ماهان شبکه ایرانیان

ریشه شناسی جریان های سیاسی کوفی در نیمه نخست قرن اول هجریهفتم میلادی

سومین و آخرین جناح های کوفی، قرّایی بودند که بعداً خارجی شدند.(۱۰۳) وضع این گروه همچون وضع قرّاء در زمان عثمان بود

سومین و آخرین جناح های کوفی، قرّایی بودند که بعداً خارجی شدند.(103) وضع این گروه همچون وضع قرّاء در زمان عثمان بود. در واقع، دست کم بعضی از آن ها هم چون زید بن حصن از جمله قرّاء در زمان عثمان بوده اند. از سوی دیگر، بعضی قرّاء سابق، از جمله اشتر، حجر و عدی تحت حکومت علی(ع) از بزرگان شیعه شدند. دیگر تمایز مهم، این بود که تعداد قرّاء در زمان حکومت علی(ع)، بیشتر شد.(104) نخستین قرّاء از نخستین گروه های مهاجر کوچک به «مصر» [کوفه] و شاید بخش های نزدیک تر به سواد بودند. اما زمانی که حوادث منجر به جنگ صفین شد، گروه های بیشتری از این افراد از نقاط دیگر هم چون بصره به نواحی کوفه آمدند.(105) سازمان بندی پیروان علی(ع) در صفین شامل 25 قبیله یا گروه قبیله ای می شد.(106) هر کدام از این گروه ها تحت رهبری منصوب یا تأیید شده از سوی گروه بودند. اما از قرّاء همیشه به عنوان عناصر جدا (شبه طایفه یا شبه قبیله) که به تشکیلاتی دست یافته بودند، نام برده شده است.(107) اشاره به یک ازدی، نمونه روشنی از ویژگی «شبه قبیله»ای را به دست می دهد.(108) او از جمله قرّاء و همراه عمار بود و با او به قتل رسید، اما نام او در فهرست ازدی هایی که در جنگ کشته شده بودند، آمد.(109)

 

گروه قرّاء، نخست از این که در زمره هواداران علی(ع) باشند، ناراضی بودند،(110) اما با وجود این در صفین حاضر شده بودند؛ دست کم تعدادی از آن ها در نبرد شرکت کردند.(111) در واکنش آن ها به پیشنهاد معاویه به گاه بالا بردن «مصاحف» و در تغییر موضع آتی آن ها، ما به گونه ای روشن قادر به درک خواسته هایشان می شویم.

 

پیشنهاد معاویه در فراخوانی به صلح، در واقع نه به علی(ع) و نه به پیروان او بود، بلکه عراقی ها را مورد خطاب قرار داده بود. معاویه [بدین وسیله] کوشید تا کوفه [و بصره] تحت حکومت علی (ع) را تجزیه کند؛ آن هم با فرا خواندن آنان با در نظر گرفتن منافع شان به عنوان صاحبان عراق. [در برابر این طرح بود که] اشعث و رهبران قبایل سریعاً پاسخ [مثبت[ گفتند. در این مرحله، پیشنهاد معاویه، تنها انتخاب دو حکم بود؛ افرادی که پای بند به «کتاب اللّه » باشند. او اشاره ای به موضوع بحث حکمین نکرد. اشعث که طرف گفت وگو با معاویه بود، به روشنی علاقه ای به حل این مسأله نداشت.

 

قرّاء که بعداً خارجی شدند، پافشاری داشتند که علی(ع) باید طرح پیشنهادی را بپذیرد؛ طرحی که در نظر آنها دعوت به صلح بود. قرّاء می پنداشتند که معاویه صلحی را در نظر دارد که طبق آن، علی(ع) به عنوان «امیرالمؤمنین» از سوی شامیان و عراقیان به رسمیت شناخته خواهد شد. آن ها وضعیتی را انتظار داشتند که طبق آن علی (ع) به شیوه عمر به عنوان «امیرالمؤمنین» به مدینه باز گردد و به این قانع باشد که حکم «کتاب اللّه » را به کار بندد و عراقی ها و شامی ها را به خود واگذارد تا خود در امورشان تدبیر کنند و [در واقع] به عنوان امیرالمؤمنین، به نوعی عمل کند که آن ها می خواستند.(112)

 

عدم توافق درباره حَکَمِ جناح علی(ع) ناشی از این حقیقت بود که علی(ع) در نظر داشت حَکَم نماینده او باشد، در حالی که تمام کوفیان، به جز شیعیان، نماینده ای از جانب خود در نظر داشتند. این گروه با پافشاری موفق شدند ابوموسی (نماینده حکومت در کوفه پیش از ورود علی(ع) را به عنوان حکم برگزینند.

 

در توافق نامه حکمیت میان علی(ع) و معاویه، وظیفه حکمین تنها با عبارت «أن یُصلحا بین الأمة» مشخص شد و به الزام به کار بستن رأی حکمین اشاره شد. اما افزون بر این، دو مورد جدید در توافق نامه نمایان بود:

 

الف) عدم تصدیق علی(ع) به عنوان امیرالمؤمنین.

 

ب) این شرط که حکمین برای «سنت جامع عادلانه و وحدت بخش» به «کتاب اللّه » توجه داشته باشند.(113)

 

هیچ یک از دو شرط موجب خللی در نظر رهبران قبایل کوفه که اصولاً موافق با ترک جنگ بودند نشد، اما در نظر قرّاء این دو مورد جدید، چهره کاملاً نوی به حوادث داد. نه تنها به رسمیت نشناختن علی(ع) به عنوان «امیرالمؤمنین» دور از شرایطی بود که قرّاء می طلبیدند، بلکه ذکر «کتاب اللّه » به عنوان تنها مرجع، با این توافق بی معنا می شد. مفهوم واقعی عبارت «سنت جامع...» روشن نیست و این موجب اغوای افکار می شد ؛ یعنی به درستی همان چیزی که معاویه در نظر داشت. البته دلیلی وجود ندارد که درک و نظر معاویه و قرّاء را از عبارت بالا در چیزی بیشتر و متفاوت از سنت محمد(ص) بدانیم.(114) در صورت نداشتن تعریف بهتر، آن می توانست به عنوان هر نوع تجربه ای جهت برقراری اتحاد، مد نظر قرار گیرد.(115)

 

به هر روی، قرّاء اصرار داشتند که علی(ع) از توافق نامه چشم بپوشد، اما او نپذیرفت. چنان که به سبب حمایت رهبران قبایل از توافق نامه، نمی توانست بپذیرد. از این رو با توجه به این واقعیت که توافق مبتنی بر «کتاب اللّه » بود، قرّاء مخالفت خود را [بر آن اساس] بنیاد نهادند وفریاد «لا حکم الا للّه » آن ها دو مفهوم را در بر گرفت:

 

نخست، فرا خواندن علی(ع) به از سرگرفتن ستیز با معاویه.

 

دوم، نپذیرفتن علی(ع) به عنوان «امیرالمؤمنین» زمانی که او ستیز با معاویه را رد می کرد.(116)

 

درباره حرکت خوارج در زمان علی(ع) مطلب ناگفته کم است. پس از صفین، هنگامی که علی(ع) وارد قصر کوفه شد، مفهوم عمل او تا آن جا که به استقلال کوفه مربوط است، روشن بود.(117) بسیاری از قرّاء مخالف که اکنون محکمه خوانده می شدند در «حروراء» گرد آمدند، از این رو به حروریّه معروف شدند. برجسته ترین شخصیت میان آنان، که جز یزید بن قیس ارحبی نبود، توسط علی(ع) با گماردن به حکومت اصفهان و ری جذب شد.(118) و برای مدتی مخالفت بیشتر باقی مانده های حروریّه شکسته شد. اما برای علی(ع) غیر ممکن بود تمام رهبران کم اهمیت «نخستین مهاجران» را با انتصاب یا با در آوردن در جرگه رهبران گروه شیعه، به موقعیت مهمی برساند آن هایی که به این شیوه از موقعیت برتر برخوردار نمی شدند، حاضر نبودند به نظام نظارت سیاسی(119) علی(ع) موافقت نشان دهند.

 

علی(ع) هنگامی که شعار «لا حکم إلاّ اللّه » را در کوفه شنید، در پاسخ گفت: سخن حقی است که از آن منظور باطلی در نظر دارند، زیرا، بدان وسیله «امارت» را نفی می کنند، در حالی که ضرورت وجود «امیر» را همین عده معترف بودند.(120) این ها اقتدار رهبری را که علی(ع) بدان وسیله در پی تأمین وحدت بود،نمی پذیرفتند. از این رو رد اقتدار رهبری، شامل رهبران شیعی و قبایل می شد. خوارج در پل نهروان گرد آمدند. اما تعدادی از خوارج با کوشش هایی توسط وابستگان قبیله ای خود، جهت ممانعت از اقدامات شان مواجه شدند. در حالی که، برخی از خوارج سعی در رد این گونه کوشش ها داشتند. به هر روی، تعدادی از آن ها به زور مهار می شدند.(121) دربحبوحه این بحران، شیعیان سوگند وفاداری بی قید و شرط خود به علی(ع) را بار دیگر اظهار کردند. در این میان، با طرح بحث های بی ثمر در چگونگی نسبت دادن کوتاهی که در جریان قتل عثمان روی داده بود و چگونگی تعیین «امیرالمؤمنین»، در نهایت، حکمیت به سرانجامی نرسید. حکمیت در واقع چیزی بیش از یک پیامد بی حاصل از طرح تفرقه افکن و موفقیت آمیز معاویه نبود و بر این اساس به نتیجه ای نرسید. زمانی که [وضع حکمیت] روشن شد، علی(ع) می خواست به نبرد با معاویه برخیزد، اما بیشتر نیروهایی که علی(ع) گرد آورده و تجهیز کرده بود، به چیزی بیش از پرداختن به خوارج راضی نمی شدند و علی (ع) که اختیاری(122) نداشت، به سوی نهروان حرکت کرد. خوارج از مذاکره سر باز زدند و شرط غیر ممکنی را پیشنهاد کردند که طبق آن، در صورتی از علی(ع) فرمانبرداری خواهند داشت که او هم چون عمر با آن ها رفتار کند.(123)

 

در نبردی که رخ داد، خوارج شکست خوردند و چهار صد تن از آن ها که در میدان جنگ مجروح شده بودند، به دست هم قبیلگان (عشیره) خود افتادند.(124) پس از آن، علی(ع) می خواست به مقابله با معاویه برخیزد، اما اشعث و دیگر رهبران قبایل اصرار داشتند به «مصر» [کوفه] باز گردند. آن چه که به این عده اهمیت می داد، ابقای اقتدارشان به عنوان رهبران قبیله ای کوفه بود.

 

بررسی نام قبایل خوارج، بیانگر آن است که تقریباً همه آن ها از مهاجران مرکز و شمال شرق عربستان هستند. بیشتر این ها از قبایل بکر و تمیم می باشند که اقامتگاه شان متصل یا نزدیک به عراق بود. آن ها از «نخستین مهاجران» می باشند که همچون سایر «نخستین مهاجران» نقاط دور، بیشترشان روابط نزدیکی با «مصر» [کوفه] نداشتند، اما در عوض، به شیوه ای کنترل ناشده، به درون سرزمین های فتح شده حرکت کردند و تا این مرحله کوشش های جدی برای کنترل آن ها تجربه نشده بود. از نمونه های فراوان موجود، در این جا تنها از مورد برادران تمیمی، هلال و المستورد فرزندان عُلّفه، یاد می شود. هلال گروهی از ربابی ها را در نبرد بویب، همچنین نبرد قادسیه رهبری کرد، و المستورد گروهی از ربابی ها را احتمالاً در قادسیه رهبری نمود.(125) در منابع، بیش از این در مورد آن ها تا زمان نبرد نهروان یاد نشده است .در این نبرد المستورد از جمله خوارج بود و فرارکرد.(126) به زودی پس از این، شورش هلال با دویست مرد در ماسبذان، سرآغاز رشته شورش هایی بود که پس از نهروان روی داد. این شورش ها شباهت نزدیکی با یکدیگر در تعداد نفرات و ناحیه وقوع داشتند. هلال توسط رهبر شیعی تمیمی، معقل بن قیس الریاحی کشته شد.(127) المستورد در سن چهل پنجاه سالگی شورش دیگری از خوارج را رهبری کرد.

 

با توجه به آن چه آمد، کوشش های علی(ع) جهت تشکیل ائتلاف سیاسی که هم دربرگیرنده سازمان قبیله ای(128) به عنوان واقعیت مسلّم آن زمان، و هم درصدد بنیان اصل «شرف» با معیار سابقه اسلامی باشد، شکست خورد. آن چه او ارائه کرد، مفهومی مساوات طلبانه تر از یک نظم اسلامی(129) بود، اما فشار از ناحیه شام بسیار زیاد بود و افراطیون کوفه؛ اشعث از سویی و خوارج از سوی دیگر، بیش از آن از هم جدا بودند که بتوان راه حلی پایدار [با تکیه بر ائتلاف آن ها] بنیاد کرد. زمانی که معاویه کوفه را به دست آورد، تمایل و نیازی به انجام مصالحه در آن جا نداشت. او بر اساس نظام قبیله ای(130) [امور را] بنیاد کرد و از هر کس که می توانست رتبه و مقامی به عنوان رهبر قبیله داشته باشد، استفاده برد. گاه گاهی ستایش زبانی از شأن و عظمت سابقه اسلامی به عمل می آمد، اما امتیازاتِ ملازم با آن فراموش شده بود.

 

صوافی سواد که از آن در مدت حکومت علی(ع) آگاهی، نداریم، به فرمان معاویه به تملک حکومت درآمد.(131) از وجود نظام مواجبی که عمر بنیاد نهاده و از سوی علی(ع) تعدیل شده بود، آگاهی در دست نیست. اما محتمل است که اصل مساوات به آن حد توسعه داده نشده بود که مواجب «نخستین مهاجران» را در بر گیرد.(132)

 

به هر روی، در حکومت معاویه، میزان مواجب کاملاً به صلاح دید او بستگی داشت. در زمان او «اشراف القبایل» در رأس [امور] کوفه قرار گرفتند. اشراف برآمده از طرح عمر، پیش از سایرین جهت تسلط بر«مصر» [کوفه] جنگیدند، اما به طور فزاینده ای مجبور به انجام عملیات تدافعی خارج از آن جا شدند. از سوی دیگر، دوستداران نظم طرح شده از سوی علی(ع)، در پی جهان عدالت خواه ایده آلی بودند که عاری از دو دسته اشراف مذکور باشد.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی