عهده گرفت.

 

مغیره و مشاورین او هنگامی که چنین علاقه ای را از ناحیه شیعیان در مبارزه با خوارج دیدند، بسیار خوشحال شدند.چرا که «...و هم أشد إستحلالا لدماء هذه المارقة و أجرأ علیهم من غیرهم و قد قاتلوا قبل هذا بمرة» (128) ، آنان در ریختن خون خوارج شدت بیشتری داشته و بر آنها جرأت بیشتری دارند.آنها پیش از این هم با اینان جنگیده اند.نتیجه چنین امری، حتی اگر به شکست شیعیان کشیده می شد، چندان برای حکومت بنی أمیه بی نفع نبود.زیرا هر دو گروه که با بنی أمیه مخالفت داشتند، یکدیگر را تضعیف کرده بودند.

 

چنین خسارتی را نه تنها امیر المؤمنین (ع) از قبل درک کرده و شیعیان را پرهیز داده بود، (129) بلکه امام حسن (ع) نیز با سیره عملی خویش آن را ناپسند دانسته بود.هنگامی که امام پس از صلح، روانه مدینه شد، خوارج شورش خود را آغاز کرده بودند.معاویه از امام خواست تا برای جنگ با خوارج آماده گردد، امام فرمود: «لو آثرت أن أقاتل أحدا من أهل القبلة بدأت بقتالک» ، اگر تصمیم جنگ با اهل قبله را داشتم اول از تو شروع می کردم.

 

بدین شکل در جریان شورش مستورد بن علفه، معقل بن قیس با سه هزار نفر از «نقاوة الشیعة» به سوی آنها حرکت کرد.هنگامی که خوارج در نزدیکی بصره حرکت می کردند، عبد الله بن عامر، حاکم اموی بصره نیز روش مغیره را عمل کرد و سه هزار نفر از شیعه را به رهبری شریک بن اعور، که خود از شیعیان بنام بصره بود، به سوی آنها فرستاد. (130)

 

مستورد با شنیدن خبر حمله سپاه کوفه، با مردم به «مشاوره» برخاست.برخی جنگ و گروهی «اعتزال و دعوت» را پیشنهاد کردند و حاصل تصمیم، دور شدن از سپاه و پرهیز از رویارویی بود، مگر آنکه به نحوی غیر منتظره رویارو می شدند که در آن صورت باید جنگ می کردند. (131) طبری به تفصیل جزئیات این درگیری را آورده که در آن مستورد از یک سو و معقل بن قیس از سوی دیگر کشته شدند.در این مقطع خوارج پراکنده گشتند، گرچه به هیچ روی از بین نرفتند .

 

باید دانست که خوارج این دوره، برخورد افراطی سختی با سایر مسلمانان داشتند.برای آنان تنها خلافت ابوبکر و عمر پذیرفته شده بود، آنان، آن دو را در کنار کتاب و سنت قرار می دادند .در متن روایت از یکی از خوارج که نامه ای از مستورد برای حاکم مدائن آورده، یاد شده که مستورد را «امیر المؤمنین» نامیده است. (132) این بدان معنا بود که خوارج، وی را خلیفه می دانسته اند.

 

گفته شده اولین کسی که مسأله کفر اهل قبله را به جد مطرح کرد سهم بن غالب هجیمی بود که در سال 44 ه بر ضد عبد الله بن عامر در بصره شورش کرد. (133) این مسأله نقش مهمی در جدا کردن خوارج از کلیت جامعه اسلامی داشته است.بصره از مناطقی است که در آن ایام تعداد زیادی از خوارج را در خود جای داده بود.قریب ازدی و زحاف طایی در سال پنجاه به همراهی هفتاد نفر در این شهر خروج کردند که پس از درگیری کشته شدند .ابن اثیر می نویسد: زیاد در مورد خوارج شدت و سرسختی فراوانی از خود نشان می داد.به سمرة بن جندب، جانشین خود در بصره نیز گفته بود که بشدت با آنها برخورد کند.آنها با تعداد زیادی از خوارج درگیر شده و آنها را از بین بردند. (134) این شدت عملها نشانگر کثرت آنها در آن زمان در شهر بصره بود.

 

بار دیگر در سال 58 ه گروهی از خوارج سر به شورش برداشتند که بزودی در نزدیکی کوفه از بین رفتند.ابن زیاد نیز در برخورد با خوارج شدید بود و گاه آنها را مجبور می کرد تا دست به کشتن یکدیگر بزنند.در همان سال پنجاه و هشت گروه کثیری از آنها را زندانی کرده و پس از مدتی آنان را قتل عام نمود. (135)

 

در این دوره نیز همانند دوره های آینده، شاهد پایداری شدید خوارج در برابر سپاه اموی هستیم، به طوری که یک بار در اواخر حاکمیت معاویه، یک گروه چهل نفری، سپاه دو هزار نفری ابن زیاد را فراری دادند و تا مدتها اسباب خجالت فرمانده آن فراهم کردند. (136)

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان