ماهان شبکه ایرانیان

۲۰ فیلم معمایی که واقعا شما را گیج می کنند [قسمت سوم]

با ادامه موضوع (۲۰ فیلم معمایی که واقعا شما را گیج می‌کنند) همراه شما هستیم

با ادامه موضوع (20 فیلم معمایی که واقعا شما را گیج می‌کنند) همراه شما هستیم. از قسمت قبل به یاد دارید که به جای نمایش خیل مردگان از قبر برخواسته یا خشونت، هدف اصلی این فیلم‌ها در بازی با ذهن شما خوابیده است و این‌گونه است که تنش‌ها محملی برای نشان دادن ذهنیت هایی می‌شوند که در اطراف ما وجود دارند.  امروز می‌خواهیم که قسمت سوم ماجرا را برای شما شرح دهیم. در ادامه با بنیتا همراه باشید.

13- سولاریس (Solaris)

سولاریس فیلمی علمی–تخیلی به کارگردانی آندری تارکوفسکی محصول سال 1972 است. تارکوفسکی این فیلم را بر اساس رمان سولاریس (1962)، اثری نئوکلاسیک در ادبیات علمی-تخیلی از استانیسلاو لم نویسنده لهستانی ساخت
سولاریس از آن نمونه‌هایی است که در نوشتن درباره‌اش، هر چیزی مثل فلسفه یا ادبیات یا عشق تابع داستان می‌شوند. سولاریس تارکوفسکی برای سرگرمی و تفنن نیست بلکه مثل یک کتاب فلسفی عجیب‌وغریب است که بسیار خوش‌خط و مصور و رنگی نوشته‌شده است. این فیلم این‌قدر دیدنی بوده که یک‌بار دیگر توسط استیون سودربرگ در سال 2002 با بازی جرج کلونی بازسازی‌شده است و سودربرگ اگرچه سینماگر منتقد پسند مستقلی است اما این فیلم پیچیده را در قالب یک اثر کوتاه عوامانه هالیوودی کرده است تا همه بتوانند از دیدنش لذت ببرند اما بحث من ناظر به نسخه اورجینال فیلم (محصول 1972 شوروی) است.


تارکوفسکی در این فیلم عمیقا ما را به فکر فرو می‌برد. مهم‌ترین سؤال بعد از دیدن فیلم این‌ است که اگر چنین پایگاهی وجود داشته باشد و ما در آن باشیم چه می‌کنیم؟ یا اگر علم به‌جایی برسد که با اثرگذاری روی اختلالات مغزی بتوان چنین وضعی را ایجاد کرد (چنانکه الان در عصب‌شناسی به این رسیده‌اند که عصب‌های تحریک‌کننده درد را می‌توان فعال کرد تا بدون اینکه آسیبی به فرد برسد تنها با تحریک اعصاب او کاری کرد که به لذت یا درد شدید برسد.) آیا واقعیت را دوست داریم یا زندگی با خیالی از محبوب‌ترین فرد زندگی‌مان؟ خیلی از این سوالات بعد از دیدن فیلم به ذهنم آمد و اینکه اگر ما صرفا در محاصره مشتی واکنش عصب‌های مغزی هستیم چرا آن‌ها را طوری دست‌کاری نکنیم که بهتر زندگی کنیم؟ بعلاوه فیلم اصلا این موضوع را به‌صورت ارادی طرح نمی‌کند و ما را متوجه پیامدهای ناخواسته چنین اعمالی می‌کند که ممکن است کنترل کار را جایی از دست دهیم. در این فیلم شما هنگامی‌که این نابغه‌های روسی و اتفاقاتی که رخ می‌دهد را در ایستگاه فضایی مشاهده می‌کنید، واقعا حس می‌کنید که یک انسان گیج و احمق هستید.


12-احوال دگرگون‌شده (Altered States)

احوال دگرگون‌شده یک فیلم ترسناک در سبک علمی–تخیلی به کارگردانی کن راسل است که در سال 1980 منتشرشده است. در فیلم علمی-تخیلیِ هذیانی کن راسل، احوال دگرگون‌شده، ویلیام هرت نقش یک دانشجوی پزشکیِ دانشگاه هاروارد را بازی می‌کند که می‌خواهد به مبنای عصب‌شناسیِ حالات وجد و بی‌خودی از خود پی ببرد. او درست مانند یک هیپی، مقداری از داروی وهم‌آوری که در مراسم شمن‌ها برای «نیا گونگی روانی» به معنای بازگشت به آگاهی آغازین- استفاده می‌شود، را مصرف می‌کند.
 ازآنجاکه سینمای علمی تخیلی وابسته به جلوه‌های ویژهٔ تماشایی است، جای شگفتی نیست که این سینما بارها و بارها به صحنه‌های دگردیسیی زیست‌شناختی بازگشته است؛ دوربینی که تغییرات فاجعه‌بار ناگهانی را درصحنه‌هایی آن‌جهانی یا غریب تصویر می‌کند و سرچشمه‌های پنهانِ تحول تدریجی را به شکلی جادویی مرئی می‌کند. آقای راسل در این فیلم آزمایش انواع داروها برای تغییر در آگاهی ذهن و تغییر در واقعیت‌ها را به نمایش می‌گذارد.


11- تاریخچۀ کوتاه زمان (A Brief History of Time)

ارل موریس قسمتی از دانسته های استیون هاوکینگ را در قالب یک مستند به تصویر کشیده است که این نظریه‌ها شامل؛ گسترش جهان، افق رویداد، اصل عدم قطعیت، انرژی منفی، جهت زمان، هدف دنیا و اتمام تمام این دنیا بوده است. «تاریخچه زمان» یک فیلم در سبک مستند به کارگردانی ارول موریس است که در سال 1991 منتشرشده است. موریس سعی کرده با استفاده از انیمیشنهای مبتکرانه این نظریه ها را تا آنجایی که ممکن است قابل فهم بیان کند. این فیلم مستند برنده جایزه بهترین فیلم مستند سال و در سال 2004 نیز موفق به دریافت جایزه اسکار شده است.


در قسمت نهایی فیلم از هاوکینگ می گوید که: "تمام ا باید بر دور همدیگر جمع شویم و درباره اینکه چرا ما و دنیا وجود داریم، بحث کنیم"، ولی در عین حال اگر شما واقعا با هاوکینگ و دوستان دانشمند وی بر سر میز شام برای همچین بحثی بنشینید، با وجود تحلیل‌ها و استدلال‌های علمی و سنگین حس یک آدم اضافی در آن جمع به شما دست می‌دهد.


10-نیویورک جزء به‌کل (Synecdoche, New York)

به عنوان یک فیلم‌نامه‌نویس چارلی کافمن هیچ‌وقت از درگیر کردن و به چالش کشیدن ذهن تماشاگران فیلم خود عبایی ندارد و به‌راحتی انتظاراتی که از وی می‌رود را انجام می‌دهد. فیلم "نیویورک جزء به‌کل" در سال 2008 منتشرشده است. زمانی که او شروع به کارگردانی فیلم‌نامه‌ای کرد که خود او آن را نوشته بود، ما را دعوت کرد تا یک نگاه جامع، کامل و موشکافانه به زندگی فردی داشته باشیم که کار و زندگی او یکی شده است. سبک پوچ و غم و اندوه غریب به‌اتفاق این فیلم حتی برای حرفه‌ای‌ترین بیننده‌های خانگی هم بیگانه به نظرمی رسد درعین‌حال تصویری کلی و جامع از زندگی روزمره و اختلالات و چالش‌هایی که در آن رخ می‌دهد را به تصویر می‌کشد.
 اینجا نشان داده می‌شود که چگونه “امرارمعاش”، زندگی پنداشته می‌شود. ما از جسم خودمان بیرون می‌آییم و در دنیایی رها می‌شویم و سعی بر تحقق بخشیدن به آرزوهایمان راداریم. باز، به خودمان بازمی‌گردیم و سپس می‌میریم. “نیویورک جزء به‌کل” یک زندگی را از سن 40 سالگی تا 80 سالگی دنبال می‌کند. کادون کوتارد (فیلیپ سیمیور هافمن) یک کارگردان تئاتر است با تمام غرغرهایش، دلسوزی‌ها و با تمام تکبرات و ترس‌ها و خصایصی که شاخصه این حرفه است. واضح‌تر بگویم، من می‌توانم جای اوباشم، شما می‌توانید جای اوباشید. او می‌تواند جو پلامر باشد. شغل، جنس، نژاد، محیط، تمام این تغییرات در ما هست. اما انسان در آخر همانی می‌شود که بود. فیلم چگونگی این جریانات را نشان می‌دهد. اگر خوش‌شانس باشید و یک زندگی  معمولی همانند اکثر مردم داشته باشید، به چیزهایی که نیاز به انجامش داریم و دوست داریم انجام دهیم، می‌رسیم.
کیدن با بودجه‌ای که از طرف یک بنیاد هنری خاص به دست میاره یک پروژه عجیب را اجرا می‌کند! جزءبه‌جزء زندگی خودش و اطرافیانش در شهر نیویورک به‌صورت یک تئاتر خوب ترسیم می‌کند. اینجا همه‌چیز فیلم به‌صورت دیوانه‌وار به هم می‌ریزد یک نمایش درون یک نمایش دیگر تا آخر... تاحدی پیش می‌رود که این تئاتر بازندگی واقعی یکی می‌شود. بخش گویی(جزء به‌کل) درباره خود فیلم هم صادق است ساختار فیلم به این صورت است که هر جزئی از فیلم به کلیت آن اشاره می‌کند خیلی سخت نیست از ابتدا همه‌چیز یک نمایش است.
جالب بدانید که نقطه قوت فیلم در این است که فکر می‌کنید موضوع آن درباره تئاتر است ولی این‌گونه نیست!!


9- یک پوینده تاریک (A Scanner Darkly)

با بیدار شدن زندگی در سال 2001، نویسنده و کارگردان ریچارد لینکلیتر دریافت که فن پویانمایی "درون‌یابی روتو اسکوپینگ"  برای توصیف معنی زندگی، انعطاف‌پذیری واقعیت و دیگر موضوعات فرا ذهنی می‌تواند عالی باشد. 5 سال بعد او رمان علمی تخیلی با روایت‌های پیچ‌خورده نوشته‌شده توسط آقای فلیپ کی دیک را که نامش " یک پوینده تاریک " بود را برای به چالش کشیدن مغز بینندگان این نوع فیلم‌ها به‌صورت پویانمایی به تصویر کشید. درباره این فیلم باید بگوییم که به نظر می‌رسد که پلیس آمریکا در مبارزه با گسترش فروش و مصرف مواد مخدر در آینده‌ای نه‌چندان دور بازنده شده است. درزمانی که نوع خاصی از مواد مخدر به نام 1 Substance D  تمام امریکا را فراگرفته و پلیس مسیر تازه‌ای را برای دستگیری مجرمان در پیش می‌گیرد. از سمتی دیگر شرکتی به نام NEW PATH برای بهبودی شرایط فیزیکی و روحی معتادان فعالیت می‌کند.

در این میان یک کارآگاه پلیس که خود یکی از قربانیان این ماده است به نام "فرد" با لباسی مبدل و توهم‌انگیز مامور تحقیق درباره‌ی مواد مخدر D می‌شود. او از همسر و دو فرزندش جداشده و بانام جعلی "باب آرکتور" با دوستانش ارنی و جیمز زندگی می‌کند. فرد با دختری به نام «دانا» دوست است که افسر پلیس است و برای به دست آوردن اطلاعات درباره‌ی سرمایه و کار شرکت NEW PATH امثال باب را با نوعی بی‌رحمی روانه‌ی این شرکت می‌کند. در انتهای فیلم ما با هویت دوگانه‌ی این شرکت که از مریضان کلینیک خود برای پرورش گیاه D  استفاده می‌کند مواجه می‌شویم... .


قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان