گام اول

گام های بعدی، معمولا تداوم نخستین گام است، همچون خشت ها و آجرهای بعدی که روی «خشت اول » نهاده می شود و اگر این - «گام اول » تعیین کننده است . بنیان، «کج » نهاده شود، «تا ثریا می رود دیوار، کج »

گام های بعدی، معمولا تداوم نخستین گام است، همچون خشت ها و آجرهای بعدی که روی «خشت اول » نهاده می شود و اگر این - «گام اول » تعیین کننده است . بنیان، «کج » نهاده شود، «تا ثریا می رود دیوار، کج »

دوره دانشجویی، پیمودن یک «راه » است . این که به کجا منتهی می شود و پایانش چیست، بستگی به همان گام های اولیه «کسب علم » دارد; یعنی این که: چه می خوانیم؟ با چه انگیزه دانش می جوییم؟ استادمان کیست؟ هم اتاق مان چگونه آدمی است؟ زمانمان را چگونه می گذرانیم؟ چگونه درس می خوانیم؟ جدی یاسر سری؟ سطحی یا عمیق؟ نگاهمان به دانش چیست، نگاه ابزاری است یا نگاه هدفی؟

نتیجه کار، اگر برای دانشجویان مختلف متفاوت است، در سایه همین تفاوت ها در چگونه و چراهای درس خواندن است .

راستی . . . در این راه «آنچه باید داشت » چیست و «آنچه نباید داشت » کدام است؟

از آن همه موضوع که اشاره شد، اندکی به همین نکته می پردازیم .

«غرور» ، «تکبر» و «حسد» ، سه نمونه از «نباید داشت » هاست . غرور در دو مرحله ممکن است به سراغمان آید: یکی قبل از یادگیری، دیگری پس از آموختن . تکبر نیز چنین است و در این دو مرحله اگر پاپیچ دانش آموختن ما شود، به عنوان یک «آفت » راه ما را پرخطر می سازد، یا به بیراهه می کشد .

غرور و تکبر در مرحله پیش از آموختن، «مانع فهم » می شود . آنکه مغرور و متکبر است، خود را تافته جدا بافته می پندارد، از این رو «پرسیدن » - که اعتراف ضمنی به ندانستن است - برای او دشوار است . از طرفی می دانیم که پرسش، «کلید گنجینه دانش » است . این حکمتی است که اولیای دین ما فرموده اند: «العلم خزائن و مفتاحها السؤال: دانش، همچون خزینه هایی است که سؤال، کلید گشودن آنهاست .» کسی که خود برتربینی و غرور داشته باشد . این «در دانایی » را به روی خود می بندد و از دانستن محروم می شود .

«تواضع » و فروتنی در یادگیری و پرسیدن و فهمیدن، نقشی مهم در ارتقای علمی دارد . انسان متکبر، همچون زمینی بلند است که در آبیاری هرگز آب بر آن سوار نمی شود، در نتیجه از این مایه حیات محروم می ماند . از این رو گفته اند:

افتادگی آموز، اگر طالب فیضی

هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است

در مرحله پس از آموختن نیز، غرور سبب می شود که دانشمند خود را برتر از دیگران پندارد و به مردم به چشم حقارت بنگرد و آنان را آدم به شمار نیاورد، به آنان بی اعتنایی کند، فخر بفروشد، خودرا «دانای کل » پنداشته، از سؤال و آموختن و ارتقای رتبه دانش باز بماند و در جا بزند . از این آفت گاهی با عنوان «غرور علمی » یاد می شود .

نباید داشت سوم، «حسد» بود . سفره دانش گسترده است و زمینه رشد برای همه فراهم . ترقی و تعالی علمی کسی، نه عرصه را بر دیگری تنگ می سازد، نه مجال رشد را از او می گیرد . پس چرا رقابت های ناسالم وتخریب دیگران؟ چرا ناراحت شدن از اوج گیری علمی دیگری؟ چرا کتمان دانش از دیگران و حسد ورزی نسبت به آنان؟ و چرا «بخل علمی » ؟

یا فایده گیر آنچه ندانی زدگر کس

یا فایده ده آنچه بدانی دگری را

این که می گویند «تهذیب نفس » ، رتبه ای بالاتر و مقدم تر بر «آموزش علم » دارد از همین جاست، چرا که اگر جان پاک و بستر سالم و زمینه تهذیب شده و پیراسته نباشد، همین دانش که عامل امتیاز انسان هاست، سبب رکود و ضد ارزش می شود .

آن گاه، علم و دانایی به جای آن که «قاتق نان » باشد، «قاتل جان » می گردد و به جای «درمان » بودن، «درد» می آفریند و به جای «نوش » ، «نیش » می شود، «نجات » که نمی دهد، «گرفتار» هم می کند . بار را سبک که نمی کند، سنگین تر هم می سازد و به جای «بال » بودن، «وبال » می شود!

از آنچه گذشت، بخشی از «داشتنی » ها هم خود به خود روشن می شود .

مثلا: «تواضع در فراگیری » در این راه، یک سرمایه است و ضرورت، که باید داشت و آن را حفظ کرد .

«ادب » در برابر استاد و خضوع در پیشگاه آن که «حق معلمی » بر ما دارد، یک ارزش اساسی است .

مغرور نشدن به دانسته ها و حرمت نهادن به دیگران و خود را گم نکردن به خاطر مسلط شدن به مشتی اصطلاحات علمی و واژه های دهان پرکن نیز، از همین «بایسته » ها است .

نظم و برنامه ریزی و استفاده بهینه از فرصت های شتابان وگذراندن، یکی دیگر از این «آنچه باید داشت » هاست . آمیختن علم به عمل و دانش به عرفان و معنویت هم یکی از همین گهرهای گرانمایه است . برجسته ترین چهره های علمی جامعه ما و تاریخ اسلام و تشیع، با آن همه دانش و فکر و آثاری که داشته اند، هرگز خود را از حریم سایه سار عبادت، تضرع، تهجد، نوافل، توسل، اشک و زیارت کنار نکشیده و بی نیاز ندیده اند .

علامه طباطبایی، مؤلف بزرگوار تفیسر المیزان، روزه می گرفت و افطار روزه را بوسه بر ضریح کریمه اهل بیت حضرت معصومه (ع) قرار می داد، آنگاه لب و دهان به خوردن غذا می گشود .

فیلسوف بزرگ و نامدار «ملاصدرا» که مدتی هم در یکی از بخشهای اطراف قم به نام «کهک » می زیست، هر گاه با یک مشکل علمی مواجه می شد، به زیارت حرم حضرت معصومه (ع) می آمد و نمازی و توسل و دعایی، آنگاه مشکلش حل می شد .

این دو نمونه، برای این که در کنار علم، باید «بعد معنوی » و «ارتباط ولایی » و زلال بودن روح و عبودیت عالم و خشوع دانشمندان و ادب ادیب فرزانه، مکمل دانش باشد و سیراب کننده عطش جان دانش جو .

باری . . . «گام نخست » بسیار مهم است .

باشد که ورود به دانشگاه، نخستین گامهای پربرکت دانش و دین و علم و عمل باشد .

چشمی گشوده به آفاق داشته باشد و دلی مشتاق فهمیدن و اندوختن و جائی آراسته به خشوع و خشیت .

ببینیم، دانش، ما را به کجا می برد؟ !

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان