ماهان شبکه ایرانیان

فراگرد دنیوی شدن

کنکاشی در فرایند ایدئولوژیک شدن دین در غرب

کنکاشی در فرایند ایدئولوژیک شدن دین در غرب

قسمت دوم

2 ـ 1. وضعیّت دین و ایدئولوژی بعد از تکوین دستگاه حکومتی کلیسا

1 ـ 2 ـ 1. وضعیّت دین و ایدئولوژی در قرون وسطی

تا زمانی که سلطه و حکومت بدست غیر دستگاه کلیسا بود این نوع طرز تلقی از وضعیت ایدئولوژیکی در دین مسیحیّت روابط سلطه را آسان می کرد. در شرایط و موقعی هم که حاکمیّت بدست دستگاه کلیسا افتاد ارباب و اندیشمندان کلیسا، علی رغم تصریح نگاه بدبینانه و منفی متن دین مسیحیّت اولیه به اداره این جهان و سرپرستی حوزه حیات دنیوی، دین را در یک وضعیّت ایدئولوژیکی قرار دادند که در این مرحله تمام نهادهای حکومتی، سیاسی، اجتماعی در دست حاکمان کلیسا رنگ ایدئولوژیکی می گیرد. چنانچه گفته شد در این مرحله ایدئولوژی در وضعیّت فعال قرار گرفته و به نفع سلطه ارباب کلیسا تمام می شود. به همین روی قدرت، تغییرات لازم در بینش های سیاسی و اجتماعی برای اصلاح امور را دارا نبود. زیرا دستگاه کلیسا از یک طرف با توجه به متن دینی و متون مقدس دعوت به رهبانیت می کردند. این باعث تخدیر و تبکیت توده ها می گشت. در حالی که خود به دین رنگ ایدئولوژی زده بودند آن را در وضعیّت فعّال و در مسیر آمال شخصی خود گسترش می دادند. بدون اینکه توده های دیندار قدرت انتقاد و سؤال داشته باشند این ایدئولوژیک کردن دین بدست حاکمان و اربات کلیسا به استبداد دینی می انجامد که همین وضعیت موجب گردیده که همواره عدّه ای از اندیشمندان معاصر از ایدئولوژیک کردن دین به خاطر وضعیّت استبدادی که در گذشته داشته هراس داشته باشند و بر تقبیح و مذمت آن بپردازند. از همین رو است قضاوت افراد همچون پوپر نسبت به ایدئولوژی این است که ایدئولوژی منجر به توتالیتاریسم می شود. بر اساس این بستر تاریخی مسیحیت در غرب آن را به کل دین ها و مکتب هایی که داعیه ایدئولوژیک بودن را دارند تعمیم می دهد. در اینجا لازم است که در رابطه با وضعیّت دین و ایدئولوژی بعد از حکومت دستگاه کلیسا و با توجه به برداشت و تلقی اولی که از ایدئولوژی ارائه کردیم (حداکثری) که اندکی وضعیّت ایدئولوژیک کردن دین در کلیسا و دستگاه مسیحیت را تبیین کنیم.

بعد از اینکه بیان شد دستگاه دینی مسیحیت اولیه به توجه با قابلیّت ها و ظرفیت های موجود خود اقتضای ارائه یک ایدئولوژی دینی (وضعیت فعال) نداشت ولو اینکه بعدا در شکل تحمیل خود در یک بستر ایدئولوژیکی قرار می گیرد یک وضعیت فعال به خود می گیرد. سؤال می شود که چگونه دستگاه کلیسا و نهاد دینی علی رغم اینکه در متون مقدس تصریح به دنیاگریزی شده بود... تبدیل به یک دستگاه و نظام ایدئولوژیکی شده و به صورت یک ساختار ایدئولوژیکی تغییر یافت؟ و در نتیجه دستگاه کلیسا یک ساختار حکومتی از نوع سلطنتی تشکیل داد که سلطه اش را به راحتی گستراند. بگونه ای که «وایت هِدْ» در رابطه با عظمت و شکوه سلطه کلیسای کاتولیک در قرون وسطی چنین می نویسد:

«اما در قرون وسطی کلیسا چنان بر فراز سایر مؤسسات قد برافراشته بود، که در رقابت با دولت از آن هم پیش افتاد. بنابراین مشابهت آن با انجمن های صنفی دینی و با سایر مؤسسات حرفه ای از قبیل دارالعلم ها تحت الشعاع عظمت آن قرار گرفت... آن کلیسا تا آن حد که مربوط به اروپا بود جهانی و عام بود. یعنی کاتولیک بود. تا فرارسیدن دوره رنسانس به مفهوم معاصر کلمه در اروپا. هیچ ملتی موجود نبود. اما کلیسا از تماس مرزهای دول و تمام تقسیمات جغرافیایی بالاتر بود. برای هر نوع استبداد محلّی حریف زورمند، و آزادی جهانگیر بود.»(1)

کلیسا به عنوان تشکیلات سیاسی به میزان بزرگ از امپراطوری موفق تر بود. عاملین آن بهتر تربیت شده بودند با در نظر گرفتن چندین استثناء اصول اخلاقی عالی تری داشتند.

همچنین نفوذ آن به حدودی کشیده بود که امپراطوری هرگز به آن دست نیافت اما روی هم رفته، مساعی که در راه تشکیلات اروپا به میزان عظیم متداول گردید با شکست مواجه شد.(2)

در همین رابطه، جی. ان. فیگیس می گوید:

«دستگاه پاپی توانسته است چشمگیرترین نهاد سیاسی تاریخ را گسترش بخشد، نادیده گرفتن این پیشرفت یا قایل شدن نقش فرعی برای آن، نادرست فهمیدن تحولی هزار ساله است.»(3)

در رابطه با قدرت و تشکیلات وسیع مسیحیت هنری لوکاس می نویسد:

«هیچ نهادی در اروپای سده های میانه تأثیری به نیرومندی کلیسای مسیحی نداشته است. همه کسانی که غسل تعمید می یافتند و تقریبا همه آنهایی که در خانواده مسیحی زاده می شدند و در بدو تولد غسل تعمید می شدند به کلیسای مسیحی تعلّق داشتند. کلیسا درباره زندگی ابدی انسان با اطمینانی خلل ناپذیر سخن می گفت. نظام اخلاقی را می آموخت که بر همه مناسبات انسانی نافذ بود. چون کلیسا کلام، فلسفه، اخلاق، ادبیات و هنر را پرورش داد، راهبر کار و کوشش فکری شد.»(4)

با این وجود آیا این نوع ایدئولوژیک اندیشی از نگاه ارباب کلیسا از متن دینی برگرفته شده بود یا زاییده اندیشه متفکران و سران و رهبران دینی آن زمان است؟ این جاست به این وضعیت کلیسا نمی توان ایدئولوژی دینی (وضعیت فعال) اطلاق کرد. یعنی نمی توان گفت چنین عملکردهایی براساس توصیه ها و تحویزهای متون مسیحی صورت گرفته است. زیرا ایدئولوژی دینی به معنی حداکثری را بایستی بتوان از درون مایه های دین مسیحیت استنباط کرد. که چنین نبود و نیست. پس می توان نگاه حداکثری آن دوره بخاطر توسعه دامنه حکومت کلیسا با بهره گیری و سوء استفاده از اصول و مفاهیم اخلاقی دین دانست که می توان آن را ایدئولوژیک کردن دین در عصر مسیحیت اولیه تلقی کرد. در اینجا باید در رابطه وضعیّت ایدئولوژیکی دین در غرب مسیحی در آن عصر به خود گرفته است این دو نگاه را از هم تفکیک کرد یعنی:

1. ایدئولوژیک بودن دین مسیحی؛

2. ایدئولوژیک کردن دین مسیحی.

در دوره مسیحیت قرون وسطی: دستگاه کلیسا با تلقّی خاصی که از حکومت و دین داشت، وضعیّت ایدئولوژیکی خاصّی را بر جامعه تحمیل کرد. که مستقیما از دین استفاده نمی شد که می توان به آن ایدئولوژیک کردن دین در قرون وسطی تعبیر کرد. بعد از تثبیت این حالت تا عصر رنسانس، دستگاه کلیسا ایدئولوژیک بود یعنی کلیسا تنها در تمام ابعاد زندگی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی نظارت فعال داشت بلکه در یک گام فراتر با تدارک یک سیستم فعال حکومتی که آن را به دین نسبت می داد همه جریان های فکری و عملی را کنترل می کرد. دستگاه ایدئولوژیک دینی کلیسا تمام رفتارهای خود را توجیح ایدئولوژیکی می کرد. نسبت به رفتارها و کنش های سیاسی و اجتماعی خود از اعتبار دینی استفاده می کرد. تا بتواند جریان علمی و فکری و جنبش های سیاسی و اجتماعی که ساز مخالفت می زدند کنترل کنند. در فرایند ایدئولوژیک کردن دین، توسط حاکمان و امپراطوری مسیحی، انتظارات شخصی و خودسرانه ارباب و حاکمان کلیسا بر ظرفیت موجود دین مسیحی تحمیل شد که متون دین مسیحیت عملاً دستخوش یک تفسیر و تأویل عملی جاه طلبانه گشت. هر چند در مجموع این تفسیر و تأویل ها به گردن دین می گذاشتند البته این تفسیرها و تأویل ها به صورت تفسیر و تأویل خودسرانه ای که بعدا توسط کالون ولوتر به عنوان رهبران نهضت اصلاح دینی در عهد رنسانس رایج شد نبود، زیرا در قرون وسطی حاکمان کلیسا، ایدئولوژیک کردن دین را از تفسیر آزاد متن دینی و همگانی و عمومی کردن قرائت آن دنبال نمی کردند. چنانچه در عصر رنسانس کوتر و کالون آن را دنبال کردند. در قرون وسطی ایدئولوژیک کردن با محور قرار دادن توسعه و حرکت دستگاه کلیسا و مسیحیّت به سمت و جهت قداست دین و رعایت حرمت و حریم آن و حاکمان آن بود. برخلاف دوره رنسانس که در آن نفی قدسیت و شکستن حریم قدسی به عبارتی تزلزل جایگاه مفاهیم متافیزیکی شروع و آغاز می گردد. از این روی این وضعیّت ایدئولوژیکی دستگاه کلیسا، هر چند خود تبدیل به یک سیستم حافظ منافع شخصی ارباب کلیسا شده بود اما اعتبار و قداست و جایگاه رفیع قدسی آن تزلزل نکرده بود. در واقع در این نوع وضعیت ایدئولوژیکی دین با بهره گیری از اعتبار دین آن را تبدیل به یک دستگاه محافظه کار کرده بود که رفتارها و کردارهای ناشایست خود از ناحیه دین توجیه ایدئولوژیکی می کردند. وایت هِدْ در این رابطه می نویسد:

«در قرون وسطی مسیحیّت که تحت نظامات کلیسائی بود این افتخار مسلم را بدست آورد که به عنوان نیروی فعالی شناخته شد که به سوی دریافت های عالی تر پیش می راند. بدبختانه، بر طبق عادات کلیه نظامات مسیحیّت نیز خود را با محیط خود انس داد. به جای آنکه آلت پیشرفت باشد، آلت محافظه کاری شد. پس از دوران کوتاهی که کارمایه آن صرف پیشرفت می شد کلیساهای اصلاحی باز هم همان تکلیف بت پرستی را پذیرفتند. روی هم رفته نظامات مذهبی را که خوب مستقر شده باشند می توان در عداد نیروهای محافظه کار جامعه به حساب آورد. این نظامات اندکی پس از تشکیل خود پشتیبان عمده چیزی می شود که کلمان (Giuliodemedtci clement پاپ از 1532 تا 1534) آن را «رسم مشترک» نامیده است.»(5)

می توان تعبیری که «کلمان» به وضعیت حاکم بر مسیحیّت قرون وسطی می کند یعنی «رسم مشترک» آن را ایدئولوژیک کردن دین تلقی کرد. هر چند گفته وایت هِد در رابطه با نظامات مذهبی به صورت عمومی و کلی نمی توان پذیرفت و نمی توان تجربه تلخ نظام مذهبی مسیحیت را به دیگر مذاهب از جمله اسلام تعمیم داد. در واقع رویکرد حاکمان دستگاه کلیسا به دین نیز به میزانی بود که بتواند به هر عنوان و نحوی که شده حاکمیت و سلطه در اختیار این نهاد قرار گیرد. لذا نوع تفسیر و قرائت های خاص که از متن تحریف شده دین مسیحیت صورت می گرفت به روابط سلطه را مستحکم و مستمر می کرد. در این راستا کارل کاتوسکی می نویسد:

«هنگامی که مذهب مسیحیت نظام معینی یافت و به کلیسایی فراگیرنده تبدیل شد که در آن گرایشی خاص حاکم بود، اولین وظیفه (نظام جدید)، تعیین نوشته هایی از میان آثار مسیحیّت اولیه بود که کلیسا آنها را معتبر و اصیل می شناخت طبیعتا فقط نوشته هایی مقبول افتاد که با اعتقادات فرقه حاکم در آن زمان منطبق بود. تمام انجیل ها و نوشته های دیگر تصویری متباین با نظر کلیسا در مورد مسیح ترسیم می کردند مردود و مجعول و ناقص و غیر قابل اعتماد شناخته شدند.»

«هدف کلیسا ایجاد وحدت نظر در چارچوب کلیسا بود ولی این کار نه تنها با موفقیت صورت نگرفت بلکه غیر ممکن نیز می نمود. شرایط متحول اجتماعی، دائما آرمان ها و جناج بندی های جدیدی در کلیسا بوجود می آورد علی رغم ویرایش ها و حک و اصلاح های کلیسا، تناقضات باقیمانده در تصویر عیسی بر جناح های گوناگون اجازه می داد که هر یک بر وجوهی مناسب آرمان فرقه ای خود، تأکید ورزند. بدین ترتیب مبارزه بین گروه های اجتماعی مختلف در چارچوب کلیسای مسیحیت به ظاهر مانند مبارزه ای در باب تعبیر کلام مسیحی جلوه می گردد.»(6)

 

2 ـ 2 ـ 1. وضعیت دین و ایدئولوژی در عصر رنسانس:

 

بعد از بیان رابطه دین و ایدئولوژی بعد از تشکیل حکومت در قرون وسطی در ادامه آن مواجه می شویم با پدیده رنسانس و سرآغاز نواندیشی و اصلاح گرائی در دین اگر چه بذرها و بسترهای متعددی می توانست در بوجود آوردن شرایط نهضت اصلاح دینی نقش داشته باشد ولی نهضت اصلاح دینی، در اوج خود فرایند ایدئولوژیک شدن دین را با معنا و مفهوم تازه را کلید زد. در این مقطع، رهبران اصلاح طلب، همراه با سست شدن اعتبار و جایگاه دستگاه کلیسا، از یک روحیّه تسامح دینی برخوردار بودند. و تلقّی جدیدی را از متن دینی و متون مقدس مسیحی ارائه کردند که از یک دغدغه اصیل دینی ناشی می شد. این تلقی و قرائت جدید از دین با قرائت حاکم مخالفت داشت. این نوع قرائت و تفسیر دینی در واقع برای حفظ اقتدار مسیحی و برگرداندن آن عزّت و شکوه دستگاه کلیسا که با ضربات مهلک جنبش های علمی و فکری مواجه شده بود تلاش می کرد.

زیرا که جایگاه اجتماعی آن در بین افکار عمومی، در معرض ابهام و تردید قرار گرفته بود. لذا با این جنبش دینی که با خود پیامدهای ناگوار و ناخواسته داشت یک بستر سازی ناخودآگاه برای ایدئولوژیک شدن دین به معنای جدید، یعنی تضعیف دستگاه کلیسا و حذف ابعاد اجتماعی و سیاسی دین مسیحی فراهم شد در رابطه با تلقی و قرائت جدید از دین، می توان نگاه جدید و رویکرد دنیوی رهبران جریان پرتستان را یادآور شد. که لوتر به عنوان یکی از رهبران آغاز جریان اصلاح طلبی با تغییر و تفسیر مفهوم تکلیف به معنی حرفه که به فعالیت دنیوی روزانه معطوف است تقسیم بندی متون اخلاقی را به دو بخش «موعظه ها و احکام» توسط کاتولیک ها را از اعتبار انداخت. یعنی براساس نظر کلیسای کاتولیک که اعمال و رفتار موجب رستگاری می شد اینک طبق اصول بنیادی مذهب پروتستان تنها عقیده قلبی می تواند انسان را به رستگاری که دین مسیح وعده داده برساند از این روی با این تغییر و تفسیر بسیاری از اخلاق ها و رفتارهای در دین مسیح مورد سرزنش قرار گرفته همچون خود خواهی و خودپسندی،... انسان از آن قیود رهائی پیدا می کند. این بستر مذهبی و دینی پروژه حرکت به سوی فرایند دنیوی شدن و مشارکت در فعالیت سرمایه دارانه را رقم می زند که در حقیقت این امر جز با نفی مرزها و حریم های قدسی نمی توانست صورت بگیرد.

ماکس وبر (MA× WEBER) در این رابطه با تفسیر و تحلیل مفهوم تکلیف از دیدگاه لوتر بر این باور است. تعریف تکلیف به حرفه برای نخستین بار در ترجمه لوتر از انجیل بکار رفته و به سرعت در محاورات آن در بین پروتستان ها رواج پیدا کرد. لذا تحقق حرفه در حوزه فعالیت های دنیوی به عنوان عالی ترین شکل فعالیت اخلاقی از منظر لوتر تلقی شد.

«ایده حرفه مانند واژه آن، جدید و محصول مرحله اصلاح طلبی مذهبی است. اما، این نکته که تحقق حرفه فرد در فعالیت های دنیوی وی عالی ترین شکل فعالیت اخلاقی است بی شک نکته جدیدی است. این همان چیزی است که به فعالیّت دنیوی، ناگزیر معنای مذهب داده و برای نخستین بار مفهوم حرفه را بدین معنا متداول ساخت. بنابراین مفهوم حرفه، اصل اساسی تمام فرقه های پروتستان است که تقسیم بندی متون اخلاقی به دو بخش «موعظه ها و احکام» توسط کاتولیک ها را بی اعتبار می سازد.

در دیدگاه لوتر، زندگی راهبانه یکی از وسایل جلب رضایت خداوند، نه تنها کاملاً بی ارزش است، بلکه نفی وظایف دنیوی به معنی نتیجه خودخواهی و کناره گیری از تعهدات دنیوی است تلقی می کند.»(7)

با توجه اصول بنیادی پروتستان اخلاق فردگرایانه دنیوی رواج پیدا کرد لذا راه و بستر را برای طبقه جدید سرمایه دار نسبت به فعالیت های آزادانه اقتصادی که موجب خروج قیود و محدودیت های اخلاقی کلیسا بود هموار شد. مذهب پروتستان نه تنها این طبقه را از قید و بند سرزنش های اخلاقی رهانید بلکه «انگیزه های خودپسندی، خودخواهی، مال اندوزی را که کلیسا قرون وسطی بشدت مردود می دانست به تدریج به فضائلی مبدل ساخت.»(8)

ای. ک. هانت (E. K. Hunt) در بررسی روند تکاملی برخی از مهم ترین نهادهای سرمایه داری و در ضمن تحلیلی که از ایدئولوژی هایی که در دفاع از آن بکار رفته، ارائه می کند. در رابطه با پروتستان و اخلاق سرمایه داری می نویسد:

«علی رغم محافظه کاری بانیان مذهب پروتستان، این دیدگاه مذهبی به نفوذ روز افزون فلسفه جدید فردگرایی کمک کرد، اصل بنیادی مذهب پروتستان که زمینه آن گرایش های مذهبی را فراهم آورد که در آن فعالیت بازرگان طبقه متوسط تشویق می شد. این عقیده بود که اعتقادات انسان موجب بخشودگی او می شود نه اعمالش. اما تعالیم کلیسای کاتولیک رستگاری را در اعمالی می دانست که اغلب به معنی شدت در مراسم مذهبی بود، به نظر کلیسای کاتولیک، شایستگی شخص هیچ گاه به تنهائی موجب رستگاری او نمی شود.

مذهب پروتستان و فلسفه جدید فردگرایی پایه های ایدئولوژی جدید را فراهم ساختند، بنابراین لازم می نمود تا دیدگاه فلسفی و ایدئولوژی جدیدی که فردگرایی و سود جویی را از لحاظ اخلاقی توجیه کند، بوجود آید.»(9)

بدینسان لوتر با تفکیک میان قلمرو خدا و قلمرو جهان خاکی بر این باور بود با اصول اخلاقی مسیحی نمی توان راهنمایی برای اعمال قدرت دنیوی باشد به عبارت خود وی «با تسبیح نمی توان بر جهان حکومت کرد» به هر حال حرکت اصلاح طلبی لوتر و کالون خواه ناخواه منتهی به اصولی لیبرالی شد که در آن دین به کناره گیری از زندگی اجتماعی و سیاسی ملزم گشت و باورهای دینی به حوزه اعتقاد قلبی رانده شد. شگفت آنکه به اعتقاد «آنتونی آربلاستر» این گرایش های لیبرال از بدو پیدایش پروتستانیسم با آن همراه بوده است. آربلاستر در عبارتی می نویسد هر چند با نگاه اولیه در تعالیم پروتستان مطلبی که بتواند پیوند آن اصول را با لیبرالیسم موجب گردد یافت نمی شود با این وجود به نحو تناقض آمیزی گرایش های این جهانی را شتاب بخشید، گرایش هایی که جنبش اصلاح مذهبی قصد اعتراض علیه آنها را داشت.(10)

در این مجال تحلیل دلنشین و زیبای ارتکای گاست این فیلسوف اسپانیایی از این وضعیت بحران این سده بسیار قابل دقت است.

«برای نشان دادن چگونه توقف حضور انسان سده پانزدهمی در چارچوب مسیحیت قرون وسطایی، فصل پیشین را به توضیح ژرف ترین و صمیمانه ترین شکل پارسایی و زهد آن دوره اختصاص دادم. دیدیم که حتی آن پرستش نوین تلاشی در راه این جهانی کردن ایمان و راهی برای با خدا زیستن، در عین توجه به دنیای کنونی، بوده است. بدون دور شدن از جنبه های مذهبی صوری سده های پانزدهم، شانزدهم، و هفدهم به طریقی می توانیم این نکته را دریابیم که انسان همیشه با آهنگی فزاینده به سوی همان هدف می رود. پایان کار همیشه تصدیق این دنیا است. اما هنگامی که بدانیم و نیّت همیشه عکس این بوده است، به غرابت موضوع بیشتر پی می بریم، پس می بینیم عامل جدایی لوتر از کلیسا همانا خصلت این جهانی کلیسا بوده و به همین دلیل، زندگی روحانیت کلیسا از جانب لوتر مردود شمرده شد و آن را مغایر زندگی مسیحی واقعی دانسته است. به جای آن، خصلت مذهبی صوری زندگی این جهانی و بدون مشغله های دنیوی در شکل کار و حرفه را مورد تصدیق و تأیید قرار داده است، ما در موقعیت و شغلی که خدا برایمان مقرر کرده است، در خدمت دنیا و در نتیجه، در خدمت خدا هستیم.»

اگر این مذهب آدم هایی با اعتقاد و مذهبی عمیق و شخصی یعنی مذهب کسانی بودند که بنابر سرنوشت فردی شاق در هر عصر و دوره ای مذهبی بودند. فکر کنید از مردانی که شخصا مذهبی نبودند، طی سده پانزدهم و بویژه نیمه دوم آن سده، چه رفتار انتظار می رفت. انسان معمولی احساس می کرد برای نخستین بار مسیحیّت را پشت سر نهاده و به جهان تمایلات و آرزوها پرتاب شده و دارای شکلی از زندگی عمیقا بیگانه از اعتقادات مذهبی است، آن چنانکه شخص بی درنگ به خود می گوید این دوره غیر مذهبی ترین دوره تاریخ اروپا است.»(11)

این ایدئولوژیک شدن دین در عصر نوزایی دقیقا با وضعیت ایدئولوژیکی دین مسیحی در قرون وسطی تفاوت ماهوی داشت. این پیشامد وضعیّت ایدئولوژیک دین در نهضت رفورم دینی، الهیات مسیحی و دین سنتی مسیحی را در یک وضعیّت جدیدی قرار داد. جزمیّت و اعتقادهای دینی توده های مردم را در معرض تندبادهای شک و شکاکیت قرار داد. لذا می توان گفت در این عصر، گام های اولیه جریان هرمنوتیکی برداشته می شود. تا اینکه به مرحله جدید و مفهوم جدیدی از ایدئولوژیک شدن دین مواجه می شویم در ادامه به معنای تازه تر، و یا بیان تازه دیگری در عصر روشنگری منتهی می شود. لذا رهبران اصلاح طلب افراطی در دین مسیح روند ایدئولوژیک کردن دین را با معنا و مفهوم خاص شتاب می بخشیدند. در این راستا «بارنز» و «بکر» با بیان اینکه آیین پروتستان بر صحت و قاطعیّت مطالب انجیل تأکید می ورزید، بیشتر از آیین کاتولیک که در مواردی به تحدید نظر و تفسیر انجیل می پرداخت از پیشرفت علم آن دوره مانع می شد و خدمت آیین پروتستان به تجدد و علم این بود که بر ضدّ وضعیّت استبدادی کلیسا قیام کرد و پرده های مکر و حیله مدّعیان دین را کنار زد. با اینکه جریان پروتستان بر بعضی از مقدّسات دینی اعتراض کرده بود ولی چنانچه «بوسوئه» گفته این طغیان بر برخی، وحدت دستگاه دینی را از میان برد و مقدّسات به کلّی از اعتبار انداخت از این رو آئین کالوی با حمایت از اقتصاد پولی و سوداگری ناخواسته، عرصه صنعت و تجارت و علوم مربوط به آنها را هموار کرد. بارنز و بکر می نویسند:

«به طور خلاصه غلبه آیین پروتستان بر آیین کاتولیک سبب شد که پروتستانها و مخصوصا پورتین های کالوینی بخشی از تشریفات دینی و عبادت رسمی و صوری را رها کنند. و از رهبانیت و فقر روی گردانند و در عوض به عبادت قلبی و تصفیه باطن و تهذیب اخلاق بپردازند. از این رو اگر بگوییم که اینان رهبانیت ظاهری پشت کردند، باید بر سخن خود بیفزاییم که هیچ یک از شرّ امیال جسمانی و منافع دنیوی نرسته هر چه در ما هست ودیعه خداست. باید ودایع خدا را بپذیریم و به شیوه ای که خدا مقرر داشته است، به کار بریم، باید همواره مراقب رفتار خود باشیم و با تعدیل و تصحیح آن خود را سزاوار رستگاری می سازیم نباید از امور دنیوی بگریزیم بلکه باید خردمندانه بدین امور بپردازیم بدیهی است که چنین روحیه ای افراد را به سرکوبی خشم و نفرت و ناخرسندی شخصی وامی دارد. به وظیفه شناسی و خدمتگزاری می کشاند. بنابراین کالوینیسم نظام اجتماعی را از آرامش برخوردار می ساخت و بهره کشی بی رحمانه سرمایه داران را تسهیل می کرد. اتحاد پورتینیسم کالوینی و سرمایه داری دیر زمانی دوام آورد.»(12)

البته لازم است باز هم تأکید کنیم که جریان های گوناگونی منجر به فرایند ایدئولوژیک کردن دین در آن عصر گردیده نسبت به عصر بعد از خود همین روند رو به رشد ادامه داشته است. یعنی این جریان اصلاح طلبی و روند رفورم دینی که در مذهب پروتستانیسم متجلی شد توقف پیدا نکرد. بلکه این رفورم همچنان ادامه داشته است تا عصر حاضر با توجه به موقعیّت و جایگاهی دارا بود معنای و مفهوم جدیدی به خود گرفته است. لذا سیر تحولی که الهیات مسیحی به خود گرفته می توان از یک الهیات دینی به الهیات لیبرال تا به الهیات مرگ خدا قدم گذاشته است. اصلاح طلبان عصر رنسانس، با خود مذهب جدید را به همراه آوردند و شاخه جدیدی در مذهب و دین مسیحی را ابداع کردند. که همان جریان مذهب پروتستانیسم می باشد. رهبران اصلاح طلب اولیه دوره رنسانس که با مذهب پروتستانیسم، دین و مذهب مسیحی در شرایط و فضای ایدئولوژیکی جدیدی قرار دادند، لذا می توان این روند ناخودآگاه و ناخواسته را به ایدئولوژیکی شدن دین، در معنای جدید آن یعنی دنیوی کردن تعبیر کرد. از آنجا که این روند در ادامه توسط اصلاح طلبان جدید با آگاهی و از روی عمد به این روند ایدئولوژیکی شدن دامن می زدند می توان از آن ایدئولوژیکی کردن دین با معنا و مفهوم جدیدتر تعبیر کرد. در واقع حرکت اصلاح طلبی و رفوم مذهبی (Reformation) که آغاز گشته بود دین را در بستر حرکت به سوی دنیوی گرایی قرار داده و به سوی آن سوق می داد. از این روی انسان در این دوره دچار بحران عقیدتی است که از یک سو در حال گسستن از اعتقادات پیشین است بدون اینکه هنوز عقاید جدید پیوسته باشد. لذا «خوسه ارتگای گاست» وضعیّت انسان این دوره را این گونه تشریح می کند:

«موضع او در رابطه با مبدأ و خاستگاهش روشن است مسیحیت ناب از میان رفته و هر آنچه را که می شده از دست داده است. موج در حال پیدایش اصلاح دینی (رفرماسیون) هم، نه پیشرفتی و نه فرمول بندی تازه ای از مسیحیّت قرون وسطی دارد، هر چه هست این جهانی و نوین اما در رابطه با طبیعت و جهان موضع انسان مزبور را به روشنی مشاهده نمی کنیم. چون خودش هم هنوز نمی داند با این محیط جهانی خود چه کند، هنوز نظام باورهای دقیق خود را در رابطه با این محیط بوجود نیاورده است. تنها امر روشن تمایلش به این جهان و احساس توهّمی است که نسبت به آن دارد. او چونان پیکانی که از کمان رها شده و به سوی هدف در پرواز است به جانب فرهنگ این جهانی در حرکت است.»(13)

بدین ترتیب، با تردستی شگرفی به یک شکل مذهبی می رسیم ـ اگر درست بگویم ـ در آن تأکید بر چهره دنیوی انسانی و یگانه خدا، مسیحیت را این جهان ساخته است. مقصودم این نیست که انسان از مسیحیّت خارج شده است، برعکس، انسان مسیحیّت را تا سر حد دیدگاه و عمل انسانی دگرگون کرده است. به همین دلیل، من از این جهانی شدن مسیحیّت سخن گفتم، بعد در سراسر اروپا تحقیر مذهبی اوج می گیرد و توجه داشته باشید که این «مذهبی» درست نقطه مقابل الگوهای کهن قدیسی و زندگی کمال یافته یعنی علیه صومعه نشینان و کلیّت روحانیت است. مذهب تازه که الهام بحش توماس اکمپیس بود مذهب آدمهای عامی و غیر روحانی یعنی شاخه این جهانی مسیحیت شد، «برادران زندگی مشترک» در دونتر، بر آلمان و فرانسه تأثیر نهادند و نخستین مایه های اصلاح دینی شکل گرفت. کیش آنان پرستش نوین است، از نظر آنها، خدا همان انسان متعال یعنی مسیح است.»(14)

3 ـ 2 ـ 1. خلاصه و حاصل کلام

تا حال خواستیم این نکته را اشاره کنیم که وقتی فرایند ایدئولوژیک دین صحبت می شود کدام معنی و مفهوم اراده شده است تا بتوانیم در ادامه نوشتار که وقتی از خاستگاه ایدئولوژیکی دین بحث می کنیم محل نزاع روشن گردد. به طور خلاصه، می توانیم دو تلقی از وضعیّت ایدئولوژیکی دین در دین مسیحیّت بعد از تشکیل حکومت در قرون وسطی و ادامه آن داشته باشیم. در یک تلقی ایدئولوژیک بودن دین به این معنا است که دستگاه کلیسا و ساختار حکومتی ارباب کلیسا در قرون وسطی به دین شکل ایدئولوژیک بخشیدند و دین مسیحی در تمام عرصه ها میدان دار توجیه و تبیین مفاهیم و نظریه علمی و سیاسی و اجتماعی بود. این تلقی را می توان تلقی حداکثری از ایدئولوژیک کردن و در آن عصر عنوان کرد که این تلقی در مقابل تلقی حداکثری که بنابر اقتضاء خود دین می باشد و می توان از آن به ایدئولوژیک بودن دین تعبیر کرد، قرار داد. در این دوره، عظمت و شوکت دستگاه کلیسا مستقیما به دین ربط داده می شد و از جایگاه و پایگاه بلندی در نزد توده های دیندار برخوردار بود. و در این تلقی ایدئولوژیکی ما با معضلی به نام فرایند دنیوی گرایی براساس توجیه مذهبی مواجه نیستیم یعنی هنوز مذهب و حاکمان آن بر آن جهانی بودن پای می فشارند اما در تلقی دوم از فضا و شرایط ایدئولوژیکی دین با شرایط جدید فکری و سیاسی و اجتماعی نهضت اصلاح دینی و عصر روشنگری مواجه می شویم. و در هر دو مرحله تاریخی جریان رفورمیسم دینی هم در دوره نهضت اصلاح دینی و هم در عصر روشنگری یک تلقّی جدید از ایدئولوژیک بودن دین اراده می شود که دین در شکل ایدئولوژیکی جدید یک مکانیسم و دستگاه توجیهی و تبیینی را برای وضعیّت مدرن و تازه بوجود آورد که از پایگاه دین، شرایط و بحران های جدید را با روایت تازه دینی، توضیح و تبیین می کردند. در این فرایند است که به مفهوم جدید و بار خاص از ایدئولوژیک بودن دین مواجه هستیم. به گونه ای که ایدئولوژی میدان دار توجیه و تبیین بحران ها و چالش های بوجود آمده از عصر نو زایی و روشنگری (با تحلیل رفتن درون مایه های دینی با روش تفسیری و تأویلی هرمنوتیک) می گردد. این را می توان تلقی حداقلی از ایدئولوژی دینی نام نهاد در حقیقت به این روند نمی توان چیزی و عنوانی جز کاهش تأثیر اجتماعی و سیاسی دین و آغاز روند سکولاریزه کردن دین در عصر بعد از قرون وسطی، عنوان کرد.

لذا وقتی بحث می شود که دین ایدئولوژیک شده یعنی اینکه دین مسیحی یک سلسله نظام عقیدتی را از سوی جنبش علمی و فکری وام گرفته با قرائت جدیدی از متون مقدس دینی ارائه می کند آن را بر دین تحمیل می کند تا بتوان این نظام فکری برآمده از این وضعیّت جدید را مشروعیت و مقبولیت دینی بخشد. از این روی در ادامه و روند انطباق دین تحولات جاری دین و مفاهیم دینی دچار فرسایش می گردد که با روند نزولی جایگاه دین و فروکاهش دین به ساحت صرفا شخصی، فردی مواجه هستیم.

این شرایط و وضعیّت خاص هست که نقطه عزیمت برای عهد جدیدی از دین می گردد. دین با اصالت دادن به پدیده های نوظهوری حرکت خود و روند تکاملی خود را با عهد جدید علمی و فکری همگون می کند و با تغییر و تحوّل عهد جدید علمی و فکری، دین نیز رنگ و لعاب عصری می گیرد لذا عصری کردن دین یعنی، ایدئولوژیک کردن با معنا و مفهوم تازه آن یعنی تولید، یک نظام معرفتی و عقیدتی و تولید یک الهیات اصلاح شده که بتواند فضا و شرایط عصر جدید را تحمّل کند. با این سیستم جدید تولید شده از سوی دین که قدرت توجیه و تبیین، پدیده های تازه را داراست دین شکل ایدئولوژیک به خود می گیرد.

«ایدئولوژی ها، نتیجه گریزناپذیر تحوّلات جوامع در حال گذار هستند... در این حال ایدئولوژی به صورت واسطه ای میان اسطورها و افسانه های کهن و قراردادهای نوین عمل می کند.» «ادیان علی رغم حمله به ایدئولوژی های مثل عرف گرایی، خود در دوران جدید وجه ایدئولوژیک یافته اند... خود ایدئولوژی یک حلقه واسط در بسیاری از جریان های عرفی شدن است.»(15)

البته این گفتار نسبت به دین مسیحیت قابل صدق است که از قابلیت های لازم برای ارائه ایدئولوژی دینی بی بهره بود. از سوی دیگر این نوع نگاه از ایدئولوژی به معنای فرایند دنیوی شدن اراده کرده که در دوره بحران تاریخ غرب به وقوع پیوسته است. طبیعی است که این روند ایدئولوژیکی منحصرا در جغرافیای سیاسی و اجتماعی در غرب رخ داده است. لذا این پدیده ایدئولوژیکی دین با معنا و مفهوم خاص خودش نسبت به جغرافیای خاص خودش می تواند اعتبار داشته باشد. نمی توان با آن تلقی از وضعیّت بوجود آمده در غرب، در رابطه دین و ایدئولوژی در دین اسلام به قضاوت نشست. دائم دم از دین زد که ایدئولوژیک کردن دین اسلام باعث دنیوی کردن و این جهانی کردن، دین می گردد. و دین اسلام را از اهداف عالیه اش بازمی دارد. و آن را زمین گیر می کند. بر همین اساس این ذهنیّت و طرز تلقی منجر می شود به این نکته که، در برخورد با ایدئولوژی یک رویکرد منتقدانه و منفی و بلکه یک رویکرد ایدئولوژی ستیزی گرفته شود. در حالی که نفرت آنان علیه ایدئولوژیک بودن که ممکن است از موضع درد دین و دغدغه دینی باشد ناشی از تعمیم نابجای یک نوع تجربه تاریخی در دین مسیحی هست.(16) در عین حال می توان با قاطعیت گفت که تقبیح ایدئولوژی نثار نفرت علیه آن باز چنین افراد را در یک موضع ایدئولوژیک قرار می دهد. چنانچه ا. ه. کار می گوید، «تقبیح ایدئولوژی به طور کلی خود نوعی ایدئولوژی است»(17) این جاست می توان گفته «ایگلتون» خوب حس کرد که ایدئولوژیک کردن در غرب دقیقا در یک شرایط ایدئولوژیکی پا به عرصه گذاشت.(18) و با یک نوع جایگزینی ایدئولوژیکی مواجه می شویم و در این جایگزینی جدید ایدئولوژی فراگرد دنیوی کردن فرهنگ محسوب می شود که از این روی ایدئولوژی مدرن غرب فرایند عرفی کردن و دنیوی کردن دین را آسان می کند. ژان بشلر در این رابطه بر این باور است که ایدئولوژی فراگرد دنیوی شدن می باشد. لذا در دین مسیحی بسترهای دنیوی شدن توسط نهضت اصلاح طلبی مهیا شد. و سرانجام دین مسیحیت را در حوزه دنیوی و دین جهانی قرار داده دین و مذهب مسیحیت تبدیل به یک ایدئولوژی شده که در این جا منظور و مراد از ایدئولوژی یعنی نظام باورها و عقاید معطوف به عملی که با تعبیر و تفسیر دنیوی از متون دینی صورت گرفت. لذا ایدئولوژیک کردن دین در جریان اصلاح طلبی غرب به معنای دنیوی کردن دین می باشد که در آن بعد متافیزیکی و ماوراء دین رنگ می بازد. هر چند لوتر و کالون بر چنین اساسی نهضت پروتستانیسم آغاز نکردند ولی پیامد و نتیجه حرکت آنها و فرایند ایدئولوژیک شدن (دنیوی شدن) را از شکل ساده تا شکل پیچیده آنها بسترسازی کرد. لذا عملاً دین در بستر ایدئولوژی دنیوی قرار گرفت این رویکرد دقیقا با نگاه آخرت گرائی و فرجام گرائی که ایدئولوژی اخروی محض را رقم می زد منافات داشت زیرا قرون وسطی اصول اخلاق پدرسالارانه مسیحی می توانست همانند ایدئولوژی عمل کند.

«ارباب فئودال، چه مذهبی و چه غیر مذهبی به ایدئولوژی نیاز داشت که وضع موجود را منعکس کند و به آن حقانیت بخشد. این ایدئولوژی، که عامل معنوی انسجام اروپای فئودال بود و از فرمانروایان آن حمایت می کرد. روایت قرون وسطایی سنت یهودی و مسیحی بود. این سنت اصول اخلاقی پدید آورد که برخی اوقات اخلاق مبتنی بر همکاری مسیحیت خوانده می شود و بازتاب این حقیقت است که تمامی جامعه به عنوان وجودی واحد، بهم پیوسته در نظر گرفته شده است.»(19)

بدینسان رویکرد ایدئولوژیکی به دین که بر اساس آخرت گرایی شکل گرفته بود نسبت دین را با این جهان و دنیا می گسست، نتیجه آن حرکت توده به سوی رهبانیت پیشگی بود که نسبت به روابط سلطه و حاکمان اعم از ارباب کلیسا یا امپراطوران روم و یونان سکوت مرگبار و اقناع در برابر ظلم و بی عدالتی را نهادینه می کرد. و آن را ترویج می داد، و مُهر مشروعیّت را بر آن می زد. در این راستا «ژان بشلر» نتیجه حرکت جریان اصلاح طلبی مسیحی را این گونه بیان می کند.

«این واقعیّت که نهضت اصلاح دینی، پیروزی خود را مدیون آن است که از سوی اشرافی که با گسترش نفوذ پادشاهان مبارزه می کردند و مردمی که خواهان استقلال بودند مورد استقبال قرار گرفت مستقیما در هیچ جایی، منعکس نشده است مباحث، ظاهر مذهبی خود را به همان صورت که بدعت گزاران مذهبی ارائه داده بودند حفظ کرد. ولی از هدف مذهبی خود منحرف شد. به مبارزه سیاسی آلوده گردید، در نتیجه در اصلاحات دینی مذهب به طور کامل به ایدئولوژی مبدّل شد.»(20)

با توجه به آنچه گفته شد می توان گفت کل تحولات تاریخ تمدن غرب و طبعا تاریخ الهیات مسیحیت در دوران بین دو حدّ این جهانی و آن جهانی رقم خورده است. از این روی سیر تاریخ تمدن غرب و دین آن را از جریان آن جهانی به سوی جریان این جهانی حرکت کرده است. این تلقی فوق را می توان از کلام وایت هِد برداشت کرد خود وی این گونه بیان می کند که:

«تاریخ فرهنگی غرب در مدتی که بواسطه اسناد مدرن روشن شده می توان آن را تحت نقاب پیشرفت متداوم اقتصادی فرض کرد... به عنوان شق ثانی تاریخ را می توان به صورت یکرشته نوسانات بین این جهانی و آن جهانی بودن، یا به صورت میدان مبارزه بین حرص و فضیلت، یا بین حقیقت و خطا در نظر آورد.»(21)

در ادامه بحث می خواهیم اجمالاً فرایند ایدئولوژیک شدن دین را با نگاهی به جریان های دینی و نقش الهیات مسیحی که منتهی به ایدئولوژی دنیوی شده است بپردازیم هر چند بوجود آمدن این جریان ها منفکّ از سایر جریان های علمی و سیاسی و اجتماعی نمی توانست باشد. و هر یک از جریان ها در یک تأثیر متقابل از همدیگر، بسترساز چنین فرایندی می باشد. لذا نمی توان نگاه را صرفا بر جریانی خاص با برش خاص از یک مقطع تاریخ معطوف کرد. تحلیل را روی آن منحصر کرد.

ادامه دارد

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان