تمدن اسلامی که طولانی ترین تمدن بشری است، برخلاف تمدنهای پیش از خود و تمدن معاصر غربی که پس از آن رواج یافت، معجزه ای بود نه محصور در یک منطقه و محدود به یک نژاد، بلکه به شکلی منحصر به فرد، تمدنی بود بر پایه اندیشه، اعتقاد و دین. مرکز این تمدن نه عراق بود و نه شام. مرکز آن قرآن بود و روح اسلامی، که در سراسر آن جوشش و جریان داشت. در دل این تمدن، مفهومی به نام “امت اسلامی” تا حد زیادی فرصت بروز و ظهور یافته بود. این مفهوم به این معنا بود که همه مسلمانانی که در این گستره جغرافیایی و زیر پرچم این دین مبین قرار میگرفتند، فارغ از نژاد و قبیله و رنگ و زبان، همه عضو یک خانواده به شمار میرفتند و با قدم نهادن در هر جایی از این سرزمین، خود را در وطن و دیار خویش مییافتند.
در این راهها، نهادها و تعالیم درخشان اسلام تسهیلات بیشماری برای تحقق این مهم به وجود میآورد. درهای مساجد به عنوان مأمن و مرکز گردهمایی مسلمانان همه جا به روی مسافران گشوده بود و در راه ماندگان با برخورداری از عنوان “ابن سبیل” هیچ گاه در سفر احساس درماندگی نمیکردند. توسعه این منطق و تبدیل شدن آن به یکی از ارزشهای فرهنگی حاکم، سبب تحرک شگرف مسلمانان در دل سرزمینهای اسلامی شد تا آنجا که در پرتو این تمدن “در مصر یک خراسانی حکومت میکرد و در هند یک ترک. غزالی در بغداد در رد فلسفه کتاب مینوشت و ابن رشد در اندلس به آن جواب میداد...یک شیخ ترمذی یا بلخی در قونیه و دمشق مورد تکریم و احترام عامه میشد و یک سیاح اندلسی در دیار هند عنوان قاضی مییافت. همه جا، در مسجد، در مدرسه، در خانقاه، در بیمارستان از هر قوم مسلمان نشانی بود و یادگاری، اما بین مسلمانان نه اختلاف جنسیت مطرح بود، نه اختلاف تابعیت. همه جا دین بود و یک فرهنگ: فرهنگ اسلامی که فی المثل زبانش عربی بود، فکرش ایرانی، خیالش هندی بود و بازویش ترکی، اما دل و جانش اسلامی بود و انسانی.” (زرین کوب، 1362، صص31-30)
آنچه در آفرینش این حماسه بیش از همه نقش داشت، بی شک قرآن بود. این کتاب آسمانی به عنوان قانون اساسی این تمدن به شمار میرفت و روح این کتاب در همه ارکان آن ساری و جاری بود، و البته زبان این کتاب آسمانی یعنی عربی بر بیشتر مراودات و ارتباطات میان مسلمانان، به ویژه آنجا که سخن از دین، اندیشه، فرهنگ و دانش بود سایه میافکند. اگر ایرانیان را یکی از اقوامی بدانیم که در خلق این معجزه بیشترین سهم را داشتهاند، با نگاهی گذرا برآنچه به دست ما رسیده، به سادگی میتوان حاکمیت زبان عربی را بر ادبیات این تمدن به عنوان زبان دانش روز دریافت. بیشک همین کتاب واحد و زبان واحد بود که هویتی واحد را برای همه مسلمانان به ارمغان می آورد و این نشاط و تحرک بینظیر را موجب شده بود.
البته مسلمانان برای سیر در زمین به این حد نیز بسنده نکردند و برای برآوردن نیازهای سیاسی، نظامی و تجاری خود در سطح جهان و مهمتر از همه تبلیغ دین که بر عهده یکایک آنان گذاشته شده بود، پا را از سرزمینهای اسلامی نیز فراتر گذاشتند و همین امر سبب گسترش روزافزون و معجزهآسای اسلام در سراسر جهان آن روز شد. به طور کلی دلایل اشتیاق مسلمانان به جهانگردی و شناخت جهان در عصر کمبود امکانات ارتباطی و حمل و نقل که منشأ گسترش معجزهآسای علم جغرافیا نیز شد، در سه دسته کلی جای میگیرد:
وجود برخی اوامر قرآنی و دینی که مسلمانان را تشویق به سیر در زمین میکرد و معمولاً با عبارت “سیروا فی الارض فانظروا” آغاز میشود.
اشاره قرآن و برخی روایات به پدیدهها و اسرار مسائل جغرافیایی مانند:
مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبقیان (الرحمن، 22و 21)
- حتی بلغ مجمعالبحرین (الکهف، 60)
- و الجبال اوتادا (النبأ، 7)
- وجعلنا فی الارض رواسی ان تمیدبهم (الانبیاء، 31)
- و جعلنا السماء سقفا محفوظا (الانبیاء، 32)
- ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما (الانبیاء، 30)
- سبع سموات و من الارض مثلهن (الطلاق، 12)
- و تری الشمس اذا طلعت تزاور عن کهفهم ذات الیمین و اذا غربت تقرضهم ذات الشمال و هم فی فجوه منه (الکهف، 17)
اشاره قرآن به این مسائل همراه با تشویق به علم دوستی و کنجکاوی علمی سبب مسافرت مسلمانان به اقطار مختلف عالم برای کشف آن چه در قرآن و روایات آمده بود، شد. کنجکاوی علمی تا بدان حد پیش رفت که دولتهای اسلامی سرمایه و نیروهای خاصی را به این گونه سفرهای اکتشافی اختصاص دادند. سفر هیأت هایی به سرپرستی ”محمد بن موسی خوارزمی“ به بیزانس برای یافتن غار اصحاب کهف و ”سلام ترجمان“ به منطقه خزر برای پیدا کردن سد ذوالقرنین به دستور ”الواثق بالله“ در سالهای 222 تا 227 هجری نمونههایی از این تلاشها است.
نیاز مسمانان به شناخت عالم که برخی از دلایل این نیاز را میتوان چنین برشمرد:
- انجام اوامر شرعی: با توجه به نیاز مردم به شناخت راههای منتهی به مکه برای انجام مناسک حج، بسیاری از کتابهای جغرافی مسلمین از باب تبرک از مکه شروع به تشریح اقالیم نمودهاند. همچنین دستیابی به جهت قبله برای برگزاری نماز و سایر احکام که متوقف بر دانستن آن است، از دیگر نمونههای دلایل توجه مسلمانان به جهت یابی و شناخت جهان در اعمال روزمره خود بود.
- تبلیغ دین: گسترش محدوده اسلام و افزایش شمار مسلمانان، دسترسی به علوم دینی را کاهش داد و نیاز مبرم به مبلغان دینی را مطرح ساخت. لازمه اعزام این گروهها شناخت درست جهان بود و به دنبال آن، این گروهها نیز با دست پر از اطلاعات مربوط به سرزمینها و فرهنگهای دیگر بازمیگشتند که خود تشویق دیگری بود به سیر و سفر مسلمین. سفر هیأت تبلیغی ”المقتدر بالله“ خلیفه عباسی، به تقاضای پادشاه اسلاوها به سرپرستی ”احمدبن فضلان“ در حدود سال 309 هجری قمری یکی از نمونههای مهم این امر است.
- نیازهای سیاسی و نظامی: به دنبال گسترش عالم اسلامی و بروز ضعف در قدرت مرکزی، دولت مرکزی از یک سو برای نظارت بیشتر بر مناطق تحت سلطه و از سوی دیگر قدرتهای محلی برای کسب قدرت بیشتر و سلطه بر مناطق گستردهتر، نیازمند شناخت شهرها و راهها شدند.
- نیازهای تجاری: با گسترش سرزمینهای اسلامی و افزایش سفرهای مسلمانان در پناه امنیت به وجود آمده، کار تجارت رونقی چشمگیر یافت و یکی از لوازم این گونه سفرهای تجاری، شناخت بازارهای مصرف و تولیدکنندگان و راههای منتهی به آن بود.
به هر حال این دین مبین گاه از طریق سیاحان، گاه به وسیله دانشمندان و مبلغان رسمی دین، گاه با حضور نظامیان مسلمان در میان دیگر مردم جهان و گاه حتی از راه بازرگانان و مهاجران برای جهانیان به سوغات برده شد و این گونه بود که مفهوم امت اسلامی در پهنه گستردهای از گیتی به بار نشست.