معصومیت اکتسابی یا الهی؟

بیشتر اشاعره عصمت را به خدا نسبت داده و معتقدند که در انسان معصوم هیچ فعل قبیح و گناهی را خدا خلق نمی کند با فرض این که در وی قدرت ارتکاب معصیت وجود دارد. این تعریف مطابق مبنای اشاعره در نفی فاعلیت انسان است.

قسمت دوم

5. عدم آفرینش گناه

بیشتر اشاعره عصمت را به خدا نسبت داده و معتقدند که در انسان معصوم هیچ فعل قبیح و گناهی را خدا خلق نمی کند با فرض این که در وی قدرت ارتکاب معصیت وجود دارد. این تعریف مطابق مبنای اشاعره در نفی فاعلیت انسان است.

تهانوی در این باره می گوید:

«و هی عند الاشاعره ان لایخلق اللّه فی العبد ذنبا بناءا علی ماذهبوا الیه من استناد الاشیاء کلها الی الفاعل المختار ابتداء».(1)

قاضی ایجی:

«و هی عندنا ان لایخلق اللّه فیهم ذنبا».(2)

روزبهان:

«ان یخلق اللّه فیهم ذنبا».(3)

تفتازانی از متکلمان ماتریدیه می گوید:

«العصمه ان لایخلق اللّه تعالی الذنب فی العبد مع بقاء قدرته و اختیاره».(4)

تحلیل این دیدگاه در ضمن تحلیل دیدگاه بعدی خواهد آمد.

6. آفرینش طاعت صرف

تعریف پیشین تعریف سلبی عصمت بود، اما تعریف فوق تعریف ایجابی است. بعضی اشاعره بر این باورند که خداوند در انسان معصوم فقط قدرت طاعت را خلق می کند، لذا آنان فاقد قدرت معصیت و عدم طاعت هستند.

تعریف ابوالحسن اشعری بر آن تطبیق می کند: «العصمه القدره علی الطاعه و بعدم القدره علی المعصیه».(5)

القدره علی المعصیه».(6)

تفتازانی: «العصمه خلق قدره الطاعه».(7)

یاد می کند.

تهانوی دیدگاه فوق را به عنوان «قیل» در اشاعره یاد می کند که حاکی از عدم اعتناء اکثریت اشاعره به آن است.

«و قیل العصمه عندالاشاعره هی خلق قدره الطاعه».(8)

تحلیل و بررسی

دو تعریف اخیر اشاعره تنها با مبانی خودشان سازگار است که هر نوع فعل انسان را فعل الهی و انسان را در ارتکاب فعل فاقد نقش و تأثیر می دانند که ضعف آن در موضع خود روشن شده است.

اشکال دیگر آن که استناد افعال انسان به خداوند و نادیده انگاشتن تأثیر و نقش انسان در فعل خود، با معنای قدرت که در تعریف عصمت اخذ شده، منافات دارد، چرا که تفسیر عصمت به دوری از گناه با قید قدرت انجام آن، با تفسیر اشاعره از افعال انسان و نادیده انگاشتن نقش وی در فعل خویش متناقض است.

نکته سوم این که تعریف عصمت به آفرینش طاعت یا عدم خلق گناه توسط خداوند در انسان، موجب نادیده انگاشتن اختیار و نقش انسان معصوم در نیل به درجه عصمت می شود و این نوع عصمت برای معصوم کمال نخواهد بود.

ارزیابی کلی دیدگاه ها

تعاریف عصمت هر چند مختلف بود، اما به نظر می رسد می توان آن ها را به دو قسم کلی یعنی لطف و توفیق الهی و ملکه نفسانی یا عقلانی تقسیم کرد، قسم اول را اکثر متکلمان ذکر کردند و خواستند به نوعی به تفضلی بودن آن تأکید کنند، اما قسم دوم را فلاسفه و متکلمانی که مشرب فلسفی دارند، متذکر شده اند که غرض شان تذکار این نکته است که مرحله مقدماتی عصمت به خود انسان معصوم و کوشش وی در تعالی نفس خویش و تکامل قوای عقلانی خود برمی گردد که رهاورد آن نیل به درجه عصمت با توفیق و لطف الهی است.

شیخ مفید به این نکته اذعان داشته است، چنان که عصمت را به غرق شدن انسانی تشبیه می کند که با تمسک به ریسمان از مرگ نجات می یابد، نجات شخص غریق نخست به تلاش وی در گرفتن ریسمان متوقف است. شخص معصوم نیز باید به لطف و توفیق الهی تمسک کرده و از این طریق از گرداب گناهان مصون بماند.

حاصل آن که مانع ارتکاب معصیت در معصومان در دیدگاه اکثر متکلمان لطف الهی و از منظر بعضی از متکلمان و فلاسفه، ملکه نفسانی و عقلانی است و لکن می توان هر دو را جمع کرد، چرا که اگر عاصم را ملکه هم تفسیر کنیم، هر چند در تحصیل آن تلاش خود معصوم دخیل است، اما این تلاش خود بدون توفیق و لطف الهی میسور نخواهد شد، به دیگر سخن، خداوند در حفظ عصمت معصومان نه مباشرتا بلکه از طریق اعطای ملکه عقلانی افاضه نعمت نموده است. لذا برخی مانند فاضل مقداد هر دو مؤلفه یعنی ملکه و لطف را در تعریف عصمت گنجانیده اند.(9)

نظریه مختار

در صفحات پیشین اشاره شد که نبوت و به تبع آن عصمت دو سویه دارد، سوی اول آن به استعداد و قابلیت خود نبی برمی گردد، سویه دوم آن لطف و فضل الهی است که شامل نبی می شود، خداوند با علم ازلی خود عالم و آگاه بر استعدادها و قابلیت انسان ها است و با این علم خود از میان انسان ها پیامبرانی را برمی گزیند و آنان را مورد لطف و فضل بیشتر خود قرار می دهد، نبوت و اعطای مقام عصمت یکی از این تفضّلات است، اما عصمت مانند مقوله نبوت صرف تفضل و غیر اکتسابی نیست، بلکه نبی نفس خویش را بیش از نبوت مورد تهذیب و تعالی قرار می دهد و با ممارست در آن که توأم با توجه الهی بوده است، به مقام نبوت نائل می آید. در این مقام نیروی عصمت وی مضاف می شود. نفس نبوی با علم و آگاهی که به مقام قدسی الوهی و هم چنین آگاهی از عواقب و توالی سوء گناه دارد، با اختیار، نفس خود را از آلودگی به گناه حفظ می کند، و در مسائلی که از قلمرو علم وی خارج است، مانند مقوله نسیان و خطا، مقام قدسی با راهکارهای مختلف مثل تذکار و هشدار وی را از آن بازمی دارد.

حاصل آن که در تعریف عصمت باید دو سویه عصمت را ملحوظ کرد و این با تلفیق سه رهیافت نخستین (لطف، قوه عاقله، ملکه نفسانی) میسور می گردد. پس عصمت مصونیت از گناه است که رهاورد قوه عاقله و ملکه نفسانی است که با لطف الهی توأم بوده است.

گفتار دوم: امکان عصمت و خاستگاه آن

در گفتار پیشین تعاریف و رهیافت های مختلف عصمت به تفصیل بیان شد، نکته مشترک آن ها پذیرفتن مصونیت شخص معصوم از ارتکاب گناه و خطا در امر دین و سایر عرصه هاست به تفصیلی که بیان شد.

لکن این جا سؤال اول متوجه امکان عصمت و مصونیت فوق برای انسان است؛ به این معنی که آیا انسانی که دارای نفس متعلق به ماده و غرایز مختلف حیوانی است و او را به سوی خطا و گناهان سوق می دهد، امکان چنین عصمتی اصلاً وجود دارد؟

در پاسخ سؤال فوق بعضی محققان اهل سنت معاصر(10) و مستشرقان(11) با پیش کشیدن مسأله نفسانیت و غرایز حیوانی و اصل آزادی و اختیار انسان خواستند مسأله عصمت را ناسازگار با طبیعت و فطرت انسانی معرفی کنند و با انکار امکان عصمت، وقوع آن در انبیا را نیز حاشا کنند.

احمد امین از معاصران اشاعره در تحلیل و تقریر ناسازگاری عصمت با طبیعت انسان می نویسد:

ایده عصمت با طبیعت انسان ناسازگار است، برای این که انسان دارای قوای شهوانی و نفسانی است، هم میل به انجام خوبی و هم میل به انجام بدی دارد. بر این اساس، طبیعت از آن متعارض با عصمت است. از این رو کمال و فضیلت آدمی به عصمت نیست، بلکه به انتخاب جانب خیر و پاکی در بیشتر مواقع در عین توانایی بر زشتی ها است. حاصل آن که، انسان موجودی است که دارای امیال و غرایز متضاد است و اگر امیال نفسانی و شهوانی انسان را نادیده بنگاریم، لازمه اش سلب انسانیت و تبدیل جوهره انسانی به جوهره دیگر است.(12)

تحلیل و بررسی

در تحلیل و نقد مخالفان امکان عصمت نکات ذیل قابل تأمل است.

1. عدم ملازمه غرایز با معصیت و خطا

ظواهر عبارات احمد امین نشان می دهد که وی بین غرایز حیوانی و شهوانی و ارتکاب معصیت و خطا نوعی ملازمه آن هم ملازمه منطقی قایل شده است، در حالی که وی هیچ گونه دلیل و مدرکی برای مدعای خود ارائه نمی دهد؛ بلکه دلیل عکس مدعای وی را ثابت می کند. چرا که معنای ملازمه آن است که انسان دارای غرایز حیوانی هیچ گونه مصونیتی از عدم ارتکاب گناه نداشته باشد، در حالی که واقعیت حاکی از نوعی مصونیت است که انسان وارسته با وجود غرایز و اختیار به سوی گناه نمی رود یا کم تر می رود که این خود مصونیت و خلاف ادعای ملازمه است. خود منکران امکان عصمت ناخواسته عصمت فی الجمله را پذیرفتند و تنها با عصمت مطلق مخالفت کردند و این با ادعای عدم امکان عصمت در تعارض است، چرا که شخصی که می تواند نود درصد گناهان را مرتکب نشود، در صورت عزم و دیگر مقدمات امکان عقلی پرهیز از همه گناهان است.

به دیگر سخن، مخالفان امکان عصمت بین علت و خاستگاه انگاری غرایز خلط کردند، غرایز حیوانی می تواند خاستگاه و زمینه ساز گناه باشد اما علت تامه گناه نیست؛ این نکته بر مخالفان امکان پوشیده مانده است.

2. وجود غرایز عقلانی

مخالفان عصمت، صرف وجود غرایز حیوانی را دلیل و علت عدم عصمت تفسیر کردند، در بالا بیان شد که اولاً غرایز خاستگاه و نه علت اند، و در صورت چشم پوشی از این اشکال، در نقد آن می توان به نیروی عقلانی اشاره کرد، که در برابر غرایز حیوانی، انسان قادر بر تحلیل عقلانی و سنجش منافع بلند مدت است که او را از ارتکاب معصیت باز می دارد و به عصمت سوق می دهد. پس علل ناسازگار با عصمت با علل و محرکات عصمت در تعارض و تکافی می افتند و حداقل نتیجه آن ابطال عدم امکان عصمت است.

3. توفیق و لطف الهی

نکته آخر این که عصمت با ابعاد مختلف آن هر چند برای اذهان انسان های مبتلا به انواع آلودگی ها بعید به نظر می آید، لکن با توجه به این که انسان های معصوم انسان های برگزیده ای هستند که همیشه مورد تفضل و لطف الهی قرار می گیرند و در صورت امکان خطا، لطف الهی به طرق مختلف ـ که در صفحات بعد خواهد آمد ـ قرین حال آنان می شود و آنان را از گناه و خطا حفظ می کند. لذا مخالفان امکان عصمت در انکار خود، سویه دیگر عصمت یعنی توفیق و لطف الهی را نادیده انگاشتند. در این جا برای تبیین بیشتر چگونگی عصمت و امکان و وقوع آن به بررسی خاستگاه و علل عصمت می پردازیم.

بررسی خاستگاه و علل عصمت

بعد از تبیین مفهوم و امکان عصمت، این سؤال مطرح است که معصومان بر چه اساسی و علت یا عللی مرتکب معصیت نمی شوند؟ عامل یا عوامل بازدارنده معصومان از دامن گناه چیست؟

سؤال فوق از سده های پیش مطرح بوده و متکلمان پاسخ های متعددی داده اند که اشاره می شود:

1. مجموع علل چهارگانه

متکلمان متقدم نیل به مقام عصمت را مرهون عوامل چهارگانه ذیل می دانند:(13)

1. وجود ملکه مانع معصیت و داعی عفت؛

2. علم و آگاهی از کیفر و محافظت گناه و منافع طاعت؛

3. تأکید علم توسط وحی و یا الهام؛

4. تهدیدهای الهی برای استمرار عصمت و مؤاخذه های دنیوی در ترک اولی ها.

توضیح این که دو سبب اول می تواند در مردم عادی ـ البته با تفاوت شدت و ضعف ـ تحقق یابد و در صورت قوت دو سبب فوق شخص واجد آن به مقدار زیاد متصف به عصمت خواهد شد. اما وحی و الهام به معنای خاص آن (وحی قلبی) و هم چنین تهدیدهای الهی عصمت را به کمال نهائی می رساند، لکن آن با لطف و فضل الهی برای انسان های معدودی مانند انبیاء و امامان و امثال حضرت زهرا(س) و مریم شامل می شود. توضیح بیشتر هر یک از علل فوق در ضمن دیدگاه های بعدی خواهد آمد.

در تحلیل این دیدگاه به این نکته بسنده می شود که آن با وجود دیدگاه جامع نگر در توجه به چهار علت، علل طبیعی و انسانی را نادیده انگاشته است که توضیح آن در نظریه آخر خواهد آمد.

2. شعور و آگاهی

از منظر برخی از اندیشوران(14) خاستگاه عصمت علم و آگاهی خاص معصومان از نتایج و عواقب افعال زیبا و زشت است، علم به این که ارتکاب عمل زیبا و نیکو نتیجه قطعی خوبی برای انسان و ارتکاب گناه و معصیت نتیجه دردناک و سوئی را به همراه خواهد داشت، این علم داعی و موجب حصول مصونیت و عصمت می شود.

علامه طباطبایی در تقریر آن یادآور می شود که مقصود از علم و شعور شخص معصوم، علم عادی نیست، چرا که آن موجب عصمت غالبی و نه دایمی می شود.

وی در توضیح مراد خود از علم اضافه می کنند که حقیقت علم معصوم برای ما مجهول است:

«فهذا العلم من غیر سنخ سائر العلوم و الادراکات المتعارضه التی تقبل الاکتساب و التعلم ... لاذوق لنا فی هذا النحو من العلم و الشعور».(15)

رفته است.(16)

و تهدیدهای الهی باشد که در نظریه پیشین اشاره شد.

به عنوان تأیید مدعا می توان به نمونه هایی از قرآن اشاره کرد که با وجود علم و آگاهی از واقعیت ها تسلیم و منقاد آن ها نشدند، مانند بلعم باعورا، فرعون و شناخت اهل کتاب که علم آنان به خداوند و نبوت پیامبر اسلام(ص) موجب تصدیق آن نشده است.

نکته آخر این که در صورت پذیرفتن نقش و تأثیر انحصاری علم در عصمت پیامبران، لازم می آید که عبادت و تقوای آنان برای وصول به ثواب یا برحذر ماندن از عقاب باشد که آن در شأن معصومان نیست.(17)

تقریر دیگر

برخی از اندیشوران تفسیر عصمت به صرف علم به عواقب و نتایج گناهان و معاصی را نه شایسته معصومان دانسته اند و نه آن را کافی در عصمت، چرا که صرف علم همان طوری که گفته شد موجب مصونیت نمی شود، اما از آن جا که مقام معصومان والاتر از آن است که تقوی و عدم ارتکاب گناهان از سوی آنان صرفا به دلیل نتایج سوء و عواقب بد آن اعمال باشد، لذا استناد عصمت به صرف علم شایسته مقام آنان نیست چرا که آن به عبادت عبید یا تجار برمی گردد.(18)

عصمت و مصونیت از گناه است.(19)

چنین است. پس برای اثبات ملازمه باید به عوامل دیگر مانند لطف الهی توجه شود.

3. اراده و انتخاب

برخی از محققان در توجیه خاستگاه عصمت علاوه بر علم، اراده و انتخاب انسان را در حصول عصمت مؤثر دانسته اند،(20) به دیگر سخن، برخی از انسان ها از قدرت تصمیم گیری و انتخاب برخوردارند، برخلاف بعضی دیگر که انسان های سست و مردّد و وسواس در تصمیم گیری هستند، پیامبران از نوع انسان هایی هستند که علاوه بر علم و آگاهی از عواقب امور و صفات کمال الهی، دارای قدرت اراده و انتخاب نیز هستند و در پرتو انتخاب و اراده ترک گناه به مقام عصمت نائل می آیند. ما در تجربه زندگانی با هر دو نوع از انسان ها مواجه هستیم، چه بسا انسانی با مصرف سیگاری مثلاً به مدت طولانی با یک اراده قوی، به ترک آن رومی آورد و در مقابل آن، انسان های ضعیف الاراده وجود دارند که با وجود مصرف مدت کم سیگار قدرت اراده ترک آن را ندارند و یا بعد از اراده آن را نقض می کنند.

در پرتو این نظریه و مثال فوق تصور حقیقت عصمت شفاف و روشن تر می شود و شبهه نمی شود که چرا انسان ها از حیث عصمت مختلف و مشکک است. لکن سؤال از علت قدرت اراده برخی انسان هاست؟ در پاسخ این سؤال اگر به علم و شعور فاعل استناد شود، آن به نظریه پیشین برمی گردد و اگر به حالات روانی و نفسانی اشاره شود که بعضی انسان ها تکوینا و به صورت ژنتیکی قوی الاراده هستند، این پاسخ را واقعیت های خارجی هر چند فی الجمله تأیید می کند اما آن نمی تواند منطقا ملازمه بین عصمت و اراده را ثابت کند. پس باید برای اثبات ملازمه لطف و فضل الهی را بر آن ضمیمه کرد.

تقریر دیگر (علم و اراده)

برخی دیگر عامل مؤثر در عصمت را اراده توأم با علم و شناخت به حقائق امور ذکر می کنند و متذکر می شوند که اراده تنها بدون فرض علم و آگاهی در عصمت مؤثر نیست، چرا که ممکن است با عدم علم، انسان کمال نهایی را گم کرده و به سرمنزل نرسد، چنان که نوشتند:

این افراد [معصومان] هم از نظر شناخت، چنان قوی هستند که زشتی هر کار بدی را می بینند ... و هم از نظر اراده، چنان قدرتی دارند که محکوم جاذبه های شیطانی و خلاف حق واقع نمی شوند.(21)

می شود که توضیحش گذشت.

4. روح القدس

برخی از عالمان، مبدأ عصمت معصومان را «روح» یا «روح القدس» ذکر کردند که در بعضی آیات از اعطای آن به پیامبران و امامان سخن رفته است. مانند آیه ذیل:

«وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحا مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ...».(22)

پیامبر به حقیقت کتاب و ایمان است.

در تفسیر و تبیین «روح» روایات مختلفی وارد شده است که از حوصله این مقال خارج است،(23) اما آن ها در این نکته اشتراک دارند که پیامبر توسط این روح امداد می شود و به نوعی از عصمت و مصونیت برخوردار می شود. مثل روایت ذیل:

«و یخبره و یسدّده و هو مع الائمه من بعده».(24)

دیدگاه بعد اشاره می شود.

تعریف لغوی

عصمت در لغت از ماده «عصم» مشتق شده و به معنای منع و نگه داشتن است. این جا به سه نظر اهل لغت اشاره می شود:

ابن فارس: «عصم اصل واحد صحیح یدل علی امساک و منع و ملازمه».(25)

عصمه».(26)

راغب: «العصم الامساک و الاعتصام الاستمساک».(27)

مرتبه استعمال شده است مانند: «لاعاصم الیوم من امر اللّه ».(28)

است؟

اندیشوران اسلامی در پاسخ سؤال فوق رهیافت های مختلفی عرضه داشتند که اشاره می شود.

گفتار اول: رهیافت های مختلف

تعاریف و رهیافت های مختلفی به عصمت از سوی متکلمان اسلامی عرضه شده است که در این جا به گزارش و تحلیل مهم ترین آن ها می پردازیم:

1. لطف الهی

معروف ترین تعریف عصمت تفسیر آن به «لطف الهی» است که خداوند آن را برای بعضی انسان ها اعطا می فرماید که در پرتو آن دارنده عصمت از ارتکاب گناه و ترک طاعت مصونیت پیدا می کند، در عین حالی که قادر بر انجام آن است.

نیل به مقام عصمت با لطف الهی با امور چهارگانه ذیل میسر می شود:(29)

1. در نفس معصوم ملکه ای که مانع معصیت و داعی بر عفت است، به وجود می آید.

2. علم و آگاهی معصوم از کیفر گناه و منافع اطاعت.

3. این علم و آگاهی با وحی و یا حداقل الهام تأکید و تثبیت می شود.

4. خداوند برای استمرار قوه عصمت، تهدیدها و چه بسا مؤاخذه هایی در دنیا برای تارکان اولی ملحوظ می دارد.

توضیح بیشتر هر کدام از این عناصر چهارگانه در ضمن رهیافت بعدی و هم چنین در بحث خاستگاه عصمت خواهد آمد.

در این جا به این نکته اشاره می شود که انسان معصوم استعداد و شایستگی تقرب به مقام الهی و دوری و مصونیت از گناه را دارد و این استعداد خود را با اعمال و نیروی اراده خود تقویت و بیشتر می کند، با این وجود برای عصمت کامل، نیازمند عنایت و توجه خاص الهی است و خداوند از راهکارهای مختلف مانند الهام، وحی، تقویت نفس قدسی نبوی، فرشته «روح القدس»، انسان معصوم را یاری و مدد می رساند و اگر این لطف الهی نبود امکان صدور گناه وجود داشت. مثال آن جریان زلیخا و حضرت یوسف است که صریح آیه ذیل می گوید زلیخا قصد یوسف کرد، اما یوسف نیز اگر برهان و راهنمائی خداوند را مشاهده نمی کرد، قصد زلیخا را کرده بود. ذیل آیه تأکید دارد این لطف الهی به دلیل آن است که یوسف قبلاً از بندگان مخلص و پاک الهی بود و شایستگی این عنایت خاص را دارا بود.

«وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأی بُرْهَانَ رَبِّهِ ... إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُـخْلَصِینَ».(30)

تعریف فوق تعریف معروف اندیشوران اسلامی است که اشاره می شود.

امامیه

اکثر متکلمان امامیه تعریف مزبور را در کتب خود پذیرفتند.

ابن نوبخت:

«العصمه لطف یمنع من اختص به من الخطا و لایمنعه علی وجه القهر».(31)

محقق طوسی:

«ان اللّه تعالی فی حق صاحبها لطفا لایکون له مع ذلک داع الی ترک الطاعه و ارتکاب المعصیه مع قدرته علی ذلک».(32)

شیخ مفید:

«العصمه لطف یفعله اللّه بالمکلف بحیث یمتنع منه وقوع المعصیه و ترک الطاعه مع قدرته علیهما».(33)

است که موجب جبر نمی شود.(34)

علامه حلی:

«العصمه لطف خفی یفعل اللّه تعالی بالمکلف بحیث لایکون له داع الی ترک الطاعه و ارتکاب المعصیه مع قدرته علی ذلک».(35)

محقق لاهیجی:

«عصمت لطفی است که خدای تعالی مخصوص داشته به جماعتی ...».(36)

فاضل مقداد:

«الحق ان العصمه عباره عن لطف یفعله اللّه بالمکلف بحیث لایکون له داع الی ترک الطاعه و لا الی فعل المعصیه مع قدرته علی ذلک».(37)

سید حیدر آملی دیدگاه عالمان متقدم شیعه را چنین گزارش می کند:

«العصمه من اللّه هی التوفیق الذی یسلم به الانسان فیمایکره اذا اتی الطاعه».(38)

اشاعره

مکتب اشعری از آن جا که هر نوع فعل و فاعلیت انسان در اعمال خویش را به خداوند نسبت می دهد و در حقیقت فاعل حقیقی را نه انسان بلکه خداوند توصیف می کند، بر اساس این مبنا، عصمت انبیا را نمی تواند به خود پیامبران نسبت دهد، بلکه آن را فعل و در نهایت فضل و توفیق الهی توصیف می کنند که خداوند آن را به بعضی از بندگان خویش اعطا می کند. با نگاهی به تعاریف اشاعره متوجه این نکته می شویم که اکثر آنان برخلاف امامیه و معتزله، قید لطف را در تعریف عصمت نیاورده اند.

تهانوی در گزارش موضع اشاعره به این نکته اشاره داشته است که در ذیل رهیافت پنجم خواهد آمد. همو تعریف عصمت به لطف را به عنوان تعریف سوم بعد از نقل تعریف عدم خلق گناه و خلق طاعت ذکر می کند:

«و یجی ء فی لفظ اللطف ایضا».(39)

لطف است. «امر الهی خارج عن طبیعه الانسان».(40)

یعنی انجام معصیت را خذلان توصیف می کند.

«والایمان و الطاعه بتوفیق اللّه و الکفر و المعصیه بخذلانه».(41)

با این وجود بعضی مانند بیاضی به تعریف عصمت به لطف اهتمام ورزیده اند:

«هو لطف یفعله اللّه تعالی بهم لایختارون معه فعل المعصیه و ترک الطاعه مع قدرتهم».(42)

ادامه دارد

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان