در این فصل راجع به این مطلب بحث می کنیم که آیا اوضاع کواکب آسمانی در سعید بودن و یا نحس بودن حوادث زمین تاثیر دارند یا خیر؟
اقوال منجمین در باره ارتباط کواکب با حوادث زمینی
و گفتار در این بحث از نظر عقل همان گفتاری است که در مساله سعادت و نحوست ایام گذشت، در اینجا نیز راهی برای اقامه برهان بر هیچ طرف نداریم، نه می توانیم با برهان، سعادت خورشید و مشتری و قران سعدین را اثبات کنیم، و نه نحوست مریخ و قران نحسین وقمر در عقرب را، (و نه نفی اینها را).
بله منجمین قدیم هند معتقد بودند که حوادث زمین ارتباطی با اوضاع سماوی دارند، وبه طور مطلق چه ثوابت آسمان و چه سیاراتش در وضع زمین اثر دارند.و بعضی دیگر ازمنجمین غیر هند این ارتباط را تنها میان اوضاع سیارات هفتگانه آن روز و حوادث زمین قائل بودند، نه ثوابت، و آنگاه برای اوضاع مختلف آنها آثاری شمرده اند که به آنها احکام نجوم می گویند، که هر یک از آن اوضاع پیش آید می گویند به زودی در زمین چنین و چنان می شود.
و همین منجمین در باره خود ستارگان اختلاف کرده اند: بعضی گفته اند: این اجرام موجوداتی هستند دارای نفوسی زنده، و دارای اراده، و کارهایی که می کنند به عنوان یک علت فاعلی می کنند.و بعضی دیگر گفته اند: اجرامی هستند بدون نفس، ولی در عین حال هر اثری که از خود بروز می دهند به عنوان یک علت فاعلی بروز می دهند.بعضی دیگرگفته اند: اصلا علت فاعلی آثار خود نیستند، بلکه زمینه فراهم ساز فعل خدایند و فاعل حوادث خدای تعالی است.جمعی دیگر گفته اند: کواکب و اوضاع آن صرفا علامتهایی هستند برای حوادث، و اما خود آنها هیچ کاره اند، و حوادث نه فعل آنها است و نه آنها زمینه چین فعل خدادر آن حوادثند.بعضی هم گفته اند: اصلا هیچ ارتباطی میان اوضاع کواکب و حوادث زمینی نیست، حتی آن اوضاع علامت حدوث آن حوادث هم نیستند، بلکه عادت خدا بر این جاری شده که فلان حادثه زمینی را مقارن با فلان وضع آسمانی پدید آورد.
و هیچ یک از این احکام که گفته شد دائمی و عمومی نیست، و چنان نیست که درهنگام پدید آمدن فلان وضع آسمانی بتوان حکم قطعی کرد به اینکه فلان حادثه زمینی حادث می شود، گاهی این پیشگوییها درست در می آید، و گاهی هم دروغ می شود، و لیکن داستانهای عجیب و حکایات غریبی که از استخراجات این طائفه به ما رسیده، این معنا رامسلم می کند که چنان هم نیست که میان اوضاع آسمانی و حوادث زمینی هیچ رابطه ای نباشد، بلکه رابطه جزئی هست، اما همانطور که گفتیم رابطه جزئی، نه رابطه صد در صد، واتفاقا در روایاتی هم که از ائمه معصومین(ع)در این باب آمده، این مقدار تصدیق شده است.
اقسام روایاتی که در این باره وارد شده اند
بنا بر این، نمی توان حکم قطعی کرد به اینکه فلان کوکب یا فلان وضع آسمانی سعداست یا نحس، و اما اصل ارتباط حوادث زمینی با اوضاع آسمانی را هیچ دانشمند اهل بحثی نمی تواند انکارش کند، و این مقدار، از نظر دین ضرری به جایی نمی رساند حال چه اینکه بگویند این اجرام دارای نفس ناطقه هم هستند، یا این را نگویند، علی ای حال با هیچ یک ازضروریات دینی مخالفت ندارد.
مگر اینکه کسی توهم کند که اعتقاد به چنین تاثیری شرک است، چون در حقیقت کسی که ستارگان را در پدید آوردن حوادث زمین مؤثر می داند آنها را خالق آن حوادث می شمارد، و می تواند خلقت حوادث را منتهی به خدای تعالی نسازد. لیکن این توهم صحیح نیست، چون احدی چنین حرفی نزده، حتی وثنی مذهبان از صابئه که کواکب را می پرستندچنین ادعایی نکرده اند.
ممکن است کسی اشکال کند که وقتی ستارگان پدید آورنده حوادث زمینند پس درحقیقت مدبر نظام کون و مستقل در تدبیر آن هستند، در نتیجه دارای ربوبیت هستند، که خودمستوجب معبودیت نیز هست، و این همان شرک در پرستش است، که صابئه ستاره پرست بر آنند.
و اما روایات وارده در اینکه اوضاع ستارگان در سعادت و نحوست اثر دارند و یا ندارندبسیار زیاد و بر چند قسمند:بعضی از آن روایات به ظاهرش مساله سعادت و نحوست را پذیرفته، مانند روایتی که صاحب رسالة الذهبیه در کتاب خود از حضرت رضا(ع)نقل کرده، که فرمود: بدان که جماع با زنان در وقتی که قمر در برج حمل(فروردین)و یا برج دلو(بهمن) است بهتراست، و از آن بهتر وقتی است که قمر در برج ثور(اردیبهشت)باشد، که شرف قمر است .
[1] و در بحار از نوادر و او به سند خود از حمران از امام صادق(ع)روایت کرده که فرمود: کسی که مسافرت و یا ازدواج کند، در حالی که قمر در عقرب باشد، هرگز خوبی نخواهد دید(تا آخر حدیث)
[2] و ابن طاووس در کتاب نجوم از علی(ع)روایت کرده که فرمود: مسافرت کردن در هر ماه وقتی که قمر در محاق است، و همچنین وقتی که در عقرب است خوب نیست .
[3] حمل آن دسته روایات که بر سعد و نحس بودن بعضی کواکب دلالت دارند بر تقیه و وجوهی دیگر در این باره
و ممکن است امثال این روایات را حمل کنیم بر تقیه که البته دیگران هم اینطورحمل کرده اند، و نیز ممکن است حمل شود بر مقارنه این اوقات با تفالی که عامه می زنند، همچنان که عده ای از روایات نیز به آن اشعار دارد، چون در آن روایات دستور داده اند برای دفع نحوست صدقه دهید، مانند روایتی که راوندی به سند خود از موسی بن جعفر از پدرش ازجدش نقل کرده که در حدیثی فرمود: در هر صبحگاه به صدقه ای تصدق ده تا نحوست آن روزاز تو بر طرف شود، و در هر شامگاه به صدقه ای تصدق ده تا نحوست آن شب از تو دور گردد، (تا آخر حدیث)
[4] ممکن هم هست بگوییم: این روایات نظر به ارتباط خاص دارد که بین وضع آسمان و حادثه زمینی به نحو اقتضا هست، نه به نحو علیت.
دسته دوم از روایات آن روایاتی است که به کلی تاثیرات نجوم در حوادث را انکار وتکذیب نموده و به شدت از اعتقاد بدان و نیز اشتغال به علم نجوم نهی می کند، مانند کلام امیر المؤمنین در نهج البلاغه که می فرماید: "و المنجم کالکاهن و الکاهن کالساحر و الساحرکالکافر و الکافر فی النار" .
[5] و از اخباری دیگر بر می آید که آن را تصدیق کرده، و اجازه داده که در نجوم نظرکنند و فرموده اند: نهی از اشتغال به علم نجوم برای این است که مبادا کسی آنها را مستقل درتاثیر بپندارد، و کارش منجر به شرک شود.
دسته سوم از آن روایات، احادیثی است که دلالت دارد بر اینکه نجوم در جای خودحق است چیزی که هست اندک از این علم فایده ندارد و زیادش هم به دست کسی نمی آید، همچنان که در کافی به سند خود از عبد الرحمان بن سیابه روایت کرده که گفت: به امام صادق(ع)عرضه داشتم: فدایت شوم، مردم می گویند تحصیل علم نجوم حلال نیست، و من این علم را دوست می دارم، اگر به راستی مضر به دین من است، دنبالش نروم، چون مرا به چیزی که مضر به دینم باشد حاجتی نیست، و اگر مضر به دینم نیست بفرما، که به خدا قسم خیلی به آن علاقه مندم، و خیلی اشتهای تحصیل آن را دارم؟ فرمود: اینطور که مردم می گویند نیست، نجوم ضرری به دینت نمی زند، آنگاه فرمود: لیکن شما می توانید مختصری از این علم را به دست آورید و یک قسمت از آن را تحصیل کنید، که تازه زیاد همان قسمت راهم نمی توانید به دست آورید، و اندکش هم به دردتان نمی خورد(تا آخر حدیث) .
[6] و در بحار از کتاب نجوم ابن طاووس از معاویة بن حکیم از محمد بن زیاد از محمدبن یحیی خثعمی روایت کرده که گفت: من از امام صادق(ع)از علم نجوم پرسیدم، که آیا حق است یا نه؟فرمود: بله حق است.عرضه داشتم: آیا در روی زمین کسی را سراغ دارید که این علم را دارا باشد؟فرمود: بله، در روی زمین کسی هست که آن رامی داند .
[7] و در عده ای از روایات آمده که کسی به جز یک خانواده هندی و خانواده ای از عرب از آن آگهی ندارد .
[8] و در بعضی از آن روایات به جای خانواده ای از عرب خانواده ای از قریش آمده.
و این روایات مطلب سابق ما را تایید می کند که گفتیم بین اوضاع کواکب وحوادث زمین ارتباطی جزئی هست.
بله در بعضی از این روایات آمده که خدای تعالی مشتری را به صورت مردی به زمین فرستاد، و او در زمین به مردی از عجم(غیر عرب)برخورد، و علم نجوم را به او تعلیم کرد، تاآنجا که پنداشت که کاملا فرا گرفته، بعد از او پرسید: حالا ببین مشتری کجا است؟آن مردگفت: من ستاره مشتری را در فلک نمی بینم، و نمی دانم کجا است، مشتری فهمید که اودرست نیاموخته او را عقب زد، و دست مردی از هند را گرفته علم نجوم را به او تعلیم داد، تاجایی که پنداشت کاملا یاد گرفته، آنگاه پرسید: حالا بگو ببینم مشتری کجا است؟او گفت محاسبات من دلالت دارد بر اینکه مشتری خود تو هستی، همین که این را گفت صیحه ای زدو مرد، و علم او به اهل بیتش به ارث رسید، و علم نجوم در آن خانواده است.
[9]ولی این روایت خیلی شباهت دارد به روایات جعلی.
پی نوشت:[1] . بحار الانوار، ج 58، ص 268، ح 52.
[2] . بحار الانوار، ج 58، ص 268، ح 55.
[3] . بحار الانوار، ج 58، ص 254، ح 42.
[4] . بحار الانوار، ج 58، ص 257، ح 48.
[5] . یعنی: منجم مثل کاهن است، و کاهن چون ساحر، و ساحر چون کافر، و کافر هم در آتش است.نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 78، ص 177.
[6] . روضه کافی، ج 8، ص 168، ح 233.
[7] . بحار الانوار، ج 58، ص 249، ح 30.
[8] . بحار الانوار، ج 58، ص 250، ح 34.
[9]. بحار الانوار، ج 58، ص 271، ح 58.