حضرت ایت الله خامنه ای(دام ظله العالی) رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به مناسبت فرارسیدن کنگره عظیم حج، حج را اردوگاه بزرگ امت اسلامی، جایگاه تمرین خدایی و مردمی شدن، از خودهای دروغین و شرک آلود بیرون جستن، به خود حقیقی و الهی پیوستن دانسته، آن را محل تجلی امت واحده اسلامی و مظهر عزت معنوی و قدرت بشری مسلمانان معرفی کردند، ایشان ضمن بیان نقش سازنده حج در روزگار ما که تقابل حق و باطل و نیروهای خیر و شر در مرحله خطیر و حساسی است یادآور شدند: پرچم عزت و اقتدار اسلامی در ایران به اهتزاز درآمده، ملت مظلوم فلسطین با تمسک به شعار اسلام، افقهای صهیونیسم را به یأس و ناکامی انباشته و جوانان در کشورهای اسلامی به میدان مطالبات آرمانی پا نهاده در برابر تجاوزگران و مستکبران عالم تهدیدی بزرگ آفریده اند.
امروز به رغم تهمت ها و تحریفهایی که به وسیلة مراکز تبلیغاتی صهیونیستی و استکباری، سیل آسا به سوی اسلام و منادیان شجاع و فداکارش جاری است، تفکر اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله چهره خود را برای مردم جهان بتدریج آشکار ساخته است. بتدریج همه در مییابند که اسلام دین عدل و آزادی و رستگاری است، دین خرد و اندیشه و دانش است. اسلام، دین زندگی است، اما زندگی تهی از شرف و آزادگی و عزت را مرگ میشمارد، دین عقلانیت است، اما با نفسانیتی که خود از عقلانیت مینمایاند و دستمایه همان کسانی است که پیامبران خدا را مجنون میخواندند، مبارزه میکند. دین اتحاد و برادری و صلح جهانی است، اما اتحاد ظالم با مظلوم و فشردن دست جلاد بر سر جنازة شهیدان عدالت را خیانت میشمرد. دین واقع بینی و حسابگری است، اما توجیه ستمهای جهانی به نام واقع بینی را گناه میداند. دین احکام جاودانه است، اما جمود و قشری گری را نمیپذیرد. دین اجتهاد و نواندیشی است، اما بدعت گذاری و التقاط را رد میکند. دین گذشت و اغماض است، اما ظلم پذیری و ذلت را مجاز نمیداند. دین تمدن و علم و آبادانی است، اما علمی را که وسیله بردگی و کشتار انسانها باشد، جهل و وحشی گری میشمرد. دین جهاد است، اما جنگ بی منطق و قدرت طلبانه را جهاد نمینامد. دین عزت و قدرت و حاکمیت است، اما این را دستمایه توجیه وسائل ناشرافتمند نمیسازد. ایشان در بخش پایانی پیام خود، راهپیمایی پرصلابت و سراسری ملت ایران در 22 بهمن 80 را پاسخ هوشمندانه ای به یاوه سرایانی که به گمان باطل خود خواستند میان مردم و نظام اسلامی یا میان ارکان اصلی نظام جدایی و فاصله را القاء و یا تبلیغ کنند دانستند و فرمودند: ملت و دولت ایران تهدیدها و جنگ افروزیهای آمریکا را که حاکی از تجاوز طلبی و وحشی گری است محکوم میکنند و رویکرد خشونت طلبی آن رژیم را نشانه ضعفها و گسست های اساسی و عمیق در بنیان نظام ظالمانه استکباری میدانند.
در قرآن، معجزه جاوید نبی اکرم صلی الله علیه و آله به دو گونه محتوایی و روشی میتوان نگریست[1]، به تعبیر دیگر، قرآن را دو مقام است؛ مقام شناختاری و مقام روش شناختی، در مقام نخست در پی آشنایی با مفاهیم، تعالیم و اندیشه ها و تمییز حق از باطلیم. اما در مقام دوم شیوه ها، اسلوب ها و روش هایی که قرآن در حوزه های مختلف به کار بسته است را وجهه همت خود قرار میدهیم. از آنجا که نوع نگاه اول لازم است ولی کامل نیست بلکه باید به بعد روشی قرآن نیز توجه کافی داشته و شیوه هایی که قرآن جهت بیان معارف و تعالیم خود به کار برده است را باز شناخت و از طریق آن دیدگاه خود را کامل نمود.
نوشتار حاضر مقام دوم را برگزیده و سعی دارد شیوه هایی که قرآن در جهت انتقال مفاهیم دینی بکار برده است را تشریح و آشکار کند از آنجا که خداوند، اولین معلم دین و قرآن اولین کتاب معارف است مناسب تر آن است تا شیوه های انتقال مفاهیم دینی را هم از قرآن اخذ کنیم و آنها را مبنای هر گونه تصمیم قرار دهیم.
به نظر میرسد میتوان حداقل سه روش در زمینه انتقال اندیشه های دینی به مخاطبین را از قرآن بدست آورد 1) روش عقلی ـ فلسفی 2) روش عرفانی 3) روش هنری.
1ـ روش عقلی ـ فلسفی
در قرآن ایاتی وجود دارد که با صراحت اثباب گزاره های دینی را رهین بکارگیری شیوه استدلالی و عقلی قرار داده است. ایاتی از قبیل«لوکان فیهما آلهة الا الله لفسدتا»[2] و ایه« ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار»[3]
شکی نیست که بخشی از ایات کتاب آسمانی، مستقیم و غیر مستقیم محور بحث را شناخت هستی قرار داده اند و در این زمینه از شیوه عقلی و استدلالی بهر جسته اند. این دسته از ایات دارای واقعیتی عقلی و به تعبیری «فلسفی» اند. ولیکن در قالب اصطلاحات فلسفی رایج مطرح نشده اند[4] شاید بتوان ایاتی که به طور خاص از روش عقلی ـ فلسفی استفاده کرده است را تا تعداد پنجاه ایه احصاء نمود و ایاتی که بطور عام از این شیوه بهره جسته اند تا حدود دویست ایه میباشند. به این مجموعه میتوان پاره ای روایات که در «اصول کافی»، «توحید صدوق» و بخصوص «نهج البلاغه» آمده است را افزود. البته این حجم قابل توجه در قیاس با تعداد اندکی از ایات عهد عتیق و جدید بسیار چشمگیر و قابل توجه است. در عهد عتیق میخوانیم «بشنوای اسرائیل» یهوه خدای ما یهوه واحد است.[5] که «اتین ژیلسون» درباره آن مینویسد. «اکهارت هرگز از سخنرانی و یا نوشتن درباره این ایه خسته و ملول نمیشد و با تکرار آن به وجد و سرور آمد. و از این دست ایات در عهدین جز اندکی بیش نمیتوان یافت. آنچه مهم است این که این ایات و شیوه ای که قرآن آنرا به صحنه آورد به همراه برخی شرایط مناسب فرهنگی و اجتماعی راه را برای پیدایش دو علم بزرگ کلام و فلسفه هموار نمود و بدین ترتیب ما شاهد جرقه های پاره ای عقاید کلامی ـ عقلی در همان قرن اول هجری هستیم و این جریان در قرن سوم شکلی جدی به خود گرفت و از این رهگذر مرام ها و مکتب های متنوعی پدید آمد. شیوه ای که امروز در زمینه انتقال معارف دینی، رایج و متداول است همین شیوه است مروری گذرا بر کتاب های معارف (1و2) بینش دینی، اخلاق اسلامی و حتی کتابهای تخصصی یا نیمه تخصصی در حوزه های مختلف الهیات، این سخن را تایید میکند. باید گفت که این روش بطور عمده تحت تأثیر اندیشه های شهید مطهری(ره) شکل گرفته است و ایشان خود متأثر از مرحوم علامه طباطبایی و ایشان متأثر از حکیم بزرگی چون ملاصدرا بوده است و اگر این سلسله را به عقب پی گیریم به بوعلی سینا و فارابی و حتی پیش از آنان به برخی از متکلمان میرسیم. اما سئوال اصلی این است که آنان که با این روش به دین نگریسته اند به تحقق کدام هدف چشم دوخته بودند؟ اگر دین را با این روش اثبات کنیم چه نتایجی به بار خواهد آمد و خلاصه آنکه هدف فلسفی کردن چیست؟
طرح این سئوال و ارائه پاسخ به آن دو فائده در پی دارد، اول آنکه برنامه ریزی در این زمینه را سامان داده، برنامه ریزان دچار تحیر نشوند. دوم اینکه سطح توقعات را تنظیم کرده، باعث میشود توقع افراد پرتوقع کاهش یافته و میزان آن در افراد کم توقع فزونی گیرد.
اهداف و نتایج عقلانی کردن اندیشه های دینی
یک. تنظیم گزاره های دینی؛ یکی از تفاوتهای مهم کتب آسمانی با کتب بشری آن است که دست نوشته های انسانی، ترتیب، طبقه بندی و نظم خاصی دارد. هر کتاب فصولی و هر فصل بخش هایی و هر بحث جایگاه خاصی دارد اما ایات کتاب های آسمانی در هم تنیده اند. لذا یکی از اهداف متفکران، متکلمان و فیلسوفان در جهان اسلام این بوده است که به گزاره ها و مسائل دینی نظم و نسقی خاص بخشند و مباحث را از یکدیگر تفکیک کرده، هر ایه ای را در جای خود نشانند که به تعبیر دیگری روح کار آنان موضوعی کردن قرآن و نوعی تفسیر موضوعی است.
دو. تبیین گزاره های دینی؛ این هدف خود شامل اهداف دیگر است که عبارتند از:
الف: توضیح مفاهیم دینی؛ نخستین تلاش در این رابطه این بود که مفاهیم کلیدی که در حوزه های مختلف به کار میرفت تعریف شود و حقیقت آن بر ملا گردد.
ب. توضیح معنا شناختی؛ متفکر در مرحله قبل، واژه ها و مفردات را مورد توجه قرار میداد اما در این مرحله مفردات یک ایه را با یکدیگر، یک ایه را به ایات مشابه و سرانجام دسته ای از ایات را با دسته ای دیگر از ایات مقایسه میکند و از این طریق دایرة استنباط های تفسیری خود را توسعه میبخشد. یک متفکر با این عمل در واقع از روش تفسیری ایه به ایه مدد جسته است.
ج. تبیین هماهنگی ایات با اندیشه های نظری؛ هر از گاهی نظریه ای مطرح میشود که نوعی تناقض ظاهری و بدوی با ایه ای یا مجموعه ای از ایات دارد. زمانی نظریه داروین مطرح میشود و روزگاری دیدگاه فروید. محقق باید بکوشد تا با گردآوری ایات مشابه تبیین مطلوب را ارائه دهد تا از این رهگذر نشان دهد که هیچ یک از ایات قرآن کریم خرد ستیز و علم ستیز نیستند.
د. تبیین هماهنگی ایات با اندیشه ای عملی؛ در هر عصری غیر از آنکه یک سلسله مسائل نظری مطرح است، جامعه از پاره ای مشکلات و آلام اجتماعی رنج میبرد. همچنین ممکن است برخی معضلات فردی و روحی نیز وجود داشته باشد. یک متفکر دیندار باید بکوشد پاسخ هایی از دین برای حل این گونه مشکلات که جنبه عملی دارند، فراهم آورد و با زبانی مناسب در اختیار نهد مثلاً نشان دهد که دین برای جلوگیری از افزایش آمار طلاق چه راه حل هایی ارائه میدهد.
در اینجا این نکته قابل توجه است که به طور کلی برای ارزشیابی یک دین دو ملاک میتوان مطرح کرد: ملاک نظری و ملاک عملی. آنچه میان ما متداول است، ملاک نظری و تئوریک است یعنی اگر باورهای یک دین را در مقام نظر و استدلال معتبر و صحیح یافتیم، به حجیت و وثاقت کل آن دین فتوا میدهیم، اما امروزه ملاک دیگری برای ارزش گذاری ادیان مطرح است و آن معیار«افاده عملی» و «سودمندی» است. که خود دارای دو بعد است: یکی روان شناختی و دیگری جامعه شناختی. به این صورت که میتوان با مراجعه به تاریخ، میزان آثار مثبت یا منفی روانی یا اجتماعی یک دین را تحلیل و بررسی کرد و بر این اساس درباره نقش عملی آن دین قضاوت نمود. اگر یک دین از نظر پیامدهای روانی در پیروان یا نتایج اجتماعی در جوامع دینی نقش مثبتی ایفا کرد، بعد عملی آن دین مثبت ارزیابی میشود در غیر این صورت دین مذکور از این نظر، دین شکست خورده تلقی میگردد.
سه. پاسخ به شبهات؛ یکی از مهمترین اهداف و برنامه های متفکران و متکلمان در طول تاریخ این بوده است که شبهه شناسی کنند و از دین پاسخی مناسب فراهم آورده، عرضه نمایند. میتوان شبهه ها را در سه سطح طبقه بندی کرد. سطح نخست شبهاتی است که از طرف بی دینان و ملحدان علیه اصل دین مطرح میشود. سطح دوم شبهاتی است که از طرف دیگر ادیان نسبت به اسلام مطرح میشود. و سطح سوم شبهاتی است که از دیگر فرق اسلامی علیه تشیع به صحنه میایند. لذا باید با سطح بندی شبهه ها در پاسخ آنها کوشا بود بنابراین:
اولاً: اگر پذیرفتیم که اهداف به کارگیری شیوه استدلال، فلسفه جهت آموزش دین، عبارت است از: تنسیق گزاره های دینی، تبیین آنها و پاسخ گویی به شبهات؛ در این صورت نباید با اعمال این روش به دنبال تولید ایمان، افزایش تقوا و آدم سازی بود زیرا اینگونه ایده آل ها در زمره اهداف پیش بینی شده قرار نداشت. البته برنامه ها و اهداف مذکور منافاتی با افزایش ایمان ندارد، لیکن سخن در این است که این موارد شرط لازم و زمینه ساز است. شرایط دیگری لازم است تا ایمان حاصل اید و فزونی گیرد بنابراین هرگز نباید از دانشجو یا دانش آموزی که با این روش دین میآموزد توقع داشت نماز شب بخواند، در تمام مراسم مذهبی با شور و نشاط شرکت جوید. این شیوه بیش از اینکه ذهن پرسش گر را اشباع کند قادر نیست. اما ایمان و تقوا را جایگاه قلب است و برای باروری و سیرابی قلب زمینه های دیگری باید ضمیمه شود. البته ممکن است استاد یا معلمی متخلق، با رفتار خود چنین کند اما این را نباید به پای متون درسی گذاشت. متنی که با شیوه های استدلالی ـ عقلی تنظیم گردد، تنها قادر است پرسش های عقلی و دینی را پاسخ دهد، از دین توجیه عقلانی ارائه کند و مبنایی مستحکم از اندیشه ها و معارف مذهبی پیش رو نهد. حداکثر تأثیری که از این روش میتوان توقع داشت اینکه ایمان مخاطبین سست نشود. به بیان دیگر در این زمینه سه هدف میتوان تصور کرد؛ یکی اینکه فرد غیر مؤمن، مؤمن گردد، دوم اینکه فرد مومن ایمانش دو چندان شده فزونی گیرد سوم اینکه ایمان شخص مؤمن کاهش نیافته، سست و متزلزل نگردد. آموزش دین با استفاده از شیوه استدلالی و تعقل ورزی محض حداکثر میتواند هدف سوم را تأمین کند و اگر متون دینی در دوره های متوسطه و راهنمایی همین نقش را ایفا کند باید خدا را شاکر بود.
ثانیاً: روش عقلی ـ فلسفی مخاطبین خاصی دارد. مخاطبین اینگونه مسائل، عامه مردم نیستند، اگر به تاریخ کلام و فلسفه مراجعه کنیم خواهیم دید که اینگونه مباحث، اندیشه ها و روش ها، مخاطبین محدود داشته و تنها نخبگان یا شبه نخبگان را شامل میشده است. لذا فیلسوفان و متفکران از تعمیم مباحث عقلی و فلسفی به سطح عمومی جامعه پرهیز داشتند.
ثالثاً: یکی از مهمترین اهداف و پروژه های متفکران، فراهم سازی پاسخ های مناسب جهت شبهه ها و اندیشه های معارض بود. از آنجا که شبهه و سئوال، متناسب با هر دوره ای متفاوت است لذا بخشی از تلاش متفکر دین باید در این جهت سوق کند که شبهه ها و سئوال ها را اولاً از منابع اصلی، ثانیاً فعالانه و نه منفعلانه ثالثاً متناسب با سطح شبهه، شناسایی کرده و با استفاده از منابع اصیل دینی و استدلال های استوار عقلی پاسخ دهد که البته باید پاسخ نیک را نیک بسته بندی کرد.
2 ـ روش عرفانی
در قرآن کریم بیش از سیصد ایه میتوان یافت که جنبه عرفانی دارد. در این ایات رابطه ای بسیار نزدیک، صمیمی و مستقیم میان خدا و بنده از یک سو و بنده با خدا از سوی دیگر برقرار شده است. انسان با قرائت و تدبر در این ایات خود را در محضر او و او را در لحظه لحظه های زندگی حاضر میبیند. گویا که او هم اینک پیش روی من و در کنار من است. به این ایات توجه کنید. « و نحن اقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون»[6] « فاستغفروه ثم توبوا الیه ان ربی قریب مجیب»[7] « لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعاً»[8] و شاید از تمام ایات جالب تر دو نمونه ذیل باشد. یکی این ایه که فرمود: «واعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه»[9] خصوصاً با توجه به این نکته که اگر چیزی میان دو طرف حائل شد و انسان خواست به طرف دیگر دسترسی پیدا کند ناچار باید از حائل گذر کند لذا هر توجهی به خویشتن نخست توجه به اوست و سپس توجه به خود به تعبیر دیگر، خداشناسی یا بر خودشناسی مقدم است یا عین او است. ایه دوم فرمود: « و اذا سألک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی لعلهم یرشدون»[10] خصوصاً با توجه به این نکته که خداوند در قرآن معمولاً از خود با زبان غایبان یعنی ضمیر«هو» یاد میکند و در پاره ای موارد هم بصورت جمع با ضمیر«نحن و انّا» از خود نام میبرد. تنها در اندکی از موارد است که خداوند به خود میگوید«من» که در ایه اخیر حضرت حق هفت مرتبه« من» گفته است:
قرب نه بالا و پستی جستن است
قرب حق از حبس هستی رستن است
کارگاه قرب حق در نیستی است
غره هستی چه داند نیست چیست
افزایش محبت اثر دیگر این دسته ایات است. حب از حبه به معنای دانه است چنانکه دانه از زمین میروید و ریشه در خاک دارد. حب حق هم ریشه در نهاد و بن مایه وجود آدمی دارد. به تعبیری انسان در عمیق ترین لایه های وجودی خود با آشنا بوده به او عشق میورزد. حب آتشی است در دل که هر چه را جز مراد میسوزاند. انسان را واله و شیفته و مست وصال میکند. صبر و قرار را از انسان ستانده، امید و شوق به ارمغان میآورد. هیبت و انس دیگر پیامدهای تأمل در اینگونه ایات است.
مجرماً بنگر کرم های خدا
که تو را میخواند آن سو که بیا
پس مشو نومید، خود را شاد کن
پیش آن فریادرس فریاد کن
حسن خلق است و امید حق تو را
که تو را گوید به هردم برتر را
در سنت هم مضامین عرفانی و عاشقانه فراوان یافت میشود کافی است که انسان مناجات شعبانیه، دعای کمیل، مناجات خمس عشر، دعای ابوحمزه و ادعیه صحیفه سجادیه را مرور کند. مضامین بلند و والای نهج البلاغه هم جایگاهی ویژه دارد. این همه دلالت به این نکته دارد که قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) در صدد بوده اند به جز راه عقل و استدلال، راهی دیگر به روی انسان بگشایند و با زبان و ابزاری دیگر دین را معرفی کنند و در حقیقت بعد عرفانی و عاشقانه دین را بر ملا سازند و به جز عقل میان دل و او ارتباط ویژه مستقیم، رو در رو بدون حجاب برقرار کنند. عارفان از این اندوخته گرانبها نیک بهره جسته اند و سعی بر آن داشته اند تا از این مایه های اولیه توشه برگیرند و آن را به شکل یک جریان یا نهضت به سطح جامعه کشانند و اسلام عرفانی و عرفان اسلامی را تحقق عینی بخشند.[11]
آنچه در رابطه با موضوع بحث حاضر مطمح نظر است این است که تاریخ عرفان و نیز خاستگاه آن یعنی ایات و روایات نشان میدهد که به دو گونه مضامین عرفانی آموزش داده شده و به نسل بعدی انتقال یافته است، غیر رسمی یا غیر کلاسیک و رسمی یا کلاسیک، در شیوه نخست، عارفان برنامه هایی از قبیل محفل ذکر، ایین اربعین، ریاضات مشروع، جلسات وعظ و درس که هر یک شرحی مستقل دارد را پی میگرفتند.
شیوة غیر رسمی گونه های دیگری هم داشت که یکی از آنها ایجاد ایین فتوت و عبادی بود. ایین فتوت ترجیح دیگران، گذشتن از لغزش، بت شکنی، بخشندگی، حفظ شرف و ناموس، اظهار غیرت، فداکاری، دستگیری از مستمندان و ضعیفان و دفع ظلم از مظلومان و حمایت از یاران بود. آداب و رسوم جوانمردی در ایران نفوذ فراوان و گسترده ای داشت و بسیاری را به خود جذب کرد. حکایات فراوانی از این طریقت را در گلستان، بوستان، داستان های عبید و قلندرنامه میتوان یافت و از پوریای ولی و مرحوم تختی به عنوان دو نمونه بارز میتوان یاد کرد.
یک نمونه دیگر از شیوه غیر رسمی دعوت به جمع است. شاید هیچ فرقه ای در گذشته ایران زمین مانند عارفان و صوفیان به یاد مردم نبوده اند. آنان این خصلت را از پیشوایان دین خود بویژه امیرمؤمنان(ع) به ارث بردند. مردمداری و شفقت به همنوع شیوه آنان بود. این اعتقاد باعث میشد که آنان از هر گونه کمک مادی یا معنوی دریغ نورزند. از ویژگی های بارز سالکان طریقت حب و عشق آنست که بسیار به مردم شفقت، صفا و عشق میورزیدند و اصل اخوت را کاملاً به جا میآوردند و از لغزش و خطا به راحتی در میگذشتند.
نمونه سوم نقش درمان گری است که در عرفان وجود داشته است. شکی نیست که عرفان جنبه درمانی هم داشته است، چنانکه از بعد علمی و نظری بی بهره نبوده است. به عبارت دیگر، عرفان از یک جنبه نظر، استدلال و تئوری است و جهان بینی خاصی را ارائه میدهد اما از سوی دیگر بعد عملی هم داشته است به این معنا که عارفان سعی داشتند به نیازهای روحی دیگران پاسخ دهند، مشکلات روانی آنان را با شیوه های عارفانه پاسخ دهند و این تنها به این دلیل است که انسان به جز عقل، دل هم دارد و چنان که باید نیازهای عقلی آدمی را پاسخ داد باید گره های دل را هم گشود. آنان بر اساس این عقیده درست که بیشتر بیماری ها ریشه روانی دارند، بسیاری از امراض تنی را درمان روان تنی میکردند. یکی از بهترین نمونه ها شیوه های درمانی است که در کتاب قانون بوعلی به چشم میخورد. سینیون میگوید: «روش شناخت نفس که تصوف بر آن استوار است... صوفیان را به مثابه روان پزشکان جلوه دار نموده است که درد و رنج دیگران را شفا میدهند».
با نگاهی دیگر میتوان گفت تصوف و عرفان اسلامی دو بعد دارد. آفاقی و انفسی. عارف آن زمان که بدنبال نیل به حقایق است در آفاق سیر میکند اما آن زمان که در صدد نفوذ در لایه های عمیق نفس خود است و میکوشد تا عمق جان آدمی را دریابد، بیماری ها را بشناسد و از عرفان ابزاری برای درمان دردهای باطنی یابد، سیری انفسی دارد. و عرفان با هر دو بعد کامل میشود نه آنگونه که چونان عرفان های رایج از قبیل عرفان سرخ پوستی و عرفان بودایی تنها جنبه درمانی به خود گیرد. تاریخ عرفانی اسلامی و ایرانی سرشار از مواردی است که مردمان درمان دردهای خود را بر عارفان میبردند و از آنان یاری میجستند.
عرفا شیوه دیگری برای انتقال اندیشه های دینی داشتند که رسمی و کلاسیک بود و به دو صورت انجام شد. آنان از یک سو اندیشه های ناب عرفانی، قرآنی و اسلامی را به شکل آثار و کتب عرضه میداشتند و گاهی به صورت تذکره ها مثل تذکره عطار، زمانی به شکل نثرهای زیبا و دلنشین نظیر رسائل خواجه عبد الله انصاری، در پاره ای موارد در قالب مباحث تخصصی مانند فصوص و فتوحات و گاهی هم با زبان حکایات و مثال ها نظیر منطق الطیر عرضه میشد.
شیوه رسمی به صورت دیگری هم از سوی عارفان عرضه گردید و آن ادبیات عرفانی است. مهمترین بخش ادب پارسی، ادب عرفانی است. اگر عارفانه ها را از ادبیات ایران زمین حذف کنیم نکته مهمی از آن بر جای نخواهد ماند. عارفان به دلایلی از قبیل نارسایی زبان عرفی، بخل در اظهار حقایق بلند و عدم اهلیت پاره ای از مردم، به زبان رمزی روی آورده اند. به عبارت دیگر روشی نوین و متمایز در نثر و نظم ابداع کردند. عارف خود را لال و بی زبان میدید لذا اسرار خود را با زبان دوم بیان داشت.
هر که را اسرار حق آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند
عارفان که جام حق نوشیده اند
رازها دانسته و پوشیده اند
بر لبش قفل است و بر دل رازها
لب خموش و دل پر از آوازها
در اینجا توجه به دو نکته لازم است: یکی اینکه چون امروزه اندیشه های بسیار متنوع اما غیر دینی، بلکه ضد دینی مثل عرفان بودا، عرفان جینی، عرفان شینتو و عرفان سرخپوستی رواج یافته است از یک طرف احساس نیاز به عرضه عرفان ناب اسلامی فزونی یافته است لذا باید دست به کار شد و از سوی دیگر ورود در این مسیر قدم گذاردن بر لب دره عمیق است لذا باید حزم و احتیاط را پیشه کرد. نکته دوم اینکه اگر به تاریخ عرفان در جهان اسلام مراجعه کنیم، در کنار حرف های بلند و اندیشه های نورانی، سخنان آلوده هم کم نیست. از مرحوم علامه طباطبایی(ره) نقل است که ایشان فرمودند: ابن عربی که بلندترین اندیشه ها را در جهان اسلام مطرح کرده است، مزخرف ترین حرف ها هم مال اوست. لذا باید پالایش درونی کرد و سره را از ناسره باز و عرفان ناب را عرضه داشت. نکته سوم اما مهم اینکه گیریم که نمیتوان کتابی با محتوایی عرفانی به عنوان متن درس عمومی عرضه داشت اما میتوان کار دیگری کرد و آن اینکه به همین منظور اثری با «رویکرد عرفانی» و زبانی عقلی به سامان رسانده عرضه داشت.
3ـ روش هنری
قرآن بسیار به زبان هنر اهمیت داده است و اصولاً یکی مهم ترین وجوه اعجاز قرآن، اعجاز ادبی است که خود نوعی اعجاز هنری است. نگارنده را اعتقاد بر این است که این رویکرد و این روش نسبت به دو رویکرد پیش گفته امتیازات بیشتری دارد و در اولویت است. شواهدی این امر را تایید میکند که در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره میشود، با ذکر این نکته که زبان هنری قالب های مختلفی دارد و میتوان برای آن نمونه های مختلف بیان کرد که در این مورد تنها به یک نمونه یعنی زبان قصه و رمان اکتفا میشود.
اگر به قرآن که مهم ترین سند و منبع تفکر اسلامی است مراجعه شود شیوه ای مهم مطرح کرده است و آن شیوه تمثیل و قصه گویی است. در این کتاب آسمانی بیش از هفتاد قصه آمده که تعداد 27 قصه مربوط به انبیاء است و احسن آنها قصه یوسف است. نکته جالب اینکه تعداد ایات مربوط به قصص، حدود 1500 ایه است که تقریب کل قرآن را تشکیل میدهد. به راستی قرآن با این مقدار ایه با ما چه میگوید؟
نکته مهمتر اینکه اکثر ایات مربوط به قصص، مکی است و میدانید ایات مکی بیشتر درصدد القاء تعالیم دینی و مسائل اعتقادی میباشند. این امر بدین معناست که قرآن کریم 1400 سال پیش قصه را بهترین زبان و قالب برای انتقال مفاهیم اعتقادی معرفی کرده است نه فلسفه را. اگر تنها 150 ایه چنانچه بعضی میگویند و یا 450 چنانچه بعضی دیگر معتقدند مربوط به احکام است و دست مایه ظهور علمی بزرگ به نام فقه شد ایا نباید 1500 ایه دست مایه ظهور جریان بزرگتری به نام رمان نویسی میشد؟
در لسان قرآن مسائل اعتقادی را میتوان محسوس نمود و در قالب مقوله های هنری به مخاطبین عرضه داشت و این دقیقاً همان کاری است که امروزه بیگانه ها انجام میدهند. امروزه بسیاری از متفکران بزرگ غربی به این شیوه روی آورده اند. آثار راسل، سارتر، بکت، کوندرا، اونامونا، کوئولو و ده ها نویسنده دیگر بهترین شاهد این مدعاست. کافی است که انسان تنها یکبار«بارهستی» اثر کوندرا را بخواند تا ببیند چگونه میتوان اندیشه های خشک، سرد، بی روح و زمخت فلسفی را با زبان هنر و داستان بیان کرد. همچنین کارتون هایی نظیر«دوقلوهای افسانه ای»، «پینوکیو» و «بابا لنگ دراز» و «ای کیو سان» همه حاصل یک فرهنگ و تمدنند مگر کارتون دوقلوهای افسانه ای به مخاطب این اندیشه را القاء نمیکند که اتحاد دونا هم جنس و تمرکز آنان قدرت میآورد و مگر این خلاصه تفکر بودا نیست؟! این در حالی است که قرآن تنها اعتماد به حق و یاد او را مایه آرامش و قدرت میداند«الا بذکرالله تطمئن القلوب».
ایا کارتون پینوکیو یک دوره سیر و سلوک و عرفان مسیحیت نیست؟ ایا کارتون ای کیوسان تداعی کننده عرفان یوگا نیست؟ به هر حال، شیوه ای را که قرآن 1400 سال پیش به مسلمان تعلیم داد و آنان گوش نگرفتند امروزه بیگانه ها آن را به بهترین نحو ممکن بکار بسته، آثار فراوانی با تیراژهای میلیونی به بازار جهانی و حتی بازار مسلمین روانه میکنند.
این نکته مهم قابل توجه است که قصه های قرآن ویژگی هایی مختص به خود دارد و از این رو با رومان های امروزی بسیار متفاوت است. از جمله اینکه در قصه های قرآن شبهه زدایی میشود. تکرار در قصه های قرآنی به گونه است که ملال آور نیست. عناصر بازیگر در این قصه ها بسیار متنوع و جذابند. تمام قصه های قرآن حاوی پیام های اخلاقی، عرفانی و اعتقادی است و مهمتر از همه اینکه تمام قصص قرآنی از عنصر واقعیت بهره دارند. قرآن اسطوره و افسانه نیست. خصیصه مهم داستان های قرآن آن است که تنها بخشی از حوادث و رخدادهای واقعی را برگزیده است که تأثیر مثبت روحی و اخلاقی در وجود مخاطبین داشته باشد.
شاهد دوم بخش مهمی از روایات است که در اینجا تنها به ذکر یک نمونه قناعت میشود. روایت است که پیامبر(ص) سورة فصلت را برای یکی از سرکردگان فساد تلاوت میکرد تا به این ایات 13 تا 16 رسید«فان اعرضوا فقل انذرتکم صاعقة مثل صاعقه عاد و ثمود. اذ جاءتهم الرسل من بین ایدیهم و من خلفهم الا نعبدوا الا الله قالو لو شاء ربنا لا نزل ملئکه فانا بما ارسلتم به کافرون. فاما عاد فاستکبروا فی الارض بغیر الحق و قالوا من اشد منا قوه أولم یروا ان الله الذی خلقهم هو اشد منهم قوه و کانوا بایاتنا یجحدون. فارسلنا علیهم ریحاً صرصراً فی ایام نحسات لنذیقهم عذاب الخزی فی الحیوة الدنیا و لعذاب الاخرة أخزی و هم لاینصرون» یعنی پس اگر اعراض کردند، بگو: شما را از صاعقه ای همانند صاعقه ای که بر عاد و ثمود فرود آمد میترسانم. آنگاه که رسولان پیش و بعد آنها نزدشان آمدند و گفتند که جز خدای یکتا را مپرستید، گفتند: اگر پروردگار ما میخواست فرشتگان را از آسمان نازل میکرد. ما به آنچه شما بدان مبعوث شده اید ایمان نمیآوریم. اما قوم عاد، به ناحق در روی زمین گردنکشی کردند و گفتند: چه کسی از ما نیرومندتر است؟ ایا نمیدیدند که خدایی که آنها را آفریده است از آنها نیرومند تر است که ایات ما را انکار میکردند؟ ما نیز بادی سخت و غرّان در روزهایی شوم به سرشان فرستادیم تا در دنیا عذاب خواری را به آنها بچشانیم و عذاب آخرت خوار کننده تر است و کسی به یاریشان بر نخیزد.
آنگاه که ایه تلاوت شد، لرزش شدیدی سراپای آن مفسد را فراگرفت و با پریشانی و خود باختگی پیامبر(ص) را سوگند داد که از تلاوت ایات باز ایستد. سپس با حالی دگرگون نزد قوم خود بازگشت چنان که دیگر آثار عناد و استکبار در چهره اش پیدا نبود.[12]
شاهد سوم فرهنگ اسلامی ـ ایرانی است. قصه گویی، فرهنگ ایرانیان است. نقالی ها، پرده خوانی ها، تعزیه گویی ها، قوالی ها، قصه گویی های دربار شاهان، قصه های هزار و یک شب و مهمتر از همه قصه های مادران برای فرزندان، همه و همه از عناصر اصیل فرهنگ این مرز و بوم است و پیداست که این فرهنگ خاستگاهی جز دین و قرآن ندارد.
شاهد چهارم شاهکارهای ادبی ایران اسلامی است. شاهنامه، افسانه های مثنوی، حکایات گلستان و بوستان، داستان های کلیله و دمنه و نمونه های دیگر، نشانه های بارزی از نفوذ و تأثیر عظیم فرهنگ داستان پردازی و قصه گویی در جامعه دینی ما بوده و هست. این نکته را باید یاد آور شد که آن زمان که برخی مشرکان شاهنامه را پشت سر انداختند و این سند فرهنگ ایرانی را «کارنامه گبران» و «نامه آتش پرستان» دانستند و فردوسی را مروج ایین زرتشت و مانوی تبلیغ کردند، صوفیان شاهنامه میخواندند و به جان گوینده اش آفرین میگفتند و در این شکی نمیداشتند که این بزرگ حماسی سرای ایران با کتاب کریم الهی به خوبی آشنا و از آن کاملاً متأثر بود. احمد غزالی روزی در مجمع تذکیر و مجلس وعظ روی به حاضران آورد و گفت: ای مسلمانان، هر چه من در چهل سال از سر این چوب پاره شما را میگویم. فردوسی در یک سخن گفته است، اگر بر آن خواهید رفت از همه مستغنی شوید:
ز روز گذر کردن اندیشه کن
پرستیدن دادگر پیشه کن
پرستندة آز و جویای کین
به گیتی ز کس نشنود آفرین
شاهد دیگر اینکه اهتمام به قصه تا بدان حد و پایه بود که حتی سرآمد نوابغ و فیلسوفان یعنی ابن سینا عاقبت به این روش روی میآورد و قصه «سلامان و ابسال» و نیز «رسالة الطیر» مینگارد، چنانکه غزالی هم در پایان عمر همت خود را برگردآوری داستان های مفید و آموزنده قرار داد.
شاهد ششم اینکه بسیاری از متفکران و اندیشمندان دریافته بودند که بهترین، آسانترین و سودمندترین شیوه تعلیم و تربیت و پرورش نیروهای معنوی «روش تمثیل» است. آنان مزاج و طبیعت مردم را نیک میشناختند و آگاه بودند که توده مردم به داستان و قصه دل خوش دارند و از شنیدن آن سرمست میشوند. از این رو افسانه ها و اسطوره های زیبا و مفید را بر میگزیدند و از این طریق افکار بلند و اندیشه های الهی خود را در قالب های جذاب و دلنشین عرضه میداشتند عارفان، نیک میدانستند که فکر نیک را نیک باید بسته بندی کرد و بهترین کالا زمانی بدان اقبال میشود که به صورتی دل انگیز و دلنشین عرضه شود.
نتیجه
حاصل آنکه با توجه به شواهد متعددی که وجود دارد میتوان گفت که استفاده از شیوه داستان پردازی و قصه نویسی جایگاهی ویژه هم در قرآن هم در فرهنگ ایرانی داشته و دارد. به همین دلیل باید فتوا به ترجیح آن داد. البته ممکن است افرادی پرداختن به قصه را کسر شأن خود بدانند یا چنان اهل احتیاط و حجب و حیا باشند که از قرائت سوره یوسف هم احتراز کنند. شاید اگر آنان العیاذبالله خدا بودند در قرآن قصة یوسف را قرار نمیدادند یا از گزارش داستان موسی با دختر شعیب صرف نظر میکردند اما خداوند تبارک و تعالی چنین نکرد و هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت شیوه هنری قصه پردازی را در اولویت قرار داد و به ما آموخت که میتوان با این زبان به بهترین شکل ممکن اصول اعتقادی، اخلاقی، عرفانی، فکری و انسانی را تعلیم داد. اگر بخواهیم میان سه رویکرد پیش گفته اولویت قائل شویم بایدمان گفت که شیوه هنری نخستین اولویت را واجد است و شیوه عرفانی در رتبه دوم و شیوه عقلی و فلسفی در رتبه سوم قرار دارد. البته این هرگز به معنای بسندگی به یکی نیست و نباید تک روشی و انحصارگرا شد. بلکه باید از هر سه روش بهره برد، با توجه به این نکته مهم که در هر شیوه ای جایگاه، فضا، شرایط و مخاطبین خاص خود را دارد. اما در مجموع رویکرد هنری و شیوه قصه پردازی جایگاهی ممتاز و ویژه دارد.
این نکته را هم در پایان باید متذکر شد که آنچه تا کنون تحقق یافته است استفاده از روش عقلی ـ فلسفی است اما هنوز از دو شیوه دیگر به خصوص روش هنری در این روزگاران بهره گیری نشده است.
|