کوچکهای بزرگ
عمده مباحث کتاب اخلاق (1) نوشته محمود اکبری (1) ، آداب اسلامی است و سایر مجلدها به موضوع اخلاق اسلامی می پردازد . رعایت این آداب، وظیفه هر مسلمانی است و به طالب علم اختصاص ندارد; هرچند ممکن است برخی از آنها کوچک و کم اهمیت جلوه کند - و از طرفی قطعا شان مبلغان برتر و بالاتر از این مسائل است - ولی همین نکات ریز و به ظاهر بی اهمیت در حقیقت کوچکهای بزرگ است و چه بسا رعایت نکردن برخی از آنها آدمی را از حیثیت و اعتبار ساقط کند; گذشته از آنکه بسیاری از آنها منصوص و توصیه اولیای الهی است .
بنای مؤلف محترم بر این بوده است که مهم ترین آداب لازم برای انسان را که در اخلاق (2) یعنی «مختصر منیة المرید» بحث نشده است، در این کتاب درج کند و بنا نبوده همه آداب و شواهد روایی جمع آوری شود; بلکه فهرستی از مهم ترین آداب، همراه با نقل پاره ای از نصوص و پرهیز از مباحث دقیق و فنی، مد نظر بوده است . روشن است که مبلغان گرامی می توانند با مراجعه به کتابهایی مانند: مکارم الاخلاق، سنن النبی صلی الله علیه و آله، الآداب الدینیه و قسمتهای مربوط در کتاب بحارالانوار، وسائل الشیعه و محجة البیضاء و ... بحثها را کامل تر و غنی تر عرضه کنند .
در گذشته هر طلبه ای که وارد حوزه علمیه می شد - علاوه بر حشر و نشر با اسوه های عارف و کامل - به او تهذیب اخلاق و آداب اسلامی و اسرار و حکمت عبادات و کتابهایی چون: آداب المتعلمین، منیة المرید، جامع السعادات، معراج السعادة، و تذکرة المتقین می آموختند . بر این اساس بود که از آنها بوی عطر تقوا می آمد و سخنانشان به دل می نشست; مجالست با آنها روح و جان را دگرگون می ساخت و به معنای واقعی کلمه «روحانی » بودند . مردم هم آنان را سرباز امام زمان علیه السلام می دانستند و به آنان عشق می ورزیدند . امروز نیز راه سازندگی جامعه در گرو خودسازی و تادب به آداب اسلامی و تهذیب نفس است .
این نوشته، مجموعه ای است از آداب اسلامی که در چهار فصل و یک خاتمه تنظیم شده است:
1 . مباحث کلی آداب: مثل اهمیت ادب; معنای ادب; فرق خلق و ادب; جلوه ها و نشانه ها; آداب مذهبی و ملی; کتاب ادب، اسوه ادب، ادب انبیاء علیهم السلام، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام در برابر بی ادبان، برکات ادب، راههای تحصیل ادب، ابعاد ادب و زمینه های بی ادبی .
2 . آداب فردی: مثل آداب آراستن; خوراک; پوشاک; راه; خواب; خروج از منزل; حضور در مسجد; تلاوت; استخاره; سفر; زیارت; دعا; ورود به قبرستان و انفاق .
3 . آداب اجتماعی: مثل آداب سلام و تحیت; برخوردها; سخن گفتن; شنیدن; انتقاد; امر به معروف و نهی از منکر; تبلیغ; نامه نگاری; دوستی; شوخی; شادی; ورود به مجلس; رفتار با بزرگ ترها; حقوق والدین; میزبان; میهمان; حق الناس; همسایه; عیادت بیمار .
4 . آداب تعلم و دانش پژوهی: مثل آداب تحصیل; آفات تحصیل; غنیمت شمردن عمر، احترام به علما; رعایت شئون; آداب مطالعه; مباحثه; سؤال و جواب; مدرسه .
خاتمه: رسالة الحقوق امام سجاد علیه السلام .
گزیده ای از فصل اول:
معنای ادب: ادب یعنی ریاضتی ستوده و تربیتی مؤثر که به سبب آن، انسان به فضیلتی آراسته گردد . علامه طباطبایی قدس سره گوید: «ادب، هیاتی زیبا و پسندیده است که طبع و سلیقه چنین سزاوار می داند که هر عمل مشروعی بر طبق آن هیات واقع شود; به عبارت دیگر، ادب عبارت است از ظرافت و زیبایی عمل; و عمل وقتی زیباست که اولا مشروع و ثانیا اختیاری باشد . (2)
اهمیت ادب:
بی شک آنچه آدمی را گرانقدر ساخته و از رسته جنبندگان به صف آدمیان و از آنجا به اوج جهان فرشتگان پرواز می دهد، آراستگی به آداب و منشهای شایسته است . ضعف اندوخته های حوزوی و کاستیهای علمی یا بیگانگی با برخی دانشها، از عالم دین، ممکن است نادیده گرفته شود; ولی کوتاهی در رعایت آداب از وی پسندیده نیست; زیرا نخستین ثمره ای که از فرد عالم امید می رود، ظاهری شایسته و رفتاری مؤدبانه است . اگر آداب پسندیده از همه سزاوار است از طلایه داران علم و تبلیغ دین، سزاوارتر است و از آنجا که روحانی، نشان دین دارد، گفتار و کردارش به نام دین تمام می شود; زیرا مردم، حرکات و رفتار و گفتار او را الگوی دینی خود می دانند .
از اینرو در آداب و رفتار او دقیق می شوند و همان طور که گاه برخوردی شایسته و رفتاری آمیخته با ادب، از دهها پند و سخن مؤثرتر خواهد بود، گاهی یک بی ادبی و مسامحه کاری در معاشرت با مردم، سبب از بین رفتن اعتماد و کمرنگ شدن اعتقادات دینی مردم خواهد شد . درست است که برخی از آداب، بظاهر ساده و جزئی به نظر می رسد اما همیشه نمونه های ساده و جزئی بیانگر حالات درونی و نشانگر شخصیت انسانی است; زیرا روحیات و خلقیات در لابلای اعمال و رفتار انسان جلوه می کند; لذا باید بسیار مواظب رفتار و کردار خود بود; مبادا با حرکتی نسنجیده آسیبی به عقاید مردم وارد شود .
×××
پیش ارباب خرد، مایه ایمان ادب است
لاجرم پیشه مردان سخندان ادب است
بی ادب را به سماوات بقا منزل نیست
در سماوات بقا منزل مردان ادب است
دامن عقل و ادب گیر که در راه یقین
بر سر گنج وجود تو نگهبان ادب است
آدمیزاده اگر بی ادب است آدم نیست
فرق در جنس بنی آدم و حیوان ادب است
عاقبت هر چه کند خواجه پشیمان گردد
آنکه از وی نشود هیچ پشیمان ادب است
کردم از عقل سؤالی که بگو ایمان چیست؟
عقل در گوش دلم گفت که ایمان ادب است
چشم بگشا و ببین جمله «کلام الله » را
آیه، آیه همگی معنی قرآن ادب است (3)
امام صادق علیه السلام می فرماید: «ان اجلت فی عمرک یومین فاجعل احد هما لادبک لتستعین به علی یوم موتک;(4) اگر از زندگانی ات دو روز مهلت داده شوی یکی را برای ادب [و پرورش] خویش قرار ده تا با آن برای روز مردنت کمک بگیری .»
و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «ان هذا العلم والادب ثمن نفسک فاجتهد فی تعلمها، فما یزید من علمک وادبک یزید فی ثمنک وقدرک; فان بالعلم تهتدی الی ربک وبالادب تحسن خدمة ربک; براستی که ارزش جان تو به همین علم و ادب است، بنابراین کوشش کن تا به خودت بیاموزی; زیرا هرچه علم و ادبت زیاد شود قدر و قیمت تو افزایش می یابد; زیرا با علم به سوی پروردگارت هدایت می شوی وبا ادب، به پروردگارت خوب خدمت می کنی .»
از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم گشت از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش در همه آفاق زد (5)
× × ×
دین سراپا سوختن اندر طلب
انتهایش عشق و آغازش ادب
آبروی گل، زرنگ و بوی اوست
بی ادب، بی رنگ و بو، بی آبروست
ادب از همگان نیکو است و از طلبه نیکوتر; زیرا زیر لوای سربازی حضرت مهدی علیه السلام است . حضرت صادق علیه السلام به یکی از یارانش می فرماید:
«یا شقرانی، ان الحسن من کل احد حسن، وانه منک احسن; لمکانک منا . وان القبیح من کل احد قبیح وانه منک اقبح;(6)
ای شقرانی! نیکویی از هرکه صادر شود نیکو است ولی از تو بهتر است به دلیل [انتساب] جایگاهت نسبت به ما و جدا زشتی از هر کس زشت و قبیح است ولی همان قبیح اگر از تو سر زند زشت تر است .»
اسوه ادب
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اسوه همه آداب، احوال و افعال است و هر فردی به اندازه پیروی اش از آن حضرت، از خرمن ادب بهره می برد . کمال ادب مشروط به پیروی کامل از آن بزرگوار است; زیرا تربیت کننده وی خداست; امام صادق علیه السلام فرمود:
«ان الله تعالی ادب نبیه فاحسن تادیبه; (7) خدای متعال پیامبرش را تربیت کرد [و پرورش داد] و بسیار نیکو تربیتش کرد .»
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز فرمود:
«ان رسول الله صلی الله علیه و آله ادبه الله عزوجل وهو ادبنی وانا اؤدب المؤمنین; (8) خدای عزیز و جلیل رسول الله را تربیت کرد و او مرا تربیت کرد و من به تربیت مؤمنان می پردازم .»
ادب انبیا با خداوند
در اینجا دو نمونه از ادب انبیا با خداوند متعال را بیان می کنیم:
الف) حضرت ایوب علیه السلام در مقام دعا و درخواست حاجت عرض می کند:
«انی مسنی الضر وانت ارحم الراحمین » ; (9) «[پروردگارا!]، دچار گرفتاری شده ام و تو مهربان ترین رحم کنندگانی .» او نگفت: خدایا مرا گرفتار کردی یا به مشکلات انداختی . دیگر آنکه درخواست رحم از خداوند را به صورتی مؤدبانه بیان می کرد: «تو ارحم الراحمینی » و نگفت: به من رحم کن . و از به کار بردن لفظ امر - هرچند در مقام استدعا - خودداری کرد .
ب) حضرت ابراهیم علیه السلام در مقام معرفی و ستایش پروردگار می گوید:
«والذی هو یطعمنی ویسقین واذا مرضت فهو یشفین ...» ; (10) «[پروردگار جهانیان، خدایی است که . . ]. و کسی است که او سیر و سیرابم می سازد و هنگامی که بیمار شوم پس او شفایم می دهد .»
در اینجا دو تعبیر مطرح است: خوبیها و نعمتها را با صیغه غایب به پروردگار نسبت می دهد و بیماری را با صیغه متکلم به خود نسبت می دهد .
مریدان و اهل لغزش
ماجرای برخورد غلط اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله با یک عرب بیابانی برای شیوه مردمداری مؤثر است: «... و روزی اعرابی ای بیامد و از او چیزی درخواست، او را بداد; پس گفت: در حق تو احسان کردم؟ اعرابی گفت: نه احسان کردی و نه اجمال، مسلمانان از این سخن در خشم شدند و قصد وی کردند، پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: دست باز دارید، پس برخاست و در خانه رفت و اعرابی را بخواند و در عطای خود مزید فرمود: پس گفت: نیکو کردم؟ گفت: آری . خدای (عزوجل) تو و اهل و عشیره تو به خیر کناد . پیغامبر گفت: «انک قلت ما قلت، وفی نفس اصحابی شی ء من ذلک فان احببت فقل بین ایدیهم ما قلت بین یدی حتی یذهب من صدورهم ما فیها علیک . (11) »
گفت: چنین کنم و چون روز دیگر بود، یا شبانگاه آن روز، بیامد . پیغامبر صلی الله علیه و آله گفت: همچنین است که می گویی، خدای (عزوجل) تو را و اهل و عشیره تو را به خیر کناد . پیغامبر صلی الله علیه و آله گفت: داستان من و داستان این اعرابی چون داستان مردی است که ناقه ای داشت و از او برمید و مردمان از پس وی برفتند و از ایشان جز رمیدن ناقه زیادت نشد .
پس صاحب ناقه گفت که مرا با ناقه من بگذارید که من بر او رفیق ترم و به حال او داناترم . پس قدری از گیاه زمین برای او به دست گرفت و او را بازگردانید و «هوی هوی » می گفت: تا بیامد، پس بگرفت و بخوابانیدش و پالان بر پشت وی نهاد و برنشست و من اگر به شما بگذاشتمی آن ساعت که او گفت آنچه گفت، شما او را بکشتیدی و او در آتش رفتی .» (12)
با بی ادبان
تحمل بی ادبی و تندخویی و درشتی دیگران یکی از نشانه های بزرگواری انسان است . قرآن کریم یکی از ویژگیهای «عبادالرحمن » را همین نکته می داند:
«واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» ; «وقتی جاهلان آنان را مخاطب قرار می دهند [و سخنان جاهلانه گویند] سلام می گویند .»
امامان معصوم که مظهر بزرگواری و ادب بودند، همواره در برخورد با جاهلان به گونه ای رفتار می کردند که جاهلان منقلب می شدند و تحولی در عمق جانشان ایجاد می شد .
«در ایامی که حضرت علی علیه السلام زمامدار کشور اسلامی بود گاه و بیگاه به بازار می رفت و به مردم و کاسبان تذکراتی می داد و متخلفان را با شلاق تهدید می کرد . روزی هنگام عبور از بازار خرمافروشان، کنیزی را گریان دید و علتش را پرسید . جواب داد: من خدمتکار خانه ای هستم . از این مغازه خرما خریدم و به منزل بردم; ولی آنها نپسندیدند; آورده ام که پس بدهم، فروشنده قبول نمی کند . حضرت به مرد کاسب فرمود: این خدمتکار است، از خود اختیاری ندارد . شما خرما را بگیر و پولش رابرگردان . مرد از حضرت درخواست کرد که در کار او دخالت نکند . به او گفتند: چه می کنی، این امیرالمؤمنین است . مرد خود را باخت و رنگش پرید; فورا خرما راگرفت و پولش را پس داد . سپس خاضعانه به امام عرض کرد: یا علی دوست دارم از من راضی شوید .
حضرت فرمود:
«ما ارضانی عنک اذا وفیتهم حقوقهم; رضایت من وقتی است که حق و حقوق مردم را به طور کامل بپردازی .» (13)
«وذی سفه یواجهنی بجهل
واکره ان اکون له مجیبا
یزید سفاهة وازید حلما
کعود زاد فی الاحراق طیبا» (14)
«بسا نابخرد که با من زبان به نادانی گشاید و من گفتن پاسخ را خوش نمی دارم . وی نادانی فزاید و من حلم; همچون عود که به سوختن خوشبوتر شود .»
ابن اثیر گوید: «امام موسی بن جعفر علیه السلام، به آن جهت کاظم [فرو برنده غضب] نام گرفت که همواره به کسانی که به او بدی می کردند نیکی می نمود .» (15)
«لیس الجمال باثواب تزیننا
ان الجمال جمال العلم والادب » (16)
«زیبایی به جامه ای نیست که خود بدان آراییم . زیبایی، زیبایی دانش و ادب است .»
راههای تحصیل ادب
الف) توجه به زشتی برخی کارها: به حضرت عیسی علیه السلام گفتند: «چه کسی تو را باادب، بار آورد؟» فرمود: «ما ادبنی احد، رایت قبح الجهل فجانبته; (17) کسی مرا ادب نیاموخت، زشتی جهل را دیدم، از اینرو از آن دوری کردم .»
نیز امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
«کفاک مؤدبا لنفسک تجنب ماکرهته من غیرک; (18) برای تربیت خودت همین بس که از هرچه از دیگران نمی پسندی، دوری کنی . »
«لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان، هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمدی از فعل آن پرهیز کردمی .» (19)
ب) بالابردن علم و آگاهی: ادب از فهم سرشار و ادراک حقایق نشات می گیرد و بی ادبی از جهل و نادانی . امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
«اذا زاد علم الرجل زاد ادبه; (20) هنگامی که آگاهی انسان بالا رود، ادبش رو به فزونی می نهد .»
ج) همنشینی با عالمان و خوبان: حضرت علی علیه السلام می فرماید: «جالس الحلماء تزدد حلما; (21) با بردباران مجالست کن تا حلمت زیاد شود .»
حضرت سجاد علیه السلام می فرماید: «مجالس الصالحین داعیة الی الصلاح; (22) جلسه های صالحان [در جان انسان] کشش و انگیزه صلاح ایجاد می کند .»
اصحاب حضرت عیسی علیه السلام از او پرسیدند: «ای روح الله، با چه کسی همنشین شویم؟ فرمود:
«من یذکرکم الله رؤیته ویزید فی علمکم منطقه ویرغبکم فی الآخرة عمله; (23) کسی که دیدن او شما را به یاد خدا اندازد و گفتار او به علم شما بیافزاید و کردار او شما را در کار آخرت راغب گرداند .»
ادب در برابر بزرگان
امام کاظم علیه السلام می فرماید:
«عظم العالم لعلمه ودع منازعته; (24) عالم را برای علمش تعظیم و نزاع با او را رها کن .»
«از عالم جلیل القدر وحید بهبهانی پرسیدند: چگونه به این مقام رسیده ای؟ فرمود: اگر به جایی رسیده ام، مرهون احترامی است که برای علمای اسلام قائل بوده ام .» (25)
جلوه های احترام
1 . ترک تکذیب: گفته یک عالم را اگر تنها با عقیده شما هماهنگ نیست، تکذیب نکنید زیرا حضرت امیر علیه السلام می فرماید:
«در برابر عالم زیاد نگویید: قال فلان وقال فلان خلافا لقوله » (26)
2 . خدمت: حضرت امیر علیه السلام: «اذا رایت عالما فکن له خادما; (27) هرگاه عالمی دیدی کمر به خدمت او ببند!»
3 . دیدار و زیارت: حضرت امام باقر علیه السلام به ما می آموزد:
«اذا جلست الی عالم فکن علی ان تسمع احرص منک علی ان تقول، وتعلم حسن الاستماع کما تتعلم حسن القول ولا تقطع علی احد حدیثه; هنگامی که در محضر عالمی نشستی، بر شنیدن و فراگرفتن حریص تر باش تا سخن گفتن، و خوب گوش دادن را بیاموز; همان گونه که خوش گفتاری را می آموزی و سخن هیچ کس را قطع مکن .»
ادب با خانواده
سعادت انسانها وابسته به ادب در محیط خانواده، یعنی احترام به پدر و مادر و همسر و فرزند است، خانواده هایی که بر طبق اصول و ضوابط انسانی با هم معاشرت ندارند و به یکدیگر احترام نمی کنند، از احساس لذت و صفای زندگی محرومند و زندگی آنان یک زندگی حیوانی است .
برای ایجاد صفا و صمیمیت، لازم است سخن گفتن با پدر، مادر، برادر و خواهر مؤدبانه و همراه با حفظ شخصیت یکدیگر باشد . پوشش و لباس، جلف و زننده نباشد; از زحمتها و تلاشهای همدیگر قدردانی شود و حرمت و حریم یکدیگر پاس داشته شود .
علامه طباطبایی رحمه الله به احترام عیال و اولاد خود از جا بلند می شد . همسر علامه می گوید: «بین من و ایشان تعارفات مرسوم وجود دارد . ایشان هرگز با تعبیری سبک نام مرا نبرده و مرا به اسم تنها صدا نزده است .»
فصل دوم
فصل دوم این کتاب در آداب فردی است که یکی دو عنوان را مرور می کنیم .
اهتمام به شان مسجد:
مسجد، جایگاه عبادت و از تقدسی ویژه برخوردار است . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
«من مشی الی مسجد من مساجد الله فله بکل خطوة خطاها حتی یرجع الی منزله عشر حسنات ومحی عنه عشر سیئات ورفع له عشر درجات ... ; (28)
هر که به سوی یکی از مسجدهای خدا به راه افتد تا به منزل بازگردد در برابر هر گامی که برمی دارد ده حسنه دارد و ده گناهش از بین می رود و ده درجه، بر مقامش افزوده می شود .»
پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:
«المؤمن فی المسجد کالسمک فی الماء; (29) مؤمن در مسجد بسان ماهی در آب است .»
و نیز می فرماید: «من کان القرآن حدیثه والمسجد بیته بنی الله له بیتا فی الجنة; (30) هر که گفتارش قرآن و خانه اش مسجد باشد، خدا برایش در بهشت خانه ای بنا کند .»
برخی از آداب حضور در مسجد
1 . باید آراسته و با زینت ظاهری و معنوی وارد مسجد شد: «یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد ...» (31)
2 . کسانی که ناپاکند و مانع شرعی دارند به مسجد نروند و نباید در آن توقف کنند .
3 . اگر مسجد نجس شد باید به سرعت تطهیر و پاکیزه شود .
4 . خوابیدن در مسجد مکروه است .
5 . انسان هنگام ورود مستحب است باپای راست و با وضو وارد شود . تمیز و نظیف و خوشبو باشد; از مسجدها به عنوان راه میان بر استفاده نکند و پیش از ورود، خود را معطر کند .
6 . همسایگان مسجد، نمازشان را در مسجد بخوانند . امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
«لاصلاة لجار المسجد الا فی المسجد; (32) نماز همسایه مسجد، نماز نیست جز در مسجد .»
7 . پرهیز از بوی بد پا، جوراب، بدن، دهان و ... . علی علیه السلام می فرماید:
«من اکل شیئا من المؤذیات ریحها فلا یقربن المسجد; (33) هر که چیزی را که بویش آزار دهنده است خورده باشد، به مسجد نرود . » و پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:
«تعاهدوا نعالکم عند ابواب مساجدکم; (34) دم در مسجدهایتان کفشهای خود را وارسی کنید .»
8 . امام صادق علیه السلام فرمود:
«جنبوا مساجدکم الشراء والبیع والمجانین ... والضالة والاحکام والحدود ورفع الصوت; (35) خرید و فروش و حضور دیوانه ... و جای پیداکردن گمشده ها و اجرای احکام و حدود و فریاد و آواز را از ساحت مسجدهایتان دور کنید .»
و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«در آخرالزمان گروهی پیدا می شوند که به مساجد می آیند; ذکرشان، گفتگو و محبت دنیاست; با این گروه همدم مشوید; زیرا خدا نیازی به چنین مردمی ندارد .» (36)
9 . رو به قبله: علی علیه السلام می فرماید:
«من السنة اذا جلست فی المسجد ان تستقبل القبلة; (37) جزو سنت [اسلامی است که وقتی در مسجد نشستی رو به قبله بنشینی . »
10 . انتظار نماز: پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:
«الجلوس فی المسجد لانتظار الصلاة عبادة مالم یحدث . قیل: یا رسول الله وما الحدث؟ قال: الاغتیاب; (38) در مسجد نشستن به انتظار رسیدن وقت نماز، عبادت است; مادامی که حدثی سر نزند . پرسیدند: حدث چیست؟ فرمود: غیبت کردن .»
11 . مسجد پرثمر: حضرت رسول صلی الله علیه و آله به ابوذر فرمودند:
«یا اباذر کل جلوس فی المسجد لغو الا ثلاثة . قراءة مصل او ذاکر الله تعالی او سائل عن علم; (39) ای اباذر، هر نشستی در مسجد بیهوده و لغو است; جز نشستن سه کس: قرائت نمازگزار یا یادکننده خدای متعال یا پرسشگر از علم .»
12 . نماز تحیت هنگام ورود به مسجد: مرحوم آیت الله گلپایگانی هرگاه برای تدریس وارد مسجد اعظم می شد با اینکه شاگردان، منتظر او بودند; اول نماز می خواند . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«ان للمسجد تحیة; قلت: وما تحیته؟ قال: رکعتان ترکعهما; (40) [ای ابوذر] براستی که مسجد، تحیت دارد . پرسیدم، تحیت و احترام مسجد به چیست؟ فرمودند: دو رکعت نماز است که بخوانی .»
13 . نظافت: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
«من کنس المسجد یوم الخمیس ولیلة الجمعة فاخرج منه التراب ما یذر فی العین غفرالله له; (41) هر که روز پنج شنبه و شب جمعه مسجد را بروبد و از آن به اندازه توطیای چشمی خاکروبه بیرون برد خدا او را بیامرزد .»
14 . استغفار: به روایت ابن شهر آشوب: هر گاه امام مجتبی علیه السلام به در مسجد می رسید سرش را بلند می نمود و عرض می کرد:
«الهی ضیفک ببابک، یا محسن قد اتاک المسی ء فتجاوز عن قبیح ما عندی بجمیل ما عندک یا کریم; (42)
پروردگارا، میهمانت به آستانه ات رسیده است . ای احسان کننده، اسائه کننده، نزدت آمده است . پس ای کریم و بزرگوار به زیبایی ات، از زشتی ام در گذر .»
فصل سوم: آداب اجتماعی
سومین فصل، در آداب اجتماعی است; نظیر: آداب معاشرتها، سخن گفتن، شنیدن، انتقاد، امر به معروف، تبلیغ، نامه، دوستی، شوخی، شادی، ورود به مجلس، رفتار با بزرگ ترها، حقوق والدین، آداب میزبان و میهمان، حق الناس، همسایه، بیمار .
اکنون گزیده ای از دو موضوع را نقل می کنیم:
آداب سخن:
شخصیت آدمی در آینه کلمات، لغات و نوع واژه هایی که در سخن به کار می برد پدیدار می شود . از اینرو انسانهای بزرگ - حتی در بدترین شرایط روحی - به هیچ وجه حاضر نیستند زبان خود را با کلامی که در خور شان آنها نیست بیالایند .
آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده، به درگاه دهان
چون که بادی پرده را در هم کشید
سر صحن خانه شد بر ما پدید
باید عادت و کوشش کنیم تا در سخنرانی و گفتگو، هم کلمات و الفاظ مؤدبانه باشد و هم نحوه بیان . همچنین وضع صورت و کیفیت آهنگ و حرکتهای سر و دست و چشم نیز بر وفق ادب باشد .
برخی از آداب سخن
1 . باید کوتاه، جامع و خالی از زواید و حاشیه روی باشد تا سبب نفرت نگردد . امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: «طوبی لمن انفق الفضل من ماله وامسک الفضل من کلامه; (43) خوشا به حال کسی که مال اضافی اش را در کف انفاق رها کند و عنان سخنان افزونش را محکم به دست گیرد .»
2 . بجا و بموقع حرف زدن: گفته اند: دو سال طول می کشد تا بچه حرف زدن را بیاموزد ولی سی سال طول می کشد تا بداند کجا باید حرف بزند .
3 . فریاد نزدن: حضرت لقمان به فرزندش می آموزد:
واغضض من صوتک ان انکر الاصوات لصوت الحمیر; (44) «و صدایت را آهسته ساز که بدترین آوازها بانگ خران است .»
4 . حسن گفتار: قرآن کریم می فرماید: «وقولوا للناس حسنا» (45) ; «و با مردم به زبان خوش سخن بگویید .» ; «وقل لعبادی یقولوا التی هی احسن » (46) ; «و به بندگانم بگو: آنچه را که بهتر است بگویند» .
امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند:
«عود لسانک لین الکلام وبذل السلام یکثر محبوک ویقل مبغضوک; (47) زبانت را به کلام نرم و سلام گرم عادت بده که دوستانت زیاد و دشمنانت کم می شوند .» ; «عود لسانک حسن الکلام تامن الملام; (48) زبانت را به کلام نیکو گفتن عادت ده که از ملامت و سرزنش در امان خواهی ماند .»
امام حسن عسکری علیه السلام چنین می فرماید:
«قولوا للناس کلهم حسنا مؤمنهم ومخالفهم . اما المؤمنون فیبسط لهم وجهه وبشره، واما المخالفون فیکلمهم بالمداراة لاجتذابهم . فان ییاس من ذلک یکف شرورهم عن نفسه واخوانه المؤمنین; (49)
در مقام گفتگو با همه مردم - چه مؤمنان [و شیعیان] و چه مخالفان [شیعه] - به زبان خوش سخن بگویید . با شیعیان، با چهره باز و خندان و با مخالفان با مدارات و نرم زبانی تا [به تشیع رو آورند و] جذب شوند . اگر [گوینده] از این نتیجه هم مایوس شود - دست کم با این رفتار - شر آنان را از سر خود و برادران مؤمنش باز خواهد داشت .»
5 . هنگام سخن گفتن به فکر شنونده نیز باشید: بسا شنونده، حوصله شنیدن سخنان شما را نداشته باشد .
6 . ملایمت و نرمش در گفتار: خداوند به حضرت موسی و هارون علیهما السلام در هنگام اعزام آنان به سوی فرعون می فرماید: «وقولا له قولا لینا ...» ; (50) «اما به نرمی با او سخن بگویید ... .»
7 . نحوه بیان: سخن گفتن - بویژه با جنس مخالف - نباید تحریک آمیز و شائبه آفرین باشد .
8 . سنجیده گویی: امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
«لسان العاقل وراء قلبه وقلب الاحمق وراء لسانه; (51) عاقل نخست فکر می کند بعد حرف می زند و نادان اول حرف می زند، بعد فکر می کند .»
سعدی گوید: «خردمندان گفته اند: هر که سخن نسنجد، از جواب سخن برنجد .» (52)
معروف است که هارون در خواب دید تمام دندانهایش ریخته است . معبری، خوابش را چنین تعبیر کرد: «ریختن تمام دندانها اشاره است به مردن تمام خویشاوندان خلیفه، پیش از او . هارون برآشفت و حکم قتل او را صادر کرد . معبر دیگری را خواستند . او در تعبیر همان خواب گفت: عمر خلیفه از همه بستگان و خویشاوندانش طولانی تر خواهد شد . هارون، از این بیان خیلی خشنود شد و به او خلعت داد!»
بدیهی است هر دو تعبیر به یک معنا است; ولی هارون از یک بیان آن چنان ناراحت می شود که حکم اعدام صادر می کند و از دیگر بیان به قدری خوشوقت می گردد که جایزه می دهد . !
منظوطی، نویسنده مصری می گوید:
«ابوعیینه، نابینا شد . وی نزد قاضی احمد بن داوود رفت و آمد می کرد و سالها این رفت و آمد ادامه داشت . او گفت: در این سالها همواره احمد به هنگام خروج ابوعیینه به غلام خود می گفت: ای غلام در خدمت ابوعیینه باش و همراه او بیرون برو .
در این مدت طولانی حتی یک بار هم نگفت: ای غلام دست او را بگیر . چون تعبیر دست او را بگیر، حاکی از ترحم و حالت رنج آور نابینایی بود .»
تا نیک ندانی که سخن عین صواب است
باید که به گفتن دهن از هم نگشایی
گر راست سخن گویی و در بند بمانی
به زان که دروغت دهد از بند رهایی (53)
9 . سخن مفید باشد: حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
«خیر القول ما نفع; بهترین گفتار آن است که سودی دهد .»
10 . تکیه کلامهای زاید را باید با تمرین حذف کرد .
11 . در بین سخن دیگران نباید حرف زد: سعدی گوید:
«هر که در پیش سخن دیگران افتد تا مایه فضلش بدانند، پایه جهلش بشناسند!»
ندهد مرد هوشمند جواب
مگر آنگه کز او سؤال کنند
گر چه بر حق بود فراخ سخن
حمل دعویش بر محال کنند (54)
12 . در چندجا سخن گفتن مکروه است: تشییع جنازه، نزد مصیبت زده، قبرستان، نزد بیمار - جز در موردی که خودش مشتاق باشد - ، مجلس علم، هنگام اجابت مزاج و در سرویس بهداشتی .
آداب شوخی
گر چه مزاح و شوخی در جای خود بسی پسندیده است; اما اگر با شرایط و آدابش توام نباشد، پیامدهای نامطلوبی در پی خواهد داشت . گوشه ای از این آداب را باز خوانی می کنیم:
1 . منطقی و بحق باشد: شوخی به معنای بی ادبی، حرفهای لغو و بیهوده، سخن بیجا و نیش دار نیست . آن خوشمزگی که باعث آبرو ریزی افراد یا فاش شدن اسرار دیگران شود گناه است . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
«انی لامزح ولا اقول الا حقا; (55) براستی من مزاح می کنم، ولی جز حق بر زبان نمی آورم .»
«گروهی در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودند . مردی از اصحاب برخاست تا بیرون رود، ولی فراموش کرد کفشهای خود را بردارد، یکی از اصحاب کفشهای او را مخفی کرد . مرد بازگشت و گفت: کفشهای من کجاست؟ گفتند: ما کفشهای تو را ندیدیم . حضرت متوجه آنان شد و فرمود: چرا مؤمنی را می ترسانید؟ عرض کردند: شوخی می کنیم . حضرت دو یا سه بار سخن خود را تکرار فرمود: فکیف بروعة المؤمن; زجر دادن مؤمن چه زشت است؟» (56)
یکی از یاران امیرالمؤمنین علی علیه السلام از ایشان پرسید: شخصی با گروهی نشسته است . بین آنان سخنانی گفته می شود و آنان با هم مزاح و شوخی می کنند و می خندند آیا اشکالی دارد؟
حضرت فرمود:
«لاباس مالم یکن، فظننت انه عنی الفحش، ثم قال: ان رسول الله صلی الله علیه و آله کان یاتیه الاعرابی فیهدی الیه الهدیة، ثم یقول مکانه: اعطنا ثمن هدیتنا، فیضحک رسول الله صلی الله علیه و آله وکان اذا اغتم یقول: ما فعل الاعرابی لیته اتانا; (57)
باکی نیست تا آنجا که نباشد - و گمانم که مقصودش فحش بود - [یعنی در صورتی که به فحش و هرزه گویی نکشد و فحش در آن نباشد ]. سپس فرمود: شیوه رسول خدا صلی الله علیه و آله این گونه بود که عرب بیابانی نزدش می آمد و هدیه ای برایش می آورد و همانجا می گفت: بهای هدیه ما را بده، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله می خندید و هر زمان که اندوهگین می شد می فرمود: آن عرب بیابانی چه شد؟ کاش نزد ما می آمد .»
بنابراین، بسیاری از شوخیهای رایج که با توهین و تمسخر فردی همراه است و یا شوخیهایی به نام قوم و مردم یک شهر همچون عرب، ترک، فارس و ... نارواست .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
«ان الرجل لیتکلم بالکلمة فی المجلس، لیضحکهم بها، فیهوی فی جهنم ما بین السماء والارض; ویل للذی یحدث فیکذب لیضحک القوم، ویل له، ویل له، ویل له; (58)
کسی در جلسه ای کلمه ای می گوید تا اهل مجلس را بخنداند، در نتیجه به اندازه فاصله آسمان تا زمین در قعر جهنم سقوط می کند . وای بر کسی که هنگام سخن، دروغ می بافد تا مردم را بخنداند! !
وای بر او! وای بر او! وای بر او!»
2 . شرایط زمان و مکان و روحیات شخصی: باید شرایط روحی، سنی و موقعیت زمانی طرف گفتگو رعایت شود . گاهی شخص مقابل، از نظر روحی آمادگی شوخی ندارد; مانند شوخی با شخص بیمار یا در حال خواب و مطالعه . در این موارد نباید با او شوخی کرد . اگر این نکته رعایت نشود، شوخی نقش صحیح خود را از دست خواهد داد و به جای نشاط، جنگ و نزاع ایجاد خواهد شد . بسیاری از کینه ها و برخوردها ابتدا از یک شوخی بی جا سرچشمه گرفته و به تدریج به نقطه خطرناکی رسیده است .
3 . رعایت اعتدال: اندازه شوخی را باید رعایت کرد . همچون نمک غذا که اگر زیاد باشد، از شوری نمی توان آن طعام را خورد و اگر کم باشد غذا بی مزه می شود و تنها در صورتی که نمک آن اندازه باشد غذایی مطبوع و خوشمزه می شود .
اندازه نگهدار که اندازه نکوست
هم لایق دشمن است و هم لایق دوست
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «الکامل من غلب جده هزله; (59) انسان کامل، کسی است که جدیهایش بر شوخیهایش غالب باشد .»
4 . تناسب سنی، جنسی و رعایت جهات شرعی: مثلا بانامحرم نباید شوخی کرد . ابوبصیر می گوید:
«در کوفه به یکی از بانوان، درس قرآن می آموختم . روزی با او شوخی کردم . پس از آن خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم، آن حضرت فرمود: این چه سخنی بود که به آن زن گفتی؟ من از شدت شرم صورتم را با دستم پوشاندم . امام علیه السلام فرمود: لاتعودن الیها; (60) مبادا هرگز نزد آن زن برگردی!»
گوشه ای از زیانهای شوخی زیاد:
1 . از بین رفتن حرمت، شخصیت و اعتبار انسان: انسان در جامعه، نیازمند شان و اعتبار اجتماعی است . شوخی زیاد این اعتبار و ارزش را از بین می برد . حضرت امیر علیه السلام فرمودند:
«کثرة المزاح تذهب بماء الوجه و کثرة الضحک تمحو الایمان; (61) کثرت مزاح آبرو را می ریزد و خنده زیاد، ایمان را نابود می سازد .» نیز فرمودند:
«من کثر مزاحه استحمق; (62) هر که مزاحش زیاد باشد نادان و احمق به شمار می رود .»
در عصر امام سجاد علیه السلام مرد یاوه گویی بود که مردم رابا حرکات خنده آور خود می خنداند و مردم او را «دلقک » می خواندند . روزی از کنار امام علیه السلام رد شد و گفت: «این مرد، مرا خسته کرده است . هر کاری می کنم نمی خندد .» و برای اینکه بتواند امام علیه السلام را بخنداند، عبای آن حضرت را از دوشش برداشت و فرار کرد . حضرت به او اعتنایی نکرد . دیگران او را دنبال کردند و عبا را از او گرفتند و به حضور امام علیه السلام آوردند . امام علیه السلام فرمود: «او چه کسی بود؟» گفتند: «مردی دلقک و یاوه سراست که مردم مدینه را با کارهای خود می خنداند .» فرمود: «به او بگویید: ان لله یوما یخسر فیه المبطلون; (63) قطعا خداوند متعال روزی دارد که در آن روز - قیامت - [یاوه سرایان و] بیهوده گرایان زیان می بینند .»
2 . جرات مردم بر جسارت به انسان: یکی دیگر از آثار زشت مزاح زیاد که نتیجه امر قبلی است عبارت است از جری شدن مردم بر انسان . از اینرو حضرت صادق علیه السلام فرمودند:
«لاتمازح فیجترا علیک; (64) مزاح مکن که بر تو جرات پیدا می کنند .»
3 . عداوت و دشمنی: شوخی زیاد و بی مورد موجب کینه و دشمنی می شود . امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
«المزاح یورث الضغائن (65) ; مزاح، کینه ها را در پی دارد .»
نیز فرمود:
«دع المزاح، فانه لقاح الضغینة (66) ; مزاح را رها کن که بذر کینه است .»
نیز فرمودند:
«لکل شی ء بذر و بذر العدواة المزاح; (67) هر چیزی بذری دارد و بذر دشمنی مزاح است .»