چکیده
حسین بن حمدان خصیبی از راویان بزرگ معتقد به امامت امامان دوازده گانه در دوره غیبت صغری و سالهای آغازین غیبت کبری است که در عین حال مورد احترام فراوان فرقه نصیریه نیز می باشد.
او دارای اندیشه های خاصی بوده که وی را از امامیه جدا می ساخته است و لذا رجالیون متقدم او را به شدت تضعیف کرده اند، اما رسوباتی نه چندان اندک از اندیشه های او در جوامع امامیه نفوذ پیدا کرده است. کتاب الهدایة الکبرای او از آنجا که از قدیمی ترین متونی است که با ذکر سلسله اسناد در صدد اثبات امامت و وصایت تک تک ائمه از راه بیان معجزات می باشد، برای ریشه یابی چگونگی نفوذ این اندیشه در میان شیعه امامیه که بعدها با نگارش کتب فراوان و احیاناً حجیم پیگیری شد، می تواند بسیار مفید باشد. علاوه بر آنکه ذکر برخی از وقایع تاریخی مربوط به اختلافات درون گروهی شیعه، ذکر اسنادی که در متون امامیه کمتر یافت می شود و نیز بیان مطالبی از غالیان که در کتب معتبر روایی امامیه مفقود است، از دیگر جهات اهمیت این کتاب است.
واژه های کلیدی: حسین بن حمدان خصیبی، الهدایة الکبری، محمد بن نصیر نمیری، بابیت، معجزات، نص، نصیریه، علویان.
حسین بن حمدان خصیبی (م 358ق) و کتاب او الهدایة الکبری1
الف) شخصیت حسین بن حمدان
حسین بن حمدان جنبلایی خصیبی2 از دانشمندان پرکار امامی است که درباره اهمیت او اطلاعات کمی در منابع شیعی امامی وجود دارد و این اطلاعات نیز بیشتر در جهت تضعیف اوست. ابن غضائری از او با عنوان «کذاب فاسد المذهب... لا یلتفت الیه» یاد کرده و با آوردن عبارت «صاحب مقالة ملعونة» نوعی گرایش خاص را به صورت اجمالی به او نسبت داده است.3
نجاشی نیز از او با عنوان «کان فاسد المذهب» یاد کرده و سپس به ذکر نام چهار کتاب از او پرداخته است.4
اطلاعات بیشتری که در رجال طوسی آمده، تنها ذکر یکی از شاگردان روایی او یعنی هارون بن موسی تلعکبری (د 385ق) است که از بزرگان مورد اعتماد شیعه دوازده امامی بوده و استاد بی واسطه یا با واسطه بزرگانی همچون شیخ مفید، نجاشی و شیخ طوسی به حساب می آید.5
به نظر می رسد بیشترین اطلاعات منابع امامی درباره او در کتاب اعیان الشیعة، اثر سیدمحسن امین عاملی، آمده است. مؤلف ضمن نقل اقوال رجالیون متقدم و متأخر در تضعیف او، درصدد بازسازی چهره او برآمده و پس از نقل کلامی از تعلیقه که شیخ اجازه بودن را اشاره به نوعی وثاقت دانسته، خود به اظهار نظر پرداخته و این احتمال را مطرح ساخته که «اصل بدگویی از او ریشه در عبارات ابن غضائری دارد که کمتر کسی از نیش قلم او سالم می ماند و بزرگانی همچون نجاشی، علامه حلی در این نظر از او پیروی کرده اند. و این مذمت ریشه در دیدگاه خاص قدما در مورد غلو دارد که به مجرد نقل فضائلی که آنها را غلوآمیز می دانسته اند، اشخاصی را متهم به غلو می نموده اند». آن گاه او به ذکر شواهدی در اثبات ادعای خود مبنی بر حسن حال حسین بن حمدان پرداخته و عدم تضعیف شیخ طوسی و نیز یادکرد صاحب ریاض العلماء از او با عنوان «فاضل عالم محدث من القدماء» را به عنوان نمونه هایی ذکر کرده است.6 همو کتب منسوب به خصیبی را تا نه عدد ذکر کرده است.7
برخلاف منابع امامی، در منابع نصیریه و علویان8 که وی را یکی از بزرگان خود می دانند، اطلاعات بیشتری درباره او وجود دارد که این اطلاعات شامل استادان، آثار، سفرهای علمی و جایگاه علمی، اجتماعی و سیاسی او می شود.
شاید بتوان بیشترین اطلاعات را در کتاب تاریخ العلویین، نوشته محمدامین غالب الطویل، یافت که از دانشمندان علوی معاصر به حساب آمده و در راه تألیف کتاب خود به منابع فراوان علویان در نقاط مختلف دنیا مراجعه کرده است، هر چند عدم ذکر منابع در کتاب از مهم ترین اشکالات کتاب بوده که کار ارزیابی مطالب او را برای منتقدان بسیار دشوار می سازد. در این کتاب حسین بن حمدان را یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای علوی در چهارمین مرحله تاریخ علویان که این مرحله را از غیبت امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در سال 260ق تا وفات امیرحسین مکزون سنجاری (630 ـ 265ق) تعیین کرده است. وی درباره تأثیر حسین بن حمدان چنین می نگارد:
ظهر فی تلک الایام الرجل العظیم العلوی المصری السید حسین بن حمدان الخصیبی ونفخ فی العلویین تلک الروح العالیة فرفعهم من حضیض الاسر والهوان الی الاستقلال والحاکمیة.9
همو معتقد است که آخرین باب ائمه محمد بن نصیر نمیری بوده که از او با عنوان «السید ابوشعیب محمدبن نصیر البصری النمیری» یاد می کند که همین شخصیت مرجع علویان زمان خود بوده است و پس از آن ریاست به ابومحمد عبدالله بن محمد الجنان الجنبلایی (287 ـ 235ق)10 می رسد که مؤسس طریقه جنبلائیه به حساب می آید.
همو در یکی از مسافرتهایش به مصر11 با حسین بن حمدان ملاقات کرد و توانست او را به کیش خود درآورد و این ملاقات چنان مؤثر بود که پس از بازگشت جنبلایی به جنبلا، حسین نیز به دنبال او روان شد و در آنجا از او علومی همچون فقه، فلسفه، نجوم و هیئت و دیگر علوم زمان خود را فرا گرفت.12
ب) خصیبی و نمیری
آنچه در همین جا باید متذکر شویم آن است که در کتب رجالی امامیه هیچ گونه ذکری از شخصیت عبدالله بن محمدبن جنان نمی یابیم، اما در مقابل درباره محمد بن نصیر نمیری به اطلاعات بیشتری برخورد می کنیم. ابن غضائری از قول ابوبکر جُعابی او را از افاضل علمی اهل بصره معرفی کرده، اما در عین حال او را ضعیف شمرده و سرآغاز فرقه نصیریه را همو دانسته است.13
کشی او را از کسانی می داند که در زمان امام هادی(علیه السلام) ادعای نبوت کرد و خود را فرستاده شده از جانب امام(علیه السلام) که او را به عنوان رب معرفی می کرد، می دانست و آموزه هایی همانند تناسخ، اباحی گری و حلیت لواط را ترویج می کرد و با این آموزه ها عده ای را به دور خود جمع کرده بود. او سرانجام مورد لعن امام حسن عسکری(علیه السلام) قرار گرفته و امام(علیه السلام) او را از کسانی معرفی کرد که با عوام فریبی و به نام ائمه(علیهم السلام) اموال مردم را چپاول می کنند.14
شیخ طوسی(قدس سره) در کتاب الغیبة خود در ضمن شمارش مدعیان سفارت و بابیت که از آنها با عنوان «مذمومین» یاد می کند، به ادعای بابیت او بعد از وفات امام حسن عسکری(علیه السلام) اشاره می کند و می گوید:
او خود را به جای ابوجعفر محمد بن عثمان، باب امام زمان معرفی می کرد که به همین علت مورد لعن و تبری ابوجعفر قرار گرفت تا جایی که حتی معذرت خواهی نمیری را نپذیرفت.15
وضعیت نمیری در کتب فرقه شناسی شیعی به گونه ای بدتر ترسیم شده است. نوبختی علاوه بر انتساب عقایدی همچون الوهیت امام هادی(علیه السلام)، تناسخ و اباحی گری به او، وی را متهم کرده که لواط را از ناحیه مفعول نشانه تواضع و فروتنی و از ناحیه فاعل یکی از شهوات و طیبات می دانست و حتی گزارشی را ذکر می کند که او را در حالت مفعولی مشاهده کرده اند.16 البته پذیرش این گونه گزارشها بسیار مشکل است. کتب فرقه شناسی اهل سنت نیز مطالبی شبیه مطالب فوق را به او نسبت داده اند.17
به هر حال با مطالعه کتب رجالی شیعه در می یابیم که او نزد امامیه شخصیتی منفور و درگیر با ائمه(علیهم السلام) و نایبان به حق آنها معرفی شده و هیچ گونه توثیق و نقطه قوتی برای او ذکر نشده است.18
اما با مطالعه کتاب الهدایة الکبری حسین بن حمدان خصیبی وضعیت او را به گونه ای دیگر می یابیم. خصیبی در مواردی فراوان در هنگام ذکر سلسله اسناد روایات خود، از نمیری با احترام یاد می کند19 و حتی در مواردی برای او ادعای علم غیب20 و معجزه21 می نماید. وی به اینها اکتفا نکرده و بابی تحت عنوان «باب ما ورد فی ابی شعیب محمد بن نصیر بن ابی بکر النمیری» گشوده و در آنجا ضمن نقل روایتی از امام صادق(علیه السلام) درباره جایگاه ابواب ائمه(علیهم السلام) و مساوی دانستن انکار مقام باب با انکار مقام امام(علیه السلام)، از قول آن امام(علیه السلام)، باب فرزند خود امام یازدهم را محمد بن نصیر معرفی کرده است و حاسدان او را در زمانش فراوان دانسته تا جایی که حسد آنها را وادار می کند تا در مقام او شک روا دارند؛ امام(علیه السلام) این تشکیک کنندگان در مقام بابیت نمیری را به عنوان زیانکارانی معرفی کرده که از ائمه(علیهم السلام) بیزار بوده اند و ائمه(علیهم السلام) نیز از آنها بیزارند.22
همچنین به نقل از امام هادی(علیه السلام) او را باب عظیم خود دانسته که جایگاهی همانند سلمان دارد و امام(علیه السلام) تشکیک کنندگان در مقام او را به شدت توبیخ می نماید.23 همچنین خصیبی به ذکر روایات فراوان دیگری می پردازد که همگی از مقام رفیع نمیری، اثبات بابیت او، خبر داده شدن بابیتش از سوی ائمه پیشین و بالاخره حسادت معاصران او و نسبتهای دروغ آنها و نیز حمایت شدید ائمه معاصر او در مقابل حاسدانش حکایت دارد.24
نکته جالب توجه آن است که خصیبی گرچه در مواردی از عثمان بن سعید عمری و فرزندش محمد بن عثمان نام می برد،25 اما نوع تعبیرات او به گونه ای است که گویی برای آنها تنها به مقامی همچون اخذ اموال معتقد بوده،26 اما به بابیت آنها اعتراف ندارد و در مقابل مقام بابیت را که مقامی معنوی است از آن محمد بن نصیر نمیری می داند. جالب آن است که بالاخره در پایان کتاب خود به مدعایش تصریح کرده است. وی از عده ای از راویان چنین نقل می کند که پس از نصب عثمان بن سعید العمری به عنوان وکیل از سوی امام حسن عسکری(علیه السلام)، در دلهای عده ای از طرفداران نمیری شبهه افتاد و برای رفع آن به نزد امام(علیه السلام) رفتند. امام(علیه السلام) برای رفع شبهه آنها می پرسد: آیا تا به حال گزارشی شنیده اید که مفادش آن باشد که سلمان وکیل اموال امام علی(علیه السلام) بوده است؟ آنها جواب می دهند: خیر. و امام(علیه السلام) می پرسد: آیا گزارشی شنیده اید که سلمان باب امام علی(علیه السلام) بوده است؟ آنها جواب مثبت می دهند و آنگاه امام(علیه السلام) می گوید: «پس چرا برای شما عجیب است که محمد بن نصیر باب من بوده و عثمان بن سعید وکیلم باشد؟» و آنگاه ادامه می دهد: «محمدبن نصیر تا زمان مرگش باب من است و عثمان بن سعید وکیل من و فرزندش محمد تا زمان مرگش وکیل مهدی است».27
به هر حال با این شواهد و نیز با بررسی بخشهای پایانی کتاب او که در دفاع از شخصیتهای غالی، معلوم الحال و مذموم نزد امامیه همچون محمد بن ابی زینب معروف به ابوالخطاب28 و عمربن فرات29 و نیز ابداع یا ترویج مسئله بابیت و بالا بردن جایگاه آن تا مقام امامت و غلو در معرفی ابواب ائمه(علیهم السلام) و معرفی شخصیتهای ناشناخته ای همچون قیس بن ورقه معروف به سفینه (باب امام حسن مجتبی(علیه السلام)) به عنوان ابواب ائمه(علیهم السلام) و نیز معرفی شخصیتهایی با گرایشهای تندروانه همچون ابوالخطاب (باب امام کاظم(علیه السلام))، مفضل بن عمر (باب امام رضا(علیه السلام))، محمدبن مفضل بن عمر (باب امام جواد(علیه السلام))، عمربن فرات (باب امام هادی(علیه السلام)) و بالاخره محمد بن نصیر نمیری (باب امام حسن عسکری(علیه السلام)) و فرزندش حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)،30 به این نتیجه می رسیم که سخن ابن غضائری که خصیبی را دارای مقاله و گرایش خاص (جدای از گرایش دیگر امامیه) معرفی کرده بود، سخن بجایی است و دفاع کسانی همچون صاحب ریاض العلماء و سیدمحسن امین عاملی از او، ناشی از عدم دقت در مکتوبات او و عدم مقایسه آنها با عقاید صحیح امامیه است.
ج) فعالیتهای خصیبی
غالب الطویل در تشریح برخی از فعالیتهای اجتماعی، کلامی و سیاسی خصیبی چنین می نگارد:
پس از وفات ابومحمد عبدالله بن محمد جنان جنبلایی، برخی از علویان به قصد همگرایی با اسماعیلیه اجتماع بزرگی را در شهر عانه31 تشکیل دادند که در آن از هر یک از شهرهای بزرگ عانه، بغداد، حلب، لاذقیه دو نفر به عنوان نماینده در آن شرکت جستند، اما این گردهمایی شکست خورد و به جز پراکندگی بیشتر نتیجه ای در برنداشت.
به دنبال این شکست خصیبی شهر جنبلا را به مقصد بغداد ترک کرد و در آنجا به انجام فعالیتهای دینی اش پرداخت که می توان گفت بیشترین فعالیتهای مذهبی خصیبی در این شهر بود. از جمله فعالیتهای او در این شهر موضع گیری در برابر اسماعیلیه و رد آنها بود.
پس از آن خصیبی به گردش در شهرهای دیگر علویان پرداخت که از آن جمله می توان از شهرهایی همچون شهرهای نواحی خراسان و دیلم یاد کرد.
او سرانجام در حلب و در نزد امیر سیف الدوله سکونت اختیار کرد و به اداره امور دینی علویان پرداخت و به وسیله وکلای خود در شهرهای عراق و شام به اداره امور دینی آن مناطق می پرداخت.
او علاوه بر وکلای دینی دارای وکیلانی در حوزه سیاست بود که از آن جمله می توان از امیران و سلاطینی همچون ناصح الدوله، صفی الدوله، معزالدوله، ناصرالدوله، مجدالدوله، عضدالدوله، سیف الدوله و... یاد کرد که عمدتاً از دو خاندان حاکم شیعی بویهی و حمدانی بودند یاد کرد.32 او کتابی با عنوان «راست باش» ]ظاهراً به زبان فارسی[ برای عضدالدوله دیلمی تألیف کرد33 و از این رو علویان از عضدالدوله با عنوان «راست باش دیلمی» یاد می کنند. همچنین او در حلب کتاب الهدایة الکبری را تألیف کرد و آن را به سیف الدوله حمدانی حاکم حلب هدیه نمود.
مرگ حسین بن حمدان در سال 346ق34 پس از عمری 86 ساله (تولد 260ق) اتفاق افتاد. وی در شمال حلب دفن شد و مقبره او که با عنوان «الشیخ بایراق» مشهور است، زیارتگاه علویان می باشد.
پس از مرگ خصیبی پیروان او به دو شاخه حلب و بغداد تقسیم شدند که شاخه حلب به رهبری سیدمحمدبن علی جلی و شاخه بغداد به رهبری سیدعلی جسوری اداره می شد که شاخه اخیر با حمله هلاکو به بغداد (656ق) نابود شد.35
د) آثار خصیبی
شیخ طوسی(قدس سره) تنها کتاب اسماء النبی(صلی الله علیه و آله) والائمة(علیهم السلام) را بدو منتسب می کند.36 این در حالی است که نجاشی نام چهار کتاب با عناوین کتاب الاخوان، کتاب المسائل، کتاب تاریخ الائمة و کتاب الرسالة را به عنوان آثار او ذکر می کند.37 نکته جالب توجه اینکه هیچ یک از این دو رجالی برای خود سلسله سندی برای روایت این کتب نقل نمی کنند.
ابن شهر آشوب نیز همانند شیخ طوسی(قدس سره) تنها همان کتاب اسماء النبی(صلی الله علیه و آله) والائمة(علیه السلام) را برای او ذکر می کند.38 اما در این میان، سیدمحسن امین عاملی با استفاده از منابع مختلف امامی توانسته است تعداد کتب او را تا نه عدد از قرار زیر برساند:
1. الاخوان 2. المسائل 3. تاریخ الائمة 4. الرسالة 5. اسماء النبی(صلی الله علیه و آله) 6. اسماء الائمة(علیهم السلام) 7. المائدة 8. کتاب الهدایة فی الفضائل 9. کتاب فی احوال اصحاب الائمه(علیهم السلام) واخبارهم.39
با کمی دقت این نتیجه به دست می آید که در حقیقت بازگشت این نه کتاب به همان چهار کتاب ذکر شده در کلام نجاشی است، زیرا امین عاملی خود احتمال می دهد که کتاب اسماء الائمة همان کتاب الهدایة فی الفضائل باشد و از سوی دیگر احتمال یکی بودن کتاب المائدة و کتاب المسائل را مطرح می کند. از سوی سوم شیخ آقابزرگ تهرانی احتمال اتحاد سه کتاب تاریخ الائمه(علیهم السلام)، اسماء النبی(صلی الله علیه و آله) و الائمة(علیهم السلام) و کتاب الهدایة را مطرح می کند.40
از سوی چهارم و با ملاحظه متن کتاب الهدایة الکبری، این گمان تقویت می شود که کتاب فی احوال اصحاب الائمة(علیهم السلام) بخشی از کتاب هدایة الکبری بوده باشد، زیرا در پایان این کتاب، خصیبی به بیان تفصیلی حال اصحابی از ائمه(علیهم السلام) می پردازد که آنها را به عنوان ابواب ائمه(علیهم السلام) معرفی کرده است. ضمن اینکه علی رغم نقل قول از صاحب ریاض که این کتاب را نزد خود داشته است،41 در هیچ یک از منابع شیعی و علوی چنین کتابی به صورت مستقل به او نسبت داده نشده است.
اما مراجعه به کتب علویان و نیز نوشته هایی همچون الباکورة السلیمانیه که از سوی علویان مرتد شده ای همچون سلمان اذنی منتشر شده است و نیز نوشته های مستقل، اطلاعات اندک دانشمندان امامی را از آثار خصیبی همچون شرح حال او نشان می دهد.
یکی از کامل ترین نوشته ها در این باره، نوشته المنصف بن عبدالجلیل است که آثار او را از قرار زیر معرفی کرده است:
الترنیمات
این اثر شامل قطعات شعری منسوب به خصیبی است که یک متعبد علوی در هنگام عبادات مختلف و حالات متفاوت عبادت به آنها ترنم می کند. سلیمان اذنی تعدادی از این اشعار را در کتاب خود الباکورة السلیمانیه(صص40و41و51و52) آورده است.
رسالة التوحید
نسخة خطی این کتاب در کتابخانه پاریس وجود دارد. این کتاب را شاگرد خصیبی، یعنی ابومحمد علی بن عیسی الجسری (د حدود 340ق)،42 از او نقل می کند و در پایان رساله، خصیبی به این نکته تصریح می کند که مطالب این کتاب را از استادش ابوعبدالله جنان (د 287ق) فراگرفته است.
از نکات جالب در این رساله آن است که «الله» را دارای اسم و معنا می داند و اسم را همان چیزی می داند که ظاهر شد، تا مردمان خدا را با آن بخوانند. همچنین اسمای حسنای خداوند را که مردمان با کلمه «اللهم» می خوانند، عبارت از محمد، فاطر، حسن، حسین و محسن می داند.43
کتاب الدستور (کتاب المجموع)
این کتاب که حاوی شانزده سوره است، برای اولین بار توسط سلیمان اذنی در الباکورة السلیمانیه در سال 1863م چاپ شد که واکنشهای متفاوت و احیاناً مخالفی را از سوی علویان برانگیخت. برخی از دانشمندان آنها انتساب این کتاب به خصیبی را رد کردند.
با ملاحظه عبارات این سوره ها نیز می توان به این نکته اعتراف کرد که تاریخ بسیاری از آنها پس از مرگ خصیبی بوده است.
نامهای این سوره ها عبارت است از:
1. الاول 2. دعاء الی علی بن ابی طالب 3. تقدیسة ابن سعید 4. سورة النسیة 5. الفتح 6. سورة السجود 7. سورة السلام 8. سورة الاشارة 9. العین العلویة 10. سورة العقد
11. سورة الشهادة 12. سورة الامامیة 13. سورة المسافرة 14. سورة بیت المعمور
15. سورة الحجابیة 16. سورة النقبیة.
این سوره ها عمدتاً شامل دعاهایی است که علویان در هنگام عبادات خاص خود می خوانند. مفاد برخی از آنها همانند سوره دوم، دهم، یازدهم و دوازدهم، الوهیت حضرت علی(علیه السلام) و عبادت در برابر اوست.
چنان که اشاره شد، این مجموعه را سلیمان اذنی به علویان نسبت داده است. علویان سلیمان را یکی از شدیدترین دشمنان خود می دانند و دانشمندان آنها مانند هاشم عثمان این انتساب را رد می کنند.
دیوان الشامی
این دیوان شامل اشعار منسوب به خصیبی است که در مقام بیان باطن عقاید علویان انتشار داده شده است. در این دیوان اشعاری مشعر به الوهیت حضرت علی(علیه السلام)، معنا بودن او در مقابل اسم بودن حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)، شرح مراتب نظام هستی، افتخار به غلو و مطالب دیگر وجود دارد. نسخه خطی این دیوان در کتابخانه های مختلف از جمله کتابخانه منچستر انگلستان وجود دارد.44
دیوان الغریب
نسخه خطی این دیوان در کتابخانه منچستر وجود دارد. مطالبی همچون توحید، رجعت مهدی، رد فرقه های دیگر همچون کیسانیه، شریعیه، اسماعیلیه و واقفیه و متهم کردن مخالفان خود به تحریف قرآن و شکایت از ماندگاری خود در حلب، در این دیوان مشاهده می شود.
از نکات جالب آن است که در بخش اشعار توحیدی، او امکان توسل به خداوند را به وسیله حجاب دانی، حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و نیز ابوشعیب محمد بن نصیر نمیری مطرح می کند.
کتاب الهدایة الکبری
در ادامه به معرفی تفصیلی آن خواهیم پرداخت.
مسائل
نسخه خطی این کتاب به روایت ابوعبدالله بن هارون الصائغ از خصیبی، در کتابخانه پاریس موجود است. محتوای آن بسیار شبیه به رسالة التوحید است.45
عبدالرحمن بدوی علاوه بر برخی از کتب فوق، در فهرست خود آثاری را منسوب به خصیبی می کند که در میان آثار فوق وجود نداشته است. از آن جمله می توان از کتبی همچون کتاب المائدة (که به سیف الدوله حمدانی هدیه شده است)، الادعیة، عقیده الدیانة، رساله راستباشیه (راست باش) که آن را برای عضدالدوله دیلمی نگاشته است،46 رسالة فی السباقة و کتاب الفرق بین الرسول و المرسل یاد کرد.47
هـ) کتاب الهدایة الکبری
می توان گفت از میان تمام آثار منتسب به خصیبی، این کتاب مهم ترین اثر او در نزد امامیه است. زیرا علاوه بر آنکه محتوای آن از غلوی از نوع غلو الوهیت درباره ائمه(علیهم السلام) بی بهره است، نشان دهنده رویکردی خاص به مسئله امامت ائمه(علیهم السلام) است که در واقع می توان آن را «دلایل نگاری» در تشیع امامی نامید که پیشگامانی همچون ابوسمینه محمد بن علی صیرفی،48 ثبیت بن محمد،49 عبدالله بن جعفر معروف به ابوالعباس حمیری
(د حدود 290ق)50 و محمدبن مسعود عیاشی51 را به خود دیده بود. رگه هایی از این رویکرد را نیز می توان در کتبی همچون بصائر الدرجات محمد بن حسن صفار و اصول الکافی کلینی (بخش کتاب الحجة آن) مشاهده کرد.
این رویکرد که در میان نقل گرایان امامی رواج دارد، عمده سعی خود را بر آن معطوف کرده تا در کنار ابزاری همچون نص و بلکه بالاتر از آن، از ابزاری به نام معجزه و کرامت که از آن با عنوان دلالت (جمع آن دلایل) یاد می شود، برای اثبات امامت ائمه اثناعشر بهره گیرد. لذا سعی بر آن دارد تا با ذکر حوادث خارق العاده که به هر یک از ائمه(علیهم السلام) منسوب شده است، امامت آن امام(علیه السلام) را اثبات بنماید. از اینجاست که در موارد فراوانی از کتاب الهدایة الکبری مشاهده می نماییم که پس از ذکر معجزه های متعدد از آنها با عبارت «هذا من دلائله وبراهینه» یاد می کند که نکته جالب، همردیف شدن کلمه دلایل با واژه براهین است.
این رویکرد برخلاف رویکرد متکلمان عقل گرایی همچون هشام بن حکم، مؤمن الطاق، هشام بن سالم، یونس بن عبدالرحمن، ابوسهل نوبختی و در ادامه ابن قبه رازی، و سید مرتضی، در آغاز مورد عنایت ویژه جامعه امامی، به خصوص دانشمندان آن، به عنوان محور اصلی اثبات امامت قرار نگرفت و تنها از سوی ناشناختگانی همچون حسین بن عبدالوهاب (معاصر سیدمرتضی د 436ق) در عیون المعجزات و صاحب دلائل الامامة52 مورد توجه ویژه
به عنوان رکن اصلی دلایل تثبیت امامت ائمه قرار گرفت. زیرا علاوه بر آنکه این رویکرد تنها برای مصرف درون گروهی مفید بود و نمی توانست مخالفان شیعه را در بحثهای کلامی مجاب سازد، در درون گروه امامیه نیز فقط برای اقناع و تقویت ایمان توده مردم کارآمدی بیشتری داشت، زیرا به علت ضعف اسناد عمده روایات ارائه شده و نیز تنافی آن با مطالب و واقعیات تاریخی، علمی و حتی کلامی نمی توانست فرهیختگان امامی را به خود معتقد سازد.
اما با رشد اخباری گری جدید به ویژه پس از قرن یازدهم، شاهد توجه بیشتر دانشمندان اخباری امامیه همچون شیخ حر عاملی (1104ق) و سیدهاشم بحرانی (د 1107ق) به این رویکرد می باشیم. از این رو مشاهده می کنیم که شیخ حر عاملی کتابی چند جلدی با عنوان اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات می نگارد و در آن ضمن معرفی منابع فراوان خود، از کتاب الهدایة فی الفضائل حسین بن حمدان یاد کرده53 و در آن علاوه بر نص، سعی در بهره گیری فراوان از معجزات درباره اثبات پیامبری پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امامت ائمه(علیهم السلام) دارد.
در ادامه شاهد پیگیری شدیدتر این رویکرد در کتاب مدینة معاجز الائمة الاثنی عشر ودلائل الحجج علی البشر سیدهاشم بحرانی هستیم که در مقدمه کتاب خود تنها از
22 کتاب با عنوان کتابهای الدلائل نام می برد54 و در هنگام معرفی منابع خود به نام بسیاری از کتب که در عنوان آنها کلمه «معجزات» برای ائمه(علیهم السلام) به کار برده شده است، اشاره می کند.55 وی در کتاب حجیم خود سعی در هر چه پررنگ تر کردن مسئله معجزات در راه اثبات امامت ائمه دارد.
در قرون بعدی گرچه اخباری گری با تلاش دانشمندانی همچون وحید بهبهانی در محاق فرو می رود، اما آثاری از دیدگاهها و به ویژه رویکرد خاص آنها در مورد ائمه(علیهم السلام) در میان جامعه امامی و حتی فرهیختگان آنها باقی می ماند.
به هر حال نکته ای که در اینجا باید به آن توجه کنیم آن است که کتاب هدایة الکبری قدیمی ترین کتاب موجود است که به صورت منظم و با ذکر سلسله اسناد و بدون توجه چندان به ابزارهایی همچون نص، به بیان معجزات و خوارق عادات هر یک از چهارده معصوم طی بخشهای جداگانه پرداخته است و چنان که اشاره شد در موارد فراوان پس از بیان معجزه با عبارت «هذا من دلائله وبراهینه»، سعی در اشاره به رویکرد خاص خود دارد.
نکته جالب توجه در اینجا آن است که گرچه موارد فراوانی از غلو در این کتاب مشاهده می شود، اما با مقایسه این کتاب با دیگر آثار منسوب به او در می یابیم که غلو او در این کتاب از نوعی نبوده که او را به مرز کفر برساند. از اینجاست که شاید بتوانیم در صورت صحت انتساب این کتاب به او، آن را به عنوان مبنا قرار داده و آرا و اندیشه هایی همچون الوهیت حضرت علی(علیه السلام) و ائمه(علیهم السلام) را که در کتب دیگر منسوب به او یافت می شود، به وسیله این کتاب نقد کرده و تا حدی دامن او را از انتساب مقالات کفرآمیز به او پاک کنیم. همچنین می توانیم به وسیله این کتاب در تصحیح نسبی بسیاری از عقاید علویان که خصیبی را دارای شخصیتی مقدس گونه می دانند، بهره گیریم.
این کتاب از دیرباز در دسترس علمای امامیه بوده و آنها نقلهایی را از آن در کتب خود آورده اند که از آن جمله می توان به خزاز قمی از دانشمندان امامی قرن چهارم در کفایة الاثر، حسین بن عبدالوهاب، امامی معاصر سید مرتضی در عیون المعجزات، شیخ طوسی(قدس سره) در کتاب الغیبة، بیاضی در الصراط المستقیم و بالاخره علامه مجلسی در بحارالانوار اشاره کرد که روایاتی را از آن نقل کرده اند که قابل تطبیق با الهدایة الکبرای موجود است.56 همچنین شیخ حر عاملی در مقدمه کتاب خود، از این کتاب با عنوان کتاب الهدایة فی الفضائل یاد کرده و آن را یکی از منابع خود دانسته است.57 میرزاحسین نوری صاحب مستدرک الوسائل نیز نقلهایی از این کتاب آورده است.58
حال در اینجا برای هرچه آشناتر شدن با این کتاب بحث خود را در سه بخش ساختار، سلسله اسناد و محتوا پی می گیریم.
الف) ساختار
کتابی که هم اکنون تحت عنوان الهدایة الکبری با مقدمه ای کوتاه و بدون تحقیق مناسب توسط موسسه البلاغ ]سوریه؟[ به چاپ رسیده، براساس یکی از نسخه های خطی کتابخانه مرعشی نجفی به شماره 2973 است. یادآوری می شود که تا به حال در ایران برای این کتاب پنج نسخه خطی از قرار زیر شناسایی شده است:
1. نسخه خطی شماره 2/12014، تاریخ کتاب: قرن یازدهم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.
2. نسخه خطی شماره7874، تاریخ کتابت: 1080ق، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.
3. نسخه خطی شماره 6492، تاریخ کتابت: 1101ق، کتابخانه آستان قدس رضوی.
4. نسخه خطی شماره 2973، تاریخ کتابت: 1315ق، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی. همین نسخه مبنای چاپ کتاب بوده است.
5. نسخه خطی شماره 7053، تاریخ کتابت: 1319ق، کتابخانه مجلسی.59
از آنجا که بخش پایانی نسخه خطی که مربوط به معرفی ابواب ائمه(علیهم السلام) است،60 از نسخه چاپی کتاب حذف شده است، می توان تفاوت ساختار نسخه چاپی و خطی را در همین قسمت خلاصه کرد؛ گرچه ممکن است در مواردی دیگر تفاوتهای اندکی در واژه ها یا عبارات یا نقل برخی از احادیث بین آنها وجود داشته باشد. با این حساب می توان ساختار نسخه چاپی را در چهارده بخش منحصر دانست که هر بخش آن «باب» نامیده شده، و به یکی از چهارده معصوم(علیهم السلام) اختصاص دارد.
هر باب در درون خود به دو قسمت اصلی تقسیم می شود. قسمت اول به جز بخشی که درباره پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) است، بدون ذکر سلسله سند است و به بیان کلیاتی درباره تاریخ هر معصوم(علیه السلام)، مانند تاریخ تولد، وفات، القاب، کنیه ها، تعداد فرزندان، نام آنها و مدت نبوت یا امامت می پردازد که در نوع خود قابل استفاده است.
در قسمت دوم که در حقیقت مرکز ثقل بحث ماست، به ذکر روایات مختلف با ذکر سلسله اسناد مشخص می پردازد که در اکثر موارد به امام(علیه السلام) ختم می شود و در آنها معجزات و کرامات هر معصوم(علیه السلام) شامل تعیین مصادیق علم غیب او، تصرف او در نظام تکوین همچون زنده کردن مردگان و طی الارض خود و یا با همراهی اصحابش و نیز سخن گفتن به زبانهای گوناگون و نیز سخن گفتن با حیوانات، نباتات و جمادات آنها ذکر می شود.
این قسمت دارای حجمهای متفاوتی نسبت به معصومان مختلف است. می توان گفت معصومانی همچون حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امام علی(علیه السلام) حجمی متوسط، معصومانی همچون حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و حسین(علیه السلام) حجمی اندک و معصومانی همچون حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) حجمی بزرگ را به خود اختصاص می دهند که یکی از علل حجیم شدن بخش پایانی، ذکر روایاتی درباره رجعت، به ویژه روایت مفصل مفضل بن عمر از امام صادق(علیه السلام) است.61
چنان که اشاره شد، پانزدهمین بخش کتاب که در نسخه چاپی حذف شده است، درباره ابواب دوازده گانه ائمه(علیهم السلام) می باشد که عنوان آن چنین است:
«باب ما جاء عن رسول الله(صلی الله علیه و آله) وجمیع الائمة الراشدین علیهم السلام وعلی ابوابهم الذین یخرج منهم العلم الی اهل توحید الله ومعرفته وهم اثنی عشر باباً لاثنی عشر اماماً».62 در این بخش، ضمن معرفی تک تک ابواب ائمه(علیهم السلام) از سلمان فارسی تا ابوشعیب محمد بن نصیر نمیری، به جایگاه رفیع مقام ابواب و موقعیت آنها در میان شیعیان و نیز درگیریهایی که با برخی از اصحاب ائمه(علیهم السلام) داشته اند (که ریشه های آن را اموری همچون حسادت اقران می داند) می پردازد. چنان که اشاره شد، با معرفی افراد فاسدالمذهبی همچون نمیری، ابوالخطاب و ابن فرات، خصیبی عملاً از شیعه امامی فاصله می گیرد.63
ب) سلسله اسناد
گرچه با تضعیف حسین بن حمدان از سوی رجالیون متقدم امامی و نداشتن توثیق از سوی هیچ یک از آنها و نیز با توجه به محتوای کتاب در برخی از موارد که با آموزه های مسلّم شیعی امامی در تضاد است، نیازی به بررسی اسناد کتاب به منظور رد آن به ویژه در بخش متفردات (مواردی که تنها در این کتاب آمده است) نداریم، اما ورای فواید رجالی، بررسی اسناد می تواند فوایدی همچون شناخت بیشتر گرایشهای افراد واقع در سلسله اسناد و نیز نوع سلسله اسناد را در بر داشته باشد. به ویژه با توجه به آنکه با بررسی شخصیت خصیبی و نیز با بررسی اسناد او این اطمینان نسبی به وجود می آید که او در نقل سلسله اسناد راستگو بوده و سعی در جعل حدیث با سند صحیح نداشته است. زیرا اگر وی قصد چنین کاری را داشت، می توانست به جای ذکر نام افراد مورد خدشه در سلسله اسناد خود، به راحتی با آوردن افراد مورد قبول جامعه امامی همانند زراره، هشام بن حکم و یونس بن عبدالرحمن، روایات خود را مقبول جامعه امامی قرار دهد. از اینجاست که می بینیم وقتی مصحح بحارالانوار به علت تناقض حدیث مفصل منسوب به مفضل بن عمر جعفی با آموزه های امامی که از قول امام صادق(علیه السلام) حوادث زمان رجعت را بازگو می کند، قصد رد حدیث را دارد، به جای آنکه نسبت جعل به حسین بن حمدان بدهد، به سراغ افراد بعدی سند رفته و بالاخره گریبان شخصی به نام محمد بن فرات کاتب بغدادی را گرفته و او را متهم به جعل این حدیث کرده است، گرچه احتمال جعل آن از سوی محمد بن نصیر نمیری را نیز بعید ندانسته است.64
حال با این مقدمه به ذکر مطالبی درباره سلسله اسناد خصیبی در محورهای زیر می پردازیم:
1. طریقه نقل (طریقه تحمل حدیث)
ظاهر آن است که طریقه نقل روایات خصیبی از مشایخ خود، از طریق سماع یعنی شنیدن مستقیم از مشایخ خود بوده است که عبارت «حَدَّثنی» در آغاز بسیاری از اسناد مؤید این احتمال است. این طریق برترین راه تحمل حدیث است.65 همچنین احتمال نقل روایات از طرق دیگری همچون قرائت بر شیخ یا اجازه از او در نقل روایات نیز وجود دارد که وجود لفظ «عن» در آغاز بسیاری دیگر از اسناد این احتمال را موجه می سازد.
اما جالب آن است که در هیچ موردی از اسناد کتاب، ارجاع به کتاب یا اصل خاصی مشاهده نشد و این نکته در ظاهر و در نگاه اولی، نقل از طریق «وجاده» یعنی یافتن در کتاب یا یافتن خط راوی در غیر کتاب66 را تضعیف می کند.
اما در بعضی از موارد به نقل مستقیم از راویانی برخورد می کنیم که امکان نقل مستقیم او از آنها وجود ندارد، مانند نقل مستقیم او از ابوبصیر67 که از شاگردان امام صادق(علیه السلام) بوده است، و یا نقل مستقیم از ابوحمزه ثمالی68 که از اصحاب امام سجاد تا امام کاظم(علیهما السلام) بوده است. و یا نقل مستقیم از محمد بن مسلم69 که از یاران امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیهما السلام) بوده است. نقل مستقیم او از حمزه بن نصر، غلام امام هادی(علیه السلام)70 و یا احمد بن محمد بن عیسی بن بصیر، از یاران امام رضا(علیه السلام)71 نیز از این باب است. همچنین در روایتی دیگر به صراحت با لفظ «حدثنی» از محمد بن سنان الزاهری (د 230ق)، از اصحاب امام رضا و امام جواد(علیهما السلام)، به صورت مستقیم روایت نقل می کند.72
بهترین توجیه برای این گونه موارد آن است که بگوییم خصیبی آنها را از طریق کتاب یا اصلی منسوب به این راویان یا راویان از آنها نقل می کرده است.
2. سقط در اسناد
در مواردی با ملاحظه طبقه راویان سلسله اسناد به این نتیجه می رسیم که افرادی از وسط سلسله سند افتاده اند. مثلاً ابوهارون مکفوف که از اصحاب امام صادق(علیه السلام) بوده است، عادتاً نمی تواند به صورت مستقیم از حارث اعور همدانی،73 از اصحاب امام علی(علیه السلام)، نقل حدیث نماید.
همچنین محمد بن علی فارسی که از مشایخ بدون واسطه خصیبی است، نمی تواند به صورت مستقیم از ابوبصیر روایتی را از امام باقر(علیه السلام)74 نقل کند. گرچه با ملاحظه نوع این موارد در کتاب خصیبی، احتمال جعل سند از سوی راویان ناآشنا با طبقه رجال نیز دور از ذهن نیست.75
3. مشایخ بدون واسطه خصیبی
نکته جالب و ابهام انگیز در مشایخ بدون واسطه خصیبی آن است که به کمتر نامی از نامهایی که در منابع علویان به عنوان استادان او ذکر شده است و به ویژه نام ابومحمد عبدالله بن جنان جنبلایی برخورد می کنیم. نکته دیگر کثرت و فراوانی مشایخ روایی او در این کتاب است که از این نظر با محدثان پرکار امامی همچون شیخ صدوق و کلینی قابل رقابت می باشد.
خصیبی در دو مورد از کتاب خود به ذکر مجموعه ای از مشایخش می پردازد و در موارد دیگر به هنگام ذکر سند، روایت را با یک شیخ یا دو و یا حداکثر سه استاد خود بیان می کند.
در مورد اول از دو مورد پیش گفته، افرادی همچون ابوالحسین بن یحیی الخرقی، ابومحمد جعفر بن اسماعیل حسنی، عباس بن احمد، احمد بن سندولا، احمد بن صالح، محمد بن منصور الخراسانی، حسن بن مسعود الفزاری، عیسی بن مهدی جوهری جنبلایی، حسین بن غیاث جنبلایی، احمد بن حسان عجلی فزاری و عبدالحمید بن محمد السراج دیده می شوند.76 در مورد دوم که مفصل تر است، راویانی همچون این نامها دیده می شوند: هارون بن مسلم بن سعدان بصری، محمد بن احمد بن مطهر بغدادی، احمد بن اسحاق، سهل بن زیاد آدمی، عبدالله بن جعفر حمیری، احمد بن ابن عبدالله برقی، صالح بن محمد همدانی، جعفر بن ابراهیم بن نوح، داوود بن عامر اشعری قمی، احمد بن محمد خصیبی، ابراهیم بن خصیب، محمد بن علی بشری، محمد بن عبدالله یقطینی بغدادی، احمد بن محمد نیشابوری، احمد بن عبدالله بن مهران انباری، احمد بن محمد صیرفی، علی بن بلال، محمد بن ابی الصهبانی، اسحاق بن اسماعیل نیشابوری، علی بن عبیدالله حسنی، محمد بن اسماعیل حسینی، ابوالحسین محمد بن یحیی الفارسی، احمد بن سندولا، عباس اللبان، علی بن صالح، عبدالحمید بن محمد، محمد بن یحیی الخرقی، محمد بن علی بن عبیدالله حسنی، ابن عاصم کوفی، احمد بن محمد حجّال، عسکر مولی ابی جعفر التاسع (امام جواد(علیه السلام))، ریان مولی الرضی، حمزه مولی ابی جعفر التاسع (امام جواد(علیه السلام))، عیسی بن مهدی جوهری، حسن بن ابراهیم، احمد بن اسماعیل، محمد بن میمون خراسانی، محمد بن خلف، احمد بن حسان، علی بن احمد الصائغ، حسن بن مسعود فراتی، احمد بن حیان عجلی، حسن بن مالک، احمد بن محمد بن ابی قرنه، جعفر بن احمد القصیر بصری، علی بن الصابونی، ابوالحسن علی بن بشر، حسن بلخی، احمد بن صالح، حسین بن عتاب، عبدالله بن عبدالباری، احمد بن داود قمی، محمد بن عبدالله، طالب بن حاتم بن طالب، حسن بن محمد بن مسعود بن سعد، احمد بن ماران، ابوبکر الصفار، محمد بن موسی القمی، عتاب بن محمد دیلمی، احمد بن مالک قمی، ابوبکر الجواری و عبدالله.77
گرچه خصیبی در آغاز این سند از لفظ «حدثنی» استفاده کرده که دلالت بر شیخ بدون واسطه او می کند، اما حضور افرادی همچون عسکر و ریّان که هر دو از موالی امام جواد(علیه السلام) معرفی شده اند و در موارد دیگر با واسطه از آنها نقل می کند، این گمان را تقویت می کند که خصیبی در این سلسله سند مشایخ مستقیم و غیرمستقیم خود را مخلوط کرده است.
نکته جالب توجه دیگر عدم حضور راویان شناخته شده امامی همچون محمد بن یعقوب کلینی در سلسله مشایخ بی واسطه او است؛ با آنکه با توجه به حضور کلینی در بغداد، امکان نقل از او وجود داشته است. به علاوه، خصیبی می توانسته از بسیاری از روایات نقل شده در اصول کافی و به ویژه «کتاب الحجه» بهره برداری خوبی نماید.
حال با این توضیحات به ذکر مشایخ بی واسطه خصیبی با استفاه از بخش چاپی کتاب الهدایة الکبری می پردازیم.78
جعفر بن محمد بن مالک فزاری
خصیبی از او با عنوان راوی علوم آل محمد(صلی الله علیه و آله) یاد کرده است.79 او بعد از محمد بن یحیی الفارسی مقام اول روایات خصیبی را بر عهده دارد. (صص37 و 70 و 82 و 148 و 152 و 170 و 195 و 217 و 264 و 302)
محمد بن اسماعیل حسنی (صص37 و 304 و 316)
منصوربن صفر (ص37)
ابوبکر احمد بن عبدالله (ص39)
ابن علی بلخی (ص41)
عبدالله بن جریر نخعی (ص43)
جعفر بن احمد القصیر (صص44 و 288 و 251)، جعفربن القصیر (ص86 و 187)، جعفر بن محمد بن القصیر (ص322 و 334)80
احمد بن محمد بن جمال (ص46)
محمد بن اسحاق (ص46 و 248)
ابوالحسین بن یحیی الخرقی (ص46 و 290)، محمد بن یحیی الخرقی (ص56 و 224)
علی بن حسین المقری (ص48 و 66)، علی بن حسن المقری (ص375)
پدرش حمدان بن خصیب (صص54 و 59 و 60 و 67 و 69 و 151 و 152 و 153 و 162)
ابوبکر القصار (ص56)
محمد بن یحیی الفارسی (صص62 و 96 و 217 و 223 و 271 و 301 و 308 و 338 و 361 و 366 و 370 و 372 و 376)
ابوبکر محمد بن جبله التمار (ص62 و 154)
خضر بن ابان (ص62)
یعقوب بن حازم (ص63)
حسن بن محمد بن جمهور (صص76 و 250 و 314 و 360 و 362 و 364)، حسین بن محمد بن جمهور (صص240 و 276 و 300)
ابوالحسین محمد بن یحیی (ص77)
یعقوب بن بشر (ص112)
محمد بن المیز القمی (ص120)
علی بن محمد الصیرفی (ابوسمینه) (صص128 و 215 و 217 و 252)
علی بن یاسین (ص132)
محمد بن علی الرازی (ص134)
علی بن بشر (ص156و270)
جعفر بن یزید قزوینی (ص157)
محمد بن داود (ص160)
محمد بن عبدالرحمن الطریقی (ص161)
محمد بن موسی القمی (صص164 و 267 و 289 و 300 و 315 و 372)
جعفر بن مفضل المخلول (ص167)
احمد بن عبدالله بن صالح (ص205 و 250)، احمد بن صالح (صص224 و 299 و 341)
محمد بن علی الفارسی (ص202)
حسین بن علی الصائغ (ص207)
عتاب بن یونس الدیلمی (صص214 و 302 و 316)
مفضل بن شبان (ص240)
ابن مصعب (ص243)
حسین بن محمد بن یحیی الفارسی (ص216)
علی بن الطیب الصابونی (صص221 و 232 و 374)
محمد بن عبدالله الشاشی (ص225)
محمد بن غالب (ص252)
محمد بن خالد (ص252)
محمد بن ابراهیم الخیاط (ص254)
حسین بن مسعود (ص256)
محمد بن زید (ص257)
محمد بن قاسم العطار (ص257)
محمد بن جریر الطبری (ص268)
محمد بن زید القمی (ص279 و 280 و 363)
محمد بن میمون الخراسانی (ص267)
محمد بن مهران (ص287)
جعفر بن محمد بن یونس (ص288)
حسن بن ابراهیم (ص289)
حسن بن داود السعدی (ص299)
محمد بن ابراهیم (ص307 و 317)
محمد بن ابان (ص303)
ابوالحسین بن علی البکا (ص314)
احمد بن مالک القمی (ص318)
ابوالجواری (ص319)
احمد بن سعد کوفی (ص320)
احمد بن محمد العجلی (ص320)
عبدالله بن جعفر (ص320)
حسن بن مسعود (صص322 و 340 و 363)
علی الحسنی (ص322)
عبیدالله الحسنی (ص32)
ابوجعفر محمد بن حسن (ص323)
حسن بن محمد بن یحیی الخرقی (ص329)
ابوالمفضل محمد بن علی بن عبدالله الحسینی معروف به «باعر» (ص331)
احمد بن سندولا (ص332)
عباس التبان (اللبان) (ص332)
جعفر بن محمد بن اسماعیل الحسنی (ص332)
موسی بن مهدی جوهری (ص334)
ابوالحسن عاصم الکوفی (ص335)
احمد بن میمون الخراسانی (ص337)
ابوداود طوسی (ص338)
حسن بن ابراهیم (ص340)
احمد بن داود القمی (ص342)
محمد بن عبدالله الطلحی (ص342)
احمد بن منذر (ص344)
هارون بن مسلم بن سعدان (ص353)81
موسی بن محمد (ص357)
غیلان الکلابی (ص357 و 358)
سعد بن محمد بن احمد (ص360)
حسن بن عیسی (ص361)
محمد بن جلیل (ص363)
علی بن حسن بن فضاله (ص364)
محمد بن اسماعیل الحسنی (ص367)
محمد بن جمهور (ص367)
ابوالقاسم سعدبن ابی خلف (ص368)
محمد بن حسن بن عبدالحمید القطانی (ص369)
ابوحامد المراغی (ص369)
ابوالحسن احمد ]محمد؟[بن عثمان العمری (ص370)
عبدالله الشیبانی (ص370)
ابوالحسن الجلتیتی (ص371)
عبدالله بن مرزبان (ص371)
محمد بن عباس القصیری (ص371)
علی بن حسین الکرخی (ص377)
ابوالعباس الخالدی (ص377)
ابوالحسن علی بن الحسن الیمانی (ص372)
ابومحمد عیسی بن مهدی الجوهری (ص373)
محمد بن عبدالحمید البزاز (ص381)
ابوالحسین بن مسعود الفراتی (ص381)
علی بن حسین ]حسن؟[بن فضال (ص382)
ابوالعباس بن حیوان (ص383)
علی بن احمد الواسطی (ص383)
ابوالحسن علی بن بلال (ص384)
علی بن احمد النوفلی (ص386)
ابوعلی الملکی (ص386)
ابوعبدالله جعفر بن محمد الرامهرمزی (ص386)
با مراجعه به کتب رجالی شیعه امامی درباره این فهرست بلند بالا با واقعیت دهشتناکی مواجه می شویم و آن اینکه تعداد اندکی از افراد این فهرست، همانند محمد بن عثمان عمری82 (ش90) و هارون بن مسلم بن سعدان83 (ش78) از سوی امامیه مورد توثیق قرار گرفته اند. تعداد بیشتری همچون جعفر بن محمد بن مالک84 (ش1) و محمد بن جمهور (محمد بن حسن بن جمهور)85 (ش86) به علل مختلفی همچون انحرافات عقیدتی و به ویژه غلو مورد تضعیف قرار گرفته اند. تعدادی نیز همانند محمد بن یحیی الفارسی بدون اینکه مدح و ذمی درباره آنها بیان شود، در کتب رجالی معرفی شده اند86 که در اصطلاح علم درایه به آنها «مجهول» گفته می شود.
اما بیشترین سهم در این فهرست از آن افرادی است که رجالیون شیعه آنها را نشناخته و هیچ گونه خبری از آنها در کتب خود نیاورده اند که به اصطلاح به آنها «مهمل» گفته می شود. وجود این حجم عظیم از افراد ناشناخته شده، آن هم در سلسله اسناد روایاتی که به نحوی با کلام شیعی مرتبط است، زنگ خطر بزرگی را به صدا در می آورد و آن اینکه این راویان که فارغ از تیغ تیز جراحی رجالیون قرار دارند، در میان جامعه شیعی می زیسته اند و با نقل روایاتی با گرایشهایی خاص، باورهای توده مردم شیعه را شکل می داده اند. بنابراین احتمال اینکه آنان با اهدافی هرچند خیرخواهانه و به خیال خود به منظور رواج شعائر تشیع و هر چه بیشتر کردن محبت ائمه(علیهم السلام) در دل توده ها و نیز مقاوم سازی تشیع در مقابل هجوم مخالفان، به جعل و وضع احادیث پرداخته باشند، دور از ذهن نیست.
4. مشایخ باواسطه
اگر بخواهیم فهرستی از مشایخ باواسطه خصیبی در کتاب الهدایة الکبری ارائه دهیم، چند برابر فهرست اسامی مشایخ بی واسطه او خواهد شد که با توجه به شناخت ریشه های جعل نیازی به این کار نمی بینیم. اما متذکر می شویم که با مطالعه اجمالی این مشایخ، این نکته مشاهده شد که در آن افراد شناخته شده متهم به غلو، حجم بیشتری را اشغال کرده اند. از آن جمله می توان از افرادی همچون محمد بن علی صیرفی معروف به ابوسمینه، محمد بن سنان زاهری، محمد بن صدقه عنبری، عبدالله بن عبدالرحمن الاصم و داودبن کثیر الرقی یاد کرد. حضور افراد مجهول و مهمل نیز در این فهرست پر تعداد است.
5. راویان از امام معصوم(علیه السلام) (انتهای سند)
بررسی انتهای سند یعنی راویان مستقیم از امام(علیه السلام)، این فایده برای ما را دارد که با نوع اشخاصی که مورد علاقه غالیان اند بیشتر آشنا می شویم. هر چند آن افراد از نظر رجالیون شیعه افرادی موثق شناخته شده باشند، اما علاقه غالیان به آنها که از عللی همچون جایگاه آنان در محافل شیعی و نیز نوع روایات منقول از آنها نشأت گرفته است، باعث می شد تا آنها روایات مجعول خود را به نام آنها ثبت کنند و به خورد جامعه شیعی دهند.
از این نوع افراد در این کتاب می توانیم از شخصیتهایی همچون جابربن یزید جعفی، جابربن عبدالله انصاری، مفضل بن عمر جعفی، حارث اعور همدانی، محمد بن سنان، ابوحمزه ثمالی، داود بن کثیر رقّی، میثم تمار، محمد بن مفضل و ابوالجارود نام ببریم. بیشترین سهم در این کتاب از آن شخصیت جنجالی مفضل بن عمر جعفی است.87
حضور افراد غالی همچون فارس بن حاتم قزوینی88 و محمد بن نصیر نمیری در انتهای اسناد برخی از این روایات نیز جالب توجه است. از نکات جالب توجه در این بخش آن است که در هیچ یک از قسمتهای انتهایی اسناد به نام شخصیتهای بزرگ امامی همچون زراره، برید بن معاویه، عبدالله بن ابی یعفور و یونس بن عبدالرحمن که بیشترین تأییدات را از ائمه(علیهم السلام) داشته اند و در میان محافل شیعی با نوعی باورهای اعتدالی شناخته می شدند، برخورد نمی کنیم که این خود می تواند نشانه نوعی صف بندی در درون جامعه شیعی در این دوره ها باشد.
همچنین می توانیم از حضور پر تعداد قمیها در بخشهای ابتدایی اسناد یعنی مشایخ بدون واسطه همانند علی بن محمد الصیرفی (ابوسمینه) (ش22)، محمد بن موسی القمی (ش29)، محمد بن زید القمی (ش47)، احمدبن مالک القمی (ش56)، احمد بن داود القمی (ش75) و سهل بن زیاد آدمی89 و عدم حضور آنها در بخشهای انتهایی و حضور کم فروغ آنها در بخشهای میانی روایات خصیبی، این فرضیه را به ذهن خطور دهیم که احتمالاً چرخشی اگر چه محدود در میان قمیها از مسیر تقصیر و اعتدال در قرون دوم و سوم به سمت تندروی و نوعی غلو در قرن چهارم صورت گرفته است که اثبات آن نیاز به تأمل و تتبع بیشتری دارد.
ج) محتوا
چنان که اشاره شد، از بخشهای ابتدایی هر باب که به تاریخچه مختصر ائمه(علیهم السلام) می پردازد، می توانیم نکات تاریخی مناسبی را استخراج نماییم. در مواردی نیز او به تفصیل وارد ماجراهای تاریخی شده و به بیان آنها پرداخته است که از این نوع می توانیم در باب امام علی(علیه السلام) به جنگهای آن حضرت(علیه السلام)، و در باب امام حسن(علیه السلام) به ماجراهای صلح اشاره نماییم.
ذکر تفصیلی دیدگاهها و اعمال یاران فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی90 که در کمتر کتب رجالی و تاریخی شیعه یافت می شود، نیز از مطالب ذی قیمت این کتاب است. وضعیت جامعه شیعی بعد از وفات امام حسن عسکری(علیه السلام) و فعالیتهای جعفر پسر امام هادی(علیه السلام)، معروف به جعفر کذاب،91 نیز از دیگر مطالبی است که در کتب دیگر کمتر یافت می شود. دیدگاه او در مورد بابیت و معرفی ابواب ائمه(علیهم السلام) به صورت تفصیلی نیز از دیگر مطالب درخور توجه این کتاب است. بالاخره شاید بتوان گفت: مهم ترین فایده بررسی محتوایی مطالب کتاب، برطرف شدن برخی از ابهاماتی است که در عبارات رجالیون شیعه همانند ابن غضائری، نجاشی و شیخ طوسی درباره برخی از راویان وجود دارد.
از سویی رجالیون در مورد راویانی همچون جعفر بن محمد بن مالک92 و محمد بن حسن بن جمهور و محمد بن علی صیرفی، معروف به ابوسمینه، با عباراتی کلی همچون «فاسد الروایه»، «فاسد المذهب»، «قیل فیه اشیاء الله اعلم بها من عظمها» (درباره او چیزهایی بزرگ گفته شده که خداوند به آنها داناتر است)، «لا یکتب حدیثه» و «روی فی مولد القائم اعاجیب»93 یاد کرده اند. از سوی دیگر، به علت حساسیت محدثان بزرگ امامی همچون کلینی، بسیاری از روایات آنها در منابع امامی ذکر نشده است.
اما خوشبختانه خصیبی بسیاری از روایات این گونه افراد را با ذکر سلسله سند در کتاب خود آورده است که با ملاحظه روایات منسوب به این گونه شخصیتها بهتر می توانیم درباره آنها قضاوت کنیم و فی المثل در دعوای میان شیخ طوسی(قدس سره) و نجاشی در مورد جعفر بن محمد بن مالک که شیخ طوسی(قدس سره)، با کمال تعجب او را ثقه می داند،94 حق را به جانب نجاشی بدهیم.
اما در مقابل مطالب فراوانی در روایات این کتاب یافت می شود که به عللی همچون تعارض با آموزه های کلامی امامی، عدم تطابق با تاریخ، مشتمل بودن بر تعارض با علم قطعی و ناشناخته بودن در میان روایات امامی، مجالی برای تأمل می طلبد، گرچه ممکن است تعدادی از این روایات در کتب روایی پیش و پس از خصیبی نیز یافت شود.
حال به منظور تکمیل بحث، به ذکر برخی از موارد قابل توجه که در روایات این کتاب موجود است، می پردازیم:
ام حبیبه را به همراه عایشه و حفصه از زنان مذموم پیامبر(صلی الله علیه و آله) به شمار می آورد. (ص40)
با بیانی داستان گونه به ذکر تفصیلی ماجرای شق القمر به نقل از جعفر بن محمد بن مالک با ذکر سلسله سند از امام باقر(علیه السلام) می پردازد و در پایان به سخن از ایمان آوردن تعداد ششصد و دوازده نفر در اثر دیدن این معجزه می پردازد. (ص73 ـ 70) در حالی که در هیچ منبع تاریخی، ایمان آوردن این تعداد در مکه ثبت نشده است.
در ضمن همین داستان، سخن از زنای همسر عبدالمطلب و مادر عباس به میان می آورد و می گوید: عبدالمطلب آن زن را به جهت این عمل زشت سوزانید. (ص73)
ضمن بیان قصه وار ماجرای عقبه که عده ای از افراد قصد ترور آن حضرت(صلی الله علیه و آله) را داشتند، تعدادی از آن افراد را از قرار زیر معرفی می کند: عمر، ابوبکر، طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص، ابوعبیده جراح، خالد بن ولید، مغیره بن شعبه، ابوموسی اشعری. (ص82 ـ 77؛ اسامی در ص79 آمده است)
جالب آن است که می گوید: حذیفه بن یمان به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) اسامی تمامی آنها را با صدای بلند در میان مسلمانان اعلام کرده و لعنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) و هفتاد نفر از اصحاب را به سمع حاضران رسانیده است. (ص82)
پیامبر(صلی الله علیه و آله) در غار دست بر چشم ابوبکر کشیده تا او بتواند کشتی جعفر بن ابی طالب در دریا، مشرکان قریش و خوابیدن حضرت علی(علیه السلام) در رختخواب پیامبر(صلی الله علیه و آله) را ببیند. و جالب آن است که می گوید: امام علی(علیه السلام) در حالی در رختخواب پیامبر(صلی الله علیه و آله) آرمیده بود که خدیجه در گوشه ای از اتاق قرار داشت. (ص85) در حالی که خدیجه قبل از این ماجرا و در سال دهم بعثت از دنیا رفته بود.
حدیثی را به نقل از عایشه از قول الاغی که در دژهای خیبر حضور داشت، بیان می کند. نام این الاغ را عتیق بن شهاب بن حنیفه ذکر می نماید و روایت او را چنین نقل می کند:
حدثنی ابی عن ابیه واجداده انه رکب نسلنا سبعون نبیاً وان آخر نسلنا یرکبه نبی یقال له محمد(صلی الله علیه و آله) واحب ان اکون آخر نسل؛
پدرم از پدرش و اجدادش چنین نقل کرد که: هفتاد پیامبر سوار بر نسل ما بوده اند. و آخرین افراد نسل ما الاغی است که پیامبری به نام محمد(صلی الله علیه و آله) بر او سوار می شود و من دوست دارم که آخرین فرد نسل خود باشم.
سپس ماجرای غم انگیز مرگ الاغ را پس از سه روز ماندگاری نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل می کند. (ص86)
از قول امام صادق(علیه السلام) سخن از درخت خرمایی به نام «نخل صیحانی» به میان می آورد که به پیامبر(صلی الله علیه و آله) و حضرت علی(علیه السلام) تواضع کرد و از این رو شفا و تبرک در میوه آن قرار داده شد. همین داستان به گونه ای بیان شده که حاکی از شناخت درختان خرما از شخصیتهایی همچون آدم(علیه السلام)، شیث(علیه السلام)، نوح(علیه السلام)، سام، یعقوب(علیه السلام)، یوسف(علیه السلام)، موسی(علیه السلام)، یوشع(علیه السلام)، سلیمان(علیه السلام)، آصف، عیسی(علیه السلام) و شمعون است. (ص86 و 87)
خطاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) به حضرت علی(علیه السلام) با عباراتی همچون «فدیتک بابی وامی؛95 پدر و مادرم فدای تو باد»، یا «فدیتک یا اباالحسن»،96 در مواردی از این کتاب به چشم می خورد.
چنین معتقد است که قرآن حاضر در بخشهایی تحریف شده است که در آن موارد، قرآن عبدالله بن مسعود آیه واقعی را بیان کرده است.
مثال او آیه « إن علینا جمعه وقرآنه، فإذا قرأناه فاتبع قرآنه، ثم إن علینا بیانه»97 است که در قرآن ابن مسعود چنین آمده بود: «إن علینا بیانه، فإذا قرأناه فاتبع قرآنه، ثم إن علینا بیانه».98
معتقد است که برای حضرت علی(علیه السلام) سیصد اسم در قرآن ذکر شده است. (ص91)
به ذکر نامهای مختلف حضرت علی(علیه السلام) در کتب شیث، ادریس، نوح، ابراهیم، زبور، تورات و زبانهای مختلف سریانی، عبرانی، زنگی، حبشی، ارمنی و عربی می پردازد که حکایت از وجود نام او در این کتب و شناخته شدنش نزد آن امتها می کند. (ص92 و 93)
می گوید:
لقب امیرالمؤمنین لقبی است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) آن را فقط به حضرت علی(علیه السلام) اعطا کرده است و هر کس دیگر خود را امیرالمؤمنین بداند، دارای عقلی معیوب و ذاتی فاسد (مبتلا به مرض اُبنه) می باشد؛ ولا یسمی به احد بعده الا کان مأفوناً فی عقله ومأبوناً فی ذاته. (ص93)
و در ص192 نیز چنین آمده است: «مأبون فی عقبه».
در هنگام ذکر فرزندان حضرت علی(علیه السلام) از محسن یاد می کند و درباره او می گوید:
مات صغیراً؛ در کودکی از دنیا رفت. (ص94)
اما در موارد دیگر سخن از سقط شدن او در رحم مادرش به میان می آورد. (مانند ص408: «فسقطت محسناً علیه قتیلاً» و صص179 و 180 و 407)
در مقام بیان ماجرای کشف قبر حضرت علی(علیه السلام)، داستانی طولانی را که حکایت از طی الارض امام صادق(علیه السلام) همراه صفوان دارد، بیان می کند. (ص98 ـ 96)
معرفی ابوالطفیل عامر بن واثله، از شخصیتهای بزرگ کیسانی،99 به عنوان یکی از شیعیان پر و پا قرص امام علی(علیه السلام)، در زمان پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) و همراهی او با شخصیتهای بزرگی همچون سلمان، مقداد، ابوذر، عمار، حذیفه، ابوالهیثم مالک بن تیهان و خزیمه بن ثابت در آن دوره (ص98)، بسیار شک برانگیز است که این نشانه نفوذ کیسانیه در روایات فرق مختلف شیعی است. این در حالی است که عامر بن واثله در سال اول هجرت به دنیا آمد.100
همچنین در موارد دیگر شاهد حضور پر رنگ او در حوادث پس از سقیفه در سال 11ق همراه با شخصیتهای ذکر شده هستیم که به شدت از حضرت علی(علیه السلام) طرفداری می کند.101
سخن از روزه خواری ابوبکر و شراب خواری او و همچنین هجو شدن پیامبر(صلی الله علیه و آله) توسط او به میان می آورد و این همه در حالی است که بنا به روایت ذکر شده، پیامبر(صلی الله علیه و آله) خون روزه خواران را مباح اعلام کرده بود. (ص108 ـ 106)
داستانی را نقل می کند که در آن حضرت نوح(علیه السلام)، ـ العیاذ بالله ـ به شرابخواری می پردازد و در اثر لایعقل شدن، عورتش هویدا می شود. حام فرزند او از این واقعه به خنده می افتد و پدر را مسخره می کند، اما سام فرزند دیگر او عصبانی می شود و سعی در ستر عورت پدر می کند. نوح(علیه السلام) پس از به هوش آمدن و مطلع شدن از ماجرا، حام را نفرین و سام را دعا می کند و از این رو فرزندان حام سیاه پوست می شوند و فرزندان سام سفیدپوست.102 (ص109)
برای اثبات وصایت حضرت علی(علیه السلام) در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، داستانی را از قول سلمان نقل می کند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) دستور داد تا فرشی پرنده آماده شود. آن گاه ابوبکر، عمر و حضرت علی(علیه السلام) را بر روی آن نشانید و سلمان را نیز به عنوان شاهد همراه آنان فرستاد و به باد دستور داد تا آنها را به غار اصحاب کهف ببرد. در آنجا پس از سلام حضرت علی(علیه السلام) بر آنها، آنان با عبارت «وعلیک السلام یا اخا رسول الله ووصیه» جواب دادند، در حالی که هیچ جوابی به سلام آن دو نفر ندادند. (ص111 و 112)
از قول امام صادق(علیه السلام)، مکالمه ای را میان ابوایوب انصاری و پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مورد ازدواج حضرت فاطمه(سلام الله علیها) نقل می کند که در آن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مهریه حضرت(سلام الله علیها) را چیزهایی مانند بخشی از بهشت، یک پنجم دنیا و آنچه در آن است، رودهای نیل، فرات، سیحان، جیحان و یک پنجم غنائم ذکر می کند. (ص113 و 378) به نظر می رسد انتخاب این رودخانه ها به جهت اهمیت فراوان آنها در زمان جاعل روایت بوده است.
در روایتی که آن را با واسطه محمد بن علی صیرفی، معروف به ابوسمینه، از امام باقر(علیه السلام) نقل می کند، برای اثبات وصایت حضرت علی(علیه السلام) در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، پای ستارگان و خورشید را نیز به میان می کشد و در ضمن ماجرایی مفصل که به داستان سرایی شبیه تر است، چنین می گوید:
دشمنان ده گانه حضرت علی(علیه السلام) در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، یعنی اقرع بن حابس تمیمی، ابوبکر، عمر، عثمان، ابوعبیده جراح، عبدالرحمن بن عوف، خالد بن ولید، سعدبن ابی وقاص، سعید و طلحه، آرزو کردند که ای کاش پیامبر(صلی الله علیه و آله) درباره اثبات فضیلت حضرت علی(علیه السلام) معجزه ای همانند شق القمر از آسمان بیاورد. شب هنگام همه مردمان مدینه ستاره ای را مشاهده کردند که بر خانه حضرت علی(علیه السلام) فرود آمد و پیامبر(صلی الله علیه و آله) با علم غیب خود خبر از سخن آن دشمنان داد و نزول ستاره را آیه ای در مورد شأن حضرت علی(علیه السلام) دانست که آیات اولیه سوره «النجم» نیز اشاره به همین داستان دارد. اما منافقان به این معجزه راضی نشدند و خواستند تا خورشید نام آن حضرت(علیه السلام) را صدا زند.
بالاخره طبق ماجرایی مفصل کلام خورشید را نقل می کند که در جواب سلام حضرت علی(علیه السلام) با زبان عربی فصیح چنین پاسخ داد: «وعلیک السلام یا اخا رسول الله(صلی الله علیه و آله) ووصیه اشهد انک عبدالله واخو رسول الله حقاً». (ص119 ـ 116)
با روایاتی مجهول و ضعیف به نقل از امام باقر(علیه السلام) سه ماجرا برای بازگشت خورشید به خاطر حضرت علی(علیه السلام) نقل می کند که یکی از آنها در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و در مدینه اتفاق افتاد و علت آن این بود که پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر زانوی حضرت علی(علیه السلام) به خواب رفته بود و نماز عصر آن حضرت(علیه السلام) قضا شد و پیامبر(صلی الله علیه و آله) از خداوند خواست تا خورشید را بازگرداند تا علی(علیه السلام) نمازش را در وقت خوانده باشد.
در حالی که در متن این روایت سخن از مشاهده این معجزه به وسیله همه مردمان مدینه به میان آمده، اما تنها با این چند راوی می تواند آن را در قرن چهارم نقل کند. (ص120 و 121) ماجرای دوم و سوم در عراق و در زمان حکومت آن حضرت(علیه السلام) اتفاق افتاد که دومی در نزدیکی سرزمین کربلا و سومی در بازگشت از جنگ نهروان بوده است که بنا به نوشته او همه لشکریان حضرت(علیه السلام) آن را مشاهده کردند. پس از آن به سراغ تاریخ گذشتگان رفته و بازگشت خورشید را برای پیامبرانی همچون یوشع بن نون، وصی موسی(علیه السلام) و حضرت سلیمان(علیه السلام) نیز نقل کرده است. (ص124 ـ 121)
برای اثبات فضیلت سرزمین کربلا، از قول حضرت علی(علیه السلام) آن سرزمین را محل تولد عیسی(علیه السلام)، محل غسل مریم(سلام الله علیها) و محل تکلم خداوند با موسی(علیه السلام) به وسیله درخت، دانسته است و خوشبویی خاک آن را به علت پشکلهای آهوان بهشتی و نه دنیایی که در این سرزمین چرا می کنند، دانسته است. (ص121 و 122)
به منظور همانندسازی جنگ عایشه علیه حضرت علی(علیه السلام) در امتهای گذشته، سخن از جنگ مخالفان یهودی یوشع علیه او به میان می آورد که یکی از رهبران آنها، صفرا ]صفورا؟[دختر شعیب(علیه السلام) و همسر موسی(علیه السلام) بوده است. (ص123 و 124)
حضرت علی(علیه السلام) در هنگام خروج برای جنگ با معاویه، یکی از مخالفان خود را تبدیل به سگ می کند. (ص124 و 125)
حضرت علی(علیه السلام) به منظور اثبات قدرت خود، در حالی که بر روی منبر نشسته، پای خود را تکان می دهد و می گوید: مردم تاریخ این عمل را ثبت کنید، زیرا من در این زمان با پایم لگدی به سینه معاویه (در شام) زدم و او را از تخت به زمین انداختم. بعدها از شام خبری رسید که صحت این ادعا را ثابت کرد. (ص126)
به منظور اثبات عدالت حضرت علی(علیه السلام) داستان یهودی را نقل می کند که جنیان الاغ او را دزدیده بودند و حضرت علی(علیه السلام) آن را باز پس می گیرد و این ماجرا باعث شیعه شدن آن یهودی می شود و او این ماجرا را اولین و آخرین عدالتی می داند که مشاهده کرده است. (ص128 ـ 127)
در مجموع به نظر می رسد انتشار همین روایات می تواند بیشترین اثر را در معرفی چهره ای مشوه از تاریخ تشیع و به دنبال آن انزجار عمومی مسلمانان از این مکتب تابناک که با جان فشانیهای ائمه معصومین(علیهم السلام) بر جای مانده داشته باشد.
|