ماهان شبکه ایرانیان

طوفان خشم

گاه صفات و فضایل بزرگ اخلاقی ـ در موارد استثنایی ـ کاربرد منفی پیدا می کنند و فساد و فتنه برمی انگیزند. «راستگویی» که ارزش والا و فضیلت بزرگ اخلاقی است در شرایطی که به فساد ودرگیری و فتنه ختم شود، حرام می گردد، در مقابل «دروغگویی» که ضدارزش و فعل حرام ومعصیت بزرگ است، حلال و روا می شود.

«قسمت پنجم»

گاه صفات و فضایل بزرگ اخلاقی ـ در موارد استثنایی ـ کاربرد منفی پیدا می کنند و فساد و فتنه برمی انگیزند. «راستگویی» که ارزش والا و فضیلت بزرگ اخلاقی است در شرایطی که به فساد ودرگیری و فتنه ختم شود، حرام می گردد، در مقابل «دروغگویی» که ضدارزش و فعل حرام ومعصیت بزرگ است، حلال و روا می شود.

موقعیتی که راستگویی، حرام و دروغگویی حلال و واجب می گردد، عبارت است از شرایط سخت و خطرناکی که در اثر کینه و دشمنی بین دو فرد و یا دو گروه حاکم گردیده است. در چنین شرایطی هر سخن راستی که از یکی از طرف های متخاصم به طرف دیگر منتقل شود، به آن دلیل که آتش کینه و دشمنی را شعله ورتر می کند، حرام است و عامل آن گناهکار.

در این شرایط چنانچه سخنی دروغ موجب اصلاح بین افراد و گروه های متخاصم گردد، نه تنها ممنوع و حرام و گناه نیست، که واجب و حلال است و عامل آن خشنودی و رضایت خدا و اجر و ثواب مخصوص او را کسب می نماید. در روایتی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به وضوح جواز بهره برداری از دروغی که اصلاح می آفریند و نیز پرهیز از سخن راستی که فتنه تولید می کند، صادر شده است.

«اِنَّ اللّهَ اَحَبَّ الْکِذْبَ فِی الاِْصْلاحِ وَ اَبْغَضَ الصدِّْقَ فِی الْفَسادِ.»(1)

«خداوند دروغ اصلاح کننده را دوست می دارد و از راست فتنه انگیز و فسادآور بیزار است.»

این واقعیت به راستی و دروغ منحصر نمی گردد، بلکه برخی دیگر از صفات و فضایل در مواقع استثنایی به دلیل تأثیر نامطلوبی که بر بعضی از افرد خاص می نهند، مذموم و نکوهیده می گردند. هم چنان که برخی از رذایل اخلاقی در این شرایط استثنایی حلال و روا می شوند وکاربرد مثبت پیدا می کنند. مثلاً «تواضع» که صفت والاست در شرایطی که در برخی افراد تأثیر معکوس و منفی بر جای نهد، نهی می گردد. این شرایط را آدم های بیمارگونه ای که به شدت با تکبر و خود بزرگ بینی خو گرفته اند فراهم می آورند.

طبیعی است که هر چه انسان در برابر این افراد به خاکساری و فروتنی تن دهد، آنان جری تر و جسورتر می شوند و بر تکبر خود می افزایند و هر تواضعی را برای خود امتیازی محسوب می دارند که زمینه را برای گردنکشی و برتری جویی آنان مساعدتر و هموارتر می سازد. در این گونه مواقع تکبر در برابر متکبر یک «ارزش» محسوب می شود و همین عمل است که غرور وتبخترش را خرد می کند و او را از برتری جویی باز می دارد.(2)

با توجه به توضیحاتی که گذشت، این نکته قابل توجه و تعمق است که بردباری با تمام آثار شگرف و ارزشمندی که در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی بر جای می نهد، در مواقعی به طور استثنایی کاربرد منفی پیدا می کند و در چنین شرایطی نباید از این عنصر وفضیلت بزرگ بهره جست.

این استثنا زمانی ضرورت می یابد که در مقابل عملکرد ناصواب انسان ناسالم و نامتعادل، بردباری نه تنها او را به راه نیاورد و تأثیر مثبت بر روح و روان او بر جای ننهد، بلکه باعث انحراف بیشتر او شود. بدین ترتیب که بردباری و شکیبایی انسان را نشان ضعف و عقب گرد یا ناتوانی او در برخورد قاطع و صریح بداند و از همین رو هم چنان خود را در موضع قدرت بیابد و بر ادامه روش و عملکرد ناصوابش دلگرم تر بشود.

طبیعی است وقتی انسان بردبار به این شناخت و نتیجه قطعی و یقینی برسد که بردباری وشکیبایی او تأثیر معکوس در انسان خطاکار بر جای می نهد و به جای صلاح، فساد می آفریند، خود را موظف می داند که از ادامه روش مبتنی بر شکیبایی سرباز زند و از راهی دیگر وارد شود و روشی دیگر را به تجربه بگذارد. از مولای متقیان حضرت علی علیه السلام نقل است:

«اِذا کانَ الْحِلْمُ مَفْسَدَةً، کانَ الْعَفْوُ مَعْجَزَةً.»(3)

«آن گاه که بردباری فساد انگیزد، عفو و گذشت نشانگر زبونی و ناتوانی باشد.»

براساس این سخن شریف، عفو و گذشتی که در جایگاه خود مورد بهره برداری قرار نگیرد واثر مطلوبی بر آن مترتب نباشد عجز و ناتوانی صاحب حلم (انسان حلیم) را به ثبوت می رساند واز ضعف او در به کارگیری صحیح و به موقع بردباری و شکیبایی حکایت می کند. بنابراین، باید با دقت و شناخت از بردباری برای اصلاح افراد بهره برد و هر جا که بردباری ورزیدن، درون های ناصاف و ناخالص خطاکاران را متحول نمی سازد و بر تداوم راه ناصواب و آلوده شان جری تر می نماید، باید در خلاف جهت حلم و عفو حرکت کرد.

ما در کسوت «مسلمان» علاوه بر وظایف و تکالیف عبادی، مسؤولیت «هدایت گری» جامعه را نیز به عهده داریم و طبیعی است که این امر مستلزم کسب اخلاق و روش های درست رفتار با افراد جامعه می باشد. از این رو امر به معروف و نهی از منکرها، انتقادها، موعظه ها وارشادهای ما باید به بهترین نحو ممکن انجام پذیرد تا رشد و کمال بیافریند و نتیجه مطلوب به بار آورد. مسؤولیت تربیت و ارشاد با خشم و عصبانیت و تندخویی قابل جمع نیست و هیچ انسان هدایت گری بدین وسیله قادر به انجام تکالیف دینی خود نخواهد بود، بلکه موفقیت در این امر جز با حربه «بردباری» قابل پیش بینی نمی باشد.

مربی و هدایت گر نباید در برابر هر نوع حرکت و رفتار ناصواب و نامتعادل کنترل خویش را از دست بدهد و به خشم گرفتار آید. وظیفه خطیر تربیت و هدایت و ارشاد، آرامش نفس و مهر ومحبت می طلبد و این ها همه بر محور بردباری و شکیبایی می چرخند. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام در زندگانی سراسر نور و برکت خویش همواره بردباری را در «عمل» به زیباترین و کامل ترین وجه به منصه ظهور می گذاشتند و بدین وسیله به پیشرفت های بزرگی در امر خطیر تربیت و ارشاد نایل می آمدند و فرهنگ انسان ساز اسلام را با جاذبه های خاص اش در میان توده های مردم تبلیغ و ترویج می کردند.

با تعمق در برخی از نمونه های عملی بردباری در سیره و عمل پیشوایان دین علیهم السلام به اهمیت موضوع مورد بحث واقف می گردیم، و با برخی از روش های به کارگیری این فضیلت بزرگ اخلاقی آشنا می شویم و با اندوخته های کافی در عرصه های عمل اجتماعی وارد می شویم.

از میان نمونه های فراوان برخوردها و مواجهات مبتنی بر بردباری پیشوایان دین علیهم السلام به ذکر دو نمونه بسنده می کنیم و خوانندگان گرامی را برای مطالعه بیشتر به متون اخلاقی و تربیتی ارجاع می دهیم.

1ـ عربی بیابانی و وحشی، وارد مدینه شد و یکسره به مسجد رفت تا مگر از رسول خدا سیم و زری طلب کند. هنگامی وارد شد که رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در میان انبوه اصحاب و یاران خود بود. حاجت خویش را اظهار کرد و عطایی خواست. رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم چیزی به او داد، ولی او قانع نشد و آن را کم شمرد، به علاوه سخن درشت و ناهمواری نیز بر زبان آورد و نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم جسارت کرد.

اصحاب و یاران سخت در خشم شدند، و چیزی نمانده بود که آزاری به او برسانند، ولی رسول خدا مانع شد. رسول اکرم بعداً اعرابی را با خود به خانه برد، و مقداری دیگر به او کمک کرد، اعرابی از نزدیک مشاهده کرد که وضع رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به وضع رؤسا و حکامی که تاکنون دیده شباهت ندارد، و زر و سیمی در آن جا جمع نشده، اعرابی اظهار رضایت کرد و کلمه ای تشکرآمیز بر زبان راند. در این وقت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به او فرمود:

«تو دیروز سخن درشت و ناهمواری بر زبان راندی که موجب خشم اصحاب و یاران من شد. من می ترسم از طرف آن ها به تو گزندی برسد، ولی اکنون در حضور من این جمله تشکرآمیز را گفتی، آیا ممکن است همین جمله را در حضور جمعیت بگویی تا خشم و ناراحتی ای که آنان نسبت به تو دارند، از بین برود؟ اعرابی پاسخ داد: مانعی ندارد.»

روز دیگر اعرابی به مسجد آمد، در حالی که همه جمع بودند، رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم رو به جمعیت کرد و فرمود:

«این مرد اظهار می دارد که از ما راضی شده، آیا چنین است؟»

اعرابی گفت: «چنین است»، و همان جمله تشکرآمیز را که در خلوت گفته بود تکرار کرد.

اصحاب و یاران رسول خدا خندیدند. در این هنگام رسول خدا رو به جمعیت کرد و فرمود:

«مَثَل من و این گونه افراد، مَثَل همان مردی است که شترش رمیده بود و فرار می کرد، مردم به خیال کمک به صاحب شتر با داد و فریاد به دنبال شتر دویدند. آن شتر بیشتر رم کرد و فراری تر شد. صاحب شتر بر مردم بانگ زد و گفت: خواهش می کنم کسی به شتر من کاری نداشته باشد، من خودم بهتر می دانم که از چه راه آن را رام کنم. همین که مردم را از تعقیب شتر بازداشت، رفت و یک مشت علف برداشت بدون آن که نعره ای بزند و فریادی بکشد، به تدریج در حالی که علف را نشان می داد جلو رفت، بعد به آسانی مهار شتر خویش را در دست گرفت و روان شد. اگر دیروز من شما را آزاد گذاشته بودم، حتماً این اعرابی بدبخت به دست شما کشته شده بود ـ و در چه حال بدی کشته شده بود، در حال کفر و بت پرستی ـ ولی مانع دخالت شما شدم وخودم با نرمی و ملایمت او را رام کردم.»(4)

2ـ شخصی از اهل شام به قصد حج یا مقصد دیگر به مدینه آمد. چشمش به مردی افتاد که گوشه ای نشسته بود. توجهش جلب شد، پرسید: این مرد کیست؟ گفته شد: حسین بن علی بن ابی طالب است.

سوابق تبلیغات عجیبی که در روحش رسوخ کرده بود، موجب شد که دیگ خشمش به جوش آید و بی شرمانه آنچه می تواند سبّ و دشنام نثار حسین بن علی علیه السلام بنماید.

وقتی که هر چه خواست گفت و عقده دل خود را گشود، امام حسین علیه السلام بدون آن که خشم بگیرد و اظهار ناراحتی کند، نگاهی پر از مهر و عطوفت به او کرد و پس از آن که چند آیه از قرآن مبنی بر حُسن خلق و عفو و اغماض قرائت کرد، به او فرمود: ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آماده ایم.

آن گاه از او پرسید: آیا از اهل شامی؟

جواب داد: آری!

فرمود: من با این خلق و خوی سابقه دارم و سرچشمه آن را می دانم. پس از آن فرمود: تو در شهر ما غریبی، اگر احتیاجی داری، حاضریم به تو کمک دهیم، حاضریم در خانه خود از تو پذیرایی کنیم. حاضریم تو را بپوشانیم. حاضریم نیاز مالی ات را برطرف کنیم.

مرد شامی که هرگز گمان نمی کرد با چنین گذشت و اغماضی رو به رو شود، چنان منقلب شد که گفت:

«آرزو داشتم تا در آن وقت زمین شکافته می شد و من به زمین فرو می رفتم و این چنین نشناخته و نسنجیده گستاخی نمی کردم. تا آن ساعت برای من، در همه روی زمین کسی از حسین و پدرش مبغوض تر نبود، و از آن ساعت کسی نزد من از او وپدرش محبوب تر نیست.»(5)

تعمق در این دو مصداق و دو نمونه عملی بردباری تأثیر سازنده این عنصر ارزشمند اخلاقی را در ایجاد تحول و اصلاح در افراد جامعه به نمایش می گذارد و مسؤولیت سنگین کسانی را که به تربیت و ارشاد و هدایت خلق اشتغال دارند، آشکار می سازد و نیز ضرورت اتصاف آنان به صفت والای بردباری را به ثبوت می رساند.

آنان که دل در گرو عشق خدا دارند و از گمراهی و انحراف توده های مردم رنج می برند وکوله بار سنگین مسؤولیت ارشاد و هدایت را بر دوش می کشند، به این حقیقت معترف اند که تا کسی از ذخیره ارزشمند بردباری بهره مند نباشد و در عرصه های مختلف اجتماع و در مواجهه با موانع و فراز و نشیب های راه تربیت و اصلاح از این پشتوانه بزرگ یاری نطلبد، هرگز در امر ارشاد وهدایت توفیق حاصل نمی کند و در نیل به اهداف و آرمان های بلند الهی و انسانی خویش پیروز وکامیاب نمی گردد.

پایان

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان