نیایش، کلید عشق و آرزوی مشتاقان است. نیایش، محفل نورانی عاشقانی است که درد عشق را به وسیله آن درمان میکنند. نیایش، بستری روحانی است که به وسیله آن تمام حجابها بین انسان و حضرت محبوب در هم میریزد و نقطه اتصال بین آنان و دوست است. و بالاخره نیایش، آرزوی دل مشتاقان و تنها امید محبان و پرچم عبودیتِ آزاد مردانی است که شعارشان این است:
«یا مُنی قُلُوبِ الْمُشْتاقینَ وَیا غایَةَ آمالِ المُحِبّینَ»[1]
«ای آرزوی دل مشتاقان و ای نهایتِ آمال دوستان!»
چه رمز و رازی در نیایش نهفته است که ائمه علیهم السلام تمام همت خویش را برای رسیدن به آن صرف میکنند و بزرگترین درخواست آنان در ادعیه از خداوند متعال همین ذکر و دعا و نیایش و لقاء و شهود جمال یاراست؟ آیا نه بدین خاطر است که غیر او (خدا) چیزی نیست و آنجا که اوست همه فضیلتها وجود دارد. به قول امام حسین علیه السلام:
«ما ذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَمَاالَّذی فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ»
«آن کس که تو را یافت چیزی را از دست نداده و آنکه تو را ندارد همه چیز را از دست داده است.»
آری به قول حافظ:
به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
|
تو را در این سخن، انکار کار ما نرسد
|
اگر چه حُسن فروشان به جلوه آمدهاند
|
کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
|
به حقّ صحبت دیرین که هیچ محرم راز
|
به یار یک جهتِ حقگزار ما نرسد
|
هزار نقد به بازار کائنات آرند
|
یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
|
دریغ قافله عُمر کآنچنان رفتند
|
که گردشان به هوای دیار ما نرسد
|
هزار نقش برآید ز کِلک صنع و یکی
|
به دلپذیریِ نقشِ نگار ما نرسد
|
دلا ز طعن حسودان مرنج و ایمن باش
|
که بد به خاطر امّیدوار ما نرسد
|
چنان بِزی که اگر خاک ره شوی کس را
|
غبار خاطری از رهگذار ما نرسد
|
بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصّه او
|
به سمع پادشه کامکار ما نرسد
|
امام علی علیه السلام فرمود:
«الدُّعاءُ مِفْتاحُ الرَّحْمَةِ وَسِراجُ الزَّاهِدینَ وَشَوْقُ الْعابِدینَ»[2]
«نیایش کلید رحمت پروردگار و چراغ زاهدان و عشق و شوق عبادت کنندگان است.»
استاد شهید مطهری گوید:
درد عارف، اعلام نیاز فطرت عشق است که میخواهد پرواز کند و تا حقیقت را به تمام وجود لمس نکرده آرام نمیگیرد. عارف خودآگاهی کامل را منحصراً در خداآگاهی میداند.[3]
دانشمند و نویسنده فرانسوی میگوید:
عارف همیشه آرزومند است که روحش به جانب کسی یا چیزی پرواز نماید که آن را سرچشمه تمام آرزوهای خود میداند؛ نیروی پر عظمتی که مردمان مذهبی نام او را «خدا» میگویند. یک مرد عارف، چیزی را جستجو میکند که مافوق تمام حقایقی است که سایر هنرمندان در جستجوی آن هستند.[4]
و در اینجا به پای درس مکتب چهارمین امام معصوم حضرت امام سجاد علیه السلام مینشینیم که آرزوی خداپرستان را اینچنین ترسیم میکند:
«اللَّهُمَّ وَخُصَّنی مِنْکَ بِخاصَّةِ ذِکْرِکَ وَاجْعَلْنی لَکَ مِنَ الخاشِعینَ»
«پروردگارا! مرا یاد کن به بهترین نوع آن و نیز از خاشعان درگاهت قرارم بده.»
او که در اوج مقام معرفت و انس است، از ذکر و دعا و یاد خدا چه مشاهده میکند که هیچ نعمتی- اخروی و دنیوی، مادی و معنوی- را بالاتر از آن نمیداند و بالاترین سؤال و درخواست او از خدا اینچنین است؟! و آن بزرگ امام معصوم در پرتو مناجات با خدا چه یافته و چه نوع شیرینی را تناول فرموده است که اینچنین میگوید:
«اللَّهُمَّ احْمِلْنا فی سُفُنِ نَجاتِکَ وَمَتِّعْنا بِلَذیذِ مُناجاتِکَ وَأَوْرِدْنا حِیاضَ حُبِّکَ وَأَذِقْنا حَلاوَةَ وُدِّکَ وَقُرْبِکَ»[5]
«بار الها! ما را به کشتی نجات خویش ببر و با راز و نیاز جانپرورت بهرهمند ساز و بر سرچشمه دوست داشتن خود وارد کن و شیرینی مِهرت و نزدیکی به خودت را به ما بچشان.»
و نیز امیر المؤمنین علیه السلام از خداوند این گونه میخواهد:
«اللَّهُمَّ نَوِّرْ ظاهِری بِطاعَتِکَ وَباطِنی بِمَحَبَّتِکَ وَقَلْبی بِمَعْرِفَتِکَ وَرُوحی بِمُشاهَدَتِکَ وَسِرّی بِاسْتِقلالِ اتِّصالِ حَضْرَتِکَ یا ذَالْجَلالِ وَالإِکْرامِ»
«پروردگارا! ظاهر مرا به فرمانبرداریت و باطن مرا به عشقت و قلب مرا به شناختت و روح مرا به شهودت و جان مرا به استقلال اتصال حضرتت نورانی گردان.»
گرچه ما از شناخت و فهم این مقامات والا و لذت شیرینی مناجات با او محروم هستیم ولی توجه به مفاهیم بلند ادعیه و احادیث حضرات معصومین صلوات اللَّه علیهم اجمعین، این واقعیت را بیان میکند که باب مناجات و نیایش و معرفت و انس با پروردگار که باب رحمت خاصه اوست، به روی بندگان باز است و هر کس به اندازه وسعت وجودی خود میتواند از این دریای بیکران معرفت و مناجات بهره ببرد اما «گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست؟»
کیست که همچون علی بن ابیطالب علیه السلام آثار محرومیت از انس با خدا را به تمام معنا درک کند؟ آن حضرت در دعای کمیل عرض میکند:
«ای خدای من و ای سرور و مولا و پروردگار من! گیرم که بر عذاب تو صبر کردم؛ چگونه صبر و تحملِ جدایی از تو را خواهم داشت؟! و گیرم که بر حرارت آتش تو شکیبایی نمودم؛ چگونه خواهم توانست از دیدار کرامت ربوبیات محروم بمانم و صبر و شکیبابی داشته باشم؟!»[6]
بهترین لحظه و گرامیترین دم برای سالک راه خدا آن لحظه و هنگامی است که به عشق و راز و نیاز با معشوق حقیقی صرف نموده و دل به چنین دریای بی ساحلی بسپارد.
بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
|
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
|
آن دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود
|
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
|
ما را به منع عقل مترسان و مِی بیار
|
کآن شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست[7]
|
«یا مَنْ أَذاقَ أَحِبائَهُ حَلاوَةَ المُؤانَسَةِ فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُتَمَلِّقینَ وَیا منْ أَلْبَسَ أَوْلِیائَهُ مَلابِسَ هَیْبَتِهِ فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُسْتَغْفِرینَ»[8]
«ای کسی که به دوستانت شیرینی انس با خود را چشاندی که این لذتْ آنان را به تملق و خواهش از تو وا داشت، و ای آن که دوستانت را با گوشهای از هیبت و عظمت خود آشنا نمودی که با دیدن آن به استغفار و طلب آمرزش روی آوردند.»
پی نوشت ها:
[1] . بحار الانوار، ج 91، ص 148.
[2] . ارشاد القلوب، ج 1، ص 150.
[3] . انسان در قرآن، ص 94.
[4] . انسان موجود ناشناخته.
[5] . بحار الانوار، ج 91، ص 147.
[6] . اقبال الاعمال، ص 708.
[8] . اقبال الاعمال، ص 349.