وجه مشخصه شخصیت وابسته (Dependent Personality Disorder باختصارDPD) وابستگی و گره خوردن افکار، باورها، احساسات و رفتارشان به دیگران (بی کفایتی) و ترس شدید از تنهایی است. هسته اصلی شخصیتی این افراد حرمت نفس پایین و نیازمند بودن به دیگران است. آنها افرادی مطیع، منفعل و ضعیف هستند و تمایلی برای ابراز مخالفت با دیگران ندارند و تمامی سعی خود را می کنند تا رضایت و خرسندی (حتی نامشروع) دیگران را بدست آورند (مبادا رها و تنها شوند). آنها به راحتی تحت تأثیر و مورد سوء استفاده دیگران قرار می گیرند و به معنی واقعی افرادی آویزان و توسری خور هستند (اگرچه فرد ممکن است آن را به صمیمیت، محبت و مهربانی زیاد خود نسبت دهد). این افراد همانند افراد با شخصیت مرزی از تنهایی و رهاشدن بسیار هراسان هستند. این نوع شخصیت با ویژگیهای زیر مشخص می شود:
ــ حتی در تصمیم گیری های ساده نیز مشکل دارند. برای مثال، در انتخاب و پوشیدن لباس بایستی نظرات دیگران (مثلاً همسر) را نیز بپرسند یا اینکه حتی چه چیزی سفارش دهند و بخورند؟ یا چه برنامه ای را نگاه کنند؟ نظرشان در مورد مسئله خاصی چیست؟؛ در چه کلاسی شرکت کنند؟؛ سردشان است یا نه؟؛ و...
ــ می خواهند که دیگران بجای آنها مسئولیت زندگی شان را به عهده بگیرند. از آنجائیکه آنا خود را از نظر استقلال و توانمندی ناقص و بی کفایت می دانند (در ضمیر ناخودآگاه) در اکثر موارد نقش منفعل و درمانده را بازی کرده و از پذیرش مسئولیت زندگی به عنوان یک فرد بالغ سر باز می زنند. آنها بطور مشخص تصمیمات مهم و اصلی زندگی شان را به همسر یا والدین و یا دوستان خود می سپارند (نظیر انتخاب شغل، محل سکونت، رشته تحصیلی، انتخاب همسر یا دوست و...). البته نبایستی این مسئله را با مشورت اشتباه کرد. در مشورت فرد نظرات دیگران را بدون پیش داوری می شنود، بر اطلاعات خود می افزاید، و استدلالها را به طور منطقی و عقلانی (نه احساسی) مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و آنگاه خود تصمیم نهایی را گرفته و براساس آن عمل می کند (چه مخالف نظر دیگران باشد و چه موافق).
ــ در ابراز مخالفت با دیگران مشکل دارند. آنها بدلیل ترس از عدم تأیید، محرومیت از حمایت و یا طرد شدن، حتی با چیزی که درست نمی دانند به سختی مخالفت می کنند و به اصطلاح راحت کنار می آیند و بسیار سازشکار هستند (و نه سازگار)؛
ــ به سختی خود آغازگر چیزی هستند. آنها اعتماد به نفس کمی دارند و بر این باورند که برای انجام یا تداوم کاری حتماً به کمک دیگران نیاز دارند و لذا خود را نالایق یا ناتوان در درک و یا انجام کاری که با آن روبرو هستند می دانند (چه جوری بنزین بزنم؟؛ گاز چه جوری روشن می شه؟ اگر گرسنه شون شد چی کار کنم؟؛ من نمی دونم؛ بگو چی درست کمک کنم؟؛ و...).
ــ گاهی برای جلب حمایت، توجه و موافقت دیگری تن به کارهای ناخوشایند نیز می دهند و یا برای آنچه که می خواهند از طرفشان بدست آورند از خودگذشتگی به خرج داده و یا سوءاستفاده رفتاری، کلامی و یا جنسی را تحمل می کنند (بخوبی نقش مظلوم و قربانی را بازی می کنند).
ــ در صورت تنها بودن بسیار نگران شده و یا احساس درماندگی و بیچارگی می کنند. به همین دلیل اگر اطرافشان تأخیر کرده باشد، نگران شده و نمی دانند چه کاری انجام دهند؟ یا در رابطه ای که چیزی بجز بندگی و بردگی نیست، باقی می مانند؛ و یا اگر رابطه ی قبلی به پایان برسد به سرعت بدنبال رابطه جدید می روند.
ــ ترس از تنهایی تقریباً تمام ذهن شان (ناخودآگاه) را فراگرفته و لذا در بسیاری از موارد همانند کودکی که دچار اضطراب جدایی از مادر است در رابطه با دیگری رفتاری تقریباً بچه گانه از خود نشان می دهند (15بار تماس در طی یک روز؛ منم باهات میام سر کارت! اگه منو دست داری اون... و).
چرایی شخصیت وابسته از دیدگاههای مختلف
روانکاوانه(Psychoanalytic):
از بعد سایکودینامیک این افراد مرحله ی دهانی را به درستی پشت سر نگذاشته و به اصطلاح دچار تثبیت دهانی شده اند و علت آن توجه بیش از حد والدین به کودک بوده و یا سهل انگاری یا نادیده گرفتن نیازهای کودک
شناختی رفتاری:
از این دیدگاه، شخص وابسته به این باور رسیده است که فردی ناقص، ضعیف و درمانده بوده و لذا به تنهایی قادر به حل مسائل و تصمیم گیری نبوده و بایستی به کمک دیگری آن را مرتفع نماید. این افراد غالباً در خانواده هایی با والدین بیش از حد حمایت گر و در عین حال سخت گیر و مستبد بزرگ شده اند. چنین والدینی باعث می شوند تا رفتارهای وابستگی در کودک تقویت شوند و با جلوگیری از درگیر شدن کودک با فعالیتهای یادگیرانه بر اساس آزمون و خطا (بکن و نکن ها) خودجوشی و توانمندی کودک را سرکوب می کنند و باعث شکل گیری الگوهای فکری زیر در ضمیر کودک می شوند:
*من آدمی محتاج و ضعیف هستم؛
*من همیشه به کسی احتیاج دارم تا در انجام کارها و یا حل مسائل و مشکلات به من کمک کند؛
*من اساساً آدمی تنها هستم مگر اینکه بتوانم به یک آدم قوی بچسبم؛
*بدترین چیزها رها شدن و طرد شدن است؛
*من نبایستی کاری کنم که حامی خودم را ناراحت کند و یا در صورت ناراحت شدن بایستی در اسرع وقت جبران کرده و دلش را بدست آورم؛
*من به دیگران نیاز دارم تا در تصمیم گیری به من کمک کنند و بگویند چه کار کنم؛
*من همیشه بایستی در کنار حامی خود باشم؛
*من بایستی به هر طریق ممکن یک رابطه صمیمی و نزدیک با دیگران برقرار کنم.
*ابعاد پنج گانه شخصیتی: این افراد دارای بی ثباتی احساسی، ناسازگاری و تعهدپذیری بالایی بوده ولی درون گرا بوده و پذیرندگی کمی دارند.
همچنانکه ملاحظه می شود هر دو شخصیت مرزی و وابسته در ترس از رها و طرد شدن مشترکند. ولی در شخصیت مرزی فرد اعتمادی به دیگران ندارد و خود را خالی می پندارد و در صورت دفع شدن، عکس العملش به صورت خشم می باشد اما واکنش فرد وابسته در برابر قطع رابطه، سلطه پذیری و یا جایگزین کردن رابطه ای جدید است.
همچنین شخصیت منزوی ممکن است با شخصیت وابسته اشتباه گرفته شود زیرا در هر دو احساس بی کفایتی، حساسیت بیش از حد نسبت به انتقاد و نیز مکرر به اطمینان بخشیدن وجود دارد. معهذا در شخصیت منزوی آنچنان ترس شدیدی از رها شدن وجود دارد که تا فرد اطمینان تقریباً صد درصد پیدا نکند اقدام به نزدیک شدن و برقراری رابطه با دیگران نمی کند ولی در شخصیت وابسته اساساً بدنبال دیگران می رود تا تأیید دیگران را بگیرد. از نظر نیاز به تأیید و اطمینان بخشیدن از طرف دیگران شخصیت وابسته با شخصیت هیستریانیک تشابه دارد ولی شخص هیستریانیک رفتاری بسیار اجتماعی و اغواء کننده و فعال برای جلب توجه داشته و اعتماد به نفس نسبتاً بالایی دارد ولی فرد وابسته رفتاری بسیار آرام، مطیع و محقرانه دارد.
شیوع و علل شخصیت وابسته
شیوع شخصیت وابسته حدود 0/5 درصد بالغین بوده (در زنان شایعتر از مردان) و اگرچه بسیاری افراد تا قبل از بلوغ کامل بسیاری از نشانه های شخصیت وابسته را دارند این مسئله بدلیل ویژگی تکاملی آنها بوده و در رده ی شخصیت وابسته قرار نمی گیرند. علت آن هنوز بدرستی شناخته نشده است ولی عوامل محیطی (خصوصاً رفتار خانواده در اوایل کودکی) مهمترین نقش را در بروز آن ایفاء می کنند.
تشخیص و درمان شخصیت وابسته
این نوع شخصیت با مصاحبه متخصص تشخیص داده شده و از طریق روان درمانی (شناخت رفتار درمانی شامل افزایش حرمت نفس، آموزش مهارتهای اجتماعی و تقویت جرأت و جسارت برای ابراز وجود) بهبود می یابد. از میان تمامی اختلالات شخصیتی این نوع بیش از بقیه قابل اصلاح است (یکی از دلایل آن این است که خود فرد مایل و بدنبال اصلاح خود است).
سناریو:
خانم الیزا 53 ساله با 3 فرزند خود که در دهه سوم زندگی اش و با اصرار خودش حامله شده بود، زندگی می کند. همسرش یکسال پیش، پس از 30 سال زندگی اشتراکی بخاطر یک خانم جوانتر او را ترک کرد و از آن زمان به بعد کاملاً زمین گیر شده است. او هر روز احساس ترس و ناتوانی در تصمیم گیری در مورد اکثر جوانب زندگی اش می کند. آیا محل سکونت خود را عوض کند یا نه؟ آیا بدنبال کاری برود؟ چگونه وضعیت اقتصادی زندگی خود را بدست بگیرد؟ حتی چه لباسی بپوشد؟ او همواره از فرزندانش درخواست اظهارنظر و توجه و حمایت می کند و فرزندانش نیز تا حد ممکن حامی و پشتیبان او هستند ولی از این همه درمانده گی و ضعف او ناراحت هستند و حتی دوستان خوب قدیمی اش با چنین رفتاری کم کم از او فاصله گرفته اند.
بیشتر دوستان و اعضاء خانواده ی الیزا نمی توانند درک کنند که چرا رفتن همچنین مردی او را به هم ریخته است. او (شوهرش) آدمی ناراحت و خسیس بود. و تقریباً تمامی تصمیمات مهم برای الیزا را می گرفت. او تصمیم می گرفت درآمد خانواده را چگونه خرج کند؟ کجا زندگی کنند؟ برای تعطیلات کی و کجا بروند؟ کی و کجا بیرن غذا بخورند؟ چه فیلمی را نگاه کنند؟، بچه ها بایستی کدام مدرسه بروند؟ و...
مادر الیزا فردی بسار نازپرور و کنترل کننده بود و پدرش وقتی3 ساله بود در طی تصادفی مُرد. مادرش بسیار جدی و حالت تحکمانه و ریاستی داشت. زنی که حتی تا سنین راهنمایی برای او تصمیم می گرفت چه چیزی بخورد، چه چیزی بپوشد، کی بخوابد، با چه کسی رفت و آمد داشته باشد و...
منبع مقاله :
ساداتیان، اصغر؛ آذر، ماهیار؛ (1389) آمادگی و شرایط لازم برای ازدواج، تهران: ما و شما، چاپ اول.