ماهان شبکه ایرانیان

سینما، قرآن و جذابیت

اوضاع ناگوار فیلم های سینمایی، فرایند شدت پیدا کردن ابتذال و سیطره دیدگاهی میان مایه که با بلبشوی فرهنگی، سطحی گری، اشاعه سرهم بندی و خنثی سازی مبتذل هنری متناسب شده، چشم پوشی نسبت به بحران و در پیش گرفتن سیاست رهاسازی مضحکه، که عده ای به آن نام لیبرالیسم فرهنگی داده اند، بار دیگر بحث علت این اوضاع را گرم کرده است.

اوضاع ناگوار فیلم های سینمایی، فرایند شدت پیدا کردن ابتذال و سیطره دیدگاهی میان مایه که با بلبشوی فرهنگی، سطحی گری، اشاعه سرهم بندی و خنثی سازی مبتذل هنری متناسب شده، چشم پوشی نسبت به بحران و در پیش گرفتن سیاست رهاسازی مضحکه، که عده ای به آن نام لیبرالیسم فرهنگی داده اند، بار دیگر بحث علت این اوضاع را گرم کرده است.

همان طور که بارها گفته ام، برای چنین پدیده ای، نمی توان عاملی تک ساحتی و یک بعدی نام برد. ساختار بحران مزمن سینمای ایران و بیماری مزمن ساختاری آن از بدو تولد، و عدم توسعه ی جامع تولید، تکنولوژی اقتصاد، هنر، سازمان، عوامل و ارکان سینما اعم از فیلم نامه، کارگردانی و امور فنی از یک سو و عدم تعریفی روشن از انقلاب اسلامی از اهداف سینمایی و ماندن شعارهای هضم نشده و کلی گویی بر روی کاغذ و در گفتار و عدم وجود فرایند عملی ترقی موزون سینما بنا به ضرورت های جامعه ما، و بالاخره بلبشوی فرهنگی که نسبت به امور معنوی، فردی و اجتماعی بی اعتناء و نسبت به تمرکز قدرت یک جانبه و بی توجه به تحول اقتصادی، سیاسی، فرهنگی موزون، مصرّ و کوشاست هم چنین شرایط موجود جامعه، فضای مجازی، ماهواره ها، شبکه سینمای خانگی و وجود هر نوع CD در بازار و... اوضاع جهانی، همه و همه نقش مهمی در این وضعیت ناگوار دارند.

در این میان، آرمان، رویکرد به منابع فرهنگ دینی برای ساختن آثار سینمایی جذاب و متفکرانه و سالم و مستقل و به دور از ابتذال به نظرم یکی از راه های تخفیف بحران بوده که با وضعیت ایران امروز، حکومت، نقش مهم دولت در سینمای ما آرمان های انقلاب، منابع مالی برای آن و دیگر عوامل مساعد، هماهنگ است.

متأسفانه بی توجهی به مسیر درست تولید این گونه آثار، تنگ نظری، و عدم دقت حرفه ای، این امکان را هم به تباهی کشانده است. انبوه فیلم های تاریخی / دینی بی رونق و کسالت بار، که به صرف وجود سرمایه آماده دولتی، فیلم سازانی را به خود جلب کرده، از همان ویژگی عدم جذابیت و فقدان مخاطب به سبب ضعف های ساختاری رنج می برد.

ممکن نیست که شما فیلم جذاب دینی بسازید و مردم از آن استقبال نکنند. نه در ایران، بلکه در مدرن ترین کشورهای جهان؛ نظیر امریکا و هند، آثار مذهبی از محبوبیت بسیار زیادی برخوردارند؛ پس چرا در سینمای ایران چنین آثاری ساخته نمی شود و آثار مذهبی و دینی و قصص قرآنی در سینمای اکران، با اقبال روبرو نمی شود؟ در حالی که قصه های دینی خود به خود جذابیتی مسحور کننده برای توده های مردم تمام دنیا دارد؟

بهتر است برای آن که بدانیم، چرا در شرایطی که ابتذال با انواع کمدی های سخیف، مردمی ناگزیر را به سوی خود جذب می کند، که انتخاب بهتری ندارند، و فروش فیلم با بحران روبروست، این سینمای بالقوه جذاب، چرا عرصه را براین آثار خالی گذاشته و با کسالت باری خود به فروش کمدی مبتذل و سطحی یاری می رسانند.

در اینجا به ناسپاس به کارگردانی حسن هدایت، فیلم نامه اکبرزاده و اصغر هاشمی و بازی پوریا پورسرخ و الناز شاکر دوست و... می پردازیم. در ضمن تهیه کننده فیلم، مدیر فیلم برداری آن نیز هست.

این برداشت که تلویزیون به عنوان نهادی حکومتی در ورشکستگی سینمای رقابتی ایران نقش ایفا می کند با تبدیل شدن به کمپانی عظیم دولتی تولید انواع فیلم سینمایی و تلویزیونی، راه یک سینمای بی بو و خاصیت دولتی را هموار کرده و همین امر از علل مهم ورشکستگی سینما در ایران است، که می تواند به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گیرد، اما علت فقدان جذابیت آثار دینی که از کمک های بنیادهای دولتی هم برخوردارند، دلایلی سینمایی و ساختاری دارد، که نباید آن را نادیده گرفت.

موضوع فیلم ناسپاس، می تواند به غایت جذاب باشد و به طرح و توطئه و پیلات و فیلم نامه و فیلم جذاب بدل گردد. با این همه چنین نشده است.

داستان فیلم متعلق به دوران پیامبری حضرت موسی است و ایده آن از یک قصه قرآنی، گرفته شده است. حکایت گاو بنی اسراییل در قرآن کریم، گوهر این قصه گویای لطف و چشم پوشی و آسان کردن راه توبه از سوی خداوند کریم نسبت به قومی برگزیده است، که آنان را هوشمند و منتخب آفریده بود، اما ناسپاسی پایان ناپذیر و پی درپی شان، آنان را بدل به نمونه ناشکری کرده که مستحق عذاب های الهی شده اند و هر بار با عذرخواهی از شر عذاب رهیده ولی باز با کفر و ناسپاسی و زشت کاری نشان داده اند که خشونت و بدکرداری شان را پایانی نیست.

داستان بنی اسرائیل، مبین نافرمان برداری انسان برابر همه بخشندگی الهی است که مهم ترین این بخشش، دین و راه و مسیر سعادت و نیکبختی است. خداوند برای امری که به سوی خودشان و خوشبختی اوست و طی طریق در راه سعادت، انواع پاداش ها، تشویق ها و هدایت ها را در نظر گرفته است، نظر پدری که برای رشد و نیکی فرزندش به او جایزه می دهد، در حالی که آن کس که از مسیر راست منتفع می گردد، خود بنده خداست و راست کرداری و ایمان، سودی برای آن ذات پاک و سرچشمه وجود مطلق و هستی ندارد. با این وصف، فقدان خرد، نفس پرستی، خودخواهی و لذت قدرت و مکنت و عشرت مایه پشت کردن به هدایت الهی می شود.

داستان گاو بنی اسرائیل همه این عبرت ها را در خود نهان دارد. پس از نظر مضمون کاملاً دلخواهِ دوستدارانِ قصص قرآنی و مناسب ساختن فیلم سینمایی است.

اما سناریوی دست برده شده و داستان پردازی گشته چنین است:

قوم امور، قصد تجاوز به قوم یهود را دارند و عصر و زمان، عصر حضرت موسی(ع) است. عامیل و آشل - دو عموزاده -مسئول کسب اطلاعاتی برای موسی(ع) می شوند. عامیل در جریان این مأموریت به شدت زخمی می شود، ولی دختر دانیال، »آنائل» سبب نجاتش می گردد. از آنجا که آنائل علاقه ای به آشل نداشته و قبلاً به او جواب منفی داده بود، حال که عامیل و آشل به همدیگر دلبسته اند، مانعی بر سر راه شان پیدا می شود، اما وقتی عامیل در مسابقه برگزیدن قوی ترین جوان یهود برنده می شود، و پهلوان قوم می گردد، پدر آنائل دخترش را به او هدیه می کند.

عامیل در شب ازدواج به قتل می رسد. توطئه به گونه ای شکل گرفته که شمعون جوان بی سروپا، قاتل معرفی می گردد، اما حضرت موسی(ع) با این داوری ناموجه مخالفت می کند و راه حلی پیامبرانه می یابد، تا با قربانی کردن گاو، رحم و عطوفت خداوند جلب شده و قاتل واقعی پیدا شود. شمعون پدری به نام ناتال دارد که از مخالفان موسی است، اما حال به جست وجوی گاو مورد نظر حضرت موسی می رود. موسی با معجزه خود عامیل را زنده نموده و او قاتلش را معرفی می کند و آشل به مجازات می رسد و عامیل و آنائل زندگی مشترکی را آغاز می کنند.

اولاً: این فیلم، طبق معمول برای امکان یافتن جهت تولید تغییرات فراوانی در قصه قرآن داده است.

هنوز این نکته لاینحل مانده که آیا تغییرات تفکر و ذهن بشری ولو در عالی ترین حد از رشد داستان پردازی اش، در خصوص قصص قرآنی مباح است و ما حقِ چنین تغییری را داریم یا نه؟

سینمای غرب، با قداست زدایی از قصه های انجیلی و توراتی، طبق تفکر مدرن، ممنوعیتی در این راه نمی بیند. هرچند با افزودن سکس و خشونت بی حد و حصر، سبب اعتراض مکرر کلیسا شده، اما عملاً روند داستان پردازی با یاری جستن از همه جذابیت های هالیوودی آن ادامه دارد.

اکنون سؤال این است که در قلمرو فرهنگ اسلامی چگونه ما به این سؤال، هرگز پاسخ روشنی نداده ایم.

سینماگران به حق می گویند: اگر قرار است فیلم قرآنی بسازیم، با همان قصه های مورد اشاره در کتاب کلام الله مجید، اصلاً نمی توان فیلم سینمایی ساخت. فیلمنامه داستانی، اصول، قواعد، مناسبات و طرح و توطئه سرپرده ای خود را دارد. فضای دراماتیک، خواست دراماتیک، موانع دراماتیک، غلبه بر موانع، کشمکش و اوج و فرود و گره گشایی ضروری است. جدا از پرداخت ضعیف یا قوی، این اصول هرگز مورد نظر داستان های قرآنی نبوده و تطبیق آن قصه ها با این روش از فیلم نامه نویسی، مستلزم افزودن بسیاری از ماجراها و روابط و پرکردن حفره های متعدد است.

می توان گفت: اتفاقاً شیوه روایت در حکایات قرآنی، بسیار با شیوه های پسامدرنیستی یا روایات مدرن سازگار است. یک متد اشارتگر، که علاقه ای به ضبط و ثبت جزییات روایتی ندارد، و پر از فضاهای ناگفته است و آنچه را که مورد نیاز گوینده است به شیوه ای موجز ارائه می دهد. شکستن این قالب اولین بهانه گیری های قوم بنی اسرائیل در این قصه مهم است. سوره بقره آیات 67 تا 74 ماجرای گاو بنی اسراییل را با ایجاز فراوان ذکر می کند.

تفسیر آیات موجز، که هدفی جز عبرت نداشته، به وسیله مفسران منجر به ذکر دو داستان مختلف گشته است: کشتن عمو برای ارثیه، یا کشتن عمو برای تصاحب دخترش. تا همین جا شاهد تغییر مجدد فیلم ناسپاس در روایت دوم که برای فیلم نامه برگزیده شده، هستیم. واقعاً ما حق این تغییرات را از کجا به دست می آوریم. ثانیاً، جدا از پرسش نخستین، ما با مسئله اقتباس و جذابیت و ضعف ساختاری ناسپاس روبرو هستیم؛ چرا که رمزهای نهفته در لایه های ضمنی حکایت قرآنی، با این فیلم از کف رفته، ولی جذابیت های تازه سینمایی جانشین آن شده نه! اگر سینمای هالیوودی به داستان پردازی دست می زند، محصولش دست کم سرگرمی مخاطبان است، اما ناسپاس از این مزیت هم مبرّا و محروم است. فیلم از این نظر کاملاً شکست می خورد. دراماتیزه کردن حکایت، موفقیتی به دست نمی آورد.

اول آن که شاخ و برگ هایی که به قصه قرآنی افزوده، جدا از خیالی بودن، نارسا، و فاقد غنای لازم برای جذب تماشاگر، بی روح، معمولی و تکراری اند. فضای تکراری وضع جوانان عاشق و ناسپاسی رهبران قوم علیه فرامین خدا و حضرت موسی، به صورت کسالت بار پرداخت شده و ابراز عشق و غرغر پیرمردان، پی درپی تکرار می گردد.

غرب که فاقد هر نوع سیستم برابر حلال و حرام بصری است، از صحنه های عشق جوانان می توانست با عریانی و فقدان حیاء و بی پردگی، جذابیت شهوانی و سکس بیافریند، که در غیاب این عنصر کششِ غریزی، فیلم ساز موفّق به جایگزین کردن هیچ عامل داستانی تکان دهنده ای نشده و هر کنش روایتی با کندی و تکرار پیش می رود (نظیر خرید گاو)، فیلم ساز می خواهد هیجان را وارد فضای فیلم کند، اما به هیچ وجه موفق نیست، دیالوگ ها و بازی های بد، به خسته کنندگی فیلم می افزاید. بدین ترتیب باید پرسید: چگونه با چنین سینمای دینی می توان در برابر سینمای جذاب و اکشن غرب، و یا سینمای کمدی سخیف ایران ایستاد و سربلند بیرون آمد؟

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان