1. آیه شاهد (سوره هود)
آیه اوّل در سوره مبارکه هود است:
«أَ فَمَن کانَ عَلی بَینَة مِّن رَّبِّهِ وَ یتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَ مِن قَبْلِهِ کتَابُ مُوسی إِمَامًا وَ رَحْمَة»[1]
آیا کسی که از جانب پروردگارش بر حجّتی روشن است و شاهدی از او،[2] پیرو آن است، و پیش از وی [نیز] کتاب موسی راهبر و مایه رحمت بوده است، [دروغ می بافد]؟
بنا بر آن چه مورد اتّفاق میان شیعه و مشهور میان اهل سنّت است، خداوند متعال می فرماید: آیا پیامبری که مانند قرآن و علی(ع)، شاهد نبوّت اویند و دلیل دیگر این که کتاب های آسمانی قبل از او نیز بر نبوّت او گواهی داده اند، آیا با وجود این همه دلیل، باز هم در نبوّت او شک دارید؟
آن گونه که ملاحظه می کنید، در این آیه شریفه، وجود مقدّس امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) به عنوان شاهدی بر حقّانیت پیامبر اکرم(ص) معرّفی شده است.
اگر کسی علی را بشناسد، همین که او به اسلام گرویده است، کافی است تا به حقّانیت اسلام پی ببرد؛ چنان چه اگر کسی قرآن شناس باشد، از قرآن پی به حقّانیت اسلام می برد.[3]
2. آیه شاهد (سوره رعد)
مضمون همین آیه به بیان دیگر در آیه آخر سوره مبارکه رعد هم تکرار شده است:
«وَ یقُولُ الَّذِینَ کفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کفَی بِاللَّهِ شَهِیدًا بَینی وَ بَینَکمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکتَاب»[4]
و کسانی که کافر شدند، می گویند: «تو فرستاده نیستی.» بگو: «کافی است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، میان من و شما گواه باشد.»
در آیه قبل، قرآن به عنوان شاهد و دلیل اوّل ذکر شده بود، در این آیه ابتدا خداوندمتعال به عنوان شاهد معرّفی شده که از این نظر چندان تفاوتی نمی کند؛ چون شاهد بودن قرآن هم به این دلیل است که کلام خداست.
تفاوت دیگر این آیه و آیه قبل در مورد شاهد دوّم است. در آیه قبل فقط از لفظ «شاهد» استفاده شده بود: وَ یتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ، امّا در این آیه علاوه بر آن، به «صاحب علم الکتاب بودن» او هم اشاره شده است.
تمامی علمای شیعه اتّفاق نظر دارند و میان اهل سنّت هم مشهور این است که مراد از مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکتَاب وجود مقدّس امیرمؤمنان علی(ع) است.[5]
و این فضیلت بسیار بالایی برای آن حضرت است؛ چون از نظر ادبی، «علم» مصدر است که به «الکتاب» اضافه شده است، و در زبان عربی، مصدر مضاف دلالت بر استغراق و شمول دارد؛ یعنی علم همه قرآن نزد علی(ع) است. قرآنی که نسخه مکتوب عالم وجود است، قرآنی که تِبْیاناً لِکلِّ شَی ء[6] است یا وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فی کتابٍ مُبین؛[7] هیچ چیز پیدا نمی شود مگر این که در قرآن است، علی(ع) عالم به علم تمامی چنین کتابی است.
در داستان حضرت سلیمان(ع)، بعد از آن که هُدهُد به او خبر داد که در یمن، قومی را دیده ام که زنی بر آنان سلطنت می کند و همگی خورشید پرست هستند، حضرت سلیمان(ع) نامه ای به او نوشت و او را دعوت به خدا پرستی کرد. آن زن در پاسخ با تلطّف و مهربانی، هدیه ای برای او فرستاد، مبنی بر این که کاری به کار ما نداشته باش؛ تو در منطقه خود حکومت کن، من هم در منطقه خودم.
وقتی هدیه آن زن رسید، حضرت سلیمان(ع) خشمگین شد و از اطرافیان خود خواست که تخت آن زن را به آن جا بیاورند. یکی از جنّیان که در خدمت او بود، گفت: قبل از آن که از جایت برخیزی، من آن تخت را می آورم، امّا آصف بن برخیا گفت: من به یک چشم به هم زدن آن را می آورم. شاهد بحث همین جاست که قرآن در معرّفی این شخص می فرماید:
«قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکتابِ أَنَا آتیک بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیک طَرْفُک»[8]
یعنی آن شخص بخشی از علم کتاب را داشت و توانست چنین کاری بکند. به فرمایش امام صادق(ع)، او به اندازه قطره آبی در برابر دریا، از علم کتاب بهره مند بود.[9] حال چنین شخصی را با امیرالمؤمنین(ع) مقایسه کنید که طبق آیه مورد بحث تمامی علم کتاب را در اختیار دارد. وقتی آن شخص با دانستنِ بخشی از کتاب، توانست تخت بالقیس را به یک چشم به هم زدن بیاورد، معلوم است که امیرالمؤمنین(ع) با علم به تمام کتاب، می تواند دلیل و شاهد برای حقّانیت اسلام و پیامبر(ص) باشد؛ به عبارت واضح تر، پیامبراسلام(ص) حق است؛ چون کسی که علم تمامی قرآن و کتاب نزد اوست، شهادت می دهد که او حقّ است.
اگر خود امیرالمؤمنین(ع) روی منبر می فرمودند:
«سلونی قبل أن تفقدونی »، خداوند متعال هم در مورد او می فرماید: علی آن کسی است که تمام علم قرآن نزد اوست و چنین کسی که تمامی علم قرآن نزد اوست، بر حقّانیت اسلام گواهی می دهد.
نکته دیگری که در این دو آیه به چشم می خورد، تقارن علی(ع) و قرآن است؛ همان چیزی که پیامبر اکرم(ص) بارها در روایت ثقلین- که إن شاء الله بعداً به بحث از آن خواهیم پرداخت- در مواقع حسّاس و فرصت های مختلف نسبت به آن تذکر دادند:
«إِنِّی تَارِک فِیکمُ الثَّقَلَینِ مَا إِنْ تَمَسَّکتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّی یرِدَا عَلَی الْحَوْض»[10]
ای مردم، من دو چیز گران بها در میان شما می گذارم. تا زمانی که پیرو این دو باشید، اهل هدایت هستید: یکی کتاب خدا و دوّم عترت من و این دو از هم جدا نمی شوند تا آن که روز قیامت به من ملحق شوند.
یعنی قرآن منهای عترت ضلالت است، هم چنان که عترت منهای قرآن هم ضلالت است.
نکته دیگر این که لفظ «شهادت» در چند جا ازقرآن کریم به امیرالمؤمنین(ع) اطلاق شده است که در موارد مختلف، معانی مختلفی دارد.
معنای اوّل همین است که در این دو آیه عرض کردم؛ یعنی «دلیل». پیامبر(ص) اگر ادّعا می کند که پیامبر است، دلیلش این است که علی(ع) به او ایمان آورده است.
معنای دوّم این لفظ، شهادت بر اعمال بندگان در روز قیامت است؛ یعنی امیرالمؤمنین(ع) در روز قیامت میزان اعمال ماست. در زیارت آن حضرت هم می خوانیم:
«السَّلَامُ عَلَیک یا مِیزَانَ یوْمِ الْحِسَابِ»[11]
3. آیه شاهد (سوره بقره)
قرآن کریم در این مورد می فرماید:
«وَ کذلِک جَعَلْناکمْ أُمَّة وَسَطاً لِتَکونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یکونَ الرَّسُولُ عَلَیکمْ شَهیدا»[12]
شما را امّت وسط و میانه (بدون افراط و تفریط) قرار دادیم تا در روز قیامت شاهد بر اعمال مردم باشید و پیامبر شاهد بر شما باشد.
ائمّه اطهار(ع) فرموده اند: منظور از «امّت» در این آیه، ما هستیم؛[13] یعنی امیرالمؤمنین(ع) و بعد از ایشان بقیه ائمّه(ع)، یکی پس از دیگری در روز قیامت موافق و مخالف مردم شهادت می دهند، مشخّص می کنند که این فرد بهشتی است یا جهنّمی.
لازمه این معنای شهادت، معنای سوّمی است و آن هم این که در این دنیا همه ما در محضر این ذوات مقدّس هستیم و آن ها حاضر و ناظر بر اعمال و افعال ما هستند. لازمه ادای شهادت، تحمّل شهادت و مشاهده آن چیزی است که می خواهد در مورد آن شهادت دهد. و الّا کسی که حاضر و ناظر بر اعمال ما در این دنیا نباشد، چگونه می تواند در آخرت شهادت بر آن بدهد؟ تا کسی صحنه ای را ندیده باشد، نمی تواند در دادگاه نسبت به آن شهادتی بدهد؛ لذا شیعه اعتقاد دارد همه عالم محضر حضرت ولی عصر «ارواحنافداه»، و نه فقط ایشان، بلکه محضر تمامی معصومین(ع) است. و علاوه بر نظارت بر اعمال و افعال، باید بر دل بندگان و نیات آنان هم مسلّط باشند تا بتوانند در روز قیامت شهادت دهند که آن چه را الآن من می گویم، برای رضای خدا بوده یا خیر. و لذاست که ائمّه طاهرین(ع) فرموده اند: مراد از «امّت» در آیه شریفه ما هستیم.
در روایت دیگری، امام باقر(ع) می فرمایند: معنا ندارد که منظور از امّت، تمامی مسلمین باشد. بعضی از آنان صلاحیت اداء شهادت بر کمترین چیزی را (به تعبیر روایت، بسته هیزم روی قاطر) در این دنیا ندارند، چطور ممکن است در روز قیامت شاهد بر اعمال مردم باشند؟[14]
نکته دیگری که از این آیه استفاده می شود، این است که امیرالمؤمنین(ع) و سایر ائمّه(ع) الگوی جامعه بشریت اند. این دیگر تأویل آیه شریفه نیست، ظاهر آیه این است که جامعه باید از ایشان الگو و سرمشق بگیرد؛ چون «امّت وسط» هستند؛ هیچ گونه افراط و تفریطی، نه در عمل، نه در گفتار و نه در افکار آنان نیست و در این الگو بودن اختصاصی به شیعه ندارند، حتّی اختصاص به مسلمانان هم ندارند؛ قافله سالار بشریت به سمت هدایت هستند. خداوند متعال در آیه ای دیگر می فرماید:
«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّة یهْدُونَ بِأَمْرِنا»[15]
و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کردند
برای این آیه دو معنا می توان بیان کرد: یکی همین که عرض شد؛ یعنی مردم را به سوی هدایت می کشانند.
معنای دیگر هم این که فیض را از طرف حق می گیرند و به ما سوی الله می دهند؛ یعنی واسطه فیض عالمند. اگر جبرئیل زنده است، به واسطه امیرالمؤمنین(ع) است. اگر ما الآن نفس می کشیم، اگر عقل داریم، اگر سخن می گوئیم، اگر می شنویم، همه و همه به واسطه وجود آن انوار مقدّس است. امر ما را (یعنی عالم وجود را) هدایت می کنند، یعنی ادامه حیات عالم وجود به واسطه آن ذوات مطهّر است.
در زیارات نسبت به این معنا، بسیار تذکر داده شده است. از بهترین زیارات ما، زیارت «جامعه کبیره» است. امام زمان «ارواحنافداه» فرموده اند: خوب زیارتی است، این زیارت.[16] در این زیارت می خوانیم:
«بِکمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکمْ یخْتِمُ وَ بِکمْ ینَزِّلُ الْغَیثَ وَ بِکمْ یمْسِک السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ. .. وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِکم»[17]
خداوند به واسطه شما آغاز کرد و به واسطه شما خاتمه می دهد و به سبب شماست که باران را نازل می کند و به سبب وجود شماست که خداوند آسمان را نگه داشته تا مبادا بر روی زمین بیفتد مگر به اذن خودش (به واسطه شماست که این زمین و این عالم پابرجاست). ... و زمین با نور شما روشن است.
خلاصه نکات سه آیه
خلاصه بحث تا این جا این که شش نکته- که از اسرار شیعه و فوق العادّه مهمّ است- از این سه آیه شریفه استفاده می شود.
اوّل: امیرالمومنین علی(ع) عالِم به تمامی قرآن هستند، آن علمی که آصف بن برخیا با دانستن قطره ای از آن توانست تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن از یمن به شام بیاورد.
دوّم: امیرالمومنین علی(ع) و سایر ائمّه طاهرین(ع) الگوی جامعه بشریت اند و اگر جامعه این الگو را بپذیرد، به آن مدینه فاضله ای که همه آرزویش را دارند، خواهد رسید.
سوّم: در روز قیامت، همان طور که خداوند و پیامبراکرم(ص) شاهد و میزان اعمال ما هستند، ائمّه طاهرین(ع) و از جمله امیرمؤمنان(ع) هم شاهد و میزان اعمال ما هستند.
چهارم: ائمّه طاهرین(ع) سعه و سلطه وجودی دارند بر جهان، نه فقط کره زمین، که بر تمامی آسمان ها و کلّ عالم وجود.
پنجم: ائمّه اطهار(ع) واسطه فیض این عالم هستند؛ یعنی اگر نعمت و فیضی قرار است از طرف پروردگار به این عالم برسد، به واسطه وجود مقدّس امیرالمؤمنین(ع) و دیگر معصومین(ع) خواهد بود.
ششم: آن که آن ذوات مقدّس نه فقط بر گفتار و کردار، که بر نیات و افکار ما هم اشراف دارند.
این مطالب همگی از اسرار شیعه است که در قالب ادعیه، زیارات و روایات به دست ما رسیده است. تنها تفاوت آنها با قرآن این است که، قرآن هم از نظر معنا و هم از نظر لفظ از جانب خدای متعال است، امّا روایات و ادعیه وارده از جانب معصومین(ع)، الفاظش از جانب معصومین یا روات احادیث است، امّا از نظر معنا از جانب خداوند متعال می باشد.
پی نوشت ها:
[2] . فخر رازی از مفسّرین بزرگ اهل سنّت در تفسیر این قسمت از آیه میگوید: قوله: مِنْهُ أی هذا الشاهد من محمّد و بعض منه، و المراد منه تشریف هذا الشاهد بأنه بعض من محمّد علیه السلام. (تفسیر کبیر، ج 17، ص 330)
[3] . ن. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، باب أنه الشهید و الشاهد و المشهود، ج 35، صص 386- 394؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقّات آن، ج 3، صص 352- 359 و ج 14، صص 309- 321 و ج 20، صص 33- 36 و ج 22، صص 65- 66 و ج 30، صص 29- 31.
[5] . ن. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، باب أنه الذی عنده علم الکتاب، ج 35، صص 429- 436؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقّات آن، ج 3، صص 280- 285 و ج 14، صص 362- 365 و ج 20، صص 75- 77 و ج 30، ص 99.
[9] . اشاره به روایت سدیر:
قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِیرٍ وَ یَحْیَی الْبَزَّازُ وَ دَاوُدُ بْنُ کَثِیرٍ فِی مَجْلِسِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ إِذْ خَرَجَ إِلَیْنَا وَ هُوَ مُغْضَبٌ فَلَمَّا أَخَذَ مَجْلِسَهُ قَالَ یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ الْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلَانَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ الدَّارِ هِیَ قَالَ سَدِیرٌ فَلَمَّا أَنْ قَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ صَارَ فِی مَنْزِلِهِ دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِیرٍ وَ مُیَسِّرٌ وَ قُلْنَا لَهُ جُعِلْنَا فِدَاکَ سَمِعْنَاکَ وَ أَنْتَ تَقُولُ کَذَا وَ کَذَا فِی أَمْرِ جَارِیَتِکَ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّکَ تَعْلَمُ عِلْماً کَثِیراً وَ لَا نَنْسُبُکَ إِلَی عِلْمِ الْغَیْبِ قَالَ فَقَالَ یَا سَدِیرُ أَلَمْ تَقْرَأِ الْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَی قَالَ فَهَلْ وَجَدْتَ فِیمَا قَرَأْتَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَدْ قَرَأْتُهُ قَالَ فَهَلْ عَرَفْتَ الرَّجُلَ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا کَانَ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ الْکِتَابِ قَالَ قُلْتُ أَخْبِرْنِی بِهِ قَالَ قَدْرُ قَطْرَةٍ مِنَ الْمَاءِ فِی الْبَحْرِ الْأَخْضَرِ فَمَا یَکُونُ ذَلِکَ مِنْ عِلْمِ الْکِتَابِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَقَلَّ هَذَا فَقَالَ یَا سَدِیرُ مَا أَکْثَرَ هَذَا أَنْ یَنْسِبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی الْعِلْمِ الَّذِی أُخْبِرُکَ بِهِ یَا سَدِیرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِیمَا قَرَأْتَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَیْضاً قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قَالَ قُلْتُ قَدْ قَرَأْتُهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ أَ فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ کُلُّهُ أَفْهَمُ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ بَعْضُهُ قُلْتُ لَا بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ کُلُّهُ قَالَ فَأَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ وَ قَالَ عِلْمُ الْکِتَابِ وَ اللَّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْکِتَابِ وَ اللَّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا. (الکافی، ج 1، ص 257)
سدیر گوید: من و ابوبصیر و یحیی بزاز و داود بن کثیر در مجلس امام صادق بودیم، آن حضرت با چهره خشمگین وارد شد و چون به جای خود نشست، فرمود: واعجبا از مردمانی که گمان میکنند ما غیب میدانیم، غیب را جز خدای عزّ و جل نمیداند، من خود قصد نمودم فلان کنیزکم را بزنم، از دست من گریخت و ندانستم در کدام اطاق منزل پنهان شده است.
سدیر گوید: چون امام از جای برخاست و به اندرون منزل تشریف برد، من و ابوبصیر و میسر خدمت او رفتیم و به او گفتیم: قربانت، ما از تو شنیدیم که چنین و چنان فرمودی درباره کنیزک خود با این که میدانیم شما علم بسیاری داری و باز هم نسبت علم غیب به شما نمیدهیم. امام فرمود: ای سدیر مگر تو قرآن نمیخوانی؟ گفتم: آری. فرمود: تو در آن چه از قرآن خدای عزّوجل خواندی به این آیه برخوردی: «گفت آن که نزد او بود علمی از کتاب: من آن را برای تو میآورم پیش از آن که چشم بر هم زنی»؟ گفتم: قربانت، من آن را خواندهام. فرمود: آن مرد را شناختی و دانستی چه علمی از کتاب نزد او بوده؟ گفتم: به من از آن خبر دهید. فرمود: علم او به اندازه یک قطره بوده است در دریای اخضر (مدیترانه). این اندازه چیست نسبت به علم تمامی کتاب؟ گفتم: قربانت، چهبسیار کم است این اندازه! فرمود: ای سدیر، چه بسیار است که خدای عزّوجل او را منسوب به آن علمی کرده که من به تو خبر میدهم. ای سدیر آیا در آن چه از قرآن خدای عزّوجل خواندی، این آیه را خواندهای: «بگو بس است برای گواه میان من و شما خداوند و کسی که علم کتاب دارد»؟ گفتم: آن را خواندهام، قربانت. فرمود: کسی که همه علم کتاب را دارد بافهمتر است یا کسی که جزئی از علم کتاب را دارد؟ گفتم: نه، بلکه آن که علم همه کتاب را دارد او بافهمتر است. سپس با دست خود اشاره به سینهاش کرده و فرمود: به خدا تمامی علمِ کتاب نزد ما است، به خدا همهاش نزد ما است.
[10] . مصادر این روایت در فصل سوّم کتاب مظهر حق آمده است.
[11] . إقبال الأعمال، ص 609.
[13] . ن. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، باب عرض الأعمال علیهم و أنهم الشهداء علی الخلق، ج 23، صص 333- 351.
[14] . مناقب آل أبیطالب، ج 4، ص 179: «وَ لَا یَکُونُ شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ إِلَّا الْأَئِمَّةُ وَ الرُّسُلُ فَأَمَّا الْأُمَّةُ فَإِنَّهُ غَیْرُ جَائِزٍ أَنْ یَسْتَشْهِدَهَا اللَّهُ تَعَالَی عَلَی النَّاسِ وَ فِیهِمْ مَنْ لَا تَجُوزُ شَهَادَتُهُ فِی الدُّنْیَا عَلَی حَزْمَةِ بَقْل.»
[16] . علامه مجلسی میگوید: برای زیارت امیرالمؤمنین به نجف رفتم، امّا احساس کردم لیاقت زیارت و رفتن به حرم مطهّر را ندارم. لذا تصمیم گرفتم ده شبانه روز را با نماز و روزه و ارتباط با خداوند بگذرانم تا این لیاقت برای من حاصل شود. بعد از ده شبانه روز، حالت مکاشفهای برای من پیدا شد. در آن حالت به من گفتند: اگر میخواهی به جایی برسی، باید بروی به «سرّ من رأی» (یعنی بدون ولایت، احدی به جایی نمیرسد). لذا پیاده از نجف به سمت سرّ من رأی به راه افتادم. وقتی به آن جا رسیدم، غسل کردم و رفتم حرم مطهّر امام هادی. تا وارد حرم شدم، دیدم وجود مقدّس امام زمان «ارواحنافداه» به همراه پدرشان، بر سر قبر جدشان ایستادهاند. من هم شروع کردم به خواندن زیارت جامعه کبیره با صدای بلند. بعد از تمام شدن زیارت، حضرت به من فرمودند: بیا جلو. از ابهت ایشان، نمیتوانستم جلو بروم. امّا بالأخره رفتم خدمت ایشان. حضرت دست روی شانه من گذاشتند و فرمودند: «نعم الزیارة هذه»؛ خوب زیارتی است این زیارت. به حضرت عرض کردم: آیا این زیارت از جدّ شماست؟ و اشاره کردم به قبر امام هادی. حضرت فرمودند: آری.
[17] . من لا یحضره الفقیه، ج 2، صص 615 و 616.