ماهان شبکه ایرانیان

زهد، زیستی شایسته

در نوشتار پیش، سخن از زهد بود و ساده زیستی. از روح منیع و آشنای به حقایق که در صفای قناعت می زید و گوهر جان را اسیر عالم خاک نمی کند.

آداب و اخلاق اهل علم (9)

قسمت چهارم

در نوشتار پیش، سخن از زهد بود و ساده زیستی. از روح منیع و آشنای به حقایق که در صفای قناعت می زید و گوهر جان را اسیر عالم خاک نمی کند.

سخن از زاهدی بود که به جهان فرودین و زخارف فریبای دنیا دلبسته نیست و از لذات زود گذر و دام شهوات رهیده و از تنگنای تعلقات مادی بیرون جسته است.

اکنون در این نوشته، سخن از دلبسته به دنیا و رفاه زده است که پیوسته در کامجویی می زند و راه افزونخواهی می پوید. همتی جز پروردن هوسها و ارضای شهوات ندارد. دنیای آز و نیاز، او را از استغنای روحی و جهان بی نیازی محروم ساخته است.

دلبستگی به دنیا پست، آدمی را از مسیر کمال معنوی باز می دارد. تعلقات دنیا برای او هدف می شود و به جانب پاکیها و روشناییها و روشناییها اوج نمی گیرد. عمر خود را در چهار دیواری تن سپری می کند و رخصت جولان از این حصار خاکی را نمی یابد.

شیفتگی به دنیا و زخارف آن، باعث می شود که آدمی طمع به دونان بندد و وقار خود را گم کند و کف در پی گرفتن پستی بگشاید .اشخاص رفاه زده و کامجو، سعادت را در اشباع هوسها و ارضای شهوات می دانند و لذت را از ثروت و جاه، پوششهای پربها و خورشهای گوارا می جویند. تجمّل و ترفّه آدمی را تسلیم مفاسد دنیا می کند. او را مقهور اشیای لوکس، مصرف، نیازهای کاذب و فخر فروشیهای هوس انگیز می نماید.

نگرش مرفهانه و برخورد تجملگرایانه به دنیا و ابزار زندگی، آثار سؤ اقتصادی و اخلاقی فراوانی را در پی می آورد و زندگی سالم را تهدید می کند. از این روی، گسترش فرهنگ زهد و تلاش و طرح زندگی ساده و با قناعت، اضافه بر آثار بسیار ارزشمند اخلاقی و روحی، در مسایل اقتصادی و اجتماعی نیز بسیار مؤثر است.

اکنون و در این شرایط ویژه برای رهایی از گردنه های عظیم اقتصادی و توفیق در امر بازسازی، راهی جز حاکم کردن شیوه صرفه جویی و ساده زیستی نیست.

اگر خواسته باشیم، بنیه های اقتصادی را تقویت کنیم و طرحهای اساسی و انقلابی را برای ریشه کن کردن فقر و محرومیت، به کار بندیم، باید در مصارف شخصی و هزینه های زندگی، راه اعتدال و قناعت را پیشه کنیم. تجملّات، تنوع طلبیها، مصارف کاذب و... گذشته از پیامدهای اجتماعی و اخلاقی که دارد، تواناییهای اقتصادی را نیز می بلعد و تلاش برای رسیدن به استقلال اقتصادی و خود کفایی را نافرجام می کند.

حاکمیت فرهنگ رفاه زدگی و اسرافکاری، زیانهای نگران کننده ای به بار می نشاند. تنبلی، ذلت پذیری، هوسبازی، فساد، رکود اقتصادی، نابودی منابع طبیعی و ترویج ضد ارزشهای نظام سرمایه داری و... آفتهایی است که از تجمّل و ترفّه بر می خیزد. توجه به این گونه پیامدها و آگاهی به نقش تخریبی آن در سقوط ملّتها، می تواند در چگونگی نگرش به مادیّات و میزان بهره مندی از آن و جهت دهی تلاشها و کوششها مؤثّر باشد.

به اندازه مجالی که این نوشتار دارد، به برخی از آثار سؤ تجملگرایی و رفاه زدگی، که عمده ترین اثر آن نابودی و سقوط تمدن بشری است، اشاره می کنیم:

 

.1 گسترش فساد

 

هنگامی که زرق و برقهای مادّی، پرخرجیها و گرایش به زندگیهای تجملی گسترش یافت، هزینه های مصرف بالا می رود و دخل و خرج ناهماهنگ می شود. افراد برای همگامی با زندگی، ناگزیر راههای در آمد را گوناگون می کنند و برای تأمین مخارج متنوع و سنگین، خود را ملزم به رعایت ضوابط و ارزشها نمی بینند. این جاست که تجمل، «آشیانه فساد» می شود و در سایه خود، انواع کژیها و مفاسد را پرورش می دهد.

انسان رفاه زده، هدفی جز ارضای هوسهای کاذب ندارد. اندیشه وی جز بر گرد رفاه و سرگرمیهای آن نمی گردد. ارزشها پایمال می شود. مصرف زدگیها، جای کار، تولید و پیشرفت را می گیرد. در چنین فرهنگ و جامعه ای، خوشگذرانی، ولخرجی و تفاخر به زرق و برقها رواج می یابد و کم کم جای ارزشهای اصلی را می گیرد. افراد تن پرور و تجملگرا خوشنامتر و مطلوبتر جلوه می کنند. از این گرایش و منش، پیامبر اکرم (ص) در گفتگویی با اباذر، ابراز نگرانی می کند و چنین ملتی را بدترینها نام می نهد:

 

«یا اباذر سیکون ناس من امّتی یولدون فی النّعیم و یغذّون به همّتهم الوان الطّعام و الشاب و یمدحون بالقول. اولئک شرار امتی.(40)»

 

به زودی مردمی از امت من می خواهند بود که در دامن نعمتها تولد می یابند، همتشان غذاها و نوشیدنیهای گوناگون و رنگارنگ است. اینان، مورد ستایش نیز قرار می گیرند. ایشان بدترین افراد امت من هستند.

در چنین جامعه و فرهنگی، روحیه تفاخر زنده می شود و چون خواهشها و نیازهای کاذب و جو مصرفگرایی رونق می یابد و هزینه ها بالا می رود، مردم برای دست یابی به خواسته های خود، از شیوه های چاپلوسی، رابطه و... بهره می گیرند. تقسیم درآمدها و دارییها، ناعادلانه می شود و تعادل آن به هم می خورد. گروهی به ثروتی بیشتر دست می یابند و بسیاری نیز محروم می مانند، اختلافهای طبقاتی، روز به روز زیادتر می گردد. گروهی خود خواه و بخیل در دریای ناز و نعمت و تفنّن بی حد و حساب غرق می شوند و سراپای وجودشان وقف اطوار تصنعی و فنونی می شود که از شؤون انسانی به دور است. در کنار این طبقه برخودار، خیل عظیمی شکل می گیرند که گرفتار صدها نوع نیازو محرومیت خواهند بود و انواع مفاسد و عقده های روانی مبتلا. تجمل و اسرافکاری، نخست باعث فساد صاحبان آن می شود و سپس به دیگر گروههای جامعه سرایت می کند. به فرموده امام خمینی:

«این (خوی کاخ نشینی) اسباب این می شود که انحطاط اخلاقی پیدا شود. اکثر این خویهای فاسد از طبقه مرفّه به مردم دیگر صادر شده است.(41)»

تنوع خواهیها و روی آوری به مصارف زاید و تجملی، آدمی را از معنویات دور می سازد و زمینه های لغزش و انحراف را آماده می کند. رقابتهای تفاخرآمیز، رو به گسترش می نهد و هر روز از گروهی به گروه دیگر منتقل می شود.

در پرتو روحیّه زاهدانه و زندگی در حدّ کفاف و قناعت است که می توان از دام چنین آفاتی رهید و ضمن بهره وری سنجیده و عادلانه از مواهب مادی به دیگر نیازهای معنوی نیز دست یافت.

 

.2 ذلت پذیری

 

شالوده فرهنگ و جامعه اسلامی بر کرامت و عزّت بنا شده است که آزادی و تلاش، دو ویژگی اصلی آن به شمار می روند. مسلمان، با کوشش فراوان و قناعت وساده زیستی، مراقب عزّت خویش است. کرامت خود را در پای اسارت به خواسته های کاذب و تجملی قربانی نمی کند. راه سازش و زبونی را پیش نمی گیرد. در فرهنگ تجمّلی است که تعیّش جای دلیری می نشیند و تلاش و کوشش به تنبلی و رنگ پذیری بدل می گردد. طبعی که به رفاه و آسایش طلبی خوی کرد، احساس قدرتمندی، شجاعت و آزادی، در او فروکش می کند. مردم لذتجو، اهل مبارزه نیستند. برای رهایی از وابستگیهای اقتصادی و کسب استقلال، باید دشوایها و محرومیتهایی را تحمل کرد که با طبع رفاه جویانه نمی شود به سراغ آن رفت. برای رهایی از چنگ فریبندگیهای سرمایه داری و وابستگیهای ذلت بارش، نیاز به ملتی قانع و آزاد از شیفتگیهای مادی است. اکنون فرهنگ و هویت ملی و مذهبی ما در نبردی تمام عیار با ارزشهای سرمایه داری است. هجوم همه جانبه سرمایه داری را بیش از پیش احساس می کنیم. سرمایه ما فرهنگ قناعت و پیراستگی از شیفتگیهای دنیاست که هم سرمایه دیرین ما بوده و هم مایه افتخار ماست. برای رویارویی با فرهنگ مهاجم سرمایه داری، نیاز به جامعه ای کوشا و قانع داریم. با روحیه رفاه طلبی، نمی شود به جنگ استعمار و مظاهر فرهنگی آن رفت.

امام خمینی در این زمینه می فرمایند:

«آنها که تصور می کنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان، با سرمایه داری و رفاه طلبی منافاتی ندارد، با الفبای مبارزه بیگانه اند. و آنهایی هم که تصور می کنند سرمایه داران و مرفهان بی درد، با نصیحت و پند و اندرز متنبّه می شوندو به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آن کمک می کنند، آب در هاون می کوبند. بحث مبارزهورفاه وسرمایه، بحث قیام راحت طلبها، بحث دنیا خواهیو آخرت جویی، دو مقوله ای است که هرگز با هم جمع نمی شوند وتنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیّت و استضعاف را چشیده باشند.»

 

67/4/26

.3 سقوط و نابودی

 

در بخش قبل یاد آور شدیم که تجمل و رفاه، به اسراف و تبذیر منتهی شده و در نتیجه، منشأ فساد می گردد. یعنی هنگامی که از درآمدها به طور شایسته استفاده نشد و در مصارف ناروا هزینه گشت، اضافه بر نابسمانیهای اقتصادی، پیامدها یکدیگر اجتماعی و اخلاقی نیز خواهد داشت. این کمبودها و دشواریهای اقتصادی و مفاسدی که از آن سرچشمه می گیرد، به گونه ای طبیعی در سرنوشت جامعه و ملت تأثیر سؤ می گذارد و در نهایت، منجر به فرو پاشی و نابودی می شود.

قرآن کریم، این موضوع را به صورت قانون و سنت بیان کرده و رفاه و خوشگذرانی را عالم سقوط می شمارد:

«و کم اهلکنا من قریة بطرت معیشتها فتلک مساکنهم لم تسکن من بعدهم الاقلیلا و کنا نحن وارثین»(42)

 

و چه بسیار قریه ها از میان بردیم که از زندگی خود گرفتار سرمستی شده بودند و این خانه های آنان است که پس ازایشان جزاندکی روی آبادی ندیده و ما آنها را به میراث بردیم.

لغت «بطر» که در آیه شریفه آمده است، به معنای شق و شکافته شدن است. شادی و خوش گذرانی، زندگی مرفهانه و تجملی، باعث شکافته شدن مرز اعتدال می شود. طرب و رفاه، باعث تجاوز از حد اعتدال و حقیقت می گردد. گویا حق شکافته می شود و از آن تجاوز می شود. در آیه دیگر، خداوند «اتراف» و ترفه را باعث سقوط و نابودی شمرده است:

 

«و اذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمّرناها تدمیرا.»(43)

 

چون اراده کردیم که جمعیت و دیاری را منقرض و نابود سازیم، توانگران خوشگذران و اسرافکار را در آن افزایش می دهیم، آن گاه، در آن جا به زشتکاری می پردازند در نتیجه، قانون و فرمایش الهی درباره آنان راست می آید. و مصداق می یابد. پس آن را منقرض و منهدم می کنیم، چه انهدامی!

دراین آیه، سخن از فرهنگ اتراف و مترفین است. مترف به کسی گفته می شود که به ناز و نعمت پرورده شده و بسیار عیاش و تن آساست. آن که فزونی نعمت و زندگی مرفهانه او را مست و مغرور و غافل کرده و به طغیان وا داشته است. جامعه ای که در استفاده از لذایذ و نعمتها، زیاده روی کند این گونه روحیّه رفاه طلبی، غالب، باعث فساد می شود، چنانکه همواره یکی از عوامل زشتکاری مترفین بوده اند:

 

«... واتبع الّذین ظلموا ما اترفوا فیه و کانوا مجرمین»(44)

 

و آنان که ستم می کردند از تلذذ و خوشگذرانی پیروی کردند و گناهکار بودند. سر چشمه ظلمها و جرمها، پیروی از هوسهاو عیش و نوشهاست.

این تنعم و تلذذ بی قید و شرط، عامل انواع انحرافهاست که در طبقات مرفه جامعه پدید می آید. مستی شهوات، آنان را از پرداختن به ارزشهای اصیل و درک واقعیتهای اجتماعی باز می دارد و غرق عصیان و گناه می کند. طبقات مرفه، همیشه از پرتوقع ترین و در عین حال، بی خاصیت ترین افراد جامعه بوده اند. اگر ناز و نعمتشان رو به راه بوده مشغول عیش و نوش خود بوده اند و اگر اندکی کمبود احساس می کرده اند، داد و فریاد واویلایشان بلند می شده و مراعات هیچ چیزی را نمی نموده اند.

سرنوشت این گونه جوامع، نابودی است، چنانکه در ملتهای گذشته نیز چنین بوده است. این سرنوشت، چیزی جز قانون الهی نیست. آیاتی که بدآنهااشاره رفت از همین سنت الهی پرده بر می دارند و آن را در چهار مرحله جاری می دانند:

.1 اوامر و وظایف دینی توسط رسولان الهی برای پیروی مردم ابلاغ می گردد.

.2 طبقه ای به عنوان مرفه و خوشگذران به فسق و نافرمانی می پردازند.

.3 این فسق و انحرافها گسترش یافته و عمومیت پیدا می کند و به طبقات دیگر سرایت می یابد، سپس استحقاق مجازات و کیفر پیدا می شود.

.4 در پی این کژیها و اسرافکاریها، و نابودی و هلاکت به سراغ چنین ملتی می آید. در این جامعه ناسالم و رفاه زده، مترفین، سردمداران ناهنجاریها می شوند. آنانی که در ناز و نعمت و هوس غرق هستند، پیامهای مصلحین را نمی شنوند. این آیات هشداری است به همه ملتهای باایمان و صاحب تمدن که سرنوشت جامعه و زندگی خود راه به آفت ترفّه نیالایند و زمینه رشدبه مرفهان بی درد ندهند و از آنان پیروی نکنند.

باید یادآور شد که همیشه اشراف و مرفهان، نخستین کسانی بوده اند که با مصلحان و منادیان عدالت مخالفت کرده اند. صاحبان در آمدهای سرشار «اولوا الّطول(45)» ازخطرها و مبارزات شانه خالی می کردند و اهل خطر نبودند.

افراد چسبیده به دنیا، راحت طلب، بی تلاش و هرسناک، هرگز همگام با انبیأ (ص) نبوده اند و چه بسیار که موضع خصمانه داشته اند:

 

«و ما ارسلنا فی قریة من نذیر الاّقال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون(46)»

 

ما به هیچ جمعیت و دیاری پیامبر بیم دهنده ای نفرستادیم مگر آن که طبقه خوشگذران و مرفه آن گفتند: به پیامی که آورده اید کافریم.

نسلی که در دامن عشرت و خوشگذرانی و بیکاری به سر می برد. پیوسته راه مصرف می جوید و از بیکاری و پوچی نقبی به سرگرمیها و مشغله های زشت و هوسبازانه می زند، خود اولین قربانی این رفاه زدگی است. این خطر، به تدریج از طبقه مرفه به طبقات دیگر سرایت می کند و گسترش می یابد. کم کم ارزشهای اخلاقی و معنوی از رونق می افتند و پایمال می گردند. بدینسان زمینه نابودی و انقراض آماده می شود. این خطرکه قرآن آن را به صورت سنت وقانون مطرح می کند، در امتهای گذشته بارها پیش آمده است و تمدنهای زیادی در آتش رفاه زدگیها و آسایش طلبیها سوخته اند.

شواهد تاریخی، گواه تحقّق این سنت الهی است. بسیاری از تمدنها و ملتهای توانا و برخوردار و انقلابهای پیروز، به خاطر گسترش فرهنگ اسراف و تبذیر در میان آنان، ساقط شده اند و هرگز فرصت باز سازی و بازیابی سابقه خویش را نیافته اند.

ابن خلدون، در کتاب خود، فصلی به این مطلب اختصاص داده است. در این فصل، نتیجه می گیرد که: فراخی معیشت و فرو رفتن در نعمت و خوشگذرانی، عامل سقوط تمدنها و ملتهاست:

« هر گاه ملتی به برخی پیروزیها نایل آید، به همان میزان به وسایل رفاه دست می یابد وبا صاحبان نازونعمت وتوانگران در آسایش و فراخی معیشت شرکت می جوید.... تنها همت این ملت این است که نعمت ووسیله فراخی زندگی به دست آورد و در سایه دولت به آرامش و آسایش به سر برد و عادات و شیوه های پادشاهی را در ابینه و پوشیدنیهای نیکو فرا گیرد و هر چه بیشتر بر مقدار آنها بیفزاید و در بهتر کردن و زیبایی آنها به تناسب ثروت و وسایل ناز و نعمتی که به چنگ می آورد بکوشد و از متفرعات آنها برخوردار گردد. و پیداست که در این صورت، رفته رفته، از خشونت و قدرتمندی بادیه نشینی و سروکار داشتن با طبیعت کاسته می شود و دلیری و تعصبات آنان به سستی و زبونی تبدیل می گردد. و از گشایش و رفاهی که خداوند به ایشان ارزانی می دارد برخوردار می شوند و فرزندان و اعقاب ایاشن نیز بر همین شیوه پرورش می یابند. بد انسان که به تن پروری و برآوردن نیازمندیهای گوناگون خویش می پردازند و از دیگر اموری که در رشد و نیرومندی ضرورت دارد سرباز می زنند..... به هر اندازه بیشتر در ناز و نعمت و تجمل خواهی فرو روند، به همان میزان به نابودی نزدیکتر می شوند.(47)»

آری بسیاری از ملتها، پس از دوران شکوفایی، به تدریج، میثاقهای خود را با ارزشها فراموش کردند. در معیشت راه اسراف پوییدند. لازمه این تجملگراییها، تن آسایی و استخدام و استثمار ضعیفان بود. حرص بهمال اندوزی، روز به روز فشار طبقه مرفّه را بر طبقات ضعیف بیشتر می کرد. کم کاری، کم فروشی، احتکار و تقلبب، رشوه خواری، درآمدهای کاذب و مشغله های غیر اصولی، رواج می یافت. در نتیجه، اعتماد مردم به یکدیگر کم شده و زمینه انحرافها به وجود می آمد.

آفت تجمّل و ترفّه، رمق بسیاری از ادیان و نهضتها را گرفت و حرکت آنان را کند ساخت. قوم ثمود، گرفتار اختلاف طبقاتی و استثمار شد.قوم لوط، در لجنزار هوس و شهوت افتاد. قوم مدین، گرفتار کم فروشی و فساد شد. بنی اسرائیل به دام تبعیض و استثمار افتاد و از معنویات روی گرداند که نشان می دهد چگونه تجمل و رفاه زدگی، امت مسلمان را از پا در آورد. در همان یکی - دو قرن نخست مسیر اسلام و مسلمانان را تغییر داد.

پس از فوت پیامبر اکرم(ص) فرماندهان مسلمان با نیروهای شجاع و انگیزه دار خودو در پرتو جذابیّت و حقّانیّت اسلام، پس از برقراری ثبات و امنیت داخلی، رو به سوی مرزها گذاشتند و اقدام به کشور گشایی کردند. در این لشگر کشیها، اضافه بر نابودی ظلم و کفر و آزاد سازی انسانها، به ثروتها و غنایم فراوانی نیز دست می یافتند و اموال سردمداران کفر به چنگ آنان می افتاد. این ثروتهای زیاد، درشرایطی به زندگی مسلمانان و مرکزیّت اسلام راه می یافت که آمادگی روحی و برنامه ریزی سنجیده ای برای برخورد با آن وجود نداشت.

در چنین شرایطی، غنایم وارد زندگی مسلمانان می شد و روز به روز توان اقتصادی و بهره مندی آنان افزایش می یافت. برخی از این غنایم، اشیای لوکس و تجملی بود که از کاخهای اشراف به دست آمده بود و اکنون در زندگی مسلمانان راه یافته بود. این کالاهای تجملی و ثروتهای زیاد، قهرا در روحیه مسلمانان و سابقه داران انقلابی تأثیر می گذاشت و به تدریج نطفه اشرافیّت و ترفّه را بارور می کرد.

هنگامی که جواهرات، ظروف طلا، پارچه های زر بفت، لباسهای زیبا و فرشهای نفیس، که از کاخهای کسری به دست آمده بود، به مرکز خلافت، مدینه، حمل شد، خلیفه آنها را تقسیم کرد. امّا آنچه باعث تأثر و هراس او در این پیروزی بزرگ شد و او را به گریه انداخت، توجّه به خطری بود که نسبت به آینده مسلمانان پیش بینی می کرد.

پیامبر اکرم(ص) برای جلوگیری از تمرکز ثروت، از استعمال ظروف طلا و نقره جلوگیری کرده بود؛(48) اما اکنون پندها و هشدارهای رسول الله(ص) نادیده گرفته می شود و گرایش به دنیا گسترش می یافت. روز به روز شور انقلاب و تعصب دینی فروکش می کرد. نشانه های راحت طلبی و رفاه جویی رخ می نمایاند. اندیشه به دست آوردن ثروتهای بیشتر و مصارف کاذب گسترش می یافت. نخستین کسی که ازاین خطر به شدت بر آشفت، امام علی(ع) بود؛ لذا آن حضرت بیش از معصومین دیگر(ع) درباره فریبندگی زرق و برقهای دنیا و خطرهای ناشی از تجمع ثروت و سرگرمی بدآنها، سخن گفته است. انگیزه حضرت از این اصرار، خطری بود که از ناحیه غنایم، احساس می کرد پیشروی مسلمانان، ثروتها و امکانات زیادی را سرازیر مرکز اسلام کرده بود. برخی از اطرافیان ونور چشمیهای دستگاه خلافت، آنچنان در ثروت و تجمل غرق شده بودند که ایثارها و تعصبات دینی، بدل به لذتجویی شده بود.

اختلاف طبقاتی روز به روز بیشتر می شد. از پاکان و پارسایان زمان رسول الله(ص) خاطره ای باقی مانده بود. امام علی(ع) از بالای که دنیا دوستی و اشرافیّت جدید بر سر مسلمانان آورده بود چنین می گوید:

«شما در روزگاری هستید که خوبی در آن پشت کرده و همچنان می رود و بدی روی آورده و پیش می رود. گوشه چشم به هر سو که خواهی به مردم بیفکن آیا جز مستمندی بینی که با فقر دست به گریبان و مرفّهی با نعمت خدا در کفران؟ آن که دست بخشش ندارد و ندادن حق خدا را افزونی به شمار می آورد، یا سر کشی که گویا گوش او از شنیدن موعظتها گران است. کجایند گزیدگان شما و نیاکانتان و آزادگان و جوانمردانتان؟ کجایند پرهیز کاران در کسب و کار و پاکیزگان در راه و رفتار؟ آیا جز این است که همگان رخت بربستند واز این جهان پست و گذران وتیره کننده عیش بر مردمان دل گستندو شما ماندید گروهی خوار و بی مقدار که از خردی رتبتتان لب به هم نمی رسد، تا نامتان رابه زشتی برد و همی خواهد یادتان از خاطره برود. پس انالله و انا الیه راجعون(49).»

علی(ع) عواقب این مستی ناشی از رفاه را نگران کننده می شمارد و آینده وخیمی را برای مسلمانان پیش بینی می کند:

«هم اکنون منتظر پشت کردن کارها و عقب گرد کردن امور خویش و گسیختگی پیوندها و روی کار آمدن خردسالگان و بی تجربگان و دون همتان باشید.

این وضع زمانی پیش خواهد آمد که آسیب شمشیر، مومن را آسانتر بود از به دست آوردن در همی حلال.... این (اوضاع وخیم) هنگامی است که سست شوید، امانه از میخوارگی، بلکه از فراخی و فراوانی ثروت.

سوگند خورید نه از روی ناچاری. دروغ می گویید، اما نه در اثر تنگنا.این هنگامی است که بلاها شما را چنان گزد که بارگران، دوش شتر را از پالان آسیب می رساند. این رنج، چه طولانب خواهد بود و امید رهایی از آن چه دور.(50)»

متأسفاه این هشدارها به جایی نرسید و نگرانیها واقعیت یافت.نیم قرن بیشتر از آغاز بعثت نگذشته بود که نشانه های تجملگرایی و اشرافیت پیدا شد. مزارع ملی به تیول خاندانی ویژه در آمد. ثروتها و املاک، دولت توانگران گشت. اختلاف طبقاتی عصر جاهلیّت، از نو پدیدار شد. طبقه برخوردار، روز به روز متمولتر و خوشگذرانتر گشت. ثروت توانگران رو به فزونی نهاد و توزیع ناعادلانه ثروت رواج یافت. شیوه های کاذب اقتصادی شایع شد. تجارت پرسود گسترش پیدا کرد. در عراق و شام منزلها و ییلاقهای پر شکوه، یکی پس از دیگری، بر پا می شد. در اندرون آنها بساط عیش و نوش دایر می گشت. طبقه خوشگذران، خود را پایبند اصول اخلاقی نمی دید. تجمل، تفاخر، سودجویی و بیکاری رونق یافت.

این گونه شد که پیشتازان در اسلام و انقلابیهای خوش سابقه نتوانستند انقلابی بمانند. ارزشها رو به افول نهاد. عده ای که ثروت بی حساب اندوخته بودند، هنگامی که دیدند اراضی سایر بلاد سودآورتر از اراضی حجاز است، املاک آن سامان را به تیول خود در آوردند.

این رفاه زدگی باعث شد که به جای کارهای مثبت اقتصادی واسطه گری و معامله گری رونق بگیرد. برخی از صاحبان نام و آوازه که رفتار بسیاری از آنان به حساب اسلام گذاشته می شد، ثروتهای بی حد و حساب اندوختند.

عثمان، دارای یک میلیون درهم و صد و پنجاه هزار دینار، ذخیره شخصی بود.

املاک او، در حنین و وادی القرأ صدها هزار دینار ارزش داشت.

زبیر، هزار دینار در آمد ملک عراقش بود. منزلی در کوفه با چوب عاج هندی و در مدینه با گچ و آجر و ساروج بنا کرده بود.

عبدالرحمن بن عوف، هزار اسب، هزار شتر و هزار گوسفند در اصطبلش بود.

طلا و نقره های زیدین ثابت را پس از مرگش با تب تقسیم کردند.

سعد بن ابی وقاص، در عقیق خانه ای داشت با طبقه افراشته و فضایی گشاده که برفراز کنگره هایش دیدگاهایی تعبیه شده بود(51).

در این زمان، مالکیت صورت مطلقه به خود گرفته بود. هرکس گمان می کرد که در هر گونه استفاده از داراییش آزاد است. مالکیت مطلقه وسیله ای شده بود در خدمت هوسها و خود خواهیها. توانگران صاحب درآمد، مسؤولیتهای خود را فاموش کرده بودند. به جای اینکه فقیران به نان و نوایی برسند و سطح زندگی عمومی همسان گردد، روز به روز اختلاف طبقاتی عمیق تر می گشت. بهره مندیهای نابجا، باعث زیانها و انحرافهای عمده ای در جامعه نو پای اسلامی گشت.ثروت توانگران به جای این که مصرف نیازهای ضروری شود یا راکد شد و یا صرف هوسرانی، تفاخر و خوشگذرانی افراطی شد. بسیاری از سرمایه هابه هدر می رفت و هر روز بر تعداد محرومان افزوده می شد. زهد و ایثار انصار و صفای مهاجران صدر اسلام را غبار و فراموشی فرا گرفت.

اوج تجملگرایی و نادیده گرفتن تعالیم اسلامی در باب زهد و قناعت، از زمان سلسله بنی امیّه آغاز شد. بنی امیّه خلافت را تبدیل به پادشاهی کردند. اندوختن زر و سیم و خوشگذرانی و اتراف را رواج دادند و مشروعیت بخشیدند. سلطنت اموی دگرگونی ژرفی در اقتصاد و رسوم معیشتی مسلمانان پدید آورد. ثروتها به جای این که در رفع نیاز محرومان و مستمندان و بهبود وضع اقتصادی صرف شود،به حلقوم خلفا، حاشیه نشینان دربار و چاپلوسان و دعا گویان فرو می رفت. دو طبقه: دوّم. کاخهای مجلّل و قصرهای دلفریب خلفا و رجال و اشراف غرق در سرور و شادمانی بود. مستی و لذت، عقل و اندیشه را ربوده بود. حرص و ولع در خوشگذرانی تنوع می یافت و هوسها سرکش تر می شد. سیل پولها و دسترنج مردم به کام خوانندگان، نوازندگان، طرحان لباس و غذا و برده فروشان فرو می ریخت. ملت مسلمان، در پی رواج این شیوه های تجملی و رفاه زدگی شاهد غروب آفتاب خلافت و شکوه مسلمانی بودند. تعالیم دینی در باب زهد و سنت و سیره زاهدانه پیامبر(ص) و اصحاب آن حضرت به صورت خاطره های رؤیایی بازگو می شد. در نتیجه، این تن پروریها و خوشگذرنیها، کابوس غم و وحشت را بر ممالک اسلامی و سرنوشت تمدن و حرکت دین سایه افکن ساخته بود. می رفت که عاقبت شوم و خطرناک دیگر امتها و تمدنها برای مسلمانان رقم خورد.

در عصر اموی، بهای جواهرات افزایش یافت. پارچه های حریر و لباسهای گرانقیمت روز به روز بیشتر شد. از همه سوکالاهای گرانقیمت سرازیر بازارها و زندگیها می شد. پرده های پر نقش و نگار از فسا، سجاده ها و قالیچه ها از شوشتر و بخارا، حصیر از آبادان، تشک و متکا از دشتستان، فرشهای زربافت از ارمنستان،ظروف چوبی و بلورین از مازندران و بصره و شیشه از شام.(52)

از نمونه های دیگر تجملگرایی و اسراف، که بس حول انگیز می نمود، تفنّن در - غذاها و وضع افسانه ای آشپزخانه ها بود. سردمداران و رجال ممالک اسلامی، هنگامی سر سفره ها می نشستند، پزشکان مخصوص بالای سر آنها می ایستادند. این پزشکان در زمستان شربتهای اشتهاآور و گرمی بخشو ادویه های متنوع به دست می گرفتند و وسط غذا به رجال تقدیم می کردند، تا بیشتر گرم شوند و به اشتها بیایند و در تابستان شربتهای خنک و چاشنیهای فصل را در هنگام غذا عرضه می کردند.

واسطه ها و مأموران از نقاط دور دست، با مخارج زیاد انواع غذاها و میوه، سبزیها و شکارها را روانه پایتخت می کردند. برای لذیذتر شدن غذاها به مرغان و پرندگان که گوشت آنها مصرف می شد، خوراکهای لذیذ و گرانقیمت می خوراندند.(53)

امور آشپزخانه ها به وضع شگفتی توسعه و تنوع می یافت. آشپزخانه ها به صورت واحد بزرگی در کنار زندگیها قرار داشت و پرخوری ولذتجویی در میان طبقات مرفّه رواج یافته بود.

این شیوه اسرافکاری و تجملگرایی به دوران اموی محدود نگشت، بلکه در زمان بنی عباس نیز ادامه یافت.

در اثر آن همه تجملات و ولخرجیهای شگفت، اکثر مردم در فقر و فشار به سر می بردند و روز به روز تیره روزی آنان بیشتر می شد.

نرخهای کاذب، عرضه و رواج کالاهای تجملیو تفاوت فاحش درآمدها، آثار سوئی را بر بنیه اقتصادی جامعه وارد ساخت. نیازمندان و تهی دستان فراوان، یتیمان بی سرپرست، سفره های تهی از غذا، شکمهای گرسنه، بدنهای برهنه و...روح آدمی را آزار می داد.

توده مردم به دشواری نان بخور و نمیری پیدا می کردند. در این میان، به خاطر سؤ تدبیر و کینه توزی عباسیان، وضع معیشتی علویان بیش از دیگران وخیم بود.

خلفا و درباریان در میدان اسراف و تجمل، گوی سبقت را از دیگران ربوده بودند. سیل کنیزان و غلامان سرازیر دربار شده بود. کاخهای رجال و اشراف، محل اجتماع خوبرویان و کنیزکان بود دلالان مخصوص، کار جمع آوری را به عهده داشتند. رقص، شعر، سرور و مستی در این گونه مراکز و محافل رواج کامل داشت. فرصت طلبان برای تقرب به دربار و مناصب اجتماعی از اهدأ نوازندگان و خوبرویان بهره می بردند. هزاران کنیز، غلامبچه و خواجه، در اندرون کاخها و حرمسراها حبس بودند. خواجه های زیادی، که به گونه وحشیانه ای عقیم شده بودند، برای اداره حرمسراها گرد آورده شده بودند.

رفاه زدگی و اشرافیت آثار سؤ خود را، به تدریج، بر صحنه های سیاسی و اجتماعی نیز می گذاشت. خوبرویانی که از روی شهوترانی و سر مستی تجمل، در اندرون زندگیهای اشرافی گرد آمده بودند، تصمیمهای عمده سیاسی و اجتماعی و جابه جایی مهره ها را به دست داشتند.

در جامعه رفاه زده آن زمان، مرداب هوسها، شهوترانیها و لذتجوییها بیشترین سرمایه را می بلعید. رجال و متمولان، از روی تفاخر و هوس، هر روز دنبال تجمل و رفاه تازه ای می رفتند.

در این آشفته بازار، صاحبان صنایع و حرف مربوط، از این راه سودهای کلانی را به دست می آوردند. یکی از جلوهای این تفاخر و تجمل، لباسهای فاخر و رنگارنگ بود که هر روز بر تن مرفهان جلوه گری می کرد. انواع پارچه های گرانقیمت در برابر پولهای گزاف عرضه می شد:

«رجال متجمل، هر روز خواستارمد جدیدی از لباسهای فاخر بودند و در مورد بالا بودن قیمت آن،هیچ گونه امتناعی نداشتند. رقابتی شگفت برای پوشیدن لباسهای مد و زیبا به وجود آمده بود.(54)»

هزاران دست لباسهای گرانبها در صندوقخانه ها انباشته شده بود.

خود آرایی و تجمل به جایی رسیده بود که فخر فروشان، حتّی زینها و جلّ استر و الاغها را از حریر و مخمل درست می کردند.

جلوه دیگر تجملگرایی در مراسم عروسی و جشنها خود نمایی می کرد. جهیزیه و سایر لوازم و لباسهای عروسی از انواع پارچه های گرانقیمت تهیه می شد.

فرهنگ تجمل و رفاه زدگی در دوران عباسیان، منحصر به این نمونه هایی که بیان داشتیم، نمی شد. فساد مالی و اقتصادی در بسیاری از ابعاد اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی جامعه اسلامی آثار سؤ خود را گذاشته بود.ترک فرهنگ مقدس زهد و قناعت و بی اعتنایی به فضایل اخلاقی، پیامدهای شومی از خود به جای نهاد.عاقبت این همه اشرافیّت، تجملگرایی، آسایش طلبی، باعث فسادها و ناهنجاریهای فراوانی گشت که در سقوط بنی عباس تسریع کرد و سلسله چند قرن حاکم و پیروز را منقرض ساخت.

این گونه سرنوشت شوم و اوضاع وخیم، که عمدتاً ناشی از حاکمیت فرهنگ تجمل و اسراف بود، منحصر به دوران بنی امیه و بنی عباس یا سه و چهار قرن نخست تاریخ اسلام نمی شود، بلکه در همیشه تاریخ، ملتها و تمدنهای دیگر نیز از این رهگذر زیانهای فراوانی دیده اند. پس از پیروزی و بهبود اوضاع اقتصادی، روی به رفاه گرایی و تجمل و اسراف آوردند و در نتیجه زمینه دیگر فسادها و انحرافها را آماده ساختند. آن گاه، این عوامل گوناگون، دست به دست هم داد و زمینه سقوط آنان را فراهم آورد.

اقوامی که پس از عباسیان سررشته امور را به دست گرفتند نیز، به خاطر تجمل و زندگی پرهزینه و توانفرسا، ضربات عمده ای بر پیکر جامعه اسلامی زدند.

سلسله هایی مانند: آل بویه، فاطمیان، عثمانیان، صفویه و سایر اقوام دیگر از آفت تجملگرایی و نادیده گرفتن فرهنگ زهد و قناعت و تلاش، بی نصیب نبودند. خوشگذرانی، فساد اخلاقی، شهوترانی و... عوارض طبیعی طبیعی زندگی تجملی بود که همواره سبب نابودی اقتدار و رونق ملتها شده است.

یبان این نمونه ها، برای این بود که هر گاه ملتی از امکانات اقتصادی خود به طور شایسته بهره مند نشد و شیوه پسندیده زهد و قناعت را نادیده گرفت و به آفات اسراف، تبذیر و ترفّه گرفتار شد، باید منتظر پیامدهای شوم اقتصادی، اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی آن باشد.

اکنون، پس از عبور از گردنه های صعب العبور و به پایان بردن جنگ خانمانسوز و هستی بر باد ده، جامعه ما برای ساختن و آباد کردن و صعود بر قله های مجد و نیفتادن به درّه های هولناک وابستگی، نیاز فراوانی به حاکمیت فرهنگ زهد و قناعت و تلاش دارد.

بر رسانه های گروهی، مطبوعات و تمامی دست اندرکاران تبلیغی است که به هر صورت ممکن، «کار و تلاش» رادر دایره مقدسات بگنجانند و آن را به صورت شعار ملی ترویج کنند تا در فرهنگ ملت جایگاه والایی بیابد. روحیه زهد و قناعت را ترویج و تأیید کنند. تنبلی، لذتجویی و مصرف زدگی را تقبیح نمایند. الگوهای شایسته مصرف را ارائه کنند. مردم را به سوی زندگیهای ساده و در حدّ کفاف ترغیب کنند. روحیه تلاش و تولید را تحرّک بخشند و با ظهور و گسترش فرهنگ تجملگرایی و شرافیت، به شدت مبارزه کنند. چنانکه امام خمینی در این زمینه می فرمایند:

«ما باید کوشش کنیم که اخلاق کاخ نشینی را از این ملت بزداییم. اگر بخواهید ملت شما جاوید بماند و اسلام آن طور که خدای تبارک و تعالی می خواهد، در جامعه تحقق پیدا کند، مردم را از خوی کاخ نشینی به پایین بکشید... ما باید آدم تربیت کنیم نه شکمباره...(55)»

(«روحانیون) توصیه کنند که برای کمک به اقتصاد کشور(که امروز از اهم مسایل است) از اسراف و تبذیر و استعمال امور تشریفاتی و تجمل اجتناب نمایند.» 60/9/14

رسانه های تبلیغی و دست اندرکاران مطبوعات، نباید وسیله تبلیغات مبالغه آمیز در ستایش محصولات تجملی و تفاخرآمیز باشند و اذهان مردم را به تنوع طلبی و رفاه زدگی سوق دهند. تشریفات پر زرق و برق و طرحهای پر خرج، مشکلی را حل نمی کند. این ترفند مشتی سودجو و سرمایه دار است که برای منافع خود کالاهای تشریفاتی و لوکس را می ستایند و اشتهاهای کاذب و باطل را پدید می آورند.

دست اندر کاران تبلیغات، باید توجه داشته باشند که اگر فرهنگ زهد و قناعت مغلوب شود، فضایل اخلاقی، بهای بلند پروازیهایی می گردد که نه از روی قناعت مغلوب شود، فضایل اخلاقی، بهای بلند پروازیهایی می گردد که نه از روی تعقل، بلکه از باب چشم و همچشمی پدید می آید. به خاطر دلباختگی به دلرباییها و افسونگریهای سرمایه داری نباید سادگی و بی آلایش سلف صالح را فراموش کرد. راه آزموده این ملت را پایمال پیچیدگیهای بی حاصل و جلوه گریهای مدرن گرداند.

خودروهای دلربای عده ای دنیاپرست، محصولات نوظهور و پرخرج، اداواطوارهای احمقانه و غرب زده، لوازم تفریحی متنوع، مصنوعات غرور آفرین و بی خاصیّت، و انواع لوازم و کالاهای تفاخر آمیز،امروز چه گرهی از دشواریهای ما را می گشاید؟ وسیله تبلیغ این گونه مظاهر دلفریب شدن چه افتخاری دارد؟ آیا بهتر نیست به جای تبلیغ و ترویج تنوع طلبیهای بی حاصل و مصرفگراییهای تجملی، در ترویج روشهای کم خرج تر و ساده بکوشیم. افتخار در لوکس گرایی و پرخرجی نیست، بلکه افتخار در بی نیازی و سلامتی است. آنچه از جامعه اسلامی انتظار می رود پیشرفت در راه اصلاح انسان و گسترش ارزشهای الهی است.

آدمی خود به خود به طور طبیعی، به سوی تنوع طلبی و زیاده خواهی پیش می رود و نیازی به ترغیب و تحریک ندارد؛ زیرا حرص و طمع که سکوی حرکت به سوی دنیا مداری و زیادت طلبی است، در سرشت انسانی ریشه دارد. اگر کسی یا ملتی به چنین گرداب عمیق فرو افتد، هرلحظه بیشتر غرق می شود و آزمندانه تر دنیا و مظاهر فریبنده آن را دنبال می کند، چنانکه پیامبر اکرم(ص) می فرماید:

«انسان اگر دو صحرا از طلا داشته باشد، باز در پی سوّمی است. قلب آزمند آدمی را جز خاک (قبر) پر نمی کند.(56)»

بنابراین، مهمترین رسالت مبلغان و رسانه های گروهی، سوق دادن مردم به ساده زیستی، قناعت و کوشش در راه بر آوردن نیازهای واقعی است.

تشویق مردم به سوی تولید و قناعت، باید جایگزین تبلیغات مصرفی شود، به گونه ای که حرص و آز و اسراف و تبذیر مجال حضور نیابد. دروازه های باز مصرف، هزینه های گزاف و رفاه و تجمل، از رونق بیفتد. تبلیغ ناشیانه و بی تعهد به فرهنگ تجمل ورفاه مشروعیت می بخشد.

مردمی که ذائقه شان به مصرفگرایی و رفاه و تجمل شیرین شد، به اغماض از آن، خرسند نخواهند بود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان