چکیده
موضوع رابطه دین و اخلاق نخستین بار در آثار دانشمندان مغرب زمین مورد بحث واقع شده، هر چند که موضوعات آن به طور غیر منسجم نظیر بحث حسن و قبح عقلی در آثار دانشمندان مسلمان نیز وجود داشت، ولی به طور منسجم تحت عنوان رابطه دین و اخلاق در نیم قرن اخیر مطرح شده است. نظریه های متفاوتی در باره رابطه دین و اخلاق وجود دارد مانند استقلال دین و اخلاق از یکدیگر، تباین دین و اخلاق، نظریه استنتاج اخلاق از دین. با بررسی تطبیقی نظریه امام خمینی و دانشمندان غربی خواهیم دید که در موارد زیادی میان اندیشه امام خمینی و نظریه های مطرح در فلسفه غرب تمایز و اختلاف وجود دارد.
مقدمه
نیک زیستی از آغاز تاکنون از مهم ترین آرمان های انسان ها بوده است. افراد بشر با داشتن گرایش های متفاوت اعتقادی و فرهنگی همواره برای تامین سعادت سعی و با هر گونه عوامل تهدید کننده آن پیکار کرده است. تجربه زندگی انسان ضرورت رویکرد به اخلاق و تهذیب را به عنوان عامل سامان بخش زندگی بارها به اثبات رسانده است. در این عرصه نقش برازنده دین که توصیه ها و فرمانهای اخلاقی از عناصر مهم آن به شمار می روند همچنان بارز و روشن است تا جایی که از تزکیه و تهذیب به عنوان مهم ترین اهداف پیامبران در متون مقدس دینی به ویژه قرآن کریم یاد شده است. نقش و جایگاه اخلاق در ادیان توحیدی آن چنان نمایان است که برای هیچ پژوهشگری تردیدی باقی نمی گذارد در این که پیامبران الهی پیام آوران سعادت و نیک زیستی برای انسان بوده اند. پرسش اساسی که در این مقاله این است دین و اخلاق چه رابطه ای با یکدیگر دارند؟ چه نظریه هایی در این باره وجود دارد؟ نظر امام خمینی در این باره چیست؟
گفتار اول: مفاهیم و کلیات
الف. پیشینه
از نخستین زمانی که بشر قدم به زمین نهاد مسائل اخلاقی مورد توجه قرار گرفت و پیامبران الهی به تزکیه و تکمیل اخلاق مردم پرداختند. در آثار دانشمندان مسلمان نظیر اخوان الصفا (قرن چهارم هجری) و ابن مسکویه (متوفای 421 ق) مسائل اخلاقی به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است. فیلسوفانی مانند افلاطون، ارسطو و سقراط نیز به آن پرداخته اند. موضوع رابطه دین و اخلاق نخستین بار در ضمن مباحث فلسفه دین در آثار دانشمندان مغرب زمین مورد بحث واقع گردید ولی موضوع نگاهی تطبیقی به رابطه دین و اخلاق از منظر امام خمینی و دانشمندان غربی به طور مستقل مورد بحث قرار نگرفته است.
ب. ضرورت و اهمیت
اهمیت اخلاق از غایت و نتیجه آن پیداست. تعادل روابط و سعادتمندی انسان هدف و غایت اخلاق است. تکمیل مکارم اخلاق از اهداف مهم انبیا به خصوص حضرت محمد ـ صلی اللّه علیه وآله ـ است تا جایی که فرمود: «بعثتُ لاتمم مکارم الاخلاق.» بحث رابطه دین و اخلاق از این حیث مهم است که می بایست روشن شود دین چه نقشی در رشد و شکوفایی اخلاق انسان ها دارد و تا چه اندازه می تواند به زندگی انسان تعادل ببخشد؟ آیا خاستگاه اخلاق دین است یا آن که اخلاق هیچ ارتباطی با دین ندارد؟ در این رابطه دانشمندان غربی و امام خمینی به عنوان مصلح معاصر چه دیدگاهی در خصوص رابطه دین و اخلاق دارند؟ روشن نمودن دیدگاه امام که دغدغه سعادت انسان معاصر را داشت نیز اهمیت خاصی به موضوع می دهد.
ج. هدف
هدف در این مقاله روشن نمودن رابطه دین و اخلاق از دیدگاه امام خمینی با نگاهی تطبیقی به دیدگاه هایی است که در میان دانشمندان غرب وجود دارد.
د. تعریف واژگان
1 ـ اخلاق
واژه اخلاق جمع خلق به معنای خوی، سرشت، سجایای خوب زشت و فرومایگی است و به مفهوم صفت های پایدار روحی و باطنی آمده که در نفس انسانی رسوخ پیدا کرده و به عنوان ملکه برای نفس درآمده است به گونه ای که افعال خوب یا بد بدون نیاز به تفکر و اندیشه به آسانی از او صادر می شود. بنابر این کسی دارای خلق سخاوت است که صفت بخشش در او پایدار باشد. همچنین کسی که صفت رذیله در نفس او راسخ و پایدار باشد دارای خلق رذیله است.
معنای اصطلاحی
اخلاق در اصطلاح فیلسوفان و دانشمندان علم اخلاق دارای معانی متفاوتی است که مهم ترین آنها عبارتند از:
یک. صفت راسخه و پایدار نفسانی
اخلاق، ملکه و حالت پایدار نفسانی است که بدون تفکر و تامل آدمی را به انجام کاری بر می انگیزاند. اگر این صفات پایدار نفسی موجب صدور افعالی شود که از منظر عقل و شرع نیک تلقی گردد اخلاق نیک نامیده می شود و اگر زشت و ناروا تلقی شود به آن اخلاق زشت گفته می شود.
دو. مطلق صفات نفسانی
گاهی مراد از اخلاق هر گونه صفت و حالت نفسانی است که سبب صدور کارهای خوب یا بد می شود، چه آن صفت به صورت ملکه و پایدار باشد و چه به صورت غیر پایدار و چه از روی تامل و اندیشه از انسان صادر شود و چه بدون تامل و اندیشه.
سه. فضایل اخلاقی
گاهی اخلاق فقط در مورد فضایل اخلاقی و اخلاق پسندیده و نیک به کار می رود. به عنوان مثال اگر گفته شود احسان کار اخلاقی است؛ عفت، عفو، دوستی، راستی وفا، گذشت، نیکی در برابر بدی و خدمت به نوع بشر فعل اخلاقی است یا بخل، حسد، دروغ گویی، سخن چینی، رفتار منافی عفت عمل غیر اخلاقی است در این صورت منظور از اخلاق تنها فضیلت است.
چهار. نهاد اخلاقی زندگی
گاهی اخلاق به مفهوم نهاد اخلاقی زندگی در عرض مسائلی مانند هنر، علم، حقوق و دین قرار دارد.
پنج . نظام رفتاری حاکم بر افراد
گروهی اخلاق را به معنای نظام رفتاری گروهی از انسان ها به کار برده اند، مثل اخلاق نازی؛ یعنی نظام رفتاری مورد پسند نازی ها؛ اخلاق مسیحی؛ یعنی نظام رفتاری مسیحیان.
2ـ دین
دین در اصل به معنای جزا، پاداش، انقیاد، خضوع، اطاعت و پیروی از فرمان آمده است. در عرف قرآن و اصطلاح مذهبی و دینی عبارت است از سنت اجتماعی و مجموعه عقاید، قوانین و آداب حیات و زندگی که پیروی از آن ضامن صلاح و سعادت دنیا و آخرت است و به مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی اطلاق می گردد که نقشی در جامعه و پرورش انسان ها داشته باشد. دین مجموعه عقاید، باورها و قوانین عملی است که تنظیم اداره جامعه و اصلاح بشر را به عهده دارد و چهار نوع رابطه انسان را با خود، با خداوند با جهان هستی و با دیگران تنظیم می کند. از منظر قرآن کریم، دین و آیین حقیقی اسلام است؛ یعنی تسلیم شدن در برابر خدا؛ تسلیم شدن در برابر تمامی معارف و احکام دین که از مقام ربوبیت و الوهیت صادر شده است. علامه طباطبایی می نویسد: اسلام یعنی تسلیم بودن در برابر حق؛ تسلیم شدن در برابر چیزی که از نظر اعتقاد و عمل حق است. به دیگر، عبارت اسلام یعنی تسلیم بودن در برابر بیانی که از مقام ربوبیت در عرصه معارف و احکام صادر شده است؛ هر چند که در شریعت انبیای گذشته از نظر کم و کیف اختلاف و تفاوت داشته باشد.
دانشمندان غربی تعریف های متفاوتی از دین ارائه داده اند که همه بیانگر ارائه دشواری تعریف جامعی از دین است که شامل همه ادیان بشود، برخی با توجه به ویژگی های عامی که در ساختار تمام ادیان ممکن است وجود داشته باشد گفته اند: دین متشکل از مجموعه ای از اعتقادات، اعمال و احساسات فردی و جمعی است که حول مفهوم حقیقت غایی سامان یافته است.
گفتار دوم: رابطه دین و اخلاق
یکی از موضوعات و مسائل مربوط به اخلاق و فلسفه اخلاق تبیین جایگاه و ارتباط اخلاق با سایر معارف بشری و الهی مانند دین، علم حقوق و قراردادهای اجتماعی است. در این بخش از مقاله رابطه اخلاق و دین مورد بررسی قرار گرفته و رابطه دین با اخلاق مشخص می شود.
رابطه دین با اخلاق
آیا دین و اخلاق هیچ نوع رابطه ای با یکدیگر ندارند و هر کدام مستقل و تاثیرناپذیر از یکدیگرند؟ آیا اخلاق می تواند با قطع نظر از دین در میان جوامع پایدار و ماندگار بماند و سبب سعادت و نیک بختی جوامع بشود؟ آیا میان دین و اخلاق رابطه ای وجود دارد؟ اگر بگوییم که میان دین و اخلاق هیچ نوع رابطه ای وجود ندارد معنایش این است که اخلاق و معیارهای اخلاقی جنبه دینی و الهی ندارند و درک معیارهای اخلاقی بستگی به فهم و خرد و دریافت بشر دارد که چه چیز را امر اخلاقی و چه چیز را ضد امر اخلاقی بشمارد. از این که معیار امور اخلاقی چگونگی فهم و درک احساس سعادتمندی انسان از امور است به ناچار امر اخلاقی بر اساس سود، منفعت، مصلحت و گرایش ها و برداشت های انسان از نیک بختی رقم می خورد و امور اخلاقی حالت ثابت و پایدار ندارد. ممکن است رفتاری در یک زمان یا در جامعه خاصی پدیده اخلاقی به شمار برود ولی در زمان دیگر یا در جوامع دیگر ضد اخلاقی تلقی گردد. طبق فرضیه عدم رابطه میان دین و اخلاق این سوال پیش می آید که آیا هر دو به کلی ناسازگار و ضد یکدیگرند یا با هم سازگاری دارند؟ اگر سازگاری داشته باشند در عین حالی که دین و اخلاق مستقل از یکدیگرند ممکن است یک پدیده هم امر اخلاقی باشد و هم امر دینی، امّا در صورت ناسازگاری نمی شود یک پدیده هم امر اخلاقی به شمار رود و هم امر دینی. طبق فرضیه وجود رابطه میان دین و اخلاق این سوال پیش می آید که چه نوع رابطه ای میان آن دو برقرار است؟ این رابطه به سه گونه قابل تصویر است:
1 ـ اخلاق از دین تاثیرپذیر است؛
2 ـ دین از اخلاق تاثیرپذیر است؛
3 ـ هر کدام از دیگری تاثیرپذیر است.
درتصویر اول این سؤال پیش می آید که تاثیرپذیری اخلاق از دین حداکثری است یا حداقلی؟ حداکثری به این معنا ست که اخلاق متکی به دین و برخاسته از دین است؛ قواعد و گزاره های اخلاقی از متون دینی قابل استنتاج است؛ آن چه را که دین امر نیکو و خیر و حسن بخواند اخلاق است و آن چه را که دین نفی کند وضد ارزش بداند امر ضد اخلاقی است، دراین تصویر اخلاق جزو دین و عین دین به حساب می آید و پدیده اخلاقی هیچ گاه امر نسبی به شمار نمی رود. اگر در گذشته به امری به عنوان پدیده ضد اخلاقی نگاه می شد در هر عصری به عنوان پدیده ضدّ اخلاقی به آن نگاه می شود، همچنین اگر پدیده ای در جامعه خاصی به عنوان ارزش و امر نیکو و اخلاقی شناخته می شد در هر جامعه و قبیله ای به عنوان یک امر ارزشی و اخلاقی شناخته می شود. حداقلی به این معناست که تاثیرپذیری اخلاق از دین جزئی است نه کلی و صددرصدی. در این تصویر، عوامل دیگر به غیر از دین به کلی نادیده گرفته نمی شود. سنت، آداب، فطرت وجدان، عقل عملی و نظائر آن ها که ارتباطی با دین ندارند نیز می توانند روی اخلاق اثر بگذارند و منشأ و مایه رشد و تکامل اخلاق بشوند یا باعث سقوط آن گردند.
تصویر دوم به این معنا است که پدیده های اخلاقی به مرور زمان تبدیل به آداب و سنت شده و سرانجام به عنوان گزاره های قدسی و الهی در جوامع ظهور می کنند و سبب پیدایش دین می گردند و مردم به عنوان یک امر قدسی و الهی به آنها اعتقاد پیدا می کنند. این نظریه اگر طرفدارانی هم داشته باشد به یقین از میان غیر متدینان ادیان الهی هستند.
در تصویر سوم که دین و اخلاق متأثر از یکدیگرند این تصویر ناظر به منشأ پیدایش اخلاق نیست تا گفته شود منشأ دین اخلاق است و منشأ اخلاق دین، چون تقدم شی ء بر نفس شی ء لازم می آید محال عقلی است. بلکه با قطع نظر از منشا پیدایش اخلاق یا دین نظر به این دارد که دین و اخلاق می توانند روی یکدیگر اثر بگذارند؛ یعنی دین می تواند باعث شکوفایی و رشد اخلاق بشود و رفتار ضد اخلاقی باعث گسترش فساد و محدودیت دین در جامعه گردد. همچنین رابطه میان دین و اخلاق را می توان این گونه فرض کرد که بدون دین نمی شود نظام اخلاقی استوار و کارآمدی وجود داشته باشد و ضمانتی برای اجرای احکام اخلاقی وجود ندارد. همچنین در حوزه اخلاق می توان ادله و براهینی را برای اثبات وجود خداوند جستجو کرد.
فرضیه بارتلی در مورد رابطه دین و اخلاق
بارتلی از نویسندگان غربی شش نوع فرضیه را در مورد رابطه دین و اخلاق به شرح ذیل بر شمرده است:
1ـ اخلاق از دین قابل استنتاج است و دین از اخلاق.
در این فرضیه اخلاق و دین عین یکدیگرند؛
2 ـ اخلاق از دین استنتاج می شود ولی دین از اخلاق گرفته نمی شود. در این فرضیه اخلاق بخشی از دین است نه همه آن؛
3 ـ دین می تواند از اخلاق گرفته شود اما اخلاق از دین استنتاج نمی شود. در این فرضیه دین بخشی از اخلاق است.
در این سه فرضیه میان دین و اخلاق سازگاری وجود دارد؛
4 ـ نه اخلاق از دین گرفته می شود و نه دین از اخلاق، نه آن دو عین یکدیگرند و نه جزء یکدیگر، هر کدام مستقل از یکدیگرند ولی با هم سازگاری دارند؛
5 ـ اخلاق و دین هیچ کدام از یکدیگر استنتاج شدنی نیست ولی تا اندازه ای با یکدیگر سازگاری دارند نه تماماً.
6 ـ اخلاق و دین هیچ کدام از یکدیگر استنتاج شدنی نیست و با یکدیگر به طور کلی ناسازگارند.
رابطه دین و اخلاق در دیدگاه غربیان
دیدگاه غربیان را در باره دین و اخلاق به طور کلی می توان به دو نظریه کلان تقسیم کرد:
1 - تباین و ضدیت دین و اخلاق
بر اساس نظریه تباین میان دین و اخلاق قلمرو دین جدا از قلمرو اخلاق است و قلمرو اخلاق جدا از قلمرو دین. قلمرو دین مربوط به رابطه انسان با خدا است و قلمرو اخلاق مربوط به رابطه انسان ها با یکدیگر. برخی نیز دین را نابود کننده اخلاق معرفی کرده اند. نیچه به عنوان نماینده این اندیشه رهایی انسان را در مرگ اندیشه های دینی می دانست و معتقد بود خدای مسیحی و ایمان به خدا مانع رشد و تکامل انسان است و مسیحیت موجب زبونی انسان می گردد.
2- هماهنگی دین و اخلاق
بر اساس این نظریه بین دین و اخلاق هماهنگی و سازگاری وجود دارد اعم از این که اخلاق مستقل از دین باشد یا برگرفته و اسنتاج شده از دین. بیشتر دانشمندان مسیحی به خصوص قبل از رنسانس معتقد به هماهنگی میان دین و اخلاق بودند و تلاش می کردند قواعد و گزاره های اخلاقی را از متون مقدس استخراج کنند. در این جا به پاره ای از دیدگاه های طرفدار هماهنگی دین و اخلاق اشاره می کنیم:
الف: گروهی از فیلسوفان نظیر سقراط و رابرت آدامز علاوه بر هماهنگی میان گزاره های اخلاقی و دینی معتقد بودند دین منشأ قواعد و گزاره های اخلاقی است. رابردت آدامز در صدد بود تا منشا حقیقت اخلاقی را به اراده خداوند پیوند بزند، ولی نمی پذیرفت که فرد دیندار ملزم به انجام آن چیزی است که خداوند آن را اراده می کند، صرفاً به این دلیل که اراده خداوند است. براساس نظریه او اگر خداوند حکم می کرد که ما رفتاری بی رحمانه در پیش گیریم فرد دیندار مجاز بود از انجام چنین رفتاری امتناع کند. دلیل این امر این است که خداوند به شرطی در خور اطاعت است که به مخلوقات خود عشق بورزد و معتقدیم که خداوند دارای چنین خصیصه ای است.
ب: کانت طرفدار دیدگاه هماهنگی دین و اخلاق بود. وی با آن که معتقد به نظریه استقلال اخلاق نسبت به دین بود امّا با تأکید بر این نظریه که درک و دریافت قانون و گزاره های اخلاقی مستقل از دیانت است و عقل و وجدان عملی برای فهم و شناخت معیارهای اخلاقی کافی است، بر این باور بود که اعتقاد به خداوندی که به کردارهای نیک پاداش و به اعمال زشت کیفر می دهد برای تعهدات اخلاقی امر ضروری است.
ج: بریث ویت فیلسوف و فیزیکدان معاصر انگلیسی طرفدار نظریه تحویل دین به اخلاق بود و از این رو معناداری گزاره های دینی و اخلاقی را در حوزه عمل و کاربرد مطرح کرد و با طرح این پرسش که گزاره های اخلاقی و دینی چه کاربردی دارد به این نتیجه می رسد که قواعد و گزاره های دینی با این که از نظر علمی قابل اثبات نیستند ولی از نظر عملی کاربرد اخلاقی دارند. او معتقد بود که کارکرد مدعیات دینی شبیه کارکرد گزاره های اخلاقی است که تصویری از زندگی اخلاقی به دست می دهند و انسان را به زندگی ترغیب می کنند.
د) برخی از طرفداران نظریه سازگاری دین و اخلاق معتقد به اتحاد ماهوی دین و اخلاق هستند؛ زیرا آنان دین را به گونه ای تعریف کرده اند که از نظر ماهوی چندان تفاوتی با اخلاق پیدا نمی کند، چنان که فویر باخ دین و اخلاق را رابطه مبتنی بر عواطف بشر دانسته و مانتیو آرنولد دین را اخلاق دانسته که احساس و عاطفه به آن تعالی می بخشد و در ردیف اخلاق قرار می گیرد. بنا براین بیشتر فیلسوفان و دانشمندان غربی طرفدار نظریه سازگاری دین و اخلاق هستند، هر چند در نحوه تعامل دین و اخلاق دیدگاه های متفاوتی دارند و برخی هم دین را تا سر حد اخلاق تنزل داده اند و ماهیت دین و اخلاق را یکی دانسته اند.
راه های کشف اخلاق متکی به دین
طبق نظریه اخلاق متکی به دین، این پرسش پیش می آید که دین داران چه گونه می توانند به حقیقت اخلاق دست یابند؟ سه شیوه برای دست یابی به این حقیقت اخلاقی پیش بینی شده است:
1 ـ به وسیله وحی مکتوب، نظیر کتاب مقدس و قرآن که در آنها حقایق اخلاقی ابلاغ و بیان شده است؛
2 ـ عده ای از دینداران غربی نظیر توماس آکویناس معتقد به کشف حقیقت اخلاق الهی به وسیله عقل انسانی اند. از این دیدگاه، خداوند سبحان منبع نهایی کل معرفت اخلاقی است؛ به این معنا که خداوند تمایز نهایی میان حسن و قبح را تاسیس می کند و انسان ها به گونه ای خلق شده اند که معیار اخلاقی را که در طبیعت متجلی شده قابلیت درک آن را دارند، مثلاً ما بالطبع میل به صیانت نفس و حفظ کودکان و نظیر آن داریم. از این اصول می توان نتیجه گرفت که خداوند صیانت نفس و حفظ کودک را توصیه می کند.
نظریه پردازان تومیستی این قبیل تأملات اخلاقی را قابل اعتمادتر از وحی مکتوب نمی دانند؛ از این رو آنان در مقام تعارض، وحی مکتوب را مقدم می دارند؛
3 ـ پاره ای از دینداران غربی مدعی اند که حقایق اخلاقی ـ دینی فطری اند؛ به این معنا که شهودات اخلاقی پایه ما (مثلاً کودکان بی گناه را نباید به قتل رساند) خود به خود تصویری از دیدگاه اخلاقی پایه خداوند است. البته این گونه شهوات فطری به پاره ای از توضیحات بیرونی نیازمندند و به علت آن که ما نمی توانیم به تمامی اصول اخلاقی دست یابیم به وحی مکتوب و عقل محتاجیم.
طرفداران هر سه نظریه با این پرسش جدی روبه رو هستند که چرا تنوع اخلاقی در میان طرفداران ادیان یا میان طرفداران یک دین واحد وجود دارد؟ تنوع اخلاقی در میان دینداران این پرسش را مطرح می سازد که کدام معیار دینی ـ اخلاقی بیش ترین شباهت را به معیار خداوند دارد؟
پاسخی که از این پرسش داده شده این است:
«هم روش هایی که دینداران برای نیل به حقیقت اخلاقی به کار می گیرند، متنوع است و هم حقایقی که مدعی نیل به آنها هستند اما دقیقاً به همان نحو که وجود تنوع در عقاید سیاسی شکاکیت یا نسبت گرایی سیاسی را برای ما الزام آور نمی کند، وجود تنوع اخلاقی نیز ما را ملزم به پذیرش شکاکیت یا نسبیت گرایی اخلاقی نمی نماید. هنگامی که می خواهیم اعتقادات اخلاقی مان را به مقام عمل در آوریم باید تنوع اخلاقی را به رسمیت بشناسیم و منظور کنیم، اما از این که فردی دیندار وجود تنوع اخلاقی را به رسمیت می شناسد نمی توان نتیجه گرفت که وی حق ندارد ادعا کند که حقیقتی اخلاقی وجود دارد یا منشأ این حقیقت خداوند است یا حتی وی به این حقیقت دست یافته است.»
نقش برهان های اخلاقی در اثبات و تحکیم دین
از جمله موارد ارتباط دین و اخلاق نقش برهان های اخلاقی برای اثبات خداوند و تحکیم دین است؛ چنان که بسیاری از فیلسوفان غربی برای اثبات وجود خداوند از برهان های اخلاقی استفاده کرده اند و از زمان کانت تا عصر حاضر تلاش های زیادی شده تا اثبات وجود باری تعالی را بر تجربه اخلاقی انسان استوار کند. شاید کانت نخستین کسی است که از برهان های اخلاقی برای اثبات خداوند بهره برده و پس از آن متکلمان دینی در راه اخلاقی که کانت برای اثبات وجود ذات باری ایجاد کرده است قدم نهاده اند.
ازمیان انواع برهان های اخلاقی که برای اثبات وجود خداوند اقامه شده به یک برهان اشاره می شود: اگر احکام اخلاقی را به صورت امر تلقی کنیم می توان از این امر به وجود آمر استدلال کرد. این آمر نمی تواند یک فرد اخلاقی ـ انسانی باشد؛ زیرا آن چه من امروز امر اخلاقی می شمارم که باید به آن گردن بگذارم چه بسا فردا به آن گردن نگذارم. تکالیف اخلاقی مطلق فقط در صورتی در جامعه بشری رخ می نماید که خدایی وجود داشته باشد و آنها را مقرر کرده باشد. از آن جا که من تکالیف اخلاقی مطلق و قطعی دارم لاجرم باید خدا وجود داشته باشد. تعبیر دیگر این برهان این است که اگر ما قائل به وجود مرجعیت اخلاقی هستیم باید طبق همین واقعیت قائل به وجود خداوند باشیم؛ زیرا فقط خداوند می تواند آن مرجع اخلاقی را اعطا و امضا کند. ما حکم می کنیم که قانون اخلاقی مرجعیت و وثاقت خود را اعم از این که بعضی اراده های جزئی انسانی زمانی حاکمیت و اصول آن را بپذیرد یا نه، حفظ می کند. بنا براین، منبع این مرجعیت و وثاقت باید به کلی از اراده های انسانی بیرون باشد. از سوی دیگر مفهوم قانون اخلاقی و امر و نهی اخلاقی بدون استناد به خدا ناقص و ناتمام است؛ زیرا هر قانونی مستلزم وجود مقنن است و هر امر و نهی اخلاقی اقتضای وجود آمر و ناهی را دارد و مسلم است که این آمر و ناهی و مقنن نمی تواند خود شخص یا دیگر اشخاص انسانی باشد بلکه قانونگذار باید ماورا و فوق انسانی باشد. بنا براین، صرف همین اذعان به وجود قانون اخلاقی و امر و نهی اخلاقی مستلزم اذعان به توحید و وجود خداوند است. به طور کلی نظریه های اخلاقی که در نیم قرن اخیر مطرح است اگر به نحو طبیعی منتهی به برهان های اخلاقی برای اثبات وجود خداوند نشود، حداقل ترغیب اخلاقی ناظر به توحید است. بنابراین، برهان های اخلاقی به خوبی می تواند در اثبات دین و تحکیم آن نقش خوبی را بازی کنند. همچنین گزاره های اخلاقی می تواند نقش موثری در ترغیب به سوی توحید و آیین پاک زیستی داشته باشد.
رابطه دین و اخلاق بر اساس قاعده حسن و قبح افعال
حسن و قبح ذاتی افعال نقش بنیادین در مورد چگونگی رابطه دین و اخلاق دارد؛ همان سان که حسن و قبح افعال در دیگر مسائل کلامی اصولی و فقهی نقش به سزایی دارد. دانشمندان مسلمان اعم از حکیمان، متکلمان، اصولی ها و فقیهان در حوزه های مختلف در باره قاعده حسن و قبح بحث کرده و بر اساس حسن و قبح عقلی یا شرعی به نتایج متفاوتی دست یافته اند. بر اساس قاعده حسن و قبح این سؤال مطرح می شود که آیا خوبی و بدی یک کار و رفتار معلول ذاتی همان کار و رفتار و در ذات آن عمل نهفته است یا معلول امر و نهی خداوند است؟
به دیگر تعبیر، آیا حسن و قبح افعال با قطع نظر از هر چیز دیگر عقلی است و در حسن و قبح افعال به جز از عقل هیچ دیگر نظیر گزاره ها و دستورهای شرعی دخالتی ندارد یا بر عکس افعال در ذات خود هیچ گونه حسنیت یا قبحیت ندارند و آن چه که به آنها حسنیت یا قبحیت می بخشد گزاره های شرعی و دستور و نهی الهی است؟
طبق فرضیه اول، خوبی و ارزش احسان و عدالت به خاطر ارزش ذاتی و حسنیت خود عمل است با قطع نظر از دستور خداوند به احسان و نیکوکاری همچنین زشتی و قباحت بهتان ستم و دروغ به خاطر زشتی ذاتی نفس بهتان، ستم و دروغ است با قطع نظر از نهی خداوند.
طبق فرضیه دوم، خوبی و حسن احسان و عدالت به جهت امر خداوند به احسان و عدالت است نه به جهت ذات احسان و عدالت؛ همچنین زشتی و قباحت بهتان و قتل به جهت نهی خداوند از بهتان و قتل است نه به جهت ذات عمل.
عدلیه معتقدند که خرد آدمی توان درک و کشف خوبی و بدی افعال را دارد، ولی اشاعره معتقدند که خرد آدمی ناتوان از درک و کشف خوبی و بدی افعال است.
دیدگاه های عدلیه و اشاعره در مورد حسن و قبح افعال به طور گسترده در کتاب های کلامی و اصولی آمده است.
بر اساس دیدگاه عدلیه که حسن و قبح افعال را عقلی و ذاتی می دانند استقلال اخلاق از دین در مقام ثبوت نتیجه گرفته می شود؛ به این معنا که یک عمل و رفتار با قطع نظر از امر یا نهی شارع یک عمل اخلاقی است؛ خوب یا بد. ولی بر اساس دیدگاه اشاعره که حسن و قبح افعال را شرعی می دانند اخلاق متکی به دین است؛ هم در مقام ثبوت و هم در مقام اثبات. به این معنا که یک عمل و رفتار تا زمانی که شارع امر به خوبی و یا بدی آن نکرده متصف به عمل اخلاقی و خوب وبد نمی شود و خوب و بد به جهت امر و دستور شرع است.
بنابراین، اخلاق از نظر اشاعره بر اساس قاعده حسن و قبح شرعی هم از نظر ثبوت و هم از نظر اثبات جزو دین و متکی به دین است و از دین استنتاج می شود.
طرح یک شبهه
بر اساس دیدگاه عدلیه این شبهه مطرح می شود: دین و اخلاق که مستقل از یکدیگرند و هیچ نوع رابطه ای با یکدیگر ندارند در مواردی ممکن است عملی از یک طرف اخلاقی و ارزشی باشد و از طرف دیگر ضد دینی، بر عکس، ممکن است رفتاری دینی باشد و درباره آن از طرف شرع امر و دستوری آمده باشد، ولی آن رفتار، ذاتاً قبیح و ضد اخلاقی باشد، پس بر اساس دیدگاه عدلیه ممکن است در مواردی میان دین و اخلاق رابطه تباین و ضدیت برقرار شود؛ زیرا بر اساس این دیدگاه معیار نیکی و زشتی در ذات خود افعال است و عقل قادر به کشف آن است.
درپاسخ به این شبهه می گوییم: بر اساس دیدگاه عدلیه درباره حسن و قبح افعال استقلال اخلاق از دین نتیجه گرفته می شود، ولی لازمه آن برقراری رابطه تباین و ضدیت میان دین و شرع نیست؛ زیرا فطرت و سرشت انسان بر اساس فطرت و آئین خالص پروردگار است و آن چه را که شرع خواستار است فطرت و خرد سالم انسانی خواستار است و بر اساس «قاعدة کُل ما حَکَمَ بِهِ الْعَقْلُ حَکَمَ بِهِ الشَّرْعُ» رابطه محکم و ناگسستنی میان دین و اخلاق وجود دارد؛ زیرا هم خرد انسانی حکم به نیکی احسان وزشتی بهتان می کند و هم شرع و همان طور که گزاره های دینی موافق عقل و خرد است گزاره های اخلاقی که عقل حسن و یا قبح آن را درک کرده است موافق با خرد انسانی است.
دین، خرد انسانی را به سوی فطرت سالم انسانی هدایت و عقل را در دریافت هایش یاری می کند و به تکامل و رشد می رساند. از این رو خردهای ضعیف بسان انسان هایی که هوش آنان مختل شده و یا بر اثر استعمال مواد مست کننده تخدیر شده اند ناتوان از کشف و دریافت حسن و قبح اشیا هستند. بنابر این تنها عقول سالم انسانی ـ آن هم به نحو قضیه موجبه جزئیه ـ توان کشف و فهم حسنیت و قبحیت اشیا را دارد و عقول ناقصه ناتوان است. این ناتوانی به این معنا نیست که حسنیت یا قبحیت افعال، ذاتی و یا عقلی نباشد عقول تکامل یافته نیز در مواردی که توان درک صحیح حسنیت و قبحیت اشیا را دارد با شرع ضدیت ندارد؛ زیرا دریافت های خردهای صحیح انسانی موافق با شریعت و دریافت های شریعت موافق با خرد انسانی است. بر اساس قاعده «کل ما حکم به الشرع حکم به العقل» رابطه ضدیت میان دین و اخلاق بر اساس دیدگاه عدلیه برقرار نمی گردد.
از سوی دیگر، شریعت و دین شامل اخلاق نیز هست؛ مسائل و موضوعات اخلاقی را توضیح و توسعه می دهد و به کمال می رساند. شریعت با توضیح دادن مصادیق نیکی و بدی، شر و خیر، عدالت وستم به دریافت های خرد کمک می کند. دین نیز نقش تکاملی برای اخلاق به ارمغان می آورد؛ زیرا دین برای رفتار نیک ثواب و برای رفتار بد عقاب قرار داده است. بر اساس فرموده امام علی ـ علیه السلام ـ : «پیامبران الهی انسان ها را به سوی فطرت انسانی آنها هدایت کرده خردهای آنان را بیدار می کنند.»
بنا بر این وقتی گفته می شود حسن و قبح افعال عقلی و ذاتی است معنایش این نیست که دیگر نیازی به شریعت و دین درباره رفتار آدمیان نیست، چون هم حسنیت افعال ذاتی است و هم خرد آدمی توان دریافت حسنیت یا قبحیت آن را دارد. حسن و قبح افعال ذاتی است؛ یعنی با در نظر گرفتن ذات فعل با قطع نظر از هر چیز دیگر آن عمل حسنیت یا قبحیت دارد و عقل و شرع در حسنیت و یا قبحیت آن فعل موافق است. ولی این که می گوییم حسن و قبح افعال عقلی است و عقل توان کشف آن را دارد به این معنا نیست که عقول ناقصه و ناتوان هم قدرت کشف آن را دارد و اگر چنین باشد نباید عقول ناقصه در فعلی دچار خطا و تناقض و اختلاف بشود؛ در حالی که در بسیاری از موارد مشاهده می شود که عقول آدم ها در باره یک رفتار در حسنیت یا قبحیت آن دچار خطا و اختلاف شده اند و این دلیل است که خردهای ناتوان و ناقص قبح و یا حسن تمام افعال را به طور صحیح درک نمی کنند.
این نشان دهنده این است که خردها تحت تاثیر محیط و شرایط واقع می شوند یا بر اثر تربیت ناصحیح منفعل و منحرف و مریض می گردند و در فهم و دریافت صحیح حسنیت و یا قبحیت یک رفتار دچار خطا و لغزش می گردند و از مسیر فطری و طبیعی خویش خارج می شوند. از این رو، بشر نیازمند به شریعت و وحی الهی است تا در مسیر دین و شریعت خردها بیدار گردد و در مسیر تربیت رشد و اخلاق حسنه قرار گیرد.
نتیجه
علی رغم نظریه تباین دین و اخلاق قدر مسلم این است که هیچ کس نمی تواند نقش دین را در حمایت و پشتیبانی از اخلاق نادیده بگیرد؛ زیرا به رغم تمام تلاش های دین ستیزی و اخلاق گریزی، دین و اخلاق از مهم ترین دغدعه های فیلسوفان در گذشته و حال است، حتی افراد دارای گرایشهای الحادی خود را با این درگیر می دیده اند و کسانی مانند نیچه، مارکس و جی. ال. مکی از نمونه های بارز این گروه اند.
از سوی دیگر تجربه تاریخ بشری نشان داده در جوامعی که مردم آن از دین جدا و یا دور بوده اند از نظر اخلاقی یا سقوط کرده یا عقب مانده اند.
همچنین نقش دین در ایجاد و تحکیم پایه ها و گسترش فضایل اخلاقی در میان جوامع دیندار به طور کامل بارز و روشن است.
افزون بر آن چه گفته شد بسیاری از دانشمندان علم اخلاق اذعان دارند که دین بهترین پشتوانه برای اخلاق است و اخلاق از جهاتی مهم به دین وابسته است؛ این وابستگی به اندازه ای شدید و مستحکم است که اگر چنان چه در آینده قرار بر زوال دین باشد اخلاق نیز زوال خواهد یافت.
آنان اذعان دارند که این وابستگی بیش از وابستگی روان شناختی است و نمونه ای از ابراز چنین عقیده ای سخن داستایوفسکی است که «اگر خداوند موجود نباشد هر چیزی مجاز و مباح خواهد بود.» عقیده ای که در این قرن به نحوی برجسته توسط سارتر منعکس شده است. ولی شاید مهم ترین دانشمند فلسفی عصر جدید که حامی این دیدگاه ـ هر چند نوعی خاص از آن ـ بوده ایمانوئل کانت است؛ کسی که معتقد است خداوند شرطی ضروری برای عقل عملی (اخلاق) است.
همچنین وجود اخلاق و نیاز بشر به اخلاق، دلیلی بر نیاز به دین است.
جامعه بشری لزوماً نیازمند اخلاق است. از طرف دیگر اخلاق مورد نیاز جوامع بشری باید بر مبنای محکم و اساسی استوار باشد. این نوع اخلاق تنها در سایه دین و معنویت دینی امکان پذیر است، پس بشر همواره به دین نیازمند است.
نیز براساس نظریه عدلیه میان دین و اخلاق رابطه تباین و ضدیت بر قرار نیست؛ زیرا دین بر اساس فطرت است و عقول آدمیان نیز بر اساس فطرت سالم انسانی استوار است و دین با توضیح دادن مصداق های حسن و قبح افعال، عقل را در دریافت های صحیح از حسنیت و قبحیت اشیا کمک می کند و عقول ناقصه را در دریافت هایشان یاری می رساند.
ادامه دارد
فرهنگ ارزش
«ارضیتم بالحیاه الدنیا من الآخرة فما متاع الحیاة الدنیا فی الآخرة الا قلیل» سوره توبه (9) آیه 38.
«آیا به زندگی دنیا در برابر آخرت راضی شده اید، با این که متاع زندگی دنیا در برابر آخرت اندک است.»
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام فرمود:
«یا علی! همانا این مردم به زودی با اموالشان دچار آزمایش می شوند و در دینداری بر خدا منت می گذارند، با این حال انتظار رحمت او را دارند و از قدرت و خشم خدا خود را ایمن می پندارند. حرام خدا را با شبهات دروغین و هوس های غفلت زا حلال می کنند. شراب را به بهانه نبیذ بودن و رشوه را به بهانه هدیه بودن و ربا را با بیع و معامله خواندن حلال می شمارند.»
نهج البلاغه، خطبه 156.
|