تمام توانایی های روانی ژنتیکی هستند. ما همه توانایی های جسمانی و روانی مان را از طریق ژن های مختلف از نیاکانمان به ارث می بریم. در خانواده ای همه اعضا خوبند، مهره ها همه سر جای خود قرار گرفته اند، و همه چیز حساب شده و نظم یافته است. انتظار ما این است که در چنین خانواده ای همه دارای اعتماد به نفس خوبی باشند. ژن ها هم، در همه مشترک است. اما گاهی این طور نیست و کودکی بلاگردان می شود، به این معنا که به دلیل رویدادهای ناگوار و ناکامی های خانواده سرزنش می شود. می گوییم او که به دنیا آمد، پدر مرد. ما ورشکست شدیم. سقف خانه ریخت. هر اتفاق بدی می افتد، از وجود نحس او می دانند. در حالی که این حوادث هیچ ربطی به وجود این کودک ندارد. نسبت به او کم مهری و کم توجهی می شود. طبیعی است چنین کودکی با چنین برخوردهای ناسالم، اعتماد به نفس پایینی داشته باشد. ما پیوسته برای او پیام منفی فرستاده ایم. او را در هیچ زمینه ای تشویق نکرده ایم.
گاهی هم ممکن است همه چیز در خانه سر جای خود باشد و کسی هم بلاگردان نشده باشد، ولی با این حال فرزندان اعتماد به نفس متعادل ندارند، ممکن است عدم اعتماد به نفس فرزندان به این دلیل
باشد که تشویق از قلم افتاده است. همه اش دنبال این بوده ایم که سفره رنگینی داشته باشیم، چه اتومبیلی بخریم و ... ولی یادمان رفته که اعضای خانه را تشویق کنیم، آنان را در آغوش بگیریم و ببوسیم. برخی خانواده ها شب عید هم یکدیگر را نمی بوسند، ولی برای پسرشان ماشین آخرین مدل می خرند. ماشین آخرین مدل فایده ندارد. دوستی و محبت است که اعتماد به نفس فرزندان را بالا می برد. این مسائل در بعضی از خانواده های مرفه روی می دهد، در خانواده های فرودست چنین نیست.
در خانواده ای که هیچ کمبودی وجود ندارد، پس حتماً نقش ژن در کاهش اعتماد به نفس فرزندان اثرگذار بوده است.
منبع مقاله :
مجد تیموری، میر محمد ولی؛ ( 1391)، اعتماد به نفس، تهران: نشر قطره، چاپ ششم.